تعداد زيادى از كتابهاى معتبر لغت در ذيل ريشه «ربّ» و كتابهاى تفسير در ذيل سوره «حمد» واژه «ربّ العالمين» آوردهاند كه «ربّ» با واژه تربيت مرتبط است، علاوه براين، برخى از كتابهاى لغوى معتبر مانند لسان العرب و تاج العروس بعضى مشتقات واژه «تربيت» مانند «ربّب»، «تَرَبَّب»، «ربّى» و «تربّى» را به رغم اينكه از دو ريشه متفاوت «ربب» و «ربو» هستند. در كنار هم ذكر كردهاند.
با توجه به اينكه شكل فعلى واژه «تربيت» از ريشه «ربو» است و قرآن بدون ترديد، آخرين و كاملترين كتاب تربيتى الهى است، ولى با اين وجود مشتقات تربيت از ريشه «ربّ» و «ربب» بيشتر از ريشه «ربو» در قرآن به كار رفتهاند.
مشاهده واقعيتهاى مذكور باعث كنجكاوى و ايجاد پرسشهاى ذيل مىگردد:
اولاً، آيا بين واژه «ربّ» و ريشه «ربب» و كلمه تربيت از ريشه «ربو» همگرايى و همخوانى معنايى وجود دارد؟ ثانيا، بر فرض وجود رابطه معنايى بين آن دو، آيا منشأ اين رابطه، رابطه لغوى و لفظى بين آنهاست؛ اگر منشأ رابطه معنايى ياد شده وجود رابطه لغوى و لفظى است، چگونه مىتوان همگرايى و همخوانى رابطه لغوى و لفظى دو واژه ربّ و تربيت را تبيين نمود؟
ثالثا، كدام يك از مشتقات واژه عربى «تربيت» در قرآن به عنوان يك كتاب تربيتى، كه به زبان عربى مبين نازل شده است، به كار رفته و اين مشتقات بيشتر از كدام ريشه لفظى هستند؟ و چرا؟
چون معمولاً هر كاوشى در پى پاسخگويى به سؤالهاى پژوهشى مشخصى است، اينها نيز برخى از مهمترين پرسشهايى هستند كه مقاله حاضرتلاشنمودهاستبه آنها پاسخ دهد.
از كتابهاى لغت اصيل و معتبر، استفاده مىشود كه واژه «تربيت» با دو ماده لغوى «ربو» و «ربب» مرتبط است.
كلمه تربيت مصدر باب تفعيل است كه به دليل معتل و ناقص بودن ريشه لغوى آن، مصدرش همانند «تزكيه» بر وزن «تفعله» آمده است.(1)
گرچه بسيارى از كتابهاى تعليم و تربيت هنگام بحث از ريشه واژه «تربيت» آن را از ماده «ربو» ذكر مىكنند، ولى نويسنده عرب زبان كتاب النظام التربوى فى الاسلام با استناد به برخى كتابهاى لغوى معتبر، تصريح كرده است: تربيت در لغت، از ماده «ربب» است(2) با مراجعه اجمالى به كلمات لغويان آشكار مىگردد كه واژه «تربيت» داراى دو ريشه لغوى «ربو» و «ربب» است. ولى به دليل آنكه هر كلمهاى نمىتواند بيش از يك ريشه لغوى اصلى داشته باشد، پرسش مهم اين است كه كداميك از دو ريشه مذكور اوّلى و اصلى و كداميك ثانوى و فرعى است؟ در پاسخ به اين پرسش، ديدگاه لغويان متفاوت است. كه در ذيل دو ديدگاه مهم و متضاد و قابل بحث و بررسى در بين كلمات لغويان به طور اختصار اشاره مىشود:
ديدگاه اول: قول افرادى مانند راغب در مفردات است كه گفته: «الربّ فى الاصل التربية...، ربيّت الولد من هذا (ربو)، قيل: اصله من المضاعف فقلب تخفيفا.»(3)
از ظاهر كلام راغب استفاده مىشود «تربيت» از ربو مشتق شده است، نه از «ربب» مضاعف(4) بنابراين، از نظر ايشان «ربو» ريشه اصلى و اوّلى واژه تربيت است.
ديدگاه دوم: قول افرادى مانند ابن منظور در لسان العرب است كه آورده: «تَرَبَّبَهُ وَارْتَبَّهُ و ربّاه تربية على تحويل التضعيف و تربّاه على تحويل التضعيف ايضا.»(5)
علاوه بر ابن منظور، زبيدى در تاج العروس نقل كرده است: «ربّ الولد والصبى يربّه ربّاه... كربّبه تربيبا... و ربّاه تربيةً على تحويل التضعيف.»(6)
از كلام ابن منظور و زبيدى كه گفتهاند «ربّاه تربية على تحويل التضعيف» استفاده مىشود «ربّى» در اصل «ربّب» و مضاعف بوده كه به دليل ايجاد سهولت در تلفظ و تخفيف حرف باء دوم تحويل و تبديل به حرف عله ياء شده و در نهايت، مصدر آن به دليل معتل(7) بودن فعل «ربّى» بر وزن تفعله آمده است. (ربّب ـ ربّى ـ يربّى ـ تربية) بر خلاف سخن راغب، از كلام ابن منظور و زبيدى استفاد مىشود. «ربب» ريشه اصلىواوّلى و«ربو» ريشه فرعى و ثانوى «تربيت» است.
به نظر مىرسد از دو ديدگاه مذكور، ديدگاه دوم صحيح و قابل دفاع علمى است؛ زيرا تبديل يكى از حروف كلمه مضاعف به حرف علّه در علم صرف براساس قاعدهوقانوناستوازاينرو، در زبانعربى داراىشواهدمتعددىاست.
سيوطى، يكى از دانشمندان ادبيات عرب، در كتاب المزهر مىنويسد: يكى از انواع ابدال و تبديل حروف به يكديگر ابدال در برخى كلمات مضاعف است. ابوعبيد گفته است كه عرب حروف مضاعف را به ياء تبديل مىكند كه از جمله آنها كلمه «دسّا» در قول خداوند تبارك و تعالى «وقد خاب من دَسّها» است. «دسّا» از «دَسَّس» مشتق شده است.(8)
علامه طباطبايى نيز در ذيل آيه شريفه مذكور تصريح كرده است: اصل «دسى» از «دسّ» است كه يكى از سينهاى مضاعف آن تبديل به حرف علّه ياء شده است.(9)
عزالدين زنجانى صاحب كتاب تصريف نيز گفته است: همانا كلمه مضاعف به كلمات معتل ملحق مىگردد؛ چون حرف تضعيف آن دچار ابدال و تغيير مىشود؛ مانند «امليت» كه در اصل «امللت» است.(10)
راغب نيز در مفردات آورده است كه اصل «امليت»، «امللت» بوده است كه به دليل تخفيف و سهولت در تلفظ، لام دوم آن به حرف ياء قلب و تبديل شده است.(11)
علاوه بر اين، شواهد و موارد ديگرى نيز در زبان عربى مىتوان پيدا نمود؛ مثل «صدّ» كه مراحل تحويل لغوى آن چنين است: صدّ ـ صدّد ـ صدّى ـ تصديه. براى «تربَّب» از باب تفعّل، كه ابن منظور گفته حرف دوم مضاعف آن به حرف عله تبديل شده و در نتيجه «تربّى» گشته است، نيز مىتوان به «تظنّن» مثال زد كه به «تظنّى» تحويل مىگردد. همچنين ابن منظور در لسان العرب، ذيل ماده «ظن» تصريح كرده است: «تظنيّت» در اصل، «تظنّنت» بوده كه در اثر كثرت نونها و سنگينى تلفظ، يكى از حرفهاى مضاعف آن به ياء تبديل شده است.(12)
حاصل اينكه قاعده صرفى فوق و شواهد متعدد ياد شده دلايل روشن و واضحى بر صحّت ديدگاه دوم هستند كه «ربب» ريشه اصلى و اوّلى «تربيت» و «ربو» ريشه فرعى و ثانوى آن است.
به نظر مىرسد افرادى كه «ربو» را به عنوان ريشه واژه تربيت ذكر مىكنند. ريشه فرعى و ثانوى آن را ملاك قرار مىدهند، ولى افرادى كه «ربب» را به عنوان ريشه «تربيت» ذكر كردهاند، ريشه اصلى و اولى آن قبل از حدوث تغييرات در آن را مورد توجه قرار دادهاند. به نظر مىرسد بتوان براى يك واژه، بخصوص واژههايى كه در اثر جارى شدن برخى قواعد ادبى در حروف آنها تغييراتى رخ مىدهد، قايل به تعدد ريشه لغوى شد كه از جمله آنها، مىتوان واژه تربيت را ذكر كرد كه داراى ريشه اوّلى «ربب» و ريشه ثانوى «ربو» است. قايل شدن به دو ريشه اولى (ربب) و ريشه ثانويى (ربو) براى «تربيت» در حقيقت، به منزله ديدگاه تفصيلى در مسأله است كه آشتىدهنده دو ديدگاه مذكور و مبيّن وجه جمعى بين آن دو است.
گرچه قرآن كتاب لغت نيست و ما نيز نخست براى بررسى ريشه لغوى «تربيت» به سراغ كتابهاى لغت رفتيم و كلمات آنها را بررسى نموديم، ولى با توجه به اينكه زبان قرآن زبان عربى مبين است. (وهذا لسان عربى مبين) (نحل: 103)و در كتابهاى علوم قرآن، يكى از برجستهترين وجوه اعجاز قرآن را «اعجاز ادبى» آن ذكر مىكنند، حال پرسش مهم اين است كه آيا براى كشف ريشه لغوى «تربيت» و معناى آن مىتوان از قرآن كمك گرفت يا نه؟
اولاً، ما معتقديم قرآن معجزه جاويد پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله براى هدايت و تربيت انسان است و اعجاز آن در ابعاد ادبى مثل فصاحت و بلاغت و انتخاب لغات و واژههاى مناسب براى بيان مقاصد خويش امرى مسلّم و غيرقابل ترديد است، به گونهاى كه ادباى سرآمد عصر نزول قرآن نيز به اعجاز آن در ابعاد ادبىاش شهادت دادهاند.(13)
ثانيا، قرآن خود منشأ و اساس پيدايش علوم گوناگون و از جمله علم لغت بوده است. آيةاللّه حسنزاده آملى در اين زمينه فرمودهاند: «چون قرآن به ميان آمد، از هر علم درى به روى جهانيان بگشود... دانشمندان سر تسليم به پيش او نهادند و اهتمام تمام در فراگرفتن قرآن و دانستن الفاظ و معانى آن داشتند، تا كم كم علم قرائتپيشآمد وبراى حفظ تركيب جملهها و خطاى در اعراب و بناء و صحت و اعتلال، كتبى درنحو و صرف نوشتند و براى دانستن معانىقرآناحتياج بهلغتو...پيدا شد.»(14)
بنابراين پرواضح است كتابى آسمانى مانند قرآن، كه خود منشأ پيدايش علم لغت بوده و رسالت اصلى و اساسى آن نيز بر تربيت انسان است، حتما مىتواند در ريشهيابى الفاظ و معانى واژههاى زبان عربى و بخصوص واژه عربى «تربيت» به ما كمك كند. با توجه به مطالب مزبور، اكنون به ريشهيابى مشتقات واژه «تربيت» در قرآن مىپردازيم:
با مراجعه به قرآن، به خوبى آشكار مىگردد واژه «تربيت» و مشتقات آن از ريشه ثانوى و فرعى «ربو» چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. در ذيل، مشتقات واژه «تربيت» از ريشه «ربو» در رابطه با انسان را، كه در دو آيه به كار رفتهاند، بررسى مىكنيم:
1. «و قل ربّ ارحمهما كما ربيّانى صغيرا»؛ (اسراء: 29) و بگو: پروردگارا، به پدر و مادرم، كه مرا در كودكى و خردسالى بزرگ كردند، رحم كن.
كلمه صغير در آيه مزبور، به معناى كوچك در مقابل كلمه كبير به معناى بزرگ است. به قرينه كلمه «صغير» در آيه شريفه، مراد از «ربيّانى»(15) بزرگ كردن و رشد و نمو جسمانى فرزند از سوى پدر و مادر است.
2. «الم نربّك فينا وليدا و لبثت فينا من عمرك سنين»؛ (شعراء: 18) آيا ما تو را در كودكى بزرگ نكرديم، در حالى كه چندين سال از عمرت را در بين ما سپرى كردى؟
هنگامى كه حضرت موسى عليهالسلام به پيامبرى رسيد و در برابر فرعون قيام كرد، فرعون او را شناخت و خطاب به او عبارت فوق را بيان كرد. در اين آيه نيز به قرينه لفظ «وليد»، كه به معناى «طفل تازه تولد يافته» مىباشد(16) مراد فرعون آن است كه اى موسى،، تو طفلى در معرض هلاكت بودى و ما تو را از آب گرفتيم و بزرگ كرديم. روشن است كه مقصود فرعون از واژه «الم نربّك» كمال روحى و دينى و اخلاقى حضرت موسى عليهالسلام نمىتواند باشد.
فرعون فاقد كمال روحى و تربيت الهى واخلاقى، چگونه مىتواند منشأ كمال روحى و تهذيب اخلاقى و دينى حضرت موسى عليهالسلام گردد؟
كسى كه خود از هدايت و تربيت برخوردار نيست، چگونه مىتواند ديگران را هدايت و تربيت روحى كند؟ «افمن يهدى الى الحق احقّ ان يتّبع امّن لا يهدى الاّ ان يهدّى»؛ (يونس: 35) آيا آنكه خلق را به راه حق رهبرى مىكند سزاوارتر به پىروى است، يا آنكه هدايت نمىكند، مگر اينكه خود هدايت شود؟
حاصل اينكه با توجه به قراين و شواهد فوق، كلمه «تربيت» از ريشه ثانوى «ربو» در مورد انسان به معناى «تربيت بدنى و رشد و نمو جسمانى مترّبى» است.
پس از اين بررسى قرآنى، اكنون نگاهى اجمالى به مقدار كاربرد مشتقات واژه «تربيت» از ريشه «ربو» در ادعيه معصومان عليهمالسلام ، كه «قرآن صاعد» نام گرفتهاند، خواهيم داشت.
1. «الهى ربّيتني في نعمك و احسانك صغيرا و نوّهت باسمى كبيرا»؛(17)
خدايا، مرا در نعمتها و احسانهايت در هنگام كوچكى و خردسالى، بزرگ و تربيت كردى و در هنگام بزرگى نيز اسم مرا به عظمت ياد نمودى.
2. «ربّ لى صغيرهم»؛(18)
(خدايا) فرزندان كوچك را براى من تربيت و بزرگ كن.
3. «اللّهمَّ انَّك خلقتني سويّا و ربيّتني صغيرا»؛(19)
اى خدا، تو مرا به طور متعادل خلق كردى و در زمان خردسالى تربيت و بزرگ نمودى.
از شواهد صريح مزبور، آشكار مىگردد كه در ادعيه نيز همانند قرآن، به خاطر وجود قراين لفظى مثل كلمه «صغير»، «تربيت» از ريشه «ربو» به معناى زيادت و افزايش جسمانى و بزرگ كردن متربّى است، البته روشن است كه لزومى ندارد در همه موارد كلمه صغير در كنار مشتقات «ربو» موجود باشد تا افادهكننده معناى مذكور باشد بلكه ممكن است قرينههاى لبى و لفظى ديگرى در صدر و يا ذيل كلام وجود داشته باشند.
برخلاف واژه «تربيت» و مشتقات آن از ريشه ثانوى و فرعى «ربو» كه در متون اسلامى مثل قرآن و ادعيه به طور محدود استعمال شدهاند، واژه «تربيت» از ريشه اصلى و اوّلى «ربب» و مشتقات آن مانند «ربّ»، «ربوبيت»، «مربوب» در قرآن و ادعيه به طور فراوان به كار رفته است؛ به گونهاى كه مشتقات اين واژه از ريشه «ربب» بخصوص كلمه «ربّ» از نظر كثرت استعمال در قرآن و ادعيه كمنظير است.(20) كثرت استعمال مشتقات ريشه «ربب» به حدّى است كه كمتر آيه و جملهاى از ادعيه را مىتوان يافت كه يكى از مشتقات «ربّ» در آن به كار نرفته باشد.
در قرآن، علاوه بر واژه «ربّ»، برخى ديگر از مشتقات ماده «ربب» مثل «ربيّون» و «ربّانيون»، كه مرتبط با مباحث تربيتى و در اصطلاح، به معناى مربيان و متربيّان است نيز به كار رفته است.
به دليل آنكه دو ركن اساسى تربيت استادوشاگرد يامربّىومتربّى هستند، برخى آيات مربوط به اين دو واژه ذكر مىشود:
ـ «و كايّن من نبىٍّ قاتل معه ربّيون كثيرٌ فما وهنوا لما اصابهم فى سبيلالله و ما ضعفواومااستكانوا و اللّه يحبُّ الصابرين».(آلعمران:146)
چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند. آنها هيچگاه دربرابرآنچه در راه خدا به آنان مىرسيد، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسليم ندادند) و خداوند صابران را دوست دارد.
«رِبيّون» در آيه مزبور جمع «رِبّى» است و «ربّى» دراصل، از واژه رِبّه» بر وزن «فِعله» مصدر نوعى است كه با اضافه شدن ياء نسبت، تاء آن حذف شده است.
«ربيّون» در اصطلاح تربيتى، به معناى متربيّان و شاگردانى است كه تحت نوع خاصى از تربيت الهى انبياء عليهمالسلام قرار گرفتهاند.(21)
ـ «انّا انزلنا التورية فيها هدىً و نور يحكم بها النبيّون الذين اسلموا للذّين هادوا و الربانيّون والاحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا عليه شهداء»؛ (مائده: 44)
ما تورات را نازل كرديم، در حالى كه در آن، هدايت و نور بود و پيامبران كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، با آن براى يهود حكم مىكردند و همچنين علما و دانشمندان با اين كتاب كه به آنها سپرده شده و بر آن گواه بودند، داورى مىنمودند.
«ربّانيون» در اين آيه، جمع «ربّانى» است. واژه «ربّانى» منسوب به «ربّان» است، و او كسى است كه وظيفهاش تربيت ثابت و بادوام است و در اصطلاح تربيتى «ربّانى» به معناى مربّى است. و «ربّانى» به همين معنا در حديثى از اميرمؤمنان امام على عليهالسلام به كار رفته است؛ آنجا كه فرمودهاند: «أنا ربّانىّ هذه الامّة»؛(22) من مربّى اين امّت (امت اسلام) هستم. و چون استاد و مربّى نسبت به متربّى بايد از مراتب بالاترى از تربيت برخوردار باشد تا بتواند در او اثر بگذارد، از اينرو، انتساب به «ربّ» در واژه «ربّانى» به دليل اضافه شدن الف و نون در آن شديدتر است.(23)
علاوه بر قرآن، همانگونه كه گفته شد ـ در ادعيه نيز مشتقات واژه «تربيت» از ريشه «ربب» فراوان آمده است كه به چند نمونه آن اشاره مىگردد:
امام على عليهالسلام در دعاى شريف كميل، كه يكى از گنجينهها و معادن تربيت اسلامى و قرآنى است، فراوان واژه «ربّ» و مشتقات آن را به كار بردهاند:
«يا الهى و سيّدى و ربّى، اتراك معذّبى بنارك بعد توحيدكَ.... و بعد صدق اعترافى و دعائى خاضعا لربوبيّتك.»(24)
امام سجاد عليهالسلام در صحيفه سجاديه، كه مظهر بارز قرآن صاعد و به «اخت القرآن» مشهور مىباشد و معارف تربيتى آن به منزله معادن تربيت و انسانسازى است نيز فراوان واژه «تربيت» از ريشه «ربب» و مشتقات آن را به كار بردهاند.
براى نمونه، در دعاى امام سجاد عليهالسلام درباره پناه بردن به خداوند از شر شيطان آمده است:
«اللّهمَّ و اعمم بذلك (الاستعاذه من الشيطان) من شهد لك بالربّوبية... و استظهر بك عليه في معرفة العلوم الربّانية.»(25)
همچنين در دعاى ديگرى از آن حضرت آمده است: «لا يجيرُ يا الهى الاّ ربّ على مربوبٍ.»(26)
پس از بحث درباره ريشه لفظى «تربيت» در لغت و قرآن، مناسب است به اختصار، به معناى «ربّ»(27) در كتابهاى لغت و تفسير قرآن نيز اشاره گردد:
اصلاح و مصلح(28)، خالق(29)، حفظ و مراعات(30)، خضانت(31) تتميم و تمام كردن(32) سيد مطاع(33) صاحب(34) قيّم(35) منعم(36)، سياست و تدبير(37)، مالك مدبّر(38) ولايت و سرپرستى(39) و بيشتر از همه مالك(40) و تربيت و مربّى و پروردگار(41) از جمله معانى است كه براى «ربّ» و ريشه «ربب» ذكر شده است.البته لازم به توضيح است كه وجه معنا كردن «ربّ» به «مالك» نيز اين است كه لازمه مالكيت حفاظت و سرپرستى و تربيت مملوك است. به اين مطلب، برخى از كتابهاى تفسير مثل تفسير انوار التنزيل بيضاوى(42) و العروة الوثقى(43) شيخ بهائى تصريح كردهاند.
در مقابل معانى فراوان ذكر شده براى واژه «ربّ»، براى «تربيت» از ريشه «ربو» معانى محدود و كمترى مثل تغذيه(44) نشو و نمو(45)، و زيادت و فزونى(46) ذكر گرديدهاند.
در كتاب التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، آمده است كه وقتى ماده «ربو» در مورد تربيت انسان به كار رود، مراد رشد و نمو و تربيت بدنى، جسمانى و مادى است، برخلاف «تربيت» از ريشه اصلى «ربب» كه به معناى سوق به سمت كمال معنوى است.(47)
حال اگر سؤال شود كه نقل معانى فوق براى واژه ربّ با تربيت چه ارتباطى دارد؟ پاسخ اين است كه همانگونه كه صاحب كتاب التحقيق فى كلمات القرآن الكريم و برخى تفسيرهاى ادبى مهم عامّه مثل تفسير بيضاوى(48) و روح المعانى آلوسى(49) گفتهاند، معناى اصلى «ربّ»، «تربيت» است و تربيت به معناى سوق دادن و رساندن متربّى به سوى كمال است. آلوسى در ذيل تفسير «ربّ العالمين»، پس از ذكر معانى متعدد براى «ربّ» مىگويد: قول مشهور اين است كه «رب» به معناى «تربيت» است و سپس از برخى محققان نقل مىكند كه «تربيت» معناى حقيقى واژه «ربّ» است و تبادر، علامت حقيقى بودن معناى تربيت براى واژه «ربّ» است، و يكى از بهترين شواهد براى وجود تبادر مذكور، اين است كه تقريبا همه مترجمان قرآن واژه «ربّ» در سوره «حمد» را به طور صفتى به پروردگار معنا كردهاند.
با توجه به مطلب مذكور و با توجه به اين نكته كه تربيت انسان مقولهاى پيچيده است كه داراى ابعاد، آثار و لوازم فراوانى است، به نظر مىرسد معانى متعددى مثل اصلاح، تدبير، حفظ و مراعات، مالكيت، صاحب، ولايت، سرپرستى، تغذيه، رشد و نمو و تتميم كه براى دو ريشه «ربب» و «ربو» نقل شده است از آثار و لوازم تربيت و سوق به سمت كمال هستند.
در ضمن مباحث قبل آشكار شد كه تربيت از ريشه «ربو» كه ناظر به تربيت جسمانى و بدنى انسان است در قرآن بسيار اندك به كار رفته است و در مقابل تربيت از ريشه رَبَب كه ناظر به تربيت و سوق دادن به سوى كمال معنوى است در قرآن فراوان به كار رفته است. حال اگر پرسيده شود چرا چنين است؟ به طور خلاصه پاسخ اين است كه اساسا از ديدگاه مكاتب الهى، خصوصا دين اسلام كه قرآن كتاب آسمانى آن است. تربيت روحى و معنوى انسان در مقايسه با تربيت جسمانى و مادى او اهميت بيشترى دارد.
توضيح اينكه از ديدگاه اسلام، انسان داراى دو بُعد عمده جسمانى و روحانى است. قرآن، منبع اصيل اسلام درباره بُعد جسمانى انسان مىفرمايد: «و بدأ خلق الانسان من طينٍ»؛ (سجده: 7) و خداوند آفرينش انسان را از خاك آغاز كرد.
در آيه ديگرى، درباره بعد روحى انسان و اهميت آن مىفرمايد: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»؛ (حجر: 29) پس چون آن عنصر را معتدل بياراستم و در آن از روح خويش دميدم، همه بر او سجده كنيد.
از آيه شريفه مزبور به روشنى استفاده مىشود كه اولاً، انسان برخوردار از روح الهى است، و ثانيا همين برخوردارى انسان از روح الهى باعث ارزش و كرامت انسان گشته، به گونهاى كه ملائكه در مقابل انسان از سوى خداوند مأمور به سجده مىشوند. البته روشن است اين مطلب، كه ارزش و كرامت و هويّت انسان را روح او تشكيل مىدهد و اصالت از آن روح انسان است،(50) به معناى آن نيست كه اسلام توجهى به بعد مادى و جسمانى انسان ندارد، اسلام همانگونه كه براى صحّت، سلامت و تربيت قواى روحانى و معنوى ـ مثل فكر، عقل، اعتقادات و اخلاقيات ارزش زيادى قايل است، براى صحّت و سلامت و تربيت قواى مادى و جسمانى نيز ارزش قايل است؛ زيرا روح و جسم در يكديگر تأثير متقابل دارند و به قول مشهور، عقل سالم در بدن سالم است.
ولى با اين همه، ترديدى نيست كه امور روحانى مثل لبّ و عقل حقيقت و اصل انسان را تشكيل مىدهند.(51) و جسم و بدن در مقايسه با عقل و روح، امرى طفيلى و تبعى است كه به تبع سلامت بُعد روحانى و معنوى سلامت و صحت بُعد جسمانى نيز داراى ارزش و اعتبار مىگردد. بنابراين، صحّت و سلامت و تربيت بعد جسمانى نيز بايد مقدّمه و زمينهاى براى تعالى بُعد روحانى و معنوى انسان باشد؛ همانگونه كه اين مطلب از اين جمله دعاى كميل از اميرمؤمنان نيز استفاده مىشود كه فرمودهاند: «قوّ على خدمتك جوارحى.» اى خدا جوارج و اعضاى بدن مرا در راه خدمت خودت نيرومند كن.
در پايان ناگفته نماند كه اگر گفته شود «تربيت» از ريشه «ربب» به معناى سوق دادن متربى به سوى كمال، بخصوص كمال معنوى، است در اينكه مراد و منظور از اين كمال معنوى چيست، براساس مكاتب تربيتى گوناگون و از جمله مكتب تربيتى اسلام، مفهوم و مصداق «كمال»(52) تعريف و مظاهر متفاوتى دارد؛ مثلاً، چون در اسلام ما معتقد هستيم خداوند كمال مطلق است، بنابراين، هدف غايى تربيت در اسلام سوق دادن متربى به سوى خداوند به عنوان كمال مطلق و قرب به سوى اوست. تا اينكه با متصف شدن انسان به اوصاف ربوبى و خداگونه شدن، شايستگى خلافت و جانشينى خداوند در روى زمين را كسب نمايد.
از مجموع مباحث مطرح شده، نكات ذيل را به طور خلاصه مىتوان نتيجه گرفت:
1. از كلمات لغويان استفاده مىشود كه واژه «تربيت» با دو ريشه لفظى «ربب» و «ربو» مرتبط است.
2. رابطه مزبور را با استناد به برخى قواعد علم صرف و شواهد متعدد مىتوان اينگونه تبيين كرد كه از دو ريشه لفظى مذكور، «ربب» ريشه اصلى و «ربو» ريشه فرعى براى واژه «تربيت» است. دليل اصلى پيدايش ريشه فرعى «ربو» از بين بردن سنگينى تلفظ در فعل «ربّب» و ايجاد سهولت تلفظ از طريق تبديل آن به «ربّى» است. (ربّب كربّى يربّى تربية)
3. تغييرات لغوى و لفظى مزبور داراى پيامد معنايى خاص است؛ زيرا «تربيت» از ريشه اولى «ربب» به معناى سوق به سوى كمال معنوى، روحى و دينى است، ولى «تربيت» از ريشه «ربو» به معناى سوق به سوى كمال و پرورش مادى و جسمانى مىباشد.
4. گرچه از نظر اسلام، جسم و روح هر دو مهم هستند و از اينرو، تربيت و سوق به سوى كمال مادى و روحى، هر دو لازم و داراى ارزش و اهميت مىباشند، ولى چون روح انسان هويّت او را تشكيل مىدهد و به همين دليل در مقايسه با جسم و بدن داراى ارزش و اهميت بيشترى است، بدينروى، تربيت روحى و معنوى انسان نيز از نظر اسلام داراى ارزش و اهميت بيشترى است.
همين نكته موجب شده است در قرآن به عنوان منبع اصيل اسلام، «تربيت» از ريشه «ربب»، كه ناظر به تربيت روحى و دينى است، در مقايسه با تربيت از ريشه «ربو» كه به معناى بزرگ كردن و تربيت جسمانى است بيشتر مورد توجه و كاربرد قرار گيرد.
با توجه به مباحث مطرح شده در اين مقاله، و به منظور مترتب شدن ثمره عملى و كاربردى بر مطالب نظرى طرح شده پيشنهاد ذيل ارايه مىگردد، چون جامعه ما جامعه جوانى است و طبيعتا به ورزش براى حفظ سلامت و دستيابى به نشاط و تفريح اهميت زيادى مىدهند و اين امر در صورت همراهى آن با ديگر نيازهاى تربيتى انسان مثل تربيت دينى، اخلاقى و معنوى امرى نيكو و شايسته و بلكه لازم است. اما از سوى ديگر، روشن است كه تقويت قواى روحانى و معنوى، بخصوص در دوره جوانى كه دوره مهم شكلپذيرى شخصيت است، از طريق پرداختن به مسائل عقيدتى و اخلاقى كه از اهميت اساسى برخوردار است محقق مىشود؛ زيرا همانگونه كه گذشت هويّت و حقيقت انسان را روح و تعالى معنوى و اخلاقى او تشكيل مىدهد. بدين روى، به همه دستاندركاران ورزش جامعه اسلامى توصيه مىگردد كه در كنار توجه به مسائل تربيت بدنى جوانان، حتما براى پرورش و تربيت روحى و دينى و اخلاقى آنان نيز به طور جدّى برنامهريزى كنند؛ زيرا روشن است كه يك ورزشكار متخلّق به اخلاق و برخوردار از تربيت دينى و معنوى در صحنههاى ورزشى كه روز به روز مسايل معنوى و اخلاقى در آنها كمرنگتر مىگردد الگويى ارزشمند و موجب افتخار است و در مقابل يك جوان ورزشكار فاقد تربيت روحى و دينى مايه ننگ و آبروريزى جامعه است.
بنابراين، براى ارتقاى دقيق و عميق تربيت دينى و مذهبى جوانان در باشگاههاى و ورزشگاهها، به متولّيان تربيت بدنى توصيه مىشود با همكارى حوزههاى علميه و كمك گرفتن از طلاب جوان علاقهمند به ورزش، زمينه گسترش و تعميق تربيت روحى و دينى جوانان ورزشكار را بيش از پيش فراهم سازند. تا بدين طريق با استحكام پايههاى عقيدتى و فكرى ورزشكاران از آسيبهاى عقيدتى و اخلاقى و روحى، كه به شدت نسل جوان و از جمله نسل جوان ورزشكار را بعضا تهديد مىكند، پيشگيرى شود.
1ـ «ربّى يربى تربية» مانند «زكّى يزكّى تزكية»
2ـ «التربية فى اللغة مأخوذة من ربّ ولده و الصبى يربّه» باقر شريف قريشى، النظام التربوى فى الاسلام، ص 41
3ـ راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالتعارف، ماده «ربب» و «ربو»، تحقيق نديم مرعشى، دارالكاتب العربى
4ـ «مضاعف» كلمهاى است كه حروف عينالفعل و لام الفعل يا فاء الفعل و عين الفعل آن همجنس و همانند باشند؛ مانند: ربب، مدد، سدد، ددن، محمدرضا طباطبايى، صرف ساده، قم، دارالعلم، 1361، ص 20
5ـ ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياءالتراثالعربى، 1416، ماده «ربب»
6ـ محمد مرتضى زبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، لبنان، دار مكتبة الحياة، ماده «ربب»
7ـ كلمهاى را كه يك يا چند حرف اصلى آن حرف علّه (الف. واو. ياء) باشد «معتل» مىنامند.محمدرضاطباطبايى،پيشين،ص19
8ـ الابدال فى المضاعف. و من المضاعف قال ابو عبيده: العرب تقلب حروف المضاعف الى الياء، و منه قوله تعالى؛ و قد خاب من دسّاها.» هو من دسّست.» (جلال الدين سيوطى، المزهر فى علوم اللغة و انواعها، دارالفكر، ج 1، ص 468
9ـ والدسى: و هوالدسّ بقلب احدى السنين ياء» (سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسيرالقرآن، الطبعة الثانية، بيروت، اعلمى، 1393 ق، ج 20، ص 429، ذيل سوره شمس، آيه 10)
10ـ «انما اُلحِق المضاعف بالمعتلات؛ لانّ حرف التضعيف يلحقه الابدال كقولهم "امليت" بمعنى "امللت".» از نويسندگان جامع المقدّمات، (عزالدين زنجانى، «التصريف»،تهران،اسلاميه،1379، ص 60)
11ـ «اصل "امليت"، "امللت" فقلب تخفيفا.»(راغباصفهانى،پيشين،ماده«ملى»
12ـ ابن منظور، پيشين، ج 8، ص 271، ماده «ظنّ»
13ـ محمدباقر سعيدى روشن، علوم قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1377، ص 105ـ104
14ـ ويژهنامه المحقق الطباطبايى فى ذكراه السنوية الاولى، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417، ج 3، ص 1327 مقاله «تدوين لغت عرب»، آيةالله حسنزاده آملى
15ـ برخلاف واژه «ربّ» در آيه مورد بحث، كه از ريشه «ربب» است، واژه «ربيّانى» از ريشه «ربو» و صيغه دومفعلماضى از بابتفعيل همراه با ضميرمتكلّم است.(ربيّا+ نى)
16ـ «الوليد: الصبى المولود» (فيومى، احمدبن محمدبن على المقرى، المصباح المنير، بيروت، المكتبة العلمية، ماده «ولد»)
17ـ شيخعباسقمى،مفاتيحالجنان، تهران، انتشاراتعلمى،دعاىابوحمزه ثمالى
18ـ صحيفه سجاديه، ترجمه و شرح سيد علينقى فيضالاسلام، 1375 ق، دعاى 25 (دعا براى فرزندان) فقره دوم دعا. توجه شود كه ربّ در اين دعا، از ريشه «ربب» نيست، بلكه فعل امر از ريشه «ربو» است.
19ـ صحيفه سجاديه، دعاى شماره 50 (دعا از خوف خدا)، فقره اول دعا
20ـ در مجموع، كلمه «ربّ» به شكلهاى گوناگونمضافوغيرمضافقريب987مرتبه در قرآن به كار رفته است. (محمد فؤاد عبدالباقى،المعجمالمفهرس لالفاظ القرآن الكريم)، قم، اسماعيليان، ماده «رب»)
21ـ حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، تهران، موسسة الطباعة والنشر، وزارة الثقافة الاسلامى، 1416، واژه «ربّ»
22ـ راغب اصفهانى، پيشين، واژه «ربّ»
23ـ ابن منظور، پيشين، ماده «ربّ»، همچنين ر.ك: ابن ميثم بحرانى، كمال الدين، شرح نهج البلاغه، بيروت، دارالعالم الاسلامى، ج 5، ص 325
24ـ شيخعباسقمى، پيشين، «دعاى كميل»
25ـ صحيفه سجاديه، دعاى 17، فقره11 26ـ همان، دعاى 21، فقره سوم
27ـ كتابهاى لغت و تفسير، كه براى «ربّ» معانى متعددى نقل كردهاند. در اين مطلب كه آيا «ربّ» مصدر است يا صفت مشبهّه يا اسم فاعل، ديدگاههاى متفاوتى دارند. بدين دليل برخى آن را به صورت مصدرى و برخى ديگر به صورت صفت معنا كردهاند. البته ديدگاه مشهور اين است كه ربّ مصدر است.
28ـ ابى الحسين احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1404 / ابن منظور، پيشين / جوهرى، اسماعيل بن حمّاد، الصحاح اللغة، و صحاح العربية، الطبعة الثانية، بيروت، دارالعلم للملايين، 1399، ذيل ماده «ربّ» / آلوسى بغدادى، سيدمحمود، تفسير روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415، ذيل ربّ العالمين «در سوره حمد»
29ـ احمدبنفارس،پيشين / آلوسى، پيشين
30ـ ابن منظور، پيشين، ابن اثير محمد الجزرى، النهاية فى غريب الحديث والاثر، تحقيق طاهراحمد الزادى و محمود احمد الطنامى، چ چهارم، قم، اسماعيليان، 1367، ذيل ماده «ربّ»
31ـ خليل بناحمدالفراهيدى، كتابالعين، قم، دارالهجرة، 1405، ماده «ربّ»
32ـ ابن دريد، ابوبكر محمدبن الحسن، جمهرة اللغة، بيروت، دارصادر / ابوجعفر احمدبن على بن احمد المقرى، بيهقى، تاج المصادر، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1366، ماده «ربّ»
33ـ شيخ طوسى، محمدبن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربى، / فضل بن حسن طبرسى، تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق هاشم رسولى محلاتى، داراحياء التراث العربى، 14062، ذيل سوره حمد واژه «ربّ العالمين»
34ـ احمد بن فارس، پيشين / آلوسى، طبرسى، پيشين
35ـ ابن منظور، پيشين
36ـ ابن منظور، پيشين / آلوسى، پيشين
37ـ فيومى، پيشين، ماده «ربّ»
38ـ علّامه طباطبائى، پيشين، ذيل سوره «حمد» واژه «رب العالمين»
39ـ ابن منظور، پيشين / زبيدى، پيشين / بيهقى، پيشين / امين ابراهيم و ديگران، المعجم الوسيط، الطبعة الثانية
40ـ اسماعيل بن عباد، المحيط فى اللغه / ابن منظور، پيشين، ذيل ماده ربّ / زمخشرى، محمدبن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل، الطبعة الثانية، بيروت، دارالكتب العربى، 1407 / طبرسى، پيشين / العروة الوثقى، تحقيق و تصحيح اكبر ايرانى قمى، قم، نشر دارالقرآن الكريم، 1412، تفسير سوره حمد
41ـ «رب» به معناى مصدرى تربيت و به معناى صفتى «مربى» و پروردگار در بيشتر كتابهاى لغت و تفسير يادشده به كار رفته است حتى لغويان و مفسران كه رابطه لفظى بين دو واژه «ربّ» و «تربيت» را انكار كردهاند، بيشتر قايل شدهاند كه «ربّ» و «ربّب» و «تربب» به معناى «ربّى» است.
42ـ «سمّى به المالك لانّه يحفظ ما يملكه و يربيّه» (بيضاوى، ناصرالدين بن سعيد، انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيروت، دار صادر، ذيل سوره «حمد» كلمه «ربّ»
43ـ شيخ بهائى، تفسير سوره حمد، ذيل واژه «ربّ العالمين»، ص 94
44ـ خليل، پيشين، احمد بن فارس، پيشين، ماده «ربو»
45ـ ابن منظور، پيشين / احمد بن فارس، پيشين، ماده «ربو»
46ـ خليل، پيشين / احمد بن فارس، پيشين، ماده «ربو»
47ـ مصطفوى،پيشين، ماده «ربو» و «ربب»
48ـ بيضاوى، پيشين، تفسير سوره «حمد» ذيل واژه «ربّ العالمين» الربّ فى الاصل مصدر بمعنى التربية و هى تبليغ الشىء الى كماله شيئا فشيئا.
49ـ آلوسى، پيشين، سوره «حمد» ذيل واژه «رب العالمين» الربّ فى الاصل مصدر بمعنى التربية و هى تبليغ الشىء الى كماله بحسب استعداده الازلى شيئا فشيئا... و يطلق ايضا على الخالق و السيد و الملك و المنعم والمصلح و الصاحب الاّ ان المشهور كونه بمعنى التربية فلهذا قال بعض المحققين انّه حقيقة فيه لانّ التبادر امارتها و البواقى اما مجاز او مشترك و الاول ارجح لإنّ فى جميعها ما يوجد معنى التربية
50ـ براى آگاهى بيشتر درباره اصالت روح و ادله و شواهد آن ر.ك: انسان از ديدگاه اسلام، ص 34ـ43
51ـ امامعلى عليهالسلام ،: «اصل الانسان لبّه» (محمدباقرمجلسى،بحارالانوار،ج1،ص82)
52ـ ر.ك: محمدتقى مصباح، خودشناسى براى خودسازى، اين كتاب اخيرا با تكميل و اضافاتى با عنوان به سوى خودسازى منتشر شده است.
ساير منابع
ـ ابن دريد، ابىبكر محمد بن الحسن، الاشتقاق، تحقيق و شرح عبدالسلام محمد هارون، مصر، نوشته الفانجى، 1378؛
ـ الزمخشرى،جاراللهابىالقاسم،محمود بن عمر،اساسالبلاغه،بيروت، دارصادر، 1385
ـ الشرتونى اللبنانى، سعيد الخورى، اقرب الموارد فى فصح العربية و الشوارد، تهران، دارالاسوة للطباعة و النشر، 1374
ـ احمدرضا، معجم متن اللغه، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1377
ـ لويس معلوف، المنجد فى اللغه، قم، اسماعيليان، 1362
ـ مصطفى خمينى، تفسيرالقرآن الكريم، قم، اسماعيليان
ـ لسان التنزيل، (تأليف قرن چهارم يا پنجم هجرى)، به اهتمام مهدى محقق، چاپ دوم، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362
ـ فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، تحقيق سيداحمد حسينى، چاپ دوم، تهران، مترضوى، 1362
ـ نگارنده، بررسى جايگاه عقل در تربيت از ديدگاه امام موسى كاظم عليهالسلام در روايت هشام بن حكم، پاياننامه كارشناسىارشدعلومتربيتى،مؤسسه آموزشىوپژوهشىامام خمينى (ره)، 1377
ـ احمد واعظى، انسان از ديدگاه اسلام، تهران،سمت،1377،ص 34، «بحث اصالت روح»، ص 44 «شواهد عقلى اصالت روح»
ـ جعفر سبحانى، الاسماء الثلاثة، الاله و الربّ والعبادة، قم، مؤسسة الامام الصادق عليهالسلام ، 1417 ه. ق
ـ اسفراينى ابو المظفر، شاهفوربن طاهربنمحمد، تاجالتراجمفىتفسير القرآن الاعاجم، تصحيح نجيب مايل هروى، علىاكبر الهى خراسانى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375