جايگاه و نقش اهل بيت عليهم السلام در ترويج و توسعه فرهنگ قرآني، به ويژه تفسير قرآن كريم، نقش كليدي و اساسي در تبيين حقايق قرآني است. اين مهم، همزمان با نقش تأثيرگذار رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم در تفسير آيات قرآن و تربيت مفسّراني گران قدر از صحابه، از جمله حضرت علي عليه السلام به عنوان صدرالمفسّرين و آگاه ترين اشخاص به ظاهر و باطن قرآن آغاز مي شود. علي عليه السلام به عنوان يك شاگرد ويژه كه تمام مسائل وحي و شريعت را از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم آموخته بود خود به تربيت مفسّران پرداخت و به گونه اي در فرهنگ و دانش آن عصر نفوذ نمود كه هيچ يك از صحابه، داراي هر دانش و منصبي كه بودند، خود را بي نياز از وي نمي ديدند. بزرگ ترين مفسّران صحابه پس از حضرت علي عليه السلام مانند ابن عباس، ابن مسعود و اُبيّ بن كعب، به علم بي نظير آن حضرت اعتراف نموده اند بلكه در بسياري از موارد، علم تفسير خود را وامدار ايشان مي دانند. ابن عباس مي گويد: «تمام آنچه را از تفسير فراگرفتم، از علي بن ابي طالب عليه السلام است.»(1)
ابن مسعود با اتّصال معنوي و رابطه فكري با علي عليه السلام آموزه هاي خود را متأثّر از دانش و معلومات او مي داند و مي گويد: «من تفسير را از علي عليه السلام برگرفتم و از او استفاده بردم و معلوماتم را بر او خواندم. بي شك علي عليه السلام بهترين و دانشمندترين مردم پس از پيامبر خدا است.»
افزون بر آن، اين شيوه در خاندان امام علي عليه السلام ادامه مي يابد. پيشوايان از اهل بيت عليهم السلام به افاضه علوم و گسترش فرهنگ قرآني مي پردازند تا جايي كه حتّي حضرت زينب عليها السلام به بانوان در عصر خود قرآن و تفسير مي آموخت.
از آن جا كه «اهل بيت» مطابق روايات مفهومي گسترده دارد كه امامان معصوم عليهم السلام را نيز در بر مي گيرد، ائمّه اطهارعليهم السلام در توسعه فرهنگ قرآني نقش هاي اساسي را ايفا كرده اند كه مهم ترين موارد آن عبارتند از:
1. نقش هدايتي و تربيتي در تفسير؛
2. تربيت مفسّر؛
3. بيان مباني و اصول راهبردي؛
4. جلوگيري از انحراف ها و كج انديشي ها در تفسير (كه از جمله مي توان به پديده جعل، اسرائيليات، تفسير به رأي، قياس و استحسانات اشاره نمود.)
اهل بيت عليهم السلام به عنوان افرادي كه آگاه به تمام مفاهيم و معاني قرآن هستند، چنان كه در روايات بدان اشارت رفته است، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انّا اهل بيت لم يزل الله يبعث منّا من يعلم كتابه من اوّله الي آخره (2)؛ ما اهل بيت به گونه اي هستيم كه خداوند متعال همواره از ميان ما كسي را برمي انگيزد (امام عصر خودش قرار مي دهد) كه آگاه به (تفسير) كتابش از آغاز تا آخر آن مي باشد.»
اين آگاهي به كتاب الهي، وظيفه اي را بر عهده آنان گذارده است و آن، هدايت انسان ها به شناخت حقيقي قرآن و مفاهيم آن است؛ هدايتي كه تأثيرگذاري معرفتي بر جان انسان و در نتيجه دستيابي به معرفت كامل است.
امام باقرعليه السلام مي فرمايد: «فانّما علي الناس ان يقرأوا القرآن كما أنزل فاذا احتاجوا الي تفسيره فالاهتداء بنا و الينا(3)؛ وظيفه مردم است كه قرآن را طبق آنچه نازل شده است قرائت كنند؛ ولي اگر نياز به تفسير آن داشتند، هدايت به تفسير قرآن برعهده ما و به سوي ما است.»
پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و ائمّه اطهارعليهم السلام با راهنمايي ها و تعليم ويژه خويش، هم جان مردم را سيراب مي كردند و آنها را به سوي كمال هدايت مي كردند و هم آنها را فقيه و عارف به مفاهيم و تفسير قرآن مي نمودند. در اينجا به چند نمونه از نقش هدايتي اهل بيت عليهم السلام مي پردازيم:
1. شخصي يهودي خدمت حضرت علي عليه السلام مي رسد و از او سؤال هايي مي كند، از جمله اين كه مي گويد: «فاَين وجه ربّك؟؛ روي پروردگار تو [كه در آياتي بدان اشاره شده است مانند: «ويبقي وجه ربّك ذوالجلال والاكرام»(4) ]كجاست؟»
امام علي عليه السلام به ابن عباس فرمود: آتش و هيزمي بياور. ابن عباس گويد: آوردم و حضرت آن را سوزاند. سپس به يهودي گفت: روي اين آتش كجاست؟ يهودي گفت: من وجه و رويي بر آن نمي بينم.
حضرت فرمود: پروردگار من نيز اين چنين است.(5)
حضرت براي راهنمايي يك يهودي درباره پرسش نسبت به برخي از آموزه هاي قرآن، از جمله «وجه رب»، از محسوسات استفاده نموده و او را نسبت به مفهوم آيه هدايت مي كند، كه برخي چيزها مانند آتش «وجه» دارند اما نمي توان آن را مشخص كرد، سپس فرمود: «و لله المشرق والمغرب فأينما تُوَلُّوا فثمّ وجه الله»(6)؛ مشرق و مغرب همه از آنِ خدا است، به هر طرف روي كنيد، خدا (وجه خدا) آن جا است.
2. زراره گويد: خوش نداشتم به طور مستقيم درباره «رجعت» از امام باقرعليه السلام بپرسم؛ لذا يك مسأله ظريف كه پرسش مرا نيز در بر مي گرفت، مطرح كردم. گفتم: فدايت شوم! مرا آگاه كن نسبت به كسي كه كشته مي شود، آيا او مرده است؟ حضرت فرمود: خير! مرگ، مرگ است و قتل چيز ديگر. به حضرت گفتم: كسي كشته نمي شود مگر اين كه مي ميرد. امام عليه السلام فرمود: اي زراره! گفتار خدا را از گفتار تو راستگوتر مي دانم. زيرا در قرآن بين اين دو فرق گذاشته است، در آيه اي مي فرمايد: «أَفَاِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ»(7)، و در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَي اللهِ تُحْشَرُون»(8) و اين چنين نيست كه تو مي گويي اي زراره! بلكه موت چيزي است و قتل چيز ديگري.
حضرت سپس آيه «اِنَّ اللهَ اشْتَرَيمِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...»(9) را تلاوت نمود كه خداوند از مؤمنان در مقابل بهشت، جان و مالشان را مي خرد.
زراره گويد: گفتم: خداوند مي گويد: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»(10)؛ هركسي مرگ را مي چشد. آيا شما نظرتان اين است كه كسي كه كشته شود، مرگ را نمي چشد؟ حضرت فرمود: «ليس مَن قُتِلَ بالسّيف كمن مات علي فراشه، انّ مَن قُتِلَ لابدّ من أنْ يرجع الي الدّنيا حتّي يذوقَ الموت (11)؛ كسي كه با شمشير كشته شود، مانند كسي نيست كه در بستر مي ميرد، كسي كه كشته مي شود، بار ديگر قطعاً به دنيا رجعت مي كند تا مرگ را بچشد.»
از آنجا كه قرآن، كتاب هدايت است و مردم را از تاريكي ها نجات و به سوي نور حقيقي راهنمايي مي كند، بايد براي اين امر مهم آنچه بر مردم عادي و مشتاقان معارف قرآن روشن نيست، عالمان و آگاهاني باشند تا آنها را روشن و به سوي مفاهيم نوراني قرآن هدايت كنند. سيره معصومان عليهم السلام همواره بر تربيت چنين عالماني بوده است. آنان براي درك و فهم قرآن و نيز استنباط احكام شرعي شاگرداني را تربيت نموده و به آنها اجازه اجتهاد و استنباط احكام از آيات و روايات مي دادند. چنان كه ابن عباس تربيت شده مكتب علي عليه السلام بود، امام باقر و امام صادق عليهما السلام شاگردان ويژه اي مانند زرارة بن اعين، يونس بن عبدالرّحمن و مؤمن طاق را تربيت نمودند. امام صادق عليه السلام فرمود: «انّما علينا اَن نُلقي اليكم الاصول و عليكم ان تفرّعوا».(12)
عبدالأعلي مولي آل سام به امام صادق عليه السلام مي گويد: لغزيدم و در اثر آن ناخنم جدا شد، مرهم و دارويي بر انگشتم قرار دادم؛ با اين حالت، چگونه وضو بسازم؟ حضرت فرمود: يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّوجلّ، قال الله تعالي: «و ما جعل عليكم في الدّين من حرج» امسح عليه (13)؛ حكم اين مسأله و مشابه آن را مي توان از قرآن استخراج نمود. خداوند مي فرمايد: «در دين شما بر شما حرجي نيست» در نتيجه با استفاده از آيه (نفي حرج) مي توان مسح روي مرهم يا پارچه اي كه بر زخم (جبيره) مي باشد، انجام داد.
امامان معصوم عليهم السلام گاه با تكيه بر قواعد ادبي (صرف، نحو، معاني، بيان و...) به تفسير آيات قرآن پرداخته اند. و به شاگردان خود مي آموختند كه چگونه با تكيه بر اصول و قواعد كلّي، مطالب ديني را استخراج كنند. به دو نمونه از آن بسنده مي شود:
الف) زراره، فقيه شيعه و تربيت شده مكتب امام باقرعليه السلام مي خواهد بداند چگونه حكم وضو و جزئيات آن از آيه وضو (مائده/6) استخراج مي شود.
زراره از امام باقرعليه السلام مي پرسد: آيا مرا آگاه نمي كني كه از كجا دانستي و گفتي كه مسح براي قسمتي از سر و پا است؟ امام عليه السلام خنديد و فرمود: اي زراره! رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرموده است و قرآن نيز از جانب خداوند اين گونه نازل شده است. چرا كه خداوند متعال مي فرمايد: «فاغسلوا وجوهكم» در اين صورت مي فهميم تمام صورت بايد شسته شود. سپس فرمود: «وايديكم الي المرافق»، سپس با فاصله بين دو كلام فرمود: «وامسحوا برؤسكم»، ما با تعبير «برؤسكم» به خاطر باء مي فهميم كه مسح براي قسمتي از سر است نه همه سر. سپس خداوند متعال «اَرْجُل» را به «رأس» عطف نموده است مانند عطف «يدين» به «وجه»، در اين صورت مي فهميم كه مسح پا نيز قسمتي از پا خواهد بود نه تمام پا. و رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم اين آيه را به همين صورت براي مردم تفسير كرده است ولي مردم آن را تباه كردند.(14)
امام عليه السلام براي اثبات وجوب شستن تمام صورت در وضو، به اطلاق «وجوه» استدلال كرده اند. براي مسح بعضي از سر، به «باء» در «برؤسكم»، زيرا يكي از معاني «باء» تبعيض است، چنان كه «ابن هشام» در «مغني»(15) بدان اشاره نموده است.
و براي مسح بعضي از پا (نه تمام پا)، به اتصال و عطف شدن «ارجل» بر «رؤس» استدلال نموده اند.
ب) مسعدة بن صدقه گويد: شنيدم در حالي كه از امام صادق عليه السلام پرسيده شد: آيا امر به معروف و نهي از منكر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود: خير! به حضرت عرض شد: چرا؟ فرمود: بر كسي واجب است كه توانمند، داراي جايگاه اجتماعي و عالم به معروف و منكر باشد و بر انسان ناتوان واجب نيست؛ دليل آن، قرآن كريم است كه مي فرمايد: «ولتكن منكم امّة يدعون...»(16) تعبير [منكم ] عده اي خاص را بيان مي كند نه عموم مردم را. چنانكه در آيه شريفه «و من قوم موسي امّة يهدون بالحقّ...»(17) آمده است، يعني برخي از قوم موسي به حق هدايت مي كنند و نفرمود: علي امّة موسي و نفرمود: علي كّل قومه...(18)
در اين جا امام عليه السلام به «مِنْ» در «منكم» و «من قوم موسي» استدلال كردند كه، امر به معروف و نهي از منكر بر همه افراد واجب نيست، بلكه بر كساني كه توانايي و آگاهي نسبت به معروف داشته باشند، واجب است.
«مباني و اصول راهبردي» به قواعد و اصولي مي گويند كه راهنماي علمي و عملي آگاهان باشد و نقش تعيين كننده و اثرگذار در «فهم متن ديني» داشته باشد.
يكي از نقش هاي مهمّ معصومان عليهم السلام ارائه مباني و اصول راهبردي است كه آنان همواره در سخنان و آموزه هاي تفسيري خود بدان اشارت نموده اند. اين مباني نقش تعيين كننده و اثرگذار در فهم و برداشت هاي قرآني دارد، كليد راهگشا براي مفسّران است و بر اساس آن مي توان مفاهيم آيات را كشف نمود. مهم ترين آنها عبارتند از:
شرح و توضيح كلام خداوند با امور ظنّي و احتمالي، منتهي به تفسير به رأي مي شود و از مصاديق سخن گفتن بدون علم درباره قرآن است كه منجر به گناه «افتراء علي الله» خواهد شد. در روايتي امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: «از ظن دوري كن؛ چرا كه اعتماد بر ظن و گمان، اعتماد بر دروغ ترين دروغ ها است.»(19)
امام باقرعليه السلام در مكتب تفسيري خود از تفسير به اين شيوه، نهي نموده است. در سفارش به قتادة بن دعامه(م 117 ق.) از تابعين مدرسه عراق (كه روايات فراواني در تفسير دارد) اين مطلب را بيان داشته است. زيد شحّام گويد:
قتادة بن دعامه نزد ابوجعفر امام باقرعليه السلام آمد. امام فرمود: اي قتاده! تو فقيه اهل بصره هستي؟ گفت: چنين مي پندارند. ابوجعفر فرمود: به من خبر رسيده است كه تو قرآن را تفسير مي كني؟ قتاده گفت: آري. امام عليه السلام به وي فرمود: با علم آن را تفسير مي كني يا با جهل؟ گفت: با علم.
ابوجعفرعليه السلام فرمود: اگر با علم آن را تفسير مي كني، پس تو، تو هستي (در همان مرتبه اي هستي كه گمان مي كني.) حال من از تو مي پرسم.
قتاده گفت: بپرس. امام عليه السلام از معناي آيه اي سؤال نمود و او پاسخ ناصحيح داد و امام او را متوجّه اشتباهش نمود و فرمود: واي بر تو اي قتاده! اگر قرآن را از پيش خود (و با رأي و ديدگاه شخصي خود) تفسير مي كني، هم خود هلاك شده اي و هم ديگران را هلاك كرده اي.(20)
امام كاظم عليه السلام در حديثي از پدرانش نقل مي كند: شايسته نيست كه به هرگونه كه بخواهي، سخن بگويي؛ زيرا خداوند متعال مي فرمايد: «وَ لا تَقْفُ مَا لَيَسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»(21)؛ از چيزي كه علم به آن نداري پيروي مكن.(22)
از اين روايات استفاده مي شود كه «تفسير» بايد بر اساس علم باشد و در غير اين صورت، موجب هلاكت خود مفسّر و ديگران خواهد شد.
در برخي مواقع، ائمه اطهارعليهم السلام مخاطبان خود را به بُعد توحيدي آيات توجّه مي دادند.
در روايت است كه عمرو بن عبيد از امام باقرعليه السلام معناي غضب خداوند در آيه «و مَن يَحْلِلْ عليهِ غضبي فقد هوي »(23) را پرسيد. حضرت فرمود: «هو العقاب يا عمرو، انّه مَن زَعم انّ الله - عزّوجلّ - زال من شي ءٍ الي شي ءٍ فقد وصفه صفةَ مخلوقٍ...»(24)
در روايت ديگري آمده است: «كسي كه گمان ببرد، چيزي مي تواند خداوند را تغيير دهد، كافر است.»(25)
امام باقرعليه السلام توحيد حقيقي را بيان نموده و بُعد توحيدي در آيات را مورد توجّه قرار داده است.
جابر بن يزيد جُعْفي (م 127 ق.) كه از تابعان مدرسه عراق است، گويد: از امام باقرعليه السلام درباره آيه شريفه «لئن قُتِلتم في سبيل الله او مُتُّم»(26)، پرسيدم. امام باقرعليه السلام فرمود: اي جابر! آيا مي داني منظور از «سبيل الله» در آيه چيست؟ پاسخ دادم: نه، نمي دانم، مگر اين كه از شما بشنوم. حضرت فرمود: «سبيل الله» علي عليه السلام و فرزندانش مي باشد و آيه مي فرمايد: كسي كه در راه ولايت اينان كشته شود، كشته شده راه خداست و كسي كه در ولايت (و با ولايت) اينان بميرد، در راه خدا مرده است.(27)
توجّه به بُعد ولايي آيات، نه تنها در اين روايت، بلكه در بسياري از سخنان ائمه اطهارعليهم السلام يك اصل حاكم بر تفسير و فهم قرآن مي باشد. در روايتي، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انّ الله جَعَلَ ولايتنا اهل البيتِ قُطْبَ القرآنِ و قُطْبَ جميعِ الكتب، عليها يستديرُ محكمُ القرآن.»(28)
قرآن كريم آخرين كتاب آسماني براي هدايت بشر است؛ از اين رو، بايد قوانين آن به گونه اي باشند كه تا روز قيامت بتوانند نقش هدايتگري براي فرد و جامعه ايفا نمايند. لازمه اين مبنا، برخوردار بودن قرآن كريم از احكام جاودانه و انطباق با زمان هاي حال و آينده و نيز برخورداري از باطني عميق است.
از اين رو، امام باقرعليه السلام در روايتي مي فرمايد: «اگر اين طور باشد كه وقتي آيه اي در باره قومي نازل شد، پس از آن كه آن قوم مردند، آيه نيز بميرد، چيزي از قرآن باقي نمي ماند. ولي قرآن كريم تا آسمان و زمين هست، جاري است.»(29)
همچنين امام صادق عليه السلام فرموده است: «قرآن تأويلي دارد كه بسان روز و شب و مه و مهر در جريان است.»(30)
يكي از راههاي صحيح تفسير قرآن كريم استفاده از آيات محكم براي فهم متشابهات قرآن كريم است؛ چنان كه خود قرآن آياتش را بر دو قسم نموده: يكي، محكمات كه آنها اصل و مادر هستند و ديگري، متشابهات «مِنهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»(31)، مفهوم امّ الكتاب و اصل بودن «هنّ امّ الكتاب» مرجعيت محكمات براي متشابهات را روشن مي سازد.
اين اصل از يك طرف به ما مي فهماند كه اوّلاً قرآن با قرآن قابل تفسير است. ثانياً به نوعي استقلال فهم قرآن را براي ما بيان مي كند كه اگر جايي از قرآن (مانند متشابهات) براي انسان قابل فهم نبود، در جاي ديگر بايد به سراغ آن رفت.
امام رضاعليه السلام مي فرمايد: «من ردّ متشابه القرآن الي محكمه هدي الي صراط مستقيم (32)؛ كسي كه متشابهات قرآن را به محكمات آن برگرداند، به راه راست هدايت شده است.»
علاّمه طباطبايي قدس سره پس از بيان رواياتي درباره تفسير متشابهات، مي نويسد: از روايات همان مطلبي را كه ما بيان كرديم؛ يعني ارجاع متشابهات به محكمات، استفاده مي شود و تشابه در متشابهات قابل رفع است چرا كه محكمات مي توانند متشابهات را تفسير كنند.(33)
قرآن كريم براي فهم متشابهات، اصل ديگري را مطرح مي كند كه: «تأويل و علم به متشابهات نزد راسخان در علم است.»(34) و در روايات فراوان و گسترده اي ائمه عليهم السلام خود را «راسخان در علم» مطرح نموده اند.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: ائمه اطهارعليهم السلام راسخان در علمند و تأويل قرآن را مي دانند.(35)
همچنين مي فرمايد: «الرّاسخون في العلم اميرالمؤمنين والائمة من ولده (36)؛ راسخان در علم، علي بن ابيطالب و امامان از فرزندان او است.» چنانچه در روايت ديگر، امام باقرعليه السلام رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را برترين راسخان در علم معرّفي مي كند.(37)
در روايات از يك طرف، هشدار داده شده كه تأويل متشابهات و تكيه بر آراء شخصي مفسّر، موجب هلاكت مفسّر است. از طرف ديگر، مرجع فهم متشابهات را اولياء الهي مطرح نموده اند؛ همان طور كه قرآن كريم راسخان در علم را مرجع فهم متشابهات معرّفي نموده است.
امام علي عليه السلام مي فرمايد: «انّما هلك الناس في المتشابه لانّهم لم يقفوا علي معناه و لم يعرفوا حقيقته فوصعوا له تأويلات من عند أنفسهم بآرائهم و استغنوا بذلك عن مسألة الاوصياء(38)؛ مردم در تفسير آيات متشابه هلاك شده اند. زيرا آگاهي به معناي آن ندارند و حقيقت آن را نمي فهمند، با آراء شخصي خود آيات را تأويل مي كنند؛ در نتيجه خود را از جانشينان حقيقي پيامبر بي نياز مي بينند.»
اهل بيت عليهم السلام همواره «قرآن» را محور و معيار فهم دين معرفي نموده و سفارش نموده اند كه در تمام مسائل به قرآن مراجعه شود. ائمّه عليهم السلام افزون بر آموزه هاي روش تفسير قرآن به قرآن، بر عرضه سنّت بر قرآن نيز تأكيد نموده اند. رواياتي كه از آنان مي رسد مي توان آن را با قرآن كريم ارزيابي نمود، اگر موافق و در راستاي قرآن بود، قابل پذيرش و اگر نبود، قابل طرد است. بنابر اين معيار و موازنه اصل و اساسِ شريعت و دين، قرآن كريم است.
امام صادق عليه السلام فرمود: «انّ علي كلّ حقّ حقيقةً و علي كلّ صواب نوراً فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه (39)؛ بر سراپرده هر حقّي حقيقتي و نوري نهفته، بنابراين آنچه با قرآن سازگار است، بگيريد و آنچه مخالف است، رها سازيد.»
از اين روايت استفاده مي شود كه تمام مطالب دين به طور عموم كه بر فرهنگ مسلمانان القاء مي شود، قابل عرضه بر كتاب الهي است.
پيامبراسلام صلي الله عليه وآله وسلم در سرزمين منا، خطبه خواندند و فرمودند: «اي مردم! آنچه از من به دست شما مي رسد، اگر موافق كتاب خدا باشد، من آن را گفته ام و اگر مخالف كتاب خدا باشد، آن را نگفته ام.»(40)
امام صادق عليه السلام اصل و اساس شريعت را قرآن معرّفي نموده و مي فرمايد:
«ما من امر يختلف فيه اثنان الاّ و له اصل في كتاب الله و لكن لايبلغه العقول (41)؛ هيچ چيزي نيست كه مورد اختلاف دو نفر باشد مگر اين كه براي آن اساسي در كتاب خدا وجود دارد، لكن عقل ها و فهم هاي عادي آن را درك نمي كنند.»
اهل بيت عليهم السلام در تكريم و ارزش و اعتبار علمي «قرآن كريم» تا جايي تأكيد داشته اند كه در تمام تعهّدات و قراردادها و عقود، هر شرطي در ضمن قرارداد باشد، نبايد مخالف كتاب خدا باشد و الاّ پذيرفته نيست.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «المسلمون عند شروطهم الاّ كلّ شرط خالف كتاب الله عزّوجلّ فلايجوز و اِنْ كان شرطاً يخالف كتاب الله عزّوجلّ فهو ردّ الي كتاب الله؛ مسلمانان پايبند به شروط در قراردادها هستند مگر شرطي مخالف قرآن باشد كه آن شرط اعتباري ندارد.»
1. التفسير والمفسّرون، ذهبي، ج 1، ص 96.
2. بصائرالدرجات، صفّار، حسن، ج ، ص 194.
3. تفسيرالفرات، فرات كوفي، ص 258.
4. الرّحمن/ 27.
5. نورالثقلين، حويزي، علي بن جمعه، ج 1، ص 117.
6. بقره/ 115.
7. آل عمران / 144.
8. همان / 158.
9. توبه / 111.
10. آل عمران / 185؛ انبياء / 35 و عنكبوت / 57.
11. تفسير عياشي، ج 2، ص 112.
12. وسائل الشيعه،حرّ عاملي، ج 18، ص 40، مشابه اين روايت، امام رضا(ع) به احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي فرمود: «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع»، همان / 41.
13. تهذيب الاحكام، شيخ طوسي، ج 1، ص 363.
14. تفسير عياشي، ج 1، ص 299، ح 52؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 596.
15. مغني اللبيب، ص 55، حرف الباء،معناي يازدهم.
16. آل عمران / 104.
17. اعراف / 159.
18. نورالثقلين، ج 1، ص 380.
19. وسائل الشيعه، ج 18، ص 38.
20.روضه كافي،كليني،محمدبن يعقوب،ص 142،ح 485.
21. اسراء / 36.
22. وسائل الشيعه، ج 18، ص 17.
23. طه / 81.
24. نورالثقلين، ج 3، ص 386.
25. سفينةالبحار، محدّث قمي، ج 2، ص 265.
26. آل عمران / 157.
27. تفسير عياشي، ج 1، ص 202.
28 و 29. همان، 5 و 11.
30. بحارالانوار، ج 23، ص 79.
31. آل عمران / 7.
32. بحارالانوار، ج 92، ص 377.
33. تفسير الميزان، ج 3، ص 68.
34. آل عمران / 7.
35. بصائرالدرجات، ص 223.
36. وسائل الشيعه، ج 18، ص 231.
37. نورالثقلين، ج 1، ص 316.
38.بحارالانوار،ج 93،ص 12؛ميزان الحكمه،ج 8،ص 99.
39. وسائل الشيعه، ج 18، ص 85، ح 34.
40 و 41. همان، ص 79 و 581.