تخلص بزرگترين شاعر غزلسراى فارسى "حافظ" است; چرا كه با قرآن مجيد، پيوندى ژرف و شگرف داشته است. (×)
حافظ فقط از بردارنده كلام الله نيست - كه خود فضيلتى بزرگ استبلكه از فضيلت قرآن پژوهى نيز بهرهمند است.
او فقط قارى (خواننده آدابدان ساده) نيست، بلكه در ترتيل و تغنى قرآن هميد طولايى دارد و مقرى است; يعنى استادى واقف به ريزهكاريهاى قرائات و اختلاف آنها.
در كشور ليبى نيز، در حدود يكصد هزار نفر حافظ قرآن داراى گواهينامه هستند; اما بايد ديد كه از هر هزار نفر حافظ قرآن، چند نفر قرآن پژوه و قرآنشناسند. چند نفر مىتوانندقرآن را با چهارده روايت از بر بخوانند و در اختلاف قرائات بحث و استدلال كنند.
تفاوت خواجه شمس الدين محمد حافظ، با يك حافظ و قارى ساده در اين است كه خواجه حافظ، قايل به اعجاز زبانى و ادبى قرآن است.
حافظ هم قرآن شناس بود و هم بلاغتشناس. قرآن شناس بودن، فضل و فرهنگ بسيار مىخواهد. قرآن شناس يعنى كسى كه به علوم قرآنى احاطه دارد. كسى كه نحو و اعراب قرآن، دقايق زبان عربى، مفردات و غرايب القرآن، اختصاصات املايى يعنى رسمالخط خاص قرآن و تاريخ جمع و تدوين مصحف شريف را نيك مىداند. (1)
از شان نزول آيات با خبر است و با تفسيرقرآنانسدارد.آياتمكى ومدنى و ويژگى هريكرا مشروحا مىشناسد. ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه را مىشناسدو از قصص قرآن و آيات الاحكام يعنى فقه قرآن، باخبر است.
اشاره به قرآن در شعر حافظ بسيار است. گاه اين اشاره ساده است:
حافظ به حق "قرآن " كز شيد و زرق باز آى باشد كه گوى عيشى در اين ميان توان زد
گفتمش زلف به خون كه شكستى گفتا حافظ اين قصه دراز استبه "قرآن" كه مپرس
گاه اشاره او ارزش اخلاقى دارد:
حافظا مى خور و رندى كن و خوش باش ولى دام تزوير مكن چون دگران "قرآن" را
اما گاه اشارات او ارزش زندگينامهاى دارد چنانكه مىگويد:
حافظا در كنج فقر و خلوت شبهاى تار تابود وردت دعا و درس "قرآن" غم مخور
يا مىگويد:
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ به "قرآنى" كه اندر سينه دارى
اين بيت صراحتبر اين دارد كه حافظ قرآن را از بر داشته است.
يا مىگويد:
ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد لطايف حكمى با نكات "قرآنى "
كه دو نكته از آن بر مىآيد:
1) خود را حافظ قرآن مىشمارد.
2) قايل به اين است كه بسيارى از مضامين آيات قرآنى را در شعر خود ترجمه، تضمين و اقتباس كرده است.
فنىترين اشاره او به قرآن و علوم قرآنى اين بيت مشهور اوست:
عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ "قرآن" ز بر بخوانى در چارده روايت (2)
هاشم جاويد از حافظ شناسان متاخر با اشاره به اين نكته كه حافظ، قرآن را با چهارده روايت از بر بوده، مىنويسد:
" نكتهها و لطيفههاى قرآنى و تفسيرى چنان در حافظه حافظ نشسته و در خاطر او نقش بسته و با يافتهها و ساختههاى ذوق و طبع او آميخته بوده كه هنگام شاعرى از شعر او جوشيده و در آن شكفته است." (3)
بجز موارد مذكور در چند بيت ديگر نيز بطور صريح به لفظ "قرآن" اشاره كرده است از آن جمله:
اى چنگ فرو برده به خون دل حافظ شرمت مگر از غيرت "قرآن" خدا نيست
زاهد ار رندى حافظ نكند فهم چه باك ديو بگريزد از آن قوم كه "قرآن" خوانند
صبحخيزى و سلامتطلبى چون حافظ هرچه كردم همه از دولت "قرآن" كردم
در ديوان اشعار وى، "ده" بار نام قرآن آمده است. علاوه بر اين، حافظ در بسيارى ديگر از ابيات خود به آيات و سور قرآن كريم اشاره مىكند:
بس كه ما فاتحه و حرز يمانى خوانديم وز پىاش سوره اخلاص دميديم و برفت
فاتحهاى چو آمدى بر سر خستهاى بخوان لب بگشا كه مىدهد لعل لبتبه مرده جان
آنكه به پرسش آمدو فاتحه خواند و مىرود گونفسى كه روح را مىكنم از پيش روان
گاه هست كه از كلمه قرآن استفاده نكرده ولى به آن اشاره دارد:
چو حافظ "گنج او" در سينه دارم اگر چه مدعى بيند حقيرم
كه مراد از "گنج او" قرآن مجيد است. همين "گنج " را كه اشاره و استعاره از قرآن كريم است در جاى ديگر نيز به كار برده است :
با چنين "گنج" كه شد خازن او روح امين به گدايى به در خانه شاه آمدهايم
يك وجه ديگر از پيوند حافظ با قرآن، اين است كه آيات يا عباراتى از قرآن را عينا يا با اندك تصرفى تضمين و درج، يا نقل به معنى و ترجمه كرده است :
چشم حافظ زير بام قصر آن حورى سرشت شيوه جنات تجرى تحتها الانهار داشت
يا "سلام فيه حتى مطلع الفجر" به جاى "سلام هى" در:
شب وصل است و طى شد نامه هجر " سلام فيه حتى مطلع الفجر"
يا در قطعهاى دو بيتى كه يك عبارت كامل قرآن را آورده است:
تو نيك و بد خود هم از خود بپرس چرا بايدت ديگرى محتسب
و من يتق الله يجعل له و يرزقه من حيث لا يحتسب
كه عبارت قرآنى آن در اصل چنين است: "و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب " (4)
ساختمان غزلهاى حافظ كه ابياتش بيش از هر غزلسراى ديگر، استقلال، يعنى تنوع و تباعد دارد بيش از تاثر از سنت غزلسرايى فارسى، متاثر از ساختمان سور و آيات قرآن است.
ساختمان غزل حافظ متاثر از سورههاى قرآن است. قرآن و ديوان حافظ هر دو توسناند: زود آشنا، ولى ديرياب; با يك يا دو بار خواندن، مخصوصا اگر بدون حضور قلب و قصد قربتباشد راهى به درونشان نمىتوان برد. از طرف ديگر، هر دو سهل التناول مىنمايند. بسيارى كسان بودهاند و هستند كه فقط سواد خواندن قرآن يا ديوان حافظ را دارند. (5)
حافظ شصتسال از عمر كمابيش هفتاد سالهاش را در خلوت و سفر و حضر، مسجد و مدرسه، در سراء و ضراء، در كودكى و جوانى، كهولت و پيرى، در هر مقام و موقعى با قرآن بسر برده و ذهن و زبانش با دقايق و حقايق و حفظ و حمل و درس قرآن آشناست. مىتوان گفت از شدت انس با قرآن در واقع به همه گوشه و كنارها و سايه و روشنهاى پيدا و پنهان لفظى و معنوى قرآن علم حضورى دارد و چنان به آيات قرآن مىانديشد كه به ابيات خويش. (6)
وقتى از شعر يك "حافظ قرآن " صحبت مىشود، تاثير قرآن را مخصوصا بايد در نظر داشت. در هر حال تاثير قرآن، كه حافظ، آنهمه بدان مديون است، در شعر او قطعى است. البته اشاره به بعضى قصههاى قرآنى و ذكر پارهاى تعبيرات قرآن كه در كلام حافظ است نشانهاى است از اين آشنايى با قرآن. (7)
در شعر حافظ مواردى هست كه حكايت از تعمق او در قرآن دارد. مثلا وقتى براى دفع رقيب - يك رقيب ديو سيرت - به خدا پناه مىبرد جهت راندن او، همان چيزى به خاطرش مىآيد كه در قرآن آمده استبراى رجم شيطان: "شهاب ثاقب". اين موردى است كه نفوذ عميق قرآن را در ذهن او مىرساند جاى ديگر وقتى مىخواهد خود را از اندوه و تاسفى كه به سبب طعن حسود بر وى دست مىدهد تسلى دهد با خود مىگويد: "غمناك نبايد بود از طعن حسود اى دل" و بلافاصله براى آنكه خويشتن را خرسند كند به ياد آيه قرآن «عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم»; (8) و از اين رو مىافزايد:
"شايد كه چو وابينى خير تو در اين باشد."
يك جا وقتى مىبيند از خلق شكايتها دارد و حكايتها، يك لحظه به فكر فرو مىرود و براى آنكه خود را دايم از خلق شاكى و ناراضى نبيند، با تمسك به آيه «و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى» (9) ; به خويشتن خطاب مىكند كه:
گر رنج پيشت آيد و گر راحت اى حكيم نسبت مكن به غير كه اينها خدا كند
توجه به قرآن در اين مورد، حاكى از اين است كه آن را دايم در ذهن دارد. استشهاد به آيات نيز حكايت از آن دارد كه ذهن شاعر به اسرار بلاغت آشناست و مىداند كه براى اقناع يك زاهد، مايه استدلالش را از كجا بايد به دست آورد. مطالعه و تعمق در قرآن سبب شده است كه در كلام او آدم رمز فريبپذيرى، نوح مظهر طوفانزدگى، يعقوب نمونه سوگوارى، يوسف نمودگار معشوقى، سليمان مظهر حشمت و جلال، موسى نمونه خدمت و شوق، مريم نشانه پاكدامنى و عيسى رمز روح و حيات شناخته شود.
آرى، موارد حاكى از تاثير عميق قرآن در كلام حافظ بسيار است.
پس تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
×) به مناسبتبيستم مهرماه روز تصويب شده فرهنگستان زبان و ادب فارسى به نام"حافظ"
1) خرمشاهى - بهاءالدين: حافظ، تهران، طرحنو، 1373، چاپ دوم، ص 114-123
2) جاويد - هاشم: حافظ جاويد، فرزان، چاپ اول، ص 7
3) همان منبع
4) طلاق، 2 و 3
5) رك: خرمشاهى - بهاءالدين: ذهن و زبان حافظ، فصل اسلوب هنرى حافظ و تاثرش از قرآن، نشر نو، چاپ دوم، 1363، ص 5 - 37
6) همان منبع
7) زرينكوب - غلامحسين: از كوچه رندان، مؤسسه انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، ص58
8) بقره، 216
9) انفال، 17