«برخى از مردم جان خود را براى تحصيل رضاى خداوند مىفروشند خداوند به بندگان خود رؤوف و مهربان است» .
جانبازى و فداكارى از نشانههاى افراد با ايمان است، اعمال و رفتار هر فردى زائيده طرز تفكر و عقيده اوست و اگر انسان در راه عقيده خود از جان و مال بگذرد - اين كار - حاكى از آن است كه ايمان وى به هدف، در درجه بسيار بالا است.
قرآن مجيد اين حقيقت را در آيهاى منعكس كرده و مىفرمايد:
«انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون» (حجرات: 15) .
«افراد با ايمان كسانى هستند كه خدا و پيامبر او را باور نموده و در آن ترديد نمىكنند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد مىكنند آنان به راستى افراد با ايمان هستند» .
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در سال دهم بعثتحامى و مدافع خويش يعنى حضرت ابوطالب را از دست داده هنوز داغ عمو را بر دل داشت، حامى ديگر يعنى همسر گرامى خود را نيز از دست داد. از اين جهت مشركان قريش تصميم گرفتند به هر قيمتى شده، نداى توحيد را در محيط شرك خاموش سازند و او را زندانى يا تبعيد و يا به قتل برسانند.
خدا رسول گرامى را از نقشه قريش آگاه ساخت و وحى الهى به نحو زير نازل شد:
«و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين» (انفال: 30) .
«به ياد آور هنگامى كه كافران از در مكر وارد شده و تصميم گرفتند كه تو را زندانى كنند و يا بكشند و يا تبعيد نمايند، آنان مكر مىورزند خدا نيز مكر آنان را خنثى مىسازد خداوند از همه چارهجوتر است» .
در ميان اين پيشنهادهاى سهگانه، نقشه قتل پيامبر تصويب گشت و قرار شد از هر قبيلهاى فردى انتخاب گردد و در نيمه شب وارد خانه پيامبر شوند و او را قطعهقطعه كنند و خون او در ميان قبائل عرب پخش گردد تا خاندان هاشم را ياراى نبرد با قبائل كه در ريختن خون وى شركت كردهاند، نباشد.
فرشته وحى، پيامبر را از نقشه قريش آگاه كرد او از شيوه غافلگيرى بهره گرفت و خانه را ترك نمود. ولى براى اين كه اطمينان افراد مسلح را نسبتبه ماندن خود در خانه جلب كند، لازم ديد كه كسى در بستر پيامبر بخوابد و اين شخص فداكار جز علىعليه السلام نبود واز اين نظر پيامبر رو به علىعليه السلام كرد و فرمود: مشركان قريش امشب نقشه قتل مرا كشيدهاند و تصميم گرفتهاند كه بهطور دستهجمعى به خانه من بريزند و مرا در ميان بسترم بكشند، از اين جهت از طرف خدا مامورم كه مكه را به سوى نقطهاى ترك كنم، هماكنون لازم است امشب در فراش من بخوابى و آن «برد» سبز را به خود بپيچى تا آنان تصور كنند كه من هنوز در بسترم آرميدهام و مرا تعقيب نكنند.
در چنين شرائط وحى الهى درباره ستايش ايمان علىعليه السلام بر قلب پيامبر فرود آمد، و ايمان و وفاى على را ستود و فرمود:
«و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله و الله رؤوف بالعباد» .
على عليه السلام از آغاز شب در بستر پيامبر آرميد و چهل نفر تروريست اطراف خانه را محاصره كرده و از شكاف در به داخل خانه مىنگريستند و وضع خانه را عادى مىديدند و گمان مىكردند كه پيامبرصلى الله عليه وآله در بستر خود آرميده است. همه آنان سراپا يك تن، حس و مراقبتبودند دلها بيدار و چشمها تيز و سينهها پر از كينه بود. و آنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند كه جنبش مورى از نظر آنان مخفى نبود.
ماموران قريش كه دستهاى آنان روى قبضه شمشير بود، منتظر فرمانى بودند كه به خانه وحى يورش ببرند. از شكاف در به خوابگاه پيامبر مىنگريستهاند و تصور مىكردند وى در بستر خود آرميده و روانداز سبز رنگى را به روى خود افكنده است، ولى نمىدانستند او على عليه السلام است كه با قلبى مطمئن و آرام در خوابگاه پيامبر آرميده است.
فرمان يورش صادر شد ماموران با شمشيرهاى برهنه بهطور دستهجمعى به خانه پيامبر هجوم آوردند، و ناگهان ديدند كه تير آنان به سنگ خورده و پيامبر مكه را ترك گفته است. و علىعليه السلام در خوابگاه او خوابيده است. و آيه ياد شده در آغاز در اين سبب فرود آمد.
«اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و عمل صالح را انجام دادهاند، به آن نويد مىدهد بگو: من هيچ پاداشى از شما درباره رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم و هركس كار نيكى انجام دهد، بر نيكيش مىافزايم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است» .
مفسران عاليقدر و محدثان اسلامى و همچنين شعرا و ادباء همگى اتفاق نظر دارند كه اين آيه درباره اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله نازل شده است و امام شافعى (150- 204) ايمان خود را به مضمون اين آيه در قالب شعر ريخته و مىگويد:
يا اهل بيت رسول الله حبكم
فرض من الله فى القرآن انزله
كفاكم من عظيم القدر انكم
من لم يصل عليكم لا صلاة له (1)
«اى خاندان رسالت، دوستى شما از واجباتى است كه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است، در عظمت مقام شما اين بس كه هركس در نماز بر شما درود نفرستد، نماز او صحيح نيست» .
پيش از امام شافعى شاعر عصر امام صادق عليه السلام سفيان بن مصعب عبدى كوفى در قصيده خود چنين مىگويد:
فولائكم فرض من الر
حمان فى القران انزله (2)
ابن حجر در صواعق مىگويد: شيخ شمس الدين ابن العربى مضمون آيه را در قالب شعر ريخته و چنين مىگويد:
رايت ولائى آل طه فريضة
على رغم اهل البعد يورثنى القربى (3)
فما طلب المبعوث اجرا على الهدى
بتبليغه الا المودة فى القربى (4)
«من دوستى اولاد طه را واجب مىدانم برخلاف گمان گروهى كه از آنان دورى مىجويند دوستى آنان مايه نزديكى به خدا است» .
پيامبر برانگيخته خدا براى كار خود اجر و پاداش نخواست جز مودت در قربى.
و همچنين شعراى ديگر در قصايد خود مضمون آيه را در قالب شعر ريخته و از اين طريق ولاى خود را به اهل بيتعليهم السلام روشن ساختهاند.
ابن صباغ در كتاب فصول مهمه دو شعر ياد شده در زير را نقل مىكند و در اين دو شعر جايگاه آيات نازله درباره اهل بيتعليهم السلام وارد شده است:
هم العروة الوثقى لمعتصم بها
مناقبهم جاءت بوحى و انزال
مناقب فى شورى و سورة هل اتى
و فى سورة الاحزاب يعرفها التالى (5)
آنان دستگيرههاى محكم و استوارى هستند براى كسى كه به آن چنگ بزند و فضائل آنان از طريق وحى و قرآن به ثبوت رسيده است.
فضائل آنان در سورههاى سهگانه است:
الف) شورى: مقصود همين آيه مورد بحث است.
ب) هل اتى: آياتى كه مربوط به روزه گرفتن خاندان على و دادن افطار خود به فقير كه از آيه «يوفون بالنذر» شروع مىشود و در آيه 17 به پايان مىرسد.
ج) سوره احزاب: آيه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» مىباشد.
ما به همين مقدار از اشعار بسنده مىكنيم و به تفسير آيه مىپردازيم:
«قربى» بر وزن «زلفى» و «بشرى» به معنى قرابت و نزديكى است. اهل قربى يعنى اهل قرابت است (6) .
بنابراين مقصود از اهل قربى كسانى كه با پيامبر پيوند خويشاوندى دارند، نه خويشاوند هركسى نسبتبه خود، به گواه فعل متقدم يعنى «لا اسالكم» . اين فعل گواه بر اين است كه مقصود از «خويشاوندان» ، اقوام خود سؤال كننده است و در آيات ديگرى كه اين كلمه وارد شده است، مقصود از آن پيوند خويشاوندى است.
ممكن است گفته شود سورهاى كه در اين آيه وارد شده است، از سورههاى مكى است در آن روز هنوز علىعليه السلام با پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وصلت نكرده و فرزندى نداشت، ولى بايد توجه نمود كه سوره «شورى» هرچند در مكه نازل شده، اما اين آيه به تصريح مفسران در مدينه نازل شده است.
برهانالدين بقاعى در كتاب «نظمالدرر و تناسق الآيات و السور» مىنويسد:
سوره شورى مكى است، مگر آيات شماره 23 و 24 و 25 و 27 (7) .
البته مفسران ديگر نيز مانند نيشابورى در تفسير خود مىگويند: سوره شورى مكى است ولى اين آيه در مدينه نازل شده است (8) .
راه دور نرويم قرآنهايى كه زير نظر محققان دانشگاه «الازهر» چاپ شده است، بالاى سوره مىنويسند:
«سوره شورى مكيةالآيات الا 23، 42، 25، 27 فمدنية» .
و اين اختصاص به سوره شورى ندارد بلكه قسمت اعظم سورههاى مكى آميخته با مدنى يا بالعكس مىباشند.
و اما مدرك نزول اين آيه در حق خاندان رسالت كافى است كه مدارك يادشده در زير را مراجعه بفرمائيد (9) .
ممكن است گفته شود شعار تمام پيامبران شعار «پاداش نخواهى» است چنانكه مىفرمايد:
«و ما اسالكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين» (شعراء: 109) .
«من در برابر تبليغ رسالتخويش هيچ نوع پاداش نمىخواهم و اجر من با خداست» .
اصولا يكى از نشانههاى پيامبران اين است كه براى دعوت خود مزد و پاداش نمىطلبند و لذا فردى با ايمان از همين طريق به فرستادههاى مسيح ايمان آورد، زيرا ديد آنان در تبليغ خود خواهان پاداش نيستند و لذا رو به مردم كرد و گفت:
«اتبعوا من لا يسالكم و هم مهتدون» (يس: 21) .
روى اين اساس چگونه پيامبر پاداشى به نام دوستى خاندان خود مىخواهد درحالى كه خود او نيز مانند ديگر پيامبران اين شعار را سر مىداد و مىفرمود:
«قل لا اسالكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين» (انعام : 90) .
پاسخ اجر، پاداشى است كه سود و نفع آن به درخواست كننده برگردد و پيامبر از روز نخستبه اين نوع پاداشها پشت پا زده و هرگز براى خود پاداش نطلبيده، و اصولا مردان الهى بايد چنين باشند، يعنى صادقانه و بدون چشمداشتبه هدايتگرى جامعه بپردازد.
درخواست دوستى خاندانش چيزى نيست كه سود آن عائد پيامبر گردد، بلكه خودمردم از آن منتفع مىشوند، زيرا دوست داشتن گروهى كه جانشين پيامبر و بازگو كنندگان احكام الهى و مربى جامعه اسلامى مىباشند، ما به آگاهى انسان از حقيقت دين و گرايش انسان به فضائل و مناقب است، و در حقيقتخود انسان از اين دوستى منتفع مىگردد.
مضمون آيه شبيه گفتار پزشكى است كه بيمارى را بهطور رايگان معالجه كند و نسخه بلند و بالائى بنويسد و اظهار دارد كه من از تو چيزى نمىخواهم جز اين كه به اين نسخه عمل كنى.
اين پزشك به ظاهر مزد و پاداش خواسته، ولى در باطن چيزى جز خيرخواهى طرف نخواسته است و لذا در آيه ديگر مىفرمايد:
«قل ما سالتكم من اجر فهو لكم» (سبا: 47)
«پاداشى كه خواستم به نفع خود شماست» .
در آيه سوم پاداش خود را راهجوئى افراد مؤمن به سوى خدا قرار داده است. چنان كه مىفرمايد:
«ما اسالكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا» (فرقان: 57) .
«من از شما اجرى نمىخواهم مگر كسى را كه به سوى پروردگار خود راهى اتخاذ كند يعنى به شريعت من عمل نمايد» .
در هر حال هر سه آيه كه پيرامون مزد رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله وارد شده، بر يك معنى منطبق مىباشند و آن عمل به متن شريعت است گاهى اين مطلب بهطور مستقيم درخواستشده و گاهى از طريق درخواست مودت اهل بيتعليهم السلام كه سبب مىشود انسان ظاهرا و باطنا شبيه آنان گردد و در نتيجه به شريعت عمل كنند.
ممكن است گفته شود كه مقصود دوستى و مودت مسلمانان به يكديگر استيعنى مسلمانان همديگر را دوستبدارند و طبرسى نيز اين احتمال را ذكر كرده است اين كه فرموده است:
«لا اسالكم فى تبليغ الرسالة اجرا الا التودد و التحابب فيما يقرب الى الله تعالى» .
«من در تبليغ رسالت از شما اجرى نمىخواهم جز اين كه به چيزى كه انسان را به خدا نزديك كند، دست محبت و مودت بهم بدهيد» .
پاسخ: تفسير مودت در آيه به دوستى يكديگر صحيح نيست، زيرا دوست داشتن يكديگر هرچند يك اصل اسلامى است، ولى به حكم اين كه استثناء، پس از جمله :
«قل لا اسالكم»
وارد شده است، بايد كه مقصود قرباى همان سؤال كننده باشد و اگر مقصود اين بود كه مسلمانان همديگر را دوستبدارند، ديگر لزومى نداشت اين تعبير را به كار ببرد كافى بود كه بفرمايد:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض» (توبه: 71) .
خلاصه; پيرامون آيه برخى از پيشداوران اشكالات غير صحيحى را مطرح كردهاند كه با دقت مختصرى پاسخ همه روشن مىگردد. ما در اينجا دامن سخن را درباره بحث امامتبه پايان مىرسانيم، اميد استخدا اين خدمت ناچيز را از ما بپذيرد.
1) صواعق ابن حجر: ص 87.
2) الغدير: ج1، ص 275.
3) صواعق ابن حجر: ص 101.
4) صواعق ابن حجر: ص 101.
5) فصول مهمه: ص 14.
6) كشاف: ج3، ص 181.
7) تاريخ قرآن: زنجانى، ص 58.
8) تفسير نيشابورى، ج3، ص 312.
9) ذخائر عقبى: 25- كشاف: 3 / 81- تفسير نيشابورى: ج3، ص 312- مطالب السؤول: 8- تفسير فخر رازى: 7 /655- تفسير ابوحيان: 7 / 516- تفسير نسفى در حاشيه تفسير خازن: 4 / 99- مجمعالزوايد، تاليف هيثمى: 9 / 168- الفصولالمهمة: 12- كفايه گنجى: 13، زرقانى در شرح مواهب: 7 / 3 و 921- صواعق : ص 101 و 135- نورالابصار: ص 102- اسعاف الراغبين: ص 105.