ابراء

پدیدآورسیدمصطفی اسدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 1

تاریخ انتشار1388/01/30

منبع مقاله

share 3908 بازدید

ابراء: رهانيدن ذمه بده‌كار

ابراء (از مادّه «برء») به معناى رها كردن[1] است و در اصطلاح فقهى، به انشايى انصراف دارد كه نتيجه آن، ساقط كردن بدهى ثابت در ذمّه مديون از سوى شخص طلب‌كار است؛ اعمّ از آن‌كه اسقاط ما فى‌الذمّه با خود ابراء حاصل شود يا آن‌كه طلب‌كار، ما فى‌الذمّه مديون را به او تمليك‌كند و نتيجه آن اسقاط ما فى‌الذمّه باشد؛ چنان كه شهيد اوّل احتمال داده است؛[2] بنابراين، ابراء از ديونى كه در آينده بر عهده شخص مى‌آيد، درست نيست.[3] ابراء بنابر تمليك، عقد است؛ ولى بنابر اسقاط مى‌تواند عقد يا ايقاع باشد؛ هم‌چنين بنابر تمليك، ابراء دين مجهول براى طرفين و ابراء دين مبهم و مردّد و نيز معلّق كردن ابراء، درست‌نيست.[4]
واژگان مرتبط با اين مدخل در قرآن، تصدّق و عفو و فضل است. تصدّق در سه آيه 280 بقره/2؛ 92 نساء/4؛ 45 مائده/5 آمده كه دو مورد اخير، درباره عفو حقّ ديه* و قصاص است. عفو* دوبار در آيه 237 بقره/2 تكرار شده است. همين آيه درباره ابراء، كلمه «فضل» را به كار برده است.

متعلّق ابراء:

«دَين» به‌طور مسلّم مى‌تواند متعلّق ابراء قرار گيرد؛ همان‌گونه كه مى‌تواند متعلّق هبه باشد و هم‌چنين «عين خارجى» به طور قطع مورد ابراء قرار نمى‌گيرد؛[5] ولى مى‌تواند متعلّق هبه باشد. حقوق غير قابل اسقاط، مانند حقّ رجوع در هبه نمى‌توانند متعلّق ابراء باشند؛ امّا حقوق قابل اسقاط مثل حقّ شفعه، حقّ قصاص* و حقّ ديه، بنابر اسقاط بودن ابراء، متعلّق آن قرار مى‌گيرند. ابراء، موضوع آثار و احكام فراوانى است كه در بسيارى از ابواب فقه به ويژه باب دَيْن*، نكاح، طلاق خلع و مبارات، كفالت، ضمان، ارث و وصيّت مى‌تواند مطرح باشد؛ به طور مثال، انفساخ عقد كفالت پس از ابراء ذمه بده‌كار به وسيله مكفولٌ‌له (طلب‌كار)،[6] منع رجوع ضامن به مضمون عنه (بده‌كار) در صورت ابراء ضامن از سوى مضمون‌له (طلب‌كار).[7]

ماهيّت ابراء:

مشهور نزد فقيهان شيعه و سنّى[8] اين است كه ابراء، حق خالص ابراء كننده است و به تنفيذ ابراء شونده نيازى ندارد؛ بنابراين از ايقاعات است چون اولا ابراء اسقاط است، نه تمليك و اسقاط قبول لازم ندارد؛ ثانياً در قرآن به «عفو و تصدّق» از آن تعبير شده است: «...إِلاّ أَن يَعفونَ أو يَعفُوَا الَّذِى بِيَدهِ عُقدةُ النِّكاحِ»«...و أَن تَصدَّقوا خَيرٌ لَكُم» (بقره/2، 237 و 280) و در عفو و صدقه، حضور و قبول شخصى كه مورد صدقه و عفو قرار مى‌گيرد، لازم نيست؛[9] ثالثاً ابراء بر موردى كه قبول در كار نباشد نيز صادق است؛ رابعاً روايات بسيارى[10] بر درستى ابراء ذمّه ميّت دلالت مى‌كند و قبول در مورد ميّت معنا ندارد.[11] برخى حتّى با ردّ ابراء از طرف برىء شونده آن را قابل تحقّق دانسته‌اند.[12] عقد بودن ابراء به فقه‌القرآن، غنيه و سرائر نسبت داده شده است[13] كه درنتيجه، قبول لازم دارد؛ چون ابراء نوعى‌منّت از ناحيه طلب‌كار است وبدون جلب‌رضايت و قبول مديون، نمى‌تواند او را زير بار منّت قرار‌دهد.[14]

مصاديق ابراء در قرآن

1. ابراء مهر:

اگر مهر به صورت كلّى بر ذمه شوهر باشد، ابراء درباره آن تحقّق‌پذير است. برئ كننده مهر، گاهى زوجه و گاهى غيرزوجه است.
الف. ابراء مهر به وسيله زوجه: قرآن، در آيه 4 نساء/4 مى‌فرمايد: مرد بايد مهر زن را بپردازد، مگر آن‌كه زن، از روى رغبت مهر خود را (به صورت ابراء يا هبه) واگذارد كه در اين صورت، تصرّف در مهر* بر شوهر حلال و گوارا خواهد بود: «و‌ءَاتُوا النِّساءَ صَدُقـتِهنَّ نِحلةً فَإِن طِبنَ لَكُم عَن شَىء مِنهُ نَفساً فَكلوهُ هَنيـاً مَرِيـاً». اطلاق آيه، ابراء پيش از طلاق* يا پس از آن را شامل مى‌شود و قرآن، در خصوص طلاق قبل از آميزش، در آيه 237 بقره/2، سخن از استحقاق نصف مهر براى زن، سپس سخن از واگذارى (ابراء يا هبه) نصف مهر يا بعض آن به شوهر به وسيله زن را مطرح مى‌كند: «و‌إِن طَلَّقتُموهنَّ مِن قَبلِ أَن تَمَسُّوهنَّ و قَد فَرضتُم لَهنَّ فَريضةً فَنِصفُ مَا فَرَضتُم إِلاَّ أَن يَعفُونَ...» ب.ابراء مهر به وسيله غير زوجه:
«...أَو يَعفُوَا الَّذِى بِيَدهِ عُقدةُ النِّكاحِ». (بقره/ 2، 237) در تفسير اين قسمت از آيه، دو رأى وجود دارد: و روايات شيعه و سنّى نيز متفاوت است.[15] ابوحنيفه مى‌گويد: مقصود شوهر، و‌عفو او پرداخت تمام مهريه به زن است و اگر در ابتداى عقد، مهر او را پرداخته، عفو به معناى باز‌پس نگرفتن نصف مهر است.[16] دليل اين قول اين است كه اوّلاً ظاهر «الَّذِى بِيَدِهِ عُقدَةُ النِّكاح» كسى است كه اختيار نكاح خود را دارد، نه نكاح ديگران را، و‌او كسى جز شوهر نيست؛ ثانياً كسى جز زن، حقّ بخشش مهرش را ندارد؛ پس آيه را بايد طورى معنا كنيم كه با اين حكم قطعى مخالف نباشد. اماميّه[17] و شافعيّه[18] گفته‌اند: مقصود از كسى‌كه گره زناشويى در دست او قرار دارد، ولىّ زوجه است كه در صورت وجود مصلحت، نصف مهر را ابراء مى‌كند. دليل آنان اين است كه اوّلا از شوهر در ابتداى آيه  (لاَ جُناحَ عَلَيكُم...» به صورت مخاطب سخن به ميان آمده و در اين قسمت، آيه به صورت فعل غايب است و اگر مقصود، شوهر بود، آيه به صورت خطاب با او سخن مى‌گفت؛ پس منظور، ولىّ زوجه است؛[19] ثانياً گره زناشويى به دست شوهر نيست؛ زيرا او پيش از ازدواج با زن، بيگانه است و هيچ ولايتى بر همسر آينده‌اش ندارد و پس از ازدواج هم نكاح حاصل شده و تحصيل حاصل ممتنع است؛ پس منظور از «اَلَّذى بِيَدهِ عُقدةُ النِّكاحِ» ولىّ زوجه خواهد بود.[20] در اين كه مصاديق «ولىّ» كيانند، برخى گفته‌اند: پدر و جدّ پدرى است.[21] ابن‌ادريس مى‌گويد: ولايت بر ابراءِ مهر براى جدّ پدرى در صورت مرگ پدر است.[22] برخى برادر را نيز افزوده‌اند.[23] بر پايه رواياتى در تفسير قول خداوند  (أَو يَعفُوَا الَّذِى بِيَدهِ عُقدةُ النِّكاحِ...) چنين آمده است: ولىّ عبارت از پدر، برادر، موصى اليه و كسى است كه در اموال زن نفوذ دارد.[24]

شرايط ابراء مهر:

شرايط زن براى داشتن حقّ ابراء؛ عقل، بلوغ، حريّت و رشيد بودن است؛[25] چه ولىّ او راضى به ابراء باشد يا نباشد؛ امّا در اين‌كه حق ولىّ در ابراء با نبود شرايط پيش گفته در زن است يا اين حق براى ولىّ ثابت است، چه زن شرايط را داشته باشد يا نداشته باشد و چه راضى به ابراء باشد يا نه، اختلاف است.[26]

2. ابراء بر تنگ‌دست و ناتوان:

مورد دوم ابراء در در آيه 280 بقره/2 است كه فرمان مى‌دهد: به بده‌كاران تنگ‌دست بايد مهلت داده شود تا گشايشى حاصل گردد؛ پس از آن، سفارش مى‌كند كه ابراء آنان، از سوى طلب‌كار، بهتر است: «...و إِن كَانَ ذُو عُسرَة فَنَظِرةٌ إِلَى مَيسَرة و أَن تَصدَّقوا خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم تَعلمونَ» ؛ بنابراين، مطالبه از كسى كه در تنگنا قرار دارد حرام؛[27] ولى ابراء درباره او مستحب است.
تعجيل دَيْن با ابراء بعضى از آن: فقيهان، طولانى كردن زمان بازپرداخت بدهى در برابر افزودن مبلغ آن را جايز نمى‌دانند؛ ولى معتقدند كه تعجيل در دين (جلو انداختن آن) در ازاى چشم پوشى و ابراء طلب‌كار از بعض آن جايز است.[28] دليل اين مطلب، روايتى از حضرت صادق(عليه السلام)است. از حضرت درباره مردى پرسيده شد كه دَين مدّت دارى بر گردن او است و طلب‌كار به او مى‌گويد: اگر فلان مقدارش را به صورت نقد بدهى، تو را از بقيه آن ابراء مى‌كنم. امام(عليه السلام)فرمود: اشكالى ندارد؛ چون بر مبلغ نيفزوده است. خداوند مى‌فرمايد: «فَلكُم رُءُوسُ أَمولِكُم لاَتَظْلِمُونَ و لاَتُظْلَمونَ» .[29] (بقره/2، 279)

3. ابراء حقّ قصاص و خون‌بها:

از اسقاط حقّ قصاص و ديه، در سه آيه از قرآن با تعبير «عفو» و «تصدّق» تعبير شده است: 1. «كُتِبَ عَليكُمُ القِصاصُ ... فَمن عُفِىَ لهُ مِن أَخيهِ شَىءٌ...» (بقره/2، 178)، 2. «...‌و مَن قَتلَ مُؤمِناً خَطـاً ... إِلاَّ أَن يَصَّدَّقوا‌...» (نساء/4، 92)، 3.«...‌أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ و العَينَ بِالعينِ ... فَمَن تَصدَّقَ بهِ فَهوَ كَفَّارةٌ لهُ...‌.» (مائده/5‌،45)

اهداف ابراء:

1. حلّ مشكل خانوادگى:

گاهى در وضعيّتى، امكان طلاق كه يگانه راه حل معضل خانواده است، از بين مى‌رود كه در اين صورت، زن با پيشنهاد ابراء مهر يا مرد با بخشش نصف مهر كه حقّ او پيش از آميزش است، كانون خانواده را از مشكل مى‌رهاند: «إِلاَّ أَن يَعفونَ أَو يَعفُوَا الَّذِى بِيَدهِ عُقدةُ النِّكَاحِ و أَن تَعفُوا أَقربُ لِلتَّقوى و لاَتَنسَوُا الفَضلَ بينَكم إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعملونَ بَصيرٌ.» (بقره/ 2، 237)

2. حلّ مشكل اجتماعى:

قرآن در آيه 280 بقره/2 ابراء دين از مديون در حدّ اعسار* را بهتر و مفيدتر از مهلت دادن به وى قرار داده است: «...‌وَ‌إِن كانَ ذُو عُسرَة فَنَظِرَةٌ إِلى مَيسرَة و أَن تَصدَّقوا خَيرٌ لَكُم...» .

3. انتخاب راه پسنديده و نيك در برخورد با برادران دينى:

خداوند، پس از آن‌كه حكم قصاص را تشريع مى‌كند مى‌فرمايد: اگر كسى از سوى برادر دينى خود بخشيده و حكم قصاص به خون‌بها تبديل شود، بايد از راه پسنديده پيروى كند؛ يعنى اولياى دم، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرند و قاتل نيز در متقابل، ديه را به نيكى به ولىّ مقتول بپردازد و در آن مسامحه نكند: «...فَمَن عُفِى لهُ مِن أَخيهِ شَىءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ و أَداءٌ إِليهِ بِإِحسَـن ذلِكَ تَخفِيفٌ مِن رَبِّكُم‌...». (بقره/2، 178)

پاداش و آثار معنوى ابراء:

قرآن در آيه 280 بقره/2 از ابراءِ معسر به تصدّق تعبير كرده است. كنز العرفان از اين تعبير استفاده كرده كه ابراء مانند هر صدقه‌اى عبادت، و‌ثواب آن بر قصد قربت متوقّف است؛[30] البتّه برخى گفته‌اند: مقصود از تصدّق در اين‌جا به دليل روايت نبوى(صلى الله عليه وآله)كه در آن هر روز مهلت دادن، صدقه شمرده شده، همان مهلت دادن است و مطلب جديدى نيست؛[31] ولى صاحب مسالك، اين مطلب را رد مى‌كند.[32] در آيه 280 بقره/2 با آن‌كه ابراء مستحب است، از مهلت دادن كه واجب است بهتر دانسته شده. از اين‌جا روشن مى‌شود كه ثواب آن بسيار است؛ البتّه شمارى از مفسّران گفته‌اند: «خَيرٌ لَكُم» يعنى ابراء از مالى كه از مديون طلب داريد و مى‌خواهيد آن را بگيريد، بهتر است.[33] در آيه 237 بقره/2 پس از آن‌كه از ابراء و عفو مهر به وسيله شوهر يا زن يا ولىّ او سخن مى‌گويد، پرهيزگارى را نتيجه ابراء و عفو قرار داده است: «و‌أَن تَعفُوا أَقربُ لِلتَّقوَى...» . علاّمه طباطبايى[34] مى‌نويسد: كسى كه از حقّ ثابت خود اعراض و آن را ابراء كند، درباره اعراض از آن‌چه حق ندارد به آن نزديك شود و خدا آن را ممنوع كرده، قوى‌تر خواهدبود و اين همان تقوا است. درنهايت، خداوند ترغيب مى‌كند كه احسان مؤمنان به يك‌ديگر با ابراء و عفو كردن، به فراموشى سپرده نشود: «و‌لاَتَنسَوُا الفَضلَ بَينَكُم» ؛ به ويژه زن و شوهر به يك ديگر كمك كنند و براى هم ديگر سختى فراهم نسازند: «إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعملونَ بَصيرٌ» خداوند به آن‌چه انجام مى‌دهيد، آگاه و بينا است.

منابع:

الاشباه و النظائر؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير العيّاشى؛ التفسير الكبير؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ جواهرالكلام؛ الدرّالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ زبدة‌البيان؛ السنن‌الكبرى؛ القواعد و الفوائد؛ كتاب السرائر؛ الكشّاف؛ كنزالعرفان؛ لسان‌العرب؛ المبسوط؛ مجمع‌البيان فى تفسيرالقرآن؛ مسالك الافهام، كاظمى؛ مفتاح الكرامه؛ المنجد؛ منهاج الصالحين؛ موسوعة‌الفقه الاسلامى؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ وسائل‌الشيعه.
سيدمصطفى اسدى



[1] لسان‌العرب، ج 1، ص 355، «برء»؛ المنجد، ص 30، «برء».
[2] القواعد والفوائد، شهيداول، ص291و292؛ الاشباه والنظائر، ج1، ص‌368.
[3] مفتاح الكرامه، ج‌12، ص‌674‌.
[4] القواعد و الفوائد، ص‌291و292؛ الاشباه و النظائر، ج‌1، ص368.
[5] كنزالعرفان، ج 2، ص 207.
[6] مفتاح‌الكرامه، ج12، ص769و770؛ منهاج‌الصالحين، ج2، ص191.
[7] مفتاح‌الكرامه، ج‌12، ص‌676‌؛ منهاج‌الصالحين، ج‌2، ص‌182.
[8] جواهر، ج‌28، ص‌165؛ موسوعة‌الفقه الاسلامى، ج‌1، ص‌181.
[9] كنزالعرفان، ج‌2، ص‌57‌.
[10] وسائل، ج‌18، ص‌346.
[11] جواهر، ج 28، ص 165.
[12] موسوعة الفقه الاسلامى، ج‌1، ص‌181 و 182.
[13] همان.
[14] السرائر، ج3، ص‌176؛ المبسوط، ج3، ص‌314.
[15] عيّاشى، ج‌1، ص‌125 و 126؛ الدرّالمنثور، ج‌1، ص‌698 و 699‌؛ السنن الكبرى، ج‌11، ص‌136.
[16] التفسيرالكبير، ج6‌، ص152؛ قرطبى، ج3، ص‌136.
[17] التبيان، ج‌2، ص‌273.
[18] الكشّاف، ج‌1، ص‌285ـ286.
[19] التفسيرالكبير، ج 6، ص 152؛ قرطبى، ج 3، ص 136.
[20] همان.
[21] مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌597‌.
[22] كنزالعرفان، ص‌65‌.
[23] الدرّالمنثور، ج‌1، ص‌699‌.
[24] عيّاشى، ج‌1، ص‌125و126.
[25] روض‌الجنان، ج 3، ص 311؛ التبيان، ج 2، ص 273.
[26] روض‌الجنان، ج‌3، ص‌311.
[27] كنزالعرفان، ج‌2، ص‌57‌.
[28] جواهر، ج‌25، ص‌36.
[29] وسائل، ج‌18، ص‌448.
[30] كنزالعرفان، ج‌2، ص‌57‌.
[31] الدرّالمنثور، ج‌2، ص‌112ـ115.
[32] مسالك الافهام، ج‌3، ص‌68‌.
[33] زبدة‌البيان، ص‌569‌؛ روح‌المعانى، مج3، ج‌3، ص‌88‌.
[34] الميزان، ج‌2، ص‌245و246.

مقالات مشابه

نقد و بررسي ديدگاه مفسران در توصيف انسان به هلوع در آية 19 سوره معارج

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمد نقیب‌زاده, امیررضا اشرفی, محمدحسین شیرافکن

واكنش هاي انسان در برابر نقمت ها در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهزینب روستایی, زهرا انصاری

امکان فقری؛ جامع ترین معنا در آیه 15 از سوره فاطر

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد طالبی چاری

بررسی و تبیین مفهوم «انسان متعالی» از منظر قرآن کریم

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهرضا علی نوروزی, هاجر کوهی اصفهانی

الگوی انگیزش انسان در سازمان از دیدگاه قرآن کریم

نام نشریهمدیریت اسلامی

نام نویسندهمجتبی اسکندری, سیامک احمدنیا آلاشتی, ابوالفضل محمدی, محمد بازرگانی