هدف صفحه پاياننامهها اين است كه با معرفي، و گاه نقد و بررسي پاياننامههاي دانشجويي بتواند وضع پاياننامهنويسي در علوم قرآني را منعكس كند.
در كتابهاي علوم قرآني به ويژگيهاي فواصل آيهها اشاراتي شده است و نيز كتابهاي مستقلي به بحث از اسماي الهي در قرآن پرداختهاند. اما بهنظر نويسنده رساله، متأسفانه كتاب مستقلي كه هريك از مباحث مطرحشده در پژوهش را آنطور كه بايد و شايد مورد بررسي قرار دهد و به پرسشهاي اساسي به گستردگي پاسخ دهد، موجود نيست. بههمين دليل مدعي است كه اين پاياننامه در واقع اولين اثر مستقل در اين راستاست. پاياننامه حاضر توسط افسانه اعتمادي در مقطع كارشناسيارشد دانشگاه تربيت مدرس در سال 1375 دفاع شد. به اينكه هيئت داوران چه نمرهاي را براي اين رساله منظور كردهاند، اشارهاي نشده است.
هدف نويسنده از نوشتن اين پاياننامه، نه ارائه تعريفي از اسماءالله است و نه پرداختن به بحث "فاصله"، بلكه منظور وي تركيبي از اين دو است و اين امر درواقع القاكننده اين نظر است كه موءلف درصدد نزديكشدن به "نحوه بيان اسماءالله " در قرآن است - يعني نامهاي خدا در قرآن چگونه آورده شدهاند - تا بتواند به انديشهاي تقريباً روشن و قواميافته درباره چگونگي جايگزيني اسماءالله در آيهها دست يازد. به عقيده او اين تحقيق را ميتوان معرفي يكي از زيباترين جنبههاي اعجاز بياني و نيز معرفي يكي از نشانههاي بلاغت قرآن كريم دانست كه بحثي جديد را به مباحث اسلوب بياني و زيبايي هنري قرآن ميافزايد. از اينرو بايد ديد كه جهات مختلف و متفاوتي كه در رابطه با واژگان اسماءالله با ديگر بخشهاي قرآن هست، كدام است. براي اين منظور، يك پرسش اصلي طرح مينمايد و آنگاه با تكيه بر روش تحقيق موردنظر، پرسشهايي را در قالب بيان مسئله طرح و شرح مينمايد. آن پرسش اصلي اين است كه چگونه ميتوان رابطه بين نحوه جايگزيني اسماءالله در فواصل آيهها را با مضامين آن آيات بررسي كرد؟
موءلف ابتدا آيههايي را كه پايانيهاي مشتمل بر اسماي الهي دارند. جمعآوري كرده و استنباط مفسّران و محققان را در ارتباط با آن طرح و شرح ميكند. آنگاه بخشهاي مناسب را در كنار هم جمعبندي كرده و ثمرات گوناگون و نتايج متعددي كه از اين بررسي حاصل شده را بهصورت يك اصل محكمهپسند - دستكم از نظر اعتقادي نزد مسلمانان - ارائه نموده است. فرضيههاي موءلف عبارتاند از: 1 - فواصل آيههاي مشتمل بر اسماءالله با مضامين آيهها ارتباط تامّ دارد. 2 - عدمتوجه به ارتباط مذكور باعث اختلال در فهم آيهها شده است. 3 - وجه تقدم و تأخر اسماي الهي در فواصل آيهها صرفاً رعايت فاصله نبوده و داراي حكمت و سبب جداگانه است.
نويسنده، تحقيق خود را در ششفصل فراهم آورده است تا از رهگذر طراحي چنين ساختاري به هدف خود دست يازد. فصل اول تحتعنوان "كليات" عمدتاً به طرح و شرح عنوان پاياننامه، مشخصاً به بررسي اسماءالله و فواصل آيهها ميپردازد. در فصل دوم با تكيه بر بررسي آماري به مطالعه اسمايالهي در فواصل آيهها پرداخته است.
به دنبال آن در فصل سوم اين كه اسماي الهي در چه سياق و اسلوب بياني آمده است، تناسب آنها با موضوع سياق بررسيشده و از رهگذر آن، ويژگيهاي بارز ساختار بياني اسماءالله تعيين گرديده است. آنگاه در ادامه همين فصل، بحثي پيرامون تقدم و تأخر در صفات زوج عنوانشده و سيمايي از صفات زوج خدا نشان داده شده است. همچنين در بيان اسماي الهي، اصلي كه همان تناسب با مخاطب و موضوع سخن است، مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل چهارم به جنبههاي ارتباط اسماي الهي با مضامين آيهها پرداخته شده، و فصل پنجم درواقع حول محور ادب پيامبران در بيان اسماءالله دور ميزند يعني اسماي الهي را در زبان پيامبران دنبال كرده است. جان كلام نويسنده در اين فصل اين است كه اسماي الهي زمينهساز تخلق به اخلاق اسلامي است و رسيدن به كمال عبوديت، تنها از طريق ذكر اسماي حسناي خداوند است كه بايد راه و رسم آن را در گفتار و كردار پيامبران جست.
فصل ششم تحتعنوان "خاتمه" در واقع به نتيجهگيري مطالب پاياننامه اختصاص يافته است. افزون بر آن، فهرست منابع و چكيده انگليسي را اجزاي همين فصل تلقي كرده است. گفتني است كه تكيه موءلف صرفاً بر منابع فارسي و عربي بوده است.
طبق يافتههاي موءلف، اسماي الهي در قرآن غالباً در جملههاي اسميه بهعنوان خبر براي اسم جلاله "الله" آمدهاند و اين تركيبها را بهصورت عبارتهايي ضربالمثلگونه درآورده است. اين پديده بياني در برخي از سورههاي قرآني با ديگر سورهها متفاوت است؛ سورههاي نساء، احزاب، فتح و فرقان از آن جملهاند.
در ذكر اسماء و صفات الي كه بهصورت زوجي در فرجام آيههاي قرآن آمدهاند، اين نكته نيز قابلتوجه است كه علاوهبر تناسب و انسجام هريك از اين اسما با ديگر بخشهاي كلامالله مجيد، بين هر دو اسم يا صفت متوالي نيز رابطهاي وجود دارد كه همان رابطه تقدم و تأخر آن دو را نسبت به يكديگر موجب گرديده است. با تتبع و تدبّر در چگونگي ترتيب و تركيب اسماي حسناي الهي در پايان آيهها ميتوان دريافت كه ذكر يك اسم به تنهايي نميتوانسته است جايگزين تركيبهاي مذكور بوده باشد. بهنظر موءلف، اسماي الهي با مخاطبان مكي و مدني و نيز موضوعهايي كه اين اسماء در ارتباط با آنها ذكر شدهاند، بسيار متفاوتاند بهطوريكه ميتوان گفت نسبت اسماي الهي در پايان آيههاي مدني بيش از آيههاي مكي است.
عنوان گوياي رساله بر اين مطلب اشاره دارد كه عناصري از فرهنگ جاهلي در قرآن ناپسند تلقي شده لذا به عقيده موءلف آنطور كه در مقدمه پاياننامه آمده است، بايد اين عناصر را شناخت تا از گزند آن در امان ماند يعني «اجازه ندهيم آموزههاي دينيمان فرهنگآلود شوند» (ص 21). بهنظر ميرسد كه اين هدف و دغدغه موءلف، ريشه در قرآنشناسي او و برداشتي كه از مقوله فرهنگ و جاهليت عنوان ميكند، دارد. قرآن نزد وي مجموعهاي وحياني براي تصحيح انديشه انساني و هدايت بشر است. از سوي ديگر، قرآن را ناظر بر واقعيتها و درگير با آنها ميداند از اينرو، شناخت فرهنگ عصر جاهلي را از مهمترين عوامل شناخت آموزههاي قرآن و شيوه تربيتي و تبليغي اين كتاب آسماني قلمداد كرده است.
فرهنگ - به عقيده نويسنده رساله - امر سيّالي است كه مدام بايد در حال پالايش باشد زيرا فرهنگها دايماً وامدار عناصري از ديگر فرهنگها بودهاند. هر فرهنگي داراي عناصري است كه برخي از آنها در برخورد با فرهنگهاي ديگر بايد كنار گذاشته شود و بعضي از آنها تثبيت گردد. پس آنچه از رسوماتي كه در بين يك ملت جاري است هويت فرهنگي آنها را تشكيل نميدهد (ص 16). از نظر وي، دادوستدي آگاهانه و عزتمندانه كه از سر تحقيق و بصيرت و اعتقاد و انتقاد امري را برميگزينند يا وامينهند اصالت فرهنگي خوانده شده است (ص 16-17). با تكيه بر چنين مباني فكري عنوان ميكند كه اعراب جاهلي در پذيرش فرهنگ اسلامي كار پسنديدهاي كردهاند؛ و از سوي ديگر معتقد است كه پيامبر اكرم(ص) هرگز نداي تخريب فرهنگ آنان را سر نداد بلكه آنان را به ساختن فرهنگي نو دعوت كرد.
جاهليت بهنظر موءلف، برههاي از تاريخ نيست كه طيشده باشد و قابلبازگشت نباشد بلكه جوهر و حقيقت مشخص و معيني است كه بهنسبت محيط و شرايط، يعني زمان و مكان مختلف، صورتها و شكلهاي مختلف به خود ميگيرد. بنابراين، جاهليت شبهجزيره عربستان مصداق و مظهري از جاهليتي است كه قرآن آن را تخطئه كرده و در هر دورهاي امكان احياي آن وجود دارد (ص 15).
جان كلام موءلف در اين پاياننامه اين است كه دخل و تصرف قرآن در فرهنگ جاهليان چگونه بوده است: آيا قرآن كل عناصر فرهنگ بتپرستان را درهم كوبيده و فرهنگ جديدي را پايهريزي كرده يا اين كه واقعاً برخي از عناصر را باطل و برخي را تأييد و تثبيت نموده است؟ براي اين منظور، تحقيق خود را در چهارفصل فراهم آورده است.
فصل اول به مواجهه قرآن با ادبيات جاهلي ميپردازد و عنوان ميشود كه قرآن در مواجهه خود به مبارزهطلبي و تحدّي روي آورده است. موءلف با تكيه بر جاذبه قرآن - چه نزد عرب چه غيرعرب - بر مبارزهطلبي قرآن تأكيد دارد.
فصل دوم حول محور باورهاي ديني جاهليان دور ميزند. به عقيده موءلف، اعراب جاهلي به خدا اعتقاد داشتند و او را بهعنوان خالق آسمانها و زمين و هرآنچه در آن است قبول داشتند.
فصل سوم (137-145ص) پيرامون اخلاق اعراب جاهلي دور ميزند. بهنظر موءلف، آنان مانند ديگران داراي صفات خوب و بد بودند يعني علاوهبر اينكه به رذايل اخلاقي آلوده بودند به فضايلي نيز مانند شجاعت، وفاداري و غيرت متخلق بودهاند. اما صفت زشتي كه بيشازهمه در ابعاد زندگي فردي و اجتماعي آنان نمود مييافت تكبّر و نخوت بود. بههمين دليل، بخش اعظم فصل سوم به طرح و شرح اين اوصاف ميپردازد.
فصل پاياني به خانواده در عصر جاهليت ميپردازد تا از رهگذر آن به طرح و شرح خانواده از ديدگاه قرآن بپردازد و ميزان تأثيرپذيري از فرهنگ اسلامي را عمدتاً در مسئله ازدواج و طلاق نشان دهد.
نيمتاج قاسمي اين پاياننامه را در مقطع كارشناسيارشد دانشگاه تهران دفاع نموده است. اينكه هيئت داوران چه نمرهاي را در جلسه دفاعيه منظور كردهاند و اين كه رساله حاضر در چه تاريخي دفاع شده است در جايي قيد نشده است.
روش تحقيق ظاهراً كتابخانهاي بوده و منابع موءلف در اين تحقيق صرفاً منابع فارسي و عربي بوده است.