آيه 158سوره مبارکه بقره:
إن الصفا و المروه من شعائر الله فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوف بهما و من تطوع خيراً فإن الله شاکر عليم
ترجمه: همانا صفا و مروه دو نمونه از نشانه هاي خدا است پس هر کس حج خانه و يا عمره بجاي آورد مي تواند ميان آندو، سعي کند و کسي که عمل خيري را به طوع و رغبت خود بياورد، خداوند شاکر و دانا است.
1-صفا:به معناي سنگ محکم و صافي است که با خاک و شن آميخته نباشد.
2-مروه: به معني سنگ محکم و خشن است.
3-شعائر: جمع "شعيره" به معني علامت است.
4-اعتمر: از ماده"عمره" در اصل به معني قسمتهاي اضافي است که به ساختمان ملحق مي کنند و باعث تکامل آن مي شود اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصي گفته مي شود که بر مراسم حج افزوده مي گردد (وگاهي نيز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام مي گيرد).
5-تطوع:در لغت به معني قبول طاعت و پذيرفتن دستور است، و در عرف فقها، معمولاً به اعمال مستحب گفته مي شود.
اما علامه طباطبائي اين مطلب را قبول ندارند و قايل هستند که اين کلمه به معناي کاري است که بدون کراهت آورده شود، و اين هم با واجب تطبيق مي کند و هم با مستحبات.
6-حج:در لغت بمعناي قصد بعد از قصد است يعني قصد مکرر و در اصطلاح شرع به معناي عملي است که معهود در بين مسلمانان است.
7-جناح:به معناي انحراف از حق و حدوسط است و منظور از آن گناه مي باشد.
8-يطوف:در اصل"يتطوف" بود و "تطوف" که مصدر آنست، به معناي طواف کردن که از يک نقطه آن چيز شروع شود و به همان نقطه بر گردد. از اينجا معلوم مي شود که لازمه معناي طواف اين نيست که حتماً دور زدن اطراف چيزي باشد، تا شامل سعي نشود بکله يکي از مصاديق آن دور زدن پيرامون کعبه است، و به همين جهت در آيه شريفه کلمه (يطوف)مطلق آمده، چون مراد به آن پيمودن مسافت ميانه صاف و مروه هفت بار پشت سر هم بوده است.
قبل از ظهور اسلام و در اوايل آن، مشرکان و بت پرستان اعمال حج که از حضرت ابراهيم(ع) به آنها رسيده بود را با اضافه کردن خرافات بسياري، انجام مي دادند.
اسلام با اصلاحاتي که در اين برنامه به عمل آورد، اصل اين عبادت بزرگ و مراسم صحيح و خالص از شرک آن را امضا نمود و برروي خرافات خط بطلان کشيد.
از جمله اعمال و مناسکي که در حج انجام مي شود، سعي يعني حرکت ميان دو کوه معروف صاف و مروه مي باشد.
در بسياري از روايات شيعه و تسنن آمده که مشرکان در بالاي کوه صفا بتي نصب کرده بودندبنام "اساف" و بر کوه مروه بت ديگر بنام "نائله" و به هنگام سعي از اين دو کوه بالا مي رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرک با دست خود مسح مي کردند، به همين جهت مسلمانان، سعي صفا و مروه را صحيح نمي دانستند و انجام نمي دادند.
آيه فوق اين مطلب را آشکار مي کند که آن دو مکان را اگرچه ديگران آلوده کردند اما مسلمانان نبايد انجام آن را ترک کنند.
1-تاريخچه سعي صاف و مروه نشان مي دهد که در انجام فرايض الهي و علم کردن شعائر، زن و بچه هم سهيم هستند.
2-سعي صفا و مروه نشان مي دهد که اگر همه با هم حرکت کنيم، روح الهي را در جامعه خود مي بينيم.
درزمان نزول آيه دو نظر وجود دارد:
1-در عمره القضا(سال هفتم هجري)؛ که در آن سال پيامبر با مشرکان شرط برداشتن بتها از روي صفا ومروه را مطرح کرد و آنها نيز، بتها را برداشتند اما بعداً باز گرداندند و مسلمانان به همين جهت در انجام اين فريضه شک دارند.
2-در حجه الوداع (سال دهم هجري). اگر اين نظر را قبول کنيم، مسلماً در آن زماني بتي در مکه وجود نداشته در نتيجه شک مسلمانان به جهت سابقه تاريخي و قرار داشتن دو بت بر روي صفا و مروه بوده.
1-شعائر الهي اگرچه با گذشت زمان و فعاليت هاي ساير گروه ها، عظمت ظاهري آنها از بين برود اما اين دليل بر فقدان شأن و عظمت باطني آن شعائر نيست و همچنان به عنوان آرمان هاي الهي شمرده مي شود.(فلا جناح عليه أن يطوف بهما)
2-هر کس کار نيکي را انجام دهد و نيت او الهي باشد و قصد امتثال امر خداوند را داشته باشد، خداوند به نيت و کار او آگاه است و پاداش آن را خواهد داد. (من تطوع خيراً فان الله شاکر عليم)
3-استفاده از تعبير "شاکر" عظمت لطف خداوند را مي رساند چرا که ما در مقابل خداوند بايد شاکر باشيم در حالي که خداوند مي فرمايد که در قبال اعمال نيک افراد، شاکر هستم و اين نهايت احترام به انسان ها و اعمال آنها مي باشد.
به عبارت ديگر خداي سبحان هر چند که قديم الاحسان است و هر احساني که کسي به کسي بکند باز احسان او است، واحدي حقي بعهده او ندارد تا او شکرش بجاي آورد، ليکن در عين حال، خودش اعمال صالحه بندگان را با اينکه همان هم، احسان او است به بندگان، مع ذلک احسان بنده را به خودش خوانده و خود را شکر گزار بنده نيکوکارش خوانده است، و اين خود احساني است بالاي احسان.
حال ما چقدر شکر گذار خداوند شارک هستيم!! (فإن الله شاکر عليم)
4-عبادت بايد خالصانه و عاشقانه باشد (من تطوع خيراً)
سوال: سعي بين صفا و مروه از واجبات حج است پس چرا خداوند با لفظ "لا جناح" که دلالت بر غير وجوب مي کند، آورده است؟
جواب: اين آيه در مقام پاسخ به شک و شبهه مسلمان در انجام اين کار بوده که آنها تصور عدم جواز را داشتند که اين آيه مي فرمايد، انجام اين عمل هيچ اشکالي ندارد.
1-احکام ديگري در قرآن وجود دارد که در عين واجب بودن با اين لفظ مطرح شده اند مانند:
و اذا ضربتم في الارض فليس عليکم جناح ان تقصروا من الصلوه
اگر مسافر بوديد مانعي ندارد که نماز را شکسته بجا آوريد
2-سياق و کلمات اين آيه با استحباب سازگاري ندارد چرا که اگر سعي مستحب مي بود، مناسبتر آن بود که چنين آورده مي شد "سعي صفا و مروه از شعائر است و خداوند دوست دارد که بندگان در آن محل عبادت کنند" نه اينکه بگويد "اشکالي نيست" و اين نوع صحبت کردن لسان تشريع است نه صرف اباحه و استحباب.
1-در صورتي که سعي بين صفا و مروه را عمده بيش از هفت مرتبه انجام دهد، باطل است و لو يک قدم اضافه رفته باشد.
2-در ضرورت و حاجت، مي توان سعي را قطع نمود.
3-جايز است که در بين انجام سعي، استراحت نمود اما اگر در ابتدا و سر مسير است صحيح نمي باشد به جهت احتمال زياد يا کم شدن سعي.
منبع:مجله راه قرآن شماره22 /س