در شماره 16 ترجمان وحى، مقالهاى از جناب آقاى كريمىنيا درج شده است. در قسمتى از اين نوشتار (صفحه 10) چنين آمده است:
از مهمترين تركيبهايى كه با «بعض» ساخته مىشود، تعابيرى چون: بعضكم ببعض، بعضهم على بعض، بعضنا لبعض و... است. اين تعابير و امثال آنها همگى از سه بخش تشكيل يافتهاند:
الف) دوبار كلمه «بعض».
ب) ضميرى چون: نا، هُم، كُم و گاه «ه» يا «ها».
ج) يكى از حروف جرّ مانند: باء، فى، على، لام، مِن. گاه به جاى اين حروف جرّ نشانه مفعولى، فاعلى، ابتدائيت و مانند آن جايگزين مىشود.
بيش از 90% از كاربردهاى كلمه «بعض» در قرآن كريم چنين ساختارى دارند كه در زبان عربى اصطلاحى خاص به شمار مىآيد. در واقع اين تعبير، مفهوم «يكديگر / همديگر» را در زبان عربى مىرساند و ترجمه لفظ به لفظ آن در زبان فارسى يا هر زبان ديگرى نادرست است.
در قسمت ديگر (صفحه 13) چنين آمده:
با اين همه، وقتى به سراغ اديبانى چون سورآبادى (قرن پنجم)، ميبدى (قرن ششم) يا مؤلفِ تفسير قرآن مجيد كمبريج (در ميانه قرون چهارم تا ششم) مىرويم، ترجمه ايشان از اغلب يا اكثر موارد به كار رفته اين اصطلاح در قرآن كريم را صحيح و سرراست مىيابيم. چند نمونه صحيح از ترجمههاى كهن به فارسى را مىخوانيم:
تفسير قرآن مجيد كمبريج
«قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ؛ گفتند از ما مترس كه ما هر دو خصمانيم، و از ما بر يكديگر ستم است» (ص، 22)...
قرآن كريم، با ترجمه اول از: كشف الاسرار ميبدى:
«وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا؛ و برداشتيم ايشانرا زبر يكديگر در عزّ و در مال پايهها افزودنى تا يكديگر را به چاكرى و بندگى گيرند و زيردستى سازند» (زخرف، 32). پايان نقل قول از ص 13.
اصولاً ابطال و يا نقض آراى گذشتگان و اظهار نظر قطعى، بررسى و استقصاى كامل را مىطلبد. انتظار مىرفت محقق بزرگوار تمامى آيات مورد بحث را با دقت بررسى مىكردند و پس از مقايسه، نظر نهايى را اعلام مىداشتند. در مورد ترجمه آيه «خصمان بغى بعضنا على بعض» بهتر است تمامى آيه را با آيات قبل و بعد آن مرور كنيم تا ترجمه صحيح آيه به دست آيد:
وَ هَلْ أَتيكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ * إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنآ إِلى سَوآءِ الصِّراطِ * إِنَّ هذآ أَخى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّنى فِى الْخِطاب * قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِه وَ إِنَّ كَثيرًا مِنَ الْخُلَطآءِ لَيَبْغى بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ... (ص، 21 تا 24).
در اين آيات محور بحث فقط دو نفر هستند، يكى شاكى و دادخواه و ديگرى متهم و ظالم، و پاسخ داود مطلب را روشن مىكند: لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِه...
بنابراين، ترجمه تفسير قرآن مجيد كمبريج كه صحت آن مورد تأييد نويسنده قرار گرفته، نادرست و ترجمهاى كه نادرست پنداشتهاند، صحيح است.
(ما دو دادخواهيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده است)
و نيز ترجمه آيه 32 سوره زخرف از كشف الاسرار ميبدى كه آن را براى ادعاى خود شاهد آورده و صحيح پنداشتهاند، نادرست است.
با نقل تمامى آيه و توجه به كاربرد لغات، ترجمه صحيح به دست مىآيد: أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ (زخرف، 32)
فعل: «رفعنا» و استعمال كلمه «فوق» بين دو بعض، به منظور برترى دادن گروهى بر گروه ديگر و قراردادن مقام گروهى فوق گروهى، بهترين دليل است بر نادرست بودن ترجمه «يكديگر» كه مورد استشهاد آقاى كريمىنيا قرار گرفته است.
شايسته است در كاربرد اصطلاح «يكديگر» با دقت تأمّل كنيم و بپذيريم كه «يكديگر» يعنى فردى و يا گروهى زمانى فاعل است و طرف مقابل مفعول؛ برعكس، لحظاتى بعد همان فاعل در جايگاه مفعول قرار مىگيرد و مفعول در جايگاه فاعل.
1) إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ (ص، 64)
تخاصم: با يكديگر منازعه و ستيزه كردن.
2) وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ.
3) وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فيهآ إِذْيَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ... (كهف، 21)
و در رستاخيز هيچ شك نيست، آن گاه كه با يكديگر در كار خويش (مسئله معاد) گفت و گو و ستيزه مىكردند.
4) عَمَّ يَتَسآءَلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ (نبأ، 1ـ2)
تساؤل از يكديگر پرسيدن.
5) وَ إِنْ طآئِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما... (حجرات، 9)
هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند (با هم كارزار كنند) ميان آنها صلح برقرار سازيد.
اكنون به ترجمه آيه مىپردازيم:
آيا آنان رحمت پروردگار تو را بخش مىكنند؟ ماييم كه ميان آنها معاش آنها را بر زندگى دنيا بخش كردهايم و برخى را در برخى برترى داديم تا برخى گروه ديگر را به خدمت گيرند (از نظر درجات برخى را بر دسته ديگر بالاتر قرار داديم، يعنى گروهى را برتر و گروهى را پايين، تا در نتيجه اين تفاوت، گروهى در خدمت ديگران قرار گيرند).
چنانچه در برخى از استعمالات اصطلاح مورد نظر دقت كنيم، ترجمه «يكديگر» خطاى محض است و حتماً بايد بر خلاف سليقه و نظريه نويسنده محترم مقاله رأى قدما را پذيرفت و ترجمه آنها را صحيح دانست.
1) إِنَّ اللّهَ اصْطَفى ادَمَ وَ نُوحًا وَ الَ إِبْراهيمَ وَ الَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ*ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ (آل عمران، 32ـ33)
ذرّيه كه نمىتواند از يكديگر به وجود آيد، بلكه برخى فرزندزادگان برخى ديگرند.
(فرزندانى كه بعضى از آنها از نسل بعض ديگرند)
2) وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِه بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ (نساء، 32)
سؤال: آيا از چه چيز نهى شده و مايه درخواست نابجا چه بوده است؟ گروهى را خداوند بر گروه ديگر برتر نموده، لذا مىفرمايد: برتريهايى را كه خداوند براى بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو مكنيد (ترجمه مكارم).
3) وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ... (نحل، 71)
و خداوند برخى از شما را در رزق و روزى بر برخى ديگر فزونى داد.
4)... وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ (انعام، 65)
و رنج برخى از شما را به برخى ديگر بچشاند.
5) ... يُوحى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا (انعام، 112)
برخى به برخى ديگر به فريب، سخنان آراسته الهام مىكنند (موسوى گرمارودى)
6) وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ (بقره، 251)
و اگر خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمىكرد، قطعاً زمين تباه مىگرديد.
7) تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ (بقره، 253)
8) (وَ كَذلِكَ نُوَلّى بَعْضَ الظّالِمينَ بَعْضًا بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (انعام، 129)
و اينچنين برخى از ستمكاران را سرپرست برخى ديگر قرار مىدهيم.
9) وَ هُوَ الَّذى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فى مآ اتيكُمْ (انعام، 165)
10) ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ (نور، 40)
تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است.
غالباً چنين ديده شده كه هر گاه بعض اول، فاعل يا مفعول قرار گيرد و يا بعد از افعال «فَضَّل» و «رَفَعْنا» و امثال آن استعمال شود و بعض دوم، بعد از كلمات «فوق» و «على» و امثال آن به كار رود، تعبير «يكديگر» نادرست است و مواردى كه به صورت جمله اسميه، مبتدا و خبر، مضاف و مضاف اليه ديده مىشود، تعبير «يكديگر» صحيح به نظر مىرسد، مانند:
1) وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْضٍ؛ مردان و زنان مؤمن، دوستان يكديگرند. (توبه، 71)
2) اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ مردن و زنان منافق، همگون يكديگرند. (توبه، 67)
3) لا تَجْعَلُوا دُعآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعآءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا؛ پيامبر را ميان خويش چنان فرانخوانيد كه يكديگر را فرا مىخوانيد. (نور، 63)
4) الأَْخِلاّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ؛ در آن روز، دوستان، دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران (زخرف، 67)
5) وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ در گفتار با او، بلند سخن مگوييد، چنان كه با يكديگر، بلند سخن مىگوييد (حجرات، 2). پنج ترجمه از موسوى گرمارودى.
بنابراين، چنانچه ترجمه «يكديگر» را همه جا صادق بدانيم و در تمامى استعمالات تسرّى دهيم و ترجمه لفظ به لفظ را نادرست بدانيم و يا برعكس، هر دو طريق از انصاف علمى بهدور است. استقصاى آيات به ما نشان مىدهد قاعدهاى كه در ترجمه اين اصطلاح ارائه شد مىتواند در بيشترين موارد صادق آيد و سازگار باشد.
نويسنده محترم در پايان بحث استعمالات مختلف «بعضكم بعضاً» به بيان معانى مختلف «نفس» مىپردازد. در صفحه 22 مجله چنين آمده است:
چنان كه ديديم رايجترين، ملموسترين و سادهترين كاربرد نفس / انفس در قرآن كريم، بيان مفهوم اساسى خود (self) است. اما در ميان استعمالات متعدد قرآنى از تعبير انفسكم/انفسهم، موارد معدودى هست كه نه مىتوان آنها را به خودتان / خودشان ترجمه كرد و نه برگردان آنها به هيچ يك از صور پيشين ممكن است. كمى دقت در اين مثالهاى قرآنى، خواننده آشنا با زبان عربى را به اين نتيجه مىرساند كه در ترجمه اين آيات بايد از گونهاى مفهوم تقابل و عمل طرفينى بهره جست، و تنها معادل موجود در زبان فارسى براى اين مفهوم واژههاى يكديگر و همديگر است.
نويسنده محترم براى تأييد و اثبات نظريه خود (ترجمه يكديگر و همديگر) از كتابهايى مختلف از قبيل: الاشباه و النظائر مقاتل بن سليمان بلخى والوجوه و النظائر ابوعبداللّه حسين بن محمد دامغانى، آيات 54 و 85 بقره و 66 نساء را شاهد مىآورد. نيز وسط صفحه 23 چنين آمده است:
ابن قتيبه (213ـ276) مىگويد: «فاقتلوا انفسكم أى لِيقْتُلْ بَعْضُكُم بعضاً». روشن است كه معناى «بعضكم بعضا» در فارسى همان يكديگر / همديگر است. طبرى (م 310 هجرى) نيز در تفسير اين عبارت، 12 روايت از ابن عباس (دو روايت)، مجاهد (3 روايت)، سعيد بن جبير، قتاده، ابن شهاب، ابوالعاليه، سدّى، عبيد بن عمرو و ابن اسحاق آورده كه در تمامى آنها اين عبارت قرآنى به «كشتن يكديگر» (قاموا صفين، يقتل بعضهم بعضا، قام بعضهم الى بعض يقتل بعضهم بعضا) تفسير و معنى شده است.
نويسنده محترم تمام عبارتهاى «بعضهم بعضا» قُدما را به يكديگر ترجمه نموده است و حتى عبارت سيد مرتضى را در امالى «ومنهم من ذهب الى انه تعالى كلّفهم ان يقتل بعضهم بعضا» در پاورقى چنين ترجمه مىكند: خداوند فرمان داده يكديگر را بكشند.
آيا اگر «مفهوم تقابل و عمل طرفينى» پيشنهاد شما را بپذيريم، چگونه مىتوان اين مفهوم را در عبارت «يقتل بعضهم بعضا» پياده نمود؟ آيا آن كه كشته مىشود، مىتواند ديگرى را بكشد، تا مفهوم تقابل و طرفينى تحقق يابد؟ مسلماً نه! آنان كه گوساله نپرستيدند موظف شدند تا كسانى را كه گوساله پرستيدند، بكشند واين است معناى «ان يقتل بعضهم بعضا». پس مفهوم تقابل و طرفينى، اينجا موردى نخواهد داشت.
نويسنده محترم براى اثبات نظريه خود، نمونههايى از ترجمههاى مختلف نقل كرده است. آيا تعدد اِشكال، رفع اِشكال مىكند؟
شايسته است براى تبيين آيات الهى، از اين نوع نمونهها شاهد آورده شود:
1. تفسير شُبّر: بان يقتل من لم يعبد العجل منكم من عبده.
2. تفسير جلالين: اى ليقتل البرىء منكم المجرم.
3. تقريب القرآن الى الاذهان آية اللّه شيرازى:
فاقتلوا انفسكم* بان يقتل من لم يعبد العجل من عبده و لو كان قريبا له، فانه كفارة للقاتل حيث سكت و لم يتكلم و للمقتول حيث عبدالعجل.