share 1875 بازدید

جاعل :گرداننده شيئ به حالتى پس از خلق / از اسماء و صفات

جاعل اسم فاعل از مصدر «جَعْل» است كه در لغت به معانى گردانيدن[1]، ساختن[2]، آفريدن[3]، ناميدن[4]، گمان كردن[5]، آغاز به كارى كردن[6] و ... آمده است.
جعل در اصطلاح علم اسماء به معناى آفرينش گونه هاى متفاوت وجودات است. آفرينش مذكور بر حسب متمايز ساختن موجودات به ماهيات مختلف و مشخص كردن ماهيات به انواع متباين و قرار دادن انواع به صورت اصناف متفاوت و اصناف به صورت اشخاص متمايز صورت مى گيرد، به گونه اى كه در عالم وجود هيچ فردى از وجود، عين ديگرى نيست.[7]
حكما جعل را به بسيط و مركب و بالذات و بالعرض قسمت كرده اند. جعل بسيط به معناى ايجاد شى ء است كه به آن «جعل ابداعى» هم مى گويند. اين جعل به صورت يك مفعولى است و فقط همراه با جاعل و مجعول است و به مجعولٌ اليه نيازى ندارد و از مجعول در اصطلاح نحو به «مفعول اول» تعبير مى كنند؛ اما جعل مركب به معناى گرداندن و قرار دادن شى ء از حالتى به حالت ديگر است. اين جعل به جاعل و مجعول و مجعولٌ اليه هر سه نيازمند است و از مجعولٌ اليه در اصطلاح نحو به «مفعول دوم» تعبير مى شود.[8]
جعل بالذات به معناى تعلق جعل به چيزى بالأصالة و بدون واسطه در عروض است و جعل بالعرض بدين معناست كه جعل به چيزى، تبعى و با واسطه در عروض تعلق بگيرد. حكما در اين تقسيم به اين بحث فلسفى مى پردازند كه اگر اشياى ممكن داراى دو حيثيت وجود و ماهيت هستند كدام يك از اين دو مجعول بالذات و كدام يك مجعول بالعرض است؛ به عبارت ديگر جعل جاعل آيا در اصل به وجود اشيا تعلق گرفته است كه نظر ملاصدرا و مشهور مشائين است يا به ماهيت آن ها كه نظر فيلسوفان اشراقى است؟ البته در نظر ديگرى منسوب به بعضى از مشائين، «اتصاف ماهيت به وجود» متعلَّق جعل دانسته شده است.[9]
در قرآن كريم ماده جعل 346 بار در صيغه هاى مختلف به كار رفته است: 6 بار به صورت اسم فاعل (جاعل)، 235 بار به صورت فعل ماضى، 83 بار به گونه فعل مضارع و 22 بار هم به شكل فعل امر. از اين موارد، آنچه به خداوند اسناد داده شده در محدوده اين مقاله مى گنجد.

تبيين اسم جاعل:

جاعل از اسماى افعال الهى است كه از نظر معنا به اسم خالق نزديك است و از همين رو بيشتر مفسران جعل را به خلق و احداث تفسير كرده[10] و ميان آن ها تفاوتى قائل نشده اند؛ اما با توجه به موارد استعمال آن دو مى توان ميان آن دو اين گونه فرق گذاشت كه عنوان خالق بيشتر ناظر به اصل ايجاد اشيا همراه با تقدير است؛ ولى جاعل عمدتا ناظر به خصوصيات و لوازم و حالات آن هاست، بر همين اساس برخى از محققان خلق را به ايجاد شى ء بر كيفيتى مخصوص و جعل را به گرداندن شى ء به حالتى پس از خلق معنا كرده اند.[11] البته برخى از مفسران هم در تفاوت جعل و خلق گفته اند: در خلق تركيب از اجزاى گوناگون اخذ شده؛ ولى اين معنا در جعل منظور نيست.[12]
آياتى كه جعل را به خداوند نسبت داده اند ظاهرا بر دو گونه اند: گونه نخست كه تنها يك مصداق دارد جعل يك مفعولى است كه برحسب ظاهر به ذواتى تعلق گرفته است؛ مانند جعل ظلمات و نور: «وجَعَلَ الظُّـلُمـتِ والنُّورَ ...» (انعام/6،1) و گونه دوم كه عمده آيات جعل را به خود اختصاص داده جعل دو مفعولى است كه به حالات و دگرگونى ها و لوازم اشيا تعلق يافته است؛ مانند نورانى و درخشنده ساختن خورشيد و ماه: «هُوَالَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا» (يونس/10،5)، قرار دادن فرشتگان به عنوان فرستادگان:«جاعِلِ المَلـئِكَةِ رُسُلاً» (فاطر/35،1)، جعل هارون به عنوان وزير و دستيار حضرت موسى عليه السلام : «وجَعَلنا مَعَهُ اَخاهُ هـرونَ وزيرا» (فرقان/25،35)، برتر قرار دادن پيروان عيسى عليه السلام بر كافران:«جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعوكَ فَوقَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آل عمران/3،55)، پست تر گرداندن كلمه كافران و برتر قرار دادن كلمه خدا: «وجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَروا السُّفلى وكَلِمَةُ اللّهِ هِىَ العُليا» (توبه/9،40)، قرار دادن شب به عنوان پوشش و خواب را مايه آرامش و روز را بسترى براى رفتن در پى روزى: «وهُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الَّيلَ لِباسـًا والنَّومَ سُباتـًا وجَعَلَ النَّهارَ نُشورا» (فرقان/25،47)، جعل سمع و ابصار و افئده براى انسان: «وجَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ والاَبصـرَ والاَفـٔدَةَ لَعَلَّكُم تَشكُرون» (نحل/16،78)، قرار دادن سدّ از پيش رو و پشت سر كافران: «وجَعَلنا مِن بَينِ اَيديهِم سَدًّا ومِن خَلفِهِم سَدًّا» (يس/36،9)، جعل آسانى پس از سختى: «سَيَجعَلُ اللّهُ بَعدَ عُسرٍ يُسرا» (طلاق/65،7)، جعل اموال به عنوان وسيله قوام زندگى: «ولا تُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللّهُ لَكُم قِيـمـًا» (نساء/4،5) و جعل زوج هايى براى انسان ها از خود آنان «جَعَلَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا» (شورى/42،11)؛ ولى با تأمّل و دقّتى شايسته مى توان به اين نتيجه دست يافت كه در همه موارد حتى آنجا كه جعل يك مفعولى است و برحسب ظاهر به ذواتى تعلق گرفته است جعل به لوازم و حالات و دگرگونى هاى اشيا چه ذاتى و چه غيرذاتى مربوط است نه خود آن ها، زيرا ذواتى كه در برخى از آيات بر حسب ظاهر متعلق جعل واقع شده اند ذات بودنشان در حالتى براى غير بودن خلاصه مى گردد؛ مثلاً ظلمت و نور كه مجعول اند نه مجعول اليه دو حالتى هستند كه براى اجرام نورانى و ظلمانى تصور مى شوند، هرچند در نظر برخى جعل مربوط به آن ها بسيط و به معناى آفريدن است.[13] البته جعل حالت و دگرگونى در همه موارد يكسان نيست؛ در برخى از موارد همراه با تكوين شى ء است؛ مانند جعل نور و روشنايى براى خورشيد و ماه (يونس/10،5)، زيرا جعل موصوف و ملزوم از جعل صفت لازم ذات، انفكاك ندارد، چنان كه جعل بين ذات و ذاتيات انفكاك ندارد[14] و گاهى پس از تكوين شى ء است؛ مانند گهواره قرار دادن زمين براى انسان ها: «اَلَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ مَهدًا» (طه/20،53)، چنان كه جعل گاهى در امور تكوينى است؛ مانند موارد ياد شده و گاهى هم در امور تشريعى؛ مانند قرار دادن مناسكى براى هر امت تا بدان عمل كنند: «لِكُلِّ اُمَّةٍ جَعَلنا مَنسَكـًا هُم ناسِكوهُ» (حجّ/22،67)، جعل شتران فربه از شعاير و مناسك خداوند براى حاجيان: «والبُدنَ جَعَلنـها لَكُم مِن شَعـئِرِ اللّه» (حجّ/22،36) و جعل شريعت و راه براى هريك از امت ها: «لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَةً و مِنهاجـًا». (مائده/5،48) البته اقرب آن است كه جعل نبوت و خلافت كه در برخى آيات به آن ها تصريح شده مانند قرار دادن جانشين در زمين: «اِنّى جاعِلٌ فِى الاَرضِ خَليفَة» (بقره/2،30) و قرار دادن انبيا در ميان بنى اسرائيل: «اِذ جَعَلَ فيكُم اَنبِياء» (مائده/5،20) از قبيل جعل امور تكوينى است، زيرا جعل خلافت و نبوت امرى صرفا قراردادى و محض اعتبار نيست، بلكه تحولى تكوينى است كه به اذن خداوند در وجود برخى افراد با توجه به استعداد ذاتى آن ها پديد مى آيد: «اَللّهُ اَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالَتَه». (انعام/6،124)
گفتنى است مواردى كه جعل در قرآن كريم درباره خداوند متعالى به كار رفته است گاهى به صورت مفرد يا متكلم وحده آمده است؛ مانند قرار دادن جانشين در زمين (بقره/2،30) و قرار دادن گشايش براى پرهيزگاران: «ومَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجـا» (طلاق/65،2) و در مواردى هم به صورت جمع يا متكلم مع الغير؛ مانند قرار دادن موسى از پيامبران: «و جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلين» (قصص/28،7)، قرار دادن دو چشم براى انسان: «اَلَم نَجعَل لَهُ عَينَين» (بلد/90،8) و قرار دادن پيشوايانى كه به فرمان الهى هدايت مى كنند: «و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً يَهدونَ بِاَمرِنا ...». (انبياء/21،73) تفاوت اين موارد در اين است كه گاهى با در نظر گرفتن نظام علّى و معلولى حاكم بر عالم جعل به خداوند و مجارى اراده و فعل او (عالم عقول و ملائكه و دست اندركاران اجراى فرمان هاى وى) اسناد داده و به صورت جمع آورده مى شود و گاهى هم به جهت عله العلل بودن خداوند و فناى ديگر علل در او، بدون توجه به علت هاى طولى ميانى به صورت مفرد يا متكلم وحده فقط به خداوند اسناد داده مى شود.
زاويه ديگرى كه مى توان از آن به اسم جاعل در قرآن نگريست اين است كه متعلَّق اسم جاعل غالبا امور پسنديده و مطلوب است؛ مانند قرار دادن موهبت خلافت و امامت و نبوت براى پيامبران الهى (بقره/2،30)، «قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِمامـًا...» (بقره/2،124)، جعل پيامبران و امامان در جوامع انسانى براى هدايت و سوق دادن افراد به سوى سعادت (مائده/5،20)، «و جَعَلنـهُم اَئِمَّةً يَهدونَ بِاَمرِنا» (انبياء/21،73)، قرار دادن زمين و آسمان به صورت فرشى گسترده و بنايى افراشته:«اَلَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ فِرشـًا والسَّماءَ بِنَـاءً» (بقره/2،22)، قرار دادن كشتى و چارپايان به عنوان مركب سوارى: «وجَعَلَ لَكُم مِنَ الفُلكِ والاَنعـمِ ما تَركَبون» (زخرف/43،12)، جعل شب براى آرامش يافتن انسان: «اَللّهُ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الَّيلَ لِتَسكُنوا فيهِ والنَّهارَ مُبصِرًا» (غافر/40،61)، جعل زوج هايى براى افراد از جنس خودشان و قرار دادن فرزندان و نوه براى آن ها از راه ازدواج: «واللّهُ جَعَلَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا و جَعَلَ لَكُم مِن اَزوجِكُم بَنينَ وحَفَدَةً» (شورى/42، 11) و قرار دادن آخرت براى پاداش پرهيزگاران و دورشوندگان از فساد و برترى جويى ها: «تِلكَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوًّا فِى الاَرضِ ولا فَسادًا». (قصص/28،83)
در مواردى هم اسم شريف جاعل به امورى به ظاهر ناپسند و نامطلوب تعلق گرفته است؛ مانند قرار دادن غل و زنجير در گردن كافران: «و جَعَلنَا الاَغلـلَ فى اَعناقِ الَّذينَ كَفَروا» (سبأ/34،33)، سخت كردن دل هاى كافران: «وجَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَةً» (مائده/5،13)، قرار دادن دشمنانى از مجرمان براى پيامبران: «وكَذلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبىٍّ عَدُوًّا مِنَ المُجرِمين» (فرقان/25،31) كه درباره اين موارد همانند تحليل شرور در بحث عدل بايد گفت اين ها شرّ اندك اند و با خير غالب و حكمت خداوند منافات ندارند، يا اينكه اين موارد به لحاظ ديد سطحى ما شرّ و بدند وگرنه خالى از خير و حكمت نيستند، گرچه بر اثر جهل يا قصور علم ما يا به لحاظ بعضى امور و مقايسه آن ها با امور ديگر براى ما خير تصور نشوند يا اينكه اگر در آفرينش شرّى هم هست از ناحيه خود ماست نه از جانب حضرت حق و شرور طبق مقتضاى وجود و طبيعت ماست كه محدود و همراه با امور عدميه فراوان است يا نتيجه افعال و كردار ماست.

منابع

اساس البلاغه، الزمخشرى (م 538 ق.)، به كوشش عبدالرحيم محمود، دفتر تبليغات؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. 988 ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385 ق؛ الحكمة المتعاليه (الاسفار)، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1987 م؛ شرح الاسماء، هادى السبزوارى (م. 1289 ق.)، به كوشش حبيبى، دانشگاه تهران، 1375 ش؛ شرح الاسماء الحسنى، سيد حسين الهمدانى درود آبادى (م. 1344 ق.)، به كوشش بيدار، قم، بيدار، 1421 ق؛ شرح منظومة السبزوارى، به كوشش حسن زاده آملى، تهران، ناب، 1417 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهاية الحكمه، الطباطبائى (م. 1402 ق.)، به كوشش زارعى، قم، نشر اسلامى، 1420 ق.
حسين قاسمى و بخش فلسفه و كلام



[1]. اساس البلاغه، ص 95، «جعل».
[2]. المصباح، ص 102، «جعل».
[3]. اساس البلاغه، ص 95.
[4]. المصباح، ص 102.
[5]. لسان العرب، ج 2، ص 301، «جعل».
[6]. لسان العرب، ج 2، ص 301، «جعل».
[7]. شرح الاسماء الحسنى، ص 72.
[8]. شرح الاسماء، ص 292؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 2، ص 300.
[9]. شرح الاسماء، ص 292 - 293؛ اسفار، ج 2، ص 290؛ نهاية الحكمه، ج 3، ص 603.
[10]. التبيان، ج 1، ص 131؛ مجمع البيان، ج 1، ص 74؛ منهج الصادقين، ج 1، ص 221.
[11]. التحقيق، ج 2، ص 89، «جعل»؛ ج 3، ص 109ـ110، «خلق».
[12]. الميزان، ج 7، ص 7.
[13]. همان؛ شرح المنظومه، ج 2، ص 222.
[14]. اسفار، ج 4، ص 228.

مقالات مشابه

ارتباط اسماء الهی با محتوای آیات در سوره آل‌عمران

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده, سیدابراهیم مرتضوی

ارتباط معنايي اسماي حسناي خداوند در فواصل آيات با محتواي آن ها

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

جایگاه رحمت الهی در تفاسیر فریقین

نام نشریهپژوهش‌های تفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی

بررسی و نقد دیدگاه صاحبان تفسیر المنار درباره‌ی قاعده‌ی بلاکیف

نام نشریهاندیشه دینی

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, عبدالله میراحمدی

مفهوم‌شناسی تربیتی هم‌نشینی برخی از اسمای الهی در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی

نام نویسندهمحسن قاسم‌پور, مهدی مطیع, پیمان کمالوند

معناداری یا بی‌معنایی گزاره‌های قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمینا شمخی

بررسی صفات خبری موهم داشتن اعضاء و جوارح برای خداوند با نظر به تفاسیر شیعه و اهل سنّت

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمهرداد صفرزاده, سمیرا حیاتی, عبدالحسین شورچه