share 1647 بازدید

آسانى

آسانى، معادل يُسر در زبان عربى است. بيش‌تر لغويان، يُسر را ضدّ عُسر و به معناى آسانى و بى‌نيازى دانسته‌اند.[1] مشتقات گوناگون يُسر در قرآن 44 بار آمده[2] كه اغلب به همين معنا به كار رفته است. مفهوم آسانى را در قرآن كريم مى‌توان در قالب واژه‌هايى مانند تخفيف، هيّن، وسع، عفو*، رفق، رحمت*، مغفرت* و اِنظار جُست. از نفى اثم، حرج، جناح، تثريب، إصر، اطاقة، ضيق و مشقّت نيز مفهوم آسانى استفاده مى‌شود؛ چنان كه توجّه به مجموعه اين واژه‌ها در آيات مى‌تواند گستره مفهومى آن را در قرآن بنماياند. مفهوم آسانى در مجموعه ساختار معرفت دينى تجلّى دارد؛ از قبيل آسانى تصرّفات خدا در نظام تكوين در دنيا و آخرت، آسان شدن كارها به دست خداوند، آسان‌گيرى در تشريع احكام دينى و دستور به آسان‌گيرى در روابط دينى و اجتماعى. گستره اين مفهوم در تشريع احكام تا جايى است كه مى‌توان‌گفت بناى شريعت بر آسان‌گيرى است.
از برخى مصاديق آسانى به تساهل* و تسامح نيز تعبير شده است كه شايد اين اصطلاح برگرفته از روايات متعدّدى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)است كه من به شريعت سهله سمحه برانگيخته شده‌ام؛[3] بر همين اساس، برخى از فقيهان در استنباطات احكام فقهى، بارها به سهلة و سمحة بودن شريعت استناد كرده‌اند؛[4] البتّه قرآن براى آسانى، حدود و مرزهايى قائل شده است.

آسانى كارها براى خدا در تكوين

الف. آفرينش نخستين هستى و بازآفرينى آن در قيامت:

قرآن، آفرينش آسمان‌ها و زمين را در شش روز و بدون سختى و مشقّت ذكر كرده: «و‌لَقَد خَلقنا السَّمـوتِ والأرضَ و ما بَينَهما فى سِتَّةِ أيّام و ما مسَّنا مِن لُغوب» (ق/50‌، 38) و خداوند ايجاد و اعاده خلق را بر خود آسان دانسته است: «أَوَلَم يَرَوا كَيفَ يُبدِئُ اللّهُ الخَلقَ ثمّ يُعيدُه إنَّ ذلكَ عَلَى اللّهِ يَسيرٌ» (عنكبوت/29، 19) حتّى اعاده آفرينش بر خدا، از ايجاد آن آسان‌تر است:«و‌هُوَالَّذِى يَبدؤُاالخَلقَ ثمَّ يُعيدُه و هُوَ أَهوَنُ عَلَيه» (روم/30،27) و حشر انسان‌ها بر خداوند، بسى آسان است: «ذلكَ حَشرٌ عَلينا يَسيرٌ.» (ق/50‌،44)
روشن است كه قدرت خداوند درباره همه موجودات، يك‌سان است؛ بنابراين، تعبير به آسان‌تر بودن اعاده، از آن جهت است كه هر صفت كمالى درموجودات، به نحو كامل‌تر و بدون هيچ‌گونه نقص، در خداوند وجود دارد؛ بر اين اساس، چون اعاده در مقايسه با ايجاد، نزد مردم آسان است، اين آسانى در خداوند بيش‌تر و به گونه‌اى است كه هيچ سختى و مشقّتى را به همراه ندارد.[5]

ب. تدبير منظم و آگاهانه آفرينش و حيات انسان‌ها:

خداوند، آفرينش انسان را از خاك، سپس از نطفه و باردار شدن زنان و كوتاهى يا بلندى عمر بنى‌آدم را بر خود آسان دانسته است: «واللّهُ خَلَقَكُم مِن تُراب ثمَّ مِن نُطفَة ثمَّ جَعَلَكُم أزوجاً و ما تَحمِلُ مِن أُنثى و لاتَضَعُ إلاّ بِعِلمهِ و ما يُعمَّرُ مِن مُعمَّر و لا يُنقَصُ مِن عُمُرِه إلاّ فِى كِتـب إنّ ذلِكَ عَلى اللّهِ يِسيرٌ». (فاطر/35،‌11)
قرآن، اعطاى فرزند را به پيرزنى نازا و شوهرى فرتوت (حضرت زكريا و همسرش) بر خداوند آسان و هموار مى‌شمرد: «قالَ رَبِّ أنّى يَكونُ لى غُلـمٌ و كانتِ امرَأَتِى عاقِراً و قَد بَلَغتُ مِن الكِبَرِ عِتِيّاً * قالَ كذلِكَ قالَ رَبُّك هُو عَلىَّ هَيِّنٌ». (مريم/19، 8‌و 9) و اعطاى فرزند به زنى باكره و بى‌شوهر (حضرت مريم(عليها السلام)) را نيز آسان مى‌داند: «قالَت أنّى يَكونُ لِى غُلـمٌ و لَم‌يَمسَسنِى بَشرٌ و لَم‌أكُ بَغِيّاً * قالَ كذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَيِّنٌ». (مريم/19، 20 و 21)

ج. علم خدا:

آگاهى به آن‌چه در آسمان‌ها و زمين وجود دارد و تدوين آن در كتاب، بر خداوند آسان است: «ألم‌تَعلَم أنّ اللّهَ يَعلمُ ما فى السَّماءِ و الأرضِ إنّ ذلِكَ فى كِتـب إنّ ذلكَ عَلى اللّهِ يسيرٌ.» (حج/22،70) همه مصيبت‌ها در زمين و در وجود شما، پيش از پيدايش، در كتابى وجود دارد و آن بر خدا آسان است: «ما أَصابَ مِن مُّصيبَة فِى‌الأرضِ و لاَ فِى أنفُسِكم إلاَّ فِى كتـب من قَبلِ أن نَبرأَها إنَّ ذلِك عَلَى‌اللّهِ يَسيرٌ.» (حديد/57‌،22)

د. مجازات گناه‌كاران:

در آتش افكندن گناه‌كاران و ستم‌گران بر خدا سهل است: «فَسَوفَ نُصليهِ ناراً و كانَ ذلكَ عَلَى اللّهِ يَسيراً.» (نساء/4،30) دو چندان شدن عذاب زنان پيامبر در صورت اعمال ناشايست بر خدا آسان است:«يـنساءَ النّبىِّ مَن يأتِ مِنكنَّ بِفـحِشَة مُبَينّة يُضـعَف لَها العَذابُ ضِعفَينِ و كانَ ذلكَ علَى‌اللّهِ يَسيراً.» (احزاب/ 33، 30)

هـ‌. حبط اعمال:

تباهى اعمال منافقانى كه از جنگ سرباز زده به غنايم چشم دارند، بر خداوند سهل است: «أُولـئِكَ لَم يُؤمِنوا فَأَحبَطَ اللّهُ أعمـلَهم و كانَ ذلكَ عَلَى اللّهِ‌يَسيراً.» (احزاب/33،19)

آسان شدن كارها به دست خداوند

الف. آسان كردن فهم قرآن و راه هدايت:

استدلال‌هاى روشن، پندهاى حكيمانه، سليس بودن و آهنگ عبارت‌ها،زمينه آسانىِ حفظ و فهم قرآن را فراهم مى‌سازد: «و‌لَقد يَسَّرنا القُرءانَ لِلذِّكرِ فَهَل مِن مُدَّكِر.» (قمر/54‌، 32) ابن‌عبّاس گفته است: اگر خداوند معارف بلند قرآن را به صورت الفاظ متداول انسان‌ها فرود نمى‌آورد، هيچ انسانى نمى‌توانست آن (وحى) را به زبان آورد.[6] خداوند فرموده است كه قرآن را در زبان تو آسان كرديم تا وسيله بشارت براى مؤمنان و اِنذار لجوجان باشد: «فإنَّما يَسَّرنـهُ بِلِسانِك لِتُبشِّرَ بهِ المُتَّقينَ و تُنذِرَ بِه قَوماً لُدّاً». (مريم/19، 97) نيز فرموده است كه بشر را از نطفه‌اى آفريد و راه هدايت را برايش آسان كرد:[7]«مِن نُطفة خَلَقهُ فَقَدَّرُه * ثُمّ السَّبيلَ يَسّرَه.» (عبس/80‌، 19‌و‌20)

ب. كمك به پيامبران و مؤمنان:

قرآن، كمك به پيامبران و مؤمنان را نوعى تمهيد و آسان‌سازى زمينه توفيق آنان در عبادت و خدمت قرار داده است: «و‌نُيَسِّرُك لِليُسرى». (اعلى/87‌،8) به نظر برخى مفسّران، مقصود آيه اين است كه ما تو را براى شريعت سهله و سمحه يارى مى‌دهيم.[8] قرآن، آسانى و توفيق در كارهاى شايسته را به انفاق* كنندگان با تقوا كه جزاى نيك را باور دارند، بشارت‌داده‌است[9]:«فأمّامَن‌أعطى واتَّقى * و صَدَّق بِالحُسنى * فَسَنُيَسِّرُه لِليُسرى». (ليل/92،5 7) قرآن كريم، اين توفيق و آسانى را در قالب دعا اززبان حضرت موسى نقل مى‌كند: «ربِّ اشرَح لى صَدرى * و يَسِّرلِى أَمرِى». (طه/20،25ـ 26)

آسان‌گيرى در جعل احكام:

خداوند در تشريع* احكاموتكاليف دين‌اسلام، آسان‌گرفته؛به‌صورتى كه عمل به آن وظايف در توان مكلّفان است[10]:«لايُكَلِّف اللّهُ نَفساً إلاّ وُسعَها.» (بقره/2،286) او از اراده خويش به تخفيف و آسان گيرى خبر داده و بر اين اساس، به كسانى‌كه براى ازدواج با زنان مؤمن و آزاد تمكّن مالى ندارند، اجازه ازدواج* با كنيزان را داده است[11]: «و‌مَن لم‌يَستَطِع مِنكُم طَولا أن يَنكِحَ المُحصَنـتِ المُؤمِنـتِ فَمِن ما مَلَكت أيمـنُكم مِن فَتَيـتِكُم المُؤمِنـتِ... * يُريدُاللّهُ أن يُخَفِّفَ عَنكُم.» (نساء/4،25، 28) در جاى ديگر فرموده است: خداوند آسانى را اراده كرده، و‌سختى* و شدّت را نخواسته است: «يريدُاللّهُ بِكم اليُسرَ و لايُريدُ بِكم العُسرَ». (بقره/2، 185) او در موارد ناآگاهى و عذر، كيفر بر تكليف* را از بندگان برداشته است: «و‌ما كُنّا مُعذِّبينَ حتّى نَبعثَ رَسولا.» (اسراء/17،15)[12] اين ويژگى (آسانى) در جوهره همه اديان آسمانى وجود دارد؛ امّا گاه در بعضى امّت‌ها براى تنبيه و كيفر، احكام سخت تشريع شده است؛[13] براى مثال به دليل ستم‌گرى، رباخوارى، حرام‌خوارى و مخالفت يهوديان با پيامبران، هر حيوان ناخن‌دار و سُم پهن مانند شتر، هم‌چنين چربى گاو و گوسفند كه غذاى دل‌خواه آنان بود، بر آنان حرام شد.[14](نساء/4،160و 161) و (انعام/6‌، 146) به نقلى، زمام‌داران بنى‌اسرائيل، مردم كم درآمد را از خوردن گوشت پرندگان و چربى حيوانات منع مى‌كردند؛ بدين روى، همان‌ها بر آنان حرام شد.[15] تورات كنونى نيز به گونه‌اى به اين مطلب اشاره كرده، مى‌نويسد: شتر با وجودى كه نشخوار مى‌كند، امّا تمام سم چاك نيست، براى شما ناپاك است.[16]
برخى از احكام اديان پيشين، حتّى بدون داشتن جنبه تنبيهى، مشقّت‌آور بوده است؛ مانند روزه وصال كه چند شبانه روز پيوسته امساك ادامه‌مى‌يافت.[17]
تكاليف در دين اسلام* كه پيام‌آور آن رحمةٌ للعالمين است، شاق و طاقت‌فرسا نيست. قرآن درخواست همين مطلب را از سوى مؤمنان گزارش‌كرده است: «ربَّناولاتَحمِل‌عَلَيناإصراً كَماحَمَلتَه علىَ‌الّذينَ مِن‌قَبلِناربَّنا ولا تُحَمِّلنا مالاطاقَةَ‌لَنابِه». (بقره/2،286) شايدخاتميّت اين دين* و لزوم انطباق آن با موقعيّت‌هاى متفاوت در همه عصرها ونسل‌ها دليل آسان‌تر بودن احكام آن باشد.
نمونه‌هايى از آن‌چه در قرآن، نشان از آسان‌گيرى خداوند در تشريع احكام دارد، عبارتند‌از:

1. پذيرفتن اظهار اسلام:

خداوند متعالى در پذيرش اسلام، آسان گرفته و دستور داده است كه هر كس اظهار اسلام كرد، بى‌درنگ از او بپذيريد[18]:«و‌لاتَقولوا لِمَن ألقى إلَيكُم السَّلـمَ لَستَ مُؤمِناً». (نساء/4، 94)

2. واجبات و كفّارات تخييرى:

در برخى واجبات، مكلّف بر يك عمل الزام نشده؛ بلكه بين چند عمل مخيّر است كه نوعى آسانى به شمار مى‌آيد. مواردى از تخيير كه در قرآن ذكر شده، عبارت است از:
الف. وقوف در منى و قربانى: واجب است حاجى پس از اعمال روز دهم (رمى جمره عقبه، قربانى، حلق يا تقصير) در ايام تشريق (يازدهم، دوازدهم، سيزدهم) در منى توقّف كند؛[19] امّا خداوند او را بين كوچ كردن روز دوازدهم و سيزدهم مخيّر كرده است[20]:«واذكُروا اللّهَ فِى أيّام مَّعدودت فَمَن تَعَجَّلَ فى يَومَينِ فَلاَ إِثمَ عَلَيه و مَن تَأخَّر فَلاَ إِثمَ عَليهِ لِمَن اتَّقى.» (بقره/2، 203) نيز بر حاجى واجب است كه در روز عيد قربان قربانى* كند؛ امّا خداوند او را به آن‌چه در توان او است (شتر، گاو، گوسفند) مخير كرده[21]:«فَمَن تَمتَّعَ بِالعُمرةِ إلى الحَجِّ فَمَا استَيسَرَ مِن الهَدىِ...‌.» (بقره/2، 196)
ب. كفّاره قسم: اگر مسلمانى سوگند شرعى خويش را بشكند، خداوند به جاى تعيين يك جريمه، وى را ميان چند كفّاره* مخيّر كرده است تا بر او گران نيايد و جريمه خود را آسان‌تر بپردازد. بر اساس آيه 89 مائده/5 كفّاره قسم يكى از اين سه مورد است. اطعام ده فقير يا پوشاندن لباس به آنان، آزاد كردن يك برده و در صورتى كه قدرت مالى براى اداى يكى از جريمه‌هاى ياد شده را نداشت، سه روز روزه بگيرد.[22]

3. واجبات و كفّارات ترتيبى:

برخى واجبات يا كفّارات، به صورتى قرار داده شده كه در صورت قدرت نداشتن مكلّف بر يك گونه از آن، شكل‌هاى ديگرى پيش روى او باشد. واجبات و كفّارات ترتيبى در قرآن از اين قرارند:
الف. كفّاره صيد براى محرم: خداوند، صيد حيوانات را بر مُحرِم ممنوع كرده و مجازات آن را حيوانى معادل آن مانند شتر، گاو و گوسفند قرار داده است؛ امّا اعلان فرموده كه مكلّف در صورت عدم‌تمكّن مى‌تواند شمارى از فقيران را اطعام كند و اگر از عهده اين نيز برنيايد مى‌تواند چند روز (متناسب بانوع جرم) روزه بگيرد.[23] (مائده/5‌، 95)
ب. قربانى: يكى از مناسك حج، قربانى است. اگر حاجى بر آن توانا نباشد، بايد ده روز روزه بگيرد.[24] (بقره/2،196)
ج. كفّاره ظهار: كفّاره ظهار، آزاد كردن يك برده است كه در صورت عدم تمكّن، دو جاى‌گزين به ترتيب (شصت روز روزه پى در پى پيش از رجوع و اطعام شصت فقير)[25] براى آن قرار داده شده است. (مجادله/58‌، 3‌و 4)
د. كفّاره قتل خطايى: مجازات كسى كه يكى از مسلمانان را به خطا كشته، پرداخت ديه كامل به بازماندگان مقتول و آزاد كردن يك برده مؤمن است؛ امّا اگر نتوانست برده آزاد كند، بايد دو ماه پى‌درپى روزه بگيرد.[26] (نساء/4، 92)

4. آسان‌گيرى با قرار دادن شرايط:

خداوند براى وجوب هر يك از تكاليف نيز شرايطى را قرار داده است كه با فقدان يكى از آن‌ها، تكليف برداشته مى‌شود كه خود نوعى آسان‌گيرى است؛ مانند مشروط بودن وجوب حج به استطاعت: «و‌لِلّهِ عَلى الناسِ حِجُّ البَيتِ مَن استَطاعَ إليهِ سَبيلا.» [27] (آل‌عمران/3، 97)

5. آسان‌گيرى با رفع يا تبديل احكام:

گاه وضعيّت خاصّى براى برخى افراد پيش مى‌آيد كه خداوند يا اصل تكليف را برداشته يا آن‌را به‌حكمى ديگر تبديل كرده است. اين موارد عبارتند‌از:
الف. اضطرار: در اضطرار*، حكم اوّليّه برداشته مى‌شود؛ به طور مثال با اين كه خوردن اَشيايى مانند مردار، خون، گوشت خوك، ذبح شده به نام غير خدا حرام است، در صورت اضطرار، حرمت آن برداشته شده است[28]:«إنّما حَرَّم عَلَيكم المَيتةَ والدَّمَ و لَحمَ الخِنزيرِ و ما أُهِلَّ بِه لِغَيرِ اللّهَ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغ و لا عاد فلا إثمَ عَليه إنّ اللّهَ غفورٌ رَّحيمٌ.» (بقره/2، 173) آيه سوم مائده/5 نيز پس از بيان حرمت گوشت حيوانِ خفه شده، حيوانى كه بر اثر ضربه چوب يا شاخ حيوان ديگر يا سقوط از بلندى مرده باشد يا درنده‌اى او را كشته يا در پاى بت ذبح شده و يا با تير قرعه كشته شده باشد، كسى را كه به ناچار و بدون قصد گناه، از آن خورده است استثنا مى‌كند.[29] (مائده/5‌،3)
ب. اكراه*: اگر كسى به گناه وادار شد، خداوند آن گناه رامى‌بخشد؛ چنان‌كه اظهارات‌شرك‌آميز را در زير شكنجه مشركان بخشيد[30]:«إلاّ مَن أُكرِهَ و قَلبُه مُطمَئِنٌّ بِالإيمنِ.» (نحل/16، 106)
ج. تقيّه: انسان به جهت حفظ خويش از ضرر ديگران مى‌تواند كلام ناحق گفته يا برخلاف حق عمل كند.[31] خداوند پس از نهى از برقرارى ارتباط با كافران، فرموده كه چنين ارتباط در صورت تقيّه* مانعى ندارد:«لايَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الكـفِرينَ أولياءَ مِن دونِ المُؤمِنينَ...إلاّ أن‌تَتَّقوا مِنهم تُقـةً». [32] (آل‌عمران/3،28) اين مطلب از آيه 106 نحل/16 نيز استفاده مى‌شود.[33]
د. خطا: ارتكاب بسيارى از كارهااگر به عمد باشد، مؤاخذه و پيامدهاى مهمّى دارد و اگر به خطا باشد، يا هيچ گونه مؤاخذه و پيامدى ندارد يا پيامد آن اندك و سبك است[34]:«لَيسَ عَليكُم جُناحٌ فيما أخطَأتُم بِه ولـكِن ماتَعمّدَت قُلُوبُكم.» (احزاب/33،5) هـ‌. فراموشى: ترك واجب يا ارتكاب حرام از روى فراموشى* مؤاخذه ندارد. قرآن اين مطلب را در قالب دعا از زبان مؤمنان چنين نقل مى‌كند[35]:«رَبَّنا لاتُؤاخِذنا إن نَّسينا أو أخطَأنا» . (بقره/2،‌286)
و. مريضى: اگر اداى تكليف در مواردى موجب بيمارى* شود، خداوند آن را از مكلّف مرتفع ساخته يا به واجب آسان‌تر تبديل مى‌كند؛ بر اين اساس، به كسى كه در ماه مبارك رمضان مريض است، اجازه افطار و قضاى آن در روزهاى ديگر را داده است[36]:«و‌مَن كانَ مَريضاً أو عَلى سَفر فعِدّةٌ مِن أيّام أُخرَ يُريدُ اللّهُ بِكم اليُسرَ و لايُريدُ بِكم العُسرَ» (بقره/2، 185) هم چنين حكم وضو را براى مريضى كه آب براى او ضرر دارد، به تيمم* تبديل كرده است: «...و إن كنتم مَّرضى أو عَلى سَفر أو جاءَ أحدٌ مِنكم مِن الغائطِ... فَتَيمَّموا صَعيداً طَيّباً... ما يُريدُ اللّهُ لِيَجعَل عَلَيكم مِن حَرج.» (مائده/5‌، 6) حكم جهاد* نابينا، لَنگ و مريض نيز همين گونه است: «لَيس عَلى الأعمى حَرجٌ و لا عَلى الأَعرجِ حَرجٌ و لا عَلى المَريضِ حَرجٌ» (فتح/48،17) و نيز توبه/9،91. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به يكى از اصحاب بيمار خود فرمود: نماز* را ايستاده بخوان. اگر نتوانستى، نشسته بخوان و گرنه به پهلو و اگر نشد، خوابيده به پشت؛ زيرا خداوند هيچ انسانى را تكليف نمى‌كند، مگر به قدر توان او.[37] حرمت تراشيدن سر پيش از قربانى، در صورت بيمارى يا مشكلى مانند آن، برداشته مى‌شود و شخصى كه وادار به حلق شد، بايد روزه بگيرد يا فقيران را اطعام يا گوسفندى را قربانى كند كه فديه آن شمرده مى‌شود: «و‌لاتَحلِقوا رُءوسَكم حتّى يَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّه فَمَن كان مِنكم مَريضاً أو بِه أذىً مِن رَّأسِه فَفِديةٌ مِّن صيام أو صَدقة أو نُسك.» [38] (بقره/2،196)
ز. حرج و سختى توان‌فرسا: خداوند، تكاليف مشقّت‌زا را برداشته است. تخفيف شريعت در موارد حرجى، چنان شايع و مورد توجّه فقيهان بوده كه به مثابهِ قاعده و اصل عمومى (نفى‌حرج) مورد كاربرد فقهى آنان در مسائل و ابواب گوناگون مشهور شده است[39]:«و‌ما جَعَل عليكم فى‌الدينِ مِن حرَج.» (حج/22، 78) امام صادق(عليه السلام)در پاسخ به پرسش يكى از اصحاب درباره كيفيّت وضوى كسى كه دستش زخمى است، فرمود: حكم اين گونه مسائل از همين آيه فهميده مى‌شود. قرآن اين مطلب را به صورت درخواست قلبى مؤمنان نقل كرده است: «ربَّنا و لاتُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه» . (بقره/2، 286)
انواع سختى كه مجوّز رفع يا تبديل تكليف است، عبارتند از 1. تنگناى مالى: خداوند، حكم وجوب جهاد را از كسانى كه مضيقه و تنگناى مالى، مانع حضور آنان در جبهه شده، برداشته و فرموده است: «لَيس عَلى الضُّعفاءِ و لا عَلى المَرضى و لا عَلى الّذينَ لايَجِدونَ ما يُنفِقونَ حَرَجٌ إذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِه» . (توبه/9،91) 2. ضعف توان و مقاومت روحى: قرآن در آغاز فرمان داده بود كه اگر ارتش مسلمانان، يك دهم ارتش مشركان باشد مى‌توان با آنان به مقابله برخاست؛ زيرا ايمان و روحيّه قوى، توان پايدارى و مقاومت را به آنان خواهد داد؛ امّا پس از پيدايش ضعف روحى، بر آنان آسان گرفت و مقايسه را به نصف تخفيف داد: «يـأُيّها النَبىُّ حَرِّضِ‌المُؤمِنينَ عَلى‌القِتالِ إن يَكُن مِّنكم عِشرونَ صـبِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ و إن يَكُن مِّنكم مِائةٌ يَغلِبوا ألفاً... * الـَـنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكم و عَلِم أنَّ فيكم ضَعفاً فإن يَكُن‌مِّنكم مِائةٌ صابِرةٌ يَغلِبوا مِائتَينِ و إن يَكُن مِّنكم ألفٌ يَغلِبوا ألفَينِ بِإذنِ اللّهِ.» (انفال/8‌، 65 و 66) 3. نياز جنسى: از آن‌جا كه پرهيز از مباشرت با همسر در طول ماه رمضان براى مسلمانان صدر اسلام قابل تحمّل نبود و برخى بر اثر عدم تحمّل، با همسرانشان نزديكى مى‌كردند، خداوند بر امّت اسلام آسان گرفت و مباشرت را در شب ماه رمضان جايز كرد[40]: «و‌أُحِلَّ لَكم لَيلَةَ الصّيامِ الرَّفثُ إلى نِسائِكم هُنّ لِباسٌ لَكم و أنتُم لِباسٌ لَهنَّ عَلِم اللّهُ أنَّكم كُنتُم تَختانونَ أنفُسَكم فَتابَ عَلَيكم و عَفا عَنكم فالْـَـن بـشِروهُنَّ وابتَغوا ما كَتبَ اللّهُ لَكُم.» (بقره/2،187)
ح. سفر: برخى از احكام، مانند نمازهاى چهارركعتى، روزه و وضو در سفر به احكام آسان‌تر تبديل شده است.[41]:«و‌إذا ضَربتُم فى‌الأرضِ فَليس عَليكم جُناحٌ أن تَقصُروا مِن الصَّلوةِ» (نساء/4، 101)، «كُتِب عَليكُم الصِّيام... * فَمَن كانَ مِنكم مَّريضاً أو عَلى سَفر فعِدَّةٌ مِن أيّام أُخَرَ» (بقره/2، 183 و 184)، «و‌إن كُنتُم مَّرضى أو عََلى سَفَر... فتَيَمّموا صَعيداً طَيّباً.» (مائده/5‌،‌6)
ط. سال‌خوردگى: خداوند به سال‌خوردگان زمين‌گير، تخفيف‌هاى بيش‌ترى داده است؛ از جمله، برداشتن روزه و تبديل آن به پرداخت يك وعده غذا (مد طعام) به فقير در برابر هر روز: «و‌عَلى‌الذينَ يُطيقونَه فِديَةٌ طَعامُ مِسكين.» [42] (بقره/2، 184) امام باقر(عليه السلام)در توضيح اين آيه فرمود: الشيخ الكبير.[43] بر زنان سال‌خورده‌اى كه به ازدواج اميد ندارند نيز آسان گرفته شده است و از پوشش كامل معاف شده‌اند[44]:«والقَوعِدُ مِن النِّساءِ الّـتى لايَرجونَ نِكاحاً فَلَيس عَلَيهِنّ جُناحٌ أن يَضَعنَ ثِيابَهنَّ غيرَ مُتَبرِّجـت بِزينَة.» (نور/24، 60)
ى.خوف از خطر: قرآن يا روايات در موارد متعدّدى تصريح كرده‌اند: تكليفى كه انسان را در معرض خطر جدّى جانى يا مالى قرار دهد، ساقط مى‌شود؛ مانند لزوم آرامش بدنى در نماز كه در صورت خوف، ساقط مى‌شود[45]:«فإن خِفتم فَرِجالا أو رُكباناً.» (بقره/2، 239)
ك. ناآگاهى: مسلمان موظّف به فراگيرى احكام و تكاليف دينى خويش است و در صورت كوتاهى در يادگيرى مؤاخذه خواهد شد؛ امّا خداوند در چندين مورد بر ناآگاهان آسان گرفته است؛ مانند ناآگاهى و عذر ناشى از نرسيدن دعوت پيامبران[46]:«و‌ما كُنّا مُعذِّبينَ حتّى نَبعَثَ رَسولا» (اسراء/17، 15) يا عدم آگاهى از حرمت و وجوب برخى كارها و اشيا در شريعت. مسلمان اگر پس از تحقيق لازم، هم چنان در حكم شرعى كارى يا چيزى شك داشته باشد، مى‌تواند به استناد اصل* حليّت يا برائت*، آن را بر خود حلال و جايز شمرد. قرآن مى‌فرمايد[47]:«لايُكلِّفُ اللّهُ نَفساً إلاّ ما ءَاتـها» . (طلاق/65‌،7)

آسان‌گيرى خدا در محاسبه و مؤاخذه:

خداوند در عين دقّت در محاسبه بر مؤمنان آسان گرفته، به ديده اغماض مى‌نگرد: «فأمّا مَن أُوتِىَ كِتـبه بِيَمينِه * فَسَوف‌يُحاسَب حِساباً يَسيراً» (انشقاق/84‌،7و8) امّا قيامت (و محاسبه) براى كافران، سخت است: «فذلِكَ يَومئذ يومٌ عَسيرٌ * على الكـفِرينَ غَيرُ يَسير.» (مدثر/74، 9‌و 10) نمونه‌هايى‌از آسان‌گيرى خداونددرمحاسبه اعمال مؤمنان بدين قرار است:

الف. قبول توبه* گنه‌كاران:

خداوند بر نادمان سخت‌گيرى نكرده و به آنان وعده بهشت داده است: «إلاّ مَن تابَ و ءامَنَ و عَمِلَ صـلِحاً فأُولـئكَ يَدخُلونَ الجَنَّةَ.» (مريم/19،60)اونويد داده‌كه‌نه‌تنها گناهانشان آمرزيده، بلكه به كارهاى نيك تبديل مى‌شود:«إلاّ مَن‌تابَوءامَنَ وعَمِلَ عَمَلاصـلِحاًفأُولـئِك يُبَدِّلُ اللّهُ سَيّـاتِهم حَسَنـت». (فرقان/25،70)

ب. تكفير گناهان:

يكى از نمونه‌هاى آسان‌گيرى محاسبه، مسأله تكفير و محو گناهان با كارهاى نيك است: «والذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّـلِحـتِ لَنُكفِّرنَّ عَنهم سَيِّـاتِهم.» (عنكبوت/29،7) ( <=احباط* و تكفير)

ج. چشم‌پوشى از كفر گذشته (قاعده جبّ):

كافرانى كه دين اسلام را مى‌پذيرفتند، از سابقه خويش نگران بودند. قرآن چشم‌پوشى از گذشته آنان را نويد مى‌دهد[48]:«قُل لِلَّذينَ كَفروا إن يَنتَهوا يُغفَر لَهم ما قَد سَلفَ و إن يَعودوا فَقَد مَضَت سنّتُ الأوَّلينَ». (انفال/8‌، 38)

د. شفاعت:

از آن‌جا كه اميد، در تربيت انسان تأثير فراوانى دارد، خداوند، گناه‌كاران را نااميد نكرده، راهى را به نام شفاعت برايشان قرار داده است تا براى برخوردارى از آن بكوشند و راه سعادت را بپيمايند. (انعام/ 6‌، 51‌؛ سبأ/34،23)

سفارش خداوند به آسان‌گيرى:

افزون بر آسانى احكام اسلام، خداوند، ديگران را نيز به آسان‌گيرى سفارش كرده است كه در چهار بخش قابل طرح است.

1. آسان‌گيرى رهبران دينى و سياسى:

آيه 62 نور/24 به پيامبر(صلى الله عليه وآله)سفارش مى‌كند كه اگر بعضى مسلمانان به جهت مشكلات زندگى، خواهان عدم شركت در جهاد بودند، به آنان اجازه دهد:«فَأْذَن لِمَن شِئتَ مِنهم» ؛ هم چنين خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داده است كه اگر به خطا رفتارى از آنان درباره تو سر زند، نه تنها خود، آنان را عفو كن، بلكه‌از خدانيزبرايشان عفو و بخشش بخواه[49]:«فَاعفُ عَنهم و استَغفِر لَهم». (آل‌عمران/3،159) شايد بتوان گفت كه حضرت موسى(عليه السلام)تحمّل و بردبارى را به صورت شرح صدر از خداوند خواسته‌است: «ربِّ اشرَح‌لى‌صَدرِى.» (طه/20،25) برخورد كريمانه پيامبر(صلى الله عليه وآله)با مردم و نشنيده گرفتن سخنان نسنجيده آنان به حدّى بود كه بر پيامبر خرده گرفتند كه وى فقط گوش است. پاسخ داده شد كه اين برخورد به نفع آنان است: «يَقولونَ هو أُذنٌ قُل أُذنُ خَير لَّكم». (توبه/9، 61) خداوند پس از دستور به پرداخت حقوق خويشاوندان و مسكينان و در راه ماندگان، به پيامبر سفارش مى‌كند كه اگر از ايشان روى گردان شدى، كلام ملايم با آن‌ها داشته باش: «و‌إمّا تُعرِضَنّ عَنهم ابتِغاءَ رَحمة مِن رَبِّكَ تَرجوها فَقُل لَّهم قَولا مَيسوراً» (اسراء/17،28) و نيز جهت تسهيل ازدواج* با همسران طلاق گرفته پسر خوانده كه در فرهنگ جاهلى، ناپسند به شمار مى‌آمد، به پيامبر دستور داده است كه با زينب، همسر طلاق داده شده پسر خوانده خود (زيد) ازدواج كند[50]:«فَلَمّا قَضى زَيدٌ مِّنها وَطَراً زَوَّجنـكَها لِكَى لايكونَ علىَ المُؤمِنينَ حَرجٌ فِى أزوجِ أدعِيائهِم إذا قَضَوا مِنهُنَّ وَطَراً». (احزاب/33،37)قرآن‌دستورهاى‌آسان‌ذى*القرنين را به مؤمنان نيز نقل فرموده است: «وَ‌أمّا مَن ءامَن و عَمِل صـلِحاً فلَه جزاءً الحُسنى و سَنَقولُ لَه مِن أمرِنا يُسراً». (كهف/18، 88)

2. آسان‌گيرى در روابط اقتصادى:

قرآن به مسلمانان سفارش كرده كه اگر كسى به شما بدهى داشت و در موعد مقرّر قادر به پرداخت نبود، بر او آسان گرفته، مهلتش دهيد تا تمكّن مالى بيابد: «و‌إن كانَ ذو عُسرَة فنَظِرَةٌ إلى مَيْسَرَة». (بقره/2،‌280) امام‌باقر(عليه السلام)در تفسير اين آيه فرمود: اگر وام‌دار، قادر به پرداخت دَيْن* خود نيست و آن مال را در كار خير صرف كرده، او را آن قدر مهلت دهيد تا گزارش اين ناتوانى به امام مسلمانان برسد و او وام مديون را از سهم غارمين (ورشكستگان) در بيت‌المال‌بپردازد.[51]
يوسف نيز در توزيع آذوقه بر برادران خويش آسان گرفت و سرمايه آن‌ها را به ايشان باز گرداند: «وَ لَمّا فَتَحوا مَتـعَهم وَجَدوا بِضـعتَهم رُدَّت إِلَيهم.» (يوسف/12، 65)

3. آسان‌گيرى در معاشرت:

در آيات متعدّدى، ويژگى گذشت و آسان گرفتن بر خطاكاران، سفارش شده و يكى از نشانه‌هاى بندگان خوب، رفتار مسالمت‌آميز و ملايم در برابر گفتار زشت و ناهنجار نادانان دانسته شده است[52]:«و‌إذا خاطَبَهم الجـهِلونَ قالوا سَلـماً». (فرقان/25، 63) قرآن دستور داده است كه رفتارهاى زشت ديگران را به زيباترين عكس‌العمل بايد پاسخ داد: «ادفَع بِالّتى هى أحسَنُ السَّيِّئةَ» (مؤمنون/23، 96) زيرا اين رفتار در مخاطب تحوّلى روحى پديد آورده، دشمن سرسخت را به دوستى مهربان تبديل مى‌كند: «ادفَع بِالَّتى هى أحسنُ فإذا الذى بَينَك و بَينَه عَدوةٌ كَأنَّه ولىٌّ حَميمٌ.» (فصلت/41، 34) قرآن اين رفتار نيك را يكى از نشانه‌هاى صاحبان خرد دانسته است: «و‌يَدرَءونَ بِالحَسنةِ السَّيِّئةَ». (رعد/13،22) برخورد مسالمت‌آميز و نرم‌خويى در گفتوگو با رهبران كفر و گمراهى نيز سفارش شده است؛ بدان اميد كه راهى به قلب آنان گشوده شود.[53]:«اذهَبا إلى فِرعونَ إنّه طَغى * فَقولاَ لَه قَولا لَيِّناً لَّعلَّه يَتذَكّرُ أو يَخشى.» (طه/20،43‌و‌44)

4. آسان‌گيرى در روابط زناشويى*:

يكى از عادات نكوهيده دوران جاهليّت كه امروز هم به آن دامن زده مى‌شود، اين است كه زنان را بهويژه آنان كه مهريّه سنگين داشتند، به گونه‌هاى مختلف تحت فشار مى‌گذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند. قرآن، مردان را از اين عمل منع كرده و به رفتار شايسته و سخت‌گيرى نكردن با آنان دستور داده است[54]:«يأيُّها الّذينَ ءامَنوا... و لاتَعضُلوهنَّ لتَذهَبوا بِبَعضِ ما ءاتَيتموهنّ... و عاشِروهنّ بِالمَعروفِ». (نساء/4،19) حضرت شعيب در ازدواج موسى(عليه السلام)با يكى از دخترانش آسان گرفت و او را بين هشت يا ده سال كار مخيّر كرد: «قالَ إنّى أُريدُ أن أُنكِحَك إحدَى ابنَتىَّ هـتَينِ عَلى أن تأجُرنى ثَمـنِىَ حِجَج فإن أتممتَ عَشراً فمِن عِندِك و ما أُريدُ أن أشُقَّ عَليك.» (قصص/28، 27) قرآن به مردانى كه همسران خود را طلاق داده‌اند و تصميم ندارند با آن‌ها زندگى كنند، دستور مى‌دهد كه بر آن‌ها سخت نگرفته، تسهيلات مسكن و هزينه زندگى آنان را در دوران عِدّه فراهم سازند و تصريح مى‌كند كه اگر آن‌ها باردارند، بايد هزينه دوران باردارى و تولّد را تأمين كنند و اگر متكفّل شيردهى فرزندان شدند، مزدشان را نيز بپردازند[55]:«أسكنِوهنَّ مِن حيثُ سَكنتُم مِن وُجدِكم ولا تُضارّوهنّ لتُضيِّقوا عَليهِنَّ و إن كُنَّ أُولـتِ حَمل فأنفِقوا عَليهنَّ حتّى يَضَعنَ حَملَهنّ فإن أَرضَعنَ لَكم فـاتوهنَّ أُجورَهنّ و أتَمِروا بَينَكم بِمَعروف». (طلاق/65‌، 6)

حدود آسانى:

آسانى به معناى مراعات توان مكلّفان، و‌پرهيز از وضع احكامِ سخت، روش اسلام است؛ ولى سهل‌انگارى و بى‌مبالاتى در برابر انحراف‌ها، به شدّت نهى شده است. خداوند در موارد متعدّدى، سازش و سهل‌انگارى در دين را ممنوع كرده است[56]: «ودّوا لوتُدِهنُ فَيُدِهنُون» (قلم/68‌، 9) و اعلام كرده كه هيچ دينى غير از اسلام پذيرفته نيست. (آل‌عمران/3، 85) در آيات فراوانى نيز بى‌تفاوتى در امر به معروف و نهى از منكر را نكوهيده (توبه/9، 71) و مسلمانان را درباره سرسپردگى به كافران به شدّت تهديد كرده است. (آل‌عمران/3، 28) قرآن اعلام كرده كه بايد در برابر انحراف‌هاى عقيدتى، اعتراض و بى‌زارى خودشان را به گوش كافران برسانند (توبه/9، 3) و با زمام‌داران كُفر بجنگند (توبه/9،12) و كسانى را كه به بهانه آزادى* خويش، راه توهين و بى‌احترامى به ديگران را پيش گرفته‌اند، نكوهيده (طور/52‌، 29 و 30) و مؤمنان را از هم‌نشينى با مسخره‌كنندگانِ آيات الهى، بازداشته است. (نساء/4، 140) قرآن براى اشاعه رفتارهاى ناهنجار، عذاب دردناك را وعده كرده (نور/24، 19) و از اِعمال رأفت و مهربانى در اجراى حدود الهى نهى فرموده است. (نور/24،2)

آسانى و سختى از سنن الهى:

خداوند آسانى را پس از تحمّل سختى‌ها نويد داده است: «سيَجعَلُ اللّهُ بَعدَ عُسر يُسراً» (طلاق/65‌، 7)، «فإنَّ مََع العُسرِ يُسراً * إنّ مع العُسرِ يُسراً». (انشراح/94، 5‌، 6) شايد تكرار يُسر* در آيه اخير، اشاره به اين باشد كه نتيجه اعمال صالح و دشوار، دو آسايش در دنيا و آخرت است؛[57] در اين صورت، سختى كار بر انسان گران نيامده، او را از پاى درنمى‌آورد. برخى مفسّران آورده‌اند: اين آيه، نويد بخش مجاهدانى بود كه در صدر اسلام از شدّت فقر و سختى جهاد و تنگناهاى زندگى به ستوه آمده بودند.[58]

اهداف آسانى

1. آزمايش*:

انسان به طور طبيعى آسانى را بيش‌تر مى‌پسندد و آن را نشانه لطف خدا مى‌پندارد و از سختى تنفّر دارد و آن را نشانه قهر الهى مى‌داند؛ امّا از ديدگاه قرآن، آسانى و سختى در مواردى آزمونى براى بندگان است[59]:«فأمّا الإنسنُ إذا مـَاابتَلـهُ ربُّه فأكرَمَه و نَعَّمه فَيقولُ رَبّى أكرَمنِ * و أمّا إذا ما ابتَلـه فَقَدَرَ عَليه رِزقَه فَيقولُ ربّى أهـنَنِ». (فجر/89‌، 15 و 16)

2. پاداش:

قرآن، فراوانى نعمت را كه آسايش و رفاه را در پى دارد، پاداش دنيايى امّت*هايى قرار داده كه به خدا ايمان داشته، به آن پاى بندند[60]: «وَ لَو أنّ أهلَ‌القُرى ءامَنوا واتَّقوا لَفتَحنا عَليهِم بَركـت مِن السَّماءِوالأرضِ». (اعراف/7،96)

3. مجازات:

قرآن، آسانى، آسايش، رفاه و ثروت فراوان كافران را موجب افزايش گناهانشان و مضرّ به حالشان مى‌داند[61]:«و‌لايَحسَبَنّ الّذينَ كَفروا أنَّما نُملى لَهم خَيرٌ لاِنفُسِهم إنّما نُملى لَهم ليَزدادوا إثماً». (آل‌عمران/3، 178)

عوامل و اسباب آسانى

1. انفاق و تقوا:

خداوند كسانى را كه انفاق مى‌كنند و پرهيزگارند، به آسانى و يُسر وعده داده است: «فأمّا مَن أعطى و اتَّقى * و صَدَّقَ بِالحُسنى * فسَنُيِسّرُه لِليُسرى». (ليل/92،5ـ7) امام باقر(عليه السلام)در تفسير اين آيه فرموده است: انسان با تقوا هيچ كار خوبى را اراده نمى‌كند، مگر آن‌كه خداوند آن كار را برايش آسان مى‌گرداند؛[62] هم‌چنين خداوند به اهل تقوا نويد رهايى از گرفتارى‌ها را داده و فرموده است كه دركارهايشان گشايش پديد مى‌آورد: «و‌مَن يَتّقِ اللّهَ يَجعَل لَه مَخرَجاً * ويَرزقْهُ مِن حَيثُ لايَحتسِبُ...* ... و مَن يَتّقِ اللّهَ يَجعل لَه مِن أمرِه يُسراً». (طلاق/65‌،2ـ4)

2. نماز و روزه:

در آيه 45 بقره/ 2 خداوند دستور داده است كه از صبر و نماز كمك بگيريد: «وَاستَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ». امام صادق(عليه السلام)ترغيب فرموده كه هنگام غم و اندوه، وضو گرفته، نماز بخوانيد.[63] رواياتى نيز از اهل‌بيت(عليهم السلام)وارد شده كه مقصود از صبر در آيه، روزه است[64] و انسان با بهره‌گيرى از روزه مى‌تواند موانع را بر خويش هموار سازد.

3. هجرت:

آيه 16 كهف/ 18 درباره اصحاب كهف آورده است كه به يك‌ديگر گفتند: به جهت كناره گرفتن از كافران به غار پناه ببريد؛ در اين صورت، خداوند با شما با ملاطفت برخورد خواهد كرد و موجب گشايش خواهد شد[65]:«و‌إذِ اعتَزَلتُموهم و مايَعبُدونَ إلاّ اللّهَ فَأوُا إلى الكَهفِ يَنشُرلَكم رَبُّكم مِّن رَّحمتِه و يُهَيّئْ‌لَكم مِن أمرِكم مِرفَقاً».

منابع:

بحارالانوار؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ التاج؛ تفسير القرآن العظيم، ابن‌كثير؛ تفسير القمى؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ جواهرالكلام؛ الدرّالمنثور فى‌التفسير بالمأثور؛ عوائد الأيّام؛ فقه القرآن، راوندى؛ القواعدالفقهيه، بجنوردى؛ الكافى؛ الكتاب‌المقدس؛ الكشاف؛ كشف‌الاسرار و عدة‌الابرار؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المعجم المفهرس؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المكاسب؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ وسائل الشيعه.
محمّد حسن زمانى



[1] مفردات، ص‌891‌، «يسر»؛ لسان‌العرب، ج‌15، ص‌446، «يسر».
[2] المعجم المفهرس، ص‌879‌، «يسر».
[3] وسائل، ج‌20، ص‌106؛ بحارالانوار، ج‌65‌، ص‌319و346؛ الكافى، ج‌5‌، ص‌494.
[4] جواهرالكلام، ج‌7، ص‌342 و ج‌29، ص‌27؛ عوائدالايام، ص173؛ القواعدالفقهيه، ج‌1، ص‌249.
[5] الميزان، ج‌16، ص‌175.
[6] الدّرالمنثور، ج 7، ص 676.
[7] الميزان، ج‌20، ص‌207.
[8] كشف‌الاسرار، ج‌10، ص‌461؛ الكشّاف، ج‌4، ص‌739.
[9] كشف‌الاسرار، ج‌10، ص‌514‌.
[10] الميزان، ج‌2، ص‌444.
[11] مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌54‌.
[12] الميزان، ج‌13، ص‌58‌.
[13] الميزان، ج‌7، ص‌366.
[14] مجمع‌البيان، ج‌4، ص‌213.
[15] قمى، ج‌1، ص‌248؛ البرهان، ج‌2، ص‌492.
[16] كتاب مقدّس، لاويان 11: 4.
[17] ابن كثير، ج‌1، ص‌226ـ231.
[18] مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌145.
[19] جواهر الكلام، ج‌20، ص‌3.
[20] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌300؛ جواهرالكلام، ج‌20، ص‌41.
[21] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌294.
[22] همان، ج‌2، ص‌226؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌367.
[23] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌311؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌377.
[24] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌294.
[25] مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌372.
[26] فقه‌القرآن، ج‌2، ص‌409ـ412.
[27] فقه القرآن، ج‌1، ص‌264.
[28] الكافى، ج‌2، ص‌462.
[29] فقه القرآن، ج‌2، ص‌266 ـ 268.
[30] الكافى، ج‌2، ص‌462؛ مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌597‌.
[31] المكاسب، ص‌320.
[32] الميزان، ج 3، ص 153.
[33] همان.
[34] الكافى، ج‌2، ص‌462.
[35] همان؛ نورالثقلين، ج‌1، ص‌305؛ عوائدالايام، ص‌247.
[36] فقه القرآن، ج‌1، ص‌176؛ الميزان، ج‌2، ص‌5‌.
[37] التاج، ج‌1، ص‌201.
[38] فقه القرآن، ج‌1، ص‌296؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌519‌.
[39] القواعد الفقهيه، ج‌1، ص‌249؛ عوائد الأيّام، ص‌173.
[40] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌201؛ الميزان، ج‌2، ص‌45 و‌47.
[41] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌142؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌153.
[42] فقه‌القرآن، ج 1، ص 177؛ مجمع‌البيان، ج 2، ص‌493.
[43] البرهان، ج‌1، ص‌387.
[44] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌243.
[45] فقه‌القرآن، ج‌1، ص‌153؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌601‌.
[46] مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌623‌.
[47] عوائدالايام، ص‌248.
[48] القواعد الفقهيه، ج‌1، ص‌47.
[49] الميزان، ج‌4، ص‌56‌.
[50] الميزان، ج‌16، ص‌323.
[51] مجمع البيان، ج‌2، ص‌676‌.
[52] همان، ج‌7، ص‌279.
[53] مجمع البيان، ج‌7، ص‌20.
[54] فقه‌القرآن، ج‌2، ص‌182ـ185؛ مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌40.
[55] فقه‌القرآن، ج‌2، ص‌159؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌463.
[56] مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌501‌.
[57] مجمع‌البيان، ج10، ص‌772.
[58] جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌297.
[59] الميزان، ج‌20، ص‌282.
[60] الميزان، ج‌8‌، ص‌201.
[61] مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌893‌.
[62] مجمع‌البيان، ج 10، ص 760.
[63] مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌217.
[64] همان.
[65] مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌701.

مقالات مشابه

نقش خدا در تاریخ از منظر قرآن کریم

نام نشریهقبسات

نام نویسندهمحمد حسین دانش کیا

اسلام؛ دین رهایی‌بخش

نام نشریهپژوهشنامه معارف قرآنی

نام نویسندهسیدعبدالرئوف افضلی

تطابق عوالم تکوینی با عوالم انسانی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعبدالمحمود منصوریانفر

تساهل و مدارا در قرآن

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهحسین فرزانه‌پور, محمد بخشایی‌زاده

مشيت الهي

نام نویسندهمحمد مؤذنی

اراده مطلقه خدا و آزادی اراده انسان

نام نشریهمجله کیهان اندیشه

نام نویسندهعلی‌الله بداشتی