اهميت و ارزش تحقيق در زمينه «مديريت اسلامى‏»

پدیدآورعلی‌اکبر بخشی

نشریهمعرفت

شماره نشریه33

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 1375 بازدید
اهميت و ارزش تحقيق در زمينه «مديريت اسلامى‏»

على‏اكبر بخشى

مقدمه

در عصر كنونى، آهنگ تنوع، رشد و پيچيدگى اطلاعات و ارتباطات چنان شتاب گرفته است كه نظريه‏پردازان را بر آن داشته تا از مطالعه ويژگى‏هاى دهكده جهانى فراتر روند و در آن‏سوى انديشه بررسى ساز و كارهاى مديريت اين دهكده جهانى، فرازهاى بلند «تمدن نوين بشرى‏» را بسرايند. ولى با اين همه، شاهديم كه جهان با مشكلاتى روزافزون دست و پنجه نرم مى‏كند و فاجعه‏هايى مصيبت‏بار چهره زيباى انسانيت را تيره و تار ساخته است.
به نظر مى‏رسد ريشه اين مسائل را بايد در انديشه حاكم بر جوامع بشرى جست‏وجو كرد كه بر اساس اصول خويشتن‏گريزى به جاى‏خودشناسى، انسان‏مدارى به جاى خدامحورى و دنياطلبى به جاى آخرت‏گرايى بنياد نهاده شده و تمدنى براى انسان‏ها به ارمغان آورده كه محصولش استحاله ماهوى انسانيت و توليد و تنظيم هر چه بيش‏تر امور مادى جهان است، به گونه‏اى كه جلوه‏هاى جذاب زندگى نوين و تمدن مادى، علم و صنعت و سخت‏افزار و نرم‏افزار را براى افزايش سود و رفاه ظاهرى، به خدمت‏خودگرفته و به قيمت‏سقوط حيات معنوى و روابط اصيل انسانى، در سايه افزايش علم و توان مادى خود، داعيه ايجاد جهانى «فرامدرن‏» را در سر مى‏پروراند.
بدين روى، مديريت نيز در چنين نظام‏هايى از راه‏يابى و نفوذ به اعماق روابط انسانى عاجز است و با وجود برخوردارى روز افزون از امكانات تمدن مادى، از ارائه تمدن آرمانى بشر ناكام مانده تا جايى كه برخى متفكران، آينده روند كنونى تمدن بشرى و اداره جهان را خطرناك‏تر از عواقب وقايع هولناكى همچون جنگ جهانى سوم مى‏شمرند. البته در گوشه و كنار و در ميان برخى نظريه‏پردازان، انديشه‏هايى بلند و سخنانى در راستاى كشف برخى حقايق متعالى وجود داشته، اما گويى قلب‏ها از درك آن و گوش‏ها از شنيدن و چشم‏ها از مشاهده آن محروم بوده‏اند، به علاوه كه آن نداهاى فطرى و بشر دوستانه نيز چون بيش‏تر بر بسترى مادى طنين افكن بوده، نتوانسته است دل و چشم و گوش انسان‏هاى مسخ شده را به كار اندازد و از اين‏رو، كاروان بشرى طى قرون متمادى، همچنان در فراق نداى ملكوتى به سر برده است كه از بستر الهى به گوش رسد.
در چنين دورانى، انقلاب شكوهمند اسلامى در ايران به وقوع پيوست. اين انقلاب با آزاد كردن اندكى از انرژى نهفته در منبع وحيانى، چنان زلزله‏اى در جهان درافكند كه تار و پود بسيارى از نظريات مطرح روز را در هم پيچيد و سرفصل جديدى بر آغاز حركت‏بشر در مسير سعادت گشود و با افكندن پرتوى عظيم بر انتهاى مسير حركت كاروان بشرى، جايگاه رفيع و شايسته او را به وى نشان داد; زيرا در واقع، در استمرار خط نبوت و امامت، رسالت اصلى اين انقلاب نيز ارائه برنامه جامع زندگى، سازمان‏دهى و بسيج و به كارگيرى بهينه منابع مادى و انسانى براى نجات انسان‏ها از سلطه استكبار و يوغ استضعاف و هدايت آن‏ها در مسير عبوديت الهى (1) براى نيل به كمال انسانى و سعادت واقعى بوده است; رسالت و مسؤوليتى كه همواره در اساسى‏ترين شعارهايش همچون «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى‏»، جلوه‏گر بوده و مورد تاكيد قرار گرفته است.
به اين دليل، بحث و بررسى درباره ابعاد گوناگون مديريت، به ويژه اداره منابع انسانى، از مسؤوليت‏هاى اساسى پژوهش‏گران، مديران و رهبران جامعه اسلامى شمرده مى‏شود. در اين مقاله نيز سعى شده است اين مساله - يعنى: ضرورت، اهميت و ارزش مطالعه و تحقيق درباره مسائل اساسى مديريت از ديدگاه اسلام - تا حدى روشن شود.

موضوع اساسى مديريت

اكنون در حوزه علوم انسانى، بالندگى دانش مديريت‏بدين‏جا رسيده كه در سايه مطالعات و تحقيقات وسيع دانشمندان، حوزه‏هاى جديدى در آن كشف گرديده و هر كدام جايگاهى خاص يافته و به عنوان شاخه‏اى جديد از ساير وظايف متمايز گرديده است. (2) گرچه هنوز درباره ماهيت واقعى، نقش و وظيفه برخى از اين حوزه‏ها - از قبيل مديريت منابع انسانى - ابهامات بسيارى وجود داد، اما آنچه مسلم است اين‏كه چون موضوع اساسى مديريت، انسان و رفتارهاى اوست، از اين‏رو، هر گونه بحث و تجويزى در اين عرصه، متوقف بر شناخت انسان و ملاحظه نقش ارزش‏ها و خصلت‏هاى انسانى در ابعاد گوناگون مديريتى است.
به عبارت ديگر، اثربخشى و كارايى هرگونه برنامه‏ريزى، سازمان‏دهى، هدايت و كنترل در عرصه مديريت، متوقف بر آن است كه پيش از همه، دو گام اساسى برداشته شود:
نخست‏بررسى و مطالعه موضوعات اساسى در زمينه انسان‏شناسى (3) ، كه عموما بين رشته‏اى بوده، در كليه علوم انسانى به گونه‏اى مورد بحث، كنكاش و استفاده قرار مى‏گيرد، اما با مباحث مديريت، ارتباطى شديدتر دارد و به گونه‏اى با مسائل مديريتى درآميخته كه موجب گرديده است‏حل بسيارى از مسائل اساسى مديريت در گرو طرح و بررسى آن‏ها باشد. و درست‏به همين دليل است كه بررسى اين موضوعات، به ويژه در دو حوزه روان‏شناسى (4) و فلسفه اخلاق، از پيش‏نيازهاى اساسى مديريت‏شمرده مى‏شود. (5)
دوم آن‏كه پس از شناخت ويژگى‏هاى انسان و ارزش‏هاى انسانى، نقش آن‏ها در ابعاد گوناگون مديريتى از جمله برنامه‏ريزى، هدايت و كنترل نيروى انسانى، بهره‏ورى و توسعه سازمانى بررسى شود.
به عنوان مثال، نخست ماهيت و ويژگى‏هاى اساسى انسان مورد بحث و شناسايى دقيق قرار مى‏گيرد و سپس بر اساس نتايج‏به دست آمده، ثابت مى‏شود كه درونى كردن ارزش‏ها در افراد - جداى از اين‏كه به خودى خود، به عنوان يك هدف ارزشى در نظام مديريتى مطرح است - مهم‏ترين ابزار موفقيت مديريت در نيل به اهداف سازمانى نيز مى‏باشد. آن‏گاه در مرحله بعد، از اين بحث‏خواهد شد كه براى تحقق اين هدف و ايجاد حس مسؤوليت و تعهد واقعى در افراد، براى انجام صحيح و شايسته وظايف محوله در سازمان، چه مراحلى بايد طى گردد; از جمله اين‏كه انگيزه‏هاى واقعى، فعال و كارساز انسان شناسايى شود، سپس روش‏هاى ايجاد انگيزه بررسى و براى اعمال روش‏هاى صحيح ايجاد انگيزه تلاش گردد.
آنچه در اين‏جا، از اهميت ويژه‏اى برخوردار مى‏باشد توجه به اين مطلب است كه از يك‏سو - چنان كه اشاره شد - طرح موضوعات اساسى درباره مديريت، ارتباط تنگاتنگى با مباحث انسان‏شناسى و ارزش‏شناسى دارد و از سوى ديگر، اسلام جامع‏ترين نظريات در زمينه شناخت ابعاد مختلف وجودى انسان و نيز كامل‏ترين نظام ارزشى (6) را ارائه نموده است. حال وقتى اين دو مطلب در كنار يكديگر ملاحظه گردد و نتايج انبوه تجربيات دانش بشرى در يك تحليل جامع به كار گرفته شود، اين قضيه اساسى حاصل مى‏شود كه دست‏يابى به نتايجى جامع و مطمئن در هر دو گام مذكور، علاوه بر استفاده از دانش بشرى - كه به طور عمده، در غرب و در قالب رشته‏هاى مختلف علمى ارائه شده - متوقف بر بهره‏گيرى از معارف يقينى است كه از سوى خالق انسان عرضه گرديده است. به عبارت ديگر، بررسى تاثير جهان‏بينى و نظام ارزشى اسلام، در هر دو گام، شرط اساسى ارائه نظرياتى جامع، ارزشمند، مفيد و كارآمد در زمينه مديريت‏خواهد بود.
در راستاى توضيح و تكميل آنچه ذكر شد، موضوع مقاله - يعنى: اهميت و ارزش طرح مباحث مديريتى از ديدگاه اسلام - از منظرهاى متفاوت مورد بررسى قرار مى‏گيرد:

اهميت‏بحث درباره مديريت اسلامى

الف - از منظر كلى با بررسى رسالت‏اساسى‏انقلاب‏اسلامى

گفته مى‏شود كه هرگونه تحول اجتماعى و انقلابى به خودى خود، اقتضا دارد كه آرمان‏هايش را در همه نهادهاى جامعه متبلور سازد و از اين‏رو، ساده‏ترين و طبيعى‏ترين حق انقلاب اسلامى و كشور ما اين است كه ارزش‏ها و آرمان‏هايش در همه نهادهاى جامعه متبلور شود و اصولا انقلاب اسلامى به اين معناست كه تمام نهادهاى جامعه، از خانوداه گرفته تا آموزش و پرورش، اقتصاد، سياست و... و به ويژه مديريت و نيز ارگان‏هاى تحقق بخش اين نهادها، در راستاى تحقق اهداف انقلاب، جلوه‏گاه ارزش‏هاى اسلامى شود.
علاوه بر اين، انقلاب اسلامى بر اساس مبانى عقيدتى و ارزشى خود، داعيه ايجاد تمدن اصيل الهى بر پايه عبوديت و بندگى خداوند را دارد و اصولا اين همان چيزى است كه انقلاب اسلامى را از ساير انقلاب‏ها متمايز مى‏كند. از اين‏رو، حضرت امام خمينى(ره) به عنوان بنيانگذار و رهبر چنين تحولى عظيم، با اشاره به ماهيت و ويژگى‏هاى انقلاب اسلامى مى‏فرمايد: «بنابراين، نبايد شك كرد كه انقلاب اسلامى ايران از همه انقلاب‏ها جداست; هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام.» (7) و درست در راستاى تبيين آرمان‏هاى بلند اين انقلاب اصيل و مكتبى و ضرورت تداوم آن، رهبر فرزانه انقلاب، حضرت امام خامنه‏اى - مدظله - مى‏فرمايد: «مساله ما اين نيست كه زندگى خودمان را نجات دهيم و فقط گليم خود را از آب بيرون بكشيم، مساله اين است كه ملت ايران همچنان كه در شان اوست، در حال پديد آوردن يك تمدن است. پايه تمدن بر صنعت و تكنولوژى و علم نيست، پايه اصلى تمدن بر فرهنگ و بينش و معرفت و كمال انسانى است. اين است كه همه چيز را براى يك ملت فراهم مى‏كند و علم را براى او به ارمغان مى‏آورد. ما در اين صراط و جهت هستيم.» (8)
بر اين اساس، آنچه در چنين جامعه‏اى توجه همه اقشار را به خود جلب مى‏كند اين است كه چگونه تمام سعى و تلاش خود را در جهت كمال انسانى و تحقق بندگى خداوند به كار گيرند و انديشه و گفتار و رفتارشان صبغه الهى داشته باشد و در يك كلام، علم، اخلاق، فن‏آورى، صنعت و هنر، همه رنگ و بوى الهى به خود گيرد (صبغة الله و من احسن من الله صبغة) (9) و استقلال دينى در همه جوانب جامعه حاكم شود و بر اين اساس براى ايجاد تمدن راستين الهى و نيل به سعادت واقعى، تلاش گردد.
خلاصه آن‏كه از زاويه نگرش تحليلى نسبت‏به ماهيت و رسالت انقلاب، گفته مى‏شود: به دو دليل، طرح و بررسى مباحث درباره مديريت اسلامى - آن هم از ديدگاهى كه زمينه‏سازى براى ارائه نظريات و الگوهاى مديريتى جديد و اصيل را مورد توجه ويژه قرار مى‏دهد - ضرورت‏يافته، جايگاهى خاص در مباحث نظرى مى‏يابد:
اول. انقلاب اسلامى - به معناى واقعى - چيزى جز اين نيست كه تحولى شگرف در همه نهادهاى جامعه، به ويژه نهاد مديريت - كه ارتباط تنگاتنگى با ساير نهادهاى جامعه داشته، به نحوى در آن‏ها ظهور و بروز دارد - (10) رخ دهد; به اين معنا كه ارزش‏هاى اسلامى در آن‏ها جلوه‏گر شود.
دوم. انقلاب اسلامى بر اساس مبانى خود، كه نشات گرفته از مبدا، معاد و بعثت نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله است، رسالت ايجاد تمدن اصيل الهى بر پايه عبوديت و بندگى خداوند را دارد.
دو دليل مذكور علاوه بر آن‏كه انقلاب اسلامى را از ساير انقلاب‏ها متمايز مى‏كند، ضرورت حكومت اسلامى و سرپرستى الهى و جايگاه و نقش آن را نيز روشن مى‏سازد. ولى از آن‏جا كه اعمال اين سرپرستى جز از طريق سرپرستى اجتماعى ممكن نيست، ناگزير در الگوى اسلامى نيز بايد به ابعاد گوناگون سرپرستى اجتماعى از جمله «مديريت‏» و «رهبرى‏» نيز پرداخت تا چگونگى و راه‏كارهاى تجلى ارزش‏ها و اصلاح امور جامعه و امت اسلامى و تحقق اهداف انقلاب و حكومت اسلامى و ايجاد تمدن الهى روشن گردد.

ب - از منظر خاص با تحليل موضوع اساسى مديريت

همچنان كه قبلا اشاره شد، موضوع اصلى مديريت «انسان‏» و رفتارهاى او است. به علاوه گفته مى‏شود هيچ رفتار انسانى وجود ندارد كه پايه ارزشى نداشته باشد; يعنى: هر رفتارى، چه خودآگاهانه و صريح باشد و چه ناآگاهانه و مبهم، چه فردى باشد و چه سازمانى و اجتماعى، به طور طبيعى، مبتنى بر يك سلسله اصول ارزشى است. بنابراين، مى‏توان گفت:
طرح بحث ارزش‏ها در مديريت‏به اين مناسبت است كه كيفيت تاثيرگذارى ارزش‏ها بر آن بررسى شود، و به جاى نظر دادن در مورد «روش‏هاى كاربردى‏» و طرح مشكلات كنونى و ارائه راه حل فورى، «بحث‏بنيادى‏» ريشه‏هاى مؤثر بر اين تغييرات مطرح گردد تا سرانجام با نظر به آن‏ها در عمل، گره بسيارى از مشكلات اجتماعى باز گردد. اين شيوه بحث در واقع، جهت دادن به مديريت و تبيين چرايى، هدف و معيارهاست. (11)
از سوى ديگر، چون در همه علوم انسانى، موضوعات و مباحث ارزشى از جايگاهى اساسى برخوردار است، پيش‏بينى مى‏شود مطالعاتى كه در حوزه مديريت‏بر محور نظام ارزشى ارائه مى‏گردد نيز مى‏تواند براى ادامه پژوهش‏هاى نظرى و هم‏چنين فراهم آوردن مقدمات تحقيقات كاربردى مترتب بر آن در زمينه‏هاى اجتماعى، به ويژه مديريت، مفيد باشد.
از اين‏رو، گفته مى‏شود طرح بحث ارزش‏ها و نقش آن‏ها در مديريت از اساسى‏ترين و مهم‏ترين مباحث مديريت محسوب مى‏شود و از جايگاه و فلسفه‏اى دقيق برخوردار است. روشن است كه اين اهميت در مورد مكتبى همچون اسلام و جوامعى همچون ايران - كه ادعا مى‏شود داراى جامع‏ترين نظام ارزشى است - افزون‏تر مى‏گردد. و به همين دليل است كه اكنون از سوى صاحب‏نظران و پژوهش‏گران در مراكز علمى حوزوى و دانشگاهى، نياز شديدى به انجام يك سلسه مباحث تحقيقى جديد در حوزه مديريت احساس شده و ضرورت طرح اين مباحث‏به صورت گسترده و عميق مطرح گرديده است.

ارزش تحقيق درباره مديريت اسلامى و اعتبار نتايج آن

شرط نخست‏براى اين‏كه يك مطالعه و نتايج‏حاصل از آن ارزشمند و معتبر باشد، آن است كه مبانى اساسى و نيز اهداف اصولى آن مطالعه از اصالت، اتقان و اعتبار لازم برخوردار باشد، افزون بر اين‏كه بايد روش تحقيق و جمع‏آورى اطلاعات و تجزيه و تحليل آن‏ها نيز داراى اين ويژگى‏ها باشد.
از آن‏جا كه در تحقيقات مديريت اسلامى نيز پژوهش‏گر به دنبال اين است كه بر اساس انديشه دينى - يعنى: مبانى و مفروضات اساسى اسلام - و با استناد به منابع اصيل اسلامى و طبق روش خاص و معتبر (12) به قضايا و نظرياتى در حوزه مورد مطالعه دست‏يابد; بنابراين، نتايجى كه بر اساس مبانى و روش مذكور حاصل مى‏شود، از اصالت و اعتبار و قابليت اعتماد برخوردار خواهد بود و بر همين اساس، تحقيقات متفرع بر آن و دستاوردهاى آن‏ها نيز از چنين خصلت ارزشى بهره‏مند است.
علاوه بر اين، در يك مطالعه علمى، شناخت ماهيت و اهميت موضوع و نقش و جايگاه آن نيز در تعيين ميزان ارزش بحث درباره آن و اعتبار نتايج‏حاصله نقش به سزايى دارد; يعنى: هر قدر اهميت موضوع و نقش آن بيش‏تر و اساسى‏تر باشد، انجام مطالعه در آن زمينه و نتايج مترتب بر آن نيز از ارزش و اعتبار بيش‏تر برخوردار خواهد بود. از اين‏رو، بر اساس آنچه در مقدمه و قسمت‏هاى بعد در زمينه ماهيت و اهميت موضوع (طرح مباحث مديريت از ديدگاه اسلام) و نقش و جايگاه آن بيان شد، اين نتيجه حاصل مى‏گردد كه انجام مطالعه در زمينه مباحث اساسى مديريت از ديدگاه اسلام و دستاوردهاى حاصل از چنين مطالعاتى، از ارزش و اعتبار ويژه‏اى برخوردار است.
در اينجا، در ادامه تبيين و تاييد ارزش و اعتبار مطالعه درباره مديريت از ديدگاه اسلام و اصالت نتايج آن، موضوع از سه منظر متفاوت بررسى مى‏شود: (13)
1- در بحث «رابطه علم و دين‏»، برخى اين مساله را مطرح مى‏كنند كه شان دين خاتم اين نيست كه در حوزه علوم بشرى دخالت كرده، نظر بدهد. صاحبان اين نظريه بر اساس اين پندار، چنين نتيجه مى‏گيرند كه تحقيقاتى كه بخواهد درباره تاثير معارف دينى در حوزه علوم بشرى بحث كند، بى‏اعتبار است.
روشن است كه ديدگاه مذكور از اين طريق، تحقيق و مطالعه در زمينه مديريت اسلامى را نيز بى‏اعتبار تلقى مى‏كند. گرچه نقد و بررسى جامع اين نظريه مستلزم تبيين موضوعاتى از قبيل «رابطه علم و دين‏» و «شان علوم‏» از جمله مديريت و «شان دين‏» است، در عين حال، در اين‏جا به عنوان پاسخى كلى در برابر اين ديدگاه مى‏توان گفت: حتى بنابراين قول، كه شان دين خاتم بحث درباره علوم بشرى نيست، باز هم تحقيقاتى از اين قبيل در حوزه معارف بشرى از ديدگاه اسلام جا دارد; زيرا عقلايى بودن كاوش علمى متوقف بر علم به اصل وجود مطلوب نيست; يعنى: بدين‏گونه نيست كه مثلا، جست‏وجو براى يافتن حكمى فقهى (و حد آن) وقتى لازم گردد كه علم داشته باشيم دين، حكمى نسبت‏به آن دارد; بلكه بحث از «انتظارات ما از دين‏» دخالتى در مساله كاوش فقيه ندارد; چه آن‏كه حتى اگر ثابت‏شود لازم نيست دين نسبت‏به مساله‏اى نظر داشته باشد، اين مقدار كافى نيست كه به سبب آن، فقيه دست از جست‏وجو و كاوش بردارد، بلكه بايد در حد وسع، از وجود حكم آن مساله پى‏جويى كند. اما اگر ثابت‏شود كه مساله‏اى در دين نمى‏تواند حكم داشته باشد، ديگر فحص و جست‏وجو از آن معقول نيست. (14)
توضيح آن‏كه اگر فرض كنيم فقيهى در بحث كلامى از لزوم حكومت و سخن داشتن دين درباره آن، معتقد شود كه ضرورتى ندارد دين درباب حكومت‏سخنى داشته باشد، «ضرورت نداشتن‏» ثابت نمى‏كند كه دين در اين باب حكمى ندارد. بنابراين، نظر داشتن دين درباره حكومت و نحوه آن كاملا محتمل و متصور است و همين احتمال كافى است كه فقيه را وادارد كه درباره نظر دين به كاوش بپردازد. جست‏وجوى فقيه صرفا به لحاظ احتمال عقلايى وجود حكم است، چه در واقع حكمى باشد و چه نباشد. به عبارت ديگر، موضوع لزوم فحص از احكام دين، احتمال عقلايى وجود حكم در واقع است و همين احتمال بر وى منجز است، به طورى كه اگر فحص نكند و در واقع حكمى باشد، مستحق عقاب خواهد بود.
بسيارى اوقات، عقلا صرفا به دليل احتمال وجود شيئى در واقع، به جست‏وجوى آن مى‏پردازند و در علوم بشرى نيز بيش‏تر كاوش‏ها براى يافتن شيئى محتمل است، نه شيئى كه اصل وجودش محرز مى‏باشد (و فقط از عوارض و خصوصيات آن جست‏وجو مى‏شود.) مگرنه اين است كه غالب آزمايش‏هاى بزرگ و كوچك علوم فقط مبتنى بر احتمال وجود مطلوب است؟ پس چه جاى آن است كه عقلايى بودن كاوش را مبتنى بر علم به اصل وجود مطلوب بدانيم؟ (15)
بر همين اساس، گفته مى‏شود: بر پژوهش‏گران و صاحب‏نظران مسلمان لازم است‏براى استخراج ديدگاه اسلام در زمينه مديريت نيز به كاوش و تحقيق بپردازند، حتى اگر ثابت‏شود كه لازم نيست اسلام درباره مديريت نظرى داشته باشد.
2- براى روشن‏تر شدن ارزش و اعتبار تحقيق درباره داده‏هاى دينى و استخراج ديدگاه اسلام در زمينه مديريت، ممكن است از زاويه‏اى ديگر نيز مساله را مورد بررسى قرار دهيم; بدين ترتيب كه ملاحظه شود معيارى كه شرط ارزشمندى يك دانش شمرده مى‏شود، آيا در داده‏هاى مذكور وجود خواهد داشت‏يا خير؟ بر اساس اين معيار، «ارزشمندى يك دانش با توجه به قدرت پيش‏بينى كنندگى آن و توان ارائه قوانين در عرصه اجتماعى‏» ارزيابى مى‏گردد.
براى توضيح ملاك مزبور و نشان دادن چگونگى وجود آن در تحقيقات جامع با نگرش اسلامى در زمينه علوم انسانى از جمله نظريات اسلامى در زمينه مديريت، دو ديدگاه متفاوت در اين زمينه مطرح و سپس با يكديگر مقايسه مى‏گردد:
ديدگاه نخست (16) بدين قرار است: «هنوز پس از ده‏ها سال تحقيق نتوانسته‏ايم با اطمينان، عوامل علمى خاصى را كه تعيين كننده توفيق در كار مديريت، در مكان و زمان خاصى باشد، شناسايى كنيم; زيرا شرايط زندگى واقعى، امرى پويا است. شرايط زندگى انسان هم در حال تغيير است. اين شرايط پيوسته در حال تغيير هستند و چه بسيار عوامل و متغيرهايى يافت مى‏شوند كه به گونه‏اى هم‏زمان در كنش متقابل مى‏باشند. به همين علت، در علوم رفتارى بر خلاف علوم فيزيكى، سر و كار با احتمالات است. از اين‏رو، هدف ما به جاى ارائه قوانين، كمك كردن به افزايش احتمال در توفيق افراد است; زيرا در حيطه علوم رفتارى قانون وجود ندارد.» (17)
از اين جملات استفاده مى‏شود كه به نظر صاحبان اين ديدگاه، «مديريت‏» علم نيست (بلكه فن يا هنر است) و علوم اجتماعى و مديريت قدرت پيش‏بينى و نظارت بر امور عينى را ندارند; زيرا روشن است كه اگر مجوعه قضاياى مربوط به يك دانش، قانون‏مند نباشد، علمى نيز نبوده و قدرت هدايت، كنترل و پيش‏بينى را نخواهد داشت و در اين صورت، گفته خواهد شد: با چنين فرضى، كمك به افزايش احتمال موفقيت در كار، گاه باعث تشتت و ابهام بيش‏تر نيز مى‏گردد!
در مقابل اين ديدگاه، ديدگاه ديگرى وجود دارد كه مى‏گويد: راه حل مساله اين نيست كه موضوع را انكار كنيم; بلكه راه ديگرى نيز وجود دارد و آن اين‏كه بگوييم: براى اين‏كه علوم اجتماعى و مديريت از چنين قدرتى برخوردار باشند، احتمالات مذكور را با برگرداندن به مبانى خاص، روش‏مند و قانون‏مند مى‏كنيم; كارى كه در ديدگاه الهى كاملا ممكن است و به همين دليل، ما طبق مبانى مكتبى خود، قايل هستيم كه علوم اجتماعى قدرت نظارت و پيش‏بينى را دارند; زيرا اين علوم در نظام الهى و انديشه نظام‏مند اسلامى مطرح مى‏شوند; نظامى كه بر اساس محوريت ماده و تكثر و تنوع كمى وكيفى آن بنا نشده تا به نتايجى برسد كه ديدگاه قبلى به آن منجر شده است، بلكه بر اساس اصول و مبانى خدا محورانه و قوانين تكوين و تشريع الهى استوار است كه دستگاهى خاص با محورها، جهت‏ها، روش‏ها و قوانينى ويژه را مى‏سازد و قدرت كنترل و پيش‏بينى خاص خود را نيز داراست. (بحث در اين‏باره مجالى ديگر مى‏طلبد.)
3- ديدگاهى كه در برخى مجامع علمى طرف‏دارانى دارد و جاى تامل و بررسى فراوان در آن وجود دارد و نيز ديدگاه مقابل آن بدين قرار است: مشاهده مى‏كنيم كه گروهى از محققان پيوسته به دنبال نتايج عملى و راه‏حل‏هاى فورى و سريع مى‏گردند و در جست‏وجوى پاسخ اين پرسش‏اند كه راه‏حل عملى فلان مشكل مديريتى و اجتماعى چيست؟ صرف‏نظر از اين‏كه دليل اين موضع‏گيرى از سوى اينان، حوصله كافى نداشتن براى بررسى موضوعات عميق علمى و فلسفى يا دليل ديگرى است، اما بايد به كمبودها و انجام نشدن تحقيقات كافى در اين زمينه نيز به عنوان پاسخى صريح و روشن به اين پرسش اشاره كرد و نيز بر اين نكته تاكيد نمود كه براى رفع اين كمبودها، جز ريشه‏يابى مسائل به طور عميق، چاره‏اى نيست. توجه صرف به رهاوردهاى عملى بدون بررسى ريشه آن‏ها، همانند ساختن ساختمانى بلند بر شالوده‏اى سست است كه با كوچك‏ترين لرزه‏اى بر زمين مى‏غلتد. «الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتي اكلها كل حين باذن ربها... و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار.» (ابراهيم: 24 - 26) درختى كه ريشه محكمى در زمين ندارد، بى‏دوام است. در مقابل، ريشه شجره طيبه مستحكم در زمين فرو رفته است. اگر ريشه در زمين محكم شد، شاخه‏هاى آن بالا مى‏رود و به موقع ثمر مى‏دهد، اما اگر درخت‏بى‏ريشه بود يا ريشه عميقى نداشت، نمى‏توان انتظار دوام و برگ و ثمرى از آن داشت.
عبور سطحى از مباحث عميق - مثلا، جمع‏آورى دسته‏اى از آيات يا روايات كه نوعى ارتباط با مديريت دارند - نيز كارى عميق و ريشه‏دار و مبتنى بر شالوده قوى نيست و سرانجام روشن خواهد شد كه اين كار فايده چندانى ندارد. البته كارهاى عميق علمى نيز به زودى ثمر نمى‏دهد و از انقلابى نوپا و ملتى در آغاز راه و با انبوهى از مشكلات، چنين انتظارى هم نمى‏رود، بلكه اين كار به زمان نياز دارد و بايد در اين مسير تلاش نمود، فكر و بحث كرد و به دور از شناخت‏هاى سطحى و التقاطى، پيام دين را درست‏شناخت و با صبر و حوصله و ريشه‏يابى مسائل، جاى پا را محكم نمود و قدم به قدم جلو آمد تا به نتيجه مطلوب رسيد. (18)
هيچ كس در اين واقعيت‏شكى ندارد كه مسائل تا حد ممكن بايد به طور عينى، عملى و كاربردى مطرح شود و درك و پذيرفتن مسائل ذهنى و نظرى براى گروه زيادى از مردم واقعا مشكل و سخت است. اما در عين حال، در اين نكته نيز هيچ شكى نداريم كه براى بررسى بنيادين مسائل عملى، غير از اين راهى نيست. كسانى كه مى‏خواهند صادقانه، صميمانه و صبورانه در اين زمينه‏ها تحقيق كنند، بايد ديدگان تيزبين خود را به افق دور دست‏بدوزند و از شتاب و عجله پرهيز كنند و در پى برداشت نتيجه عملى و فورى از اين مباحث نباشند. اگر مسائل به صورت بنيادى حل نشود، اين كاروان هيچ وقت‏به مقصد نخواهد رسيد، بايد ريشه‏ها را بررسى كرد و با تحقيق، به اين واقعيت واقف شد كه معارف و ارزش‏هاى اسلامى بسيار ريشه‏دار است (19) و اين خود ايجاب مى‏كند كه شيوه ورود به حوزه كشف اين دانش‏ها و ارزش‏ها نيز اساسى و عميق باشد.
حال وقتى از چنين منظرى به مسائل مديريت و سازمان مى‏نگريم - چنان‏كه اشاره شد - پى مى‏بريم كه بايد مباحث عميق مديريتى از ديدگاه اسلام را بر اساس طرح ويژه‏اى از مباحث «هستى‏شناسى‏»، «انسان‏شناسى‏» و «ارزش‏شناسى‏» مبتنى نمود; سه موضوعى كه ريشه‏هاى اوليه تحقيقات اصيل اسلامى در زمينه علوم انسانى از جمله مديريت‏اند و در واقع، پس از تبيين حلقه ارتباط اين موضوعات سه‏گانه با مسائل مديريت است كه رابطه مديريت و اسلام روشن خواهد شد و سرانجام كيفيت تاثير نظام ارزشى اسلام در مديريت قابل بررسى خواهد بود.
قابل ذكر است كه بررسى اصول اوليه بحث از سه موضوع اساسى مذكور و نيز «شناخت‏شناسى‏» - كه در مرتبه‏اى پيش از آن سه مطرح است - و ورود به همه اين حوزه‏ها، فراتر از مجال تحقيقات ويژه مديريتى است. از اين‏رو، گفته مى‏شود در حوزه تبيين ديدگاه‏هاى اسلام در زمينه مديريت، بايد به تناسب موارد، با مفروض دانستن مباحث در حوزه «شناخت‏شناسى‏» و «هستى‏شناسى‏» - كه وجود مباحث و مطالعات عميق و مبسوط در اين زمينه در منابع معتبر اسلامى، پژوهش‏گر مديريتى را بى‏نياز از ورود به آن حوزه‏ها مى‏سازد - به برخى مباحث مقدماتى از قبيل «تبيين رابطه اسلام و مديريت‏» و نيز برخى ابعاد «انسان‏شناسى‏» به عنوان پيش‏نيازى ويژه براى مطالعه در زمينه مديريت و رفتار سازمانى توجه شود; زيرا به هر حال، بررسى اين مسائل براى تبيين نظام ارزشى اسلام و چگونگى تاثير آن در مديريت، اجتناب‏ناپذير است.

خلاصه

انجام هرگونه تحقيق كاربردى از ديدگاه اسلام - كه براى پاسخ‏گويى به نيازها و حل مشكلات روزمره اجتماعى و سازمانى انجام مى‏گيرد - بايد مبتنى و متفرع بر نتايج تحقيقات بنيادى و تبيين مباحث نظرى مربوط به آن، بر اساس مبانى بينشى و ارزشى اسلام باشد و بدون آن، انجام تحقيقات كاربردى مزبور براى چاره‏جويى و حل مشكلات، كارى اساسى نخواهد بود.
با توجه به آنچه در اين مقاله آمده است، مى‏توان گفت كه انجام مطالعات انسان‏شناسانه، با تاكيد بر ابعاد روحى، روانى و معنوى انسان، در راستاى تبيين جامع مسائل مربوط به حوزه رفتار و عملكرد در حوزه مديريت و رفتار سازمانى - از جمله مساله انگيزش و انگيزه‏هاى انسان - كه به طور كلى بايد در چارچوب نظام ارزشى اسلام مورد بررسى قرار گيرند، به منزله نخستين گام‏هايى محسوب مى‏شود كه در بدو ورود به حوزه مباحث نظرى، در اين زمينه بايد برداشته شود. در صورت طى كردن چنين مسيرى، مى‏توان ادعا نمود كه نتايج‏حاصله از اين مطالعات نيز نقش اساسى در فراهم كردن زمينه براى تحقيقات بعدى و پژوهش‏هاى كاربردى با مبانى اصيل خواهد داشت. مسلما هنگامى كه تحقيقات كاربردى در زمينه مديريت و رفتار سازمانى را بر مبناى يافته‏هاى علمى كه از نگرش‏ها، بينش‏ها و ارزش‏هاى اسلامى سرچشمه گرفته است، انجام دهيم داراى اصالت و اتقان بيش‏ترى خواهند بود و نتايج‏به دست آمده نيز به نوبه خود، از اعتبار و قابليت اعتماد بيش‏ترى برخوردار بوده، مى‏تواند در پاسخ‏گويى به نيازها و حل مشكلات علمى، فرهنگى، اجتماعى و سازمانى كنونى و آينده، اثر بخش باشد. روشن است كه تلاش در اين زمينه، هرچند با برداشتن گامى كوچك باشد، ارزشمند و مبارك خواهد بود.

پى‏نوشت‏ها

1- «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.» (ذاريات: 56)
2- چنان‏كه از ديدگاه اسلامى نيز ادعا مى‏شود، اگر جايگاه كليه مباحث علمى و معارف اسلامى، طبق طرح جامع انديشه نظام‏مند اسلام - كه شامل مجموعه‏اى از زير مجموعه‏هاى گوناگون مثل نظام روان‏شناسى، نظام جامعه‏شناسى، نظام سياسى، نظام اقتصادى، نظام هنرى و نظام مديريتى است - مشخص شود، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه «نظام مديريتى‏» جايگاهى خاص دارد; يعنى: در عين اين‏كه يكى از اجزاى نظام كلان انديشه اسلامى است و با ساير نظام‏هاى اين مجموعه ارتباط دارد، از ويژگى‏هايى نيز برخوردار است كه موقعيتى متمايز به آن مى‏بخشد. از همين‏رو، پرداختن به آن ويژگى‏ها و بحث و بررسى و پرورش دانش‏هاى مربوط به حوزه‏هاى گوناگون اين نظام خاص، براى رشد و بالندگى آن ضرورى شمرده مى‏شود.
3- «انسان‏شناسى‏» (Anthropology) در اصطلاح امروزين آن، كه در علوم رفتارى به كار مى‏رود، عبارت از دانشى است كه به طور عمده، با مطالعه جامعه‏هاى نانويسا (ابتدايى) سر و كار دارد. شاخه‏هاى مهم اين علم عبارتند از: «باستان‏شناسى‏» (مطالعه آثار و بقاياى مادى تمدن‏هاى پيشين)، «انسان‏شناسى جسمانى‏» (مطالعه تفاوت‏هاى كالبدشناختى آدميان و ريشه‏هاى عمومى آن‏ها)، «انسان‏شناسى زبان‏شناختى‏»، «انسان‏شناسى جامعه‏شناختى‏» (مطالعه نهادها و رفتار اجتماعى). (به نقل از ريتا ل. اتكينسون، ريچارد س. اتكينسون و ارنست ر. هيلگارد، زمينه روان‏شناسى، ترجمه جمعى از مترجمان، ج 2، تهران، رشد، 1371، ص 487.)
روشن است كه «انسان‏شناسى طبق اصطلاح مذكور، تعريف ناقصى از انسان به دست مى‏دهد; زيرا چنين دانشى بيش‏تر در قلمرو داده‏هاى تجربى سخن مى‏گويد و جزءنگر است، بررسى جنبه‏هاى خاص، انسان‏هاى زمان معين يا مكان ويژه‏اى را مد نظر قرار مى‏دهد و بيش‏تر به مباحث زيستى مى‏پردازد و كم‏تر به مسائل روانى و جنبه‏هاى اصالى انسان توجه دارد.
از اين‏رو، ضرورت دارد در حوزه «علوم انسانى‏» به «انسان‏شناسى‏» طبق اصطلاح ديگرى نيز نگريسته شود و مبناى تحقيقات قرار گيرد; ديدگاهى از «انسان‏شناسى‏» كه در واقع، «كل‏نگر» بوده و قلمرو آن را مجموعه مسائل كلى و كلان ناظر به انسان تشكيل مى‏دهد و شامل مباحث انسان‏شناسى به معناى امروزين آن نمى‏شود. مى‏توان گفت: اين نوع انسان‏شناسى شامل «انسان‏شناسى فلسفى‏»، «انسان‏شناسى دينى‏» و نيز مباحثى از «روان‏شناسى علمى و دينى‏» مى‏شود و مباحثى از اين قبيل را در بر مى‏گيرد: «بررسى و شناخت ويژگى‏هاى انسان‏»، «هدف از آفرينش او»، «كمال و هدف از تكامل وى‏» و «كيفيت تحليل از هدف تكاملى‏» (محمدتقى مصباح، پيش‏نيازهاى مديريت اسلامى، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، 1376، ص 17، با اضافات)
«انسان‏شناسى‏» مورد نظر در اين مقاله و در تحقيقات در زمينه علوم انسانى از ديدگاه اسلام، اصطلاح دوم آن است و در پى‏نوشت‏شماره 5 بيش‏تر توضيح داده خواهد شد.
4- «روان‏شناسى‏» (psychology) در واقع، دانشى است كه بعد روانى انسان را مورد مطالعه قرار مى‏دهد. گرچه امروزه عمدتا «روان‏شناسى‏» به عنوان يك رشته دانشگاهى - بر خلاف آنچه از نامش پيداست - علمى است كه به شيوه تجربى، با مطالعه رفتار و احيانا فرايندهاى ذهنى سروكار دارد، ولى در بعضى از دانشگاه‏هاى دنيا، «روان‏شناسى غير تجربى‏» نيز به عنوان يك رشته معتبر مطرح است. روان‏شناسى مورد نظر ما در اين‏جا، همان «روان‏شناسى غير تجربى‏» است كه به عنوان شاخه‏اى از «انسان‏شناسى‏» طبق اصطلاح دوم - كه در ارجاع قبلى ذكر شد - مطرح مى‏باشد و اثبات ضرورت مطالعه درباره آن و اعتبار داده‏هايش، بحثى مستقل مى‏طلبد.
5- در پى‏نوشت‏شماره 3، اصطلاح خاصى از «انسان‏شناسى‏» كه در اين‏جا و اصولا در انسان‏شناسى اسلامى مورد نظر است، بيان شد. اكنون براى اين‏كه روشن شود از حوزه‏هاى مختلفى كه در اين نوع انسان‏شناسى وجود دارد، كدام حوزه در زمينه‏هاى مربوط به علوم انسانى از ديدگاه اسلام، مورد تاكيد است، گفته مى‏شود: انسان از نظر اسلام، داراى سه نظام [فاعلى، غايى و داخلى] است كه مكتب‏هاى غير الهى وى را واجد آن سه نظام خاص نمى‏دانند. (عبدالله جوادى آملى، فلسفه و اهداف حكومت اسلامى، نگرشى بر مديريت در اسلام، مجموعه مقالات، جمعى از علماء و دانشمندان، چ دوم، 1375، ص 4)
منظور از «انسان‏شناسى‏» در اين‏جا، مباحثى است كه به طور مستقيم در دامنه مباحث مربوط به نظام داخلى انسان مى‏گنجد كه از اجزاى تشكيل دهنده حقيقت انسان گفت‏وگو مى‏كند; نظام داخلى خاصى كه پروردگارش متناسب با هستى او به وى عطا فرموده و در آيات 71 و 72 سوره ص به طور صريح مطرح مى‏نمايد: «اني خالق بشرا من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين.» البته از آن‏جا كه اين حوزه انسان‏شناسى منفك از حوزه نظام فاعلى او - يعنى: علل پيدايش و حياتش - و نيز جداى از حوزه نظام غايى وى - يعنى: ورودش به جهان آخرت - نيست، به مناسبت، به مباحث‏بنيادين «مبدا» و «معاد» نيز پرداخته مى‏شود.
6- مقصود از «نظام ارزشى اسلام‏»، مجموعه‏اى هماهنگ و مرتبط از دستگاه‏هاى مختلف بينشى، گرايشى و عملى (از جمله نظام بايدها و نبايدها) است كه تمامى آن‏ها هدف واحدى را تعقيب مى‏كنند. نظام ارزشى اسلام «خدامحور» است; يعنى: محور تمامى ارزش‏ها، خداى متعال است و آن هدف واحد، «پرستش‏» وى و قرب به او مى‏باشد. از اين‏رو، بين تمامى اجزا و عناصر نظام ارزشى، ارتباطى مستحكم و جهت‏دار وجود دارد، بر خلاف مكاتبى از قبيل «پوزيتيويسم‏». (مصباح، پيشين، ص 153، با اضافات)
7- امام خمينى(ره)، نگرشى موضوعى بر وصيت‏نامه سياسى الهى امام خمينى(ره)،مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، چ دوم، عروج، 1373، ص 18
8- امام خامنه‏اى، پيام نوروزى سال 1373
9-«ملازم‏رنگ‏الهى‏باشيد،و چه رنگى نيكوتر از رنگ‏الهى‏است؟»(بقره: 138)
10- پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند: «صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتى‏»، قيل يا رسول الله و من هما؟ قال:«الفقهاء و الامراء [العلماء و الرؤساء]; دو صنف از امت من هستند كه هرگاه صالح باشند، امت صالح خواهند بود و هرگاه فاسد شوند، امت فاسد خواهند شد. سؤال شد: اى رسول خدا اين‏ها چه كسانى‏اند؟ فرمود: فقيهان و اميران [ دانشمندان و سرپرستان]. (بحارالانوار، ج 2، ص 49 - باب 11، روايت 10)
11- مصباح، همان، ص 287
12- توضيح اين روش مجالى ديگرى مى‏طلبد و نگارنده آن را در فصل «روش تحقيق‏» در رساله كارشناسى ارشد ديريت‏خود، تحت عنوان «انگيزه كمال مطلق‏جويى در اسلام‏» به تفصيل مورد بررسى قرار داده است.
13- اين موارد به طور كلى، براى اثبات ارزشمندى و اعتبار مطالعه درباره ساير علوم انسانى از ديدگاه اسلام و اثبات اصالت و اعتبار نتايج آن‏ها نيز معنادار و مفيد است، گرچه بر حوزه ديدگاه اسلام در زمينه مديريت تاكيد دارد.
14- صادق لاريجانى، معرفت دينى (نقدى بر نظريه قبض و بسط تئوريك شريعت)، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370، ص 88 و 89، با تلخيص
15- همان، ص 88
16- اين ديدگاه در صفحه بيست و سوم كتاب مديريت رفتار سازمانى، پاول هرسى و كنت ايچ بلانچارد مطرح شده است.
17- پاول هرسى، و كنت ايچ بلانچارد، مديريت رفتار سازمانى; ترجمه قاسم كبيرى، مؤسسه انتشارات جهاد دانشگاهى، چ چهارم، 1373، ص 23.
18- مصباح، همان، ص 290 و 291، با تلخيص
19- همان، ص 291 و 293، با تلخيص

مقالات مشابه

نقش مهارت‌های سه‌گانه مدیریتی در سازمان از نگاه قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعلی ربیعی, سیدمحمود حسینی امیری, ناهید ساروی مقدم

تأملی بر چشم‌انداز سازمان در پرتو استعاره‌های قرآنی

نام نشریهاسلام و مدیریت

نام نویسندهمحمد سعید تسلیمی, محمد علی شاه حسینی, محمدحسین تقوی

بررسي معيارهاي شايستگي در قرآن

نام نشریهاسلام و پژوهش‌های مدیریتی

نام نویسندهاسد‌الله گنجعلی, مرتضی تیموریان, محمد عبدالحسین‌زاده

منبع‌شناسی مدیریت اسلامی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهعبدالهاشم میرزا اف

فرآیند برنامه ریزی استراتژیک از منظر قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعلیرضا حیدرزادگان, فاطمه مشهدی عباس

ویژگی های شخصیتی مدیر از منظر قرآن و نهج البلاغه

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهحسام‌الدین خلعتبری, فریبا صدارت

تحلیل تعامل علم و عمل در مدیریت اسلامی از دیدگاه قرآن و حدیث

نام نشریهمدیریت اسلامی

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد, حسن صادقی

بررسی فساد اداری از دیدگاه قرآن و احادیث

نام نشریهمدیریت اسلامی

نام نویسندهمهدی اکبرنژاد, مینا یعقوبی, فرزاد غلامی