فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن
گروه: فرهنگنامه های قرآنی
ارائه دهنده: حجت الاسلام و المسلمین احمد باقریان ساروی و حجت الاسلام و المسلمین محمدمهدی فیروزمهر
ناقد: حجت الاسلام و المسلمین محمد فاکرمیبدی و حجت الاسلام و المسلمین مهدی رستمنژاد
دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین سیدمحسن سادات فخر
زمان برگزاری: 1395
بخش اول: ارائه بحث
مفهومشناسی «ترادف»
-آقای فیروزمهر: در آغاز لازم است موضوع ترادف، که یکی از موضوعات مبحث زبانشناختی است، بررسی شود. اگر چه این موضوع بحث اصلی نیست، ولی مقدمهای برای بحث اصلی یعنی «تحلیل واژگان مشابه در قرآن» میباشد، زیرا تا اصل ترادف مشخص نشود، جایگاه بحث «تحلیل واژگان مشابه در قرآن» روشن نخواهد شد.
ترادف در لغت: آمدن چیزی به دنبال چیز دیگر، تبعیت، دنبالهروی، در ردیف چیزی درآمدن.[1]
ترادف در اصطلاح: پیشینیان برای ترادف تعریف جامع و مانعی ارائه نکردهاند. تعاریفی از قبیل «ما اختلف لفظه و اتفق معناه» و «الاسماء المختلفۀ فی المعانی المؤتلفۀ» و «المترادف ان تکون اسماء لشئ واحد» (زبیدی) تعریف جامع و مانعی نیستند؛ لذا تعاریف دیگری ارائه شده است.
1. هو كون لفظين مفردين أو ما زاد عليهما دالَّين بالوضع على معنى واحد باعتبار واحد[2]
2. المترادف لفظ مفرد دال بالوضع علی معنی قد دل علیه بالوضع لفظ آخر یخالفه فی بعض حروفه الموضوع علیها بحیث تنطق به قبائل العرب کلها اذا شاءت او الفاظ مفردۀ کذلک بشرط استقلال تلک المفردات فی الاستعمال و فی الدلالۀ (ابنعاشور)
ابراهیم انیس چهار وحدت را در تحقق ترادف شرط میداند: وحدت عصر استعمال، وحدت محیط تکلم و گویش، وحدت تام معنایی واژه در ذهن عموم مردم یک محیط، اختلاف اساسی شکل تلفظ دو واژه به گونهای که یکی زاییده تحول آوایی واژه دیگر نباشد.
تعریف ابنعاشور با این چهار وحدت بهترین تعریف برای ترادف است.
پیشینه کاربرد اصطلاح «ترادف»
از قرن سوم اصطلاح ترادف مطرح شده است، ولی پیش از قرن سوم الفاظ مترادف در اشعار و غیراشعار کاربرد داشته است. برخی معتقدند نخستین بار ابوالعباس ثعلب (م291) اصطلاح ترادف را بهکار برده است و برخی دیگر معتقدند صراحتی در کلام ابوالعباس ثعلب نیست و نخستین کسی که این اصطلاح را بهکار برده است، علیبنعیسی رمانی (م 384) میباشد که کتابی با عنوان «الالفاظ المترادفة و المتقاربة المعنی» نوشته است و پس از ایشان اصطلاح ترادف رایج گردید. راغب اصفهانی نیز در آغاز کتاب المفردات موضوع ترادف را مطرح کرده و اصطلاح ترادف را بهکار برده است.
در قرن چهارم اصطلاح ترادف در زبان لغویان بهکار میرفته است، ولی تعریف دقیق آن حتی تا قرن هفتم، که ابنمالک ترادف را تعریف میکند و حتی تا قرن دوازدهم که زبیدی (م1205) ترادف را به «المترادف ان تکون اسماء لشئ واحد و هی مولدۀ و مشتقۀ من تراکب الاشیاء» تعریف میکند، نیز مشخص نبوده است و همه تعریفهایی که برای ترادف ارائه شده، تعریفهای کلی است.
مخالفان و موافقان ترادف
از قرن سوم مخالفان و موافقان ترادف مقابل یکدیگر صفآرایی کردند و همچنان این صفآرایی ادامه دارد و در میان دانشمندان و زبانشناسان معاصر چه شرقی و مسلمان و چه غربی و غیر مسلمان موافقان و مخالفانی وجود دارد.
1. مخالفان
ابناعرابی (م231) نخستین دانشمندی است که مخالف ترادف میباشد و معتقد است الفاظ گوناگونی که عرب بر معنای واحد اطلاق میکند هریک ویژگی دارد که آن دیگری ندارد. ابوالعباس ثعلب (م291) شاگرد ابناعرابی نیز همین نظر را دنبال کرد. ابنفارس و ابوهلال عسکری (هردو م 395) نیز همین نظریه را دنبال کردند و فروق اللغویه را نوشتند.
دلیل اصلی مخالفان ترادف این است که ترادف خلاف حکمت وضع، خلاف فصاحت و خلاف عقل است. آنان اصرار دارند که الفاظ به ظاهر مترادف، تفاوتهایی دارند که باید آنها را پیدا کرد. استدلال آنان این است که وضع یک لفظ برای معنایی، اشاره به آن معنا دارد و موجب تشخص بخشیدن به آن است. این امر برای یکبار مفید است، اما بار دیگر، با لفظ دیگر اشاره به آن معنا و تشخص بخشیدن به آن لغو است. از نگاه آنان وضع لفظ برای یک معنا یا یک شیئ مانند کدگذاری است. یک معنا یا یک چیز نمیتواند همزمان و از جهت واحد دو یا چند کد (شناسه) اصلی داشته باشد.
2. موافقان
از موافقان ترادف ابوعلی فارسی (م377) و شاگردش ابنجنی (م392) و ابناثیر (م606) هستند.
از دیدگاه موافقان ترادف، وجود ترادف امری مطلوب و از امتیازات زبان عربی است. وضع دو یا چند لفظ برای یک معنا یا یک شیئ برای اوزان اشعار و تفنن در کلام نیاز است. برخی حفظ داشتن الفاظ متعدد برای یک شیئ را امتیازی برای خود محسوب میکردند.
انواع ترادف
میتوان گفت که موافقت و مخالفت با ترادف ناشی از نوع تعریف ترادف و حدودی است که برای آن تعیین میگردد (ترادف جزئی و ترادف تام).
ترادف به یک اعتبار و براساس یک تعریف در همه زبانها و حتی در قرآن وجود دارد و آن عبارتست از: دلالت دو یا چند لفظ بر یک معنای کلی بدون توجه به ویژگیهای لحاظ شده در وضع هر لفظ.
عوامل چنین ترادف گوناگون است، از قبیل وضع اولیه، تداخل لهجهها، دادوستد میان زبانهای گوناگون، استعمالات مجازی، استعمال کنیه و لقب و... .
اما ترادف به این معنا که دو یا چند لفظ بالوضع و بالاستقلال در عصر واحد و از جهت واحد بر معنای خاص دلالت داشته باشد وجود ندارد.
وضع الفاظ متعدد برای یک چیز یا یک معنا با قیود یادشده خلاف حکمت وضع (به تعبیر قدما)، خلاف فصاحت و لغو است و حتی برخی زبانشناسان معتقدند اگر دو لفظ برای یک معنا بهطور مساوی وضع شود، طولی نمیکشد که حواشی بهوجود میآید که موجب میشود هر لفظی یک ویژگی پیدا کند و از ترادف خارج شود، مانند وضع لفظ چرخبال و بالگرد برای پرنده آهنی (هلیکوپتر) از سوی فرهنگستان زبان.
وجود ترادف و عدم آن در قرآن همانند وجود و عدم آن در زبان عربی و هر زبانی دیگر موافقان و مخالفانی دارد و پروژه واژگان مشابه در قرآن براساس نظریه نفی ترادف تام و قبول ترادف جزئی در قرآن شکل گرفته است.
تبیین طرح تحلیل واژگان مشابه
-آقای باقریان ساروی: طرح تحلیل واژگان مشابه بر مبنای نفی ترادف شکل گرفته است. این طرح در مرحله نخست به صورت گسترده آغاز شده بود، ولی پس از نقض و ابرامهای که به آن وارد شد، به این صورت کنونی درآمد. تعیین گروه واژگان بر عهده گروه خاصی بود. آن گروه واژگان را تعیین کرد و پس از آن، محققان کار انجام دادند؛ البته گاهی پیش میآمد که پژوهشگر هنگام پژوهش به این نتیجه میرسید که برخی واژگان را از یک گروه واژگان حذف نماید یا واژهای بر یک گروه واژگان بیفزاید.
فرایند پروژه بدین صورت است که ابتدا معناشناسی لغوی واژه انجام میگیرد و معانی هر واژه به اجمال بیان میشود و از تکرار نیز خودداری میشود. مرحله بعدی معناشناسی تفسیری است. در معناشناسی تفسیری به آیاتی از قرآن استناد گردیده تا ظن قوی برای فهم معنای واژه حاصل شود. در این مرحله، گاهی ملاحظه ماده واژه شده و گاهی ملاحظه هیئت و واژه شده است. مرحله سوم تحلیل و جمعبندی نهایی است. در این مرحله آنچه از نظر لغت و تفسیر بهدست آمده و وجه اشتراک و افتراق واژگاه هم گروه بیان میشود، البته عنایت بیشتر به تفسیر میباشد.
بیتردید مخاطب عموم مردم نیستند، بلکه قرآنپژوهان مخاطب آن میباشند.
فایده و هدف طرح تحلیل واژگان مشابه
این پروژه چهار فایده و هدف کلان و کاربردی دارد: 1. دستیابی فهم درست واژگان مشابه در ترجمه و تفسیر و پیشگیری از برداشتهای نادرست از واژگان مشابه در تفسیر و ترجمه آیات قرآن؛ 2. استدلال برهانی و موردی مستند به منابع برای دیدگاه عدم ترادف در قرآن. اگر قرآن کریم دو واژه را در دو جای مختلف بهکار میبرد، از کاربرد هر واژه هدف خاصی داشته و هر واژه در جای و ظرف مناسب خودش بهکار رفته است. 3. بسترسازی و مستندسازی برای معانی واژگان کاربردی در فقه در آیات الاحکام. گاهی مجتهد با واژگان مشابه در قرآن برخورد میکند، مانند تراب و صعید، فهم صحیح و دقیق معنای این دو واژه، تفاوت آنها و علت کاربرد هر یک از دو واژه در جای خاص موجب میشود تا مجتهد بتواند به درستی اجتهاد کرده و فتوا بدهد. با توجه به پژوهشی در این پروژه انجام گرفته، فقیه از تحقیق مستقلی درباره واژگان مشابه در قرآن بینیاز میگردد. 4. تقویت اعجاز بلاغی قرآن کریم. با این پروژه مقصود خداوند از بهکارگیری واژگان مشابه در هر آیه مشخص میشود.
بخش دوم: نقد مباحث ارائهشده
گویا نبودن عنوان «فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن»
-آقای رستمنژاد: کتاب «فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن» از آثار جدید، خوب و فاخر پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن میباشد. گذشته از محسنات بسیار این اثر فاخر، نقدهایی بر آن وارد است که جهت تکمیل و ارتقای این اثر بیان میکنم.
1. از آنجا که مبنای این پروژه نفی ترادف است، نویسندگان این اثر در پی این بودهاند نامی بر آن بگذارند تا با مبنای آن، هماهنگ باشد؛ بدین جهت عنوان «فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن» را برای آن انتخاب کردهاند. آیا نویسندگان این کتاب در عمل نیز اینگونه هستند و بر مبنایی که برگزیدهاند استوار ماندهاند؟ ظاهرا اینچنین نیست و در عمل معلوم میشود که قائل به وجود ترادف هستند، البته نه ترادف به آن معنا. در صفحه 48 تحت عنوان «تحلیل واژگان مشابه در قرآن» بند آخر آمده است: «طرح ذکر شده بعد از شناخت و بررسی الفاظ در زبان عربی، الفاظ مترادف در قرآن را شناسایی و طبقهبندی کرده» از این عبارت استفاده میشود که نویسندگان کتاب به ترادف معتقدند. در ادامه آمده است: «با توجه به شباهت در اصل معنا، به جهت دوری از هرگونه پیشداروی درباره وجود و نبود ترادف، پژوهش «تحلیل واژگان مشابه در قرآن» نامیدیم.» در ادامه صفحه48 آمده است: «تحلیل واژگان مشابه در قرآن پژوهشی در حوزه مترادفات قرآن ... است.» از این عبارت معلوم میشود که نویسندگان این کتاب به ترادف معتقدند. بنابراین، خواننده این عبارات متوجه نمیشود که آیا نویسندگان این اثر، به ترادف معتقدند یا ترادف را نفی میکنند.
2. عنوان اثر، گویایی آنچه نویسندگان به دنبال آن هستند نیست. اگر کسی بدون اطلاع از محتوای کتاب، عنوان «فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن» را بنگرد از آن چه چیزی میفهمد؟ آیا نامی با عنوان «واژگان مشابه» مرسوم است تا خواننده ذهنش به آن منتقل شود؟ ظاهرا چنین نامی نداریم و این یک اسم اقتراحی است. هنگامی که میگویم تحلیل واژگان مشابه، چه چیزی به ذهن خواننده یا شنونده خطور میکند و از آن چه چیزی میفهمد و از این کتاب چه انتظار و توقعی برایش ایجاد میشود؟ به نظر میرسد نام این اثر گویای کامل از محتوای آن نیست. نام هر اثری باید جامع و گویا باشد و مشیر به مطالب آن باشد. هدف این کتاب تحلیل معنایی واژگان قرآنی است، ولی عنوان گویای این هدف نیست. چندگونه تحلیل نسبت به واژگان میتوانیم داشته باشیم، از قبیل تحلیل آماری، تحلیل صرفی، تحلیل نحوی. در این کتاب چنین تحلیلهایی صورت نگرفتهاست، بلکه به تحلیل معنایی پرداخته و به حوزه تفسیر ورود پیدا شده است. در کتاب عناوین تحلیل محتوایی و تحلیل معنایی فراوان دیده میشود. پس تحلیل خاصی مراد است که عنوان اثر گویای آن نیست.
توضیح بیشتر اینکه: وقتی میگویید واژگان مشابه، چون بحث واژه است و واژه یعنی لفظ. چه تشابهی میان الفاظی که آوردید وجود دارد؟ تشابه واژگانی چیست؟ آیا میتوان اسم آن را واژگان مشابه گذاشت، در حالی که هیچ تشابه واژگانی و لفظی ندارند. وقتی لفظی با لفظ دیگر قریب الافق و قریب المخرج باشند، مثل اینکه هر دو از یک باب باشند، یا وزن آنها یکسان باشند یا حروف آنها شبیه یکدیگر باشند، به آنها می گوییم واژگان مشابه. گروه واژگانی که کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، هیچگونه تشابه لفظی ندارند. آیا میشود مفهومی که شما اراده کردهاید با عنوان واژگان مشابه به مخاطب منتقل کرد؟ برای کسی که محتوای کتاب را ندیده و از این موضوع آگان نیست، این نام چه گویایی برای او دارد؟ پس این نامگذاری گویای مراد نویسندگان نیست، چون عنوان واژگان مشابه ظهور در تشابه لفظی دارد و در کلمه مشابه تشابه است.
3. فهرست ابتدای کتاب که 34 صفحه است، طولانی است و به چنین فهرست مفصلی نیاز نیست، چون در این فهرست طولانی مطلب چندانی نیست که مورد نیاز خواننده باشد. در فهرست کافی بود که در گروه واژگان این عناوین ذکر شود: گروه واژگان، معناشناسی لغوی، معناشناسی تفسیری و تحلیل نهایی. فهرست کنونی هم تکرار دارد هم طولانی شده است. این اثر یک کتاب مرجع است و کتاب مرجع باید کوتاه، گویا و جامع باشد و هرچه کوتاهتر، گویاتر و جامعتر باشد بهتر است.
4. اهداف و آثار این اثر بیش از چهار موردی است که ذکر شد. البته برخی اهداف که در صفحه 61 گفته شده قابل نقاش است و برخی اهداف وجود دارد که ذکر نشده است. یکی از اهدافی که ذکر شده کشف معانی جدید اصطلاحات قرآنی است. آیا چیزی به عنوان اصطلاحات قرآنی داریم؟ یعنی آیا عنوان اصطلاحات قرآنی یک عنوان رایج است و ادبیات آن پیش از پروژه ایجاد شده و میان قرآنپژوهان چنین عنوانی مصطلح است؟ هر علمی برای خودش اصطلاحاتی دارد آیا قرآن هم برای خودش اصطلاحاتی دارد تا بگوییم یکی از رهاوردها و اهداف این پروژه کشف معانی جدید اصطلاحات قرآنی است؟ ضمن اینکه برای کشف معانی اصطلاحات قرآنی نه توضیحی داده شده و نه مثالی ذکر شده است. در حالی که برای سه رهاورد و هدف دیگر توضیح همراه مثال از آیات قرآن ذکر شده است و همچنین در تحلیل نهایی چیزی به عنوان اصطلاحات قرآنی ذکر نشده است. پس عنوان اصطلاحات قرآنی مبهم است.
آیا تفسیر با عنوان واژهبنیاد داریم، که بسترسازی تفسیر واژهبنیاد یکی از رهاوردها و اهداف این پروژه قرار گرفته است؟ ما که چنین تفسیری در حوزه تفسیر ندیدیم.
در اهداف باید بسترسازی برای ترجمه دقیق واژگان قرآن ذکر میشد که میتواند از بهترین فواید و آثار این پروژه باشد. ترجمههای غلط و غلطانداز در ترجمههای فارسی قرآن کم نیست. با این پروژه میتوان اغلاط ترجمههای فارسی را کشف کرد و زدود و از انحرافات ترجمه قرآن جلوگیری کرد.
5. در مقدمه کتاب اسامی نویسندگان و همکاران این پروژه ذکر شده، ولی از آنان تشکر و قدردانی نشده است.
6. پاورقیها بسیار و شلوغ است. در کتابهای مرجع نباید پاورقیها اینقدر زیاد و شلوغ باشد.
7. این کتاب به عنوان یک محصول شیعی و از سوی یک مرکز شیعی منتشر شده است، لذا اگر در اختیار غیرشیعه قرار گیرد به عنوان دیدگاه شیعه میتوان به آن استناد کند. از این رو هنگامی که در قسمت تفسیر وارد میشود باید دقت بیشتری بشود. گاهی کم دقتی شده است. برخی مطالب حساسی که امامیه درباره آنها دیدگاه ویژه دارد، از یک مفسیر شیعی نقل قول میشود، در حالی که مطلب نقل شده دیدگاه شیعه نیست. مفسرانی مانند شیخ طوسی و شیخ طبرسی در تفسیر تبیان و مجمعالبیان بیشتر نقلکننده دیدگاه دیگران هستند و بسیاری از آنچه نقل میکنند دیدگاههای اهلسنت و از اهلسنت است و خودشان گاهی به این مطلب تصریح دارند و گاهی هم تصریح ندارند، ولی مشخص است که دیدگاه خودشان نیست. برای نمونه در صفحه80 درباره آیه3 سوره حدید (هو الاول و الآخر) آمده است: «باقیبودن خدا پس از فنای موجودات در برابر آغاز و اولبودن او قبل از موجودات» این مطلب به تبیان شیخ طوسی آدرس داده شده است، در حالی که این معنای نهایی اول و آخر نیست. روایت از حضرت علی(ع) داریم.
در صفحه108 در توضیح «موالی» در آیه5 سوره مریم «وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي» آمده است: «و بنابر قولی، منظور اولیایی است که وارث علم من (زکریا) میشوند» این مطلب به مرحوم شیخ طوسی، که از بزرگان شیعه میباشد، در تبیان آدرس داده شده است؛ در حالی که امامیه چنین دیدگاهی ندارند. امامیه براساس روایات و خطبه فدکیه حضرت زهرا، این ارث را ارث مالی میدانند، ولی در اینجا ارث را علم دانسته شده و به نام شیخ طوسی تمام شده است، در حالی که شیخ طوسی ناقل است نه معتقد به این تفسیر.
8. در برخی واژهها گاهی میان عناوین و مطالب ذیل عناوین ناهماهنگی به چشم میخورد. برای نمونه در صفحه93 عنوان واژه ابدال است، ولی در ذیل آن، آیهای که در آن واژه ابدال بهکار رفته باشد نیامده است، بلکه واژه تبدیل آمده است.
9. سیاست این کتاب چیست؟ آیا سیاست بیان همه واژگان است، حتی اگر در راستای چهار هدف ذکر شده نباشد و نویسندگان فقط درصدد رساندن معنا هستند؟ اگر چنین باشد، اشکالی نمیبینم، چون یک کار لغتشناسی خواهد بود؛ ولی اگر نویسندگان به دنبال اهداف چهارگانه هستند، پس باید واژگانی انتخاب شود که تأمین کننده آن اهداف باشد. در این صورت، گروه واژگان ظروف کدامیک از آن چهار هدف را تأمین میکند؟ البته ممکن است در ترجمه مفید باشد، ولی یک مشکل غامض تفسیری را حل نمیکند و بیانگر یک مسأله تفسیری مثل جبر و اختیار نیست. پس این مطلب به سیاستگذاری این پروژه بستگی دارد.
10. موضوع دیگر تبینهای ذوقی است که در این اثر به چشم میخورد که گاهی این از تبینهای ذوقی از دیگران نقل شده است. برای نمونه در صفحه115 در تحلیل واژه آلاء از التحقیق آمده است، «چون آغاز سوره نام و صفت الرحمن است، آنچه در آیات بعدی آمده است، مظاهر و مصادیق رحمت خدا میباشد و ...» در حالی در که همه آنچه در سوره الرحمن آمده رحمت نیست. لازم نیست ما این تبین ذوقی التحقیق را بپذیریم.
11. در واژه «اب» معنای لغوی و مراد خلط شده است. آیا میتوان اب را از نظر لغت به معنای عم گرفت، بله چنین کاربردی داریم، ولی آیا از نظر لغت هم میتوان چنین چیزی گفت؟ در کتاب گفته شده که در لغت آمده است و قرآن همان معنای لغوی را بهکار برده است. این سخن خلط میان معنا و مراد میباشد.
12. در کتاب تداخل واژگانی به چشم میخورد. رفع این اشکال به سیاستگذاری پروژه برمیگردد. تنظیم کنونی کتاب براساس الفبا میباشد، ولی مناسب است گروهبندی واژگان، براساس واژگانی که بیشتر در قرآن بهکار رفته است تتنظیم شود. که اگر اینگونه تنظیم شود، تکرار پیش نخواهد آمد.
13. چند پیشنهاد: در هر گروه واژگان ابتدا در عنوان معنای مشترک واژگان ذکر شود. این کاری است در تحلیل آمده است.
اهداف در تحلیل نهایی گروه واژگان اشراب شود، تا کاربردی شود.
اشتباهاتی که مفسران و مترجمان قرآن بر اثر عدم تحلیل دقیق واژگان مرتکب شدهاند، نشان داده شود.
14. در کتاب اغلاط تایپی، ویرایشی و املایی وجود دارد.
ابهام در تعریف «ترادف»
-آقای فاکر میبدی: درباره اثر «فرهنگنامه تحلیل واژگان مشابه درقرآن» در سه محور نکاتی را بیان میکنم: یکی بحث مبنای و آن عدم ترادف است، دوم موارد کلی کتاب و سوم موارد جزئی کتاب.
1. مبنای اثر (عدم ترادف): در این اثر برای تعریف ترادف، تعریف ابنعاشور پذیرفته شده است، که وی در تعریف ترادف برای تحقق ترادف سه وحدت را شرط کرده است، نظیر هشت وحدتی که برای تحقق تناقض شرط است.
نخست باید مشخص شود که ما چه چیزی را میخواهیم تعریف کنیم؟ آیا میخواهیم واقعیت خارجی را تعریف کنیم یا آنچه در ذهن ما هست؟ تعریف آنچه در ذهن است برای ما ارزش و اعتباری ندارد. بحث در ترادف در زبان عرب است. قید مکان را برای چه بیاریم؟ آیا ترادفی که در مجامع علمی و در لغت و زبانشناسی مطرح است، ترادف در مکان خاص است؟! آیا ترادف در گویش خاصی مثل بنیهذیل و بنیتمیم مراد است؟ آیا معتقدید مثلا ترادف در لغت بنیهذیل را بحث میکنید؟ آیا اگر بنیهذیل لغتی را در معنایی بهکار برد و بنیتمیم لغتی دیگری را در همان معنا بهکار برد، میگویید ترادف نیست؟ آیا ترادف در محدوده یک زمان است؟ موضوع بحث، ترادف در زبان عرب است به طور مطلق که به گویش خاص و به مکان و زمان محدود نمیشود. اگر محدوده زمان و مکان در اثر در نظر گرفته شده است، باید در جایی این نکته ذکر میشد که واژگان در قرآن مجید به دلیل اینکه زمان و مکان تغیر میکند باید در قرآن مجید متفاوت باشد و هیچ ترادف نیز نباشد؛ یعنی سور مدنی از نظر زمان و مکان تغییر کرده است پس با آیات مکی ترادف ندارد، در حالی که چنین چیزی نیست. پس در ترادف زبان عرب به طور مطلق در نظر گرفته میشود.
ابنعاشور بعد از 13قرن تعریف جدیدی ارائه داده است. چرا ما این تعریف را معیار قرار دهیم و بگویم مراد پیشینان نیز همین بوده است. این یک چالش اساسی است. اگر ما ترادف را به این معنا بگیریم که واژگان صددرصد به یک معنا باشند و در این صورت جایگزین الفاظ مترادف صحیح خواهد بود، باز در قرآن کریم جابجایی الفاظ امکان ندارد، و این به جهت وجود یا عدم وجود ترادف نیست، بلکه از جهت دیگری مشکل وجود دارد. برای مثال در قرآن دو واژه صوم و صیام وجود دارد که هر دو مصدر یک فعل هستند. یا تفاوت صوم و صیام را بیان کنید یا بگویید صددرصد به یک معنا هستند. اگر صددرصد هم به یک معنا باشند، نمیشود جابجا کرد.
ترادف به معنای قرابت معنایی بین 80 تا 95 درصد حتما داریم. تمام لغتشناسان که واژهای را به واژه دیگری معنا و شرح الاسم کردهاند، یعنی ترادف و قرابت معنایی از 80 تا 95 درصد حتی تا 99 درصد را پذیرفتهاند.
وجود کلمات مترادف در زبان فوایدی دارد که یکی از آنها، رفع ملالت و ایجاد نشاط در مخاطب و رفع تکرار است. افزون بر این، یکی از مبانی تفسیر قرآن به قرآن پذیرش ترادف و قرابت معنایی است. همچنین پذیرش و عدم پذیرش ترادف در آیات الاحکام ثمره عملی دارد. مانند واژگانی که برای آمیزش جنسی در قرآن آمده از قبیل مباشره، رفث، تغشی، لمس، افضاء و مسّ. با پذیرش ترادف نظر شیعه ثابت میشود و در صورت عدم پذیرش ترادف نظر اهلسنت ثابت میشود.
چگونه این پروژه بر مبانی نفی ترادف میباشد، در حالی که بررسی گروهی واژگان خودش اعتراف به ترادف است. اگر نفی ترادف مبنا بود، باید فروق اللغات نوشته میشد، نه تشابه معنایی میان گروه واژگان؛ چون درست کردن گروه واژگان یعنی آنها معانی مشابه دارند و این یعنی در عمل نوعی ترادف را پذیرفتن.
2. گفته شد که نخستین کسی که ترادف را مطرح کرده ثعلب است که متوفای291 میباشد. بعد گفته شد ابناعرابی (م231) که زمان وفات وی 60 سال قبل از ثعلب است، ترادف را مطرح کرده است. اگر ابناعرابی 60 سال پیش از ثلعب این واژه را بهکار برده است، قطعا ثعلب نمیتواند نخستین کسی باشد که ترادف را مطرح کرده است.
3. در جلد نخست این کتاب حدود 300 واژه آمده است که حدود 40 واژه محوری و 260 واژه تبعی میباشد. اولا، مناسب بود فهرست الفبایی برای همه واژگان تنظیم شود. ثاینا، کسی که این کتاب را نگاه میکند میبینید که فقط مشتمل بر نصف حرف الف است و اگر به این صورت پیش رود 60 جلد خواهد شد، و اگر از نظام ارجاع استفاده کنند 5 تا 6 جلد بیشتر نمیشود.
4. در کتاب تکرار بسیار است. یک واژه به مناسبتی در یک گروه آمده است و به ادنی مناسبتی در گروه دیگر آمده است و به کمترین مناسبتی در گروه سومی آمده است. واژهای به صرف اینکه یک لغوی به یک معنایی گرفته و به همین احتمال در یک گروه واژگان قرار گرفته است، در حالی آن معنا که یک لغوی بیان کرده پذیرفته نشده است. به این صورت نمیشود معانی مشابه را معنا کرد.
5. نکته بسیار مهم در اینجا وجود دارد و آن اینکه آیا مقصود شما از تحلیل، تفسیر است؟ قطعا چنین نیست. تحلیل واژه یعنی واژه را از نظر لغت و کاربرد معنا شود. اینکه این واژه در فلان آیه به چه معنایی است، بحث تفسیری و پی بردن به معنای مراد و ارده جدی است، نه بحث لغوی و کشف اراده استعمالی. پس بحث از معنای یک واژه در کاربرد قرآن، بحثی تفسیری و پی بردن به اراده جدی خداوند در کاربرد قرآن.
6. نمیتوان گفت که عدم جواز جابجایی کلمات در قرآن به جهت عدم ترادف است، بلکه به جهت دیگری است، مانند دو واژه صوم و صیام ترادف صددرصد دارند، ولی نمیشود جابجا کرد. نمونه دیگر در ایام حج است که چهار عرب از چهار کشور عربی در مراسم حج شرکت میکنند و همه تلفن همراه دارند، یکی به آن میگوید موبایل، دیگری به آن میگوید جوال، سومی به آن میگوید سیار و چهارمی به آن میگوید متحرک. این چهار کلمه صددرصد مترادف هستند. اینکه علت انتخاب این کلمات متفاوت برای یک چیز بر چه اساسی میباشد، سخن دیگری است. این نکته هم شایان توجه است ک ترادف بالتعین و ترادف بالتعیین نداریم.
7. واژههای بسیاری تکرار شده است. اگر همینطور تکرار ادامه یابد مجلدات خیلی خواهد شد باید سیتم ارجاع درست شود تا این مشکل پیش نیاید، گرچه سیستم ارجاع همه جا جوابگو نیست، چون فردی که مثلا جلد 5 را در دست دارد باید مثلا به جلد اول مراجعه کند.
8. با توجه به مبنای عدم ترادف، در پایان هر گروه واژگان به فروق پرداخته شود.
9. در مواردی یک واژه به یک معنای آمده است و واژه دیگری نیز به همین معنا آمده و در قرین معنای دیگری نیز آمده است. این نوعی سردرگمی برای خواننده پیش میآورد. مثال واژه ابتهال در سه گروه آمده است؛ یکی گروه «ابتهال، ابعاد، رجم، سبّ، طرد، لعن» در صفحه210 دوم گروه «ابتهال، تضرّع» در صفحه 225 و سوم گروه «ابتهال، لعن» در صفحه 231. به نظر می رسد یک معنای واسطی است که این سه گروه را به هم وصل میکند. باید آن معنای مشترک ذکر شود.
مثال دیگر واژه طلوع است که در دو گروه واژگان آمده است، یکی گروه صفحه250 و دیگری گروه صفحه405. وساطت بین واژه طلوع و دیگر واژگان قرین آن چیست؟
10. واژه وبال چهار بار در قرآن بهکار رفته است و با واژه وزر تشابه معنایی دارد و میبایستی در کنار واژه اثم میآمد که نیامده است.
11. گاهی مشاهده میشود که بین اسم و صفت خلط شده است. صفت را نمیتوان به عنوان اسم و معنا تلقی کرد. اوصاف در مصداق یکی هستند، نه در معنا مثل ناقه، ضامر و جمل و...
12. در واژه عزم صفحه187 در متن آمده است که ماده عزم به معنای طلب است و در پاورقی آمده است که ماده عزم در قرآن به معنای طلب نیامده است. یا متن باید اصلاح شود یا پاورقی.
13. مرحوم طبرسی در بسیاری از موارد کلمه نظائر را بهکار می برد، ولی در موارد بسیاری میگوید به معنا واحد و این یعنی پذیرش ترادف. راغب که قایل به عدم ترادف است در معنای احد و واحد میگوید به معنای واحد است. علامه طباطبایی بنایش بر نقل معنای لغت از مفردات راغب است، در این مورد به قول راغب اشاره نمیکند، چون در این مورد نظر راغب را قبول ندارد.
بخش سوم: ارائه دفاعیات ارائهدهنده از نقدها
تایید پذیرش ترادف جرئی از سوی نویسندگان اثر
-آقای فیروزمهر: 1. هدف از نشست، استفاده از اساتید است بهمنظور تکمیل پروژه است. در جلدهای بعدی تغییراتی داده شده است که برخی اشکالات برطرف شده است.
2. گفته شد که نام کتاب نشان از این دارد که شما به ترادف اعتراف دارید. مبنای این پروژه نفی ترادف تام و پذیرش ترادف جزیی است. عنوان «واژگان مشابه» برای فاصله گرفتن از ترادف تام است. پس عنوان کتاب بر پذیرش ترادف جزیی دلالت دارد، نه ترادف تام.
3. اینکه گفته شد در مقدمه کتاب جملاتی آمده است که بر پذیرش ترادف دلالت دارد، نسبت به ترادف جزیی صحیح است، چون ترادف جزیی در هیچ زبانی نفی شدنی نیست. عوامل ترادف جزیی متعدد است که تا هشت عامل شمردهاند. مبنای این پروژه نفی ترادف تام است. برخی دانشمندان غربی ترادف را به ترادف تام، ترادف کلی و ترادف جزیی تقسیم کردهاند. البته برخی انواع ترادف در قرآن جایگاهی ندارد.
4. اغلاط تایپی باید برطرف شود.
5. اهداف پروژه بیش از آن است که در مقدمه کتاب آمده است و دیگر اهداف نیز بایستی ذکر میشد.
6. کثرت و شلوغی پاورقی مناسب نیست و باید به گونهای اصلاح شود.
7. اگر مواردی بود که مطالبی از کتب شیعه، مانند تبیان و مجمع البیان نقل شده، ولی دیدگاه شیعه نیست، باید اصلاح شود.
8. در مقدمه کتاب تأکید چندانی بر تعریف ابنعاشور از ترادف نشده است، ولی در متن کتاب تعریف وی پذیرفته شده است، یعنی نفی ترادف تام با آن قیودی که ابنعاشور ذکر کرده است.
9. نمیتوان واژههای قرآن را جایگزین یکدیگر کرد، چون کلماتی که از تمام جهات یکسان باشند نداریم، پس اگر جهت خاصی را در معنا در نظر نگیریم، ترادف معنا نخواهد داشت.
10. در گروه واژگان تکرار وجود دارد که در جلدهای بعدی اصلاح میشود.
11. فهرست طولانی است که باید اصلاح شود.
12. وقتی گفته میشود تحلیل واژگان، مراد تحلیل معنایی واژه است، نه بحث تفسیری. البته هنگامی که میخواهیم معنای واژهای را در قرآن بهدست آوریم، باید به مراد جدی توجه داشته باشیم. در این پروژه وارد تفسیر به معنای اصطلاحی (تفسیر ترتیبی و موضوعی) نشدهایم. آنچه که هست، تفسیر واژه میباشد.
13. اینکه گفته شد اصطلاحات قرآنی نداریم، سخن دقیقی نیست. اصطلاحات قرآنی داریم.
-آقای باقریان ساروی: 1. جناب آقای فاکر ضمنا عدم ترادف را پذیرفت و دعوای ما با ایشان دعوای عنب و انگور است. ما اختلاف جزیی را مشابه نامیدیم و ایشان ترادف نامیدید.
2. در این پروژه زمان و مکان را در نظر گرفته نشده است و براساس تعریف ابنعاشور از ترادف پروژه انجام نگرفته است.
3. اینکه عنوان واژه ابدال است، ولی در ذیل آن واژه تبدیل آمده است، نظر به معنای متعدی بوده است. درستتر و بهتر آن است که عنوان نیز واژه تبدیل باشد و در حرف تاء ذکر شود.
توضیحی درباره نقدها
-آقای سادات فخر: درباره نام این اثر و دو شبههای که پیرامون آن مطرح شد، عرض میشود که مرحوم شیخ طوسی در تبیان و مرحوم شیخ طبرسی در مجمعالبیان در موارد متعددی هنگامی که واژگانی مانند فواد، صدر و قلب را ذکر میکنند میگویند اینها نظائر هستند. عنوان مشابه مستند کلمه نظائر در تبیان و مجمعالبیان است. پس کلمه مشابه از کلام شیخ طوسی در تبیان و شیخ طبرسی در مجمعالبیان وام گرفته شده است.
واژگان مشابه گفته شد، چون از ابتدا به همه محققان فهمانده شود که ما از ابتدا نه بنا داریم ترادف را اثبات کنیم یا و نه نفی کنیم، یعنی ما با گزینش یک دیدگاه به پژوهش نمیپردازیم. وقتی واژگان مشابه را کنار هم قرار دادیم با توجه به معنای لغت و کاربردهای قرآنی آنها را بررسی میکنیم و داوری را به مخاطبان میسپاریم. مثلا آیا ابرام، اتقان و احکام که در آیات قرآن بهکار رفته است به یک معناست؟ آیا فقه، علم، فهم و عقل به یک معناست بدون هیچ تفاوت اندکی؟
کلمه تحلیل به تحلیل معنای انصراف یا تبادر دارد به ویژه اینکه در ذیل آن، قید «در قرآن». این قید بیانگر دو معناست، یکی بیانگر تحلیل است که میرساند تحلیل یک تحلیل معنایی است و دیگری بیانگر واژگان در قرآن که میرساند تنها واژگان بهکار رفته در قرآن موضوع پروژه است.
در این پروژه، ورود در تفسیر فقط در محدوده لغت است.
اینچنین نیست که در ترادف دیدگاه شخصی مانند ابنعاشور را پذیرفته باشیم، بلکه خود اثر به این دیدگاه رسیده است. عرب در یک زمان در چندین منطقه یک واژه را به چندین معنا بهکار میبرده است.
این اثر میتواند در بازشناسی دقیق ترجمه واژگان قرآنی نقش مؤثری ایفا کند.
فهرستهای چنین آثاری فهرستهایی عام و بدون توجیه است. اینکه اول کلمه آخر آمده است به هر مخاطبی داده شود میفهمد که حرف آ اول کلمه است. اگر کثرت استعمال را ملاک قرار دهیم برای مخاطب سوال پیش میآید. این کار هم به توضیح نیاز داشت و هم یک انتخاب سلیقهای میشد. فهرست الفبایی پذیرفته شده و فراگیر است.
عباراتی که در مقدمه آمده است برخی به حمل اولی است و برخی به حمل شایع میباشد. مترادف همانطور که در عرف متفاهم قرآنشناسان است و به حمل شایع یعنی این واژهای که مترادف است.
در قرآن کریم واژگان بسیاری داریم که اصطلاحات قرآنی است، مانند بلد طیب، امام مبین، ارض کریم، صحف مکرمه، باقیات صالحات، نشئه اولی، نشئه آخره. آثاری نیز داریم که با عنوان اصطلاحات قرآنی منتشر شده است.
[1] . خلیلبناحمد فراهیدی، العین، ج1، ص670؛ محمدبناحمد ازهری، التهذیب، ج4، ص96.
[2] . ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج1،ص13.