يوسف و برادرانش

پدیدآورمحمدعلی لسانی فشارکی

نشریهبشارت

تاریخ انتشار1388/10/05

منبع مقاله

share 1008 بازدید
يوسف و برادرانش

محمد علي لساني فشاركي

لَقدْ كَان فَي يوسُفَ و إخوَتهِ آياتَُ للسَائلين.1
به راستي، سرگذشت يوسف و برادرانش براي پرسشگران، فرازهاي شگفت بسيار خواهد داشت.
سلام بر شما
اميدواريم شما خوانندگان گرامي بشارت در شمار كساني باشيد كه خداوند سبحان با عنوان «پرسشگران»، امتياز دريافتن فرازهاي شگفت داستان يوسف و برادرانش را به آنان اختصاص داده است. اين بخش از گفت و شنود ما با شما جوانان عزيز اهل قرآن در پرتوِ آيات 30 تا 35 سوره‌ي يوسف خواهد بود.حتماً پيش از خواندن اين نوشتار، آيات ياد شده را چندين بار به دقّت تلاوت كرده‌ و آماده‌ايد در باره‌ي درون مايه‌ي اسرار آميز آن‌ها بيانديشيد و تدّبر كنيد.

نقشه‌ي بعدي عزيز مصر

گفتيم كه نقشه‌ي اصلي عزيز مصر براي به دام انداختن يوسف، نقش بر آب شد و او به هدف خويش، دست نيافت.با اين حال،او سال‌ها در انتظار به دست آوردن فرصت ديگري است و به همين دليل، شب و روز نقشه مي‌كشد.پس چگونه حاضر مي‌شود كه از سرِ يوسف دست بردارد و از آرزوي ديرينه‌اش چشم بپوشد؟ بنابراين، بايد از راه ديگري وارد شود و يوسف را در وضعيتي قرار دهد كه نتواند از آن‌بگريزد. بدين گونه، يوسف كاملاً در چنگ عزيز خواهد بود و او مي‌تواند با بهره‌گيري از وجود يوسف، به خيال‌هاي خام خويش كه سال‌هاست در سر مي‌پروراند، جامه‌ي عمل بپوشاند.
عزيز مصر، شخص دوّم قدرت و سياست در مملكت مصر به شمار مي‌رود و عادت كرده است هر چه اراده كند، انجام پذيرد و تا كنون هيچ‌كس جلودار او نبوده است. چه بسا پادشاه مصر نيز در بسياري موارد، چاره‌اي نداشته است جز اين كه در راستاي خواسته‌هاي او گام بردارد.
اين نخستين بار است كه عزيز مصر، طعم شكست را مي‌چشد. با اين حال، غرور فراوانش به او اجازه نمي‌دهد كه به خود آيد و از پي‌گيري طرح خيانت‌كارانه و مزوّرانه‌اش دست بكشد.

كارگرداني از پشت صحنه

عزيزمصر، بار ديگر، همسر جوان و ساده لوح خويش را كه از همه‌جا و همه‌چيز، بي‌خبر و چشم و گوش بسته نگاه داشته است، به صحنه مي‌فرستد.آن‌گاه خود بركنار از هر زحمت و آفتي، براي بهره‌برداري از رخدادهاي آينده، منتظر مي‌ماند.
از سوي ديگر،چند تن از زنان جوان دربار‌ـ كه هم‌ پايه و رقيب همسر عزيز به شمار مي‌آمدند‌ـ محرمانه مأمور شدند به گوش همسر عزيز برسانند كه از قضيه بو بُرده‌اند. آنان اين‌جا و آن‌جا نشستند و گفتند: «همسرعزيز با فرزند خوانده‌اش باب مراوده باز كرده و دلداده‌ي او شده است!»‌اين كار،راه و روش بدي است كه عزيز در پيش گرفته است. به نظر ما،او سخت در اشتباه است!

همسر عزيز به تكاپو مي‌افتد

اين نقشه بي‌درنگ جواب داد. هنگامي‌كه همسر عزيز دريافت آن زنان بر ضد او به توطئه‌چيني دست زده‌اند،چاره‌اي انديشيد. به همين دليل، همه‌ي آنان را به بزمي آراسته دعوت كرد و تكيه‌گاه‌هاي مجلّل براي آنان ترتيب داد. در مصر آن روزگار رسم بود كه معمولاً با گوشت بريان شده از ميهمان پذيرايي مي‌كردند. از اين رو، ابتدا كارد تيزي به دست مهمان مي‌دادند،سپس ظرف بزرگ گوشت را به او تعارف مي‌كردند تا از هرجاي آن هر قدر مي‌خواهد، بردارد و بخورد.همسر عزيز نيز چنين كرد.چون آن زنان در جايگاه‌هاي خود نشستند،كارد تيزي به دست هر يك از آنان داد. آن‌گاه در جايگاه خويش استقرار يافت. وي پيش از آن، يوسف‌ را با ظرف‌ بزرگي پر از گوشت بريان در پس پرده نگاه داشته بود‌ تا نقشه‌ي خود را اجرا كند. بنابراين،خطاب به يوسف گفت:«بيرون بيا و خودت را به اين جماعت نشان ده!»
هنگامي كه چشم آن زنان جوان درباري ـ‌كه اصولاًبيش از3 تن و كمتر از 9 نفر بوده‌اند ‌ـ به يوسف افتاد، يكباره واله و شيداي او شدند و دستان خود را با كاردهايي كه در دست داشتند،بريدند. خون از لابه‌لاي انگشتان آنان جاري شد و يك‌صدا گفتند:«خدا به دور! اين هرگز بشر زميني نيست! بي‌گفت و گو، يك فرشته‌ي آسماني است!»

سخنراني همسرعزيز

همسر عزيز كه تا آن لحظه نگران بود چه پيش خواهد آمد، احساس قوّت كرد. پس زبانش بر رقيبان دراز شد و گفت:
هان ،اين است آن ‌كس كه شما مرا در دلدادگي به او، سرزنش‌مي‌كرديد! آري، من خود باب مراوده با او را بازكردم، ولي او به هيچ‌وجه حاضر نشد از دايره‌ي عفّت و عصمت، پاي بيرون بگذارد. با اين حال، مسأله بسيار مهم‌تر وجّدي‌تر از اين‌هاست و اگر بخواهد از «فرماني كه من به او مي‌دهم»، سرپيچي كند، او را به زندان خواهند افكند. افزون بر آن، همه‌ي امتيازهايي را كه در خانه‌ي عزيز مصر به دست آورده است، يكباره از دست خواهد داد و در شمار دون پايگان قرار خواهد گرفت.

از يوسف چه مي‌خواهند؟

خواننده يا شنونده‌ي داستان با اندك دقتّي پرسشگرانه و تيز‌بينانه،به اين نتيجه خواهد رسيد كه اصلاً بحث عشق و دلدادگي يا رفيق بازي و كام‌جويي و مانند آن در ميان نيست.اگر هم اين مسايل هست، ظاهر قضيه است. همه‌ي اين‌ها، پوشش هايي است كه ماهرانه طرّاحي شده است تا اگر يوسف، آن‌چنان كه عزيز و باندش مي‌خواهند، به خواسته‌هاي آنان تن در نداد و نقشه‌ي آنان به دست يوسف جوان عملي نشد، كسي نفهمد كه چه كاسه‌اي زير نيم كاسه هست؟!

كارگردان همه‌ي اين صحنه‌ها كيست؟

آن «كيد» و نيرنگ پيشين و اين «مكر» و توطئه‌ي جديد،از كجا آب مي‌خورد؟ اگر دست عزيز مصر در كار نباشد، چگونه ديگران مي‌توانند از يك مسأله‌ي‌ناموسي كه در درون خانه‌ي عزيز مصر رخ داده است، با خبر شوند؟ بر فرض اگر‌هم باخبر بشوند، چگونه جرأت مي‌كنند و به خود اجازه مي‌دهند كه اين‌جا و آن‌جا بنشينند و رسوايي همسر عزيز را نقل مجلس‌شان كنند؟!
به يقين، عزيز مصر با طرح‌ريزي دقيق خود،اين اطّلاعات را به‌طور حساب شده‌ و به شكل غير مستقيم، دراختيار اين چند زن درباري ـ كه مُهره‌هاي ديگر اين توطئه‌ي شرم‌آور هستند ـ قرارداده است. به ديگر سخن، خود عزيز مصر به آنان چراغ سبز داده است كه بي‌ترس و واهمه، زبان به سرزنش و نكوهش همسر عزيز بگشايند و باكي نداشته باشند كه سخنان نامربوط‌شان به گوش عزيز مصر و همسرش برسد!
در سوي ديگر ماجرا، بي‌چاره همسر عزيز مصر به جز شوهرش ـ آقا و سرورش ـ با چه كسي در ارتباط است؟ پس طبيعي است كه مشكلش را با شوهرش يا با آن «آقا»يي درميان بگذارد كه از خويشاوندان او و از ياران نزديك عزيز مصر است. آنان نيز به او قول دهند كه هواي او را خواهند داشت و از او پشتيباني خواهند كرد. سپس به او پيشنهاد كنند كه يك مهماني حسابي ترتيب دهد و با دعوت از آن زنان «مكّار» و «حيله‌گر»، چنين و چنان كند.در نتيجه، با اين كار به آنان بفهماند كه اگر هريك از آنان همانند وي با يوسف هم‌خانه بودند، چه‌ها كه نمي‌كردند!
هم‌چنين در بخش ديگر اين طرح و نقشه، به آن زنان جوان ياد دادند كه وقتي يوسف را براي نخستين بار(؟) مي‌بينند، گونه‌اي وانمود كنند كه ناگهان دل از دست داده‌ و دست از پاي نشناخته‌اند.افزون بر آن، براي اين‌كه بيش‌ از پيش بر هيجان صحنه افزوده شود، با كاردهاي تيزي كه از پيش به دستشان داده شده‌است، دستشان راببرند. سپس آن‌گاه كه خون از لابه‌لاي انگشتانشان سرازير شد، سر و سينه و گردن‌شان را به خون دست خود بيالايند و فرياد برآورند كه:آه،اين جوان اصلاًيك بشر زميني نيست،بلكه فرشته‌ي آسماني است!

هدف اصلي توطئه، يوسف است

اين‌بارنيز به‌ظاهر، دوباره پاي همسر عزيز به ميان كشيده مي‌شود و آن‌زنان درباري به صحنه مي‌آيند، ولي هم‌چنان هدف اصلي توطئه، يوسف است.
عزيز مصر به خيال خام خود مي‌خواهد امر را بر يوسف مشتبه كند.او مي‌خواهد كاري انجام دهد كه يوسف باور كند مردي استثنايي است. پس نه‌تنها هر زني كه چشمش به او بيافتد، دل از دست مي‌دهد، بلكه همه‌ي كائنات گوش به فرمان او هستند. عزيز مي‌خواهد يوسف چنين بپندارد كه تافته‌ي‌جدا بافته‌اي است كه اگر اراده كند، هر‌كاري را كه مهم‌تر از آن نباشد، مي‌تواند انجام دهد!
به راستي، عزيز مصر و دار و دسته‌اش چه هدفي دارند؟ چرا بايد يوسف جوان از شرايط عادّي و عقلايي خارج شود و عادت كند كه واقعيت‌هاي پيرامون خويش را درست نبيند و ديگر نتواند درست بيانديشد؟!

همسر عزيز، بازهم اشتباه كرد‌

هنگامي كه بزم مهماني آراسته مي‌شود و آن حوادث پيش‌بيني نشده (؟) روي مي‌دهد،همسر عزيز كه قراربود به آن زنان رقيب درباري‌اش ثابت كند كه در عرصه‌ي دل‌دادگي به يوسف بي‌تقصير بوده است،از اين‌همه شادماني‌و كامروايي، سرمست و مدهوش‌گرديد.ازاين رو، در آن هنگامه‌ي هيجان آفرين بزم كه زنان جوان بادستان خون‌آلود خويش بي‌اختيار به گونه‌ها و سينه‌هايشان چنگ مي‌زدند و با آن سخنان اغراق آميز، زبان به ستايش يوسف‌گشوده بودند، افزود: «و اگربخواهد از فرماني‌كه من به او مي‌دهم،سرپيچي كند …».
كدام فرمان؟ اين‌كدام «دستور» و «فرمان» است كه نه عزيز مصر ـ‌كه ارباب يوسف است‌ـ بلكه همسر عزيز مي‌خواهد يوسف را به اجراي آن وا دارد؟ شايد همانند نقشه‌ي پيشين،چنين انديشيده‌اند كه اگر همه‌چيز به‌صورت مطلوب انجام پذيرفت كه هيچ، ولي اگر مشكلي پيش آمد، دوباره همسر بي‌چاره‌ي عزيز يا يوسف جوان و يا هر‌دو، محكوم شوند!

اين‌بار هم يوسف برنده شد‌

يوسف عزيز در پرتو لطف و عنايت ويژه‌ي خداوند عليم و حكيم، از دانش «تأويل‌الاحاديث» برخوردار بوده و جواني دل‌آگاه، خداجوي و انديشمند است. خداوند سبحان به او آموخته است كه فريب ظاهر افراد و سطح بيروني رويدادها را نخورد،بلكه به ژرفاي قضايا بنگرد و چهره‌ي باطني افراد را باز شناسد.
يوسف بي‌درنگ پس از شنيدن كلمه‌ي «فرمان» و «دستور» از زبان همسر عزيز و تهديدشان به زندان، هم درد را تشخيص داد و هم به درمان آن راه يافت. يوسف به روشني دريافت كه درباريان با اين ترفندها مي‌خواهند او را خام كنند و در برابر كار انجام شده قرار دهند. آن گاه فرماني را كه قرار است همسر عزيز در قالبي خوشايند و پذيرفتني براي يك جوان برازنده مانند يوسف، به او بگويد، چشم و گوش بسته اجرا كند و عزيز مصر را به خواب و خيال ساليان سالش برساند. پس‌از آن‌هم، هيچ معلوم نيست كه عزيز بر سر او چه خواهد آورد و همسر بي‌چاره‌ي عزيز و آن زنان درباري ـ كه قربانيان ديگر اين معركه‌اند ـ به چه سرنوشتي دچار خواهند شد.

يوسف راه خودش را يافت

يوسف در همان هنگامه‌ي پرهيجان ـ كه مي‌توانست هر‌ جواني را به شدّت تحت تأثير قرار دهد ـ با خداي خود خلوت كرد. او دور از چشم همسر ارباب و مهمانان آن‌چناني‌اش، دست به دعا برداشت و گفت:‌
خدايا! من گوشه‌ي زندان را بر عيش و عشرت در خانه‌ي عزيز مصر و بر آن‌چه مي‌خواهند مرا به‌سوي آن بكشانند ـ هر چه باشد ـ ترجيح مي‌دهم. اگر اين نيرنگ بي‌رحمانه و توطئه‌ي خائنانه‌اي را كه اين جماعت عهده‌دار اجراي آن شده‌اند، از من باز نگرداني، من نيز به آنان خواهم پيوست و در شمار نادانان و نابخردان قرار خواهم گرفت. در اين صورت،من هم ناگزير خواهم شد همانند اين زنان بي‌چاره، چشم و گوش بسته، فرمان‌بردار بي‌چون و چراي اربابم؛ عزيز مصر و دار‌و دسته‌ي او شوم. آن‌وقت تو خود بهتر مي‌داني كه بر سر يوسف چه خواهد آمد!؟

خدا به داد يوسف جوان رسيد‌

خداي يوسف نيز دعاي يوسف را مستجاب كرد و نيرنگ آن زنان درباري را ـ كه در پشت صحنه از سوي عزيز مصر كارگرداني مي‌شد ـ از يوسف عزيزش باز گردانيد. آري، اوست كه در شنوايي و دانايي بي‌همتاست.

يوسف را به زندان انداختند‌

سرانجام، درباريان يادشده، خواسته‌ي خود را با يوسف در ميان گذاشتند.يوسف جوان نيز كه تصميم خودش را براي رفتن به زندان گرفته بود، شجاعانه از فرمانشان سرپيچي كرد. بدين‌گونه، عزيز مصر وباندش تنها چاره‌ي كار را در آن ديدند كه فعلاً يوسف را براي مدّتي نامعلوم به زندان بيافكنند.
اين وضعيت، تنها راه‌رهايي يوسف جوان از دام‌هاي سهمگيني بود كه بر سر‌راه سعادت و سربلندي او نهاده بودند. آري، اين كار، خواست خداي سبحان و درخواست يوسف از او بود كه به‌دست عزيز مصر ـ كه خودش را خداي دوّم مردم درمانده‌ي مصر مي‌پنداشت ـ جامه‌ي عمل پوشيد.
اين داستان ادامه دارد.به اميد پروردگار، بخش‌هاي ديگر داستان را در شماره‌هاي آينده پي خواهيم گرفت. در اين داستان،قدم به قدم خواهيم ديد كه يك جوان غريب و بي‌پناه كه گرگان درّنده براي پاره‌پاره كردن او دندان تيز كرده‌اند،چگونه در پرتو پشتيباني خداوند سبحان و به بركت دعاي خير پدر و مادر، جان به سلامت به‌درخواهد برد. مشتاقانه چشم انتظار دريافت پيشنهاد، يادآوري‌ها و نظرهاي راه‌گشاي شما جوانان عزيز هستيم. خدانگهدار

پاورقيها:

1ـ يوسف، 7.

مقالات مشابه

مؤلفه‌های مؤثر در مثبت‌اندیشی با تکیه بر داستان حضرت یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحبیب‌الله حلیمی جلودار, مصطفی رضازاده بلوری

دیدگاه فقه‌گرایانه مفسران در قصه حضرت یوسف(ع)

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمد میرزایی, محمد امامی

عواطف مثبت، آثار و راهکارهای تقویت آن در سورۀ یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهاحمد صادقیان, محمد شریفی, علی محمد میرجلیلی, بی‌بی‌رقیه مصدقی

تحلیلی بر روایات منع آموزش سورة یوسف به زنان

نام نشریهمطالعات فهم حدیث

نام نویسندهعلی شریفی, فرزاد دهقانی

نقش تربیتی داستان حضرت یوسف و زلیخا در قرآن

نام نشریهآموزه‌های تربیتی در قرآن و حدیث

نام نویسندهعلی‌محمد میرجلیلی, الهه خلیل‌زاده, طلعت حسنی, محمدحسین فهیم‌نیا

پژوهشی تطبیقی در آیات 52 و 53 سوره یوسف(ع) در تفاسیر فریقین

نام نشریهقرآن در آینه پژوهش

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, فرشته حاجی شاه کرمی