وحي از زبان وحي

پدیدآورمحمدباقر سعیدی روشن

نشریهبینات

شماره نشریه8

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 1283 بازدید
وحي از زبان وحي

محمد باقر سعيدي‌روشن

تحليل حقيقت وحي و راز نهاني پيام‌گيري انحصاري آن، در پرتو داده‌هاي حسي و تجربي و تأملات متديك عقلاني، چشم‌اندازي روشن در مسير اين افق بيكرانه پنهان براي ما روش نمي‌سازد. اساساً وقتي با پديده‌اي سروكار داشتيم كه فاقد خصيصه تكرارپذيري باشد و ما تحت هيچ شرايطي نتوانيم آن صحنه را در معرض نمايش، مشاهده و آزمون‌سنجي خويش قرار دهيم و رهيافتي درون‌گرايانه به دست آوريم، بالطبع فاقد صلاحيت داوري علمي تجربي درباره آن امرفراروان‌شناختي خواهيم بود. همين‌سان اگر آن امر يك پديده تفكرناپذير و خارج از قلمرو معيارهاي سنتي و متداول تئوري‌هاي استنتاج قياسي باشد، ناچار بايد بپذيريم كه تحليل آن پديده فراعقلي، در چهارچوب قالب‌هاي ذهني و عقلي شناخته شده ثمري نخواهد داشت.
ميزان شناخت ما نسبت به پديده مرموز وحي تشريعي و پيام‌گيري غيبي، تنها از طريق آثار و علايم خود آن است و بس. از اين رو، اگر بخواهيم اندكي از اين بن‌بست فكري بيرون آييم و مجالي براي جست‌وجو در پيش روي خويش داشته باشيم، تنها تبييني كه مي‌تواند موجب پيدايي يك تصويري سايه روشن نسبت به جريان فوق‌العاده ناشناخته وحي براي ما ترسيم كند، گواهي زباني و عوارض متظاهر روحي ونيز پيام نويني است كه خود آن جريان، به جامعه خويش عرضه كرده است. بي‌گمان، از نظر پديده‌شناسي، شهادت نزديك‌ترين«من» وابسته به اين پديده‌اي كه در عالي‌ترين حد كمال جسمي، اخلاقي و فكري شناخته شده است، از نظر منطقي كم ارزش‌تر از تبيين آن پديده از زبان ديگران نيست، زيرا اين پديده جديد تمام عوامل و خواست‌هاي ارادي او را تحت كنترل درآورده و در مرتبه نخست منشأ اعتقاد نويني براي خود او شده است و در مرتبه بعد براي ديگران. از سوي ديگر، نگرشي نقّادانه در متن پيام‌ و آثاري كه حاصل وحي و ارتباط غيبي پيامبر است، به ما اين كمك را خواهد كرد تا منشأ و ماهيت اين فكر جديد را در مقايسه با انديشه‌هاي سابق او، ارزيابي كنيم.
به ويژه اين متد تحليل براي ما ارزش مؤكد مي‌يابد كه مكرر در اشارات قرآن كريم با اين نكته مواجهيم كه معاصران و همشهريان پيامبر با توجه به خصيصه‌هاي بشري و معمولاً متعارف خويش مي‌كوشيدند تعبير و تفسيرهاي گوناگوني از ماهيت وحي نبوي اظهار و عرضه كنند. پيوسته اين تفسيرها از سوي شخص گيرنده وحي ونيز متن پيام وحي، همراه با شواهد و ادله مشهود و معقول نفي وطرد مي‌شد.
ما موضوع بررسي خويش را طبعاً درباره پيامبري قرار مي‌دهيم كه از لحاظ مقارنت زماني نزديك‌ترين پيام‌گير الهي به عصر ما؛ و از نظر جامعيت و استواري پيام و صحت انتساب و سنديت تاريخي، منحصر به فرد است. قالب و محتواي وحي محمدي تنها وحي سالم و تغيير نيافته‌اي است كه متن آن تمامي به صورت متواتر درميان فرهنگ بشري باقي‌ مانده است.1 اين امر از نظر تاريخي نزد همه مردم دنيا پذيرفته شده است كه قرآن از زبان مردي عربي و امّي در قرن شش ميلادي و در فاصله نسبتاً طولاني بيست‌وسه سال متناوب جاري وثبت شده است.
اين نكته هم از نظرشخص حضرت‌ محمد(ص) و هم در خلال پيام وحي او مفروض گرفته شده است كه وحي قرآني سخن و فكر محمد(ص) نيست، همان‌سان كه در مورد ساير پيامبران نيز چنين است، چگونه وچرا؟
آيا اين تغيير حالات و رفتار و پيدايي عقايد جديد كه درچهل سالگي حضرت محمد(ص) پيدا شده است محصول تفكر و تصميم تدريجي پيشين خود اوست يا امري ناگهاني و غير ارادي است؟
پيامبر در اين سن كه دوران كمال عقلاني يك انسان است، خود را موضوع پديده خارق‌العاده‌اي مي‌يابد، صدايي كه او را مي‌خواند و دعوت به خواندن مي‌كند:«اقرء»، ولي او مي‌داند كه امّي است و خواندن نمي‌داند، اما اين يك خواست روشن و صريح است. سپيد‌پوشي كه سراسر افق را پركرده است! او به خانه مي‌آيد تا بيارامد، اما همان گوينده رهايش نمي‌كند:«‌برخيز و انذار كن»! آيا خيال بر او غالب شده؟ ولي او هرگز تحت تأثير خيالات و احساسات نزيسته است. او هميشه با خود و ديگران صادق‌ و امين بوده است، او راست مي‌گويد. اين شهادت دوست و دشمن نسبت به هميشه زندگي اوست.2 او نمي‌تواند خود را قانع كند كه اين پديده، عوارض ظاهري خاصي را نيز به همراه دارد كه ديگران هم آن را احساس و مشاهده مي‌كنند. براي لحظاتي چهره‌اش سرخ مي‌شود. حتي در سردترين زمان، عرق از جبين او جاري مي‌شود. بدنش سنگين و گرفته مي‌شود:
﴿انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً﴾
در حقيقت ما به زودي بر تو گفتاري گرانبار القا مي‌كنيم.(مزمل/73/5)
سپس آياتي را كه دريافت كرده مي‌خواند. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
اين حالت،‌ هنگام وحي مستقيم و بدون ترجمان و واسطه رخ مي‌داد، اما وقتي جبرييل بر پيامبر وارد مي‌شد، رخصت مي‌طلبيد و چون بنده‌اي درمقابل پيامبر مي‌نشست.3
مجموعه‌هاي پيام‌هاي اوليه (علق، مدثر، مزمل، قلم و حمد كه عتايق نام دارند) پيام ايمان‌ساز و اعتقادزا براي شخص پيامبر نسبت به پديده غيبي وحي است و هنوز محتواي خاص موضعي بيروني ندارد. از اين پس ديگر او اطمينان كامل يافته است كه منبع اين پيام الهي در درون ذات خود او و تابع خواست‌هاي دروني او نيست، بلكه ناشي از يك نيروي مرموز و قاهر است كه يك حالت و انعكاس ذهني است كه در پرتو آن مكاشفه باطني و احساس دروني براي او منبعث شده و همراه خود نشانه‌هايي داشته كه هرگونه شبهه‌اي را از وجود او زايل كرده است4 و بدين‌سان براي شخص او هيچ‌گونه ترديد و نوسان رواني در غيبي بودن اين پيام باقي نگذاشته است تا محتاج اطمينان بخشي از سوي ديگران گردد.5
اما براي ماهنوز مجال اين تأمل اساسي و بازرسي هست كه آيا بروز اين حالات يك امر مصنوعي و ساختگي است؟ آيا او مي‌توانسته تمام نيروهاي فكري خود را متمركز كند و اين نمود را در خود بپروراند؟ يا اين امر خارج از اختيار و اراده او و يك كاركرد كاملاً بروني بوده است؛ و اگر براي اراده او نقشي قايل نشويم، آيا عوارض داخلي بدني يا رواني خاصي زمينه پيدايي اين رخداد بوده است؟
دقت در زواياي زندگي و رفتار او نشان مي‌دهد كه هيچ وجه اشتراكي ميان حالات او در برهه وحي‌پذيري و حالات يك فرد هيجان‌زده يا مبتلا به اختلال نيروهاي عصبي كه سبب زوال نيروي شعور و غلبه نابخردي و پرده‌دري مي‌گردد شناسايي نمي‌شود، زيرا افزون بر اين كه هشياري و شعور كامل او در متن جريان تلقي وحي محفوظ است، اين حالت منشأ عقل و علم و اشراق مي‌گردد و اين موقعيت را از بي‌هوشي و صرع و ... جز آن متمايز مي‌سازد:
﴿اولم يتفكروا ما بصاحبهم من جنّة ان هو الّا نذير مبين﴾
آيا فكر نكردند كه همنشينشان(پيامبر) هيچ آثاري از جنون(يا الهام‌يابي از ديوان) ندارد. او فقظ بيم‌دهنده آشكاري است.(اعراف/7/184 و سبأ/34/46)
از جهت ديگر، اگر حالت و عوارض و سپس القاي پيام مخصوص در تحت كنترل شخص پيامبر و اراده او بود، او به عنوان يك انسان در تعامل اجتماعي خود با مردم ومقتضيات تفكر خويش، هرگاه بدان نياز داشت مي‌بايست‌ آن را درخود بيافريند، در صورتي كه واقعيت تاريخ خلاف اين موضوع را گزارش مي‌دهد. در برهه‌اي از زمان وحي منقطع( فترت وحي) مي‌شد6 و يا در شرايط بسيار حساسي كه براي فيصله برخي جريانات جامعه نياز مبرم بدان بود، با تأخير مواجه مي‌گشت! مانند جريان اِفك7 و ... جز آن، همان‌سان كه در پاره‌اي موارد نيز سخن وحي خلاف آن مشي معهود و رحمت بيش از حد او اظهار مي‌شد:
﴿... ولاتكن للخائنين خصيماً. واستغفرالله ان الله كان غفوراً رحيماً. و لاتجادل عن الذين يختانون انفسهم ...﴾
... از كساني نباش كه از خائنان حمايت كني. و از خداوند آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده مهربان است. و از كساني كه به خود خيانت كردند دفاع مكن ...(نساء/4/105ـ107)
﴿ ما كان لنبيّ ان يكون له أسري حتي يثخن في الارض تريدون عرض الدّنيا و الله يريد الاخرة والله عزيز حكيم﴾
هيچ پيامبري حق ندارد از دشمن اسيراني بگيرد تا آنكه بر آن ها پيروز گردد. شما كالاي ناپايدار اين جهان را مي‌خواهيد، اما خداوند سراي آخرت را براي شما مي‌خواهد و خداوند شكست‌ناپذير و حكيم است.(انفال/8/67)
﴿عفي الله عنك لم اذنت لهم حتي يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين﴾
(اي رسول ما) خدا تو را ببخشد. چرا(از سر مهر) پيش از آن كه دروغگو از راستگو بر تو معلوم شود به آنها اجازه دادي؟(توبه/9/43)
انسان در اظهار مقاصد دروني و قلبي خويش آزاد است. گاه بنابر مصالح و ملاحظاتي برخي از خواسته‌هاي دروني خود را كتمان مي‌كند؛ اما اگر پيام از آنِ ديگري باشد و انسان پيام‌رسان‎‏ْ وظيفه‌اش ابلاغ تمامي آن پيام به ديگران، در اين صورت او نمي‌تواند آن را در دل نگه دارد؛ و وحي خدايي است كه كتمان‌پذير نيست:
﴿... و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشاه...﴾
و آن چه در دل پنهان مي‌داشتي، خدا آشكار ساخت و تو از(سرزنش) مردم ترسيدي، در حالي كه خدا سزواراتر به ترس است.(احزاب/33/37)
و پيامبر در رابطه با آن پيرو محض است. بدين‌سان هرچه دريافت مي‌كند همان را به مردم مي‌رساند:﴿و ما هوعلي الغيب بضنين﴾
پيامبر نسبت به آن چه از طريق وحي از عالم غيب دريافت داشته بخيل نيست(همه را بي كم و كاست در اختيار مردم قرار مي‌دهد).(تكوير/81/24)
در مواردي با يك بيان بسيار هشداردهنده، جريان وحي را مستند به قدرت فوق‌العاده مقتدر غيبي و فراتر از مقدورات و تصرفات هر كس، حتي شخص پيامبرمعرفي مي‌كند:
﴿و إن كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا غيره و اذاً لاتّخذوك خليلاً. ولولا أن ثبّتناك لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً. اذا لأذقناك ضعف الحيوة و ضعف الممات ثم‌ّ لاتجد لك علينا نصيراً﴾
اي رسول ما نزديك بود كه كافران تو را فريب دهند تا جاي آن چه به تو وحي كرديم،‌ چيز ديگري بر وحي الهي بپيوندي تا آنان تو را دوست خود گيرند. اما اگر ما تو را حفظ و ثابت قدم نمي‌داشتيم، ‌نزديك بود كه اندك اعتمادي به ايشان پيدا كني و در آن صورت ما دو برابر مجازات در دنيا و دو برابر بعد از مرگ به تو مي‌چشانديم،‌ سپس در برابر ما ياوري نمي‌يافتي!(اسراء/17/73ـ75)
﴿تنزيل من رب العالمين. و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل. لأخذنا منه باليمين. ثمّ لقطعنامنه الوتين. فما من احد عنه حجزين﴾
قرآن كلامي است كه از سوي پروردگار عالميان نازل شده. اگر او سخني دروغ بر ما مي‌بست، ما او را با قدرت مي‌گرفتيم، سپس رگ قلب(زندگي) او را قطع مي‌كرديم! و هيچ يك از شما نمي‌توانست مانع شود و از او حمايت كند.(حاقه/69/43ـ47)
در جاي ديگري به همگان اعلام داشت كه خداباوران نگران از بين رفتن آن نباشند و دشمنان به اين اميد ننشينند:
﴿انّا نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون﴾
همانا ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم او را به حتم حافظيم.(حجر/15/9)
از سوي ديگر،‌ بنابر گزارش تاريخ و اشاره قرآن ملاحظه كه در اوايل بعثت هنگامي كه وحي نازل مي‌شد،‌ جهت اطمينان از دريافت و حفظ آن، پيامبر تعجيل مي‌فرمود و آن را قرائت مي‌كرد تا چيزي از آن را از دست ندهد،‌ در حاليكه او در كلام عادي ومعمولي خويش هرگز دغدغه خاطر و نگراني و وسواس نداشت. به دنبال اين عكس‌العمل بود كه دريكي از عبارات وحي به او اعتماد نفساني داده شد كه از لحاظ تلقي وحي نگراني نداشته باشد، چرا كه جمع و حفظ قرآن به عهده خداست:
﴿لاتحرّك به لسانك لتعجل به. إنّ علينا جمعه و قرآنه. فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه. ثم إنّ علينا بيانه﴾
زبانت را به خاطرعجله در خواندن قرآن حركت مده، چرا كه جمع و خواندن آن بر عهده ماست.(قيامت/75/16ـ19)
در جاي ديگري دستور داه شد كه به جاي تعجيل در قرائت وحي، از پروردگارش درخواست فزوني علم كند:
﴿و لاتجعل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه و قل ربّ زدني علماً﴾
... پيش از آن كه وحي قرآن بر تو تمام شود در تلقي آن تعجيل نكن و بگو پروردگارا علم مرا افزون كن!(طه/20/114)
وانگهي، حضرت رسول(ص) پس از نبوت و در دوران رسالت خويش نيز در ارتباط با وحي هرگز اتكاء به خود نداشت، بلكه در حالت انتظار به سر مي‌برد. او خود را مقهور قدرت خداي عزيز مي‌دانست و البته اميدوار رحمت و فضل معبودش بود:
﴿ ولئن شئنا لنذهبنّ بالّذي اوحينا اليك ثمّ لاتجد لك به علينا و كيلاً. الّا رحمة من ربّك إنّ فضله كان عليك كبيراً﴾
ما اگر بخواهيم آن چه را بر تو وحي فرستاده‌ايم از تو مي‌گيريم، آن‌گاه كسي را نمي‌يابي كه از تو دفاع كند، مگر رحمت پروردگار تو شامل گردد كه فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است.(اسراء/17/86ـ87)
البته اين آيت در تبيين مشيّيت قاهر و جاري خداوند آمد و گرنه چيزي از وحي را خدا نبرد.8
اين‌ها همه از يك سو، از جانب ديگر پديده وحي برخلاف هر جريان فكري و كاركرد ذهني ديگر كه مستلزم زمينه‌سازي و مقدمات است، در تبلور و ظهور خود زمان خاصي را نمي‌شناخت؛ بلكه بنابر حكمت و خواست القا كننده نيرومند غيبي نازل و افاضه مي‌گرديد، خواه در حال خواب يا بيداري، در حال سخن گفتن با ديگران، مواجهه با دوست يا دشمن، در جنگ يا صلح و خوشي و ناخوشي و... جز آن. بدين‌سان، او در مقابل اين پيام جديد منقاد و پذيرنده محض است و با تمام وجود آن را اقبال مي‌كند و درمقابل درخواست‌هاي تعويض محتواي وحي، با هشياري كامل پاسخش اين است كه نه تغيير و تبديل قرآن در اختيار اوست و نه حتي دير و زود شدن وحي:
﴿و اذا تتلي عليهم اياتنا بيّنات قال الذين لايرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا او بدّله قل ما يكون لي ان ابدّله من تلقاء نفسي إن اتّبع الّا ما يوحي إلي انّي اخاف إن عصيت ربّي عذاب يوم عظيم. قل لو شاءالله ماتلوته عليكم و لاأدريكم به فقد لبثت فيكم عمراً من قبله افلا تعقلون﴾
هنگامي كه آيات روشن ما بر آن‌ها خوانده مي‌شود،‌ آنان كه اميد لقاي ما(رستاخيز) را ندارند، مي‌گويند: قرآني غير از اين بياور و يا آن را عوض كن! بگو من حق ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم. من فقط از آن چه وحي مي‌شود پيروي مي‌كنم. من اگر خداي را ناقرماني كنم از كيفر روز بزرگ قيامت مي‌ترسم. بگو: اگر خدا مي‌خواست من اين آيات را بر شما نمي‌خواندم و از آن آگاهتان نمي‌كردم، چه اين كه مدت‌ها پيش از اين در ميان شما زندگي كردم. آيا خردورزي نمي‌كنيد؟(يونس/10/15ـ16)
با اين حال، مجال براي تفحص و بررسي روش تحصّلي و اثباتي اين فرايند جديد هم براي او و هم براي ديگران باز است. مفهوم اين سخن آن است كه او به عنوان يك انسان مي‌تواند و بلكه مي‌بايست در يك سنجش درون‌ذهني، روان خود را كاملاً قانع به مبدأ بروني اين رهيافت تازه كند:
﴿فان كنت في شكّ ممّا انزلنا اليك فسئل الذين يقرؤن الكتاب من قبلك لقد جاءك الحقّ من ربك فلاتكوننّ من الممترين﴾
اگر در آن چه بر تو نازل كرده‌ايم ترديد از آنها كه پيش از تو كتاب آسماني را مي‌خوانند سؤال كن و بدان كه به طور قطع حق از طرف پروردگارت به تو رسيده. بنابراين هرگز از ترديدكنندگان مباش!(يونس/10/94)
البته لازمه اين سخن وجود ترديد درگيرنده وحي قرآني نيست، بلكه نشانگر مِتُد اثباتي اقناع‌آميز نسبت به مبدأ غيب وحي است.9
از اين پس سراسر فصل‌هاي گوناگون و متناوب وحي كه به منظور راهنمايي و بشارت و انذار و آگاهي بخشي جامعه بر پيامبر نازل مي‌شود، همواره اين نكته را درپي دارد كه هرگز اين مفاهيم متعالي مربوط به كاينات و آغاز و فرجام هستي، حقايق تاريخي، معيارهاي اخلاقي، مفاهيم اجتماعي و... جز آن در مجموعه دانش‌هاي متعارف ذهني حضرت محمد(ص) و معاصران و جامعه‌اش عنوان نبوده است. اين مفاهيم آن‌قدر گسترده، دقيق و گرانمايه هستند كه به وضوح جنبه ماوراء مادي بودن وحي را نمودار مي‌سازند:
﴿و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا و انّك لتهدي الي صراط مستقيم﴾
همانگونه كه بر پيامبران پيشين فرستاديم بر تو نيز وحي را به فرمان خود وحي كرديم، در صورتي كه تو پيش از اين نمي‌دانستي كتاب و ايمان چيست، ولي ما آن را نوري ساختيم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم راهنمايي مي‌كنيم و تو بي‌ترديد به راه راست هدايت مي‌كني.(شوري/42/52)
مفهوم اين‌گونه خطاب‌ها كه غالباً همراه با اعتراف گيري از شخص پيامبر در تعبير«بگو» (قل) است، منتج اين واقعيت است كه حضرت محمد(ص) در نگاه قرآن داراي دوگونه فكر كاملاً متمايز است10: يك دسته معرفت‌هاي شخصي كه او هم همانند ساير انسان‌هاي هم عصر خويش از آن‌ها برخوردار بوده است؛ ويك سلسله معرفت‌هايي كه فراتر از افق انديشه عقلي و ذهني اوست. اين دو دسته آگاهي هيچ وجه اشتراكي با همديگر ندارند و نقطه پيدايش معرفت‌هاي و حياتي او يكباره و پس از قرآن و وابسته به يك حادثه كاملاً فراعقلي است:
﴿و كذلك انزلنا اليك الكتاب... وما كنت تتلوا من قبله من كتاب ولاتخطه بيمينك اذاً لارتاب المبطلون﴾
اين‌گونه، كتاب را برتو نازل كرديم... تو هرگز قبل از اين، كتابي نمي‌خواندي و به دست خود خط نمي‌نوشتي، مبادا كساني كه درصدد ابطال سخنان تو هستند ترديد كنند.(عنكبوت/29/47ـ48)
﴿و اذا لم تأتهم بأية قالوا لولا اجتبيتها قل انّما اتّبع ما يوحي اليّ من ربّي...﴾
و هنگامي كه در نزول وحي تأخير افتد و آيه‌اي براي آنها نياوردي مي‌گويند: چرا از پيش خود آن را برنگزيدي؟ بگو: من تنها از چيزي پيروي مي‌كنم كه بر من وحي مي‌شود... .(اعراف/7/203)
﴿قل لااقول عندي خزائن الله ولااعلم الغيب و لااقول لكم انّي ملك ان اتّبع الّا يوحي اليّّ...﴾
بگو: من نمي‌گويم خزاين نزد من است و من از غيب آگاه نيستم(جز آن چه خدا وحي كند) و به شما نمي‌گويم من فرشته‌ام. من تنهااز آن چه به من وحي مي‌شود پيروي مي‌كنم... .(انعام/6/50)
﴿قل لا املك لنفسي نفعاً و لاضرّاً الا ماشاءالله و لوكنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسّني السوء إن انا الّا نذير و بشير لقوم يؤمنون﴾
بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر از غيب آگاه بودم منافع فراواني را براي خود فراهم مي‌ساختم و هيچ زياني به من نمي‌رسيد. من فقط بيم‌دهنده و بشارت‌بخش جمعيتي هستم كه ايمان مي‌آورند.(اعراف/7/188)
﴿قل هو نبا عظيم. انتم عنه معرضون. ماكان لي من علم بالملأ الاعلي اذ يختصمون. إن يوحي اليّ إلّا ما يوحي الي و ما انا الّا نذير مبين﴾
بلكه مي‌گويند: اين آيات را برخدا افترا بسته. بگو: اگر من آن را به دروغ نسبت داده باشم، شما نمي‌توانيد در برابر خداوند گواه ميان من و شما باشد و او آمرزنده و مهربان است. بگو: من پيامبر نوظهوري نيستم ونمي‌دانم خداوند با من و شما چه خواهد كرد. من تنها از چيزي پيروي مي‌كنم كه بر من وحي مي‌شود و جز بيم‌دهنده آشكاري نيستم.(احقاف/46/8ـ9)
دربرخي از پيام‌هاي وحياني قرآني ملاحظه مي‌شود كه به نجو بسيار شقاطع و صريح، نوعي محدوديت عمدي در فرايند وحي و در مورد موضوعي خاص در پيش روي اذهان آشكار مي‌سازد همين نكته را واضح‌تر جلوه دهد كه مسأله وحي يك پيام غيبي الهي است و با فكر شخي حضرت محمد(ص) به عنوان يك انسان متفاوت است:
﴿و لقد ارسلنا من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك وما كان لرسول ان ياتي باية الا باذن الله ...﴾
و ما پيش از تو پيامبراني فرستاديم كه سرگذشت برخي از ايشان را بر تو بازگفته‌ايم و برخي را نه. و هيچ پيامبر بدون رخصت خداوند آيه‌اي نمي‌آورد...(غافر/40/78)
در مواردي هم كه تفاصيل صحيح جريان‌هاي مدفون و ناشناخته تاريخ عبرت‌آموز اقوام و پيامبران و امت‌ها را برمي‌شمارد، ‌درباره اين جهت بسيار تأكيد مي‌شود كه اين منقولات تاريخي وحياني، موضوع شناخت پيامبر و معاصران و مخالفان وحي نبوده است:
﴿تلك من أنباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لاقومك من قبل هذا فاصبر إن العاقبة للمتقين﴾
و اين گونه آيات خويش را به سوي تو مي‌گردانيم تا نگويند آن ها را به درس آموخته‌اي و ما قرآن را براي جويندگان دانش بيان مي‌كنيم.(انعام/6/105)
البته نابخردان و دل مريضان كه نمي‌خواهند پيرو خرد زيست كنند، تفسيرهاي مطابق خواست خويش را خواهند داشت:
﴿ و قالوا اساطير الاولين أكتتبها فهي تملي عليه بكرة و اصيلاً. قل انزله الذي يعلم انزله الذي يعلم السّرّ في السموات والارض...﴾
و كافران گفتند: قرآن اسطوره‌هاي پيشينيان است كه صبح و شام بر محمد(ص) املا مي‌شود. بگو: آن را خداوند آگاه به راز آسمان‌ها و زمين فرستاده است كه او آمرزنده مهربان است.(فرقان/25/5ـ6)
﴿... بل جاءهم بالحق و اكثرهم للحق كارهون﴾
... بلكه او دين حق را براي آنان آورده،‌ لكن بيش‌تر آنها از حق روي گردان‌اند.(مؤمنون/23/70)
آيا مي‌توان اين فرض جاري در زندگي و عرف مردم را مقبول دانست كه حضرت‌ محمد(ص) سخنان خود را به غيب وحياني منسوب مي‌ساخت تا موجب نفوذ كلام و تقدس آن تأثيرگذاري در دلها گردد و عامل رونق و پيشرفت‌كار وي شود؟ ظاهراً واقعيت‌هاي گوناگون مرتبط با وحي محمدي اين داوري را مردود مي‌شمارد. اين سخن در شيوه كار سياستمداران عالم كه در راه رسيدن به مقاصد خويش استفاده از هر ابزاري را مجاز مي‌شمارند موجه است و اين همان تئوري است كه قايل به تمايز ميان انگيزه و انگيخته است، اما سيره علمي و عملي پيامبر به تصديق قطعي تاريخ چنين نبوده است. تعليم وحياني او اثبات مي‌كند كه از ديدگاه وي براي رسيدن به مقصد حق كه ادعاي اوست تنها از طريق وسايل حق مي‌توان به سوي مقصد گام نهاد و ابزار باطل هرگز نتايج حق را پديدار نمي‌سازد:
﴿و البلد الطبيب يخرج نباته باذن ربه والذي خبث لا يخرج الا نكدا...﴾
زمين پاك، گياهش با رخصت پروردگار نيكو برآيد و زمين ناپاك جز گياه اندك و كم‌ثمر حاصلي بيرون ندهد...(اعراف/7/58)
پيامبر دعوت راستين خويش را همان‌سان كه متوجه مردم و راهنمايي ايشان مي‌دانست، همان‌گونه خود را نيز در مقابل آن مسئول و پايبند مي‌شمرد:
﴿فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين﴾
و البته كه ماهم از اعمال مردم و هم از اعمال پيامبران بازپرسي خواهيم كرد.(اعراف/7/6)
و احساس مسئووليتش آنگونه همراه با مراقبت خويش بود كه مي‌فرمود:
﴿ما أدري ما يفعل بي﴾
... نمي‌دانم با من چگونه رفتار خواهد شد!(احقاف/46/9)
آن گرامي آن‌سان پي‌جوي رضاي محبوب و خداي خويش است كه به آساني از تمنيات دروني خويش مي‌گذرد. در احد وقتي مشركان عموي عزيزش رامُِثله كردند سوگند خورد كه با هفتاد تن از كافران چنين خواهد كرد،‌اما سروش حق اين پيام وحي را بر او رساند:
﴿و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به لئن صبرتم لهو خير للصابرين﴾
اگر سزا مي‌دهيد بمانند آن چه با شما كرده‌اند سزا دهيد. و اگر شكيبايي كنيد، هر آينه آن براي شكيبايان بهتر است.(نحل/16/126)
بي‌درنگ راه عفو را برگزيد كه خدا مي‌پسنديد11.
اساساً در اين كه وحي قرآن سخن غيب و پروردگار جهان است و پيامبر فقط ناقل و پيام‌رسان الهي است شاهدي بالاتر از اين هست كه او به خودي خود با خصايص و امكانات بشري، ناتوان از آوردن چنين سخني است؟ در سنجش ذهني نمي‌گنجد كه فردي امّي به اقتضاي وسايل علمي عصر خويش معارف و مفاهيمي را عرضه كند كه فراتر از افق فكر و انديشه انساني است12. شرح، تفاصيل حيات جهان و نيز انسان، به طور تشريح جزييات زندگي پس از مرگ انسان و سرنوشت نيكان و بدان، تبيين قوانين و برنامه‌هاي سير زندگي انسان در اين دنيا و ناديده نگرفتن هيچ بعدي از ابعاد و جوانب زندگي فردي وجمعي بشر از عهده كدام فكر دروني يا معلم بيروني ميسور ساخته است؟ تاريخ اجتماعي انسان ميلياردها كتاب را در دل خود جاي داده است و سراغ دارد، اما جز قرآن كدام‌يك از آنها ادعاي كامل بودن و جامعيت خويش را داشته‌اند؟
﴿ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء﴾
بر تو كتابي را فرستاديم كه بيانگر همه چيز(مربوط به هدايت و سعادت انسان) است.(نحل/16/89)
كدام نويسنده انساني داراي سلامت فكري، اين جرأت و شهامت را دارد كه ادعا كنند آخرين سخن‌گفتني را او گفته است و تمام گفته‌هايش عين واقعيت و خدشه‌ناپذير است؟
﴿ذلك الكتاب لاريب فيه﴾
اين كتاب هيچ‌گونه ترديدي بر نمي‌دارد.(بقره/2/2)
با آن كه خصيصه تفكر هر انساني تكامل تدريجي فزاينده است كه پيوسته در جهت پالايش و رشد ايده‌هاي خويش گام برمي‌دارد، ليكن قرآن در طول دوران نزول نجومي حدود بيست و سه ساله خويش همواره يك آهنگ پرشكوه وهمگون د رلفظ ومعنا را مي‌آرايد كه خواننده به سادگي نمي‌تواند آيات آغازين و مكي آن را از آيات مدني و فرجامين بازشناسد:
﴿الله نزّل احسن الحديث كتاباً متشابهاً﴾
خداوند نيكوترين سخن را (به صورت) كتابي متشابه( درحسن و اتقان) نازل كرد.(زمر/39/23)
از جهت ديگر آيا شرايط علمي، فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي و ... جز آن در مكه خصوصاً و سرزمين حجاز عموماً‌ در بعثت اين مقدار مستعد است كه شخصي با سابقه چوپاني، تجارت و عبادت ويژه(تحنث) به يكباره كتابي همانند قرآن را بنويسد؟ اگر چنين است، آيا لازمه‌اش آن نيست كه نوشته او لااقل بازتابي از خصايص فكري،‌اخلاقي، اعتقادي و به سبك ادبي آن جامعه باشد و نه ويرانگر آن يا مخالف آن؟
در وحي محمدي پاره‌اي پيشگويي‌هاي غيبي مربوط به حقايق جهان اظهار مي‌شود كه هرگز در قالب محاسبات عقلي و مقياس‌هاي ذهني و تجربي نمي‌نشيند. تبيين يك سلسله سنت‌هاي قطعي در روند فلسفه تاريخ و عوامل توان و افول جوامع انساني و پيروزي فرجامين حق بر باطل و... جز آن، در تحليل‌هاي فكري هيچ متفكر و جامعه‌شناس و مورخي كه بر پايه متدهاي شناخته شده انساني فرضيه مي‌پرورد برنمي‌تابد.14
﴿... كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاءً و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض﴾
... اين گونه خداوند براي حق و باطل مثل مي‌زند. پس كف(باطل) بزودي خشك و نابود مي‌شود،‌ ولي آب(حق) كه سودمند مردم است در زمين مي‌ماند.(رعد/13/17)
﴿الم تركيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة‌اصلها ثالت و فرعها في السماء. تؤتي اُكلها كل حين بإذن ربّها... و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثّت من فوق الارض مالها من قرار﴾
اي رسول ما آيا ندانستي كه چه‌گونه خداوند كلمه پاك(اعتقاد حق ثابت) را به درخت پاك زيباي مثل‌زده كه ريشه آن استوار و شاخه آن در فراز است. در همه وقت به خواست خداونه ميوه‌هاي خوردني مي‌دهد... و مثال كلمه ناپاك(باطل) مانند درخت پليد است كه ريشه‌اش بر روي زمين است و هيچ ثباتي ندارد.(ابراهيم/14/24ـ26)
﴿انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون﴾
همانا ما قرآن را فرستاديم و ما نيز آن را نگه داريم.(حجر/15/9)
كدام نويسنده انساني مي‌تواند بگويد«‌كتاب من به عنوان برترين فكر، متن و محتوايش براي هميشه خواهد ماند؟» اما اين قرآن است كه از جاودانگي خود در تاريخ بشر سخن مي‌گويد. اينها آيات مكي‌اند، يعني دوره‌اي كه هنوز اين حركت فكري و حياتي در آغاز راه است و هيچ ‌زمينه‌اي براي گسترش ندارد. اين همه وعده‌هاي قاطع نسبت به پيروزي حق داراي چه ضمانت يك نيروي شكست‌ناپذير و عالم به تمام حوادث جهان است؟ اين پيام وحي عصر مكه است كه:
﴿ولقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون﴾
و همانا اراده نافذ ما پيشي گرفت بندگاني را كه به عنوان پيامبر فرستاديم پيروز خواهند بود.(صافات/37/171ـ172)
اين صراحت فكر نشده، قاطعيت و ضمانت خدشه‌ناپذير، هر انسان خردمندي را متقاعد مي‌كند و تنها بدين لحاظ معنا مي يابد كه قرآن سخن خداست و حافظ آن هم خداي جهان است و اين صيانت، خلل‌ناپذير است(صف/61/9). در برخي پيام‌هاي وحي قرآني وعده مؤبد بر مقابله‌ناپذيري قرآن شده است:
﴿قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيراً﴾
بگو: اگر همه آدميان و پريان گردآيند تا مانند اين قرآن را بياورند نمي‌توانند مثل آن را بياورند، هر چند پشتيبان همديگر باشند.(اسراء/2/23ـ24)
﴿و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين. فإن لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين﴾
و اگر دربا ه كتابي كه بر بنده خود فرستاده‌ايم شك داريد، يك سوره همانند آن را بياوريد و تمام گواهان خود را به غير از خدا فرا خوانيد اگر راست مي‌گوييد. پس اگر اين كار را نكرديد و هرگز نمي‌توانيد انجام دهيد، از آن آتشي كه سوخت آن مردم و سنگها هستند و براي كافران آماده شده است پروا كنيد!(بقره/2/23ـ24)
به راستي چنين سخني اگر از ناحيه يك فرد انساني باشد، هراس انگيز و رعب‌آور نيست؟
در برخي پيام‌هاي قرآن سخن از حفظ و صيانت شخص پيامبر براي اتمام مقصد رسالت رفته است:
﴿واصبر لحكم ربك فانك باعيننا﴾
براي فرمان پروردگارت شكيبايي ورز كه تو در ديد(حفظ) مايي.(طور/52/48)
﴿يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس...﴾
اي پيامبر، آنچه را كه از سوي پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان كه اگر چنين نكني، رسالت او را نرسانده‌اي و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مي‌كند.(مائده/5/67)
چه بسيار قدرتمندان و فرمانروايان تاريخ بوده‌اند كه در ميان ياران و محافظان خود به نيرنگ كشته شده‌اند، اما اين وعده حراست شخص وحي‌پذير در ميان تهديدهاي دشمنان و خيانت‌ها مرموز، اگر سخن غيب الهي نباشد چه ضمانتي دارد و چه اعتمادي به شخص پيامبر مي‌بخشد؟15
سيوطي روايت مي‌كند كه پيامبر شب‌ها نگهبان داشتند، و قتي اين آيه نازل شد آنها را كنار گذاشتند و فرمودند:«‌يا ايها الناس انصرفوا فقد عصمني الله»16.
يك اصل قابل توجه ديگر كه تفكيك ميان فكر شخصي پيامبر و معرفت وحياني قرآن را به روشني ثابت مي‌كند، بهره‌گيري از تاريخ ادبيات عرب و سبك‌شناسي عصر وحي است. اين نكته قابل چشم‌پوشي نيست كه سبك و مضمون كلمات شخصي پيامبر داراي قدمتي چهل ساله بود، لكن هيچ‌گونه اعجاب ويژه‌اي را در آنها ايجاد كرد كه در تفسير اين سخن عاجز ماندند. پس از عصر وحي هم اين دو گونه سبك و مضمون پيوسته جدايي خودش را حفظ كرد. مضمون و سبك گفتار شخص پيامبر(ص) براي هركسي كه با قرآن آشنايي داشته باشد، به راحتي از مضمون و سبك كلام قرآني قابل تفكيك است. سياق كلام و واژه‌هاي خاص در قرآن چنان است كه همانند ناپذير است و كساني هم كه در طول تاريخ درصدد تقليد و مانند سازي آن برآمده‌اند. جز رسوايي حاصل ديگري به دست نياورده‌اند، در صورتي كه سخنان خود پيامبر و احاديث او فاقد چنين خصيصه‌اي است17 و در پرتو همين نكته، فرض تعليم قرآن به پيامبر(ص) توسط افراد انساني امري فاقد اعتبار علمي و به ويژه‌ زباني ادبي است و بيش‌تر ناشي از شوخ چشمي است تا گواهي وجدان.
قوم عرب در قله فصاحت و بلاغت و سخن‌شناسي جاي داشت و مرد و زن ايشان ارزش كلام ادبي را به نيكي مي‌شناخت. باشگاه‌هاي ادبي، نمايشگاه‌هاي مسابقه شعر و سخنوري در ميان‌شان برپا مي‌گريد و «معلقات سبع» بهترين قصيده‌هاي برگزيده بود كه به آب طلا نگاشته شد و بر ديوار كعبه آويخته گشت و مايه مباهات صاحبان آنها به شمار مي‌آمد، اما وقتي قرآن آمد، تمام آنها از جلوه و شكوه افتاد و از ديوار كعبه برچيده شد و جاذبه قرآن دل و جان همه را شيفته خود كرد18و گذشت زمان و تكرار قرائت، غبار كهنگي بر قامت استوار آن نپوشاند.
الله اكبر ان دين محمد***و كتابه اقوي و اقوم قيلاً
لا تذكروا الكتب السوالف عنده***طلع الصباح فأطفأ القنديلا19
«الله اكبر! قطعاً آيين و كتاب محمد(ص) قرآن نيرومندترين و استوارترين سخن است. كتابهاي پيشين را نزد آن نام مبريد كه سپيده (خورشيد) درخشيد، پس (اثر) چراغ را از ميان برد.»
اكنون ما به اين نقطه نزديك مي‌شويم كه منشأ و سرچشمه اين پديده‌اي كه بي اراده و تأثير گيرنده آن متظاهر مي‌شود، به اعتراف خود پيامبر كه گواه منحصر به فرد و مستقيم اين حادثه است و در پرتو بررسي زندگي او و وسايل و روابط علمي او و معاصرانش و ويژگي‌هاي انحصاري قرآن را كه آن را مانندناپذير ساخته است، از ذات و طبيعت محدود فرد او نيست. بدين‌سان راهي نيست جز اين كه اين پديده فوق علمي را خارج از فكر و كشش شخصي او بدانيم، بلكه ناچاريم آن را اشراق و افاضه يك غيب مطلق به شمار آريم20 و جست‌وجو براي پيدا كردن مصدر و منشأ انساني براي وحي محمدي تلاشي بي‌ثمر است.
از مطالب صورت بسته در اين مقاله، نكاتي چند قابل استنتاج است كه به آن ها اشاره مي‌شود:
1ـ وحي كلمه مشتركي است كه از رابطه خداوند در ربوبيت و تدبير سراسر گيتي حكايت مي‌كند:
﴿ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي﴾
پروردگار ما كسي است كه هر موجودي را آفريد و راه رسيدن به مقصود را به او نشان داده است.(طه/20/50)
اين فرايند گسترده الهام بخشي، قوانين جاري در طبيعت، راه‌يابي غريزي موجودات حيواني و قوانين تشريعي مخصوص انسان را پديدار ساخته است كه گيرنده اين نوع سوم افراد ويژه‌اي هستند. همچنانكه قلمرو محدود معرفت‌هاي انسان، ناتوان از تحليل و تبيين بسياري از رازهاي نهفته در جهان كيهاني و ادراكات غريزي عالم حيوانات است. طبيعتاً نمي‌توان توقع داشت كه ماهيت وحي تشريعي پيامبران را كه يك نوع رابطه انحصاري با جهان ماوراي طبيعت است دريابد، اما وجود آن حقيقت را مي‌توان از طريق ره‌آورد فكري و آثار ارتباط غيبي همان دين الهي و كتاب آسماني است كه به جامعه عرضه مي‌كند21.
2ـ حقيقت وحي تشريعي، تجلي علم الهي است و چون وحي ناشي از مقام علو و عظمت و عزت و حكمت خداوند است، در نتيجه حامل آن حقيقت سنگين جان انسان كامل است:
﴿انا سنلقي عليك قولاً‌ ثقيلاً﴾
همانا ما سخني سنگين بر تو مي‌فرستيم.(مزمل/73/5)
﴿و انه لتنزيل رب العالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك...﴾
واين قرآن نازل از جانب پروردگار جهان است كه آن را روح امين بر قلبت نازل كرد...(شعراء/26/192ـ194)
گيرنده حقيقت وحي كه به صورت قرآن ظهور مي‌يابد، روح مبارك حضرت رسول اكرم(ص) بوده است، بدون آن كه ابزارهاي حسي و يا تفكر عقلاني در آن مداخله داشته باشد22.
3ـ وحي از نظر مبدأ و سرچشمه آن كه مقام علم الهي است «نازل» مي‌شود(نزول مقامي و رتبه وجودي و نه مكاني يا اعتباري و ... جز آن) تا در حد لباس لفظ و جامه كتابت و كلام و در حد قرآن تدوين و آيات و سوره‌ها درآيد و درخور فهم مردم گردد:
﴿انا جعلناه قرآناً‌ عربياً لعلكم تعقلون. و انه في ام الكتاب لدنيا لعلي حكيم﴾
ما قرآن را به زبا عربي ساختيم تا در آن انديشه كنيد،‌ در حاليكه قرآن در لوح محفوظ نزد ما والا مرتبه و استوار است.(زخرف/43/3ـ4)
اما دريافت حقيقت قرآن و وحي كه فراتر از مفاهيم و سطح خرد و انديشه بشري است و در مرتبه «لوح محفوظ»‌ و «ام الكتاب» است، جز با «عروج و صعود»‌ پيامبر از عوالم طبيعي و حسي و عقلاني و ترقي به عالم ملكوت ميسر نمي‌گردد. كسي مي‌تواند از ام الكتاب با خبر شود كه عندالهي شده باشد، يعني پيامبر از حال عادي و معمولي خويش بالا مي‌رود و اوح ميگيرد و به مقام خلوتگاه بين خود و خدا را ه مي‌يابد و وحي الهي بر او تجلي مي‌كند23.
4.شعور وحي از سنخ علم شهودي و حضوري است. البته علم حضوري خاصي كه فقط براي پيامبران رخ مي‌دهد و در پرتو آن مشاهده عياني حقيقت، هيچ‌گونه لغزش و خطايي بر دامن وحي نمي‌نشيند(عصمت) و هيچ نوع ترديد و و سوسه‌اي را بر نمي‌دارد،‌به خلاف شهود غيرمعصومان كه ا زرهيافت خطا مصون نيست و د راصل كشف و يا در تطبيق و اعتقاد پيامبر نسبته به وحي خودش با هيچ مشكلي مواجه نيست و در اصل كشف و يا در تطبيق مشهود بر معقول و تبديل حضور و انتقال به مفهوم امكان اشتباه وجود دارد24. بدين‌جهت ايمان و اعتقاد پيامبر نسبت به وحي خودش با هيچ مشكلي مواجه نيست و تأملي نمي‌طلبد، چه اين كه استدلال وقتي نياز پيدا مي‌كند كه رؤيت و مشاهده در كار نباشد. رويت وقتي مجال مي‌يابد كه رؤيت نباشد. كسي كه برخي بزرگان، وحي نبوي را به حالت حضور و بيداري تشبيه كرده‌اند كه در آن حال تمام حقايق جهان آنگونه كه هست براي پيامبر منكشف است25.
بدادم عقل را ره توشه از مي*** زشهر هستي‌اش كردم روانه
4ـ خصيصه مشترك هر نوع تجربه باطني و معرفت مستقيم و بي‌واسطه اين است كه متن آن واقعه و حال را نمي‌توان به ديگري انتقال داد، اما اين تمايز را نمي‌توان ناديده گرفت كه معرفت و حياتي هرچند تجربه باطني شخص پيامبر است، ولي منشاء «بعثت»‌ پيامبر است، به خلاف تجارب عارفانه و مكاشفات ديگر كه صرفاً ارزش فردي دارد. به عبارت ديگر اساساً هدف وحي نبوي رسيدن پيام الهي به مردم است. بدين جهت تجارب عرفاني پيامبرانه در عين اينكه حكايت از حال دروني پيامبر دارد، محتواي همگاني و بعثت به سوي جامعه را دارد. از اين روي اين سخن ناصواب خواهد بود كه گفته شود: «پيامبران دركتابهاي خويش چيزي جز كشف و شهودشان را نگفته‌اند و در كشف و شهود هم براي هم‌پرواي ديگريان مطرح نيست»، زيرا اين درست است كه كتاب آسماني حاصل مكاشفات و الهام‌گيري رسول مكرم اسلام(ص) از خداوند است، مشتمل بر قوانين جامع زندگي انسان است كه تاكنون هماورد نپذيرفته و در عين حال شيوه كلامي همين مكاشافات و قرآني مشحون از استدلال و اقناع‌ فكري و تحدي مردم است. بدين سان اين تعبير نيز مي‌تواند مقبول باشد كه «پيامبر محتواي خودآگاهي خويش را نمي‌تواند انتقال دهد، بلكه آن را به صورت جمله‌هايي به ديگران ارائه مي‌كند»26، چه ان كه وحي قرآني افزون بر معنا، لفظ آن نيز كلام خدا و متن وحي است و توسط پيامبر به ديگران ابلاغ شده است27:
﴿انا انزلناه قرآناً عربيا﴾
همانا ما آن را به صورت قرآني عربي نازل كرديم.(يوسف/12/2)
﴿لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا به ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتبع قرآنه﴾
زبانت را به آن(قرآن) حركت نده تا در(دريافت) آن تعجيل ورزي. همانا جمع و قرائت آن بر ماست. پس هرگاه آن را قرائت كرديم، قرائت آن را پيروي كن.(قيامت/75/16)
اساساً قرآن بودن قرآن همين است كه نفس وحي و عين همان چيزي كه به رسول خدا(ص) وحي شده است به مردم منتقل گردد، همان سان كه خود «قُل» در «قل هو الله احد» و موارد ديگر بايد ذكر شود، در حالي كه در تكلم متعارف چنين چيزي معمول نيست و اگر به ما امر كند كه «درميان مردم برو و بگو خدا يگانه است»، ما بايد برويم و بگوييم «خدا يگانه است»، نه آن كه بگوييم «خدا يگانه است»، زيرا كلمه «قل» در اينجا دخالتي جز واسطه ندارد، همين سان در تمام امرهايي كه متوجه پيامبر اكرم(ص) است، مثل «اقء»، «فاصدع»، «بلّغ»، «اعراض» و ... جز آن. عين همان الفاظ امر يا نهي كه متوجه شخص رسول خدا(ص) است، دقيقاً به مردم منتقل شده است، اين چيزي جز آن نيست كه قرآن بودن به لفظ و معنا هر دو است و رسول خدا(ص) مرآت وصول متن وحي به مردم است. مخاطب نهايي قرآن مردم‌اند، منتهي از دريچه نفس رسول الله(ص) كه به جهت سعه وجودي، تمام افراد بشر را زير پوشش علم و احاطه وجودي و ادراكي خود گرفته است28:
﴿وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم و لعلهم يتفكرون﴾
اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، ت ابراي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي و اميد كه آنان بينديشند(نحل/16/44)
5ـ اگر گفته مي‌شود كه پديده وحي به عنوان يك نوع معرفت و وجدان خدادادي، رخدادي تفكرناپذير و خردگريز است، منظور از اين تعبير آن است كه راه وحي راهي نيست كه كسي با تلاش فكري و يا رياضت عملي آن را طي كند. اين همان مطلبي است كه عالمان دين‌شناس و متكلمان مي‌گويند: وحي و نبوت، موهبت و فضل خدايي است و نه امر اكتسابي. خداي سبحان براي تكميل امر هدايت انسان در مسير سعادت، انسان‌هاي والا و شايسته‌اي را كه خود مي‌شناسد چه كساني هستند انتخاب مي‌كند وسروش هوش‌نواز غيب را بر جان آنان مي‌ريزد:
﴿قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلكم و لكن الله يمن علي من يشاء من عباده﴾
پيامبرانشان به آن‌ها گفتند: ما جز انسانهايي مانند شما نيستيم، وليكن خدا بر هر كه از بندگان خويش بخواهد(به نعمت نبوت) منت مي‌نهد.(ابراهيم/14/11)
اين نكته درخور تأمل است كه تفكر ناپذيري حقيقت وحي از نظر مبدأ و مقدمات و پيدايش آن هرگز مناقات با خردپذيري حاصل و نتايج و اهداف آند ندارد. قرآن كه حاصل وحي نبوي پيامبر خاتم(ص) است، حقيقت ايحاي آن كار خداوند است و همين سان كيفيت دريافت آن توسط پيامبر خارج از دسترس فهم ماست، چون امري است خارق‌ عادت و ناچار علتش نيز علتي است خارق عادت وخارج از علت‌هاي شناخته شده اين عالم29، ولي قرآن از نظظ مطالب و مضامين و اهداف و روش‌هايي كه به مخاطبان خويش القا مي كند، امر تفكرپذير و قابل سسنجش فكري است و مكرر از انسانها مي‌خواهد كه درمضامين آن تدبر كنند و حتي منشأ الهي و غيبي آن را از اين راه بفهمند:
﴿افلا بتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً﴾
آيا در قرآن نمي‌انديشند؟ و اگر از نزد غير خدا مي‌بود، در آن ناسازگاري و ناهمگوني بسيار مي‌يافتند.(نساء/4/82)
﴿... و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهيم و لعلهم يتفكرون﴾
و ماقرآن را بر تو نازل كرديم تابراي مردم بيان كني آنچه راكه براي ايشان نازل شده است و تا خود آنان نيز تفكر كنند.(نحل/16/44)
7. در نگرش قرآن به وحي تشريعي بارها گفته شد كه پيامبر، عالم به اسرار نهان و غيب عالم نيست. مفهوم اين بيان آن است كه او به عنوان يك انسان استقلالاً چنين آگاهي‌اي را ندارد، اما اين مطلب منافات با غيب آگاهي پيامبر به اذن و مشيت‌ الهي ندارد، چنان‌كه به خوبي از قرآن كريم استفاده مي‌گردد:
﴿... و انزل الله عليك الكتاب والحكمة و علمك ما لم تكن تعلم﴾
و خداوند به تو كتال وحكمت آموخت و آن چه را كه نمي‌دانستي آموخت.(نساء/4/113)
﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الا من ارتضي من رسول...﴾
عالم به غيب خداست(غيب مختص خداست)، پس بر غيب خويش كسي را آگاه نمي‌كند، جز رسولي كه بخواهد30.(جن/72/26ـ27)

منابع و پي‌نوشتها:

1ـ اين خصيثه درباره هيچ كتاب آسماني و هيچ پيامبر ديگر نيست، عيسي(ع) كه آخرين سلسله پيامبران بني‌اسراييلي و نزديك‌ترين به پيامبر به زمان ظهور اسلام بوده است، آن‌قدر تناقض و ترديد در شرح زندگي وو پيام تاريخي او رخ نموده كه برخي را واداشته تا وجود او ار افسانه‌اي بدانند، نه تاريخي وداستان كتاب انجيل او معلوم است! ر.ك. محمد جواد مغينه، الهدي، الي دين المصطفي، ج1، جزءاول،شيخ رحمة الله هندي، اظهار الحق، ص59ـ180، موريس بوكاي،‌ تورات، انجيل، قرآن و علم، آكادمي علوم شوروي، مباني مسيحيت.
2ـ مشركان قريش به سرپرستي ابوسقيان، به بارگاه هرقل پادشاه روم مي‌آيند ودر مورد پيامبر اكرم(ص) به او شكوه مي كنند. او از ايشان مي‌پرسد: آيا او را دروغگو مي‌دانيد؟ ابوسفيان مي‌گويد: نه. مي‌پرسد: آيا او را خيانتكار مي‌شماريد؟ مي‌گويد:‌ نه... ر.ك. سبل الهدي و الرشاد الي سيرة خيرالعباد، 11/354.
3ـ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، 18/270، امالي صدوق، ص31.
4ـ ر.ك. ناصر مكارم شيرازي، تفيسرنمونه،13/173.
5ـ اشاره به نادرستي جريان ورقة بن نوفل كه برخي ذكر كرده‌اند. براي شرح بيش‌تر ر.ك. محمد هادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، 1/52.
6ـ جهت توضيج بيشتر ر.ك. التمهيد في علوم القرآن، 1/83؛ بحارالانوار، 18/179 و كتاب‌هاي تفسير ذيل سوره ضحي.
7ـ بحارالانوار، 18/179، ر.ك. سوره نور، آيه 11به بعد و تفاسير ذيل آيه.
8ـ ر.ك. محمد حسين طباطبايي ، الميزان، ذيل آيه نامبرده.
9ـ ر.ك. الميزان، 10/122.
10ـ الميزان، 18/77، نيز: مالك بن نبي، قرآن پديده‌اي شگفت، ص130 به بعد.
11ـ ر.ك. الميزان، 12/377.
12ـ ر.ك. تورات،‌ انجيل، قرآن و علم، فصل آخر،‌ نيز:‌ محمد ارغون، اسلام ديروز و امروز، فصل‌هاي1و2.
13ـ غير از پيشگويي‌هاي خاص از قبيل شكست مشركان مكه:«‌ام يقولون نحن جميع منتصر سيهزم الجمع و يولون الدبر»(قمر/54/44و45) و ... جز آن.
14ـ ر.ك. حامد مقدم، سنتهاي اجتماعي در قرآن؛ مرتضي مطهري، جامعه و تاريخ، ص190؛ نيز: گروه تفسير يك بنيادباقرالعلوم(ع)؛ معيارها وعوامل تمدن از ديد قرآن.
15ـ الميزان، 6/42.
16ـ جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ذيل آيه تبليغ.
17ـ التمهيد في علوم القرآن4/191ـ254.
18ـ ر.ك. عمر فروخ،‌تاريخ الادب العربي، 1/246.
19ـ محمدرشيد رضا، الوحي المحمدي، ص66.
20ـ عبدالله دراز، النبأ العظيم، ص76.
21ـ ر.ك. مرتضي مطهري، وحي و نبوت، ص142؛ مرتضي مطهري، ختم نبوت، محمود راميار، تاريخ قرآن ص135؛التمهيد في علوم القرآن، 1/7؛ عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، 1/63؛ محمد حسين ذهبي، الوحي و القرآن، ص10؛ عضدالدين ايجي، مواقف، شرح سيد شريف، 8/218؛ محمد عبده، رسالة التوحيد، ص44، ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن،1/228.
22ـ الميزان، 15/341؛ عبدالله جوادي آملي،‌ تفسير موضوعي، 3/222.
23ـ الميزان، 18/83؛ تفسير موضوعي، 3/142ـ160، 4/248.
24ـ تفسير موضوعي، 6/311.
25ـ الميزان، 2/134؛ نيز: محمد حسين طباطبايي، وحي يا شعور مرموز، ص175؛‌ الميزان، 4/78؛ تفسير موضوعي، 7/238،6/112،4/79.
26ـ ر.ك. اقبال لاهوري، احياي فكر ديني، فصل اول.
27ـ ابوالحسن شعراني، راه سعادت، ص23؛ نيز:‌النبأ العظيم، ص20.
28ـ سيد محمد حسين حسيني تهراني، مهر تابان، ص106.
29ـ وحي يا شعور مرموز، ص187؛ شرح مواقف، 8/218؛ مصنفات شيخ مفيد، 4/64.
30ـ ر.ك. الميزان، 20/192؛11/337؛7/128

مقالات مشابه

آسيب شناسي ديدگاه يوري روبين در مورد «اصالت وحي»

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهحسن رضایی هفتادر, مهدی همتیان

الميزان و تحليل وحي

نام نشریهمعرفت کلامی

نام نویسندهمصطفی کریمی

درجات معنای واژه ها در قرآن کریم با رویکرد به مفهوم واژه «وحی»

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهحسن نقی‌زاده, سهیلا پیروزفر, ندا خداشناس فیروزآبادی

بررسی کارکرد تذکری وحی

نام نشریهثقلین

نام نویسندهرضا برنجکار, مهدی نصرتیان اهور

گفت وگوهاي توحيدي خداوند با پيامبران

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحمیدرضا بصیری, نادیا تبریز

چگونگی وحی نبوت از دیدگاه قرآن و روایات

نام نشریهکلام اسلامی

نام نویسندهعلی ربانی گلپایگانی