دو مترجمِ اخير اذعان دارند كه ترجمه سيل شايستگي شهرت زيادي را كه براي وي به ارمغان آورده، دارا بوده است. ده سال قبل در سال 1921 ميلادي، اولين ترجمه انگليسي مسلمانان از قرآن توسط مسلماني به نام مولوي محمد علي از اهالي لاهور هند منتشر شد. اين اثر به همراه مقدمهاي طولاني و 95 صفحهاي همراه با 2822 پانوشت، نكات خاصي از متن را مورد شرح و تفسير قرار ميداد. ترجمه محمد علي به گونهاي بود كه متن عربي و ترجمه انگليسي آن در كنار يكديگر در يك صفحه قرار داشت. در سال 1930 دو ترجمه انگليسي ديگر توسط دو مسلمان ديگر انتشار يافت. ترجمه نخست كار يك مسلمان هندي ديگر به نام اچ. جي. سرور (H. G. Sarwar) است، و ديگري با عنوان «معناي قرآن مجيد» The Meaning of Glorious Koran كه ترجمهاي توصيفي است، توسط مسلماني انگليسي به نام مارمادوك پيكتال (Marmaduke Pickthall) با بهرهگيري از نظرات اصلاحي دوتن از دانشمندان مسلمان مصري به نامهاي پروفسور م. آ. غمراوي و فؤاد سليم بيگ، به چاپ رسيد. در ترجمه مولوي محمدعلي هيچگونه تلاشي براي بيارزش نشان دادن ترجمههاي قبلي نشده است، اما آقاي سرور در مقدمه اثر خود ترجمههاي سيل، رادول و پالمر را به شدت مورد انتقاد قرار داده و ظاهرا قصد داشته اين احساس را القا كند كه هيچكس جز يك مسلمانِ معتقد قادر به ارائه ترجمهاي صحيح يا بيطرفانه از كلام الهي نيست. به گفته وي:
ل با جانبداري يك وكيل دعاوي، رادول با تعصب يك ميسيونر مذهبي، و پالمر با فرديت يك نويسنده كار ترجمه قرآن را انجام دادهاند.» و بايد مسئوليت بيشتر اين نقايص را متوجه سيل دانست. در اين ترجمه، حتي ادعا شده است كه سيل شيّاد بوده و اظهار اميدواري شده كه خداوند ما را از شرّ دروغهاي وي نجات دهاد! در مورد ديگر گفته شده كه «سيل كلمات معيني را با قصد تحريف معني به ترجمه افزوده است.» و در جايي ديگر ادعا شده كه «وي به عمد، در ترجمه اشتباه كرده است.» و يا در جايي ديگر ميگويد: «بيترديد سيل عربي ميدانسته، چرا كه در غير اين صورت نميتوانست بدترين معادلها را ارائه دهد.» و در جايي ديگر اين نكته گفته شده كه «وي عمدا معناي غلط را در آيه مورد بحث انتخاب كرده تا باعث خلط معني شود، زيرا كه روحيّات فرديِ وي او را به انتخاب چنين برابريهايي سوق ميداده است تا از اين طريق بتواند باعث هتك حرمت قرآن شود، ولي طنز قضيه در اينجاست كه سيل بر عكس، با اين اقدام خود باعث بياعتباري خويش شده است». تعداد اين گونه تعابير در اظهارات آقاي سرور كم نيست. آقاي سرور در پايان اظهاراتش راجع به سيل مينويسد:
«سيل با تمام توان كوشيده تا قرآن را واعظ بلا متّعظ نشان دهد. اما وي در اين تلاش خويش ناكام مانده است، و امروزه تمام محققان نسبت به نقاط ضعف و تعصب جرج سيل اذعان دارند، چرا كه ترجمههايش مغرضانه، نادرست و غيرامروزي ارزيابي شدهاند. همچنان كه راجع به توضيحاتش نيز ميتوان گفت آنها آميزهاي از «زشت و زيبا» هستند. واقعيت اين است كه در اين مورد توصيف ديگري حق مطلب را ادا نميكند. او مأخذ توضيحاتش را در زيرنويسها حتي بيش از آنچه در اصل ترجمه انجام داده، مورد تحريف قرار داده، است. جزايش با خدا باد».
ايراد اصلي آقاي سرور راجع به ترجمه رادول اين است كه «رادول ترتيب صد و چهارده سوره قرآن را بر هم زده و به گفته خودش آن را به ترتيب زماني مرتب كرده است».
سرور همچنين در مورد ترجمه رادول ميگويد: «ترجمه وي اثري بسيار دقيق است كه به شيوه فوق العاده علمي نگاشته شده، و گرچه اشتباهات زيادي در آن راه يافته، اما ماهيت اين اشتباهات آن گونه نيست كه انتقاد برانگيز باشد، چرا كه انسان جايزالخطاست. اما كسي كه تعمدا كلام خدا را قلب كند، همچون حيواني ناپاك و غير قابل تحمل است.» با اين همه، در ادامه ميگويد: «احساس ميكنم تعلق خاطر من نسبت به رادول نگذاشت آن طور كه بايد وي را بشناسانم، اما در اين مورد به توفيق الهي اميدوارم».
به نظر ميرسد ايراد اصلي سرور نسبت به ترجمه پالمر اين باشد كه «وي زبان قرآن را مانند زبان اَعراب بيسواد بدوي امروزي تلقي كرده و بدين گونه ترجمه كرده است، چرا كه پالمر معتقد است زبان قرآن زباني است اصيل و اثرگذار، اما فاقد ظرافت ادبي.» انتقاد ديگر سرور آن است كه ترجمه پالمر را چنان عجولانه تصور كرده كه بازگويي نقايص آن را تقريبا از عهده خويش خارج دانسته است. «پالمر شايستگي ترجمه قرآن (با توجه به تقدس و احترام خاصّ آن) را نداشت...» از سوي ديگر، آقاي سرور نكات مثبتي نيز در ترجمه پالمر يافته است، زيرا ميگويد:
«عليرغم تمام مطالبي كه عليه پالمر گفتهام، ترجمه انگليسي پالمر از قرآن اين مزيّت را دارد كه تا حد ممكن به كلام الهي نزديك است... پالمر هرگاه از روحيه خوبي برخوردار بوده و يا در مواردي كه عباراتي را از قلم نينداخته، ترجمهاي در مرتبه عالي ارائه داده و در پارهاي موارد تقريبا اعجاب برانگيز عمل كرده است، امّا كار وي به هر حال نقايص خاص خود را نيز دارد».
ممكن است بعضي خوانندگان با خود بگويند نويسندهاي كه كلامي چنين تند را درباره ديگر نويسندگان همكار خود به كار ميبرد، فقط باعث تضعيف موقعيت خود ميشود، چرا كه چنين نويسندهاي عملاً ثابت كرده كه خود وي نيز نسبت به ديدگاههاي خويش همان قدر متعصب و خوش بين است كه مترجمان قبلي به اصطلاح مخالف وي. آقاي سرور، گرچه چند سالي را در دانشگاه كمبريج سپري كرده، ولي به هيچ وجه نميتوانيم رعايت همان معيارهاي ادبي را كه ما غربيها امروزه در پي آن هستيم از وي انتظار داشته باشيم؛ يعني همان انتظاري كه از صاحب نظران مسائل مذهبي داريم، چرا كه ميدانيم محققان غربي با بهرهگيري از روش نقد تاريخي (حتي در مورد مقدسترين مسائل ديني) موضعي بيطرفانه اتخاذ ميكنند، اما حتي عالمترين مسلمانان هنوز اين عادت را در خود ايجاد نكردهاند كه براي توجه و درك ديدگاههاي مخالفان خود موقتا عقايد ديني خود را كنار بگذارند. البته نميتوان افرادي را كه داراي اين گونه عقايد راسخ مذهبي هستند، براي پارهاي تعبيرات و سخنان تند و ناخوشايند و بيربط سرزنش كرد؛ هر چند متأسفانه برادران مسلمان ما ظاهرا قادر به رعايت عدم برخورد عاطفي نيستند. ما سعي داريم اين نكته را اثبات كنيم كه نظر آقاي سرور در بيان اين كه «سيل تعمدا فريبكاري كرده» نادرست و اشتباه بوده است، امّا اين اقدام ما به اين منظور صورت نميگيرد كه وي را متقاعد سازيم كه قضاوتش قدري غيرمنصفانه بوده، بلكه از جهت خاطرنشان كردن به آنهايي صورت ميگيرد كه آمادگي ارزيابي نظرات طرفين قضيه را دارند؛ يعني اين احتمال كاملاً وجود دارد كه در مواردي كه سيل دچار اشتباه شده (به همان نحو كه آقاي سرور همه ما انسانها را به حق جايزالخطا ميداند)، احتمالاً قصد اين گونه فريبكاريهايي را كه به وي نسبت ميدهند نداشته است. همچنين ما ميخواهيم نشان دهيم كه ترجمه سيل به عكس آن كه آقاي سرور ميخواهد به خوانندگان مقالهاش بقبولاند، رويهم رفته، چندان هم غيرصحيح نيست.
در ادامه اين مقاله به بررسي مهمترين عبارتهايي ميپردازيم كه آقاي سرور به منظور انتقاد از ترجمه سيل انتخاب كرده است. براي انجام دادن اين كار، و براي مقايسه ترجمههاي سيل و ماراچي، در هر مورد، نخست متن عربي قرآن و ترجمه انگليسي آقاي سرور و سپس ترجمه ماراچي و سيل در رديف يكديگر قرار داده خواهد شد.
بِسمِ اللّه الرَّحمن الرَّحيم (فاتحه، 1)
(We Commence) with the name of God, the most merciful (to begin with), the most merciful (to the end).(سرور)
In the name of the most merciful God.(سيل)
In nomine Dei Miseritoris, Misericordis.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور، سيل «تعمدا قسمتي از بسم الله... را حذف كرده است... اين اشتباه دست كم 114 مرتبه تكرار شده است». سيل در اين مثال، از ماراچي كه ظاهرا «الرحمن» را اسم و «الرحيم» را صفت توصيفي ميدانسته پيروي نكرده، و شايد اين ترجمه از ترجمه آقاي سرور صحيحتر باشد كه اين دو واژه را به دو صفت (epithet) برگردانده است.
اَلْحَمْدُ للّهِ رَبِّ العالَمين (فاتحه، 2)
All prasise belongs to God, Lord of all the worlds.(سرور)
Praise be to God, the Lord of all creatures.(سيل)
Laus Deo, Domino Mundorum.(ماراچي)
آقاي سرور از سيل انتقاد ميكند كه حرف تعريف (ال) در «الحمد» را ترجمه نكرده، در حالي كه اتفاقا برخي افراد بر اين باورند كه سيل با ترجمه كردن حرف تعريف (ال) به «all» انگليسي دچار زيادهروي شده است.
اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَايّاكَ نَسْتَعين (فاتحه، 4)
Thee alone do we serve and thee alone do we ask for help.(سرور)
Thee do we worship, and of thee do we beg assistance.(سيل)
Te Colimus: & te in auxilium imploramus.(ماراچي)
انتقاد سرور در اين مورد اين است كه «هر دو مترجم، يعني هم سيل و هم پالمر، شدت يا تأكيد مستتر در «ايّاك» (به معناي فقط تو را، يا به انگليسي Thee alone) را ناديده گرفته، امّا رادول آن را اين گونه ترجمه كرده است: Thee only do we worship (تنها تو را ميپرستيم). بايد خاطر نشان ساخت كه كلمه «ايّا» به معني only (فقط) يا alone (تنها) نيست و در اينجا صرفا به منظور بيان تأكيد، ضمير مفعولي قبل از فعل قرار داده شده، چرا كه در زبان عربي برخلاف زبان انگليسي ضمير مفعولي به تنهايي به كار نميرود؛ در صورتي كه در انگليسي با قراردادن ضمير پيش از فعل اين تأكيد به طور كامل بيان ميشود، و اين همان كاري است كه سيل انجام داده است.
اَلَّذِينَ يؤمِنُون بِالغَيب (بقره، 3)
Who believe in the (Great) unseen.(سرور)
Who believe in the mysteries of faith .(سيل)
Qui credunt in Arcanum.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور: «سيل "الغيب" را به «Mysteries of faith» برگردانده، در صورتي كه اين ترجمه كاملاً غلط است. كلمات «of faith» در اين معادلسازي بيهوده و غيرضروري هستند، چرا كه "الغيب" به معناي the Unseen (ناديدني) است و نه the mysteries (اسرار يا رموز)... و سيل از اين مطلب آگاهي داشته، زيرا وي در پانوشت، ترجمه صحيح را ارائه كرده ولي در متن آن را تحريف نموده است.» پانوشت سيل به اين ترتيب است: «واژه عربي "غيب" چيزي است «غايب، و در فاصلهاي دور دست، و يا نامرئي» مانند قيامت، بهشت و يا جهنم. و اين معني با زبان قرآن كه ايمان را گواهي به غيب ميداند، سازگاري و تطابق دارد». سيل در اينجا درواقع از توضيحات ماراچي پيروي كرده است كه ميگويد:
Arabici (al-ghaib) proprie significat id, quod abest, nec videtur, sed creditur, qualia sunt Fidei mysteria. Exponit hic Gelaledinus:... id, quod longe remotum est ab eis, nempe resurrectio mortuorum, paradisus et ignis GehennÆ.
مَثَلُهُم كَمَثل الذَّي اسْتَوقَدَ نارا، فَلمَّا اَضَاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُم في ظُلُماتٍ لا يُبصِرُون (بقره، 17)
Their case is like this: There is one who kindles a fire, but when the fire has lit up all around him, God takes away theire light, and leaves them in utter darkness they cannot see.(سرور)
They are like unto one who kindleth a fire, and when it hath encircled all around him, God taketh away their light and leaveth them in darkness, they shall not see.(سيل)
Similtiudo eorum est sicut similitudo illius, qui studuerit accendere ignem postquam autem ignis illuminaverit, quod est circa eum, auferat Deus lumen eorum, & relinquat eos in tenebris: non videbunt.(ماراچي)
ماراچي در پانوشت خود به تغيير ضماير (از مفرد به جمع) در اين تشبيه اشاره ميكند، ولي ادعاي درك اين تغييرات را ندارد. آقاي سرور معتقد است فردي كه آتش را برميافروزد محمد(ص) است و آنهايي كه در تاريكي و ظلمت باقي ميمانند كفار هستند. ظاهرا در اين قسمت سرور از محمدعلي پيروي كرده است، امّا درواقع اين برداشت، ترجمه نيست بلكه تفسير است.
يا اَيُّها النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُم لَعلَّكُمْ تَتَّقُون (بقره، 21)
O ye men! in order that you may practice reverence, serve your Lord, who made you and those before you.(سرور)
O men of Mecca! serve your Lord who hath created you, and those who have been before you: Peradventure ye will fear him .(سيل)
O homines servite Domino vestra qui creavit vos, et eos, qui fuerunt ante vos; ut vos timeatis eum.(ماراچي)
در مورد اضافه كردن عبارات of Mecca (اهل مكّه) كه شديدا مورد اعتراض آقاي سرور قرار گرفته، سيل در واقع به تبعيت از پانوشت ماراچي در آيه 21، اقدام به اين كار كرده است. در آن پانوشت، ماراچي ادعا ميكند كه وي در مقدمه خود بر قرآن، براساس تعاليم خود مسلمانان ثابت كرده كه اين عبارات خطاب به بت پرستان مكه بودهاند، و به همين دليل نتيجه گرفته كه اين سوره مكّي است. بنابراين، اظهار نظر آقاي سرور درباره سيل كه ميگويد: «هرجا كه سيل عبارت «of Mecca» (اهل مكّه) را به ترجمه افزوده است، وي تعمدا قصد تحريف معني را داشته» اظهار نظري بيهوده و غيرمنصفانه به نظر ميرسد.
اِنَّ اللّهَ لايَسْتَحيِي اَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَهَا (بقره، 26)
Indeed! God is not ashamed to set forth any parables that of a gnat, or of something superior thereto.(سرور)
Moreover God will not be ashamed to propound in a parable a gnat, or even a more despicable thing.(سيل)
Perrò Deus non erubescet, ut proponat in parabolam aliquid vile, velut culicem: atque etiam aliquid, quod sit supra illam.(ماراچي)
در اين مورد نيز سيل از پانوشت ماراچي بر آيه 26 پيروي ميكند كه ميگويد:
non dedignabitur proponere parabolas etiam in rebus vilioribus, qualis est culex.
و توضيحات سيل در باب ترجمه كلمه «يحيي» نيز مبتني بر همان پانوشت ماراچي است.
از آن جا كه اگر بخواهيم تمام عباراتي را كه آقاي سرور مورد انتقاد قرار داده است بررسي كنيم، اين كار باعث طولاني شدن مقاله خواهد گرديد، به همين علت در اين جا عباراتي را برخواهيم گزيد كه سرور اعتراضات جدّيتري را در موردشان مطرح ساخته است.
وَآتينا عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ البَيِّناتِ وَ اَيَّدناهُ بِرُوحِ القُدسِ (بقره، 87)
And we gave Jesus, son of Mary, clear proofs, and we helped him with the Holy Spirit.(سرور)
And gave evident miracles to Jesus the son of Mary, and strengthened him with the holy spirit.(سيل)
Et attulimus Jesu filio MariaÆ demonstrationes (Idest virtutem miraculorum) & roboravimus cum Spiritu Sanctitatis.(ماراچي)
آقاي سرور به اين اعتراض دارد كه چرا در اين جا، سيل در مورد حضرت عيسي از واژه «miracles» به معناي (معجزات)، به عنوان معادل «بيّنات» استفاده كرده، در صورتي كه وي همان كلمه (بينات) را در ترجمه آيه 92 بقره، در مورد حضرت موسي به «evident signs» برگردانده است. سيل كلمه miracles را از ماراچي (كه كلمه "miraculorum" را در داخل پرانتز به كار برده) اقتباس كرده است، امّا ميبينيم كه ماراچي در ترجمه آيه 92 نيز از عبارت cum demonstrationibus miraculorm استفاده كرده است. بنابراين، در اين مورد گلايه آقاي سرور مبني بر عدم بيطرفي سيل ميتواند قابل توجيه باشد، امّا بايد دانست كه در انگليسي تمايز بين معناي دو واژه «"miracles" و "signs"» آنقدر جزيي است كه داراي اهميت چنداني نميباشد.
وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأخْرِجُوهمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفتنة أَشَدُّ مِن القَتل (بقره، 191)
And kill them where you find them, and turn them out from whence they have turned you out, for persecution (in faith) is worse than war.(سرور)
And kill them wherever ye find them, and turn them out of that whereof they have dispossessed you; for temptation (to idolatry) is more grievous than slaughter.(سيل)
Et occidite eos, ubi inveneritis eos: & ejicite eos, unde ejecerint vos: nam tentatio (idest periculum perversionis vestrÆ ab illis) gravior est, quàm cÆdes àvobis illis inflicta.(ماراچي)
نظر آقاي سرور درباره اين آيه چنين است: «هدف سيل از افزودن عبارت "to idolatry" اين بوده كه تلويحا اسلام را نسبت به ديگر اديان نابردبار معرفي كند" و اين در حالي است كه خداوند در قرآن ميفرمايد: «در پذيرش دين هيچ اجباري وجود ندارد" (بقره، 255). اين گونه تحريفهاي زهرآگين در كنار پانوشتهاي زهرآگينتر باعث ميشوند كه ترجمه قرآن سيل براي مطالعه اروپاييان غير آشنا با اسلام به صورت زيانبارترين ترجمه تلقي گردد.»
اين نكته كه سيل آيه "در پذيرش دين هيچ اجباري وجود ندارد" را ميبايستي بلافاصله بعد از اشاره به آيه 191 (يعني آيهاي كه در آن تعبير وحشتناكي مانند "هركجا كه آنان را يافتيد بكشيدشان" آمده است) نقل ميكرد، ظاهرا حاكي از اين است كه آقاي سرور نسبت به عبارت «holy war» (معادل واژه جهاد) ديدگاه خاصي دارد كه در مورد آن بعدا بيشتر سخن خواهيم گفت. آن دسته از خوانندگان ما كه با زبان عربي آشنايي دارند ميتوانند خود قضاوت كنند كه آيا ترجمه شخص آقاي سرور از واژه قرآني «فتنه» بهتر از ترجمه ماراچي است يا خير، چرا كه بعيد به نظر ميرسد Persecution (به معني ايذاء و اذيّت) را بتوان به عنوان معادل و ترجمه دقيق "فتنه" قرار دارد." (مقايسه كنيد با پانوشت 241 از محمد علي)
فَقاتِل في سبيل اللّه لا تُكَلَّف اِلاّ نَفْسَك (نساء، 84)
Fight thou then in God''s way, thou art not burdened except with regard to thyself.(سرور)
Fight therefore for the religion of God, and oblige not any to what is difficult, except thyself.(سيل)
Pugna ergo pro via Dei: nonlaborabis nisi pro anima tua.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور «سيل مفهوم عبارت "في سبيل الله" را در آيه 84 سوره نساء و همچنين در تمام قرآن، از بين برده است، چرا كه وي آن را به for the religion of God (به معناي «به خاطر دين خدا») برگردانده است و من فقط اين تصور را دارم كه سيل قصد داشته به دنياي غرب نشان دهد كه در قرآن كريم فقط جنگ به خاطر دين الزامي دانسته شده، در حالي كه واقعيت اين است كه "in the way of God" (به معناي در راه خدا) عامّ است و شامل اعمال ديگري چون نماز، روزه و پرداخت زكات نيز ميگردد، و در موارد بسيار زيادي جهاد ميتواند فقط و فقط به معناي "جهاد با نفس در راه خدا" باشد. در هر حال ترجمه سيل به گونهاي است كه في سبيل الله را براي هر جا كه همراه با واژههاي "سبيل" و "جهاد" بوده، بدون استثنا به religious war with the unbelieves (جهاد عليه كفار) برگردانده است.»
اين نمونه ديگري از عيوب و اشكال كار آقاي سرور است. بهتر است در اين باره به ترجمه شخص آقاي سرور و نيز ترجمه مولوي محمد علي (كه وي نيز همانند آقاي سرور از ديدگاه فرقه احمديه به موضوع جهاد مينگرد) مراجعه كنيم. نقطه آغاز اين بحث از آيه 74 سوره نساء شروع ميشود. حتي در اين دو ترجمه كه از ديدگاه معتقدان به فرقه احمديه به رشته تحرير درآمدهاند، كل عبارت ذيربط آشكارا به كشتن و كشته شدن (آيه 74) تأويل شده است. مولوي محمدعلي نيز در ترجمه خود خلاصه اين آيات را به همين ترتيب ارائه كرده است، مثلاً در آيات 77 تا 80، ميگويد: «امتناع منافقين از درگيري و قتال...» يا در آيه 84 ميگويد: «پيامبر فرمان داد تا حتي به تنهايي بجنگند». علاوه بر اين، در مورد اين عبارات خاص، تفسير بيضاوي مؤيد ترجمه سيل است. بيضاوي در تفسيرِ عبارت فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّه ميگويد: اِنْ تَثَبّطوا وَ تَرَكُوك وَحْدَكَ (لا تُكَلَّفُ اِلاَّ نَفْسَكَ) اِلاّ فعل نفسك، لاَ يَضُرّكَ مُخالَفَتُهُم وَ تَقَاعدُهُم، فَتَقدّم اِلي الجِهادَ واِنْ لَمْ يُساعِدْك اَحدٌ فَإِنَّ اللّهَ نَاصِرُك لاَ الجُنُود.
قُلْ لايَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ (مائده، 100).
Say: Equal are not impure and the the pure, even though the abundance of the impure may surprise thee.(سرور)
Say, Evil and good shall not be equally esteemed of, though the abundance of evil pleases thee.(سيل)
Dic, Non adÆquabitur malum & bonum, etiamsi placuerit tibi multitudo mali.(ماراچي)
آقاي سرور به سيل انتقاد ميكند كه «ترجمه وي ـ كه ترجمههاي ديگري نيز از آن پيروي كردهاند ـ حضرت محمد صلوات الله عليه را به صورتي نشان داده كه گويي آن حضرت از كثرت خبائث راضي و خشنود بوده». اما بايد اذعان داشت كه هر خوانندهاي ملاحظه خواهد كرد كه سيل در اين مورد از ماراچي پيروي كرده و مترجماني مانند رادول، پالمر و حتي مولوي محمدعلي نيز در ترجمه «اعجبك» از فعل "please" استفاده كردهاند. حتي در ترجمه جديدتر پيكتال نيز به جاي همان فعل، از عبارت "attract thee" استفاده شده است. در واقع، ترجمه آقاي سرور تنها ترجمه انگليسي است كه در برابر فعل «اَعجب» (كه خود از باب إفعال است و از ريشه «عجب» گرفته شده است) از معادل انگليسي "surprise" به معناي تعجب كردن استفاده كرده است. ميدانيم كه معناي فعل «اعجب» براساس تعريف قاموس عربي ـ انگليسيِ لِيْن عبارت است از: "to excite to wonder, admiration, pleasure of joy" (يعني باعث شگفتي، تحسين، خرسندي يا شادي كسي گرديدن). در تفسير زمخشري (الكشّاف)، در تفسير اين آيه اين چنين ميخوانيم: فَلا تُعجِبُوا بِكَثْرة الخَبيث حَتي تؤثروه لكَثْرَتِهِ عَلَي الطَّيب القَليل... يعني از فزوني خبائث خرسند مگرديد تا به سبب فزونياش آن را بر طيّبات اندك ترجيح دهيد.
عبدالرئوف نيز در ترجمه مالايائي قرآن در ترجمه فعل «اعجبك» از to be pleased with(از چيزي خرسند گشتن) استفاده كرده است، و تا آن جا كه من تحقيق كردهام فقط و فقط آقاي سرور آن را به "surprise" (تعجب كردن) ترجمه كرده است.
وَما كَانَ المُؤمِنُون لِيَنْفرِوُا كافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلّ فِرْقَةٍ مِنْهُم طائفةٌ لِيَتَفَقَّهوا في الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِم لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون (توبه، 122)
And it is not possible for the faithful to come out altogether; then why should not a party from each tribe set out to get an understanding of the faith, and in order that they should warn their people when they return to them that they might be cautioned.(سرور)
The believers are not obliged to go forth to war all together: if a part of every band of them do not go forth, it is that they may diligently instruct themselves in their religion; and may admonish their people, when they return unto them that they may take heed to themselves.(سيل)
Et non est conveniens fidelibus, ut egrediantur ad pugnam omnes simul. Quòd si non egressa fuerit ad prÆlium ex omni agmine ex epsis una tantùm pars, remanetibus reliquis, ut instruantur, qui remanent in religione & ut commoneant gentem suam, quandò redierint ad eos àprÆlio de, eo in quo ipsi instructi fuerint, ut ipsi sibi caveant àdivina ultione: non erit rectè factuam .(ماراچي)
در اين جا با مورد ديگري از تعصبات آقاي سرور در موضوع "جهاد" روبهرو هستيم، چرا كه وي به اضافه كردن واژه warاعتراض دارد و ميگويد: "سيل طوري وانمود كرده كه گويي آنهايي كه به جنگ نميروند، به آنهايي كه به جنگ رفتهاند درس ديني ميآموزند و بدين ترتيب جنگ را شغل و پيشه اكثريت مسلمانان قلمداد ميكند؛ همان مردمي كه اتفاقا براساس نام خود "مسلم" و "مسالمت جو" هستند. در اين مورد بايد خاطرنشان كرد كه با توجه به اين كه آقاي سرور حافظ قرآن است، در نتيجه بايد كاملاً آگاه باشد كه دقيقا آيه بعد از آيه فوق الذكر (حتي براساس ترجمه شخص آقاي سرور) چنين اعلام ميدارد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ".
مولوي محمدعلي نيز در پانوشتهاي خود تلاش بسيار ميكند تا شايد حتي الامكان ساحت قرآن را از موضوع جنگهاي تجاوزكارانه بپيرايد، و در اين مورد خاص (پانوشت شماره 115) ميگويد: «در اين آيه يك حكم ساده براي جنگيدن با كفاري كه در نزديكي پيامبر حضور داشتهاند وجود دارد، چرا كه همين كفار بودند كه مسلمين را مورد اذيت و آزار قرار ميدادند». اگر ما نيز همچون آقاي سرور و مولوي محمدعلي بپذيريم كه اين "احكام" نه دستورالعملهاي شخصي پيامبر براي پيروان خود، بلكه كلام ذات باريتعالي هستند، در اين صورت جاي شگفتي نخواهد داشت كه در اين ايّام كه جنگهاي تهاجمي مذموم شمرده ميشوند، كساني نيز پيدا شوند كه اصل قرآني "جهاد" را موجه جلوه دهند. امّا در واقع بايد اذعان داشت كه غير مسلمانان بيشتر متأثر از قضاوتهاي تاريخ در مورد عملكرد پيروان حضرت محمد(ص) و تعاليم و نحوه عملكرد آنها در جنگها هستند، نه متأثر از نص كلام قرآن. از سوي ديگر، درباره تعابير قرآني كه پيش از اين تمام مفسّران مسلمان آنها را از ديدگاهي جنگجويانه تفسير ميكردهاند، در حال حاضر نميتوان با دلايل كافي تفسير ديگري ارائه داد. در اين مورد بيضاوي در تفسير معمولي خود از آيه «وَ مَاكَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» ميگويد: «وما استقام لهم ان ينفروا جميعا لنحو غزوة» كه معناي آن عبارت است از اين كه "مؤمنين نبايستي همگي با هم به جنگ بروند". به عبارت ديگر، معني اين آيه اين است كه براي مؤمنين شايسته نيست كه براي مقاصدي مانند حمله و هجوم (غزوه) همگي با هم پيشروي نمايند.
قُل اللّهُ اَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيبُ السَّماواتِ والاْءَرضِ اَبْصِر بِهِ وَاَسْمِع (كهف، 26)
Say: God knows best how long they tarried, To him belongs the secret of the heavens and the earth. How excellent his sight and how excellent his hearing.(سرور)
Say, God best knoweth how long they continued there: unto him are the secrets of heavens and earth known: do thou make him to see and to hear .(سيل)
Dic: Deus scientissimus est, quantùm commorati sint. Ipsius est arcanum cÄlorum & terrÆ. Fac videre in eo, & fac audire.(ماراچي)
در مورد عبارات فوق الذكر نيز آقاي سرور چنين اظهار نظر ميكند: «حال به سراغ يكي از شاهكارهاي ترجمه قرآن سيل ميرويم! سيل در اين جا در دام فريبكاري خويش گرفتار آمده است...» پس از اين اظهار نظر، وي قسمتي از ترجمه سيل را نقل ميكند و سپس به نقل پانوشت سيل ميپردازد كه گفته است: «اين تعبير، تعبير طنزآلودي است كه مبيّن حماقت و خام انديشي انسان براي درس آموزي به خداوند است (بيضاوي، جلالين).» پس از نقل اين گفته، آقاي سرور به دنبال آن ميگويد: «و حال طنز قضيه در اين است كه سيل معناي اين اصطلاح عربي را نميدانسته و يا نميخواسته بداند و به همين دليل آن را به اشتباه ترجمه كرده است. و براي تأييد گفته خود از يك سند ساختگي كمك گرفته است، چرا كه بيضاوي و جلالين معناي درست آيه را ارائه كردهاند، در صورتي كه معناي ارائه شده از سوي سيل مطابق معناي آن دو نيست، بلكه معنايي ساخته خود اوست.» در ادامه بحث، آقاي سرور به نقل قول پانوشت پالمر در مورد اين عبارت ميپردازد كه اعتقاد داشت هم سيل و هم رادول متوجه معني و تفسير اين اصطلاح در تفسير بيضاوي و تفسير جلالين نشدهاند. سرور سپس به نقل قول از قاموس عربي ـ انگليسي لِينْ2 ميپردازد كه در آن جا منبع اين اصطلاح خاص شرح شده است، و در ادامه ميگويد: «الحمد للّه! خداوند به اين ترتيب مشت جرج سيل را كه باعث گمراهي نسلهاي پيشين گشته بود باز كرده و به اين ترتيب مكر وي نمايان گشته، به گونهاي كه هموطنان وي نيز امروزه شخصيت او را شناختهاند. پس بايد خداي را بدين لحاظ سپاس فراوان گفت و بر پيامبر اكرم درود فرستاد».
پس از مطالعه اين اظهاراتِ سخت سرزنشآميز آقاي سرور نسبت به سيل، شما با مشاهده توضيحات ماراچي در همين آيه 27 متعجب خواهيد شد كه ببينيد ماراچي چگونه معناي صحيح اين اصطلاح را به روشني درك كرده است. ماراچي دقيقا از جملات تفسير جلالين استفاده كرده است؛ هرچند به دلايلي نامعلوم وي ترجمه خود را چنان لفظ به لفظ انجام داده كه متأسفانه معناي اصلي مورد نظر را در پردهاي از ابهام فرو برده است. در اين مورد سيل از ماراچي تبعيت كرده و نظر بيضاوي را نيز به اين دليل به ترجمه افزوده كه احتمالاً تصور ميكرده نظر وي، مشابه با تفسير جلالين است. ما در اين جا توضيحات ماراچي را به طور كامل نقل ميكنيم و عبارات درون هلالين را كه ماراچي آنها را حذف كرده مجددا براساس تفسير جلالين به متن اضافه خواهيم كرد.
VII. Fac videre in eo, et fac audire]. Idest, effice, ut ille videat, etaudeat
«اَبصِْرْ بِهِ واَسْمِعْ»، يقول الجلالين [ابصر به اي باللّه] هي صيغة تعجّبٍ [وأَسْمِع به كذلك[ بمعني ما أَبْصَرَهُ وَ مَا أَسْمَعَهُ و هما علي جهة المجاز، و المراد انّه تعالي لايغيب عَنْ بَصَرِهِ وَسَمْعِهِ شيءٌ.
HÆc est formula admirationis significans: O quantum videt: O quantum audit; Et utruque loquutio est metaphorica, seu ironica; & significat, nihil abscondi ab oculis, & auribus Dei. Eo scilicet modo quo quis diceret alicui: Doce tu Deum: vel adjuva Deum: ut ostenderet, Deum non egere, ut ab aliquo doceatur.
بنابراين كاملاً بديهي است، اگر پالمر به ترجمه ماراچي دسترسي ميداشت، و از ابعاد و حدود وابستگي و يا دلبستگي سيل به ماراچي آگاه بود، در آن صورت قطعا اقدام به نوشتن پانوشت ذيل آن آيه نميكرد. همچنين پيداست كه آقاي سرور نيز در بيان اين كه ميگويد: «سيل براي تأييد سخن خود از يك سند مجعول استفاده كرده» دچار اشتباه شده است، چرا كه سند و نقل قول سيل از تفسير جلالين، به وضوح در ترجمه ماراچي به چشم ميخورد، و براساس مقايسه با نسخهاي از تفسير جلالين كه در دسترس خود من است (نسخه چاپ 1345 هجري ـ قاهره) پرواضح است كه نقل قول كاملاً درست ذكر شده است. جاي تأسف خواهد بود كه اتهام آقاي سرور مبني بر دروغبافي و جعل سند سيل، و نيز ادعاي وي داير بر اين كه مسيحيان حقيقت را ميدانند، امّا مرتبا اين دروغ را تكرار ميكنند تا شايد حقيقت در برابر آن رنگ ببازد (صفحه ×VI)، در بين مسلمانان شايع شود. رواج اين اتهام در بين مسلمانان كه خود عمدتا از ديرباز نسبت به مسيحيان نوعي تعصّب داشته و در بيشتر موارد تمايلي به پذيرش نتيجه مطالعات پژوهشگران اروپايي نداشتهاند (حتي اگر اين نتايج از ديدگاهي مسيحي ابراز نشده باشند) پديدهاي بسيار ناگوار به شمار ميآيد. محكوميت شديد و غير قابل توجيه مسيحيان به طور عام، و سيل به طور خاص، از سوي آقاي سرور، راه درستي براي ايجاد روابط و مناسبات هر چه بهتر بين پيروان اين دو دين بزرگ نيست. اگر قرار است ترجمه آقاي سرور از قرآن كريم به چاپ دوم برسد، ما مصرانه از ايشان تقاضا داريم تا انتقادهاي غير منصفانه خويش از سيل را تصحيح كرده و زبان و موضع درشتناك خود نسبت به سيل را تعديل نمايند.
وَما اَرْسَلْناك الاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِين. قُلْ اِنَّما يُوحي اِليَّ أَنَّما إِلهُكُمْ اِلهٌ وَاحدٌ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُون. فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنْتُكُمْ عَلي سَواءٍ (انبياء، 107 ـ 109)
And we have not sent thee (O Mohammad) save as a mercy for the people of the world. Say "What I have been ordered is that your God is only one God. Will you then obey (be Muslims)?" But if they turn back, then say: "I have informed you all equally".(سرور)
We have not sent thee, O Mohammad, but as a mercy unto all creatures. Say, no other hath been revealed unto me, than that your God is one God: will ye therfore be resigned unto him? But if they turn backs to the confessions of God''s unity, say, I proclaim war against you all equally.(سيل)
Et non misimus te, nisi ad misericordiam omnibus creaturis. Dic: Certè revelatum fuit mihi, quòd Deus vester Deus unus est: an ergo vos eritis Moslemi? Quod si tergiversati fuerint, dic illis: Notifica vivobis Æqualiter bellum (idest indixi illud vobis omnibus).(ماراچي)
آقاي سرور اين قسمت از ترجمه را نمونه ديگري از جعليات سيل مينامد، امّا در اظهارات بعدي خود دليل روشني بر اين اتهام ارائه نميدهد. به گفته سرور «هيچ دليلي براي افزودن واژه war (جنگ) وجود ندارد، و قراردادن عبارت against you all equally (در برابر "عَلَي سَواءٍ") دروغ محض است. حرف اضافه "علي" كه به againstبرگردانده شده، you را شامل نميشود، بلكه فقط به "سواء" (به معناي equality) اشاره دارد، و كلمه you در اين آيه نيز مفعول فعل "اذنتكم" (I have informed you) است كه درواقع در آن آيه ترجمه "علي سواء" equally or with Justice (به طور يكسان يا به عدالت) خواهد بود، و در مجموع معناي آيه چنين خواهد گرديد: به [همه] به طور يكسان اعلام كرد. در روزگاري كه فقط تعداد معدودي از مسلمانان عربيدان زبان انگليسي ميدانستند، برساختن جعلياتي در ترجمههاي سيل احتمالاً باعث جلب توجه كسي نميشد، امّا تلاش براي تكرار اين گونه اشتباهات در حال حاضر جاي تأسف بسيار دارد.»
در ترجمه عبارات و آيات اخير كاملاً پيداست كه سيل از ترجمه ماراچي پيروي كرده و در واقع ماراچي لغت bellum [به معناي جنگ] را به ترجمه خود افزوده است. امّا نكتهاي كه طبعا در اين جا مطرح ميشود اين است كه ماراچي به چه دليل اين كلمه را به متن اضافه كرده. شايد اصولاً دليلي براي انجام اين امر وجود داشته است. با توجه به اشارات و ارجاعات مختلف اين ترجمه به تفسير جلالين، طبعا بايستي اين بار نيز به اين ترجمه و تفسير رجوع كنيم، و در اينجاست كه با اين تفسير روبهرو ميشويم: "فقل اذنتكم، أَعْلَمْتُكُمْ بالحرب" كه ترجمه لاتيني آن چنين است: Notificavi vobis bellum، و بنابراين، ترجمه اين قسمت برداشتي امانت دارانه از تفسير جلالين است. البته آقاي سرور به اين نكته اشارهاي نكرده كه سيل در ترجمه خود پانوشتي به اين ترتيب نيز اضافه كرده است: «Or, I have publicly declared unto you what I was commanded.» اين ترجمه با تفسير بيضاوي نيز همخواني دارد، چرا كه در آن تفسير نيز، در توضيح كلمه "اذنتكم"، "حرب" نيز به عنوان يكي از معاني ذكر گرديده است. براين اساس، بايد اين نكته را متذكر شوم كه اين نيز يكي ديگر از مواردي است كه آقاي سرور ميل داشته تا جايي كه امكان دارد، هرگونه اشاره به جنگ و قتال و درگيري را از بين ببرد، و اينجاست كه اتهام جعلآفريني نسبت به سيل اتهامي بيپايه مينمايد. وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّي اَلْقَي الشَّيْطانُ في اُمْنِيَّتِهِ (حج، 52)
And we have not sent before thee, (O Mohammad) any messenger or prophet but when he had any longings, the evil-one mixed (something) in his longings.(سرور)
We have sent no apostle, or prophet, before thee, but, when he read, Satan suggested some error in his reading.(سيل)
Et non misimus ante te ullum legatum, neque prophetam, quin, cùm legeret, conjecerit satans aliquem errorem in lectione ejus.(ماراچي)
در ترجمه اين آيه نيز آقاي سرور معتقد است: «بگذاريد خوانندگان قرآن كريم متوجه جعليات سيل شوند... ترجمه اين آيه دلبخواهانهترين ترجمه آقاي سيل است. تمام نويسندگان مسيحي در مورد اين آيه و شأن نزول فرضي آن، داد سخن دادهاند، امّا من در اين جا قصد ورود به اين بحث را ندارم. حرف من فقط اين است كه ترجمه فوق الذكر ترجمهاي است كاملاً غلط، چرا كه در نص آيه كلماتي كه به معناي "read" و يا "reading" (خواندن و قرائت) باشد وجود ندارد.»
امّا اين ادعاي آقاي سرور نيز يك تهمت جدّي تلقي ميشود. وقتي ما اين اتهام را به دقت مورد بررسي قرار دهيم، بيدرنگ متوجه ميشويم كه در اين مورد نيز همچون ساير موارد ماراچي از تفسير جلالين پيروي كرده، و سيل نيز از ماراچي متابعت نموده است. جلالين در برابر "تمني" از "قرأ" (به معني read و recite) به عنوان معادل استفاده كردهاند، در حاليكه آقاي سرور آن را به had longings (تمنا داشت) ترجمه كرده است و [همچنين جلالين] در برابر "امنيته" از "قراءته" استفاده كرده، اما سرور آن را در انگليسي به his longings (تمناي وي) برگردانده است. ماراچي در يكي از پانوشتهاي خود در مورد اين آيه (با توجه به آيه 20 از سوره نجم) كل اين عبارات را به نقل از تفسير جلالين ذكر كرده است؛ تفسيري داير بر اين كه به تأييد طبري (جلد اوّل، ص 1195) و ابن سعد (ص 137) چنين سخناني توسط شيطان بر پيامبر اسلام القا گرديد و پيامبر نيز آن سخنان را به عنوان وحي اعلام نمود، اما اندكي [يا چندي] بعد منكر آن سخنان گرديد و كلمات و عبارات ديگري را جايگزين آنها ساخت. اين عبارات به نقل از جلالين (در مورد آيات 19 و 20 سوره نجم) به اين ترتيب است: اَفَرأيتُم اللاّتَ وَالعُزّي ومناة الثالثة الاُخري (به من خبر دهيد از لات و عزّي و منات، آن سوّمين ديگر) ــ و شيطان بيآنكه پيامبر متوجه باشد، اين سخنان را بر زبان وي جاري ساخت: تِلْكَ الغَرانيقُ العُلي وَاِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجي [آن بلندْجايگاهان كه اميد به شفاعتشان ميرود].
حال اگر بخواهيم كل اين عبارت اخير را به انگليسي برگردانيم، رادول بخشي از آن را اين چنين ترجمه كرده است:
Do you see AL-Lat and Al-Ozza, and Manat the thired idol besides? These are exalted females, and verily their intercessiom is to be hoped for.
بعدها اين عبارات پس از "besides" [اَلاُخري] حذف گرديد و به جاي آن [به گفته رادول[ اين عبارت قرار داده شد:
What? Shall ye have male progeny and God female? This were indeed an unfair partition.(نجم، 12ـ22)
كه اصل و نص آيات قرآني آنها در سوره نجم (آيات 21 و 22) به اين ترتيب است: "الكم الذكر و له الانثي تلك اِذا قِسمَةٌ ضيزي"
در سطور فوق، نقل قول آقاي سرور را مطرح كرديم كه براساس آن وي ميگويد: «تمام نويسندگان مسيحي در مورد اين آيه و شأن نزول فرضي آن داد سخن دادهاند، امّا من در اين جا قصد ورود به اين بحث را ندارم». اينجاست كه نگارنده اين سطور مايل است توجه خوانندگان اين مقاله را به نظرات يك مترجم مسلمان ديگر به نام مولوي محمدعلي جلب كند كه در اين باره طي يادداشتي در ذيل آيه 52 از سوره حج ميگويد:
«داستاني كه در مورد توجيه اين آيه گفته شده، داستاني پوچ و كلاً بياساس است. تكريم بتها و تأييد قدرت و فضيلت شفاعت آنها ادعايي است كاملاً جعلي و برساخته. در اين جا من تنها يك نكته را خاطر نشان ميكنم و آن اين كه تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شدهاند.»
امّا سخن نگارنده اين سطور اين است كه اين ادعاي آخر كه «تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شدهاند» ادعايي است آشكارا نادرست. همه مسلمانان متعارف و متديّن، تفسير جلالين را يك تفسير معتبر و عالمانه ميدانند و ما در سطور فوق نشان داديم كه اين داستان بدون تشكيك در صحّت آن، در اين تفاسير ذكر گرديده است. اين داستان همچنين در تفسير كشاف زمخشري كه پايه اصلي تفسير مشهور بيضاوي است نقل شده، و طبري كه اين داستان را از ابن سعد نقل نموده، خود از مفسران آگاه قرآن مجيد بوده است. بنابراين، زيبنده مولوي محمدعلي نيست كه ادعا كند «تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شدهاند.» مفسران مورد نظر ميتوانستند به دلايل متعددي اين داستان غيرموثق و غيرمعتبر را منكر شوند. ولي به هر حال، خواه اين داستان راست بوده باشد و خواه دروغ، شايسته نيست كه سيل و ماراچي را به علت پيروي از تفسير جلالين مورد سرزنش قرار دهيم.
ما در سطور فوق از ترجمه انگليسي قرآن كه به قلم جرج سيل صورت گرفته، چندين آيه و عبارت را كه شديدا مورد انتقاد آقاي سرور قرار گرفتهاند شاهد مثال آورديم، و هدف ما اين بود تا هر خواننده منصف و آزاد انديشي را (خواه مسيحي و خواه مسلمان) متقاعد سازيم كه در اكثر موارد، ترجمه انگليسي سيل از قرآن كاملاً مبيّن معناي زبان قرآن و مطابق با تفسيرهاي متداول مفسراني مانند بيضاوي و جلالين بوده است. معانيي كه مترجماني مانند مولوي محمدعلي و آقاي سرور به بسياري از آيات قرآن منتسب كردهاند، با معاني و تفاسيري كه در تفاسير سنتي و معتبر مسلمين وجود دارد (به ويژه در مورد "جهاد" و تجليل و تحسين "جهاد در راه خدا") تفاوت دارد. زماني كه ترجمه قرآن سيل به انجام رسيد و براي نخستين بار چاپ شد، اصول اعتقادي مورد اعتقاد افرادي مانند مولوي محمدعلي و آقاي سرور در جهان اسلام ناشناخته بود، چرا كه در آن زمان جنبش (يا فرقه) آنها به نام احمديه يا قاديانيه هنوز پا نگرفته بود.
نكته جالب توجه اين كه بررسي ما در مورد گزيدههايي از ترجمه سيل و مقايسه آنها با ترجمه لاتيني ماراچي نشان ميدهد كه سيل در حدود بيش از دويست سال پيش چه كار دقيق و صحيحي انجام داده است، آن هم در زماني كه زبانآموزان غير عرب از فرهنگهاي لغت و كتب دستوري كه امروزه در اختيار غير عرب زبانان اروپايي است محروم بودند. نويسنده اين سطور شخصا مطالعه و بررسي عبارات فوق و مقايسه ترجمههاي ماراچي و سيل را با متن عربي قرآن از سويي و با تفاسير نويسندگان و مفسران سنتي از سوي ديگر فوق العاده جالب و سودمند يافت، و از همين رهگذر تجليل من از مترجمان قرنهاي هفدهم و هجدهم بسيار افزايش يافته است.
* عنوان اصل انگليسي مقاله به اين ترتيب است: W. G. Shellabear, ``Is Sale''s Koran reliable?'''' The Moslem World, Vol. I, 1931, pp. 126-142. ضمنا مترجمان وظيفه خود ميدانند از استاد گرامي جناب آقاي قاسم بستاني (استاد علوم قرآن و حديث در دانشگاه شهيد چمران اهواز) كه با دقت و حوصله متن مترجَم را بازبيني و پيشنهادات سودمندي ارائه فرمودند، صميمانه تشكر و قدرداني نمايند.
1. Lane''s Arabic-English Lexicon, vol. 1, p. 210.