share 3141 بازدید

اخلاص: پاك كردن نيّت از غير خدا و انجام‌دادن عمل براى وى

واژه اخلاص، مصدر باب افعال از ريشه خلوص و خلاص به‌معناى پاك شدن و سالم گشتن از آميختگى است.[1] خالص، كالايى را گويند كه با چيزى ممزوج و مخلوط نباشد و معنايى نزديك به «صافى» دارد با اين تفاوت كه صافى به جنسى نيز كه از همان ابتدا با چيزى آميخته نبوده اطلاق مى‌شود; ولى خالص، جنسى است كه پس از امتزاج با چيز ديگر، خواه پست‌تر باشد يا نه، پاك، و ناخالصى آن زدوده شود.[2] لغويان براى خلوص، معانى ديگرى نيز بر شمرده‌اند; مانند رسيدن، نجات يافتن، كناره‌گيرى كردن از ديگران و ويژه خود گردانيدن كه در هر يك از اين معانى، به نوعى معناى اصلى اين ريشه يا لوازم آن وجود دارد.[3] «اخلاص» به‌معناى خالص كردن، پاك گردانيدن و برگزيدن است[4] و مقصود از آن در فرهنگ اسلامى، پاك كردن نيّت از غير خدا و انجام دادن عمل براى خدا‌است.[5]
اخلاص در دانش‌هاى گوناگون اسلامى‌مانند فقه، اخلاق و عرفان بررسى، و در فقه، شرط صحّت واجبات و مستحبات تعبّدى دانسته شده است. آن دسته از تكاليف كه قصد تقرّب به خداوند، شرط صحّت آن‌ها است، تعبّدى ناميده مى‌شود در برابر توصّلى كه صحّت آن به قصد تقرّب مشروط نيست; ازاين‌رو هر چيزى كه موجب از بين رفتن اخلاص در اين‌گونه اعمال‌شود، جايز نبوده، عمل را باطل مى‌كند; مانند اجرت گرفتن بر انجام آن‌ها[6] يا ريا* كردن در آن‌ها يا در بخشى از آن‌ها;[7] البتّه اجرت گرفتن بر كارهايى كه همراه و مقارن با عبادت انجام‌مى‌شود، مانند اجرت بر نيابت، عمل را باطل‌نمى‌كند.[8]
به نظر بسيارى از فقيهان، اگر اصل عملِ عبادى، براى خدا باشد، قصد بعضى از بهره‌هاى دنيايى به‌صورت تبعى، با حقيقت اخلاص منافات نداشته، باعث باطل شدن عمل نمى‌شود; مانند اين‌كه كسى از روزه گرفتن، قصد سلامت و بهداشت نيز داشته باشد يا در وضو گرفتن، خنك‌شدن را نيز قصد كند يا از خواندن نماز شب، قصد به‌دست آوردن روزى بيش‌تر نيز داشته باشد.[9] هم‌چنين اگر عمل عبادى را خالصانه انجام‌دهد، ولى از اين‌كه در برابر ديدگان مردم باشد، خشنود شود يا هنگام انجام دادن عمل، خطوراتى از ذهنش عبور كند، باعث از بين رفتن اخلاص و باطل شدن عمل نمى‌شود.[10] و نيز پرستش خداوند براى خوف از عقوبت الهى يا به انگيزه اميد به ثواب و نعمت پروردگار، اخلاص در عمل را از بين نمى‌برد; البتّه در اعمال توصّلى نيز اخلاص، شرط پاداش آخرتى است و اگر انسان، اعمال مباح را هم با اخلاص انجام دهد، به خداوند نزديك شده،[11] استحقاق دريافت ثواب و فيض الهى را خواهد يافت. يكى از تفاوت‌هاى فقه و حقوق نيز اين است كه در فقه بحث اخلاص مطرح مى‌شود; ولى در علم حقوق، جايگاهى براى اخلاص وجود ندارد; زيرا هدف در حقوق آن است كه حق به صاحب آن داده شود و صاحب حق به حق خويش برسد و الهى بودن يا نبودن انگيزه مورد نظر نيست; ولى در فقه الهى، وجود انگيزه و تعالى انسان‌ها و تقرّب آنان به خداوند نيز مورد نظر است. اين مطلب، بطلان ديدگاه كسانى را روشن مى‌سازد كه براى فقه فقط نقش مديريّتى قائل بوده و آن را با علم حقوق هم‌سان پنداشته‌اند.[12]
در اخلاق، به نيّت اهميّت ويژه‌اى داده شده و از آن به‌صورت ركن و پايه رفتار و روح عمل ياد‌شده است; به‌گونه‌اى كه نبودن نيّت درست باعث بى‌ارزش شدن عمل مى‌شود.[13] اخلاص بر تارك همه فضيلت‌ها قرار داشته، ملاك پذيرش و درستى رفتارها است و رهايى از چنگال شيطان فقط با اخلاص امكان دارد.[14] در نگاهى فلسفى، تأثير مخلصانه بودن عمل بر تكامل نفس و سعادت ابدى انسان، تأثيرى طبيعى و تكوينى است، نه قرار دادى.[15] عمل بدون نيّت خالص، كالبد بى‌جان است و اين انگيزه است كه بين رفتار بيرونى و جان و روح فاعل، پيوند برقرار مى‌كند.
در عرفان، اخلاص به پيراستگى عمل از هرگونه آميختگى تعريف شده[16] و يكى از منازل سلوك (منزل بيست و چهارم) دانسته شده است.[17] برخى گفته‌اند: اگر دين را كه مجموعه معارف الهى و مسائل اخلاقى و احكام عملى است، تحليل كنيم فقط به يك چيز منتهى مى‌شود و آن اخلاص است; يعنى كه انسان، ذات و صفات و افعالش را بر اين اساس قرار دهد كه همگى آن‌ها براى خداوند واحد قهّار است.[18]
در نهج‌البلاغه از اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است كه كمال اخلاص، نفى صفات از حق‌تعالى است.[19]شارحان نهج‌البلاغه، مقصود از اين جمله را نفى صفات زايد بر ذات الهى كه به‌گونه‌اى، باعث محدود ساختن خداوند مى‌شود، دانسته‌اند;[20] بنابراين اخلاص در نقل مذكور، معنايى غير از معناى اخلاص مورد بحث در اين مقاله دارد.
واژه اخلاص در قرآن به‌كار نرفته; ولى در آيات بسيارى به‌صورت‌هاى گوناگون به موضوع آن پرداخته شده است. اين آيات در تقسيم‌بندى جامعى، سه دسته‌اند: 1. آياتى كه با استفاده از مشتقّات خلوص، موضوع اخلاص را با صراحت مطرح مى‌كنند. مشتقّات خلوص 31 بار در قرآن آمده كه بيش‌تر آن‌ها به موضوع اخلاص مربوط است. از اين موارد، 22 مورد از باب افعال و 12 آيه مربوط به «مخلِصين» (كسانى‌كه دين خود را براى خدا خالص كرده‌اند) است; مانند (بقره/2، 139; اعراف/7، 29; غافر/40، 14) و 10 آيه مربوط به مخلَصين، هم‌چون (مريم/19، 51; يوسف/12، 24; حجر/15، 40). گويا مقصود از مخلَصين در عرف قرآن، كسانى باشند كه از ابتداى آفرينش، بر استقامت در فطرت و اعتدالِ خلقت آفريده شده‌اند و ادراكات درست، نفس‌هاى طاهر و قلب‌هاى سليم دارند و به‌سبب پاكى و صفاى فطرت و سلامت روان، از همان ابتدا داراى ويژگى اخلاصند و آن‌چه ديگران با جهاد و مبارزه با نفس به‌دست مى‌آورند، آنان همان، بلكه بالاتر از آن را از ابتدا دارا بوده‌اند;[21] البتّه برخى، مخلَصين و مخلِصين را به يك معنا دانسته و تفاوتى ميان آن دو قائل نشده‌اند.[22] مخلَصين پيامبران و امامان(عليهم السلام)هستند (انعام/6، 87; حجّ/22، 18);[23] برخى معتقدند به جز پيامبران و امامان(عليهم السلام) برخى از انسان‌ها نيز مى‌توانند با سير و سلوك، جهاد و مبارزه با نفس به مقام مخلَصين نائل شوند;[24] به همين دليل، در اين مقاله از مخلَصين نيز بحث مى‌شود; 2. آياتى كه با واژه‌ها و تعبيرات مترادف و متلازم با اخلاص به موضوع اخلاص مى‌پردازند; مانند انحصار عبادت در خداوند (حمد/1، 5; يوسف/12، 40)، انجام طاعات و عبادات براى خدا (للّه) (بقره/2، 196; انعام/6، 162; سبأ/34، 46)، روى نهادن به‌سوى خدا و دل بريدن از غير او (بقره/2، 112; آل‌عمران/3، 20)، انجام دادن كار براى وجه اللّه (انسان/76، 9; كهف/18، 28)، انجام دادن كار براى طلب رضايت الهى (بقره/2، 265; آل‌عمران/3، 174)، انجام دادن عمل در راه‌خدا (بقره/2، 154 و 261)، عدم درخواست اجر از سوى پيامبران (شعرا/26، 109، 127، 145، 164 و 180)، حنيف و حق‌گرا بودن (آل‌عمران/3، 67)، صداقت در توبه (نصوح) (تحريم/66، 8)، و‌داشتن قلب سليم (شعراء/26، 89). 3. آياتى كه با نفى شرك و ريا به موضوع اخلاص اشاره مى‌كنند; مانند كهف/18، 110; نساء/4، 142; ماعون/107، 6; بقره/2، 264). از آن‌جا كه اخلاص، انجام‌دادن عمل فقط براى خدا است، با شرك و ريا كه انجام‌دادن عمل براى غير خدا است، جمع نمى‌شود. (‌=>‌‌شرك و ريا)

حقيقت اخلاص:

حقيقت اخلاص، انجام دادن عمل براى خدا و به انگيزه تقرّب به او است.[25] در قرآن به‌صورت‌هاى گوناگونى به حقيقت اخلاص پرداخته شده است. تعبير برخى آيات، به جا آوردن عبادات و اعمال و قرار دادن همه شؤون زندگى و مرگ فقط براى خدا (للّه) است: «قُل اِنَّ صَلاتى و نُسُكى و مَحياىَ و مَماتى لِلّهِ رَبِّ العــلَمين». (انعام/6، 162) نيز 46 سبأ/34، و تعبير آياتى ديگر، انجام دادن عمل براى طلب وجه خدا است: «اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ». (انسان/76، 9 نيز 28 كهف/18; 172 بقره/2) مقصود از «وَجهِ اللّهِ» ، صفات فعليّه خداوند است كه حق‌تعالى با آن‌ها انواع خير را به مخلوقات افاضه مى‌كند; مانند آفرينش، تدبير و رزق و به تعبير ديگر، رحمت عامّه‌اى كه قوام هر چيزى به آن است; بنابراين مقصود از طلب وجه اللّه، آن است كه هدف انسان در اعمالش كسب فيض از رحمت الهى باشد و از آن‌چه نزد غير خداوند است، روى برگرداند; ازاين‌رو در ادامه آيه‌6 انسان/76 از ابرار نقل شده كه گفتند: ما از شما توقع پاداش و سپاس‌گزارى نداريم. با توجّه به اين‌كه پس از مرتبه صفات فعليّه، چيزى جز صفات ذاتيّه الهى نيست كه مبدأ صفات فعليّه و خير مترتّب بر آن‌ها است; بنابراين، بازگشت طلب وجه اللّه به آن است كه انسان، عمل را از روى دوستى خدا انجام دهد; زيرا خداوند جميل مطلق است. به عبارت ديگر، خداوند را از آن رو كه اهليّت عبادت دارد بپرستد.[26]برخى «وَجهِ اللّهِ» را به رضوان و مرضات خدا تفسير كرده‌اند. بنابراين نظر، ذكر «وجه» ، بر اختصاص انجام دادن فعل براى خداوند تأكيد مى‌كند.[27] مفسّران، معانى ديگرى را نيز براى وجه ذكر كرده‌اند; از‌جمله ذات، ذات شريف و مقدّس، جهت منسوب به خدا كه از آن سوى، به او توجّه مى‌شود و مقام و منزلتى كه خداوند براى خويش بين مردم ثابت كرده است.[28] انجام دادن عمل براى طلب وجه الهى، در آيات ديگرى با تعبير طلب رضوان الهى: «و‌مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ‌...» (بقره/2، 265; آل‌عمران/3، 174) و تعبير خالص كردن دين براى خدا بيان شده است.
خالص كردن دين براى خدا، حالتى است كه براى برخى از انسان‌ها با اختيار خودشان پديد‌مى‌آيد و آن‌چه پيراسته مى‌شود، دين (دعا،[29] عبادت و اطاعت،[30] سنّت و روش زندگى[31]) است: «...و اَخلَصوا دينَهُم لِلّهِ فَاُولـئِكَ مَعَ المُؤمِنينَ» (نساء/4، 146)، «فادعوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ» (غافر/40، 14)، «و‌ما اُمِروا اِلاّ لِيَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ حُنَفاءَ» (بيّنه/98، 5 نيز 2، 11 و 14 زمر/39; 139 بقره/2; 29 اعراف/7) البتّه همه انسان‌ها حتّى كافران،[32] در وضعيّتى كه از همه چيز نااميد شوند، به مقتضاى فطرت الهى خويش بى‌اختيار خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند. آياتى از قرآن به اين مطلب اشاره مى‌كند كه وقتى انسان‌ها در كشتى، گرفتار طوفان شده و بيم هلاك داشته باشند، خدا را از روى اخلاص مى‌خوانند:«...‌جاءَتها ريحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن كُلِّ مَكان وظَنّوا اَنَّهُم اُحيطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ‌...». (يونس/10، 22 نيز 65 عنكبوت/29 و 32 لقمان/31)
براساس آيات ديگرى، حقيقت اخلاص آن است كه انسان فقط خدا را عبادت كند: «اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ» (يوسف/12، 40)[33] و روى به‌سوى خدا كند و از غير او دل ببُرد[34] و به حقيقت ايمان و عبوديّت برسد[35]: «بَلى مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ‌...» (بقره/2، 112) و اعمالش مانند هجرت، جهاد و انفاق را در راه خدا انجام دهد: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا والَّذينَ هاجَروا و جـهَدوا فى سَبيلِ اللّهِ‌...» (بقره/2، 218)، «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ‌...». (بقره/2، 261) در آياتى نيز حقيقت اخلاص، با نفى هرگونه شرك و ريا تبيين شده است; چنان‌كه در آيه‌110 كهف/18 مى‌فرمايد: هر‌كس به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد عمل نيكو به‌جا آورده، در عبادت پروردگارش شريكى قرار‌ندهد: «فَمَن كانَ يَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا و لايُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا». عمل صالح در اين آيه، به عمل خالص تفسير شده است[36] و كسانى‌كه در نمازشان ريا مى‌كنند در سوره ماعون، مذمّت و تهديد شده‌اند: «فَوَيلٌ لِلمُصَلّين * ...اَلَّذينَ هُم يُراءون». (ماعون/107، 4‌ـ‌6)
رسول‌اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است: اخلاص آن است كه بگويى پروردگار من خدا است; سپس استوار‌بمانى; چنان‌كه به تو فرمان داده شده است; يعنى هواپرستى را از خود بزدايى و جز او را پرستش نكنى[37]: «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا‌...». (فصّلت/41، 30; احقاف/46، 13)

مراتب اخلاص:

يكى از اغراض در آفرينش مرگ و زندگى، آن است كه درجه اخلاص انسان‌ها با آزمايش الهى مشخص شود: «اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ والحَيوةَ لِيَبلُوَكُم اَيُّكُم اَحسَنُ عَمَلاً». (ملك/67، 2)[38] از آيات قرآن استفاده مى‌شود كه درجات اخلاص گوناگون، و عنايت الهى به هر شخص، به‌اندازه اخلاص او است و اختلاف سنگينى اعمال به اختلاف درجه اخلاص در آن‌ها مربوط مى‌شود. در آيه‌265 بقره/2، خداوند حال كسانى را كه اموالشان را در راه رضاى الهى انفاق مى‌كنند، مانند باغى دانسته است كه در زمينى نيكو باشد و بارانى بسيار بر آن ببارد و ثمرش را دو برابر دهد و اگر چنين بارانى نباريد، دست كم بارانى اندك بر آن ببارد: «و‌مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ و تَثبيتـًا مِن اَنفُسِهِم كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ فَـاتَت اُكُلَها ضِعفَينِ فَاِن لَم يُصِبها وابِلٌ فَطَـلٌّ». زمين نيكو، هميشه ثمرى نيكو مى‌دهد; گرچه مقدار نيكو بودن ثمر، به مقدار باران بستگى دارد. هم‌چنين عمل خالص، پيوسته نتيجه‌اى نيكو دارد و عنايت الهى شامل آن مى‌شود; هرچند مقدار آن، به مقدار اخلاص در عمل وابسته است; بدين جهت در پايان آيه، به بصير بودن خداوند بر اعمال انسان‌ها اشاره شده است; زيرا خداوند از اندازه اخلاصِ هر عملى به‌طور كامل آگاه است: «واللّهُ بِما‌تَعمَلونَ بَصير». (بقره/2، 265)[39] اخلاصى كه از هر آميختگى پيراسته است، اخلاص مطلق و اخلاص صدّيقان شمرده مى‌شود و اخلاصى كه با قصد ثواب و رهايى از عذاب همراه است، اخلاص اضافى نام دارد.[40] عارفان، براى اخلاص، درجات گوناگونى را ذكر كرده و گفته‌اند: با رسيدن به درجه بالاى اخلاص، حقيقت آيه «اَلا لِلّهِ الدّينُ الخالِصُ» (زمر/39، 3) در شخص تجلّى مى‌يابد و در اين حالت، سالك نه خود را مى‌بيند و نه مخلوقات را و فقط در طريق دين و عبوديّت گام مى‌نهد.[41] چنين شخصى، حتى اخلاص خود را هم نمى‌بيند.[42] برخى نيز گفته‌اند: دين در‌صورتى براى خدا خواهد بود كه از آلايش غيريّت و خوديّت پاك شود و اين هنگامى حاصل مى‌شود كه با فناى كلّى بنده در ذات حق، براى بنده، ذات و صفت و فعل و دينى باقى نماند و در غير اين حال، دين به حقيقت خالص نشده و در نتيجه، براى خدا نخواهد بود.[43] در اين حالت، سلطان توحيد بر سالك تجلّى مى‌كند و تعلّق به غير خدا از او زدوده‌مى‌شود و انقطاع كامل براى وى رخ مى‌نماياند. شايد به جهت همين ارتباط بين توحيد و اخلاص، ذكر «لا اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ» كلمة الاخلاص ناميده شده است;[44] چنان‌كه به سوره توحيد، سوره اخلاص هم گفته مى‌شود.[45]
در روايات نيز براى نيّت و اخلاص در عبادت، درجات گوناگونى ذكر شده است; چنان‌كه عبادت برخى به‌دليل ترس از عذاب الهى، عبادت برخى ديگر به اميد رسيدن به ثواب الهى و عبادت آزادگان از روى محبّت و براى شكرگزارى از خداوند دانسته شده است.[46] راه اين گروه در عبادت، راه معرفت و محبّت بوده و از نظر آنان، روش دو گروه ديگر فاقد اخلاص كامل است و در آن شائبه‌اى از شرك و خودپرستى به چشم مى‌خورد; زيرا اين دو گروه، براى رهايى از عقوبت يا رسيدن به نعمت، خدا را عبادت مى‌كنند و اگر براى رسيدن به اين هدف، راهى ديگر جز عبادت پيش روى خود مى‌ديدند، آن را بر مى‌گزيدند.[47]

آثار اخلاص:

در آياتى كه در آن‌ها با تعبيرهايى چون: «مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ» ، «فى سَبيلِ اللّهِ» ، «يُريدونَ وجهَ اللّهِ» ، «رَجُلاً سَلَمـًا» ، به‌گونه‌اى از اخلاص سخن به‌ميان آمده و به برخى از آثار آن نيز اشاره شده است; مانند:

1. نداشتن ترس و اندوه در قيامت:

كسى‌كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسى بر آن‌ها است و نه غمگين مى‌شوند: «بَلى مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ و هُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ اَجرُهُ عِندَ رَبِّهِ و لا خَوفٌ عَلَيهِم و لا هُم يَحزَنون». (بقره/2، 112) آيه‌262 بقره نيز همين اثر را براى انفاق در راه خدا يادآور مى‌شود: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ ... لا خَوفٌ عَلَيهِم و لا هُم يَحزَنون».

2. پاداش چند برابر:

كسانى‌كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند براى هر كسى كه بخواهد، فزونى مى‌دهد و خداوند، گشايشگرِ دانا است: «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنـبُلَة مِائَةُ حَبَّة واللّهُ يُضـعِفُ لِمَن يَشاءُ واللّهُ وسِعٌ عَليم». (بقره/2، 261) طبق آيه ياد‌شده، انفاق در راه خدا تا 700 برابر و يا براى برخى به مقتضاى حكمت و رحمت واسعه الهى بيش‌تر خواهد شد. گرچه انفاق در راه خدا در اين آيه، به انفاق در جهاد اشاره دارد، ولى اين اثر براى همه انفاق‌هايى كه در راه خدا انجام‌مى‌گيرد خواهد بود.[48]
آيه‌39 روم/30 نيز به مضاعف شدن زكاتى كه با انگيزه الهى پرداخت شود، اشاره دارد: «و‌ما‌ءاتَيتُم مِن زَكوة تُريدونَ وجهَ اللّهِ فَاُولـئِكَ هُمُ المُضعِفون» .

3. فلاح و رستگارى:

آنان كه طالب رضاى الهى هستند، (حقوق مالى خويش را مى‌پردازند) رستگارانند: «...‌ذلِكَ خَيرٌ لِلَّذينَ يُريدونَ وجهَ اللّهِ و اُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون». (روم/30، 38)

4. آرامش خاطر:

در آيه‌29 زمر/39 خداوند مثالى را مطرح، و در آن، دو نفر را با يك‌ديگر مقايسه مى‌كند. مردى را كه مملوك شركايى است و آنان پيوسته درباره او باهم به مشاجره مشغول‌اند و مردى كه فقط تسليم يك نفر است; سپس اين پرسش را طرح مى‌كند كه آيا اين دو يك‌سان‌اند: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشـكِسونَ و رَجُلاً سَلَمـًا لِرَجُل هَل يَستَويانِ مَثَلاً». گويا عدم تساوى اين‌دو با يك‌ديگر و امتياز شخص دوم به اين جهت است كه همّت او صرفاً متوجّه فرد خاصّى است و به همين دليل، خاطر آسوده‌اى دارد; بنابراين، شخصى كه خود را براى خدا خالص كرده، هميشه داراى آرامش خاطر‌است.[49]

مخلَصين و ويژگى‌هاى آنان:

مخلَصين كسانى هستند كه خداوند تعالى، آنان را براى خود خالص كرده است: «اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصين». (صافات/37، 40، 74، 128 و 160; مريم/19، 51; يوسف/12، 24; حجر/15، 40; ص/38، 83) در شمارى از آيات، از انسان‌هايى با عنوان مخلَصين به صيغه مفعول ياد‌شده; يعنى انسان‌هايى كه خداوند آن‌ها را پاك و خالص كرده است: «اِنّا اَخلَصنـهُم بِخالِصَة ذِكرَى الدّار» (ص/38، 46). درباره هدف از برگزيدن مخلَصين بايد گفت: لازم است خداوند همواره در ميان انسان‌ها، افرادى را برانگيزاند كه اخلاص كامل داشته و داراى نفوس پاك، قلوب طاهر و فطرت مستقيم توحيدى باشند تا توحيد در جامعه بشرى را حفظ كنند.[50]
مخلَصين از ديدگاه قرآن داراى ويژگى‌هاى گوناگونى هستند:

1. نجات از نابودى دنيايى و عذاب آخرتى:

خداوند، مشركان و گمراهان امّت‌هاى پيشين را نابود كرده و مخلَصين را رهاينده است: «فَانظُر كَيفَ كانَ عـقِبَةُ المُنذَرين * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصين» (صافات/37، 73‌ـ‌74) چنان‌كه در آخرت نيز آن‌گاه كه تكذيب‌كنندگان براى حضور در عذاب برانگيخته مى‌شوند، مخلَصين را احضار نمى‌كند[51]:«فَكَذَّبوهُ فَاِنَّهُم لَمُحضَرون * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصين». (صافات/37، 127‌ـ‌128)

2. عصمت:

از‌جمله شؤون مخلَصين آن است كه نوعى علم و يقين دارند، غير از علوم متعارفى كه نزد انسان‌هاى معمول است، و خداوند به‌وسيله آن علم، هرگونه بدى و زشتى را از آنان دور مى‌كند; ازاين‌رو ايشان مرتكب هيچ معصيتى نشده، حتّى قصد هيچ گناهى نيز نمى‌كنند و اين همان عصمت الهى است; چنان‌كه خداوند، يوسف(عليه السلام) را از آلوده شدن به گناه و قصد آن حفظ‌كرد: «...‌و‌هَمَّ بِها لَولا اَن رَءا بُرهـنَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ و الفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين». (يوسف/12، 24)[52]

3. ايمنى از اغواى ابليس:

ابليس، باطل يا گناهان را براى انسان‌ها زينت مى‌دهد تا آن‌ها را گمراه سازد; ولى از آن‌جا كه قلوب مخلَصين به‌طور كامل براى خدا خالص شده و جز او كسى در آن راه ندارد، ابليس نمى‌تواند آن‌ها را گمراه كند[53]: «قالَ رَبِّ بِما اَغوَيتَنى لاَُزَيِّنَنَّ لَهُم فِى الاَرضِ و لاَُغوِيَنَّهُم اَجمَعين * اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين» (حجر/15، 39‌ـ‌40)، «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغويَنَّهُم اَجمَعين * اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين». (ص/38،‌82‌ـ‌83)

4. ستايش شايسته:

خداوند از هر آن‌چه كافران يا مطلق انسان‌ها او را بدان وصف مى‌كنند، منزّه است و فقط بندگان مخلَص الهى مى‌توانند او را آن‌گونه كه شايسته است، وصف كنند: «سُبحـنَ اللّهِ عَمّا يَصِفون * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصين». (صافات/37، 159‌ـ‌160)[54]

5. برخوردارى از رزق معلوم:

گرچه جزاى انسان‌ها در آخرت، نفس عمل آنان است، مخلَصين از اين قاعده مستثنايند و براى آن‌ها، بالاتر از جزاى عملشان، رزقى معلوم است. مقصود از رزق معلوم، رزقى خاص و جدا از رزق ديگران و بالاتر از آن‌ها است[55]: «و‌ما تُجزَونَ اِلاّ ما كُنتُم تَعمَلون * اِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصين * اُولـئِكَ لَهُم رِزقٌ‌مَعلوم». (صافات/37،39‌ـ‌41)

منابع

اخلاق در قرآن، مكارم; تاج‌العروس من جواهر القاموس; التبيان فى تفسير القرآن; تحريرالوسيله; ترتيب كتاب العين; ترجمه و تفسير نهج البلاغة; تفسير التحريروالتنوير; جامع‌البيان من تأويل آى القرآن; جامع‌السعادات; جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام; رساله سير و سلوك; شرح چهل حديث; شرح منازل السائرين; شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابى‌الحديد; شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم; العروة‌الوثقى; الفقه على المذاهب الاربعه; قصه ارباب معرفت; القواعد والفوائد; الكافى; كتاب الطهاره; الكشاف; كشف‌الاسرار و عدة‌الابرار; لسان‌العرب; لغت‌نامه; المبسوط فى فقه الاماميه; مجمع‌البحرين; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء; مدارج السالكين; المعتبر فى شرح المختصر; مفردات الفاظ القرآن; موسوعة نضرة النعيم; الميزان فى تفسير القرآن; النية و الاخلاص; وسائل‌الشيعه; موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامى.
مصطفى جعفرپيشه و بخش فلسفه و كلام



[1]. لسان العرب، ج3، ص‌173، «خلص»; ترتيب‌العين، ج‌1، ص237، «خلص».
[2]. مفردات، ص‌292; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌169; مقاييس‌اللغه، ج‌2، ص‌208، «خلص».
[3]. تاج‌العروس، ج‌7، ص‌562; لسان‌العرب، ج‌3، ص‌173‌ـ‌174، «خلص».
[4]. لسان‌العرب، ج‌3، ص‌173‌ـ‌174; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌168‌ـ‌169، «خلص».
[5]. مصطلحات التصوف، ص‌26; لغت‌نامه، ج‌1، ص‌1294، «اخلاص».
[6]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج‌2، ص‌209‌ـ‌210.
[7]. جواهرالكلام، ج‌9، ص‌155‌ـ‌157; تحريرالوسيله، ج‌1، ص‌142.
[8]. كتاب الطهاره، ج‌2، ص‌422.
[9] . القواعدوالفوائد، ج1، ص‌79‌ـ‌80; المبسوط، ج1، ص19; المعتبر، ج‌1، ص‌14.
[10]. العروة‌الوثقى، ج1، ص617‌ـ‌618‌; التحريروالتنوير، ج‌23، ص‌319‌ـ‌320; وسائل‌الشيعه، ج‌1، ص‌75.
[11]. النيّة و الاخلاص، ص‌104.
[12]. قصّه ارباب معرفت، ص‌37‌ـ‌54.
[13]. اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌266‌ـ‌269.
[14]. جامع‌السعادات، ج‌2، ص‌405‌ـ‌406.
[15]. اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌75.
[16]. شرح منازل‌السائرين، ص‌68‌; مدارج‌السالكين، ج‌2، ص‌96.
[17]. شرح منازل‌السائرين، ص‌12‌ـ‌14.
[18]. الميزان، ج‌3، ص‌162.
[19]. نهج‌البلاغه، خ 1، ص‌14.
[20]. شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابى‌الحديد، ج‌1، ص‌64; ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج2، ص‌56‌ـ‌58; شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ميثم، ج1، ص‌91.
[21]. الميزان، ج‌11، ص‌162.
[22]. جامع‌البيان، مج‌7، ج‌12، ص‌250.
[23]. الميزان، ج‌11، ص‌162.
[24]. رساله سير و سلوك، ص‌105‌ـ‌124.
[25]. التبيان، ج‌9، ص‌5; الميزان، ج‌17، ص‌233.
[26]. الميزان، ج‌20، ص‌127.
[27]. مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌664‌.
[28]. الميزان، ج‌16، ص‌91‌ـ‌94.
[29]. مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌458.
[30]. جامع‌البيان، مج‌12، ج‌24، ص‌227 و مج‌11، ج‌21، ص‌17; الكشاف، ج‌2، ص‌99; الميزان، ج‌17، ص‌233.
[31]. الميزان، ج17، ص233 و ج‌10، ص‌189‌ـ‌190.
[32]. نضرة‌النعيم، ج‌2، ص‌127.
[33]. جامع‌البيان، مج‌7، ج‌12، ص‌288.
[34]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌356 و 358; جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌690‌ـ‌691‌.
[35]. الميزان، ج‌1، ص‌258.
[36]. مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌770; كشف‌الاسرار، ج‌5، ص‌751.
[37]. المحجة‌البيضاء، ج8، ص129ـ133; جامع‌السعادات، ج‌2، ص402‌ـ‌403.
[38]. الكافى، ج‌2، ص‌19; نضرة‌النعيم، ج‌2، ص‌139.
[39]. الميزان، ج‌2، ص‌391‌ـ‌392.
[40]. جامع‌السعادات، ج‌2، ص‌403.
[41]. شرح منازل‌السائرين، ص‌68‌.
[42]. كشف‌الاسرار، ج‌1، ص‌328.
[43]. شرح منازل‌السائرين، ص‌68; چهل حديث، ص‌329 و 335.
[44]. لسان‌العرب، ج‌3، ص‌173; لغت‌نامه، ج‌1، ص‌1295; تاج‌العروس، ج‌17، ص‌563.
[45]. تاج‌العروس، ج‌17، ص‌563; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌169.
[46]. وسائل‌الشيعه، ج‌1، ص‌62‌ـ‌63‌.
[47]. الميزان، ج‌11، ص‌158‌ـ‌161.
[48]. مجمع‌البيان، ج2، ص646‌; الميزان، ج2، ص‌385.
[49]. النية و الاخلاص، ص‌100‌ـ‌101.
[50]. الميزان، ج‌11، ص‌173‌ـ‌174.
[51]. الميزان، ج‌17، ص‌158.
[52]. الميزان، ج‌11، ص‌162‌ـ‌163.
[53]. همان، ج‌12، ص‌164‌ـ‌165.
[54]. همان، ج‌17، ص‌173‌ـ‌174.
[55]. همان، ص‌135‌ـ‌136.

مقالات مشابه

شاخصه های عبودیت در قرآن و روایات

نام نشریهکتاب و سنت

نام نویسندهعلیرضا خسروی, محمد حسین زنجیری

تَبَتُّل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهبخش فلسفه و کلام, احمد علی ناصح

مقام مخلصين در قرآن

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهمحسن صداقتی

رابطه اخلاص و نام و نشان خواهي

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهرضا شریفی