تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبين حاكم ابوسعد محسن بن محمّد بن كرّامه جِشُمى بيهقى (متوفى494)
از جمله نفايس كتابخانه مجلس شورا كه به تصحيح دانشمند محقق محمّدرضا انصارى قمى چاپ شده است تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبين نوشته حاكم ابوسعد محسن بن محمّد بن كرّامه جِشُمى بيهقى متوفى 494 است. اين مؤلف خود سيد علوى و از تبار محمّد بن حنفيه است و از معتزليان زبان آور بوده و كتاب مشهورى در رد مخالفان دارد به نام (رسالة ابليس الى اخوانه المناحيس) يا (رسالة ابليس الى اخوانه من المجبرة والمشبهة فى الشكاية عن المعتزله) و گويند به سبب همين رساله در مكه به قتل رسيد (صفحه شانزده مقدمه). مصحح گويد در انتساب فضائل الطالبين به ابوسعد جشمى بيهقى ترديدى نيست و اين كه بعضى (از جمله الذريعه) اين كتاب را به سيد مرتضى نسبت داده اند اشتباه است.
مسلّم است كه سيد مرتضى زيد و اولادش را امام نمى داند و از امام صادق(ع) روايت نمى آورد كه هر رايتى غير از رايت زيديه رايت ضلال است. (ص121 و همچنين ر.ك: صفحات 140 و هجده از مقدمه كتاب)
رواياتى كه حاكم جشمى در اين كتاب آورده اغلب از متواترات (معنوى) و مشهورات است (ص18) و آياتى را كه به نحوى به على(ع) ربط پيدا مى كند با احاديث تفسيرى و نكات تفسيرى موجزاً به ترتيب سوره ها آورده است. تصحيح كتاب براساس دو نسخه يكى به تاريخ 960 هـ.ق (رونويس شده از نسخه مورخه 511) و ديگرى نسخه اى از يمن مورخه 1299هـ.ق صورت گرفته است. مصحح با مراجعه به بيش از چهل كتاب توضيحات و ارجاعاتى داده و مشكلات متن را حل كرده است. توفيق مصحح و ناشر را آرزومنديم.
اينك نكات برگزيده اى از كتاب عرضه مى گردد:
* از ابن عباس روايت كرده است كه (يا ايها الذين آمنوا) بهترين مخاطبش على(ع) است و اصحاب ديگر كمابيش در بعضى آيات مورد عتاب قرار گرفته اند الاّ على(ع) كه جز به خير ياد نشده است و هر مدح و تعظيم و اكرامى كه در قرآن آمده على(ع) مشمول آن است و هر رحمت و نصرتى كه وعده داده شده شامل او مى شود. (ص7)
* على(ع) در هر سريّه اى امير بود و هيچ گاه پيغمبر(ص) كسى را بر او امير قرار نداد و در تمام غزوات حامل لواى پيغمبر(ص) بود. (ص9)
* آورده است كه على(ع) را هنگام ولادت پيغمبر شست و نام نهاد و در كنار و آغوش خود تربيتش فرمود و نخستين مؤمن به پيغمبر(ص) على(ع) بود. (ص10)
* از ابوسعيد خدرى روايت مى كند كه منافقان را با نشانى بُغض على مى شناختيم. (ص13)
* ذيل آيه (فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه)(بقره/37) آورده است كه كلمات پنج تن اند و مى گويد گناه آدم كبيره نبود و بيان مطلب را به (تنزيه الانبياء) تأليف خودش حواله مى دهد. مصحح در حاشيه اين عنوان را از مصنفات گمشده مؤلف مى داند. (تنزيه الانبياى موجود از سيد مرتضى است).
* آيه (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه) (بقره 207) در شأن على(ع) است به مناسبت خوابيدن در جاى پيغمبر(ص) در شبى كه حضرت مكه را به قصد مدينه ترك كرد. طبق اين روايت ابوطالب على(ع) را در جاى پيغمبر خوابانيد (ص15) حال آن كه ابوطالب(رض) خيلى پيش از آن درگذشته بود.
* آيه (الذين ينفقون امواليهم بالليل والنهار سراً وعلانيةً) (بقره274) درباره على(ع) نازل شده كه چهار درهم داشت و در شب و روز و آشكار و نهان انفاق كرد. (ص17)
* ذيل كلمه (الراسخون فى العلم)(آل عمران7) گفته است كه مراد على(ع) است و حديث (انا مدينة العلم وعلى بابها) را شاهد آورده و از عمر نقل كرده كه (لولا على لهلك عمر) و از ابودرداء روايت كرده كه عالمى در شام هست (يعنى خودش) و عالمى در كوفه (يعنى ابن مسعود) و عالمى در مدينه (يعنى على). آن كه در شام است از آن كه در كوفه است مى پرسد و آن كه در كوفه است از آن كه در مدينه است مى پرسد اما آن كه در مدينه است از احدى سؤال نمى كند (ص19و20). از خود حضرت على(ع) نيز روايت كرده كه اگر مسند براى من آماده مى شد ميان اهل تورات طبق تورات و ميان اهل انجيل طبق انجيل و ميان اهل زبور طبق زبور و ميان اهل فرقان طبق فرقان حكم مى كردم. به خدا هيچ آيه اى نيست كه در ترى و خشكى آسمان و زمين دشت و كوه شب و روز نازل شده باشد مگر آن كه مى دانم در شأن چيست و كيست… (ص20).
* ذيل آيه (فئتين التقتا فئه تقاتل فى سبيل اللّه واخرى كافرة) از ابن مسعود روايت كرده كه راجع به جنگ بدر است كه از آن طرف عتبة و شيبة و وليد بيرون آمدند و مبارز طلبيدند و از اين سو حمزه و على و عبيدة بن الحارث به مقابله شتافتند. حمزه شيبه را كشت و على وليد را. سپس به كمك عبيده رفت و به كمك يكديگر عتبه را كشتند. (ص21)
* ذيل آيه (قل تعالوا ندع ابناءنا ونساءنا… وانفسنا…)(آل عمران13) آورده است كه در قضيه مباهله منظور از (ابناءنا) حسنين(ع) و منظور از (نساءنا) فاطمه(ع) و منظور از (انفسنا) على(ع) است. (ص34) در همين قسمت روايتى از پيغمبر(ص) مى آورد كه (خُلقت انا و على من شجرة واحده) (ص27) و نيز از پيغمبر درباره على روايت آورده كه (انه منى وانا منه) و نيز آورده: (يا علي… انت رفيقى فى الجنة) و (يا على انت اخى فى الدنيا والآخرة) (ص28) و از على(ع) روايت كرده كه (انا عبداللّه واخو رسول اللّه لم يقلها احد قبلى ولايقولها احد بعدى الا كذاب) (ص29) و نيز در همين جا حديث منزلت را آورده كه چون پيغمبر(ص) ميان اصحاب مؤاخات برقرار كرد على(ع) از اين كه او را با كسى برادر قرار نداد نگران بود. پيغمبر(ص) فرمود: (ماأخّرتك الا لنفسى فانت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبى بعدى.) (ص30) مى دانيم كه حديث منزلت داستان ديگرى هم دارد(ص33) و ممكن است هردو واقع شده باشد. مؤلف در همين قسمت روايت (سدّ رسول اللّه الابواب الا باب على) را نيز آورده و از ابن عمر هم مضمون آن را نقل كرده است. (ص31و32)
مؤلف در همين بخش حديث ثقلين را به صورت (انى قد خلّفت فيكم كتاب اللّه وسنتى وعترتى اهل بيتى فالمضيع لكتاب اللّه كالمضيع لسنتى والمضيع لسنتى كالمضيع لعترتي…) آورده است و به شكل ديگرى از ابوسعيد خدرى (ايها الناس انى تركت فيكم الخليفتين… احدهما اكبر من الآخر كتاب اللّه حبل ممدود من السماء الى الارض وعترتى اهل بيتى الا وانّهما لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض.) (ص38و39) به هر حال اين سخن از پيامبر(ص) تواتر معنوى دارد و مشهورتر اين است: (ايها الناس انى تارك فيكم الثقلين…) (ص39) و نيز در همين قسمت اين روايت معروف را آورده: (على مع الحق والحق والقرآن مع علي….) (ص41)
* ذيل آيه (الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا اللّه ونعم الوكيل) (آل عمران173) گويد آن كه عليه اسلام و مسلمين جمعيت جمع كرد ابوسفيان بود و آن كه نهراسيد و ايمانش فزود على بن ابى طالب بود. (ص42)
* ذيل كلمه (اولى الامر)(نساء59) پس از نقل اقوال مفسران از شيعه نقل مى كند كه مراد على(ع) است (ص44) و از ابوذر روايت مى كند كه پيغمبر(ص) به على(ع) فرمود: (من اطاعك فقد اطاعنى). (ص44)
* ذيل آيه (ولو ردّوه الى الرسول والى اولى الامر…) (نساء83) از زيد بن على روايت مى كند كه (رجوع بايد به ما باشد) و در همين قسمت از ابن عباس روايت مى كند كه پيغمبر فرمود: (اقضى امتى بكتاب اللّه على بن ابى طالب). (ص46) صورت مشهورتر اين روايت كه در كتب اهل سنت نيز آمده چنين است: (اقضاكم على).
* ذيل آيه (لايستوى القاعدون… والمجاهدون)(نساء95) به درستى مى نويسد كه امت متفق اند على در رأس مجاهدان بود و هيچ كس به درجه جهاد او نرسيد و اندوه پيغمبر(ص) را او برطرف مى كرد و پيش روى آن حضرت شمشير مى زد و همين خصلت باعث شد كه عده اى دشمن او و فرزندانش شدند. هنرنمايى على(ع) در بدر و احد و خندق و خيبر و جنگ هوازن و غزوه بنى المصطلق مشهور است. در جنگ بنى قريظه و روز فتح مكه حامل رايت على(ع) بود و در همه جنگ ها حضور مؤثر داشت الا تبوك كه به امر پيغمبر در مدينه به جانشينى پيغمبر(ص) باقى ماند. لذا (فَضَّلَ اللّه المجاهدين على القاعدين) در شأن على است (ص47ـ53) و اگر بگويند كه غير از على(ع) مبارزان و دلاورانى چون ابودجانه نيز بوده اند گوييم خصال ديگر على(ع) را نداشتند و بحث اصلى بر سر سه خليفه است كه شجاعتى از آنان نقل نشده (ص53) و اگر بگويند آنان صاحب رأى بودند مگر مى پندارى كه على صاحب رأى نبود!؟ و اگر گويند خود پيغمبر(ص) هم جنگ نمى كرد اين درست نيست بلكه از على(ع) روايت شده كه چون جنگ شدت مى گرفت ما به پيغمبر(ص) پناه مى جستيم و او از همه ما به دشمن نزديك تر بود. (ص54) و اين كه
گفته اند پيغمبر(ص) به دست خود كسى را نكشت درست نيست. آن حضرت ابيّ بن خلف را در جنگ احد كشت. (ص54)
* ذيل آيه (اليوم اكملت لكم دينكم)(مائده 3) از قول گروهى از مفسران آورده است كه اين آيه عصر عرفه سال دهم هجرت در حجةالوداع نازل شد و پس از آن ديگر چيزى نازل نشد و 81 روز بعد از آن پيغمبر(ص) درگذشت. در حاشيه آورده اند كه طبق نظر شيعه اين آيه در غديرخم نازل شده (ص55). در هر حال به نظر مؤلف نيز موضوع اين آيه جانشينى پيغمبر(ص) است و پيداست كه همه شرايع و فروع قبل از آن نازل شده بود. (ص56)
* ذيل آيه (فسوف ياتى اللّه بقوم يحبهم ويحبونه)(مائده 67) گويد با وجود تعدّد اقوال صحيح آن است كه درباره على(ع) باشد چه پيغمبر(ص) در خيبر فرمود: (لااعطين الراية غداً رجلاً يحب اللّه ورسوله ويحبه اللّه ورسوله…) و آن وصف على(ع) بود. (ص57)
* ذيل آيه (انما وليكم اللّه… ويوتون الزكاة وهم راكعون) (مائده55) به تأكيد مى گويد كه اين آيه در شأن على(ع) است; زيرا او بود كه در حال ركوع زكات داد و اين كه على(ع) يكى از افراد مشمول اين عموم باشد اختلافى نيست; ولى در مورد ديگران اختلاف هست و اهل بيت متفق بوده اند كه اين آيه درباره على(ع) نازل شده (ص59) و مراد از وليّ صاحب ولايتى از سنخ خدا و رسول است; يعنى وجوب طاعت (ص58) و (وليّ) يعنى (اولى) و امام. (59)
* درباره (يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك…)(مائده67) گفته اند اين آيه در غديرخم نازل شد. پيغمبر دست على(ع) را بالا برد چنان كه سفيدى زير بغلش آشكار شد و فرمود: (الست اولى بكم من انفسكم؟) گفتند: (آرى به خدا) فرمود: (من كنت مولاه فهذا على مولاه). مؤلف شعرى از حسّان آورده كه واقعه را بيان مى كند (ص59و60) و نيز از على(ع) روايت كرده كه روزى كسانى از اهل يمن به آن حضرت خطاب (مولانا) كردند; حضرت وجه آن خطاب را پرسيد. به واقعه غدير اشاره كردند. حضرت دچار احساسات شد و از لشكريان درخواست كرد كه هركس شخصاً قضيه را ديده و شنيده شهادت دهد. هشت انصارى و دو قريشى و يك خزاعى و يكى ديگر عيناً گزارش و شهادت دادند.(ص62) و نيز از پيغمبر(ص) روايت مى كند كه از خدا درخواستم على(ع) اولين مبعوث روز قيامت باشد اجابت فرمود. و خواستم على حامل لواى حمد باشد اجابت فرمود. و خواستم على برادر من در دنيا و آخرت باشد اجابت فرمود. و خواستم خانه اش در بهشت مقابل خانه من باشد اجابت فرمود. و خواستم بعد از من وليّ مؤمنان باشد اجابت فرمود. و خواستم كه امت به ولايت كه اجماع كنند اجابت نفرمود (ص63و64).
* ذيل آيه (وهم ينهون عنه وينأون عنه)(انعام26) در رد قول ناصبيان بحث مى كند كه ابوطالب(رض) را غير مؤمن مى دانند و به اجماع اهل بيت استناد مى كند كه ابوطالب را مسلم مى دانستند (ص67). ناصبيان مادر پيغمبر(ص) را هم به همان گونه ياد مى كنند (ص69). ذيل آيه 56 از سوره قصص نيز همين بحث مطرح شده است. (ص132)
* (ذيل آيه ونزعنا ما فى صدورهم من غلّ)(اعراف43) از ابوالقاسم كعبى معتزلى نقل كرده كه از على(ع) روايت مى كند كه اين آيه درباره ما و اهل بدر نازل شده و از ابن عباس روايت كرده اند كه درباره ابوبكر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبير و ابن مسعود و عمار و سلمان و عبدالرحمن بن عوف نازل شده است. (ص71)
* ذيل آيه (ونادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفون بسيماهم) (اعراف48) از ابن عباس روايت كرده است كه اعراف جايگاه بلندى است بر صراط و عباس و حمزه و على و جعفر بر آن نشسته اند و دوستان و دشمنان خود را از سپيدى و سياهى چهره هايشان مى شناسند. (ص71) بعضى (اصحاب اعراف) را به فضلاى مؤمنين و بعضى به شهدا تعبير كرده اند كه در هر حال على(ع) از آن جمله است.
* آيه (وممن خلقنا امة يهدون بالحق وبه يعدلون) (اعراف 181) را به مهاجر و انصار و بعضى به اهل بيت پيغمبر(ص) تفسير نموده اند. (ص72)
* ذيل آيه (واتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة) (انفال25) اظهارنظر كرده است كه كسانى دچار فتنه شدند كه در جمل و صفين و نهروان با على(ع) مخالفت كردند (ص73) و از طريق عمار از پيغمبر(ص) روايت كرده است كه فرمود بعد از من اشتباهاتى رخ خواهد داد كه به رد و بدل شمشير منجر مى شود. در آن موقع با على(ع) باش! و نيز از پيغمبر(ص) روايت است كه به على(ع) فرمود با ناكثين (عهدشكنان) و قاسطين(ستمگران) و مارقين(از دين به درشدگان) خواهى جنگيد. (ص75) عمار در جنگ صفين گفت با اين پرچم (بنى اميه) سه بار در زمان پيغمبر جنگيده ام و اين چهارمى است.
* ذيل آيه (واذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك لو يقتلوك او يخرجوك…)(انفال30)
درباره رايزنى كفار براى حبس يا تبعيد و يا كشتن پيغمبر(ص) نازل شده كه در نهايت به كشتن حضرت رأى مى دهند و جبرئيل به پيغمبر(ص) خبر داد و حضرت به سوى غار بيرون رفت و على(ع) به جاى پيغمبر(ص) خوابيد. (ص77)
* ذيل آيه (يا ايها النبى حسبك اللّه ومن اتبعك من المؤمنين) (انفال64) نقل كرده است كه مراد آيه رسيدن تعداد مؤمنان به چهل نفر است كه در هر حال شامل على(ع) نيز خواهد بود; چه او نخستين مسلمان بود (ص77). البته آيه را اين طور هم مى شود معنى كرد: اى پيغمبر خدا براى تو كافى است و براى پيروانت از مؤمنان نيز كافى است. (ص78)
* ذيل آيه (ماكان لنبى ان يكون له اسرى حتى يثخن فى الارض تريدون عرض الدنيا واللّه يريد الآخرة)(انفال67) روايت كرده است كه عمر و على(ع) نظرشان بر قتل اسيران بود و ابوبكر و عثمان نظرشان بر زنده نگهداشتن و فديه گرفتن و پيغمبر(ص) فديه گرفت و خدا عتابش كرد. مؤلف طبق مذاق معتزلى اش اين را به عنوان صغيره اى بر پيغمبر(ص) گرفته است! مصحح كتاب در حاشيه طبق نظر شيعه راجع به عصمت پيغمبر(ص) توضيح داده و به الميزان علامه طباطبايى(ج9 ص134) ارجاع داده است.
* (براءة من اللّه ورسوله الى الذين عاهدتم من المشركين…) (توبه 1و2) مفسران عموماً ذكر كرده اند كه آيات صدر سوره برائت را پيغمبر(ص) به ابوبكر داد كه در رأس مسلمين به حج مى رفت و سپس على(ع) را فرستاد كه آيات را از او بگيرد و شخصاً بر مكّيان بخواند (ص81). روايت كرده اند كه پيغمبر(ص) فرمود: (لايبلغ عنى الا انا ورجل منى.) (ص81)
* ذيل آيه (أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام كمن آمن باللّه واليوم الآخر وجاهد فى سبيل اللّه…)(توبه19) آورده است كه عباس و طلحة بن ابى شيبه وعلى(ع) با هم مفاخره مى كردند. طلحه گفت: من صاحب اختيار خانه كعبه ام; عباس گفت من صاحب منصب سقايت هستم; على گفت من شش ماه پيش از همه مردم رو به قبله نماز مى خواندم و صاحب جهادم. بعضى گفته اند بحث ميان مهاجران با صاحبان منصب سقايت بود. بعضى گفته اند على به عباس گفت: هجرت نمى كنى؟ عباس پاسخ داد آيا سقايت حجاج و تعمير كعبه برتر از هجرت نيست؟ و اين آيه در تفضيل ايمان و هجرت و جهاد با مال و جان در راه خدا نازل گرديد. (ص82)
* (لقد نصركم اللّه فى مواطن كثيرة ويوم حنين اذا اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت) (توبه25) آن كس كه در جنگ حنين(و حمله هوازن) نگريخت و به دفاع از پيغمبر ايستاد به طور مشخص على(ع) بود. (ص83) مؤلف علاوه بر على(ع) از عباس و ابوسفيان (بن الحرب) نيز نام برده است. (ص83) حقيقت اين است كه ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب را از جمله باقى ماندگان در كنار پيغمبر نوشته اند نه ابوسفيان بن الحرب را (تاريخ پيامبر اسلام محمّد ابراهيم آيتى 587)
* (السابقون الاولون من المهاجرين والانصار والذين اتبعوهم باحسان رضى اللّه عنهم ورضوا عنه…)(توبه 100)
گفته اند اين آيه درباره كسانى است كه در بيعت رضوان (در حديبيه) شركت كردند. بعضى گفته اند: مراد كسانى اند كه به هر دو قبله (كعبه و بيت المقدس) نماز خواندند. بعضى گفته اند: مراد اهل بدر است و بعضى گفته اند مؤمنان قبل از هجرت اند. در هر حال على(ع) از همه اينها محسوب مى شود; گرچه ديگران ممكن است بعضى از اين خصوصيت ها را نداشته باشند. (ص84) درباره اين كه نخستين مسلمان كيست بعضى گفته اند ابوبكر و بعضى گفته اند على(ع). البته ابوبكر پس از ايمان آوردن دعوت كرد و كسانى مثل سعد بن ابى وقاص و عثمان و عبدالرحمن بن عوف را وارد اسلام نمود. (ص85) على خود در نامه و شعرى خطاب به معاويه مى فرمايد (ص85):
سبقتكم الى الاسلام طرّاً
غلاما مابلغت اوان حُلمى
از پيغمبر(ص) روايت است كه اولين كسى كه بر حوض (كوثر) وارد شود على است كه اولين مسلمان بود. (ص86) پيغمبر(ص) دوشنبه مبعوث شد و على(ع) سه شنبه ايمان آورد. هفت سال فقط پيغمبر و على(ع) نماز مى خواندند. به گمان اين جانب نخستين مسلمان از زنان خديجه و از مردان خويشاوند پيغمبر على(ع) و از موالى زيد بن حارثه و از غير خاندان پيغمبر ابوبكر بوده است و اختلاف روايات بدين گونه حل مى شود.
* (ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم…)(توبه111)
بعضى گفته اند اين آيه درباره انصار و بعضى گفته اند درباره على(ع) است و البته به على سزاوارتر است و مطابق است با آيه 207 سوره بقره كه درباره على(ع) نازل شده و بيان آن گذشت و اگر فرض كنيم آيه وصف كلى مجاهدان است باز هم درباره غير على(ع) اختلاف هست و درباره او شكى نيست. (ص87)
* (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه وكونوا مع الصادقين) (توبه119). مصداق (صادقين) را (مهاجر و انصار) و يا (آل محمّد) ذكر كرده اند كه بى شبهه على(ع) از آنان محسوب است. (ص88) بعضى گفته اند مراد از آيه اين است كه ملازم صدق باشيد. روايتى به اين مضمون هست كه (على مع الحق والقرآن والحق والقرآن مع على). مؤلف اين روايت را به مناسبت در همين جا آورده است. (ص88)
در همين قسمت روايت مشهور را آورده كه (لايحب علياً الا مؤمن ولايبغضه الا منافق). (ص93) و نيز به مناسبت آورده است: (من احبّ قوماً حُشِرَ معهم ومن احب عمل قوم شرك فى عملهم) (ص95).
* (افمن كان على بينة من ربه ويتلوه شاهد منه.)(هود17) در معنى (شاهد) آورده اند كه جبرئيل است يا فرشته اى كه پيغمبر را در وحى استوار مى دارد و بعضى گفته اند كه مراد على(ع) است (ص97) و در همين رديف است آيه 84 سوره نحل: (من كل امة شهيداً) (ص105).
* (اينما انت منذر ولعل قوم هاد.)(رعد7)
گفته اند (منذر) پيغمبر(ص) است و هادى على(ع). روايتى هم در اين مضمون از ابوبرده اسلمى آورده اند (ص99ـ100).
* (قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم ومن عنده علم الكتاب.) (رعد43)
برخى مصداق (مَن عنده علم الكتاب) را علماى اهل كتاب نوشته اند و از امام باقر(ع) و محمّد بن حنفيه روايت است كه مراد على(ع) است. (ص102) از شعبى نقل كرده است كه عالم ترين مردم به كتاب خدا بعد از پيغمبر(ص) على(ع) بود. (ص103)
* (فاسألوا اهل الذكر….)(نحل43)
گفته اند مراد از اهل ذكر مؤمنان از اهل كتاب است و نيز گفته اند مراد اهل بيت است (ص104) چه (ذكر) و (رسول) باهم آمده است (طلاق 10ـ11 و نيز قلم52)
* (يوم ندعو كل اناس بامامهم.)(اسراء71)
(امام) را به نامه اعمال و كتاب آسمانى پيشوا و دين و معبود و مادر معنى كرده اند. (ص106) و البته امام هدايت على(ع) و ائمه از اولاد او هستند و امام ضلالت دشمنان على(ع) و خاندان پيغمبر(ص). (ص108) در اين جا مؤلف نام بعضى ائمه زيديه را آورده است. (ص107)
* (وما جعلنا الرؤيا اللتى اريناك الا فتنه للناس والشجرة الملعونة فى القرآن….)(اسراء60)
گفته اند مربوط به بنى اميه است كه پيغمبر در خواب ديد يا برايش همچون معراج كشف شد كه آن نااهلان بر منبر حضرت جست وخيز مى كنند (ص109). از بدترين كارهاى اين طايفه سبّ على(ع) بود كه سابّ على(ع) همچون سابّ پيغمبر است. (ص111) در همين رديف است آيه 111 سوره انبياء (ص119).
* (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.)(مريم96)
از ابن عباس روايت شده كه اين آيه درباره على(ع) است كه هر مؤمنى محبت او را در دل دارد (ص115). درباره چگونگى قرار دادن خدا اين مودت را در دل مردمان قولى است بر اين كه خدا آنها را بدان امر مى كند و قولى است به اين كه خصالى در شخص قرار مى دهد كه به واسطه آن محبوب مردم گردد. (ص116)
* (وامر اهلك بالصلاة واصطبر….)(طه132)
از ابوسعيد خدرى روايت شده كه بعد از نزول اين آيه تا نه ماه پيغمبر(ص) در اوقات نماز به در خانه على و فاطمه ـ عليهما السلام ـ مى آمد و مى فرمود: الصلاة رحمكم اللّه! چهل صباح نيز نوشته اند. (ص118)
* (هذان خصمان اختصموا فى ربّهم.)(حج19)
گفته اند درباره شش نفر كه در جنگ بدر با هم مبارزه كردند نازل شده: حمزه على عبيدة بن الحارث از طرفى و عتبه و شيبه و وليد بن عتبه از سوى ديگر. بعضى گويند مراد تقابل مؤمنان و كافران است و يا بهشتيان و دوزخيان (ص120) و همچنين است آيه 21 سوره جاثيه (ص175).
* (فى بيوت اذن اللّه ان ترفع ويذكر فيها اسمه….) (نور36)
بعضى گفته اند مراد مساجد است و بعضى گفته اند خانه هاى مدينه و از امام جعفر صادق روايت است كه خانه هاى پيغمبر(ص) مراد است. (ص133) در ذيل آيه آمده است:
(رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر اللّه) كه مراد محمّد(ص) و على(ع) و خاندان آنها است نه ديگران كه در وصفشان آمده است: (واذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا اليها) (جمعه11).
* (وعداللّه الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الارض.)(نور55)
گفته اند كه اين آيه درباره ايمان آورندگان بعد از هجرت نازل شده كه پيش از هجرت از مسلمان شدن بيم داشتند. و نيز آورده اند كه درباره اميرالمؤمنين(ع) و اولادش نازل شده است (ص124) و اگر گفته شده اولاد على(ع) تمكن و امنيت در زمين نيافتند پاسخ اين است كه دين خدا از بطلان و تغيير امان يافته است. (ص125)
* ذيل آيه (فمالنا من شافعين ولاصديق حميم.) (شعراء100 101) از امام صادق(ع) روايت كرده است كه ما شفيع شيعيان هستيم و غير شيعيان ما شفيعى ندارند (ص127). از حضرت على(ع) روايت است كه دوستاران ما را اگر پاى بلغزد خدا پاى او را استوار دارد و روز قيامت نجاتش ببخشد. (ص128)
* (وانذر عشيرتك الاولين.)(شعراء214)
در ذيل اين آيه داستان به مهمانى خواندن پيغمبر(ص) فرزندان عبدالمطلب را و دعوت ايشان به اسلام و اين كه على(ع) ايمان آورد و جانشيان پيغمبر(ص) بعد از او مى باشد آورده است. (ص129)
* (وتقلبك فى الساجدين.)(شعراء219)
بعضى گفته اند مراد نماز خواندن پيغمبر(ص) است و بعضى گفته اند پاك بودن صلب و رحم پدر و مادر و نياكان پيغمبر(ص) است. سعيد بن جبير از پيغمبر(ص) روايت كرده كه من و على(ع) روح واحديم و از زمان آدم در اصلاب منتقل شديم تا روح من به صلب عبداللّه و روح على(ع) به صلب ابوطالب منتقل شد پس على از من است و من از علي… (ص130).
* (أحب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا وهم لايفتنون.) (عنكبوت1)
از اميرالمؤمنين(ع) روايت است كه فرمود به خدا اين آيه درباره من و دوستان و دشمنان من نازل شده است. (ص135). نيز روايت است كه پيغمبر(ص) به على(ع) از كينه ورزى كسانى با او خبر داد على پرسيد: آيا دينم به سلامت خواهد بود؟ پيغمبر(ص) فرمود: بلى (ص137). نيز آورده است كه ابوموسى اشعرى نزد على(ع) آمد و از پيغمبر(ص) روايت كرد فتنه اى خواهد آمد كه در آن شخص خفته بهتر است از نشسته و نشسته بهتر است از آن كه راه مى رود. و آن كه راه مى رود بهتر از آن است كه مى دود در چنان زمانى زه كمانتان را بگسليد و شمشيرتان را با سنگ كند كنيد (ص138). على(ع) به ابوموسى فرمود: اين تويى كه خفته ات به از ايستاده است! طبق روايت ديگرى عمار اين روايت ابوموسى را تكذيب نمود و ابوموسى مضطرب شد (ص139) و قصه تحكيم امتحانى بود مانند حديبيه.
* (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.)(عنكبوت69)
از زيد بن على(ع) روايت است كه اين آيه در حق ما نازل شده است (ص139) و جهاد چندگونه است: يكى جهاد با نفس به علم و عمل ديگر جهاد با كفار با دست و زبان و خون دادن سوم جهاد با ستمگران با امر معروف و نهى از منكر چهارم جنگيدن با سركشان بر امامِ برحق و دفع فساد در ارض پنجم جهاد با بدعتگران. (ص140)
* (فآت ذا القربى حقه.)(روم38)
ذو القربى يعنى نزديكان پيغمبر(ص); چنان كه در آيه 23 سوره شورى نيز به مودت ذى القربى اشاره شده است. بعضى گفته اند: در آيه سوره روم خويشاوندى صدقه دهنده با صدقه گيرنده مراد است. (ص142)
* (افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقاً لايستوون.)(سجده18)
اين آيه درباره نزاع لفظى على(ع) با وليد بن عقبه نازل شده است. وليد به على(ع) گفت: خاموش باش كه تو كودكى و من از تو زبانم گشاده تر است و سنانم تيزتر. على گفت تو فاسقى (ص144). در شأن نزول آيه 6 سوره حجرات نيز آورده اند كه مراد از فاسق وليد است: (ان جاءكم فاسق بنبأ فتبيّنوا) (ص145).
* (واولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب اللّه.) (احزاب6)
از اين آيه استدلال كرده است به اين كه ولايت در ذريه پيغمبر(ص) است نه ديگران. (ص148ـ149)
* (من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه….) (احزاب23)
گفته اند (من قضى نحبه) حمزه است و (من ينتظر) على(ع) است. امام جعفر صادق(ع) وقتى خبر شهادت زيد بن على بدو رسيد اين آيه را تلاوت فرمود و او را پيرو راه على و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ شمرد. (ص149)
* (انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا)(احزاب33)
از ابوسعيد خدرى مروى است كه اين آيه درباره على و فاطمه و حسنين(ع) نازل شده است (ص148). چنان كه وقتى ام سلمه پرسيد آيا من هم هستم؟ پيغمبر(ص) فرمود: تو به خير و سلامت! (منظور اين است كه تو از زنان نيك پيغمبرى اما از اهل بيت نيستى).
و نيز از پيغمبر(ص) روايت است كه (مثل اهل بيتى كالنجوم كلّما افل نجم طلع نجم) (ص151).
و نيز روايت است كه فرمود: (وفى كل خلف من اهل بيتى عدول ينفون عن هذا الدين تحريف الغالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين.)
* (ان اللّه ملائكته يصلون على النبي….)(احزاب56)
از پيغمبر(ص) روايت است كه هفت سال ملائكه بر من و على صلوات مى فرستادند; زيرا به غير او مرد ديگرى با من نماز نمى خواند. (ص153)
* (والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير مااكتسبوا.) (احزاب58)
درباره منافقان نازل شده است كه على(ع) را مى آزردند. از پيغمبر(ص) روايت است كه (من آذى علياً فقد آذانى ومن سبّ علياً فقد سبّنى) (ص154)
* (ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفيناهم من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات.)(فاطر32)
على(ع) از جمله كسانى است كه كتاب به ارث برده و از سابقان در خيرات است. ابن عباس گويد: على(ع) به سبب طول صحبت چيزها مى دانست كه ما نمى دانستيم. از جابر روايت است كه پيغمبر(ص) به على(ع) فرمود: (تَرِثُنى وارثُك) و اين ميراث چيزى نبود جز علم و امامت. (ص157)
* (يس والقرآن الحكيم انك لمن المرسلين.) (يس1ـ3)
(يس) خطاب است به محمّد(ص) و آل محمّد را آل ياسين مى گفتند. (ص159 و161)
* (أمّن هو قانت آناء الليل….) (زمر9)
از انس بن مالك روايت است كه اين آيه درباره على(ع) نازل شده است. (ص163)
* (والذى جاء بالصدق وصدّق به.) (زمر33)
گفته اند درباره ابوبكر نازل شده و گفته اند درباره على(ع) نازل شده. (ص164)
از على(ع) روايت است كه فرمود: (انا الصديق الاكبر آمنتُ قبل ان يؤمن ابوبكر.) و نيز آورده اند: (الصديقون ثلاثة: حبيب النجار مؤمن آل ياسين وحرقيل مؤمن آل فرعون و على بن ابى طالب مؤمن آل محمّد.) (ص164).
* (أفمن يلقى فى النار خير ام من يأتى آمنا يوم القيامه.) (فصلت40)
اين آيه درباره على و دشمنان و دوستانش نازل شده است. (ص165)
* (قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى.) (شورى23)
مراد رعايت نزديكان و خويشان پيغمبر(ص) است و هيچ پيغمبرى مزد از امت نخواسته پيغمبر(ص) ما نيز همچنين; الا اين كه خدا به پيغمبر(ص) خبر داد كه امتِ او با خاندانش چه خواهند كرد و اين آيه نازل گرديد (ص166). از پيغمبر(ص) روايت است كه بنده مؤمن نمى باشد مگر آن كه مرا از خود دوست تر دارد و خاندان مرا نيز از خاندان خود دوست تر دارد. (ص170)
* (وجعلها كلمة باقية فى عقبه.) (زخرف28)
بعضى عقب ابراهيم را آل محمّد دانسته اند. (ص172)
* (فاما نذهبنّ بك فانّا منهم منتقمون.) (زخرف 41و42)
گفته اند اشاره است به جنگ جمل (ص173).
* (و انّه لذكر لك ولقومك.) (زخرف44)
در معنى كلمه (قوم) اختلاف است: جميع امت قريش اهل بيت. (ص174)
* (ولتعرفنّهم فى لحن القول.) (محمّد30)
اين كه منافقان در (لحن قول) شناخته مى شوند; يعنى لحن كينه آميزشان نسبت به على(ع) (ص177).
* (واثابهم فتحا قريباً.) (فتح18)
مراد فتح خيبر است كه به دست على(ع) انجام پذيرفت. (ص171)
* (اولئك الذين امتحن اللّه قلوبهم للتقوى.) (حجرات3)
قريش نزد پيغمبر(ص) آمدند كه بردگان ما به تو پيوسته اند آنها را به ما بازگردان. حضرت خشمگين شد و فرمود: (بس مى كنيد يا آن كه خدا مردى از شما برمى انگيزد كه گردنتان را براى دين بزند) و مرادش على(ع) بود. (ص183)
* (وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما….) (حجرات9)
گفته اند كه درباره اوس و خزرج نازل شده و نيز گفته اند درباره على(ع) و مخالفانش نازل شده است. به گفته بعضى از فقها اگر جنگ على(ع) با اهل بغى (همچون معاويه) نمى بود تكليف در اين گونه موارد نامعلوم بود. (ص183)
* (مرج البحرين يلتقيان….) (رحمن 19ـ22)
گفته اند دو دريا على(ع) و فاطمه(ع) است و برزخ رسول اللّه(ص) و لؤلؤ و مرجان حسنين (ص185) و البته اگر روايت صحيح باشد اين تفسير را مى توان پذيرفت; وگرنه دلالت ظاهرى آيات چنين نيست.
* (والسابقون السابقون اولئك المقربون.) (واقعه 10ـ11)
گفته اند (سابقون) يعنى پيشى گيرندگان در ايمان به پيغمبر(ص) و كسانى كه به هر دو قبله نماز خواندند و نيز سابقين در هجرت و اجابت و اطاعت رسول اللّه(ص) و البته همه اين صفات در على(ع) موجود است. (ص186)
* (يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقه.) (مجادله12)
از پيغمبر(ص) بسيار سؤال مى كردند. امر شد كه هركس مى خواهد با پيغمبر(ص) نجوا كند نخست صدقه اى در راه خدا بدهد. هيچ كس به اين دستور عمل نكرد به جز على(ع) و سپس اين آيه منسوخ گرديد. (ص8 ـ187)
از عبداللّه بن عمر روايت است كه على سه امتياز داشت كه دوست داشتم از من بود: تزويج فاطمه اعطاى پيغمبر(ص) رايت را بدو روز خيبر و آيه نجوا.
* (ماافاء اللّه على رسوله من اهل القرى فللّه وللرسول ولذى القربى.) (حشر7)
اين كه (فئ) از جمله بايد به (ذى القربى) برسد به قول شافعى برحسب ارث است و ابوحنيفه قيد فقر را هم مى آورد و بعضى گفته اند به واسطه نصرت رسول اللّه(ص) است; چون بنى عبدالمطلب در جاهليت و اسلام با پيغمبر(ص) بودند و بعضى گفته اند حكم اين آيه فقط در دوره حيات پيغمبر(ص) است. (ص189)
* (يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك.) (ممتحنه12)
فاطمه بنت اسد (مادر على) نخستين زنى بود كه با پيغمبر(ص) بيعت كرد و نخستين زنى بود كه هجرت كرد و با پيغمبر(ص) بسيار مهربان بود و پيغمبر(ص) براى دشوارى هاى محشر براى او دعا فرمود. (ص190و191) و زمانى كه درگذشت پيغمبر(ص) بسيار اندوهگين شد و فرمود: (تو مرا سير مى كردى در حالى كه عقيل و جعفر و على گرسنه بودند. خدايت بيامرزاد.)
* (فان اللّه هو مولاه وجبريل وصالح المؤمنين.) (تحريم4)
(صالح المؤمنين) را به على(ع) تفسير كرده اند كه از همه جدى تر و صميمى تر از پيغمبر(ص) دفاع مى كرد و ملازم سفر و حضر پيغمبر(ص) بود. (ص192)
* (وتعيها اذن واعيه.) (حاقه12)
پيغمبر(ص) على(ع) را دعا كرد كه گوش شنوا و فراگيرنده گوش على(ع) باشد و از آن پس على(ع) چيزى را فراموش نكرد (ص193) و در قضاوت اشتباه ننمود و شك به دل راه نداد. (ص194)
* (سأل سائل بعذاب واقع.) (معارج1)
آورده اند كه وقتى پيغمبر(ص) در غديرخم ولايت على را اعلام فرمود حارث بن نعمان پرسيد اين را از خود مى گويى يا از خداست؟ پيغمبر(ص) سوگند خورد كه از جانب خداست. حارث گفت اگر چنين است خدايا بر ما سنگ بباران! و بر او عذاب نازل شد و مرد. (ص196)
* (يوفون بالنُذُر.) (انسان7)
آيات سوره هل اتى درباره على(ع) و فاطمه و حسن و حسين(ع) و كنيزشان فضه نازل شده است كه طبق قصه مشهور سه روز افطارى خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند (ص198). البته روايتى هم هست كه در شأن يك انصارى نازل شده است كه يك روز مسكين و يتيم و اسيرى را اطعام كرد; اما روايت اول ظاهرتر و معروف تر است.
* (فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون.) (مطففين34)
گويند پيغمبر(ص) على را بر بنى هاشم رياست داد به او خنديدند. بعضى گفته اند على(ع) با جمعى از مؤمنان مى آمد بعضى منافقان بر او خنديدند; آيه در اين باره نازل شده است. بعضى گفته اند آيه درباره ابوجهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل است كه بر امثال بلال و عمار مى خنديدند. (ص200)
* (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خير البريه.) (لكم يكن7)
(خير البريه) محمّد و خاندان اوست و از پيغمبر(ص) روايت شده است كه (عليٌ(ع) هو خير البشر من ابى فقد كفر) (ص203).
* (الاّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر.) (عصر3)
همه آيه را گفته اند در صفت على(ع) است (ص205) و بعضى گفته اند صفت چهار يار است (ص205).
* (انا اعطيناك الكوثر.)
طبق روايت مشهور درباره اولاد پيغمبر(ص) است. (ص206ـ 207)
تفسير آيات قرآن در فضائل على(ع) به روايت زيديه ؛ (سيرى در كتاب فضائل الطالبين ابوسعد جِشُمى بيهقى)
پدیدآورعلیرضا ذکاوتی قراگزلو
نشریهآینه پژوهش
شماره نشریه66
تاریخ انتشار1388/02/12
404 بازدید
تفسير آيات قرآن در فضائل على(ع) به روايت زيديه
(سيرى در كتاب فضائل الطالبين ابوسعد جِشُمى بيهقى)
عليرضا ذكاوتى قراگزلو