پاسداشتن جهان، يعنى شناخت همه ويژگىهاى آن يا به اندازه امكان و سپس هماهنگ شدن و انطباق با آن و عدم انحراف از مسير نظام حكيمانهاش.
ما با جهانى نظاممند روبهرو هستيم. هرگز نه ما مىتوانيم نظام جهان را تغيير دهيم و نه جهان يا آفريننده آن، به خاطر ما نظام خود را تغيير مىدهد. طبيعى است كه نظام جهان را حكيمانه بشناسيم؛ چراكه نه پديدهاى برخلاف حكمت و تدبير حكيمانه در آن مشاهده كردهايم و نه آفريننده آن، اهل لهو و لعب و لغو وعبث و بيهودگى و پوچگرايى است(1). اگر ذات بىهمتا و بىعيب و نقص و نياز و عجز و ضعف او را در نظر بگيريم، حكم مىكنيم كه نظام او حكيمانه است و اگر جهان آفرينش را به ديده عقل و تدبير بنگريم، حكم مىكنيم كه آفرينندهاش، حكيم است. فرقى نمىكند كه از بالا به پايين بنگريم يا از پايين به بالا.
اينكه مىگوييم: «جهان را پاس بداريم» نه به اين معنى است كه ما پاسبان و نگهبان جهان باشيم كه جهان را به پاسدارى و نگهبانى ما نيازى نيست. حافظ و نگهبان جهان -با همه نظم خيرهكننده آن- كسى است كه «كرسى قدرت او زمين و آسمان را فراگرفته و از نگهبانى آنها خستگى و ناتوانى، پيدا نمىكند(2)». همو كه «بهترين حافظ و نگهبان است(3)» و در عين حال «ارحم الراحمين» است.
منظور ما از پاسدارى جهان اين است كه همه ويژگىهاى آن را -اگرنه هر اندازه، ممكن است- بشناسيم و خودمان را با آنها هماهنگ و منطبق سازيم و هرگز از مسير نظام حكيمانه آن منحرف نشويم. اين درست مثل اين است كه به كودكى كه مىخواهد از خيابانى عبور كند، مىگويند: «مواظب ماشينها باش». يعنى مواظب باش كه از محل عابر پياده و خطكشى شده، عبور كنى وگرنه ممكن است دچار تصادف شوى و جان يا سلامتت به خطر بيفتد. البته اين در صورتى است كه رانندگان هم پاىبند مقرّرات باشند وگرنه هر چقدر عابر پياده دقت و مواظبت كند، نتيجهاى نخواهد داشت.
جهان دستخوش هرج و مرج نيست. بررسى همه ابعاد وسيع و دقيق و حكيمانه آن، نه درخور اين نوشتار است و نه در توان صاحب اين نوشتار. بهتر است يادآورى كنيم كه اگر جهان، دستخوش هرج و مرج بود، ابعاد گسترده آن را نمىتوانستيم بررسى و شناسايى كنيم. چيزى كه دستخوش هرج و مرج است، بىقانون است و چيزى كه بىقانون است، از هرگونه شناختى، گريزان است و در برابر همه بررسىها -اعم از حسّى و تجربى يا عقلى- عاصى و سركش است.
مىخواهيم در اين نوشتار، با استفاده از وحى الهى، برخى از ويژگىهاى مهم جهان را كه به زندگى و وظيفه و سرنوشت ما مربوط مىشود، شناسايى كنيم و ببينيم كه چگونه بايد آنها را پاس بداريم تا اهل سعادت شويم و در صف هالكان و اشقيا قرار نگيريم. اين جهان سراسر نور است. خورشيد و ماه حكمت و عنايت، همهجا را روشن كرده است. كورى بصر و بصيرت، انسان را گرفتار كرده و از ديدن و فهميدن آنهمه انوار تابان، محروم و مهجور مانده است. آرى:
اين جهان، پر آفتاب و نور و ماه
تو بِهِشته سر فرو برده به چاه
كه اگر حق است كو آن روشنى
سر زِ چَه بردار و بنگر اى دنى
جمله عالم، شرق و غرب، آن نور يافت
تا تو در چاهى نخواهد بر تو تافت
چَه رها كن رو به ايوان و كروم
كم ستيز اينجا بدان كه «اللّجُّ شوم»
هركه استيزه كند بر رو فتد
آنچنان كو برنخيزد تا ابد
هرچه آن بر تو كراهيّت بود
چون حقيقت بنگرى رحمت بود
هيچكس نمىتواند خداى توانا و حكيم را به تكليف يا دستورى، ملزم و مكلّف سازد. الزام و تكليف، همواره بايد از سوى مقامى باشد كه مولويّت و برترى دارد. خدايى كه خود در وصف خود مىگويد: «و هُوَ العَلىُّ العَظيمُ(4)» و علوّ و عظمتش، همهچيز را فراگرفته، چگونه ممكن است موجوداتى كه همه، مقهور عظمت و برترى اويند، برايش تكليف و وظيفه يا مسؤوليتى معين كنند؛ ولى مانعى نيست كه او خود را ملزم و متعهد بشناسد كه كارهايى در نظام خلقت انجام دهد كه مطابق حكمت و مصلحت، بلكه عين حكمت و مصلحت باشد. به واسطه همين التزام و تعهد اوست كه مىبينيم جهان آفرينش، ويژگىهايى پيدا كرده كه ما بايد آنها را بشناسيم و آنها را در اعمال و اخلاق، بلكه نيّات خود پاس بداريم، تا سعادتمند شويم.
او نه تنها از ما خواسته كه از راه راست منحرف نشويم، بلكه خود نيز بر راه راست است. يعنى هرگز اجازه نمىدهد كه جهان آفرينش از نظام حكيمانه و قوانين عادلانه، انحراف يابد و چون انسان، جزيى از اين جهان است و در كارهاى خود آزادى و اختيار دارد، نه تنها او را به هدايت تكوينى در راه راست قرار داده و جزء را تابع كل ساخته، بلكه به هدايت تشريعى نيز راه راست را به او نشان داده، تا در كارهاى اختيارى خود بتواند با آگاهى كامل، در صراط مستقيم حركت كند. به همين جهت است كه پس از بيان خلقت به حقِّ آسمانها و زمين(5) و انسانى كه متأسّفانه در كارهاى اختيارى خود، مخاصم نظام آفرينش مىشود(6) و خلقت حيواناتى كه براى انسان منافع بىشمارى دارند(7)، مىفرمايد: «و عَلَى اللّهِ قَصْدُالسَّبيل(8)»: «بر خداست بيان راه راست».
علت اينكه بيان راه راست را بر عهده خويش گذاشته، اين است كه همه راهها، نمىتوانند راه راست باشند. تنها راه راست است كه رهرو را به مقصد مىرساند. راههاى ديگر، ظلمات است و بايد از پيمودن آنها خوددارى كرد و خود را در خطر و مهلكه گمراهى نبايد گرفتار كرد. به دنبال جمله مذكور مىفرمايد: «و منها جائِرٌ و لَوْ شاءَ لَهَداكُم أجْمَعينَ(9)». «برخى از راهها منحرف است و اگر خدا مىخواست، همه شما انسانها را به همان راه راست هدايت مىكرد».
اين آيه، نشان مىدهد كه راه حق، يكى بيشتر نيست؛ بقيّه راهها منحرف و گمراهكننده است. بنابراين، قرآن با ديدگاه پلوراليستى و تز تعدد قرائتها و كثرت صراطها و حقبودن همه راهها روى موافق نشان نداده است. به علاوه، اين آيه نشان مىدهد كه مردم در انتخاب راه راست، آزادند و اجبارى در كار نيست. اگر اجبار انسان هم به مقتضاى صراط مستقيم آفرينش بود، خداوند همان را مىخواست و انجامش مىداد؛ ولى مشيّت او به كارى كه برخلاف نظاممندى آفرينش بوده و انحراف از صراط مستقيم است، تعلّق نمىگيرد. البته مفسّرين، از آيه مورد بحث چنين استفاده كردهاند كه مقصود از «على اللّه قصد السبيل» اين است كه بر عهده خداوند، بيان راه راست و همان هدايت تشريعى است(10)؛ ولى از آنجا كه «قصد» به معناى راستبودن و «قصدالسبيل» به معناى راست بودن راه است، برخى، مصدر را به معناى اسمفاعل و جمله را به معناى «على اللّه السبيل القاصد» گرفتهاند(11). بنابراين، معناى آيه اين ايت كه بر خداست راه راست و راه ميانه و اين، اختصاصى به هدايت تشريعى و بيان تكاليف ندارد؛ بلكه او خود را ملزم شمرده كه بر راه راست باشد و در فرمانها و دستورها و اوامر خود -چه در قلمرو تكوين و چه در قلمرو تشريع-از راه راست، منحرف نشود. انسان بايد از راه تدبّر در حكمتهاى تكوينى و تشريعى خداوند و آگاهى كامل نسبت به آنها بكوشد كه خود را با آنها هماهنگ سازد. آرى:
«راه راست و طريق پسنديده، آن است كه سوى حق مىشود و گذر بر حق دارد و آن راه به سه چيز توان بريد: اول، علم و ميانه، حال و آخر، عين. علم، بىاستاد، درست نيايد. حال، بىموافقت، راست نيايد عين، تنهايى است و با علاقت نسازد. در علم، خوف بايد، در حال، رجا بايد در عين، استقامت بود... هيچكس از دوستان او اين راه را نبريد تا سه چيز به هم نديد: از سلطان نفس، رسته و دل با مولا پيوسته و سِر، به اطّلاع حق آراسته(12)».
اگر بر خداست كه در همه برنامههاى تكوينى و تشريعى خود و در تدبير آفرينش و ارسال رسل و انزال كتب، بر راه راست باشد، هيچ موجودى نبايد به خود اجازه دهد كه از راه راست و صراط مستقيم، خارج شود. موجوداتى كه مكلّف به تكاليف اختيارى نيستند، هرگز تخلّف نمىكنند. جمادات و نباتات و حيوانات، در همان خطّى حركت مىكنند كه نظام آفرينش بر آن قرار دارد و نظامبخش آفرينش، آن را ترسيم كرده است. انسان هم مىتوان گفت: در حدود 95% افعال خود را مطابق همين نظام انجام مىدهد. تنها 5% افعال او، ارادى و اختيارى است كه در اين بخش ممكن است خصيم يا مخاصم گردد و آن هم نتيجهاى جز ضرر و زيان، دامنگيرش نمىسازد. دشمن به دشمن آن نپسندد كه بىخرد
بر نفس خود كند به مراد و هواى خويش
از دست ديگرى چه شكايت كند كسى
سيلى به دست خويش زده بر قفاى خويش
دزد از جفاى شحنه چه بيداد مىكند
كو گردنش نمىزند الّا جفاى خويش
چاه است و راه و ديده بينا و آفتاب
تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش
گر گوش دل به گفته سعدى كند كسى
اول رضاى حق طلبد پس رضاى خويش
جالب اين است كه در نظام حكيمانه آفرينش، ما انسانها، هم راهيم، هم رهرو. نظام تكوين و نظام تشريع هم راه است. البته نظام تشريع، ادامه و مكمّل نظام تكوين است نه اينكه تافتهاى جدا بافته و مستقل از آن. ما انسانها نيز جزيى از نظام تكوين بوده و نظام تشريع به خاطر ما به وجود آمده و پيامبران خدا هدفى جز تنظيم برنامههاى زندگى انسان و برقرارى نظام قسط و عدل ندارند. به همين جهت است كه مىگوييم: «انسان به لحاظ اينكه جزيى از نظام خلقت است، راه؛ و به لحاظ اينكه در همين نظام بايد حركت كند و از خط مستقيم آن خارج نشود، رهرو است». و اما خداوند بزرگ، فوق نظام تكوين و تشريع است و بر آن، اِشراف دارد و اجازه هيچگونه انحرافى را نمىدهد.
اين نكته را هم خاطرنشان مىكنيم كه فرشتگان هم در نظام هستى، موجوداتى آگاه و مختارند و برخلاف انسانِ مخاصم و خصيم، جز تسليم و سرسپردگى و اطاعت و فرمانبردارى، كار ديگرى از آنها سر نمىزند و اين را در كمال اختيار و آزادى و آگاهى، انتخاب كرده است. چنانكه قرآن مجيد دربارهشان مىفرمايد:
«... عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لايَعْصَوْنَ اللّه ما أمرهُم و يَفْعَلونَ مايُؤْمَرونَ(13)».
«بر آتش دوزخ، فرشتگانى درشتخو و سختگيرند و از فرمان خداوند سرپيچى نمىكنند و آنچه به آن فرمان داده مىشوند، انجام مىدهند».
و نيز مىفرمايد:
«و قالوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَه بَلْ عِبادٌ مُكْرَمونَ
لايَسْبِقونَه بِالقَوْلِ و هُمْ بِأمْرِهِ يَعْمَلونَ(14)».
«گفتند: خداوند رحمان فرزندى گرفته است. او منزّه است بلكه فرشتگان، بندگانى گرامىاند كه به گفتار، بر خداوند پيشى نمىگيرند و به فرمانش عمل مىكنند».
لازم نيست كه همه فرشتگان، سختگير و درشتخو باشند. آنها هم بر راه راست الهى قرار دارند و به هرچه مأمورند، همان را عمل مىكنند. اگر بر اهل دوزخ سختگيرند، بر اهل بهشت، متواضع و مهربانند و از هر درى بر آنها وارد مىشوند و به آنها سلام مىدهند و آنها را بر صبرشان تمجيد مىكنند و به نيكى سراى آخرت، آنها را دلگرم و شاداب مىسازند(15).
بهشتيان، با خوى نيكو زيستهاند و بر صراط مستقيم عقايد و اخلاق و اعمال نيكو، سلوك كردهاند و به همين جهت سرو كارشان با فرشتگان خوشخلق و خوشرفتار است؛ ولى دوزخيان، منحرف شدهاند و با عقايد و اخلاق و اعمال زشت زيستهاند و سر و كارشان با فرشتگان سختگير و درشتخوست.
فرشتگانى هم هستند كه حامل صحيفههاى تكريمشده و رفعتمقام و مطهّر الهى بوده و قرآن از آنها به عنوان كريمانى نيكوكار ياد كرده و مقام و منزلت آنها را ستوده است(16). البته آنها از جنگ درونى عقل و شهوت، آسودهاند؛ چنانكه حيوانات هم از اين جنگ، به دورند. با اين فرق كه اولى بدون شهوت و دومى بدون عقل است؛ ولى انسان درگير جنگ باطنى عقل و شهوت است و به قول شاعر: آدميزاده طرفه معجونىست
كز فرشته سرشته وز حيوان
گر رود سوى اين شود كم از اين
ور رود سوى آن شود به از آن
نداشتن شهوت، دليل بر عدم اختيار نيست. شرط اختيار اين نيست كه موجود داراى شهوت باشد، بلكه شرطش داشتن عقل است؛ اعم از اينكه داراى شهوت باشد يا نباشد. به خاطر همين تضاد عقل و شهوت است كه اگر انسان، پويا و كوشا باشد، از فرشته هم مقربتر مىشود. مولوى مىگويد:
در حديث آمد كه خلّاق مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود
يك گروه ديگر از دانش تهى
همچو حيوان از علف در فربهى
اين سوم هست آدميزاد و بشر
نيمى او زا فرشته و نيمى ز خر
نيم خر خود مايل سفلى بود
نيم ديگر مايل عقلى بود
آن دو قوم، آسوده از جنگ و حراب
وين بشر با دو مخالف در عذاب
حديث مورد اشاره وى در كتب روايى ما به اين صورت آمده است كه عبدالله بن سنان از امام صادقعليه السلام درباره افضلبودن فرشته يا انسان، سؤال مىكند. حضرتش از قول امام علىعليه السلام در پاسخ وى چنين فرمود:
«انّ اللّه عزّ و جلّ رَكَّبَ فى الملائِكَةِ عَقلاً بِلاشَهْوَةٍ و رَكَّبَ فى البَهائِمِ شَهْوَةً بِلاعقلٍ و رَكَّبَ فى بنىآدمَ كُلّيَّتِهِما. فَمَن غَلَبَ عقلُهُ شَهوَتَهُ فهو خَيْرٌ مِنَ الملائِكَة و مَنْ غَلَبَ شهوتُهُ عقْلَه فَهو شَرٌّ مِنَ البَهائم(17)».
«خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت و در حيوانات، شهوت بدون عقل و در انسان عقل و شهوت، هردو را سرشته است. هركس عقلش بر شهوتش غلبه كند بهتر از فرشتگان و هركس شهوتش بر عقلش غلبه كند، بدتر از حيوانات است».
نظام راستين و بىانحراف و اعوجاج خلقت، نظامى است كه موجودات زندهاش سه گروهاند و اين انسان است كه يا با شناخت دقيق نظام، سرسپردگى مىكند و اوج مىگيرد و يا گستاخى و سرسرى مىكند و ساقط مىشود.
1) و ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما لاعبين. لو أردنا أن نتّخذ لهواً لاتّخذناه من لدنّا (انبياء، 16 و 17).
2) وسع كرسيّه السّموات و الارض و لا يؤوده حفظهما (بقره، 275).
3) فالله خير حافظاً و هو ارحمالراحمين. (يوسف، 65).
4) بقره، 257.
5) خلق السّموات و الارض بالحق. (نحل، 4).
6) فاذا هو خصيمٌ مبينٌ. (نحل، 5).
7) نحل، 9 تا 6.
8) نحل، 10.
9) نحل، 10.
10) تفسير مجمعالبيان، جلد 6 و 5، ص 352.
11) ن.ك: به تفسير الميزان، ذيل آيه 10، سوره نحل.
12) كشف الاسرار و عدّةالابرار معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى، تأليف رشيدالدين ميبدى، ج 5، ص 361.
13) تحريم، 6.
14) انبياء، 26 و 27.
15) و الملائكة يدخلون عليهم من كلّ باب
سلامٌ عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار. (رعد، 24 و 23).
16) كلّا انّها تذكرة
فمن شاء ذكره
فى صحف مكرّمة
مرفوعة مطهّرة
بأيدى سفرة
كرام بررة (عبس، 11 تا 16).
17) بحارالانوار، ج 60، 299.