اسماء و صفات خدا در قرآن تفسير قرآن مجيد(موضوعي) 5

پدیدآورجعفر سبحانی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2515 بازدید
اسماء و صفات خدا در قرآن تفسير قرآن مجيد(موضوعي) 5

جعفر سبحانى

110 - مالك الملك

اين اسم در قرآن يك بار و به عنوان وصف خدا وارد شده است، چنان‏كه مي‏فرمايد:
«قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المُلْكِ تُؤْتِي المُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ المُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ»(آل عمران، 26).
«بگو بار خدايا تويي دارنده ملك، به هر كه بخواهي ملك مي‏دهي، و از هر كه بخواهي ملك مي‏ستاني، هركس را بخواهي عزت مي‏دهي، و هر كس را بخواهي ذلت مي‏دهي، همه نيكي‏ها به دست تو است و تو به هر كاري توانائي».
«ابن فارس» مي‏گويد: اين لفظ در هر موردي كه بكار رود، حاكي از قوت و صحت است، عرب مي‏گويد: «مَلِكَ عَجِينُه» يعني «قَوي عَجْنُهُ و شَدُّهُ» خمير آن را سفت كرد. و از همين‏جا به چيزي كه انسان حيازت مي‏كند، مُلْك مي‏گويند. چون دست او نسبت به آن توانا و تصرف او صحيح است.
در لغت عرب از اين ماده الفاظ زير مشتق شده‏اند:
1 - مُلك (به ضم ميم)؛ 2 - مِلْك (به كسر ميم)؛ 3 - مَلِك (به كسر لام)؛
4 - مالك، 5 - مليك، 6 - مَلَكُوت، 7 - مَلْك به( فتح ميم و سكون لام).
همه اين الفاظ در قرآن آمده جز معني سوم (ملك به كسر ميم) به توضيح اين الفاظ مي‏پردازيم:
اكنون بايد ديد معناي ريشه‏اي لفظ «ملك» چيست؟ همان‏گونه كه «ابن فارس» گفت: حاكي از قوه و قدرت است. بنابراين، اين الفاظ هفتگانه اين ماده از همين معنا گرفته شده و در سايه قانون تطوّر معني، چيزهائي به آن افزوده شده است، اينك شرح اين الفاظ:

1 - مُلْك

مُلْك (به ضم ميم) به معني سلطه و سيطره است كه جدا از قوه و قدرت نيست، متعلق سلطه خواه مردم باشد يا اموال و املاك، چيزي كه هست سلطه بر مردم سرچشمه مداخله در امور و شؤون آنهاست، همچنان كه سلطه بر مال مايه تصرف در آن از طريق فروختن و بخشيدن است، و جامع هر دو همان تسلط، و تفاوت مربوط به متعلق است و به خاطر اختلاف متعلق، هدف از سلطه متفاوت مي‏باشد.
ملك (به ضم ميم) در قرآن 24 بار آمده كه برخي را يادآور مي‏شويم:
«وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلي مُلْكِ سُلَيْمانَ»(بقره، 102).
«گروهي از يهود از آنچه كه شياطين در عصر فرمانروائي سليمان تلاوت و يا مي‏آموختند، پيروي كردند».
«... قالُوا أَنّي يَكُونُ لَهُ المُلْكُ عَلَيْنا...»(بقره، 247).
«گفتند چگونه ممكن است او نسبت به ما سلطه و سروري داشته باشد».
«أَلَمْ تَرَ إِليَ الَّذِي حاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ أَتاهُ اللّهُ المُلْكَ...»(بقره، 258).
«آيا نديدي كسي را كه خدا به او فرمانروائي داده بود، با ابراهيم درباره پروردگارش به مجادله برخاست».
«... قَوْلُهُ الحَقُّ وَ لَهُ المُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ...»(انعام، 73).
«گفتار او حق است و براي او است فرمانروائي؛ و رزي كه در صور دميده مي‏شود».
«... لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ؟ للّهِ الواحِدِ القَهّارِ»(غافر، 16).
«امروز فرمانروائي از آنِ كيست؟ از آنِ خداي يكتا و غالب».
همه اين آيات حاكي از آن است كه در معني اين كلمه سلطه و توانائي بر تصرف نهفته است.

2 - مِلك(به كسر ميم)

مِلك به معني مملوك، و مصدر به معني اسم مفعول رايج است، چنان‏كه گفته مي‏شود: «السِّكَةُ ضرب الأمير أي مضروبه» ضرب در اين مورد، به معني مضروب است يعني ضرب اين سكه توسط امير انجام گرفته است.
ملكيت نوعي رابطه، بين مالك و مملوك است و ملكيت بدون آن مفهومي ندارد چيزي كه هست گاهي رابطه مالك با مملوك، تكويني است، چنان كه هر انساني خود را مالك اعضا و جوارح خود مي‏داند و مي‏گويد: دست من، چشم من، و منشأ اين رابطه اعتبار و قرارداد نيست، بلكه آفرينش است چون هر انساني اختياردار اعضا و جوارح خود مي‏باشد تا به هر نحوي خواست تصرف كند. هرگاه رابطه مالكيت تكويني باشد، باگذشت زمان جز مرگ چيزي در آن مؤثر نيست، و گاهي رابطه قراردادي است. مثلاً هر انساني خود را نسبت به شكار خويش اولي دانسته و آن را مال خويش مي‏داند، و عُقلا نيز اين رابطه را پذيرفته‏اند، از اين جهت هر نوع تصرف مالك را قانوني مي‏شمارند ولي اين رابطه دائمي و پيوسته نيست، بلكه قابل مبادله است، چه‏بسا آن را بدهد و چيز ديگر بگيرد و اصلاً آن را ببخشد.
ولي رابطه تكويني يك نوع الگو براي رابطه اعتباري شده است، و اصولاً غالب مفاهيم اعتباري اين گونه‏اند، يعني يك رابطه تكويني كه از آفرينش سرچشمه مي‏گيرد، سبب مي‏شود در زندگي براي آن مشابه‏سازي صورت پذيرد، مانند رابطه سر با بدن كه رابطه تدبيري است، و سرچشمه آن آفرينش است، همين امر سبب شده كه در زندگي نيز بزرگ خانواده يا قوم را رئيس گويند، تو گوئي او نسبت به افراد ديگر به منزله سر است.

3 - المَلِك

مَلِك از ملك (به ضم ميم) كه به معني سلطه است، گرفته شده و به فرد قادر و توانا گفته مي‏شود كه مي‏تواند از طريق سياست و تدبير، گروهي را اداره كند و در حقيقت او با امر و نهي خود در جامعه تصرف مي‏كند. و در گذشته گفتيم واقعيت ملك با امكان تصرف همراه است و گواه آن آيات ذيل است چنان كه مي‏فرمايد:
«... وَ كانَ وَرائَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُدُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبا»(كهف، 79).
«در پيش‏روي آنها فرمانروائي بود كه كشتي‏ها را مصادره مي‏كرد».
و نيز مي‏فرمايد:
«... إِذْ قالُوا لِنَبِيٍ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكا نُقاتِل فِي سَبِيلِ اللّهِ...»(بقره، 246).
«آنگاه كه گروهي از بني‏اسرائيل به پيامبر خود گفتند فرمانروائي را برگزين تا ما در راه خدا نبرد كنيم».
البته مقصود از صاحب سلطه، مطلق فرمانروا است خواه فرمانروائي آنان براساس عدل و داد استوار باشد يا نه. هر چند غالب افرادي كه به عنوان مَلِك معرفي مي‏شدند، كار و برنامه آنها برخلاف عدل و داد بوده است. چنان كه ملكه سبا به اين حقيقت اعتراف كرده مي‏گويد:
«قالَتْ إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ»(نمل، 34).
«فرمانروايان هرگاه وارد آبادي شوند، آنجا را به تباهي كشانده، و عزيزان را ذليل مي‏سازند و اين شيوه آنان بوده است».

4 - المالك

لفظ مالك صيغه فاعل و معني وسيع‏تري دارد، و آن كس كه صاحب مِلْك يا مُلْك باشد، مالك ناميده مي‏شود، بنابراين خداوند هم مال مُلْك(سلطه) است. و هم مالك مِلْك،(هستي از آنِ او است) اگر ما مي‏گوئيم خدا هم مالك ملك(سلطه) و هم مالك مِلك است، اين مانع از آن نيست كه انسان نيز مالك باشد، زيرا مالكيت انسان در طول مالكيت خدا است، فرمانروائي افرادي مانند داود و سليمان پرتوي از فرمانروائي خداست، همچنان كه مالكيت انسان نسبت به جوارح و اعضا يا آنچه كه از طريق حيازت و كسب و غيره به دست مي‏آورد، نموداري از مالكيت مطلق خداست.

5 - المليك

اين لفظ صيغه مبالغه از لفظ «ملِك» (به كسر لام) است چنان كه مي‏فرمايد:
«فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»(قمر،55).
«پرهيزگاران در قيامات جايگاه پسنديده نزد فرمانرواي مقتدر قرار دارند».

6 - الملكوت

ملكوت از مُلك(به ضمّ ميم) گرفته شده و صيغه مبالغه آن است، مانند طاغوت و طغيان، و جبروت و جبر. دقت در آياتي كه اين لفظ در آنها وارد شده، مي‏رساند كه مقصود از ملكوت ذات اشياء و وجود آنها نيست، بلكه از آن نظر كه آنها به علت و آفريدگار خود انتساب دارند، مي‏باشد و اين ارتباط فقط بين آنها و خالق آنها است و قابل شركت نيست، چنان كه مي‏فرمايد:
«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ المُوقِنِينَ»(انعام، 75).
«اين چنين به ابراهيم واقعيت ارتباط و وابستگي آسمانها و زمين را به خدا نشان داديم تا از اصحاب يقين گرديد».
و نيز مي‏فرمايد:
«أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَيءٍ...»(اعراف، 185).
«آيا در ملكوت (وابستگي) آسمانها و زمين و آنچه خدا آفريده است، ننگريسته‏اند».
اين گفتار: (ملكوت، مطلق وجود اشياء نيست، بلكه اشياء از آن نظر به خالق خود بستگي دارند) به روشني از تدبّر در آيات مربوط به سرگذشت ابراهيم به دست مي‏آيد، زيرا وي نخست خداياني از قبيل ستاره درخشنده و ماه رخشنده، و آفتاب تابان فرض كرد، آنگاه يك يك، ربوبيت آنها را به خاطر افول و غروبشان باطل كرد، پس از ابطال، متوجه رب واقعي شد و گفت:
«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ حَنِيفا وَ ما أَناَ مِنَ المُشْرِكِينَ»(انعام، 79).
«من رو به سوي كسي آوردم كه آسمانها و زمين را آفريد، موحّد بوده و از مشركان نيستم».

7 - المَلْك(به فتح ميم و سكون لام)

اين لفظ فقط در يك آيه وارد شده است، چنان كه مي‏فرمايد:
«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا...»(طه، 87).
«قوم موسي گفتند: ما به دلخواه خود از وعده تو تخلّف نكرديم».
تا اين‏جا با معاني كلمات هفتگانه به صورت فشرده آشنا شديم، اكنون قدري درباه «مالك‏الملك» سخن مي‏گوئيم يادآور شديم كه ملك به معني فرمانروائي است و خدا مالك اين سلطه است، و منشأ اين سلطه جز اين نيست كه خدا آفريدگار جهان هستي مي‏باشد. طبعا خدائي كه اين همه موجودات را از عدم به وجود آورده مالك وجود آنها بوده و شأن هر مالك، تدبير و تصرف در ملك خويش است.
و به عبارت ديگر: آن كس كه مي‏آفريند يك نوع رابطه تكويني بين خود و مخلوق خود دارد، و همين رابطه، سرچشمه حقّ سلطه فرمانروائي مي‏باشد. از اينجا مي‏توان معني آيه :«مالِكَ المُلْكِ تُؤْتِي المُلْكَ مَنْ تَشاءُ» را به روشني فهميد، زيرا خدا كه مالك سلطه است اين فرمانروائي را به هر كس بخواهد مي‏دهد.
و براساس اين مالكيت است كه در آياتي چنين مي‏فرمايد:
«أَنْ أَتاهُ اللّهُ المُلْكَ»(بقره، 258) : «خدا به او فرمانروائي داد».
«وَ آتَيْناهُمْ مُلْكا عَظِيما»(نساء، 54) : «به آنان فرمانروائي بزرگ داديم».
«كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ... وَ أَوْرَثْناها قَوْما آَخَرِينَ»(دخان، 25 و 28).
«آل فرعون باغها و چشمه‏هاي فراواني از خود به يادگار گذاردند.. ديگران را وارث آنها قرار داديم».
سرانجام بايد گفت: فرمانروائي اصالتا از آنِ خدا است اگر فردي به اين مقام گمارده مي‏شود، مشمول موهبت خدائي مي‏گردد و بايد شكر آن را ادا كند. واقعيت شكر چنين موهبت اين است كه پرچم عدل در سرزمين او برافراشته شود و درهاي علم به روي مردم گشوده شود و مردم در سايه عدل و داد و علم و دانش زندگي سعادتمند پيدا كنند، ولي اگر اين موهبت الهي به صورت سلاح برنده‏اي درآمد كه ريشه‏هاي عدل و داد را قطع كرد و به ترويج باطل پرداخت، در چنين صورتي سرزمين او به مصيبت‏خانه‏اي تبديل شده كه پيوسته مردم عزادار و سوگمند مي‏باشند.
در پايان يادآور مي‏شويم اگر خدا خود را مالك دانسته مي‏فرمايد به هر كس بخواهيم مي‏دهيم و از هر كس بخواهيم مي‏ستانيم، هر كس را بخواهيم عزيز، و هركس را بخواهيم ذليل مي‏سازيم نه به اين معنا است كه خدا بدون جهت و سبب اين كار را انجام مي‏دهيم. زيرا فعل عادل و حكيم دور از ظلم و عبث است. چنان كه مي‏فرمايد:
«وَ ما خَلَقْناَ السَّماءَ وَ الأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ»(ص، 27).
«ما آسمان و زمين و آنچه در ميان آنها قرار دارد، باطل و بي‏هدف نيافريديم، اين گمان كساني است كه كفر ورزيده‏اند، پس واي بر كافران از دوزخ».
بلكه هدف آيه اين است كه خدا در دادن و گرفتن مجبور نيست، ولي مانع از آن نيست كه دادن و گرفتن او در سايه مصالحي باشد كه يكي از اين دو را ايجاب كند چنان كه درباره پيامبران مي‏فرمايد:
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ»(سجده،24).
«و از آنان پيشواياني برگزيديم تا به فرمان ما هدايت نمايند، آنگاه كه استقامت نشان دادند و به آيات ما يقين داشتند».

111 - مالك يوم الدين

اين اسم در قرآن كريم يك بار و به عنوان وصف خدا وارد شده است چنان كه مي‏فرمايد:
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»(حمد،4). : «پروردگاري كه فرمانرواي روز جزاست».
عاصم، كسائي، خلف و يقعوب حضرمي لفظ مالك را با الف و ديگر قُرّاء بدون الف قرائت كرده‏اند، آنگاه در برتري يكي از دو وجه، دلائلي اقامه كرده‏اند ولي وجوه آنان خالي از مناقشه نيست و از آيات قرآني براي هر دو وجه مي‏توان شاهد آورد. مثلاً بر قرائت مالك مي‏توان از دو آيه زير استفاده كرد:
«يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئا وَ الأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ»(انفطار، 19).
«روز قيامت روزي است كه هيچ‏كس براي ديگري مالك چيزي نيست، و فرمان به طور كلي در دست خدا است».
از اين كه مي‏گويد فرمان در دست خداست، مفاد آن اين است كه او مالك امر در چنين روز است.
و نيز مي‏فرمايد: «لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ لِلّهِ الواحِدِ القَهّار»(غافر، 16).
«فرمانروائي امروز(قيامت) از آنِ كيست، بگو از آنِ خداست».
همچنان كه از آياتي در آنها خدا با لفظ ملك وصف نشده مي‏توان بر صحت قرائت دوم استشهاد كرد. چنان كه مي‏فرمايد:
«فَتَعاليَ اللّهُ المَلِكُ الحَقُّ»(طه، 114).: «بلند مرتبه است خدا، فرمانرواي حق».
و نيز مي‏فرمايد: «المَلِكُ القُدُّوس»(حشر، 23) : «فرمانرواي ممنزّه از شريك».
و نيز مي‏فرمايد: «مَلِكِ النّاسِ؛ إِلهِ النّاسِ»(ناس، 2 و3) :«فرمانروا و خداي مردم».
با توجه به اين كه هر دو اسم به مفهوم و يا لفظ آمده است، نمي‏توان يكي از دو قرائت را قاطعانه بر ديگري ترجيح داد، مگر اين كه در رواياتي كه هر دو قرائت به پيامبر نسبت مي‏دهد دقت كرد و نتيجه گرفت.

112 - المُبين

لفظ مبين در قرآن 106 بار وارد شده و فقط يك مورد به عنوان وصف خدا آمده است چنان كه مي‏فرمايد:
«يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللّهُ دِينَهُمُ الحَقُّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِينُ»(نور، 25).
«چنين روزي خدا جزايشان را به ايشان مي‏دهد و مي‏دانند كه خدا حق آشكار است».
لفظ «مبين» اسم فاعل از «ابانَ» به معني آشكار كرد، مي‏باشد. و در قرآن موضوعات فراواني با اين لفظ توصيف و تبيين شده است كه تنها به ذكر موضوعات آن مي‏پردازيم مانند:
«عدو، كتاب، ضلال، بلاغ، سحر، فوز، ثعبان، ساحر، سلطان، قرآن، شهاب، امام، نظير، خصيم، لسان، خسران، إفك، شئ، نذير، ظالم، رسول، دخان، افق، اثم، فتح».
در تفسير آيه ياد شده مي‏گوئيم مقصود از لفظ دين» در آيه، مانند آيه «مالِكِ يَوْمِ‏الدِّينِ» جزاء است و مقصود از جمله «يُوَفِّيهمْ» اين است كه خدا آنان را به جزاي(كيفر) كاملشان مي‏رساند و چيزي از آن نمي‏كاهد و اما جمله «وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِين» يادآور اين است كه وجود خدا آنچنان آشكار است كه در راه رسيدن به آن مانع و حايلي نيست، ولي بديهي و آشكار بودن وجود او مانع از آن نيست كه گاهي غفلت ميان انسان و معلوم فاصله شود، و در حقيقت علم ما به خدا بازگشت به رفع غفلت مي‏كند، در كلمات امير مؤمنان عليه‏السلام وارد شده است:
«يا من دلَّ علي ذاتِهِ بذاتِهِ و تَنَزَّهَ عن مُجانسةِ مخلوقاتِهِ» :«اي كسي كه وجودش راهنماي خودش است، و از تشابه به مخلوفات پيراسته است».
حسين بن علي عليه‏السلام در دعاي روز عرفه با خدا چنين راز و نياز مي‏كند:
«كيف يستدلُّ عليك بما هو في وجودِهِ مُفتقرٌ اليكَ أَيكونُ لغيركَ من الظهور ما ليس لك حتي يكونَ هو المُظْهِرُ لكَ متي غِبْتَ حتي تحتاجَ إلي دليلٍ يدلُّ عليكَ و متي بَعُدَتْ حتي تكونَ الآثارُ هيَ الَّتي تَوَصَّلَ إليكَ عَمِيَتْ عِيْنٌ لا تراكَ عليها رقيبا».
«چگونه مي‏توان با چيزي كه در هستي نيازمند تو است، بر وجود تو استدلال كرد، آيا ممكن است براي غير تو ظهور و وضوحي باشد كه براي وجود تو نيست تا اين كه وجود او نشانه وجود تو باشد. اساسا كي پنهان شدي تا نيازمند راهنمائي باشي كه بر تو دلالت كند، كي از ما دور شدي تا آثار و آيات تو، ما را به تو برساند، كور است چشمي كه تو را رقيب و نگهبان خود نبيند».
بنابراين كلمات و بيانات، مقصود از توصيف خدا به اسم «مبين» اين است كه او در نهايت ظهور و آشكاري است، و نيازي به برهان و استدلال ندارد، و اگر گروهي درباره او اظهار شك و ترديد مي‏كنند پرده غفلتي در برابر ديدگان آنان آويخته شده و مانع از مشاهده آن سوي پرده مي‏باشد.
گاهي گفته مي‏شود لفظ «مبين» گرفته از «ابانه» به معني جدا ساختن است، از آنجا كه خدا مخلوقات را به صورت انواع و اصناف مختلف و اشخاص گوناگون آفريده است، در حقيقت خدا آنها را از هم جدا ساخته است.
مبين بنابر تفسير اول، صفت ذات؛ و بنابر تفسير دوم، صفت فعل است كه از بينونت گرفته شده است، و معني اول با مفاد آيه مناسبت بيشتري دارد.

مقالات مشابه

ارتباط اسماء الهی با محتوای آیات در سوره آل‌عمران

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده, سیدابراهیم مرتضوی

ارتباط معنايي اسماي حسناي خداوند در فواصل آيات با محتواي آن ها

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

جایگاه رحمت الهی در تفاسیر فریقین

نام نشریهپژوهش‌های تفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی

بررسی و نقد دیدگاه صاحبان تفسیر المنار درباره‌ی قاعده‌ی بلاکیف

نام نشریهاندیشه دینی

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, عبدالله میراحمدی

مفهوم‌شناسی تربیتی هم‌نشینی برخی از اسمای الهی در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی

نام نویسندهمحسن قاسم‌پور, مهدی مطیع, پیمان کمالوند

معناداری یا بی‌معنایی گزاره‌های قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمینا شمخی

بررسی صفات خبری موهم داشتن اعضاء و جوارح برای خداوند با نظر به تفاسیر شیعه و اهل سنّت

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمهرداد صفرزاده, سمیرا حیاتی, عبدالحسین شورچه