شيوه‏هاي ظريف و متنوّع در فهم و بيان معارف قرآن

پدیدآوراسماعیل نساجی زواره

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 600 بازدید
شيوه‏هاي ظريف و متنوّع در فهم و بيان معارف قرآن

اسماعيل نسّاجي زواره

قرآن مجيد كه به منظور هدايت تمام انسان‏ها بر پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نازل شده، كتابي است الهي و داراي مراتب كه مرتبه اعلايش، يعني همان «امّ الكتاب» نزد خداوند سبحان است: «و انّه فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»1
اين مرحله كه اصل و ريشه قرآن است، وجود و حقيقت «عنداللهي» دارد. در آن جا سخن از لفظ، نوشتن، صورت ذهني و علم حصولي نيست. تا انسان بالا نرود و به حضور اقدس خدا نرسد نمي‏تواند آن مرتبه عالي را درك كند، چرا كه آن مرتبه هدايت افراد باتقوا «... هديً للمتقين»2 است.
اما مرحله نازله‏اش «عندالنّاس» و به صورت كتاب و لفظ عربي روشن ظهور كرده كه الفاظ و ظواهرش قابل قرائت، استدلال، گفتن، شنيدن، نوشتن، قابل فهم و همگاني است: «... هديً للنّاس...»3
بنابراين، همه انسان‏ها از نور هدايت و مقام نازل آن برخوردار خواهند شد، به طوري كه خداي سبحان در قرآن آن را كتاب هدايت همه انسان‏ها معرفي مي‏كند:
«... وَمَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ»4
از اين رو، همگان آن را مي‏فهمند و براي همه سودمند است، هيچ بشري بي‏نياز از آن نيست. زن و مرد، پير و جوان، از هر نژاد و اقليمي كه باشند به آن نياز دارند.
فهم قرآن كريم، اگرچه نياز به زبان خاصي دارد (زبان عربي)، زبان و فرهنگ آن در فطرت انسان هاست و همگان آن را مي‏فهمند. خداي سبحان آن را به عنوان يادآوري و پند و موعظه آسان معرفي مي‏كند:
«وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ»5
آساني قرآن به دليل آشنايي پيام آن با دل و جان انسان است نه آن‏كه كتابي سبك و بي‏مغز است.
قرآن كلامي ثقيل، سنگين و پرمغز است، ولي در عين حال، به دليل هماهنگي با فطرت انسان‏ها، فهميدن و بهره‏مندي از آن براي همگان آسان است.
انسان‏ها اگرچه از فرهنگ مشترك فطري برخوردارند، در هوشمندي و مراتب فهم يكسان نيستند و به تعبير برخي روايات «النّاس كمَعادنِ الذَّهَب والفضّة»6 مردم همانند معادن طلا و نقره متفاوتند». برخي از مخاطبان قرآن ساده انديش و برخي حكيمان فرزانه و ژرف انديشان باريك‏بين هستند.
به همين دليل، اين كتاب جهان شمول الهي، معارفش را با روش‏هاي متفاوت و در سطوح گوناگون بيان كرده تا از طرفي، ژرف‏انديشان به بهانه پايين بودن مطالب وحي خود را بي‏نياز از آن نپندارند و از طرف ديگر، ساده انديشان از فهم مطالب آن خود را محروم نبينند.7
بنابراين، چون از نظر وسعت حوزه رهنمود، جهان شمول است، از دو ويژگي برخوردار است:
الف) به زباني جهاني سخن مي‏گويد تا همگان از معارف آن بهره ببرند و هيچ كس به بهانه نارسايي زبان و بيگانگي با فرهنگ، آن را خار راه خود نبيند و از پيمودن راه سعادت بخش آن باز نايستد.8
مراد از زبان قرآن و مردمي بودن آن، سخن گفتن با فرهنگ مشترك مردم است. انسان‏ها اگرچه در لغت و ادبيات از يكديگر بيگانه‏اند و در فرهنگ‏هاي قومي و اقليمي نيز اشتراكي ندارند، در فرهنگ انساني كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذير است، مشترك هستند. قرآن نيز با همين فرهنگ با انسان‏ها سخن مي‏گويد.9
نشانه فطري بودن زبان قرآن و مشترك بودن فرهنگ جهان شمول آن را مي‏توان در گردهمايي دلپذير سلمان فارسي، صهيب رومي، بلال حبشي، اويس قرني و عمّار عربي در ساحت قدس پيامبر اسلام مشاهده كرد.10
ب) محتوايش براي همگان مفيد و سودمند بوده و احدي از آن بي‏نياز نيست.
فهم معارف آن براي همگان آسان است امّا اين بدان معنا نيست كه همگان به يكسان از آن بهره مي‏برند. چرا كه معارف آن مراتب مختلف دارد و هر مرتبه آن بهره گروهي خاص است:
«كتاب الله عزوجل علي اربعة اشياء: علي العبارة والاشارة واللطائف والحقائق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواصّ واللطائف للاولياء والحقائق للانبياء»11 كتاب خداوند عزوجل معارفش بر اساس چهار چيز نازل شده است: عبارت‏ها، اشارت‏ها، لطيفه‏ها و حقيقت‏ها، پس عبارت‏هاي آن براي عموم مردم است، اشارت‏هاي آن براي خواص، لطيفه‏ها براي اولياي خدا و حقايق آن براي پيامبران.
بنابراين، با توجه به حديث فوق، هر كس به اندازه استعداد خويش از قرآن بهره مي‏برد. قرآن در بيان معارف الهي خود شيوه‏هاي خاصي دارد، لذا نمي‏تواند مانند كتب علمي تنها به بيان مسائل علمي و جهان شناسانه بپردازد يا مانند كتب اخلاقي تنها به اندرز بسنده كند و يا همتاي كتاب‏هاي فقهي و اصولي به ذكر احكام فرعي و مباني آن‏ها اكتفا كند و به طور كلي، شيوه‏هاي رايج و معمول كتب بشري را در پيش گيرد.
اين كتاب الهي در رسيدن به اهداف خود كه همان اهداف رسالت پيامبر است، روش‏هاي خاصي را برگزيده كه به برخي اشاره مي‏شود:

1. استفاده گسترده از تمثيل

يكي از شيوه‏هاي معمول در بيان معارف و پيام رساني قرآن، عينيّت بخشيدن و تجسّم دادن به مفاهيم عقلي در قالب مثل‏هاي گوناگون است.
قرآن در موارد متعدّد براي پايين آوردن سطح مطلب عقلي و قرار دادن آن در دست‏رس فكر بشر از مثل استفاده كرده است.
انسان هرچه ساده انديش‏تر باشد، احتياجش به مثل بيش‏تر است، به همين دليل، مثلاً اگر استاد رياضي بخواهد مسائل هندسي را براي نوآموزي مطرح كند، حتما بايد از مثل كمك بگيرد.
مثل زدن و تشبيه كردن مطالب به امور مادي از روش‏هاي متداولي است كه قرآن به وفور از آن استفاده كرده و مطالب بلند خود را به طور جذّاب با مثل بيان كرده است.12 قرآن هدف خود را از اين مثل‏ها به كار انداختن فكر و انديشه مردم معرفي مي‏كند:
«وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»13 و اين مثل هايي است كه مي‏زنيم شايد آن‏ها بينديشند.
از اين آيه استفاده مي‏شود كه مثل‏هاي قرآني با آن كه ساده هستند، فهم آن‏ها نياز به علم دارد. قرآن براي بيان معارف و حقايق، از هر گونه مثلي استفاده كرده است. دقت در مثل‏هاي قرآني نشان مي‏دهد كه در محتوا و قالب مثل، تنوّع و تفنّن رعايت شده است. از نظر قالب گاهي تشبيه مفرد به مفرد، گاهي جمع به مفرد و گاهي جمع به جمع آمده است. از نظر محتوا نيز خداوند گاهي به نور، زيت و مشكات، گاهي به گمشدگان بيابان در شب و جويندگان سراب در روز و گاهي به حمار و عنكبوت و مگس و... مثال مي‏زند.14

2. كنايه گويي و رعايت ادب

از ويژه‏گي‏هاي بياني قرآن، كنايه گويي و ادب آموزي آن است. در روايات شريفه آمده است كه خداوند سبحان با حيا سخن مي‏گويد: «ان اللّه تعالي حيي»15
قرآن از الفاظ قبيح و مستهجن استفاده نمي‏كند، و حتي براي بيان معاني مستهجن، الفاظ كنايي را به كار مي‏برد تا رعايت ادب شده باشد و از اين رهگذر، مخاطبان خود را به ادب هرچه بيش‏تر و حيا دعوت مي‏كند؛ مثلاً براي مقاربت و روابط زناشويي از كلمات كنايي مانند «مسّ» يا «رَفث» استفاده مي‏كند يا درباره تيمم بدل از غسل مي‏گويد: «اگر زنان خود را لمس كرديد و آبي براي غسل نيافتيد، پس به جاي آن تيمم كنيد.» لمس در اين آيه كريمه تعبير كنايي از ارتباط زناشويي است وگرنه لمس كردن زنان غسل ندارد.
قرآن كريم در چنين مواردي از كلمات كنايي استفاده مي‏كند و اگر فرضا كلمه‏اي حيثيّت كنايي خود را در قرآن از دست بدهد، به دليل تكرار كلمه و گذشت زمان است.16

3. داوري قاطع درباره سخنان ديگران

قرآن كريم بر خلاف برخي از كتب متداول، پس از نقل آراي مختلف به داوري آن‏ها مي‏پردازد. از اين رو، اگر مطلبي را نقل كند و سخني در ابطال و ردّ آن نياورد، نشانه امضا و پذيرش آن است،17 چنان كه از فرزند صالح حضرت آدم(عليه السلام) نقل مي‏كند كه معيار پذيرش عمل در نزد خدا تقواست: «قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»18، اما آن را رد نمي‏كند. لذا بر اثر داشتن اين ويژگي «قول فصل» نام گرفته است.
امّا پس از نقل گفته منافقان آن را ابطال مي‏كند: «يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُوءْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»19
سخن منافقان اين بود كه خود را عزيز مي‏پنداشتند و مؤمنان را ذليل، ولي خداوند بعد از نقل گفتار باطل آن‏ها به بطلان آن پرداخته ومي‏گويد: عزّت و سرافرازي از آنِ خدا، پيامبرش و مؤمنان است، ولي منافقان نمي‏دانند.

4. خروج از نظم رايج

نظم و تأليف آيات قرآن و روشي كه در بيان مطالب در آن به كار رفته با تمام كتاب‏هايي كه به دست بشر تأليف و تصنيف شده فرق اساسي و جوهري دارد. در كتاب‏هاي تأليف شده به دست بشر معمولاً يك يا چند مطلب مطرح مي‏شود و در فصل‏بندي خاصّي درباره آن‏ها بحث مي‏شود. مجموع مطالبي كه مربوط به يك مسأله است يك جا و با نظم معيّني آورده مي‏شود و كتاب با يك مقدّمه و چند فصل يا باب پايان مي‏پذيرد،20 ولي قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه داراي فصول و ابوابي باشد و نظام تأليفي خاصي در ميان ابواب و فصول آن در نظر گرفته شده باشد، بلكه كتابي است كه در مدت 23 سال تدريجا طبق نيازمندي‏هاي گوناگون تربيتي در زمان‏ها و اماكن مختلف نازل شده است. بنابراين، در بسياري از موارد پيوند خاصي درميان كلمات يك آيه يا آيات قبل و بعد نبوده است؛ مثلاً در آيه سوم سوره «مائده» ابتدا اشاره به محرّمات الهي كرده و چند مورد از آن را شمرده، اما يك مرتبه سياق آيه عوض شده و به موضوع امامت و ولايت و معرفي اسلام به عنوان كامل‏ترين دين پرداخته، سپس دوباره مطلب را قطع كرده و به موضوع ديگري درباره محرمات مي‏پردازد.
البته تمام آيات قرآن از اين نظر به هم مربوطند كه همگي برنامه انسان سازي و تربيتي را در سطحي عالي تعقيب مي‏كنند. اين آيات براي ساختن يك جامعه آباد، آگاه، امن و پيش رفته از نظر مادي و معنوي، براي مردم نازل شده است.21

5. بيان قصه‏ها و شيوه آن‏ها

قرآن كريم داستان پيامبران و تاريخ امت‏هاي گذشته را نقل مي‏كند، اما نه چون تاريخ نويسان و قصه پردازان، بلكه قسمت‏هايي از تاريخ آن بزرگان و امت‏هاي آنان را كه با هدف هدايت گري خود هماهنگ است، بيان فرموده است. قصه‏نويسان در نوشتن يا نقل قصه‏هاي خود وارد جزئيات قضايا مي‏شوند و مخاطب خود را سرگرم مي‏كنند، ولي قرآن كريم چنين روشي ندارد.
به عنوان مثال در ماجراي فرزندان حضرت آدم(عليه السلام) مي‏فرمايد:
«اي پيامبر! خبر دو فرزند آدم را به حق بر آن‏ها تلاوت كن، آن زمان كه هر دو نفرشان قرباني دادند، ولي يكي از آن‏ها پذيرفته شد و آن ديگري كه از او پذيرفته نشد به برادر خود گفت: حتما تو را مي‏كشم. برادر تهديد شده به او گفت: خدا فقط از افراد باتقوا قبول مي‏كند. اگر تو براي كشتن من دست دراز كني، منم هرگز به كشتن تو دست نمي‏گشايم، چون از پروردگار جهان‏ها و جهانيان مي‏ترسم.
من مي‏خواهم كه تو با گناه من و گناه خود در دوزخ جاي‏گيري و از اصحاب آتش بشوي. نفسش كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد و برادرش را كشت و از زيان كاران شد. سپس خداوند زاغي را فرستاد كه در زمين كند و كاو مي‏كرد تا به او نشان دهد كه چگونه جسد برادر خود را دفن كند. او گفت: واي بر من! آيا من نتوانستم مثل اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم؟ و سرانجام از نادمان گرديد.
همه ماجراي «هابيل» و «قابيل» در قرآن همين آيات است كه درس‏هاي فراواني را به همراه دارد: اين كه خداوند اعمال خوب را تنها از پرهيزكاران مي‏پذيرد، اين كه بي‏تقوايي انسان را به حسادت مي‏كشاند و حسادت انسان را به قتل برادر خود وادار مي‏كند؛ اين كه متقين از كرامت نفس برخوردار هستند و دست به اعمال پستي هم چون برادر كشي نمي‏زنند و قصاص قبل از جنايت نمي‏كنند، اين كه نفس انسان اول «مسوّله» است، سپس «امّاره» مي‏شود و آهسته آهسته انسان را به بدي‏ها مي‏كشاند؛ اين كه انسان موجود ضعيفي است و بسياري از چيزها را به اندازه يك حيوان هم نمي‏داند؛ اين كه عاقبت تبه‏كاري و پستي ندامت و پشيماني است.
اين‏ها و برخي نكات ديگر كه براي انسان درس‏آموز است در قرآن كريم به صورت قصّه آمده است. امّا اين نكته كه چرا قرباني كردند؟ منشأ قرباني ازدواج با همسر زيبا بود يا چيز ديگر؟ در كجا و چه زمان بود؟
اين امور را قرآن بيان نفرموده است و اگر رواياتي هم در اين زمينه باشد بايد با ديده تعمّق به آن نگريست.22
خلاصه كلام اين كه، قرآن در عين آن كه به گلچيني از زندگي پيامبران و رويدادهاي واقعي مي‏پردازد، عناصري را برگزيده كه مبيّن انديشه هايي است كه نص قرآن كريم آن‏ها را در نظر گرفته است. اهميّت داستان‏هاي قرآني در اين نهفته است كه با واقعيت‏ها سر و كار دارد، نه با وهم و خيال، بدين سبب خواننده را نسبت به حوادث و جريانات برگزيده‏اي متقاعد مي‏سازد كه مستند و داراي واقعيّت هستند.23

6. تكرار مطالب و اصطلاحات

چون قرآن كريم كتابي تربيتي و سازنده در تمام زمان‏ها و مكان هاست، بسياري از مطالب يا فرازهايي از داستان‏هاي آن تكرار شده است تا شنونده و متعلّم مطالب جديدي بياموزند. اين تكرار از آن روست كه قرآن كتاب نور و هدايت است، لذا در مقام هدايت لازم است مطلب واحد در هر مناسبت با زباني خاص ادا شود تا ويژگي پند و موعظه و سازندگي را داشته باشد، برخلاف كتب علمي كه هر مطلب تنها در يك جا بيان مي‏شود و تكرار آن سودمند نيست. سرّ لزوم تكرار در كتاب هدايت، وجود «شيطان» و «نفس امّاره» است كه عامل ضلالت و عذابند و پيوسته انسان را به گمراهي مي‏كشانند، از اين رو، تكرار، ارشاد و هدايت ضروري است.24 اين تكرار علاوه بر مسأله هدايت، نكته جديد و مفهوم تازه‏اي را به مخاطبان مي‏آموزد.
مثلاً جريان تبديل عصاي حضرت موسي(عليه السلام) در سوره‏هاي «طه»، «اعراف» و «نمل» سه بار تكرار شده است و هر بار به جاي كلمه «مار» يك واژه به كار برده شده است: «... فاذا هي حيّةٌ تسعي»25؛ «... فاذا هي ثعبانٌ مبينٌ»26 و «... فلمّا رآها تهتزّ كانّها جانٌّ...»27
در حقيقت، هر واژه در آيات فوق يكي از ويژگي‏هاي اين مار را بيان مي‏كند:
«حيّة: مار زنده»، «ثعبان: مار بزرگ» و «جانّ: مار بي آزار»؛ يعني اين عصاي حضرت موسي به ماري تبديل مي‏شد كه هم زنده بود و دروغين نبود، هم بزرگ بود و هم نسبت به حضرت موسي(عليه السلام) بي‏آزار و بي‏زهر.

7. جلب توجه و ايجاد سؤال

يكي از ظرافت‏هاي ادبي و هنري قرآن در بيان مطالب، اين است كه نظم را عمدا به هم مي‏زند تا توجه مخاطب را جلب كرده و اين سؤال را در ذهن او ايجاد كند كه چرا كتابي كه سراسر فصيح و بليغ است، نظم كلام را بر هم مي‏زند و از اين طريق به جست وجوي علت مي‏پردازد و از معارف نهفته‏اي بهره‏مند شود.28
مثلاً در جمله‏اي كه چندين بار كلمه با «اعراب رفع» آمده، در اثنا كلمه‏اي با «اعراب نصب» ذكر مي‏شود تا خواننده را متوقف كرده، به تأمّل وا دارد، مانند آيه ذيل كه مي‏فرمايد:
«لَّـكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُوءْمِنُونَ يُوءْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ وَالْمُوءْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُوءْمِنُونَ...»29 در اين آيه كريمه پنج وصف ذكر شده كه سياق ادبي آن‏ها مرفوع بودن آن هاست، چنان كه دو وصف مقدّم «راسخون و مؤمنون» و دو وصف مؤخّر «مؤتون و مؤمنون» مرفوع است و در بين اوصاف مرفوع چهارگانه، يك وصف منصوب ديده مي‏شود و آن وصف «مقيمين» است اين بدان جهت است كه توجه متدبّران در قرآن و تاليان كتاب الهي را به اهميّت «نماز» كه ستون دين است، جلب كند.30
در تبليغات امروزي نيز همين روش بزرگ نمايي با ايجاد سؤال كه قرآن كريم در چهارده قرن پيش با ادبيات ويژه خود آن را ابداع كرده بود، رايج است؛ مثلاً در پلاكاردها، همه جملات را با يك رنگ مي‏نويسند، ولي كلمه «شهيد» را با رنگ سرخ يا با خط درشت مي‏نويسند. در سخنراني‏ها گاهي به بعضي از كلمات كه مي‏رسند، آن را با صداي بلندتر و شدّت بيش‏تري ادا مي‏كنند تا اهميت آن را به مخاطبان گوشزد كنند.31 بدين ترتيب، گاهي با تغيير اسلوب و تعويض سياق به ويژگي محتوايي لفظ توجه مي‏شود.

8. تربيت در قالب سؤال

در قرآن مجيد بسياري از حقايق مربوط به معارف ديني، اخلاقي و اجتماعي در قالب سؤال طرح مي‏شود و طرفين مسأله در اختيار شنونده گذارده مي‏شود تا با فكر خود يكي را انتخاب كند. اين روش كه بايد آن را روش «غير مستقيم» ناميد، اثر فوق‏العاده‏اي در تأثير برنامه‏هاي تربيتي دارد، زيرا انسان معمولاً به افكار و برداشت‏هاي خود از مسائل مختلف بيش از هر چيز ديگر اهميّت مي‏دهد.
هنگامي كه مسأله به صورت يك مطلب قطعي طرح شود، در مقابل آن، مقاومت به خرج مي‏دهد و هم چون يك فكر بيگانه به آن مي‏نگرد، ولي هنگامي كه به صورت سؤال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود، آن را فكر و تشخيص خود مي‏داند و به عنوان «يك فكر و طرح آشنا» به آن مي‏نگرد و در مقابل آن مقاومت به خرج نمي‏دهد.32
اين طرز آموزش و تعليم در برابر افراد لجوج بسيار مؤثر است. چون مشركان و كفّار در برابر پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و كلام وحي موضع‏گيري مي‏كردند، در بسياري از آيات از اين روش استفاده شده است كه به چند نمونه از آن اشاره مي‏كنيم:
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لايَعْلَمُونَ»33 آيا دانايان با نادانان برابر هستند؟
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَي وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ»34 آيا نابينا با شخص بينا مساوي است؟ آيا فكر نمي‏كنيد؟

9. جامعيت مطالب در ميان معارف

خداوند سبحان معارف اعتقادي، اخلاقي، فقهي و سياسي را به طور مجزّا در قرآن ذكر فرموده و بارها نيز آن‏ها را در كنار يكديگر آورده است تا هدايتي همه جانبه نسبت به آن‏ها داشته باشد و جامعه انساني را از يك سونگري در عالم و نقصان در عمل باز دارد و درس همه بُعدي بودن و عمل كردن به همه معارف ديني را به امت اسلامي بياموزد تا جامعه‏اي جامع و كامل بپروراند.
قرآن مانند كتب تخصصي فلسفه، اخلاق، فقه و سياست نيست كه فقط در يك زمينه سخن بگويد، بلكه به دليل آن كه نور است و براي هدايت جامعه نازل شده همراه تعليم مطالب فقهي نكته‏هاي اخلاقي و معارف ديگر را كه ضامن اجراي حكم فقهي است بيان مي‏كند.
قرآن اگر تعبّد را ارائه مي‏دهد، تعقّل و تحليل را نيز در كنارش مي‏آموزد. سراسر قرآن مملوّ از اين ويژگي قرآني است.35
براي نمونه مي‏توان به سوره مباركه «نساء» اشاره كرد، آن جا كه قانون ارث را به عنوان حكم فقهي بيان فرموده، مسائل عاطفي و اخلاقي را براي پشتوانه اجرايي احكام و قوانين آن بيان مي‏فرمايد:
اگر بستگان نزديك متوفّا و يتيمان و درماندگان در زمان تقسيم ارث حاضر بودند، چيزي از ارث هم به آن‏ها بدهيد و با آن‏ها با گفتار نيكو سخن بگوييد و بايد بترسند كساني كه براي آينده فرزندانشان بيمناكند و درباره يتيمان ديگران سخن درست و حق بگوييد و آنان كه اموال يتيمان را به ستم مي‏خورند، بي‏شك، در شكم‏هاي خود آتش مي‏خورند و حقيقتا در آتش سوزان انداخته خواهند شد.»36

10. وعده و وعيد

وعده پاداش‏هاي خوب و بد براي ايجاد انگيزه در افراد كه به سوي اعمال شايسته روي آورند و از كارهاي ناپسند دوري گزينند، بسيار مؤثر است. انسان‏ها همواره پاداش‏هاي نيك را دوست دارند و از اين كه سزاي ناشايستي به آن‏ها داده شود و به عاقبت بدي گرفتار شوند، بسيار نگران هستند.
قرآن كريم بهشت و جهنم را به عنوان دو انگيزه مهم در تربيت افراد مطرح كرده و با ترسيم واقعيّت خويش و سرنوشت شوم بدكاران، مردم را به انجام اعمال صالح تشويق كرده و از ارتكاب معاصي و گناهان برحذر داشته است. البته با تدبّر در آيات نعيم و آيات عذاب، آرمان والاي بشري معلوم مي‏شود. انسان آرمان جو كه نمي‏تواند با هيچ قدرتي از خواستن و جست و جوي آرمان فرار كند، با تدبّر در آيات نعيم و عذاب قرآن، يقين حاصل مي‏كند كه آن آرمان عالي، جز در صورتي كه قرآن مجيد ترسيم كرده است، قابل قبول نيست.37

11. ارائه الگو از خوبان و بدان

يكي از مهم‏ترين ابزار تعليم و تربيت كه اثر قاطع و تعيين كننده‏اي در ساختن شخصيت فرد و جامعه دارد، ارائه نمونه‏ها و الگوهاي گويا از ارزش‏ها و ضد ارزش‏هاست.
براي اين كار مي‏توان از داستان، به خصوص تاريخ كه سرشار از عبرت هاست، استفاده كرد. با استفاده از قصه و تاريخ مي‏توان به خوبي‏ها و بدي‏ها عينيّت داد و آن‏ها را در قالب نمونه‏هاي تاريخي تجسّم بخشيد، به گونه‏اي كه شخص آن‏ها را همانند نمايشنامه‏اي از نزديك ببيند و خود را در كنار قهرمانان تاريخ حس كند و عاقبت خوب يا بد آن‏ها و عوامل شكست و پيروزي را به خوبي درك كند.
قرآن كريم در مقام تعليم و تربيت به صورت گسترده‏اي از تاريخ استفاده مي‏كند، با طرح قصه‏هاي گوناگون تاريخي و استفاده منطقي از تاريخ، آن را در خدمت اهداف خود قرار مي‏دهد و شنونده يا خواننده را در حالتي كه گويا در فضاي داستان نفس مي‏كشد و با شخصيّت‏هاي آنان زندگي مي‏كند، قرار مي‏دهد.
بدين گونه الگوهايي كه قرآن كريم در قصّه‏هاي خود مطرح مي‏كند، نمونه هايي عيني و لمس شده از خوبان و بدان خواهند بود كه در پرورش افراد بسيار مؤثر و كارساز هستند.38
هرچند قصه‏هاي قرآن هدف‏هاي مشخصي را تعقيب مي‏كند و همه آن‏ها نمونه هايي از افراد خوب و بد را ارائه مي‏دهند، در بعضي از نمونه‏ها انگشت مي‏گذارد و با هدف الگو قرار دادن آن‏ها به بيان مطلب مي‏پردازد. گاهي دو نمونه خوب و بد را در كنار هم قرار مي‏دهد و آن‏ها را با هم مقايسه مي‏كند تا شنونده يا خواننده با انديشيدن درباره آن دو نمونه و سنجش عمل‏كرد آن‏ها با يكديگر به نتايج مطلوبي دست يابد، مثلاً در آيه ذيل مي‏فرمايد:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ...»39
در اين آيات شريفه، دو زن بد را با دو زن خوب مقايسه مي‏كند؛ دو زن بد عبارتند از: زن نوح(عليه السلام) و زن لوط(عليه السلام). آن‏ها با اين كه همسر پيامبر بودند، اما گمراه شدند و با اعمال زشت و ناپسند خود، به صورت نمونه‏هايي از انسان‏هاي بد درآمدند.
دو زن خوب نيز عبارت بودند از: زن فرعون و حضرت مريم كه نمونه پاكي و ايمان و تقوا بودند.
بدين گونه قرآن كريم با ارائه نمونه‏هاي عيني از افراد و يادآوري اعمال زشت يا پسنديده آن‏ها گام‏هاي مهمي را در تربيت افراد برمي‏دارد و با اعمال اين شيوه صفات خوب و بد را در برابر ديدگان مردم تجسّم و عينيّت مي‏بخشد. اين شيوه و روش قرآن در امر تعليم و تربيت بسيار كارساز است.

پاورقيها:

1. زخرف (43) آيه 4.
2. بقره (2) آيه 2.
3. همان، آيه 185.
4. مدّثر (74) آيه 31.
5. قمر (54) آيه 17.
6. بحارالانوار، ج58، ص65.
7. آيت الله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج1، ص40.
8. همان، ص32.
9. همان، ص33.
10. آيت الله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن در قرآن، ج1، ص354.
11. بحارالانوار، ج75، ص278.
12. يعقوب جعفري، سيري در علوم قرآن، ص193.
13. حشر (59) آيه 21.
14. تفسير قرآن در قرآن، ج1، ص434.
15. بحارالانوار، ج47، ص200.
16. همان، ص439 و 440.
17. تفسير تسنيم، ج1، ص45.
18. مائده (5) آيه 27.
19. منافقون (63) آيه 8.
20. سيري در علوم قرآن، ص174.
21. تفسير نمونه، ج3، ص85 و 86.
22. تفسير قرآن در قرآن، ج1، ص436 و 437.
23. محمد حسين جعفر زاده، جلوه‏هاي هنري داستان‏هاي قرآن، ج1، ص14.
24. همان، ص51 و 52.
25. طه (20) آيه 20.
26. اعراف (7) آيه 107.
27. نمل (27) آيه 10.
28. تفسير قرآن در قرآن، ج1، ص442.
29. نساء (4) آيه 162؛ به نقل از تفسير تسنيم، ج1، ص52.
30. همان، ص52.
31. تفسير قرآن در قرآن، ج1، ص442.
32. تفسير نمونه، ج3، ص156 و 157.
33. زمر (39) آيه 9.
34. انعام (6) آيه 50.
35. تفسير قرآن در قرآن، ج1، ص443 و 444.
36. نساء (4) آيات 10 ـ 8.
37. استاد علي كمالي، شناخت قرآن، ص60.
38. سيري در علوم قرآن، ص257 و 258.
39. تحريم (66) آيات 12 ـ 10.

مقالات مشابه

آسیب شناسی تطبیق قاعده سیاق در تفسیر آیات قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهفاطمه مرضیه حسینی کاشانی

منطق صوري فهم معناي واژه هاي قرآن

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمدتقی فعالی

دفاع از قصدگرايي تفسيري

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهاحمد واعظی

مواجهه با قرآن؛ چگونه و چرا؟

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد

مفهوم شناسی آیه گامی در مسیر «برداشت از قرآن»

نام نشریهرشد آموزش قرآن

نام نویسندهحسین مرادی زنجانی, فاطمه آذرخش

منابع فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی

اصول فهم قرآن

نام نویسندهروح‌الله رضایی