اين مقاله حاصل نشست تخصصي «مفهومشناسي و روششناسي تفسير تربيتي» است. دانشمندان حاضر در نشست علمي بر اين نكته تأكيد كردند كه تفسير تربيتي به طيف وسيعي از برداشتهاي تربيتي از قرآن (شامل: آموزههاي تربيتي آيات، استنباط نظام تربيتي از قرآن و كاركردهاي تربيتي قرآن) گفته ميشود. در گونههاي تفسير تربيتي به استخدام علوم تربيتي در فهم آيات قرآن و نظريهپردازي تربيتي بر اساس آيات و تطبيق يافتههاي علوم تربيتي بر قرآن اشاره شد و در مورد اخير خطر تحميل و تفسير به رأي يادآوري گرديد. سپس تفسير تربيتي با دو اسلوب ترتيبي (ترتيب نزول و ترتيب مصحف) و موضوعي با چهار شيوه درون قرآني و برون قرآني (پيشنهادي شهيد صدر) و ميان رشتهاي و تطبيقي، پيشنهاد شد.
تفسير، قرآن، تربيت، روششناسي و تفسير تربيتي.
دكتر رضايي: با تشكر از حاضران، با مقدمه كوتاه آغاز ميكنم.
تفاسير در دورههاي اوليه تفسير، بين قرن دوم و سوم، بيشتر روايي بود و اين روش در قرن دهم تا دوازدهم هم تكرار شد. قرن چهارم تا ششم دوره تفسير اجتهادي بود كه با فراز و نشيب و ركود تا قرن نهم ادامه پيدا كرد و سرانجام قرن چهاردهم قرن اوجگيري مباحث تفسيري بود. شايد در اين قرن به اندازة سيزده قرن قبل، كتابهاي تك نگاري و تفاسير كامل عرضه شد. با توجه به تفاوتها در سبك و روش تفاسير، به نظر ميرسد دهههاي اخير دوران تحول تفاسير در كشورهاي اسلامي به ويژه ايران است و بايد اين تحول را از بركات انقلاب اسلامي شمرد. رشتة قرآن در جامعة المصطفي العالمية به تدريج به سوي تخصصي شدن گرايش مييابد. اتفاقي كه در دهههاي آينده پيش خواهد آمد اين است كه تفسيرهاي عمومي كمتري خواهيم داشت و بيشتر تفسيرهاي تخصصي، مثل تفسير تربيتي، سياسي، اقتصادي، مديريتي، تطبيقي بين شيعه و سني و... پديد خواهد آمد و ايجاد رشتة قرآن و علوم با ده گرايش علمي در جامعة المصطفي العالميه ميتواند زمينهاي بر اين حركت باشد.
در خصوص مباحث تربيتي قرآن ميتوان گفت كه امروزه در بحث تفسير تربيتي، اعجاز تربيتي قرآن مطرح ميباشد، حتي بعضي اين بحث را به عنوان يك موضوع، پايان نامه، كتاب و... در دستور كار دارند. در مورد آموزههاي تربيتي قرآن براي نمونه در تفسير سورهي حمد، حدود 60 مورد نكتهي تربيتي طي بارش فكري مطرح شد كه در ساير تفاسير كمتر از يك دهم اين نكات مطرح شده است و ميتوان به اين نتيجه رسيد كه قرآن دريايي است كه هنوز اعماق آن كشف نشده است.
در بخش تاريخچه تفسير تربيتي ميتوان به كتاب «نخستين تفسير تربيتي قرآن» آقاي حسين ميرزا خاني اشاره كرد. اين كتاب بيشتر به سمت طرح نكات اخلاقي، عرفاني، فقهي و فلسفي رفته و كمتر موفق شده است به هدف اصلي بپردازد. در مصر نيز نخستين تفسير تربيتي با عنوان «التفسير التربوي للقرآن الكريم»، را آقاي انور الباز در سال 2007 عرضه كرد. ما در بررسي خود متوجه شديم تنها يك پنجم حجم آن به نكات تربيتي اختصاص داده شده است. پس ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تفسيرهاي تربيتي هنوز در ابتداي كار قرار دارند و لازم است حوزة علميه قم و جامعة المصطفي العالمية گامهاي بلندي در اين زمينه بردارند. موضوع اين نشست تخصصي «مباني و روششناسي تفسير تربيتي» است و ميخواهد به همگان ايده دهد تا در آينده گامهاي مؤثر و بلندي در اين زمينه بردارند.
اعرافي: با تشكر از دوستان؛ چند نكته اساسي را بيان ميكنم.
اول: بحث تخصصي شدن تفسير به لحاظ موضوعي ميباشد، البته در تفاسير گاهي نگاه معطوف به تقسيم روشهاست كه خود شامل انواع تفسيرها با ملاحظه روششناسي و روشهاي تفسير است و گاهي نگاه به قلمرو، موضوع و محتوا است. تفسيرهاي تخصصي مورد بحث ما از نوع دوم است. ما وقتي ميگوييم تفسير تربيتي، بيشتر نگاهمان به تفسير تخصصي و از نوع دوم ميباشد كه در واقع تفسيري با محتواي تربيتي در يك قلمرو خاصي از مفاهيم و مضامين قرآني داريم. رفتن به سمت تفسيرهاي تخصصي بسيار مهم است، ولي همواره بايد به ياد داشته باشيم كه تخصص گرايي در قرآن ما را از روح كلي و حاكم و الهام بخش قرآن دور نكند. البته اين خطر در بحث تفسير تربيتي خيلي كمتر ميباشد.
دوم: تفسيرهاي تخصصي كه به قلمروهاي ويژهاي از مضامين و مفاهيم قرآني ميپردازند، متنوعاند، ولي تفسير تربيتي جايگاه ويژهاي بين تفاسير تخصصي دارد، چون در تفسيرهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و... ميتوان به يك قلمرو ويژه پرداخت و با يك زاويه ويژه به حوزة مفاهيم قرآن توجه كرد، اما در تفسير تربيتي ضمن پرداخت به يك قلمرو ويژه، بايد دانست كه همين قلمرو ويژه كاملاً در متن اهداف قرآن است. شالودهي قرآن ميخواهد انسانها و جوامع را تغيير دهد و اين موجب ميشود تفسير تربيتي و تفسير با نگاه تربيتي در ميان تفاسير تخصصي جايگاه ويژهاي داشته باشد و اين به دليل اتصال اين موضوع با اهداف اوليه و اساسي قرآن است.
سوم: از منظر كلان در تفسير تربيتي و نگاه تربيتي به قرآن دو نوع فعاليت علمي ميتوان انجام داد؛ ممكن است تفسير تربيتي را به معناي عام بيان كنيم كه شامل هر دو بخش شود يا اصطلاحاتش را جدا كنيم.
هنگامي كه با نگاه تربيتي به سراغ قرآن ميرويم، از يك بعد ميتوان اينگونه بيان كرد: قرآن در فضاي تعليم و تربيت چه گفته است؟ در اين جا با رويكرد و پرسشهايي ويژه، نگاهي ويژه به درياي بيكران قرآن مياندازيم تا تعاليم مرتبط با مضامين و محورهاي تربيتي مورد اشاره قرآن را استفاده نمائيم. مثلاً روش موعظه، عبرت، انسانشناسي و...، ميخواهيم بدانيم قرآن چه فرموده است. ميخواهيم مضامين آيات قرآن در حوزة تعليم و تربيت را استخراج كنيم. اين كار در حوزههاي مختلف اقتصاد، سياست، مديريت و... هم ميتواند اعمال شود. اما چيزي ديگر هم در نگاه تربيتي وجود دارد و آن اين است كه با يك نگاه درجهي دو به تحليل كاركردهاي تربيتي و تأثير گذاري و تغيير آفريني قرآن توجه كنيم. اين موضوع در حوزههاي اقتصاد، سياست و... نيست. چون شأن قرآن شأن هدايتگري است و اينها همه به حوزه تعليم و تربيت مرتبط ميباشد. طبق فرمايش قرآن كه ميفرمايد «مبيّن، معلّم، مزكي» هستم، نميتوانيم ببينيم كه قرآن در قلمرو، مباني و اصول تربيتي، چه ميگويد، بلكه ميخواهيم بدانيم كه چه كرده است و با چه سازكارهايي به تغيير اخلاقي و معنوي روح و روان انسان پرداخته است.
براي مثال بايد ديد در؛ دورههاي ابتدايي، راهنمايي و متوسطه در كتاب ديني يا بينش اجتماعي نه در باب اخلاق معنويت و... چه گفته است؛ بلكه بايد ديد با انسانها چگونه رفتار ميكند. آيا توانسته است آن تغيير را ايجاد بكند يا نه؟ چه فضا و ساز و كاري بر آن حاكم است؟ بايد به اين كتاب، از جمله ورود و خروجش، كاربرد الفاظش، يا تصاوير موجود در آن به اين ديد توجه كرد كه چه ميگويد و بلكه بايد ديد چه ميكند؟ اين در تفاسير تخصصي ديگر نه به طور كامل و نه به اين شكل خاص خيلي مورد توجه واقع نشده است، ولي اين مقوله در فضاي تعليم و تربيت و تفسير تربيتي معنا دارد. اين يك اصل مهم است كه زاويه ديد زيادي باز ميكند و افقگشايي ميكند.
ما با دو روش ميتوانيم وارد تفسير تربيتي قرآن شويم. بنابراين تفسير تربيتي مثل ساير تفاسير تخصصيِ موضوعي ميتواند معناي خاصي داشته باشد و مضامين مطابقي، التزامي و تضمني آيات و گزارههاي وحي را كنكاش و استخراج نمايد. ولي معناي ديگر شامل تحليل با نگاه درجة دو و واكاوي و توجه به ساز و كارهاي خود آيات در چگونگي تأثيرگذاري بر مخاطب، جامعه و انسانها هدف است. با اين نگاه براي مثال سورة حمد كه در ابتداي نماز قرائت ميشود، چگونه تنظيم شده است كه هر روز تكرار شود تا تأثير بگذارد. تنظيم آن، ورود و خروج آن با نگاه جديدتري همراه خواهد شد. از قبيل استخراج واژهها، طولاني بودن، و كوتاه بودن آن و بسياري از راز و رمزهايي كه با نگاه دوم آشكار ميشود.
در نتيجه معناي اول را ميتوان تفسير و معناي دوم را «تحليل تربيتي» يا «تفسير به معناي عام» ناميد كه شامل هر دو ميشود. در هر حال بايد توجه داشت كه هر دو را در برگيرد؛ مثل اينكه در عبادات ميتوانيم تحليل تربيتي انجام دهيم. يك بار ميتوان گفت عبادات چه مضاميني دارند و عبادت را بررسي كرد و بار ديگر ميتوان توجه كرد كه چينش، تنظيم و تركيب عبادات چگونه ميتواند تغيير ايجاد كند. اين دو تفاوتهاي زيادي با هم دارد و وقتي در كنار هم قرار گيرند، مطالب زيادي به ما الهام ميكند.
در رويكرد دوم نكات و بحثهاي زيادي هست. ما به چند نكته اشاره ميكنيم.
نكته اول: شأن نزولها گاهي ضعف سند دارند، ولي در كل ميتوانند نقش مهمي داشته باشند. براي مثال اين آيات در فلان موقعيت اين گونه نازل شد، يا پيامبر به فلان گونه اقدام كرد و... .
نكته دوم: براي رويكرد دوم چه مقدار اعتبار بخشي ميتوان قايل شد و از لحاظ فقهي و اصولي به آن اعتماد داشت و استفاده كرد؟ اين خود با دشواريهايي مواجه ميشود؛ از همان دست دشواريهايي كه در سيره نيز هست. همان گونه كه در سيرة عملي، براي خارج كردن حكم و قانون و قاعده از آن، مشكلاتي وجود دارد، در اعتبار بخشي به يافتههاي تربيتي قرآن نيز بايد به آن توجه كرد. اما تحليل تربيتي با اين وجود، قطعاً ميتواند الهام بخش باشد و در تفسير تربيتي بايد به هر دو رويكرد اهتمام داشت.
نكته سوم: واژة تربيت، اصطلاحات و معاني متعددي دارد كه در تفسير تربيتي از دو سه جهت ميتوان به آن اشاره كرد. يكي اينكه «تربيت» اعم از مسائل اخلاقي و تربيتي، به معناي خاص گفته ميشود و گاهي در مقابل مسائل اخلاقي به كار ميرود.
همانگونه كه ميدانيد ما يك اصول و قواعد اخلاقي داريم؛ چه در حوزة صفات و اوصاف نفساني (فضائل و رذائل) و چه در حوزة اعمال و افعال اخلاقي. اين يك بحث كلياي دارد كه در اخلاق مطرح ميشود مثلاً اين صفات قبيح است، حسن و قبحش اينگونه است و تجزيه و تحليل ميشود. بعد از فراغ از اين امر كلان و كلي (كه اين صفات يا افعال و آن صفات و افعال بد ميباشند)، دو بحث مطرح ميشود كه در آن، اخلاق و تربيت خوب از هم جدا ميشوند.
بحث اول: پس از شناخت اين صفات، به فضائل و رذائل معرفت پيدا ميكنيم. حال چگونه خودمان اينها را كسب كنيم يا از آنها اجتناب بورزيم. اين همان خودسازي ميباشد، يعني شخص، مربي خود است و تغيير آفرين و تغيير پذير يك نفر ميباشد.
بحث دوم: چگونه ديگران را به اين اوصاف متخلّق سازيم و يا آنها را از آن صفات پاك كنيم؛ البته تربيت در حوزههاي مهارتي و فني هم گستره دارد، ولي در حوزه اخلاق نميگنجد، اما تزكيه به مفهوم تربيت به معناي خاص ـ تغيير مربي در متربي ـ است. بر فرض او را شكوفا ميكند يا چيزي در او ايجاد مينمايد كه شكل دقيقترش در فلسفه تعليم و تربيت ميباشد. اما درجهاي كه بر هم ترتب دارد يكي شناخت فضائل و رذايل ميباشد و ديگري تخلق به اينها و كيفيت، اصول، روشها، و شيوههاي تخلق يا اجتناب از اين مسائل و سومي كيفيت تأثير گذاري در ديگري. بدين صورت كه او را پاك از اين رذايل كنيم و متكلف به اين رذايل سازيم.
تربيت علاوه بر حوزه فضائل و رذايل، شامل حوزههاي علم و دانش نيز ميشود كه در اخلاق زياد وارد نميشود. تركيب تربيت در تعامل مربي و متربي است، ولي تخلق و خود سازي يك نفر است، ولو به اعتباري ميتوان گفت دوتاست، ولي يك فرد است، مانند طبيبي كه خود را معالجه ميكند.
وقتي ميگويم تفسير تربيتي به اين نكته بايد توجه داشته باشيم كه موضع خود را معلوم كنيم. تفسير تربيتي بالمعني عام ميگوييم كه شامل اخلاق هم ميشود يا تفسير تربيتي بالمعني الخاص كه تزكيهاش در تعامل ميان معلم و متعلم و مربي و متربي ميباشد. چون بحث كارهاي اخلاقي بيشتر انجام شده و تفاسير اخلاقي ـ هرچند نه به اين عنوان ـ در لابه لاي تفاسير گنجانده شده، مناسب است تفسير تربيتي بالمعني الخاص بشود، يعني بيشتر فرآيندهايي كه ميان مربي و متربي متصور است، در قرآن مورد توجه قرار گيرد، اين كه قرآن براي تغيير در ديگري چه توصيههايي دارد، عواملش را چه ميداند؟ چه مسئوليتهايي را قائل است؟ و... .
سال قبل «تفسير فقهي تربيتي» با بحث «نقش خانواده در تعليم و تربيت فرزندان» انجام شد و در آن بيست آيه مطرح و بررسي گرديد. در آنجا به تفسير بالمعني الخاص اشاره شد.
مطلب ديگر اينكه تربيت گاهي در مقابل تعليم و گاهي به معناي عام به كار ميرود، كه در تفسير تربيتي، تعليم و تعلم را در بر ميگيرد، هم تربيت بالمعني الخاص در حوزههاي غير ذهني و معرفتي است كه آن را در بر ميگيرد.
نكتة ديگر اين كه تفسير تربيتي اقسام تفسير ترتيبي و موضوعي بالمعني المشهور و بالمعني الخاص را در برميگيرد كه هر كدام بار خاص خود را دارد و در تفسير تربيتي بايد بدان توجه داشته باشيم.
در تفاوت تفسير موضوعي به معناي مشهور و به معنايي كه شهيد صدر گفتهاند، روي دو جهت تأكيد شده است: اول اين كه در تفسير موضوعي بالمعني المشهور ما موضوع را از متن ميگيريم، ولي در تفسير به معناي خاص مرحوم شهيد صدر، موضوع را از خارج گرفته و به آن توجه كردهايم و براي ما سؤال پيش آمده است، لذا اين موضوع را بر متن عرضه ميكنيم. دوم اين كه در تفسير موضوعي به معناي مشهور بيشتر تجميع آيات و تنظيم آيات است ولي مرحوم شهيد صدر بر نظريهپردازي تأكيد دارد، يعني ما با طرح يك پرسش، نظريهاي را از قرآن استخراج كنيم.
هر چند بين اين دو نگاه مقداري تفاوت وجود دارد، اما در كل حتي اگر موضوع را از خارج بر متن عرضه كنيد، درست است كه در موضوعاتي كه اگر به قرآن نگاه كنيد، سريع به ذهن ميآيد، موضوع را از خود متن گرفتهايد، و در اين جا موضوع را از بيرون آوردهايد، اين تفاوت در مقام اثبات است، ولي در مقام ثبوت موضوعي هم كه عرضه بر متن ميشود، در نهايت بايد در متن موجود باشد وگرنه تفسير صحيح نخواهد شد، يعني متن بايد تاب تحمل عرضه را داشته باشد و در درونش بايد غنايي باشد كه وقتي فلان پرسش از مكتب، به فرض پايدارگرايي به اصطلاحات قديم در تعليم و تربيت، بتواند آن را بپذيرد. عملا در واقع بايد موضوعي را كه ميخواهد از متن خارج كند، در متن نهفته باشد؛ منتها در تفسير موضوعي مشهور به دلالت مطابقي، التزامي، عرفي و... با يك دقت متعارف وجود داشته است، ولي در اينجا ذهن بسيط بدون درگيري با يك موضوع علمي نميتواند اين را بفهمد مگر در متن باشد و اگر نباشد تفسير به رأي ميشود، لذا تفاوت اوليهاي كه بين نظر شهيد صدر و مشهور است، تفاوت در مرحلة اثبات است، ولي در مرحلة ثبوت بالاخره بايد اين موضوع در متن وجود داشته باشد تا تفسير صحيح شود. در بحث نظريهپردازي هم تفسير موضوعي مشهور معناي عامي دارد. حتماً نظريهپردازي را هم در بر ميگيرد؛ منتها گستره بيشتر خواهد داشت، لذا ضمن اين كه آن دو نكته را قبول داريم و حرفهاي خوبي است اما مميزهاي ثبوتي خيلي عميقي نيست و بيشتر جنبه اثباتي دارد.
به هر حال در بحث تفسير تربيتي، هم تركيبي و هم موضوعي آن متصور است و هر كدام محاسن خود را دارند. در تفسير موضوعي هر دو نوع معناي موضوعي مهم است. در معناي اول، به فرض، آياتِ روش موعظه، روش عبرت و.... را به سادگي يا با دقتي في الجمله ميتوانيم جمعآوري و تنظيم كنيم. اما معناي دوم (تفسير موضوعي شهيد صدر) اهميت بالايي دارد و اين جاست كه علوم تربيتي، دانشهاي تربيتي، و تعليم و تربيت كارايي زيادي خواهند داشت، يعني علوم انساني اصولاً در ارتقاي تفسير موضوعي به معناي عرضة «موضوع» بر متن مهم است با موضوعي كه در اعماق متن هست، ولي به سادگي نميتوان آن را استخراج كرد، بلكه ذهن بايد جاي ديگر درگير شود تا عرضة بر متن ممكن شود. اين تفسير موضوعي بالمعني الخاص جايي است كه علوم تربيتي مؤثر هست؛ همان طور كه علوم انساني، اجتماعي و اصولاً تحولات بشري در تمام حوزهها ـ علوم انساني يا طبيعي ـ مؤثر است. خلاصه ما بايد به تفسير موضوعي به معناي دوم توجه بيشتري داشته باشيم.
دكتر رضايي: در تفسير تربيتي به چند گونه ميتوانيم عمل كنيم.
اول: استخدام علوم تربيتي در فهم بهتر آيات تربيتي قرآن: گاهي از يك گزاره يا اصطلاح تربيتي ميتوان در فهم آيات تربيتي استفاده كرد. مثلاً «الذين انعمت عليهم» با بحث الگو دهي و الگو پذيري تفسير ميشود.
دوم: تطبيق نظريات علمي تربيتي بر قرآن: مثلاً بعضيها نظريههاي علمي مطرح در علوم تربيتي را با آيات قرآن منطبق ميكنند. خطر خاص اين كار ايجاد احتمال تحميل تفسير به رأي است. پس بايد گونههاي تفسير تربيتي آسيبشناسي و ضابطههايش روشن شود تا از آسيبها جلوگيري گردد.
سوم: استفاده از قرآن در نظام تربيتي، به معناي نظريه پردازي تربيتي براساس قرآن.
از طرف ديگر از مباحث تربيتي قرآن ميتوان دو نوع استفاده داشت. يك بار ميتوان نگاه كلي به محتواي قرآن داشت، و يك نظام تربيتي از آن استنباط كرد، و بار ديگر ميتوان پيام تربيتي هر آيه را به صورت خاص استنباط نمود.
در اسلوب تفسير تربيتي از تفسير ترتيبي و تفسير موضوعي ميتوان استفاده كرد. اضافه ميكنم كه تفسير ترتيبي دو صورت (به ترتيب نزول و به ترتيب مصحف) دارد.
1) از ابتداي قرآن به جلو ميرويم و تفسير تربيتي را مطرح ميكنيم، همان گونه كه نمونه، الميزان و ... اين كار را انجام دادهاند.
2) به شيوة تربيتي پيامبر براي تربيت جامعه انساني عمل ميكنيم كه به ترتيب نزول قرآن بود و از سورة «علق» شروع ميشد و مسيري را در تربيت انسانها ميپيمود. حتي اين بحث مطرح ميشود كه اگر ما در شرايط مكي باشيم، بايد چگونه نظام تربيتي قرآن را پياده كنيم و اگر ما در شرايط مدني بوديم، چطور.
اين مسائل جاي بحث دارد و من خواستم طرح بحث نمايم. كه نگاه تفسيري هميشه به ترتيب مصحف نيست و به ترتيب نزول هم ميتواند باشد.
در تفسير موضوعي به چهار گونه ميتوان عمل كرد.
اول: درون قرآني سنتي: روشي كه بسياري از مفسران پيش گرفتهاند. آنان موضوع را از متن گرفته، آيات موافق و مخالف را بررسي كردهاند.
دوم: شيوه شيهد صدر: موضوع از بيرون اخذ و به صورت سؤال بر قرآن عرضه ميشود؛ مانند سكولاريسم از منظر قرآن.
سوم: ميان رشتهاي: در تفسير تربيتي اين شيوه خيلي كارايي دارد؛ اين كه يك موضوع از دو نگاه بررسي شود، مثلاً مسئلة تربيت كودك را ميتوان با يك نگاه تربيتي محض بررسي كرد يا از نظر قرآن.
چهارم: بررسي مقارن و تطبيقي، مثلاً تربيت انسان از نگاه قرآن و عهدين بررسي شود.
آقاي بناري: من چند نكته را يادآوري ميكنم.
نكتة اول: اصولاً مراد از تفسير تربيتي چيست؟ به نظر من تفسير تربيتي چند معنا ميتواند، داشته باشد.
1. تفسير آيات تربيتي، يعني كاري كه شبيه آن را در آيات الاحكام داريم. پس آياتي را كه وجوه تربيتي آنها بيشتر آشكار است، در يك مجموعه قرار ميدهيم.
2. بيان نكات تربيتي آيات، در اين معنا در بند آيات خاص و تربيتي نيستيم، بلكه اگر در مجموعه آيات نكتهاي تربيتي بود، آن را برجسته و بيان ميكنيم.
3. دادههاي تعليم و تربيتي رسمي، دادههاي علوم تربيتي چه هستند؟ ما از اين دادهها و دستآوردهاي علوم تربيتي در تفسير آيات استفاده ميكنيم. در اين معنا آيات شبيه تفسير روانشناختي، تفسير اقتصادي و تفسير سياسي است.
4. ما سراغ قرآن ميرويم تا ببينيم چه شيوة خاص تربيتي ارائه ميدهد. در واقع يك نگاه بيرون و يك نگاه روش شناختي داريم؛ نه نگاه محتوايي يا تحليلي. ميخواهيم ببينيم قرآن چه شيوة تربيتي خاصي دارد. در واقع با كشف اين شيوه، ميتوانيم به تفسير آيات بپردازيم.
5. به رسالت و كاركرد اصلي قرآن برگرديم و به اين پرسش پاسخ دهيم ببينيم كه آيا قرآن كتاب سياست، اقتصاد، روانشناسي يا جامعه شناسي است يا رسالت قرآن غير از اينها است؟ در قرآن تعبير «هدايت» را داريم. «هديً للمتقين، هديً للناس و...» (هدايت براي متقين و هدايت براي مردم)
به نظر من قرآن كتاب تربيت است. تربيت عامتر از معناي خاص هدايت است. قرآن غير از اسم هدايت بودن، تعابير ديگري نيز دارد؛ مثلاً «شفاءٌ لما في الصّدور». اگر قرآن كتاب تربيت شد، بايد به همة آيات با اين پيش فرض (نگاه تربيتي) نگاه كنيم و يك انتظار تربيتي از آن داشته باشيم، حتي آيات كيهان شناسي، طبيعت و ... . در اين صورت بايد به همة آيات با نگاه تربيتي نگاه كرد، يعني با اين پيش فرض، همة آيات
ـ مستقيم يا غير مستقيم ـ هدف تربيتي دارند. فرق تفسير تربيتي با ساير تفاسير در همين است. در ساير تفاسير حاكميت كلي تربيت نيست؛ بلكه به صورت بخشي است. ممكن است به تعدادي آيات در زمينههاي مختلف اشاره كنيم، ولي ديگر نميتوان به تمام آيات جهت تربيتي داد. در اينجاست كه بحث تفسير به رأي به عنوان يك آسيب مطرح ميشود، ولي در اين معنا ديگر اين مشكل نيست و يا خيلي كمتر است. به هر حال با اين معنا كه قرآن كتاب تربيت و انسان سازي است، همة آيات را ميتوان با رويكرد تربيتي تفسير كرد. شايد بتوان معناي ديگري هم گفت كه شايد با ديگران هم تداخل داشته باشد و آن اين است كه ما نميتوانيم تمام آيات را با رويكرد تربيتي تفسير كنيم، بلكه جهت گيري كلي را تربيتي قرار ميدهيم و همين مقدار كافي است. شبيه چيزي كه ميگوييم رشته قرآن و علوم با گرايش تربيتي. حال اين گرايش تربيتي است، ولي همه مضامين يك رشتة تربيتي نيست، لزوماً شما چيزهاي ديگر را هم ميخوانيد.
اگر بخواهيم تفسير تربيتي كنيم، ناچاريم معنا و ماهيت تربيت را در نظر داشته باشيم.
در معناي تربيت ميتوان گفت سه اصطلاح كلي متصور است.
الف. تربيت به معناي علوم تربيتي
ب. تربيت به معناي نظام تربيتي
ج. تربيت به معناي فرآيند و عمل تربيت.
در بحت تربيت به معناي علوم تربيتي بحث نظير ساير تفاسير از جمله سياسي و روانشاختي ميباشد؛ چرا كه علوم تربيتي، علومهايي هستند مانند علوم جامعه شناختي، آموزش و پرورش تطبيقي، اهميت آموزشگاهي، روانشناسي تربيتي و... كه اينها در دايره علوم تربيتي ميباشد بنابر اين اگر ما از اين طريق به معناي تربيتي بپردازيم، بايد سراغ همينها برويم. به همين دليل محدود ميشويم و نميتوانيم نگاه كلان و عميق به تفسير تربيتي داشته باشيم. در نتيجه فرق مميز تفسير تربيتي با ساير تفاسير را نخواهد داشت.
گاهي تربيت به معناي نظام تربيتي است، يعني شما تربيت را به صورت نظام واره و در يك چارچوب كلان منطقي ميبينيد كه بحث اصول، مباني، شيوهها، مراحل و .. مطرح است. و گاهي بحث به معناي فرآيند تربيتي است و خود عمل تربيت كه در واقع همان معناي عام و گستردة تربيت از روي تأثير گذاري و تأثير پذيري ميباشد. اگر اين معنا را بگيريم، با توجه به اين معنا بحث قلمرو تربيت مطرح ميشود و اين بسيار جالب ميشود و ما را كمك ميكند تا معنايي را كه مهم است به دست آوريم و آن اين كه تربيت داراي ساحتهاي مختلف ميباشد. ملاك اين ساحتها چيست؟ تا چند ساحت ميتوان داشت و پايانش كجاست؟ كه شامل ساحت (جسماني، اجتماعي، سياسي، اخلاقي، معنوي و...) ميباشد. اگر اين لايههاي وسيع را براي تربيت در نظر بگيريم، خيلي راه باز و خيلي فرصت ايجاد ميشود و حتي در آن معنا خيلي راحت ميشويم. مثلا وقتي شما تفسير سياسي آيات سياسي داشته باشيد، ميشود تربيت سياسي. آيات مربوط به طبيعت و جسم و... ميشود تربيت جسماني، و روابط ارتباطي و اجتماعي ميشود تربيت اجتماعي و... تمام قرآن را با اين توصية معنوي كه همين گونه نيز هست، ميتوان تفسير كرد، يعني جاي كار پيدا ميشود. اين فرصت را در هيچ كدام از تفاسير ديگر نميتوان مشاهده كرد. طبيعتاً اين بحث هم مطرح ميشود كه حالا طبق اين بيان از وجوه مناسبتر كمك ميگيريم؛ كه هم از دادههاي علوم تربيتي استفاده كنيم چون اين دادهها در خدمت عمل تربيت هستند و هم از آيات در ابعاد مختلف، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و... استفاده كنيم و اگر روش خاص قرآن را كشف كرديم ـ شيوههاي جديدي را كه قرآن ارائه ميدهد ـ در آن مفهوم گستردة تربيتي تأثير گذاري تأثير پذيري و فرآيند تربيت، استفاده كنيم. نكات تربيتي را ميتوانيم در همين جا بياوريم رويكرد تربيتي را هم داشته باشيم. اين وجه ميتواند وجه جامعي باشد و هم همة آيات قرآن را به نحوي با توجه به قلمرو مختلف علوم تربيت پوشش دهيم.
بحث ديگري هست كه فقط به آن اشاره ميكنم؛ همان طور كه در بحث غير تربيتي مطرح ميشود، «شيوه» ميباشد، مانند: تفسير روايي، قرآن به قرآن، اجتهادي، عقلاني يا مجموعهاي از اينها. به نظر ميرسد در بحت تعليم و تربيت از تمام اين روشها ميتوان كمك گرفت. اگر با اين روش وارد تفسير شويم، حقايق ديگري از قرآن را ميتوان كشف كرد، حتي مسائلي كه هنوز برايمان مطرح نشده است يا جست و جو نكردهايم يا به صورت عملي برايمان پيش نيامده است. با اين نگاه اين فرصتها هم ايجاد ميشود. آن وقت است كه جايگاه و نقش تربيتي قرآن بيشتر روشن ميگردد.
آخرين بحث راجع به تربيت موضوعي يا ترتيبي اين است كه هر دو انجام ميگيرد، ولي ما ناچاريم حتي اگر تفسير ترتيبي ارائه داديم، در نهايت به تفسير موضوعي بپردازيم. تفسير موضوعي به اين معنا كه شما بياييد آيات را در قالب شبكه ببينيد، چون قرآن يك موضوع را به تمامي يك جا بيان نميكند و گاه يك موضوع را در آيات مختلف بيان ميكند. بنابراين اگر بخواهيم همان نگاه نظام واره را به تربيت داشته باشيم و هم يك موضوع را به صورت عميق و همه جانبه بفهميم، ناچاريم آيات مختلف در سراسر قرآن در رابطه با يك موضوع را با هم ببينيم. يعني اگر ترتيبي هم ديديم، بايد در يك روش آماري، فراواني آيات در موضوعات مختلف را استخراج كنيم و بعد با در كنار هم قرار دادن اين نمونهها، بتوانيم به يك تفسير تربيتي مناسب دست يابيم.
آقاي اعرافي: در تأكيد فرمايشات آقاي بناري عرض كنم: اگر ما در تفسير ترتيبي يا موضوعي اعتبار و حجيّت ميخواهيم، روايت و قرائن عقلي لازم هست، چون تفسير ترتيبي ممكن است ده نكته بدهد كه در موضوعي به دست نيايد. تفسير موضوعي حتماً بايد باشد، يعني يك آيه هم بخواهيم تحليل كنيم، حتماً بايد به آيات مرتبط مراجعه كنيم و آن هم باز كافي نيست، يعني وقتي به حجيت ميرسيم، كه آن روايت را هم ببينيم. قرائن عقلي آن را ببينيم. نگاه ما نبايد اين باشد كه يا اين يا آن! پس همه بايد با هم باشند تا به حجيت برسيم.
دكتر رضايي: در تأكيد فرمايشات آقاي اعرافي عرض ميكنم كه اگر نظر قرآن را بخواهيم، بايد آيات قرآن را با هم مقايسه و بررسي كنيم، اگر قرآن را با روايات بررسي كنيم نظر قرآن و سنت به دست ميآيد و اگر قرآن را با روايت، عقل و قرائن معتبر ديگر بررسي كرديم، مجموعة اينها نظر اسلام خواهد شد. بنابراين در تفسير تربيتي بايد شيوة تلفيقي داشته باشيم؛ همان گونه كه مرحوم علامه در پيش گرفت. يعني هم تفسير ترتيبي ميكرد و هم به مناسبت به موضوعات خاص، به صورت موضوعي ميپرداخت.
پرسش: تعريف تربيت و محتواي آن چيست؟ گاهي اوقات اقتصاد، سياست، اجتماع و ... را در بر ميگيرد، مرز تربيت با ساير مباحث چگونه جدا سازي ميشود؟
آقاي اعرافي: تفسير تربيتي همة ساحتهاي تربيت را شامل ميشود، تربيت اقتصادي، اجتماعي، خانوادگي و... منتها در تربيت، نگاه ما اين است كه چگونه در فرد (در حوزه بينش و عمل) تغيير ايجاد كنيم، اما در بحث اقتصادي بحث اين است كه فلان قانون را كه فلان اقتصادان گفته، قرآن قبول دارد يا نه؟ يا آموزههاي اقتصادي قرآن چيست؟ اما بحث تربيت اين طور نيست؛ بلكه تربيت اقتصادي، يعني اين كه در ساحت تربيت اقتصادي، در آن بعد اقتصادي و يا تغيير رفتارهاي اقتصادي منطبق با اسلام و قرآن چگونه عمل كرده است. بنابراين كاملا همين گونه است. اگر شما تفسير تربيتي گفتيد همة ساحتها را در بر ميگيرد، تربيت عقلاني، تربيت اجتماعي، مديريتي و... ولي معناي آن تداخل نيست. تفسير سياسي جاي خود را دارد و تفسير اقتصادي هم جاي خود را دارد. آنجا ديگر نگاه ما اين است كه در حوزة اقتصاد قرآن مبناي مالكيت را چه ميداند؟ قانون عرضه و تقاضا را قبول دارد يا نه؟ در تفسير تربيتي بحث اين است كه اسلام اين اقلام اقتصادي را پذيرفته است، حال اسلام اين را هدف گيري كرده است و براي تحقق آن آيات قرآن اين گونه با انسان تعامل ميكند، لذا دو رويكرد ميباشد و تداخلي ندارند. گرچه هر تربيتي در هر حوزهاي مباني خاص خود را استفاده ميكند، يعني تربيت اخلاقي كه ميگوييد مباني اخلاقي در فضاي كار كرد تربيتي از آن استفاده ميكند، بنابر اين تفاوت هست و تداخل ايجاد نميشود و شمولش هم طبيعتاً همين ميشود. وقتي ما ميگوييم همة ساحتها را ميگيرد و تفسير تربيتي به تمام آن ساحتها نيز بايد بپردازد؛ همان طور كه شمولش، تحليل تربيتي كه عرض شد معنايش اين است، يعني ديگر ما مقيد به آيات خاصي نيستيم و همة آيات قرآن يك تحليل تربيتي دارد و اين دو نكته باعث اختلاف نميشود.