قرآن، ارتداد، اسلام، كفر، نفاق، حبط عمل، خسران، توبه
ارتداد از ریشهی "ردد" در لغت به معنای، منصرف کردن و برگرداندن است.[1]
این واژه در اصطلاح دینی به معنای بازگشت انسان به راهی كه از آنجا آمده، به كار رفته كه هم بازگشتن به كفر و هم غیر آن را شامل میشود؛[2] اما در اصطلاح فقهی مرتد كسی هست كه اسلام را پذیرفته و سپس از آن به کفر برگشته است.[3]
ارتداد و مشتقات آن در قرآن كریم بیشتر در معنای لغوی به كار رفته و تنها در چند آیه در مفهوم فقهی آن (برگشت از دین)، با تعابیر و تركیبات مختلفی از قبیل "ردّ"، "كفر"، "یرجعون" و... استعمال شده است.[4]
ولایتپذیری و تسلیم در برابر انسانهای كامل و معصومین، شرط درستی و تمامیت اعتقاد توحیدی انسان و رسیدن او به كمال ایمان است؛ از این رو انسان، با سرپیچی از فرامین و دستورهای امام به عنوان ولی كامل خداوند، نه تنها ایمان خود را از دست میدهد، بلكه خذلان و بدبختیهایی كه در زندگی او ظهور مییابد، ناشی از همین عدم ولایتپذیری اوست. برای نمونه در این مسئله، میتوان به قوم بنیاسرائیل اشاره نمود:[5]
«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِینَ لَیلَةً ثُمَّ اتخََّذْتمُُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون»[6]
«و (به یاد آورید) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذاردیم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به میعادگاه آمد)؛ سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید، درحالىكه ستمكار بودید.»
پس از هلاكت فرعون و قومش به وسیلهی عذاب الهی و نجات بنیاسرائیل،[7] قوم موسی از پیامبرشان درخواست كتاب نمودند؛ در پی این درخواست، خداوند از موسی خواست تا به كوه طور برود و به عبادت او بپردازد.[8] وی به دنبال این دستور، برادر خود هارون را جانشین خود برای رهبری قوم قرار داد و خود به اجراء امر خداوند شتافت. در غیاب حضرت موسی(ع) فردی به نام "سامری" نزد بنیاسرائیل رفت و با استفاده از علم كیمیاگری، گوسالهای از طلا درست كرده و مردم را به پرستش آن دعوت نمود؛ قوم موسی نیز علیرغم هشدارهای هارون که از ناحیهی موسی ولایت داشت و وصی ایشان بود، به گوسالهپرستی پرداختند.[9]
نمونهی دیگر تمرد از فرمان ولایت و سقوط در وادی ارتداد، مربوط به اصحاب پیامبر اكرم(ص) است؛ هنگامی كه در جنگ احد، خبر قتل و كشته شدن پیامبر اسلام شایع گردید، گروهی از منافقان كه اسلام خود را در گرو بهره بردن از منافع دنیایی آن میدیدند، با شنیدن شایعهی قتل پیامبر، تصمیم به بهرهگیری از این اتفاق گرفته و با روی آوردن به آیین بتپرستی، به طور كلی مرتد شده و از اسلام روی برگرداندند؛ از سویی دیگر با تبلیغات سوء خود، به اعتقادات مسلمانان سست ایمان، هجوم برده و با تهدید به شكست، آنان را از صحنهی مبارزه با طاغوت دور كردند؛ چنانکه خدای متعال در توبیخ مسلمانان بر پذیرش شكست میفرماید:[10]
«وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْخَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِین مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ وَ مَن ینقَلِبْ عَلىَ عَقِبَیهِ فَلَن یضرَُّاللَّهَ شَیاً...»[11]
«محمد(ص) فقط فرستادهی خداست و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا كشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ (و اسلام را رها كرده، به دوران جاهلیت و كفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند...»
مبارزه با كفار و دفاع از حریم اسلامی، جزء واجبات دین به شمار میآید که به دستور خداوند و ولی امر مسلمین صورت میپذیرد؛[12] لذا سرپیچی از اذن ولی فقیه و عقبنشینی از صحنهی مبارزه، به دلیل پیروی از نصایح منافقین، تمرد از امر عظیم ولایت محسوب گردیده و ارتداد مسلمین از دین مبین اسلام را در پی دارد؛ چراكه اصل كلی در مكتب اسلام پیروی از مقام والای رسالت و نبوت است و این در تمام صحنههای تاریخ برای بقاء دین مبین اسلام جریان دارد و با مرگ انبیا و اولیای الهی، دین خدا زوال نمیپذیرد؛ با اینکه شخصیت جسمانی رهبران دینی، همانند دیگر افراد جامعه محكوم به فنا و نابودی است.[13]
خداوند در قرآن مجید از افرادی سخن میگوید كه در ابتدا به پیامبر اسلام ایمان آوردند، اما وقتی در پی آن منافع دنیایی خود را از دست دادند؛ بدین ترتیب بر ایمان خود پایبند نمانده و به سوی كفر بازگشتند:[14]
«مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ... لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیوةَ الدُّنْیا عَلىَ الاَْخِرَةِ...»[15]
«كسانى كه بعد از ایمان كافر شوند... عذاب عظیمى در انتظارشان است!
این به خاطر آن است كه زندگى دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند...»
دنیاپرستی و حب به دنیا، در هر صورتی كه باشد، (عشق به مال، مقام، شهوت و...) مانند طوفانی است كه به جان انسان میوزد و تعادل و ترازوی عقل را برهم میزند؛ بنابراین اجازهی تفكر سالم و قضاوت صحیح از عقل گرفته شده و موجب میشود كه درهای معرفت به روی انسان بسته شود و در غفلت كامل فرو رود؛ در نتیجه، بدون اینكه انسان چیزی بر خلاف حق ببیند، زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح داده و از اسلام كناره میگیرد.[16]
قرآن كریم ضمن هشدار مسلمانان نسبت به خطر ارتجاع و ارتداد، آنان را از نیرنگهای كفار آگاه نموده و از همنشینی با بیگانگان بر حذر میدارد:
«یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ كَفَرُواْ یَرُدُّوكُمْ عَلىَ أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسرِِین»[17]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! اگر از كسانى كه كافر شدهاند، اطاعت كنید، شما را به گذشتههایتان بازمىگردانند و سرانجام، زیانكار خواهید شد.»
از آنجا كه اعتقادات مستحكم دینی مانعی بزرگ برای گمراهی و فریب انسانها در مقابل دشمنان اسلام به شمار میآید؛ لذا كفار و بیگانگان، برای رسیدن به بزرگترین هدف خود و متزلزل كردن ایمان مسلمانان، ابتدا با تبلیغات سوء خود، به فرهنگ اصیل اسلامی تجاوز نموده و آنگاه با نشان دادن اعتقادات و كژراهههای خود به عنوان فرهنگ برتر، انسانها را از دین مبین اسلام خارج مینمایند.[18]
همچنانكه در سورهی آلعمران میخوانیم:
«وَ قَالَ الَّذِینَ كَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّبِعُواْ سَبِیلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَایاكُمْ وَ مَا هُم بحَِامِلِینَ مِنْ خَطَایاهُم مِّن شىَْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»[19]
«و كافران به مؤمنان گفتند: شما از راه ما پیروى كنید، (و اگر گناهى دارد) ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت! آنان هرگز چیزى از گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به یقین دروغگو هستند!»
وقتی كافران مكه از آزار و اذیت كردن مسلمانان و برگرداندن آنها از دین اسلام ناامید شدند، دست به اقدام جدیدی زده و به دلجویی مؤمنین پرداختند. آنها به مسلمانان وعده دادند كه بازگشت از اسلام ضرری برای آنها ندارد و حتی اگر گناهی را برای مسلمانان در پی داشته باشد، خودشان گناه آنها را برعهده میگیرند.[20] سختكوشی كفار در این هدف به حدی بود كه به گمراه كردن مسلمانان بسنده نكردند؛ بلكه سعی داشتند به آزار و اذیت پیامبران پرداخته و با منحرف كردن آْنها از دین الهی، به راحتی و بدون هیچ مزاحمتی به اغفال مؤمنین بپردازند. گواه این مطلب آیهی دیگری از قرآن است: [21]
«وَ قَالَ الَّذِینَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فىِ مِلَّتِنَا»[22]
«و كافران به پیامبرانشان گفتند: یا شما را از سرزمین خود مىرانیم یا به كیش ما بازگردید.»
دوستی و همنشینی با اهل كتاب از عوامل بازگشت از دین مبین اسلام به شمار میرود که قرآن مجید در اینباره میفرماید:
«یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَاتَتَّخِذُواْ الْیهَُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَن یتَوَلهَُّم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنهُْمْ...»[23]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولّى (و دوست و تكیهگاه خود،) انتخاب نكنید! آنها اولیاى یكدیگرند و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند، از آنها هستند...»
اهل كتاب به خاطر دشمنی كه با اسلام داشتند، در تمام حالات علیه مسلمانان با یكدیگر متحد بوده و از هیچ كوششی برای منحرف كردن و برگرداندن مسلمین از دینشان دریغ نمیكنند؛ لذا دین مبین اسلام، برای جلوگیری از این مصیبت بزرگ، مسلمانان را از دوستی و مراوده با اهل كتاب نهی نموده و هرگونه مشاركت با آنها را در حكم همكیشی با آنان میشمارد.[24] اهمیت این موضوع به حدی است كه قرآن در چندین آیه به این نکتهی مهم تأكید کرده است.[25]
از اهداف و خواستههای بزرگ منافقین دور كردن مسلمانان از اسلام است:
«وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَاتَتَّخِذُواْ مِنهُْمْ أَوْلِیاءَ حَتىَ یهَُاجِرُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ... وَ لَاتَتَّخِذُواْ مِنهُْمْ وَلِیّاً وَ لَانَصِیرًا»[26]
«آنان آرزو مىكنند كه شما هم مانند ایشان كافر شوید، و مساوى یكدیگر باشید؛ بنابراین، از آنها دوستانى انتخاب نكنید، مگر اینكه (توبه كنند، و) در راه خدا هجرت نمایند... و از میان آنها، دوست و یار و یاورى اختیار نكنید!»
منافقان در ظاهر خود را به صورت افراد با ایمان جلوه داده و كفر و نفاق خود را در باطن، پنهان میكنند؛[27] لذا مسلمانان آنها را در اقوال و كردار صادق دانسته و فریب ظاهر آنها را میخورند؛[28] درحالیكه بزرگترین هدف منافقان، سرنگونی دین مبین اسلام بوده و در تحقق این هدف و ارتداد مسلمین تمام تلاش خود را به كار میگیرند؛ بنابراین قرآن کریم مسلمانان را از دوستی و یاری خواستن از آنان بهطور كلی منع کرده است.[29]
4. شیطان
در قرآن كریم، از شیطان به عنوان عامل فریب دهنده و گمراه کنندهی انسانها نام برده شده[30] که از نتایج بزرگ این ضلالت و گمراهی، پشت كردن انسان به اسلام و حقیقت است:
«إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّواْ عَلىَ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینََ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلىَ لَهُمْ»[31]
«كسانى كه بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق كردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است.»
واژه "املاء" به معنی طولانی كردن و مهلت دادن است. یعنی شیطان با وسوسه كردن و ایجاد آمال و آرزوهای بزرگ در نفس انسان، –کسانی كه راه حق را یافتهاند- موجب مشغول شدن آنان به خود میشود و با زیبا جلوه نمودن باطل در نظر آنها، موجب فاصله گرفتن آنان از حق و حقیقت و سقوط در وادی ارتداد میشود.[32]
خدای متعال در قرآن مجید، ضمن هشدار به بازگشتكنندگان از ایمان، از عقوبات و جزاهای متعدد دنیوی و اخروی برای مرتدین سخن به میان آورده كه اهم آنها بدین قرار است:
از بین رفتن عبادات و ثوابهای انجام شده توسط انسان، یكی از نتایج برگشت انسان به سوی كفر است:
«...وَ مَن یرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْیا وَالاَْخِرَةِ...»[33]
«...كسى كه از آیینش برگردد، و در حال كفر بمیرد، تمام اعمال نیك (گذشتهی) او، در دنیا و آخرت بر باد مىرود...»
از آنجا كه شرط صحت عبادات، اسلام و ایمان واقعی فرد است، بقاء بر اسلام نیز از لوازم اصلی آن است؛ بنابراین كسی كه پس از مسلمان شدن، دوباره كافر شود، مانند این است كه از اول ایمان نداشته و عبادات او باطل است؛ لذا اگر در حال كفر بمیرد، تمام اعمالی را كه در زمان مسلمانی انجام داده، از بین میرود.[34]
بازگشت به كفر و نفاق پس از شناخت اسلام، از بین رفتن حس تشخیص انسان و محروم ماندن از درك حقیقت را برای او درپی دارد:[35]
«ذَلِكَ بِأَنهَُّمْ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلىَ قُلُوبهِِمْ فَهُمْ لَایفْقَهُون»[36]
«این بخاطر آن است كه نخست ایمان آوردند، سپس كافر شدند؛ از این رو بر دلهاى آنان مهر نهاده شده، و حقیقت را درك نمىكنند!»
مرتدین، به خاطر اینكه یكباره به آخرت و طریق هدایت پشت كرده و درگیر زندگی دنیایی شدند، عقل و شعورشان در مادیات خلاصه شده و از تمامی آنچه به امور معنوی خلاصه میشود، از قبیل پند و اندرز و حجتهای مربوط به زندگی اخروی، غافل میگردند؛ و این عمل دلیل مهر خوردن دل و بسته شدن چشمها و گوشهای آنان[37] است.[38]
در آیات فراوانی، ضرر و زیان ناشی از بازگشت به شرك، به مسلمانان هشدار داده شده و در صورت ارتداد، مشمول خسران دنیوی و اخروی میشوند:[39]
«...فَإِنْ أَصَابَهُ خَیرٌْ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلىَ وَجْهِهِ خَسِرَالدُّنْیا وَالاَْخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الخُْسْرَانُ الْمُبِین»[40]
«... همینكه (دنیا به آنها رو كند و نفع و) خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مىكنند؛ اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مىشوند (و به كفر رومىآورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست دادهاند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشكار است!»
شخصی كه در امتحانات الهی و مشكلات زندگی، در ایمان خود ثابت قدم نمانده و از دین الهی مرتد شود، با دور شدن از خدا و افتادن در خط شیطان، گرفتار انواع مشكلات شده و بدون داشتن منجی و یاور، در حوادث غوطهور میشود و در آخرت نیز به سوی عذاب الهی رهسپار میگردد.[41]
ارتداد و بازگشت به سوی كفر و شرك، نتایج متعددی را برای صاحب آن به ارمغان میآورد كه با عنایت به آیات قرآن، مواردی از آن به صورت چكیده در این مقاله خلاصه میگردد:
برگشتن از دین مبین اسلام و پذیرش ارتداد، موجب خسارت دنیوی و اخروی انسان میگردد و بارزترین این خسران، دچار ذلت و زبونی در دنیاست:[42]
«إِنَّ الَّذِینَ اتخََّذُواْ الْعِجْلَ سَینَالهُُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَْیوةِ الدُّنْیا وَ كَذَلِكَ نجَْزِى الْمُفْترَِین»[43]
«كسانى كه گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنیا به آنها مىرسد و اینچنین، كسانى را كه (بر خدا) افترا مىبندند، كیفر مى دهیم!»
هنگامی كه موسی(ع) برای عبادت به كوه طور رفته بود، بنیاسرائیل بر اثر دعوت فردی به نام سامری از دین خود مرتد شده و به گوسالهپرستی روی آوردند؛ پروردگار متعال به خاطر این رویگردانی، حوادثی را برای آنها به وجود آورد كه موجب خواری و ذلیل شدن آنان گردید؛ بطوریكه مردم، ابتدا به آنها اهانت كرده و پس از گرفتن جزیه، آنان را سنگسار نموده و از شهر بیرون كردند.[44]
از سیاق برخی آیات قرآن استفاده میشود: كسانی كه پس از ارتداد و گرایش به كفر، پشیمان گردند و جبران نمایند، توبه آنها مورد قبول درگاه الهی قرار میگیرد؛[45]لكن در آیهی دیگری به طور واضح بیان شده كه از برخی مرتدین این توبه پذیرفته نمیشود:
«إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ...»[46]
«كسانى كه پس از ایمان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچ گاه توبه آنان، (كه از روى ناچارى یا در آستانهی مرگ صورت مىگیرد،) قبول نمىشود...!»
دلیل مقبول نبودن انابه و توبه در این گونه افراد، كیفیت و نحوهی توبه آنان است؛ چون انابه و بازگشت آنان به سوی خداوند، ناخالص و فاقد روح توبهی واقعی است و اگر این عمل واقعی انجام میپذیرفت، قطعاً مورد عفو و مغفرت الهی قرار میگرفتند؛ همچنانكه ادامهی آیهی فوق با عبارت «وَ أُوْلَئكَ هُمُ الضَّالُّون» گواه این مطلب است كه این توبه فضای روح آنان را شستشو نداده و آنان در گمراهی و سرگردانی به سر میبرند.[47]
نتیجهی دیگر بازگشت از اسلام، دور شدن از یاری و حمایت خداوند است:
«...لَقَدْ قَالُواْ كلَِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ... مَا لهَُمْ فىِ الْأَرْضِ مِن وَلىٍِّّ وَ لَانَصِیرٍ»[48]
«...قطعاً سخنان كفرآمیز گفتهاند و پس از اسلامآوردنشان، كافر شدهاند... در سراسر زمین، نه ولىّ و حامى دارند، و نه یاورى!»
از آنجاكه همهی مرتدین به سبب كفرشان محكوم به عذاب الهی هستند، لذا نه در دنیا كسی را دارند كه سرپرستی آنها را بر عهده بگیرد و آنان را از غضب الهی نجات دهد و نه در آخرت كسی میتواند آنان را از عذاب الهی برهاند.[49]
خدای متعال در قرآن كریم، صریحا مرتدین را انسانهایی ظالم به شمار آورده و از هدایت خود به دور میدارد:
«كَیفَ یهْدِى اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانهِِمْ... وَاللَّهُ لَایهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِین»[50]
«چگونه خداوند جمعیتى را هدایت مىكند كه بعد از ایمان و گواهى به حقّانیت رسول و آمدن نشانههاى روشن براى آنها، كافر شدند؟!... و خدا، جمعیت ستمكاران را هدایت نخواهد كرد!»
كسانی كه بعد از مسلمان شدن دوباره كافر شوند، به خاطر عدول از اسلام در حكم ظالم شمرده میشوند؛ چون بعد از مشاهدهی معجزات پیامبر(ص) و ایمان به آن و بعد از شهادت به حقانیت رسالت، با آگاهی و از روی اراده ظلم کردند، در نتیجه از هدایت الهی محروم شدند.[51]
[1]. ابن منظور، محمدبنمكرم؛ لسانالعرب، بیروت، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج3، ص173.
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص248.
[3]. عاملی (شهید ثانی)، زینالدین بن علی بن احمد؛ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة،قم، كتابفروشی داوری،ق، چاپ اول، ج 9، ص333.
[4]. محمد/25 و بقره/217.
[5]. سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، قم، توحید، 1370ش، چاپ اول، ج4، ص426.
[6]. بقره/51 و 92.
[7]. بقره/ 49- 50.
[8]. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، 1408ق، ج اول، ص285.
[9]. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بیتا، ج4، ص551 و طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377ش، چاپ اول، ج1، ص233.
[10]. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم (تفسیر قرآن كریم)،قم، اسراء، مرداد 1381ش، چاپ اول، ج15، ص657.
[11]. آل عمران/144.
[12]. توبه/73، تحریم/9 و توبه/44، 45 و 81.
[13]. تفسیر تسنیم، ج15، ص657.
[14]. مكارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج11، ص942.
[15]. نحل/106 و 107.
[16]. مكارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، 1374ش، چاپ پنجم، ج اول، ص322.
[17]. آل عمران/149.
[18]. تفسیر تسنیم، ج15، ص715.
[19]. عنكبوت/12.
[20]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج23، ص292.
[21]. مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، تهران، مركز نشر كتاب، 1380ش، چاپ اول، ج12، ص233.
[22]. ابراهیم/13.
[23]. مائده/51.
[24]. فضل الله، سیدمحمدحسین؛ تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج8، ص214.
[25]. بقره/109 و آل عمران/69، 72 و 100.
[26]. نساء/89.
[27]. بقره/14، آل عمران/119.
[28]. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1420ق، چاپ سوم، ج8، ص339.
[29]. تفسیر روشن، ج6، ص120.
[30]. انفال/48،نساء/119، ناس/5،محمد/25، بقره/169.
[31]. محمد/25.
[32] . پیام قرآن، ج اول، ص420.
[33] . بقره/217.
[34] . طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج2، ص420.
[35]. مكارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج11، ص420.
[36]. منافقون/3.
[37]. نحل/107 و 108.
[38]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج12، ص355.
[39]. مائده/5، اعراف/148 و 149 و زمر/65.
[40]. حج/11.
[41]. تفسیر من وحی القرآن، ج16، ص28.
[42]. تفسیر تسنیم، ج15، ص714.
[43]. اعراف/152.
[44]. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج اول، ص473.
[45]. آل عمران/86- 89.
[46]. آل عمران/90.
[47]. منشور جاوید، ج8، ص231.
[48]. توبه/74.
[49]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص340.
[50]. آل عمران/86.
[51]. تفسیر نمونه، ج2، ص468.