نويسنده در اين مقاله سعي كردهاست به بررسي مفهوم حيات طيبه در قرآن، با كمك آيات قرآن بپردازد، وي در اين زمينه آيه 97 سوره نحل يعني آيه «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ » را محور قرار داده و با بررسي معناي حيات و طيبه و با ذكر موارد كاربرد آنها در قرآن؛ همچنين با شمردن نتايج ايمان و عمل صالح كه در بسياري از آيات در كنار هم ذكر شدهاند؛ نتيجه ميگيرد كه خداوند به هر فرد مومني كه عمل صالح انجام دهد نوعي حيات واقعي ميبخشد، اين حيات كه در قرآن از آن به «حيات طيبه» تعبير شدهاست «محو شدن در ذات باريتعالي» است و به هريك از مؤمنان به تناسب عمل صالحي كه انجام ميدهند مرتبهاي از آن را عطا ميفرمايد.
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ[1]
امروزه مطالعه و پژوهش در بخش معارف قرآني از اهميتي فراوان برخوردار است و آنچه كه در اين راستا بر اهميت مطلب ميافزايد آن است كه معارف قرآن از خود قرآن بررسي شود؛ به ديگر سخن با كمك آيات قرآن، نظر خود قرآن درباره مطلبي خاص مورد كنكاش قرار گيرد و نوعي تفسير قرآن به قرآن در مورد مطلبي خاص ارائه گردد، يعني همان كاري كه برخي مفسران از آغاز حيات اسلام به آن روي آوردهاند[2] ولي اعمال و تبيين روش «تفسير قرآن به قرآن» در عصر حاضر به صورتي نوين متداول گشته است[3] كه نمونه كامل و بارز آن را ميتوان تفسير الميزان علامهطباطبايي دانست.
آنچه در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفتهاست، بررسي قرآنيِ «حيات طيبه» ميباشد؛ يعني تبيين و آشكار نمودن معناي «حيات طيبه» با كمك گرفتن از خود قرآن كريم كه در بيشتر موارد براي توضيح مقصود بيش از هر چيز از آيات قرآن استفاده شدهاست و البته در اين راستا روايات ائمه اطهار عليهمالسلام، لغت و ادبيات عرب، قراين عقلي، دادههاي علمي و هرچيزي كه امكان كمك گرفتن از آن بودهاست (به فراخور دانش و آگاهي خود)، ناديده گرفته نشدهاست.
بايد اين نكته را خاطر نشان كرد كه نيازهاي انسان دوگونه است: نيازهايي كه در طول تاريخ هيچ نوع تغييري نداشتهاند و دسته ديگر نيازهايي هستند كه به تناسب مكان و زماني كه در آن قرار ميگيرند، ايجاد ميشوند و بيشك در محيطهاي گوناگون متفاوت است، براي پاسخگويي به نيازهاي دسته اول آيات قرآن خود بهترين مبين هستند و نياز به فعاليت خاص علمي براي پاسخيابي به آنها نيست و از ظواهر قرآن ميتوان بسياري از اين نيازها را پاسخ داد. به عنوان نمونه حس فطري نياز به پرستش كه در طول تاريخ براي انسان مطرح بودهاست؛ در قرآن بارها و بارها به آن اشاره شدهاست.
بررسي نيازهاي متغير و تطبيق محيطهاي گوناگون با آيات قرآن، در مرحله اول محتاج به تبيين و تشريح صحيح آيات قرآن و اعمال اين مطالب بر زندگي روزمره، در مرحله بعدي است (البته با توجه به شرايط خاص اين اعمال يا تطبيق كه در جاي خود بايد بحث شود).
با توجه به آنچه ذكر شد، اين نوشتار فقط پاسخ به نيازهاي دسته اول را بر عهده دارد و راه را براي بررسي نيازهاي دسته دوم باز كردهاست؛ چراكه مساله را به صورت علمي مورد كنكاش قرار دادهاست و «تطبيق» را به مجال ديگري واگذار كردهاست كه خود نيازمند نوشتن مقاله و چه بسا كتبي ديگر است.
قرآن به منظور هدايت همگان تنزل يافتهاست، همه انسانهايي كه در پهنه زمين و گستره زمان به سر ميبرند، از نور رهنمود آن برخوردار خواهند شد و در فهم معارف قرآن، نه فرهنگ خاصي معتبر است كه بدون آن، نيل به اسرار قرآن ميسور نباشد و نه تمدن مخصوصي مانع است كه با وجود آن، بهرهمندي از الطاف ميسر نگردد، نه عربيت شرط راهيابي به حقايق قرآن است و نه عجميت مانع رسيدن به ذخاير معرفتي آن، قرآن نذير عالمين و هادي همه انسانهاست، از اين رو زبان آن نيز آشناي فطرت همگان است.[4]
از آنجايي كه انتقال مفاهيم بدون استفاده از الفاظ ميسر نيست، لذا لازم است به طور مختصر به بررسي واژگاني كه اهميتي ويژه براي تحقيق دارند بپردازيم تا فرايند انتقال پيام ناكام نماند و منظور اصلي نويسنده به طور كامل به مخاطب منتقل گردد.
قرآن كتابي است نازل شده به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم[5] كه به آن فرقان[6]، ذكر[7]، تنزيل[8] و كتاب[9] نيز گفته ميشود؛ مجموع كلمات و آيات نازل شده بر پيامبر اسلام است كه پيش از هجرت و پس از آن در مناسبتهاي مختلف و پيشامدهاي گوناگون به طور پراكنده نازل شده است، سپس گردآوري شده و به صورت مجموعه كتاب درآمده است[10] و اين كلمات و عبارات از هر جهت اعجاز آميز بوده و بياني است كه از طريق وحي نازل گرديده و در مصاحف و دفاتر گردآمده و به تواتر به ما رسيده و قرآن موجود همان كلام الهي است كه مردم مأمور به قرائت و عمل به مضامين آن ميباشند و هيچ گونه دستبرد و تحريف و زيادت و كاستي در آن راه نيافتهاست[11]. كتابي است كه بياني براي مردم و رهنمود و اندرزي براي پرهيزكاران[12]، بينشبخش و رحمت براي قومي كه يقين دارند[13]، حقيقتي يقيني[14] كه در حقانيت آن هيچ ترديدي نيست[15] و هيچ باطلي در آن راه ندارد[16] و به آييني راهبري ميكند كه پايدارتر است[17] و اگر همه موجودات گرد هم آيند تا نظيرش را بياورند مانند آن را نخواهند آورد[18] و ما ميخواهيم بدانيم مجموعهاي با اين توصيفات در مورد «حيات طيبه» چه نظري دارد.
حيات يكي از مخلوقات خداوند[19] كه داراي دو معني است: يكي «حيات» در برابر مرگ و ديگري «حياء» نقطه مقابل وقاحت و بيشرمي ولي بعضي از محققان هر دو را به يك ريشه بازگرداندهاند و گفتهاند حياء و استحياء نيز نوعي طلب حيات و سلامت است در برابر وقاحت و بيشرمي كه نوعي از دست دادن زندگي و سلامت محسوب ميشود[20]. حيات در قرآن كريم در چندين معني متفاوت به كار رفتهاست[21]:
' أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [22]
' وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا [23]
' وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ [24]
' وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [25]
' وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مَاء فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [26]
' رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى[27]
' إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى[28]
' إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِـي وَأُمِيتُ [29]
' قَالَ أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا [30]
' أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ [31]
' يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي [32]
' وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ [33]
' وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا[34]
' اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [35]
' وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ [36]
' وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ [37]
' هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ [38]
همانطور كه در تقسيمبندي فوق مشاهده ميشود حيات معني گستردهاي دارد كه از همه بالاتر در مورد خداوند به كار ميرود؛ زيرا حيات حقيقي و ازلي و ابدي و ثابت و پايدار كه هيچگونه مرگ و حياتي در آن نيست فقط حيات خداوند است. حيات در مورد خداوند با آنچه در مورد انسان و حيوان گفته ميشود متفاوت است، حيات او حيات حقيقي است؛ زيرا عين ذات اوست، نه عارضي است و نه موقت. حيات در او به معناي علم و قدرت است؛ چراكه نشانه اصلي حيات اين دو است. او نه تنها قائم به ذات خويش است كه قيام موجودات ديگر و ربوبيت و تدبير آنها در تمام امور به اوست، كوتاه سخن اينكه حيات او هيچ شباهتي به حيات ساير موجودات زنده ندارد، حيات او «ذاتي»، «ازلي»، «ابدي»، «تغيير ناپذير» و «خالي از هرگونه نقص و محدوديت» است، حيات او بيانگر احاطه علمي او به هرچيز و توانايي او به هر كار است[39].
تقسيم بندي ديگري نيز از حيات به اعتبار دنيا و آخرت صورت ميگيرد[40] كه قسم اول «حيات دنيوي» و قسم دوم «حيات اخروي» نام ميگيرد و در برخي از آيات از اين نوع تقسيمبندي استفاده شدهاست:
' فَأَمَّا مَن طَغَى وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا [41]
' أُولَـئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآَخِرَةِ[42]
' وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ [43]
' إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا [44]
بررسي معناي حيات را با تذكر نكات زير به پايان ميبريم:
1. هدفِ خلقتِ «حيات» در آيات قرآن كريم، آزمايش انسان معرفي شدهاست: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا »[45].
2. مسأله حيات و زندگي موجودات زنده اعم از گياهي و حيواني، از پيچيدهترين مسائلي است كه هنوز علم و دانش بشر نتوانستهاست پرده از روي اسرار آن بردارد و به مخفيگاه آن گام بگذارد كه چگونه عناصر طبيعي و مواد آلي با يك جهش عظيم تبديل به يك موجود زنده ميشود. ممكن است يك روز بشر بتواند با استفاده از تركيبات مختلف طبيعي در شرايط بسيار پيچيدهاي موجود زندهاي به صورت مونتاژكردنِ اجزاي يك ماشين كه از پيش ساخته شدهاست، بسازد ولي نه عجز و ناتواني امروز بشر و نه توانايي احتمالي او در آينده بر اين كار، هيچيك نميتواند از اهميت موضوع حيات و حكايت نظام پيچيده آن از يك مبدأ عالم و قادر بكاهد[46].
3. مسأله حيات به اندازهاي با اهميت است كه انبياي بزرگي چون حضرت موسي و ابراهيم عليهماالسلام در برابر فرعون و نمرود به آن استدلال كردهاند:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ [47]
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى[48]
در آيات فوق مورد اول مربوط به استدلال حضرت ابراهيم عليهالسلام در برابر نمرود است و آيه دوم مربوط به حضرت موسي عليهالسلام است كه در اين آيه اگرچه واژه «حيات» در آن به كار نرفتهاست ولي اشاره به آفرينش انواع رستنيها از دل خاك به كمك باران دارد. آيه زير را نيز در زمره اين آيات ميتوان قرار داد كه در آن به توحيد استدلال شده و خطاب به مسلمانان است:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[49]
طيبه به معني پاك، حلال و امثال آن است[50] و از آنجايي كه در قرآن به همراه «حلال» آمده است (يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً)[51]، آن را به پاكيزه تفسير كردهاند و گفتهاند: «طيب» به چيزهاي پاكيزه گفته ميشود كه موافق طبع سالم انساني است، نقطه مقابل خبيث كه طبع آدمي از آن تنفر دارد[52] و نيز آوردهاند كه كلمه «طيب» در مقابل كلمه «خبيث» معناي ملايمت با نفس و طبع هرچيزي را ميدهد، مثل «كلمه طيب» كه به معناي آن سخني است كه گوش از شنيدنش خوش آيد و «عطر طيب» كه به معناي آن عطري است كه شامه آدمي از بوي آن خوشش آيد و «مكان طيب» يعني آن محلي كه با حال كسي كه ميخواهد در آن محل جا بگيرد سازگار باشد[53].
در آيات زير به تضاد و تقابل «خبيث» با «طيب» اشاره شدهاست:
' قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ [54]
' لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ [55]
' وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ [56]
در قرآن كريم «الطيب» و «الطيبة» براي توصيف موارد زير به كار رفتهاند:
1. مسكن؛ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ[57]
2. خاك؛ فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ [58]
3. خوردنيها؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً[59].
4. شهر؛ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ [60] (به شهر مدينه النبي نيز در برخي از روايات اطلاق «طيبه» شدهاست[61]).
5. باد؛ هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ[62]
6. غنيمت؛ فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّبًا [63]
7. سخن و كلام؛ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ [64]
8. درخت وشجره؛أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء[65]
9. ذريه و فرزندان؛ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً [66]
10. زنان و مردان؛وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ [67]
11. تحيت پروردگار؛ فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً[68]
12. حيات و زندگي؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[69]
هر يك از اين موارد با معناي لغوي «طيب» سازگار است.
در بررسي واژه حيات متوجه شديم كه حيات هم در مورد دنيا اطلاق ميشود و هم در مورد آخرت (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ[70] و ...) و واژه طيب نيز هم در موارد دنيوي به كار رفتهاست (فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ [71] و...) و هم در موارد مربوط به آخرت (وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ [72] و...) پس در اطلاق جداگانه واژههاي «طيب» و «حيات» هيچ نوع محدوديتي نسبت به مسائل دنيوي و اخروي وجود ندارد.
اگر بار ديگر به آيه 97 سوره نحل نظري بيفكنيم متوجه خواهيم شد كه شرايط رسيدن به حيات طيبه دو چيز است:
1. انجام عمل صالح
2. با ايمان بودن
لذا در اينجا به بررسي ساير مواردي ميپردازيم كه در قرآن كريم ايمان و عمل صالح توامان ذكر شدهاند تا طبق وعدهاي كه دادهايم از قرآن، مفاهيم مورد نظر را استخراج كنيم.
به مومناني كه عمل صالح انجام دهند وعدههاي زير داده شدهاست:
1. بهشت
' وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ [73]
' إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ [74]
2. اجر و پاداش
' وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى [75]
' إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ [76]
3. استجابت دعا
' وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ [77]
4. مغفرت پروردگار
' لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[78]
5. پوشاندن سيئات
' وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ [79]
' وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ[80]
6. داخل شدن در جمع صالحان
' وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ [81]
7. هدايت پروردگار
' إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ [82]
8. درجات والا
' وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى [83]
9. حركت از ظلمت به سمت نور
' رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[84]
10. رحمت پروردگار
' فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ [85]
11. عاقبت نيكو
' الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ [86]
12. جانشين روي زمين
' وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا [87]
13. قرار دادن محبت در دلها
' إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا [88]
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در قرآن در برخي موارد به توصيف افراد مؤمن پرداخته كه اعمال صالح انجام ميدهند، در جايي آنها «اصحاب بهشت» معرفي شدهاند (وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ) [89] وگاهي از جمله «رستگاران» (فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ) [90] و در جايي ديگر «بهترين آفريدگان» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) [91]معرفي شدهاند.
آيه(مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً) [92] از لحاظ مفهوم با آيه 24 سوره انفال مشابهتهايي دارد كه در يافتن مفهوم حيات طيبه كمك خواهد كرد، آيه مزبور چنين است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ »
آيه فوق با صراحت ميگويد كه دعوت اسلام، دعوت به سوي حيات و زندگي است؛ حيات معنوي، حيات مادي، حيات فرهنگي، حيات اقتصادي، حيات سياسي به معناي واقعي، حيات اخلاقي و اجتماعي و بالاخره حيات و زندگي در تمام زمينهها. اين تعبير كوتاهترين و جامعترين، تعبيري است كه درباره اسلام و آيين حق آمده، اگر كسي بپرسد اسلام هدفش چيست؟ و چه چيز ميتواند به ما بدهد؟ در يك جمله كوتاه ميگوييم هدفش حيات در تمام زمينههاست و اين را به ما ميبخشد[93]؛ جالب اينجاست كه در قرآن ميان دعوت به سوي پروردگار و عمل صالح رابطه برقرار شده است آنجا كه ميفرمايد: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ »[94].
مفسران در باره معاني حيات طيبه نظرات مختلفي ارائه كردهاند:
ـ جاء في تفسير قوله تعالي: « فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » قال نعطيه القناعة[95].
ـ ... قال الاخرون: الحياة الطيبة السعادة[96].
ـ عن ابن عباس في قوله«[ مَنْ] عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » قال الرزق الطيب[97].
ـ و ثالثها: انها الجنة، عن قتادة ، ومجاهد ، وابن زيد . قال الحسن : لا يطيب لأحد حياة إلا في الجنة . وقال ابن زيد : ألا ترى ... (يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي [98])[99].
ـ رابعها: إنها رزق يوم بيوم[100]
ـ خامسها : إنها حياة طيبة في القبر[101]
ـ الثالث - توفيقه إلى الطاعات فإنها تؤديه إلى رضوان الله[102]
ـ وقال أبو بكر الوراق : هي حلاوة الطاعة[103]
ـ قال جعفر الصادق [عليه السلام] : هي المعرفة بالله [104]
ـ قيل : الاستغناء عن الخلق والافتقار إلى الحق[105] .
آنها كه آيه فوق را تنها به «جهاد» يا «ايمان» يا «قرآن» يا «بهشت» تفسير كردهاند و اين امور را به عنوان تنها عامل حيات در آيه فوق معرفي كردهاند؛ در حقيقت مفهوم آيه را محدود ساختهاند؛ زيرا مفهوم آيه همه اينها را در بر ميگيرد و بالاتر از آنها هر فكر، هر برنامه و هر دستوري كه شكلي از اشكال حيات انساني را بيافريند، در آيه فوق مندرج است[106].
با توجه به نتايجي كه از انجام عمل صالح نصيب مومنان ميشود، ميتوان نتيجه گرفت كه حيات طيبه ميتواند هريك از موارد زير باشد (اگر چه نظر قطعي نميتوان در اين زمينه داد): بهشت، پاداش، استجابت دعا، مغفرت پروردگار، پوشاندن سيئات، داخل شدن در جمع صالحان، هدايت، درجات والا، حركت از ظلمت به نور، رحمت پروردگار، عدم خوف، عاقبت نيكو، جانشيني در روي زمين و قرار دادن محبت در دلها.
پس مفهوم حيات طيبه آنچنان وسيع و گسترده است كه همه اينها و غير اينها را در برميگيرد. زندگي پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هرگونه چيزي كه آب زلال زندگي را در كام انسان ناگوار ميسازد[107].
ايمان كه يك نوع درك وديد باطني است، يك نوع علم و آگاهي توام با عقيده قلبي و جنبش و حركت است، يك نوع باور است كه در اعماق جان انسان نفوذ ميكند و سرچشمه فعاليتهاي سازنده ميشود،[108] اگر توأم با عمل صالح شود «حيات طيبه» را به بار مينشاند. يعني تحقق جامعهايترين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستي، تعادل و مفاهيم سازنده انساني خواهد بود و از نابسامانيها و درد و رنجهايي كه بر اثر استكبار و ظلم و طغيان و هواپرستي و انحصار طلبي به وجود ميآيد و آسمان زندگي را تيره و تار ميسازد در امان است[109].
در اينجا سوالي مطرح ميشود و آن اين است كه زندگاني معصومين عليهمالسلام سرشار از ايمان و عمل صالح بوده است، با اين حال آن بزرگواران در زندگي دنيوي تحت شديدترين شكنجهها بودهاند، اين مساله با مفهوم حيات طيبه چگونه سازگار است؟
اين سوال بيان ميكند كه نظر افرادي كه با توجه به ادامه آيه كه در آن سخن از جزاي احسن الهي به ميان آمده است (وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ [110]) استفاده كردهاند كه حيات طيبه مربوط به دنياست و جزاي احسن مربوط به آخرت[111]، درست نخواهد بود و يا حداقل كافي نخواهد بود؛ پس حيات طيبه ميتواند هم حيات اخروي باشد و هم حيات دنيوي و ظهور و بروز مرتبهاي از آن براي مومني كه عمل صالح انجام ميدهدواقعيتي است غير قابل انكار، و اين تفسيري است كه علامه طباطبايي در تفسير «حيات» آورده است، وي در اين زمينه مينويسد: «حيات» به معناي جان انداختن در چيز و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اينكه خداي تعالي مومني كه عمل صالح كند به حيات جديدي غير از آن حياتي كه به ديگران نيز داده، زنده ميكند و مقصود اين نيست كه حياتش تغيير ميكند؛ مثلا حيات خبيث او را مبدل به حيات طيبي ميكند كه اصل حيات حيات عمومي باشد و صفتش را تغيير دهد؛ زيرا اگر مقصود اين بود كافي بود بفرمايد: «ما حيات او را طيب ميكنيم»، ولي اينطور نفرمود؛ بلكه فرمود: «ما او را به حياتي طيب زنده ميسازيم»[112].
علامه در جاي ديگر نوشته است: [حيات طيبه] حياتي است واقعي و جديد كه خداوند آن را به كساني كه سزاوارند افاضه ميفرمايد و اين حيات جديد و اختصاصي جداي از زندگي سابق كه همه در آن مشتركند نيست؛ در عين اينكه غير آن است، همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد، پس كسي كه داراي آنچنان زندگي است دو جور زندگي ندارد؛ بلكه زندگياش قويتر و روشنتر و واجد آثار بيشتر است[113].
بررسي معناي لغوي «حيات» و «طيبه» و موارد كاربرد آن در قرآن كه قبلا به آنها اشاره شد به ما در اين مرحله كمك نموده و ما را به نتايج زير رهنمون خواهد كرد:
1. منظور از «حيات» در «حيات طيبه» زندگي نباتي و حيواني و نجات از مرگ، به طور قطع نيست.
2. «حيات» ميتواند حيات فكري و عقلاني يا زندگي جاويدان در سراي ديگر باشد ولي محدود به اين نوع از حيات نيست. در برخي از روايات به اين نوع از زندگي اشاره شده است، به عنوان نمونه از جمله مستحبات روز عرفه خواندن دعاي زير است كه در آن اشاره به حيات طيبه در جهان آخرت شده است: اللهم اجعلني ممن رضيت عمله و اطلت عمره و احييته بعد الموت حياه طيبه[114]. (هرچند آنچه در اين روايت ذكر شده است با معناي سوم حيات نيز مطابقت دارد كه در مورد سوم آن معنا را مورد كنكاش قرار ميدهيم).
3. مرتبه والايي از حيات ميتواند مورد نظر باشد و آن حيات واقعي است كه فقط در مورد ذات باريتعالي به كار ميرود « اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ [115]». اگر اين معنا در مورد انسان تحقق يابد «محو شدن كامل در ذات باريتعالي» را معنا ميدهد، اين حيات كاملي است كه بعد از آن خسران و نابودي معنا ندارد و كسي كه به آن برسد، گذر زمان و مكان در وي تاثير نخواهد كرد و اينجاست كه ميتوان گفت ائمه اطهار عليهم السلام به اين حيات طيبه رسيدهاند و محو در ذات باريتعالي شدهاند به طوري كه گذشت سالها بلكه قرنها از زنده بودن نام و ياد آنها نخواهد كاست. آيا زنده بودن نام و ياد امام حسين عليه السلام را جز اين تفسير ميكنيد؟ آيا زنده بودن نام و ياد ائمه اطهار عليهم السلام و آنهايي كه صادقانه در راه خدا به شهادت رسيدند و آيا اينكه بعد از گذشت چهارده قرن هنوز نام بلال حبشي، صهيب رومي، ابوذر غفاري، سلمان فارسي، اويس قرني، مالك اشتر، ابوالفضل العباس، زينب كبري و ... بر تارك تاريخ ميدرخشند جز با محو شدن در ذات باريتعالي معنا مييابد؟
آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه اين تفسير را تأييد مي كند:
' وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ [116].
' وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [117].
اين آيات در واقع مصداقي از عمل صالح را كه جهاد در راه خداند است برشمرده و ميگويد مومنانِ شهيد شده در راه خداوند به يك زندگاني در نزد خداوند واصل شدهاند.
با در نظرگرفتن اين معني براي حيات طيبه، برخي از مصاديق آن كه در برخي از روايات به آنها اشاره شده است هركدام مراتب پايينتر اين حيات الهي است و يا هريك بطني از بطون قرآن را ارائه ميدهد كه در برخي از روايات بطون معانيِ قرآن تا هفتاد بطن شمرده شدهاند[118].
نتيجه اينكه منظور از «حيات طيبه» در قرآن «محو شدن در ذات باريتعالي» است كه به هر فرد مومن به تناسب ايمان و عمل صالحي كه انجام ميدهد مرتبهاي از آن اعطا ميشود و مفهوم آيه شريفه « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ » چنين است:
هر فرد باايماني – اعم از مرد يا زن – كه عمل صالحي انجام دهد، خداوند او را به حيات طيبي زنده ميكند و او را محو در ذات خود مينمايد و علاوه بر اين، بهترين پاداشها را به خاطر اعمالشان به آنها عطا ميفرمايد.
اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد و الحمدلله رب العالمين
- ابن ابي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله (586-655ق)، شرح نهجالبلاغه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1404ق.
- انصاری، مرتضی بن محمدامین (1214-1281ق)؛ الرسائل؛ تحقيق: احمد الحسيني، قم، دارالقرآن، الطبعة الاولي، 1410ق
- جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن (تفسير موضوعي قرآن كريم؛1)، قم، اسراء، چاپ سوم، 1381ش.
- حجتي، محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375ش.
- ديلمي، حسنبن محمد (قرن8ق)، ارشاد القلوب الی الصواب المنجی، [بيجا]، انتشارات شريف رضي، 1412ق.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داودي، دمشق، دارالقلم، بيروت، دارالشامه، الطبع الاولي، 1412ق، 1992م.
- رجبي، محمود، روششناسي تفسير قرآن، مولفان: علي اكبر بابايي، غلامعلي عزيزيكيا و مجتبي روحانيراد، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)،چاپ اول، 79ش.
- سفيان بن سعيد(م161ق)، تفسير سفيان الثوري، تحقيق: لجنة من العلماء، بيروت، دارالكتب العلميه، الطبعة الاولي، 1403ق.
- طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهاردهم، 1380ش.
- طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان لعلوم القرآن، [طهران]، رابطه الثقافه و العلاقات الاسلاميه، مديريه الترجمه و النشر، الطبعه الاولي، 1417ق، 1997م.
- طبري، محمدبن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان عن تأويل الآي القرآن، ضبط: صدقي جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1415ق.
- طوسي،محمد بن حسن (385-460ق)، الامالي؛ قم، دارالثقافة، 1404ق.
- __________________ ؛ تهذيب الاحكام، تحقيق: حسن الخرسان، تصحيح: محمد آخوندي، [تهران]، دارالكتب الاسلاميه، الطبعه الرابعه، 1365ش.
- عميدزنجاني، عباسعلي، مباني و روشهاي تفسير قرآن (روششناسي تفسير قرآن)، [ويرايش4]، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ چهارم، 1379ش.
- فيض كاشاني، محمد بن شاه مرتضی (1006-1091ق)، الأصفي في تفسير القرآن، تحقيق: مركز الابحاث و الدراسات الاسلاميه، [بيجا]، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، الطبعه الاولي، 1418ق.
- قرطبي، محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن و المبين لما تضمن من السنة و آی الفرقان، بيروت، موسسه التاريخ العربي، 1405ق.
- قمي، علي بن ابراهيم (قرن3ق)، تفسير القمي، قم، موسسه دارالكتاب، 1404ق.
- مجلسي، محمدباقر بن محمد تقی (1037-1111ق)، بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404ق.
- معرفت، محمدهادي، تاريخ قرآن، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)،چاپ سوم، 1379ش.
- مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام قرآن (تفسير نمونه موضوعي)، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، 1377ش.
- ــــــــــــــــــــــــــــــــ، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،
' ج1، ويرايش دوم، چاپ سيونهم، 1389ش.
' ج5، چاپ بيستوپنجم،1379ش
' ج7، چاپ چهاردهم، 1371ش.
' ج11، چاپ دوازدهم، 1372ش.
' ج18، چاپ دهم، 1372ش.
- ورام، مسعود بن ابيفراس بن حمدان (م605ق)، نزهة النواظر وتنبيه الخواطر فی الترغيب و الترهيب و المواعظ و الزواجر( مجموعة ورام)، قم، مكتبه الفقيه،[بيتا].
[1] - نحل:97.
[2] - ر.ك. رجبي، محمود، روششناسي تفسير قرآن، صص263- 267.
[3] - عميد زنجاني، عباسعلي، مباني و روشهاي تفسير قرآن، ص361.
[4] - جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، ص 353.
[5] - كتاب انزلناه اليك؛ ابراهيم:1. و اوحي الي هذا القرآن؛ انعام:19.
[6] - تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده؛ فرقان:1
[7] - انا نحن نزلنا الذكر؛حجر:9. و انزلنا اليك الذكر؛ نحل:44.
[8] - و انه لتنزيل رب العالمين؛ شعراء:192
[9] - و اذكر في الكتاب...؛ مريم:16،41،54،56.
[10] - معرفت، محمدهادي، تاريخ قرآن، ص31.
[11] - حجتي، محمدباقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، ص27.
[12] - هذا بيان للناس و هدي و موعظه للمتقين؛ آلعمران:138.
[13] -هذا بصائر للناس و هدي و رحمه لقوم يوقنون؛جاثيه:20.
[14] - و انه لحق اليقين؛ حاقه:51.
[15] - ذلك الكتاب لا ريب فيه؛ بقره:2.
[16] - لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه؛ فصلت:42
[17] - ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم؛ اسراء:9.
[18] - لئن اجتمعت الانس و الجن أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا؛ اسراء:88.
[19] - الذي خلق الموت و الحياه؛ ملك:2.
[20] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام قرآن، ج4، ص200.
[21] - همو، تفسير نمونه، ج7، ص127 و128 و راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن، ص 268 و 269.
[22] - حديد: 17.
[23] - ق: 11.
[24] - انبياء: 30.
[25] - روم: 19
[26] - روم: 24.
[27] - بقره: 260.
[28] - فصلت: 39.
[29] - بقره: 258
[30] - بقره: 259
[31] - انعام: 122.
[32] - فجر: 24.
[33] - عنكبوت: 64.
[34] - مائده: 32.
[35] - بقره: 255- آلعمران:2.
[36] - طه: 111
[37] - فرقان:58.
[38] - غافر:65.
[39] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام قرآن، ج4، ص202.
[40] - راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص299.
[41] - نازعات: 38 و37.
[42] - بقره:86.
[43] - رعد:26.
[44] - يونس:7.
[45] - ملك:2.
[46] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج5، ص356، و نيز ج18،ص372، و ج1، ص160.
[47] - بقره:258.
[48] - طه:.53
[49] - بقره:28.
[50] - راغب اصفهاني, حسين بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص527. و طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان، ج1، ص503.
[51] - بقره: 168.
[52] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج1، ص569.
[53] - طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ج1، ص 631.
[54] - مائده:100.
[55] - انفال:37.
[56] - نساء:2.
[57] - توبه: 72 و صف:12.
[58] - نساء: 43 و مائده:6.
[59] - بقره:168.
[60] - سبأ:15.
[61] - انصاری, مرتضی بن محمدامین (1214-1281ق)؛ الرسائل، ج4، ص60.
[62] - يونس: 22.
[63] - انفال: 69.
[64] - فاطر: 10.
[65] - ابراهيم:24.
[66] - آلعمران:38.
[67] - نور:26.
[68] - نور:61.
[69] - نحل:97.
[70] - ابراهيم:3.
[71] - نساء:43.
[72] - توبه:72.
[73] - عنكبوت: 58.
[74] - لقمان: 8.
[75] - كهف: 88.
[76] - بقره: 62.
[77] - شوري: 26.
[78] - سبا: 4
[79] - عنكبوت: 7.
[80] - تغابن: 9.
[81] - عنكبوت: 9.
. [82] - يونس: 9.
[83] - طه: 75.
[84] - طلاق:11.
[85] - جاثيه: 30.
[86] - رعد: 29.
[87] - نور: 55.
[88] - مريم: 96.
[89] - بقره: 82.
[90] - قصص: 67.
[91] - بينه: 7.
[92] - نحل: 97.
[93] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج7، ص127.
[94] - فصلت:33.
[95] - ديلمي، حسنبن محمد (قرن8ق)، ارشاد القلوب، ج1، ص118 و ر.ك. طوسي,محمد بن حسن (385-460ق) ، الامالي، ص275؛ قمي, علي بن ابراهيم (قرن3ق)؛ تفسير القمي، ج1، ص389 ؛ نهجالبلاغه، حكمت 229 ؛ مجلسي، محمدباقر بن محمد تقی (1037-1111ق)، بحارالانوار، ج68، ص145؛ ابن ابي الحديد, عبد الحميد بن هبة الله (586-655ق)، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص159 و ج11، ص198 وج19، ص55 و نيز فيض كاشاني, محمد بن شاه مرتضی (1006-1091ق)، تفسير الأصفي، ج1، ص662؛ ورام, مسعود بن ابيفراس بن حمدان (م605ق)، نزهة النواظر، ج2، ص170؛ قرطبي، محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن، ج10، ص 174؛ طبري، محمد بن جرير (224؟-310ق)، جامع البيان، ج14، ص224، همچنين ر.ك. طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان ، ج6، ص227.
[96] - طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان، ج14، ص 224 و ر.ك. قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن، ج10، ص174.
[97] - سفيان بن سعيد(م161ق)، تفسير سفيان الثوري، ص166 و ر.ك. طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان، ج14، ص224؛ قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن ،ج10، ص174؛ طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان، ج6، ص227.
[98] - فجر:24
[99] - طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان، ج6، ص227 و ر.ك. قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن،ج10، ص174؛ طبري، محمد بن جرير(224؟-310ق)، جامع البيان، ج14، ص224.
[100] - طبرسي، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البيان، ج6، ص227
[101] - پيشين.
[102] - قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن،ج10، ص174.
[103] - پيشين.
[104] - قرطبي محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحكام القرآن، ج10، ص174
[105] - پيشين.
[106] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج7، ص128.
[107] - پيشين، ج11،ص394.
[108] - پيشين ، ج 18، ص232.
[109] - مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه ، ج 11، ص390-389.
- نحل:97.[110]
- مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، ج11،ص394.[ 111]
- طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ج12، ص491.[112]
- پيشين، ص493.[113]
- طوسي,محمد بن حسن (385-460ق)، تهذيب الاحكام، ج5، ص183.[114]
- بقره:255 و آلعمران:2.[115]
- بقره:154.[116]
- آل عمران:169.[117]
- ر.ك. جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، ص373.[118]