پيامبر عظيم الشأن(ص) توسط عبدالمطلب جد بزرگوارش «محمد» نام گرفت. صاحب «مجمع البيان» مى گويد: «محمد از تحميد گرفته شده و تحميد بالاتر از حمد است. محمد يعنى فرورفته در تمامى خوبيها».(1) اما پيامبر(ص) از جانب خداوند هيچ گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده است، بلكه با القاب و اوصاف خاصى چون «يا ايها الرسول»، «يا ايها النبي»، «يا ايها المزمل»، «يا ايها المدثر» از آن حضرت ياد كرده است و نيز با القابى همچون «طه» و «يس» مورد ستايش واقع شده است. اين در حالى است كه در مورد ديگر پيامبران، آنان را با اسم مورد خطاب قرار داده است: «يا نوح»، «يا عيسي»، «يا موسي» و ... تنها در چهار مورد در جمله هاى خبرى نام «محمد» آورده شده، (سوره هاي آل عمران/144، احزاب/40، محمد/2 و فتح/29) و يك مورد هم با عنوان «احمد»( سوره صف/6) از ايشان ياد كرده است. البته اين كه حضرتش را به نام نخوانده، بلكه با اوصاف و القاب بسيار خطاب قرار داده؛ به اين دليل است كه زيادتى اسماء و القاب دليل بر علو شرف و عظمت مسمى خواهد بود و همچنين تا مقام و منزلت و علو مرتبه او را بر باقى پيامبران ظاهر بفرمايد.(2)
الف) خطاب پيامبر با رسول: رسول به پيامبرى مى گويند كه كتابى همراه داشته باشد، در مقابل نبى كه پيامبرى را مى گويند كه از جانب خدا خبر مى دهد، هر چند كتابى با او نباشد. اين نوع خطاب به پيامبر(ص) با عنوان «ايها الرسول» تنها دو بار در قرآن آمده است كه براى شرافت و بزرگداشت پيامبر(ص) است. اين معنى در آيات 41 و 67 مائده منظور شده و اين شرافت و بزرگداشت تعليم و تأديبى براى مؤمنان است و متضمن نهى از خطاب آن حضرت با نام است و با اين كه امر شده او را با وصفش خطاب كنيد، بعضى از اعراب اين ادب را نگاه نمى داشتند و مى گفتند: «يا محمد» لذا آيه «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم...» نازل شد. پس از اين، ديگر هيچ كس او را با نام صدا نمى زد.
همچنين در خطاب «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...» گفته شده اين خطاب خاصى است به پيامبر و مى خواهد حس مسؤوليت را در پيامبر بيشتر تحريك و اراده او را تقويت كند.(3) صاحب «منهج الصادقين» نيز مى گويد: چرا انبياى ديگر را با نام مخاطب مى ساخت امام چون نوبت به پيامبر(ص) رسيد او را به صفات كمال خطاب كرد؛ چون «يا ايها الرسول» پس اين گونه خطاب كردن نشانه تشريف است(4).
علامه طباطبايى نيز مى گويد: چون در اين آيه سخن از تبليغ است و مناسب ترين القاب پيامبر(ص) در اين مقام عنوان رسالت است با اين عنوان مورد خطاب قرار گرفته است.
ب) خطاب پيامبر(ص) با «نبي»: نبى صفت مشبهه از «نبأ» است به معنى خبرى كه داراى فايده بزرگى باشد كه از آن علم حاصل شود. صاحب مجمع البيان «نبي» و «رسول» را يكى مى داند با اين تفاوت كه «رسول» به فرشتگان و بشر هر دو گفته مى شود، ولي «نبي» فقط به بشر اختصاص دارد.(5) نبى 43 بار در قرآن آمده است كه خداوند پيامبرش را 13بار با عنوان «يا ايها النبي» مورد مخاطب قرار داده است كه اين نوع خطاب، براى آن است تا به مؤمنان روش خطاب كردن ايشان را ياد دهد.(6)
اما بسيارى از خطابهاى قرآن به پيامبر(ص) با اين عنوان مراد و مقصود شخص پيامبر(ص) نيست، بلكه ديگرانند؛ چه مردم زمان پيامبر و چه آيندگان. به عنوان مثال، در آيه اول سوره احزاب: «يا ايها النبى اتق ا... ولا تطع الكافرين ...» اگر چه خطاب به پيامبر(ص) است، ولى مقصود امت آن جناب و دستورى عام است ؛ چون اولاً «يا ايها» مخصوص مواردى است كه هدف جلب توجه عموم به مطلبى است و ثانياً تقوا سرلوحه زندگى آن حضرت بوده است و حاشا كه اطاعت از كفار كرده باشد، بنابراين مفهوم اين دستورات به پيامبر(ص) اين نيست كه او در مسأله تقوا و ترك اطاعت كافران و منافقان كوتاهى داشته، بلكه با اين بيانات از يك سو جنبه تأكيد در مورد وظايف پيامبرى است و از سوى ديگر، درسى براى مؤمنان. از اين قبيل آيات كه پيامبر(ص) با افعال مخاطب و يا ضماير به صورت عتاب آميز مورد خطاب قرار گرفته، بسيار است كه مى توان آنها را بيانگر مراقبت شديد خداوند از آن حضرت دانست.(7)
البته نبايد ناديده انگاشت كه نخستين مخاطب قرآن و ابلاغ كننده آيات بر مردم (در همه جا) پيامبر(ص) است و برخى از اين توبيخات صرفاً براى ابلاغ و تبيين، بر پيامبر خطاب گرديده است. آيه «ولقد اوحى اليك والى الذين من قبلك...» از جمله آياتى است كه خطاب عتاب آميز به پيامبر(ص) شده و مفسران نظرات مختلفى بيان كرده اند . برخى معتقدند، مراد از آن تهييج پيامبر، مأيوس ساختن كافران و آگاه كردن امت به اين حكم است. و يا آيه «واما ينزغنك من الشيطان نزغُ فاستعذ بالله ...» كه غالب مفسران اين آيه را خطابى به پيامبر(ص) در مقابله با غضب و وسوسه شيطانى دانسته اند، اما صاحب «الميزان» در تفسير آيه مى گويد: با اين كه خطاب به رسول خدا است، اما مراد امت پيامبر است، زيرا پيامبر معصوم است.(8)
از اين نوع خطابها در قرآن فراوان ديده مى شود. اما پيامبر(ص) با خطابهايي همچون «يا ايها المزمل» ، «يا ايها المدثر» هم مورد خطاب واقع شدند كه خداوند مي خواسته با اين خطابها، پيامبرش دوستى خدا را حس كند و سنگينى بار رسالت را احساس نكند.
با وجود اين موارد، خطابهاى خدا به پيامبر(ص) تنها با اوصاف و عناوين پروردگار همراه نبوده است؛ گاهى پيامبر با صيغه هاى مختلف افعال و انواع خطابها از جانب خداوند مورد خطاب واقع شده است كه عبارتند از: الف) استعمال صيغه امر كه بنابر آن چه گفته شد، يا منظور بيان مطلبى كلى بوده مثل آيه: «واخفض لهما جناح الذل ...» كه خطاب به پيامبر در مورد احسان به والدين است؛ در حالى كه پيامبر پدر خود را نديده و مادرش را هم در كودكى از دست داده و يا حضرت تنها مأمور رساندن مطالب به مكلفين بوده است مثل خطاب با واژه «قل» كه 332 بار در قرآن تكرار شده است.
ب) استعمال صيغه هاى مختلف فعل «رأي»(ديدن) است كه هر كدام از آنها جاى بحث و بررسى فراوان دارد و جمعاً 90 مرتبه پيامبر در قرآن با فعل «رأي» و مشتقات و افعال آن(36 بار با كلمه «تري»، «لوتري» 36 مرتبه، «ألم تر» 15 بار، با «رأي» و «أرأيت» 4 بار، «نرينك» و، «نريك»20 بار و يك مرتبه «أريناك» و «ليريكم ا...») مورد خطاب واقع شده اند.
ج) استعمال صيغه هاى مخاطب كه نمونه هايى از آن بيان شد.
د)خطاب فرد با لفظ جمع، كه مخاطب اصلى آن پيامبر(ص) است؛ هر چند جمع آورده شده: «يا ايها الرسل كلوا من الطيبت... فذرهم فى غمرتهم» در اين آيه پيامبر(ص) مورد خطاب است؛ زيرا نه هيچ پيامبرى معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است.
همچنين به لحاظ زماني، خطابهاى خداوند به پيامبر(ص) را مى توان در سه دوره از لحاظ زمان تقسيم بندى كرد كه خطابهايى همچون «يا ايها المزمل»، «يا ايها المدثر» به آغاز وحى مربوط است و دوره بعد ابتداى ابلاغ رسالت در مكه است كه با القابى همچون نذير، منذر، بشير، مبشر مورد خطاب قرار مى گيرد، تا ذهن و قلب مشركان و منكرين پيامبر(ص) را آماده كند و سپس با «رسول كريم»، «رسول ا...»، «رسول مبين» و «نبي» مورد خطاب قرار مى گيرد و مرحله نهايى خطابهاى خداوند بر پيامبر(ص) در مدينه مى باشد كه در اين مرحله، خداوند پيامبرش را با القاب و صفات پسنديده مورد خطاب قرار داده است.
1- جعفر سبحاني، «فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام»، ص 59
2- فتح ا... الكاشاني، «منهج الصادقين»، ج 7، ص 246
3-ناصر مكارم شيرازي، «تفسير نمونه»، ج 4، ص 383
4- «منهج الصادقين»، ج 3، ص 238 -239
5- «مجمع البيان»، ج 7، ص 145
6- جلال الدين سيوطي، «الاتقان فى علوم القرآن»، ج 2، ص 113
7- محمد حسين فضل ا....، «من وحى القرآن»، ج 11، ص 124
8- محمدحسين طباطبايي، «تفسير الميزان»، ج 8، ص 498