تاثير اختلاف قرائات در تفسير

پدیدآورحسین آشوری

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیداود (ع)

share 3085 بازدید
تاثير اختلاف قرائات در تفسير

حسين آشوري

پس از نزول وحى و گرويدن عرب به اسلام, از آنجا كه لهجه ها و زبان هاى گوناگون عرب زبانان در هر قبيله و منطقه اى متفاوت بود, قرآن حتى در زمان خود پيامبر به لهجه هاى گوناگون قراءت مى شد, درباره روا بودن يا ناروايى اين قرائات و وجوه و مبانى و تاريخچه پيدايش آنها, بحثها و ديدگاه ها و معيارهايى از سده هاى آغازين اسلام تا كنون ارائه شده كه در كتابهاى علم قراءت به تفصيل آمده است.
آنچه در اين نوشتار مورد نظر است, تأثير مهم قراءت و قرائات در تفسير قرآن است.
عالمان قرائات براى انواع اختلاف موجود ميان قرائات, انواع و گونه هاى چندى را برشمرده اند.
آيت الله خويى پس از نقل چندين ديدگاه در اين زمينه و نقد و بررسى آنها, همه اختلافات موجود را به شش نوع زير برمى گرداند.1
1. اختلاف در هيأت كلمه, مانند اختلاف در لفظ (باعد) كه به صيغه امر است يا به صيغه ماضى.
2. اختلاف در ماده كلمه; مانند اختلاف در (ننشزها) كه پس از شين, زاء است يا راء.
3. اختلاف در ماده و هيأت كلمه; مانند (كالعهن المنفوش) كه (كالصوف المنفوش) نيز قراءت شده است.
4. اختلاف در هيأت جمله به دليل اعراب; مانند (اطهُر) و (اطهَر).
5. اختلاف به تقديم و تأخير: مانند (و جاءت سكرة الموت بالحق) كه (وجاءت سكرة الحق بالموت) نيز رسيده است.
6. اختلاف به زياده و نقصان كه در آيه (تسع و تسعون نعجة) برخى كلمه (انثى) را پس از كلمه (نعجة) خوانده اند.
اينك موضوع تأثير و نقش قرائات در تفسير را در مبحث زير پى مى گيريم. در اين بخش دو موضوع بررسى مى گردد:
1. جايگاه قرائات در تفسير.
2. اقسام قرائات از جهت تفسير.

جايگاه قرائات در تفسير

هر يك از قرائات, يا مقبول است, يا مردود, يا در آن توقف است.
قراءت مقبول, قراءتى است كه سند آن متواتر يا خبر واحد و سازگار با رسم الخط باشد.
قراءت مردود, قراءتى است كه سند آن صحيح نبوده و از طرف علماى علم قراءت پذيرفته نشده باشد.
قراءتى كه در آن توقف است, قراءت شاذّى است كه سند آن صحيح بوده, ولى ناسازگار با رسم مصحف باشد.
تقسيم بندى يادشده سه مطلب را نتيجه مى دهد:
1. معانى تفسيرى كه از اختلافات قرائات مقبول نتيجه گرفته مى شود همان تفسير قرآن به قرآن است.
2. معانى تفسيرى كه از اختلاف قرائات مردود به دست مى آيد, تفسير مردود و ناپذيرفته است.
3. معانى تفسيرى كه از اختلاف قرائات شاذّ به دست مى آيد, اگر چه از باب تفسير قرآن به قرآن نيست(زيرا قطع به قرآن بودن يا قرآن نبودن آن نداريم), ولى از باب تفسير قرآن به سخن رسول(ص) يا تفسير قرآن به قول صحابه است.

اقسام قرائات از جهت تفسير

اختلاف قرائات از نظر نقش داشتن در تفسير دو نوع است:
1. اختلاف قرائاتى كه نقشى در تفسير ندارد; همانند اختلاف قراء در چگونگى اداء حروف و حركات, مقدار مدّ و اماله, تخفيف, تسهيل, تحقيق, جهر, همس, غنّه و اخفاء.
2 اختلاف قرائاتى كه نقشى در تفسير دارد; مثل اختلاف در حروف كلمات كه خود بر دو قسم است:
الف. اختلاف در لفظ و معنى با امكان جمع شدن در يك كلمه.
ب. اختلاف در لفظ و معنى با عدم امكان جمع شدن در يك كلمه.
كه اين دو نوع نقش زيادى در تفسير دارند, زيرا ثبوت يكى از الفاظ در يك قراءت, مراد از آن لفظ در قراءت ديگر را ظاهر مى كند و يا معناى غير آن را. همچنين اختلاف قرائات در الفاظ قرآن معانى زيادى را در يك آيه ايجاد مى نمايد كه سبب تفاسير گوناگون در آن مى گردد.
ابن عاشور در تفسير التحرير و التنوير مى نويسد:
(قرائات بر دوگونه است:
1. هيچ نقش و تأثيرى در تفسير ندارد, مثل اختلاف در وجوه نطق به حروف و… كه فايده اين گونه مسائل, تعيين كيفيت نطق عرب در مخارج و صفات حروف و اختلاف لهجه هاى عربى است.
2. اختلاف قراء در حروف كلمات مثل مـالك يوم الدين, مَلِك يوم الدين (فـاتحه /4), ننشزها, ننشرها(بقره/259), قد كذّبوا, قد كذبوا(يوسف/110).
و اختلاف حركاتى كه معانى كلمه با اين اختلاف دگرگون مى شود, (و لمّا ضرب ابن مريم مثلاً إذا قومك منه يَصِدّون, يَصُدّون) (زخرف/57) (نافع به ضم صاد و حمزه به كسر صاد خوانده است). كه اگر به ضمّ خوانده شود, يعنى غيرخودشان را از ايمان آوردن باز مى دارند. و اگر به كسر خوانده شود; معناى آن اين است كه خودشان ايمان نمى آوردند.
اين حالت نقش بسزايى در تفسير قرآن دارد; زيرا ثابت شدن يكى از الفاظ در يك قراءت مراد از واژه همانند آن را در قراءت ديگر بيان مى كند و همچنين اختلاف قرائات در الفاظ, معانى يك آيه را نيز زياد مى كند; مثل حتّى يطهُرن, يطّهّرن(بقره/222)و… و اگر قائل باشيم كه قرآن به وجوه مختلف نازل شده براى چند معنى (البته زمانى كه يقين پيدا كنيم تمامى وجوه قرائات مأثور از پيامبر(ص) است) مانعى ندارد كه قرآن به تمامى اين وجوه نازل شده باشد, زيرا نزول قرآن به وجوه مختلف از تكرار و تعدّد آيات بى نياز مى كند; همانند تضمين در استعمال عرب و توريه و توجيه در علم بديع و پيامدهاى تركيبها در علم معانى.
بر مفسّر لازم است كه اختلاف قرائات متواتره را بداند. زيرا اختلاف قرائات در الفاظ, معانى آيه را متفاوت مى كند و در نتيجه تعدد قرائات, جانشين تعدد كلمات قرآن مى شود.) 2
البته اختلاف قرائاتى كه موجب اختلاف معانى مى گردد هيچ تأثيرى در حلال و حرام خدا نمى گذارد.
در نتيجه مى توان نقش قرائات در تفسير را در موارد زير برشمرد:
1. قرائات مختلف, معانى آيه را تبيين كرده و توضيح مى دهند.
2. معانى آيه و دامنه آن را گسترده مى نمايد.
3. اشكالاتى را كه بر آيه وارد شده دفع مى نمايد.
كه بايد هر يك را جداگانه مورد بحث قرار داده و نمونه هايى از آيات قرآن را ذكر نمود.
امّا پيش از ورود به اين بحث, نكاتى را كه در بحث اختلاف قرائات در تفسير بايد رعايت كرد يادآور مى شويم:
1. اختلاف بين قرائات صحيحه, اختلاف در تنوّع است, نه تضاد و تناقض.
2. نسبت دادن قراءتى به قارى, به اين معنى است كه او آن قراءت را برگزيده و از آن پيروى كرده است, نه آن كه رأى و نظر و بدعت اوست.
3. هيچ تفاوت و ترجيحى بين قرائات صحيحه نمى باشد و همه قراءتهاى صحيح كلام خداوند هستند و معانى كه از آنها برداشت مى شود, معانى قرآنى است و هيچ ترجيحى در ميان نيست. ابوجعفر نحاس(م 338هـ) مى نويسد:
(اگر در قرائات مختلف معانى گوناگون اراده شده نمى توان گفت: اين قراءت بهتر و برتر از قراءت ديگر است, همان گونه كه از خبر واحد اگر معانى مختلف داشت نمى توان گفت يكى بر ديگرى ترجيح دارد.)3
ابن عاشور مى گويد:
(قرائات مقبوله از حيث بلاغت و فصاحت و كثرت معانى با يكديگر متفاوتند, و اين امر سبب نمى شود كه يك قراءت بر قراءت ديگر مقدّم و يا ترجيح داده شود.)4
ابوشامه دمشقى(م 665هـ) مى نويسد:
(كسانى كه در مالك يوم الدين, بين قراءت عاصم و كسائى كه مالك يوم الدين خوانده اند و قراءت بقيه قرّاء سبعه كه ملك يوم الدين خوانده اند, تفاوت قائل شده اند, به طورى كه قراءت ملك يوم الدين به طور كلى فراموش شده, كار صحيحى انجام نداده اند; زيرا وقتى ثابت شد كه هر دو قراءت صحيح است و كلام خداوند, و هر دو صفتى از صفات ايزد حق, نبايد يكى را بر ديگرى ترجيح داد.)5
همچنين ابوحيان اندلسى(م 754 هـ) گفته است:
(اين ترجيحى كه مفسران و نحويان بين قرائات قائل مى شوند, صحيح نيست; زيرا همه قرائات, مقبول, صحيح و از طرف رسول خدا(ص) تأييد شده, و هر يك از قرائات وجهى در علوم عربى دارد. بنابر اين, نبايد ترجيحى بين قرائات قائل شد.)6
4. قرائات شاذ (داراى سند صحيح, ولى مخالف رسم مصحف) در تفسير مورد استفاده قرار مى گيرد, ولى جايز نيست در نماز به كار رود.
5. قرائاتى كه در كتب حديثى آمده است و به هيچ يك از قرّاء سبعه منتسب نيست و به قرائة النبى مصطلح است, براى كسانى از پيامبر(ص) شنيده باشند جايز و براى ديگران جايز نيست, زيرا متواتر نيست, و اگر قراءت متواترى كه مخالف آن باشد برسد بايد به متواتر عمل كرد.
6. در تفاسير گذشتگان بايد دقت كرد كه آيا اختلاف در تفسير آيات به خاطر اختلاف در قراءت است يا نه؟
سيوطى(م 911 هـ) مى گويد:
بايد تفاسير گذشتگان را كه برپايه قراءت خاصى بوده بشناسيم, چرا كه مى بينيم يك آيه به صورتهاى مختلف تفسير شده است كه با نگاه اوليه انسان فكر مى كند كه اختلاف در تفسير آيه است, ولى با دقت و امعان نظر مى بيند كه هر تفسيرى برپايه قراءت مخصوصى انجام پذيرفته است.
7. اختلافى كه بين معانى قرائات وجود دارد بايد شناخته شود و اين اختلاف, يا اختلاف در لفظ و معنى است با امكان جمع شدن در يك چيز يا بدون آن.

نقش قرائات در تفسير

چنان كه گذشت, قرائات مختلف سه نقش عمده در تفسير دارد: توضيح و تبيين, توسعه در معناى آيه و ايهام زدايى.

توضيح و تبيين معناى آيه

قرائات مختلف, گاهى معانى آيه را تبيين و توضيح مى دهد و آيه را از اغماض خارج مى كند, كه نمونه هايى را يادآور مى شويم.
1. (مالك يوم الدين) فاتحه/4
عاصم و كسائى و يعقوب, (مالك) خوانده اند و بقيه قرّاء دهگانه (مَلِك) تلاوت كرده اند.7
(مَلِك) از ماده مُلك است, يعنى متصرّف, بنابر اين قراءت, معناى آيه چنين است: اوست تصرف كننده در بندگان و همه امر شده ها, با امر و نهيى كه بر آنها دارد.
مالك از ماده مِلك است, يعنى اوست متصرف در اعيان مملوكه, هرگونه كه بخواهد.8
ابوحيان اندلسى(م 754 هـ) گفته است:
مَلِك, يعنى داراى قهر و تسلط بر كسانى كه اطاعت از آنها بر مى آيد, چه استحقاق اطاعت را داشته باشند و چه نداشته باشند.
مالك, يعنى داراى قهر و تسلط بر كسانى كه اطاعت از آنها بر مى آيد يا بر نمى آيد و بايد استحقاق اطاعت را داشته باشند, و بين اين دو عموم و خصوص من وجه است.9
از اين دو قراءت نتيجه مى گيريم كه خداوند مالك روز جزا و ملك و پادشاه آن روز است كه كسى غير از او مالك و ملك نيست. و فرقى كه بين اين دو صفت هست, اين است كه مالك, صفت فعل است و مَلِك صفت ذات.
و درباره برترى اين دو قراءت بر يكديگر, عده اى مى گويند هيچ ترجيحى بين اين دو نيست, مانند آلوسى كه در روح المعانى گفته است: هيچ ثمره اى در اختلاف نيست و هيچ ترجيحى بين دو صفت نيست, زيرا هر يك از آنها صفتى است از صفات خداوند. عده اى مى گويند ترجيح بين اين دو صفت هست.
شوكانى گفته است: حق اين است كه در هر يك از صفات مزايايى هست كه در ديگرى نيست, مالك بر چيزهايى قدرت دارد كه ملك قادر نيست; مانند تصرف در چيزهايى كه مِلك اوست مثل بيع و هبه و عتق و… . و مَلِك نيز قادر بر چيزى است كه مالك نمى تواند, مانند تدبير امور و رعايت مصالح رعيت و… پس مالك در برخى امور توانمندتر از مَلِك است و در بعضى امور, مَلِك از مالك قوى تر است.10
در تفسير مجمع البيان آورده است:
كسى كه مالك قراءت كرده است مى گويد: اين صفت ترجيح و برترى دارد, زيرا انسان مالك چيزى نمى تواند باشد مگر آن گاه كه آن چيز در تملّك او باشد, گاهى مَلِك هست, ولى مالك نيست.
گفته مى شود ملك و پادشاه عرب يا مردم و… ولى مالك آنها نيست; مالك اعمّ از مَلِك است, و خداوند خود را در اين آيه توصيف به مالك كرده است: (مالك الملك تؤتى الملك من تشاء)(آل عمران/26)
كسى كه مَلِك قراءت كرده است مى گويد: اين صفت برترى دارد, زيرا همواره از پادشاه با تعظيم ياد مى شود. ابوبكر محمد بن سرج گفته است: مَلِكى كه بسيارى از اشياء را مالك است, و اين صفت اعم از مالك است, زيرا هر مَلِكى مالك هست, ولى هر مالكى مَلِك نيست.
و اينكه خداوند گفته است مالك الملك, يعنى خداوند, پادشاه و ملك تمام ملوك دنياست.11
در تفسير الميزان مى نويسد:
(مالك از ماده مِلك است, و مَلِك از ماده مُلك است كه مالك اوضاع اجتماعى و تدبير امور مردم است و بر مردم سلطنت و پادشاهى دارد و مالك خود آنها نيست, و به عبارتى مالك امر و فرمان است. اما اينكه كدام قراءت برتر است وجوهى را گفته اند, ولى آنچه مسلم است هر دو معنى در حق خداوند صادق است. و آنچه كه در لغت آمده است مُلك منسوب به زمان است, مى گويند: پادشاه عصر فلانى, و مالك عصر فلانى گفته نمى شود… .)12
2. (و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين. يخادعون الله و الذين آمنوا و مايخدعون الاّ أنفسهم و ما يشعرون) بقره/ 9 ـ 8
در قراءت يخدعون اختلاف است. نافع, ابن كثير و ابوعمرو, يخادعون خوانده اند و بقيه قرّاء عشره يخدعون قراءت كرده اند.13
اما معناى كلمه بنا بر دو قراءت,يكى است و تفاوتى در معناى كلمه و آيه نيست و فقط در قراءت يخادعون چون از باب مفاعله است, زيادى و مبالغه در معنى را مى رساند, زيرا باب مفاعله اقتضا مى كند كه فعل از بيش از يك نفر صادر شده باشد و اگر مشاركت را نرساند براى مبالغه است. در نتيجه هر دو قراءت تكامل در معنى را مى رساند.
3. (ما ننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها ألم تعلم أنّ الله على كلّ شىء قدير) بقره/106
در كلمه ننسها قراءتها مختلف است:
ابن كثير و ابوعمرو, ننسأها قراءت كرده و ديگر قرّاء عشره ننسها تلاوت نموده اند.14
سعد بن ابى وقاص, تنساها و ابى بن كعب ننسك قراءت كرده اند.15
اما معناى كلمه, بنا بر قراءت (ننسها) از نسيان است كه در برابر ذكر و يادآورى مى باشد و يا به معناى ترك است: يعنى ما ترك مى كنيم انزال آن را, گفته مى شود: أنسيته النسى, يعنى امرت بتركه و نسيته تركته16 و بنا بر قراءت (ننسأها) به معناى تأخير, سه معنى براى آيه مى توان فرض كرد:
1. تأخير انداختيم نسخ آن را 2. تأخير انداختيم نزول آن را 3. محو مى كنيم آن را لفظاً و حكماً.17
عده اى اشكال كرده اند كه نسبت دادن نسيان به پيامبر(ص) در آياتى كه نسخ نشده جايز نيست, زيرا اگر پيامبر(ص) آيه اى از قرآن را فراموش كند همه آن كسانى كه آيه را بر آنان تلاوت كرده و حفظ نموده اند, فراموش نكرده اند.18
در مورد اين آيه در تفسير مجمع البيان بحثى جامع مطرح شده است كه به دليل اختصار آن را نمى آوريم و مى توان مراجعه كرد.19
4. (و قالوا هذه أنعام و حرث حجر لايطعمها إلاّ من نشاء بزعمهم و أنعام حرّمت ظهورها و أنعام لايذكرون اسم الله عليها افتراءً عليه سيجزيهم بما كانوا يفترون)
انعام/138
اختلاف در آيه در كلمه (حجر) مى باشد.
ابى بن كعب, ابن مسعود, ابن عباس, ابن زبير, اعمش, عكرمه, و عمروبن دينار (حِرج) خوانده اند20 و همه قرّاء عشره حِجر تلاوت كرده اند.21
معناى آيه بنابر قراءت حجر, يعنى ممنوع كه تصرف در آن جايز نيست, و در قراءت (حرج) يعنى تنگ گرفته شده و تصرف در آن جايز نيست, و در نتيجه از دو قراءت مختلف, يك معنى اراده شده است.22
در تفسير مجمع البيان آورده است:
(حرج و حجر هر دو به معناى ضيق است, زيرا حرام را حجر مى گويند به خاطر اينكه تنگ گرفته مى شود و حرج نيز به معناى تنگى است, بنابراين, لغت در حجر مثل جذب و جبذ است.)23
ابن جنى(م 329 هـ) اين قراءت را از باب اشتقاق اكبر گرفته و گفته است يك اصل و ماده به دو صورت مختلف قراءت شده كه يك معنى را نيز ادا مى كند.
ماده [ح . ج . ر] اشتقاق آن: [ح ج ر ـ ج ر ح ـ ح ر ج ـ ر ج ح ـ ج ح ر] و اين صورتهاى پنجگانه معناى شدت و ضيق اجتماع را مى رساند.24

گسترش در معناى آيه

برخى از قراءتها معناى آيه را توسعه مى دهند تا بيش از يك معنى پيدا كند; مانند موارد زير:
1. (فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب أليم بماكانوا يكذبون)
بقره/10
در كلمه يكذبون اختلاف شده است; ابوجعفر, نافع, ابوعمرو, ابن كثير, ابن عامر و يعقوب , يُكذّبون به ضمّ ياء و تشديد ذال خوانده اند, و عاصم, حمزه, كسائى و خلف, يَكذِبون به فتح ياء و تخفيف ذال تلاوت كرده اند.25
در مجمع البيان آورده است: اهل كوفه يَكذِبون به فتح ياء و تخفيف دال, و بقيه قرّاء يُكذّبون به ضم ياء و تشديد ذال خوانده اند و دليل كسانى كه يَكذِبون خوانده اند اين است كه اين قراءت, با قبل و بعد آيه مناسب است براى اينكه در اين گفته شان كه مى گويند آمنّا بالله, كاذب هستند و همچنين با (اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم) مناسب است.
و شاهد كسانى كه مى گويند يُكذّبون ارجح است آيه هايى مانند (و لقذ كذّبت رسل), (و ان كذّبوك فقل لى عملى) و… مى باشد.26
اما معناى آيه بنابر تشديد, اين است كه منافقان به خاطر تكذيب پيامبر(ص) سزاوار عذاب دردناكند. و بنابر تخفيف, چنين است: به خاطر اظهار اسلام و ايمان در حالى كه در باطن كافرند, سزاوار عذابند, و به عبارتى اينها دروغ مى گويند كه ايمان آورده اند.27
در نتيجه دو قراءت مختلف باعث تنوع و گستردگى در معناى آيه گرديده است, به گونه اى كه شامل همه حالتهاى منافقان اعم از تكذيب و كذب مى گردد.
مكى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گويد:
(دو معناى مختلف آيه به يك معنى برمى گردد, زيرا كسى كه تكذيب رسالت پيامبر كند, تكذيب خدا كرده است, و كسى كه خدا را تكذيب نمود, ما انزل الله را تكذيب كرده است.)28
ابن تيميه گفته است:
(در يكذبون دو قراءت مشهور است. پس همانا منافقان دروغ مى گويند در قولشان كه مى گويند: آمنا بالله و باليوم الآخر, و همچنين پيامبر(ص) را تكذيب نموده اند در باطن, اگر چه در ظاهر او را تصديق و تأييد نموده اند.)29
ولى احتمال ديگرى نيز در آيه هست و آن اينكه مشدّد در معناى مخفّف باشد براى مبالغه; مانند صَدَقَ و صَدَّقَ30 و اين احتمال را طبرى ترجيح داده است.31
3. (هل ينظرون إلاّ أن يأتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة و قضى الأمر و الى الله ترجع الامور) بقره/210
قرائات در (الملائكة) مختلف است:
ابوجعفر (و الملائكةِ) به جر خوانده و ديگر قرّاء عشره (و الملائكةُ) به رفع تلاوت نموده اند.32
ابن مسعود و أبيّ (هل ينظرون إلاّ أن يأتيهم الله و الملائكةُ فى ظلل من الغمام) تلاوت كرده اند.33
بنابر قراءت ابوجعفر كه به جر تلاوت نموده است دو معنى براى آيه مى توان ياد نمود:
1. و الملائكةِ عطف بر ظلل باشد (فى ظلل من الغمام و فى الملائكة) به اين معنى كه آيا كافران انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بيايد و يا در ميان ملائكه.
2. عطف بر من الغمام (فى ظلل من الغمام و من الملائكة) يعنى : كافران انتظار دارند كه خداوند در پرده اى از ابرها و پرده اى از ملائكه به سوى آنها بيايد.
و بنابر قراءت مشهور كه به رفع تلاوت كرده اند, (و الملائكة) عطف بر لفظ الله است كه معنى چنين خواهد شد: آيا كافران انتظارند دارند كه خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بيايد و ملائكه به سوى آنها بيايند.
و بنا بر قراءت ابن مسعود فعل اتيان و آمدن فقط به خدا نسبت داده مى شود, در نتيجه از اين قرائات, اتيان و آمدن خداوند ثابت مى شود, يا در پرده اى از ابرها و ملائكه, و يا در ضمن هر چيزى كه بخواهد, و ملائكه در پرده اى از ابرها نازل مى گردند.
ابن جرير طبرى(م 310 هـ) مى نويسد:
(اهل تأويل در آيه (فى ظلل من الغمام و الملائكة) اختلاف كرده اند كه آيا صله فعل خداوند است يا صله فعل ملائكه…. عده اى مانند مجاهد, قتاده و عكرمه گفته اند كه صله فعل خداوند است, يعنى آيا انتظار دارند خداوند در پرده اى از ابرها به سوى آنها بيايد و ملائكه به سوى آنها بيايند.
و عده اى همانند ربيع و ابن انس معتقد شده اند كه صله فعل ملائكه است و ملائكه در پرده اى از ابرها نازل مى شوند و خداوند در ضمن هر چيزى كه بخواهد نازل مى شود.
ابوجعفر گفته است: بهترين تأويل اين است كه بگوييم صله فعل خداوند است, به دليل اينكه ابن عباس از پيامبر(ص) نقل كرده است كه فرمود: انّ من الغمام طاقات يأتى فيها الله محفوفاً, و ذلك قوله تعالى: (هل ينظرون إلاّ أن يأتيهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة.)34
پس با اين دو قراءت در معناى آيه گسترش داده شده است و هيچ ناسازگارى بين دو قراءت وجود ندارد و هر دو قراءت آمدن را به خداوند نسبت داده اند, جز آن كه گروهى گفته اند در ضمن هر چيزى كه بخواهد مى آيد و عده اى مى گويند در پرده اى از ابرها نازل مى شود.
4. (يسألونك عن الخمر و الميسر قل فيهما إثم كبير و منافع للناس و إثمهما أكبر من نفعهما) بقره/219
در قراءت (اثم كبير) اختلاف شده است; حمزه و كسائى (اثم كثير) قراءت كرده اند و اعمش نيز موافقت نموده است, و بقيه قرّاء عشره (اثم كبير) تلاوت نموده اند.35
بنابر قراءت (اثم كثير) مراد آن است كه با شرب خمر گناهان زيادى به وقوع مى پيوندد; مانند عربده كشى, هذيان گويى, فساد عقل, دشنام, بدگويى, دشمنى, خيانت و… .36
ابوحيان (م 754 هـ) مى نويسد:
(اينكه خداوند اثم را به كثرت توصيف كرده است يا به اعتبار گناهكاران است; گويا گفته است براى مردم در شرب خمر گناهان زيادى است; يعنى هر كس آن را بنوشد گناهكار است, و يا به اعتبار آنچه كه برنوشيدن آن مترتب است از كرده ها و گفته هاى حرام, و يا به اعتبار كسى كه آن را مى سازد تا خريد و فروش نمايد.
و روايت از پيامبر(ص) رسيده كه ده نفر را همراه با شراب لعن كرده است….)37
اما معناى آيه بنا بر قراءت (اثم كبير) يعنى اثم عظيم و گناه بزرگ.
مكى بن ابى طالب(م 437 هـ) مى گويد: اجماع شده بر اينكه شرب خمر از گناهان كبيره است.38
از اين دو قراءت نتيجه مى گيريم كه تأكيد بر حرمت شراب يا به خاطر گناه كبيره بودن و يا كثرت گناهان نوشنده آن است.

ايهام زدايى از معناى آيه

اختلاف قراءت گاه اشكال و توهم را از معناى آيه مى زدايد:
1. (إذ قال الحواريون يا عيسى ابن مريم هل يستطيع ربّك أن ينزّل علينا مائدة من السماء قال اتقوا الله إن كنتم مؤمنين) مائده/112
در (هل يستطيع ربّك) اختلاف شده است; كسائى, تستطيع (به صيغه مخاطب) و ربَّك(به نصب) تلاوت كرده است. و بقيه قرّاء عشره يستطيع(به غايب) ربُّّك(به رفع) قراءت نموده اند.39
بنا بر قراءت كسائى معناى آيه چنين است: اى عيسى آيا مى توانى از پروردگارت بخواهى كه اين كار را براى ما انجام دهد.40 و اما بنا بر قراءت بقيّه معناى آيه چنين است: اى عيسى اگر از پروردگارت بخواهى اجابت مى كند.41
در حالى كه حواريون به توان داشتن خداوند در اجابت خواسته آنان علم داشتند. در نتيجه با قراءت (تستطيع) و نصب (ربّك) مراد از قراءت (يستطيع ربّك) روشن مى گردد و توهمى كه در آيه بود كه حواريون در قدرت خداوند شكّ دارند,از ميان مى رود. اين شك, منافات با ايمان آنها داشت كه در آيه قبل براى آنان اثبات شده بود: (و إذ أوحيت الى الحواريون أن آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد بانّنا مسلمون).
در مجمع البيان آمده است:
بنا بر قراءت كسائى معنى آيه چنين مى شود؟ آيا استطاعت دارى از خداوند درخواست كنى و شكى در قدرت خداوند نداشتند, ولى از روى احتجاج پرسيدند; گويا گفته اند:
اى عيسى استطاعت درخواست دارى, پس چرا درخواست نمى كنى. مثل اينكه به دوست خود بگويى آيا قدرت دارى با من بيايى؟ يعنى بيا ,تو كه عاجز نيستى و مى توانى.42
زمخشرى(م 538 هـ) مى نويسد:
(بنابر قراءت جمهور كه به غايب و رفع (هل يستطيع ربُّك) خوانده اند, چنين بر مى آيد كه حواريون مؤمن واقعى به خدا نبوده اند. و اگر كسى بگويد پس چگونه گفته اند هل يستطيع ربُّك؟ مى گوييم: خداوند نيز آنها را توصيف به ايمان نكرده است, بلكه ادعاى آنها را بيان كرده و گفته است: ادعاى ايمان شما باطل است و شما در قدرت خداوند شك داريد را و همچنين عيسى(ع) نيز به آنها گفته است: اتّقوا الله, شكى در قدرت خدا نكنيد.)43
امّا ابوحيان(م754هـ) گفته است:
(غير از زمخشرى تمام اهل تفسير برآنند كه حواريون مؤمن به خدا و قدرت او بوده اند, حتى ابن عطيه گفته است كه هيچ اختلافى نيست در اينكه حواريون مؤمن به خدا بوده اند. و ابن انبارى نيز گفته است, نبايد چنين پنداشت كه حواريون شك در قدرت خدا داشته اند, بلكه اين سخن مثل اين است كه كسى به دوست خود بگويد آيا قدرت آمدن با مرا دارى؟ يعنى بر تو آسان است كه با من بيايى و قدرت دارى.
و فارسى مى گويد: معناى آيه اين است كه اى عيسى آيا از خداوند درخواست مى كني…)44
نتيجه آن كه ظاهر آيه بنا بر قراءت جمهور, توهّم ايمان نداشتن حواريون را نشان مى دهد, ولى قراءت كسائى مراد از قراءت جمهور را بيان كرده و توهّم و اشكال را از معناى آيه مى زدايد.
2. (واكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الآخرة إنّا هدنا اليك قال عذابى اُصيب به من أشاء و رحمتى وسعت كلّ شىء فسأكتبها للذين يتقون و يؤتون الزكاة و الذين هم بآياتنا يؤمنون) اعراف/156
در (اصيب به من أشاء) اختلاف شده است; تمامى قراء عشره (من أشاء) تلاوت كرده اند. حسن, زيد بن على, كاووس, و عمرو الاسورى, (أصيب به من أساء) قراءت نموده اند.45
معناى آيه بنا بر قراءت جمهور (من أشاء) چنين مى شود: خداوند هر كه را بخواهد عذاب مى كند و هيچ كس را ياراى ردّ عذاب او نيست. البته كسانى كه چنين مى گويند, عقيده بر آن دارند كه خداوند بر كسى ظلم نمى كند و عليم و حكيم است و گناهكاران را عذاب مى كند.
و بنا بر قراءت شاذ (من أساء) معناى آيه چنين مى شود: خداوند هر كه را گناه و بدى كرده باشد عذاب مى كند. به عبارتى آيه, علت عذاب را ذكر مى نمايد; در نتيجه چنين استنباط مى شود كه در قراءت (من أشاء) توهم اين هست كه خداوند هر كه را بخواهد عذاب مى كند چه گناه كرده باشد و چه گناه نكرده باشد, و قراءت (من أساء) اين ايهام و اشكال را از آيه دفع مى كند.
3. (والقواعد من النساء اللاتى لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح أن يضعن ثيابهنّ غير متبرّجات بزينة و أن يستعففن خير لهنّ و الله سميع عليم) نور/60
در (أن يضعن ثيابهن) اختلاف شده است; همه قراء عشره (أن يضعن ثيابهنّ) قراءت كرده اند, و ابن مسعود و ابن عباس (أن يضعن جلابيبهنّ) تلاوت نموده اند.46
بنابر قراءت متواتر, ثياب, اسم عامى است كه شامل همه لباسها مى گردد, هر چند ظاهر آيه لباس بلندى است كه روى لباسها پوشيده مى شود. و اما بنابر قراءت شاذ در آيه, جلابيهنّ, به معناى جلباب است, يعنى پيراهن بلندى كه همه اندام انسان را از بالا تا پايين مى پوشاند, در اين صورت معناى آيه اين است كه اگر روپوش و آن لباس بلند را از تن درآورد اشكال ندارد.
در نتيجه در قراءت متواتر توهم اين بود كه هر يك از لباسهايش را درآورد اشكال ندارد , ولى قراءت شاذ اين توهم و اشكال را مى زدايد.
آنچه از موارد تأثير اختلاف قراءت در تفسير ارائه شد, در هر سه بخش از باب نمونه و مشت نمونه خروار بود و گرنه موارد آن بسيار است و تنها در بخش دوم 98 آيه را مى توان ياد كرد; چنان كه نقش اختلاف قرائات در تفسير, در سه قسم يادشده خلاصه نمى شود, بلكه نقشهاى ديگرى مانند تخصيص و تقييد و تبيين را نيز مى توان آورد, كه به دليل اختصار از آن درمى گذريم.


پی نوشت‌ها:

1. خويى, ابوالقاسم, البيان, 206 ـ 204.
2. ابن عاشور, التحرير و التنوير, 1/51 تا 56.
3. درويش, اعراب القرآن, 3/243; قرطبى, الجامع لاحكام القرآن, 14/291.
4. ابن عاشور, التحرير و التنوير, 1/55 تا 61.
5. دمشقى, ابى شامة, ابراز المعانى من حرز الأمانى, 70.
6. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 2/265.
7. ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 1/271; بناء, احمد بن محمد, اتحاف فضلاء البشر بالقرائات الاربعة عشر , 122.
8. بيضاوى, محاسن التأويل, ذيل آيه 4 سوره حمد.
9. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/21.
10. شوكانى, فتح القدير, 1/22.
11. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/58.
12. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, مؤسسه اعلمى, بيروت, 1/25.
13. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207.
14. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 121; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/337.
15. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/343; ابن جوزى, زاد المسير فى علم التفسير, 1/128.
16. فخررازى, محمد بن عمر, تفسير مفاتيح الغيب, 3/231; اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/343.
17. ابن جوزى, زاد المسير فى علم التفسير, 1/128; اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/344.
18. طبرى, ابن جرير, جامع البيان, 2/79; اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/344.
19. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/339.
20. همان, 1/172; ابن جنى, المحتسب فى تبيين وجوه شواذ القرائات و الايضاح عنها, 1/231.
21. منبع اخير, همان.
22. همان.
23. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 4/172.
24. ابن جنى, الخصائص, 2/138.
25. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 115; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/207.
26. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/101.
27. ابى زرعه, حجة القرائات, 89; طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/103; قرطبى, الجامع لأحكام القرآن, 1/198.
28. مكى بن ابى طالب, الكشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/229.
29. ابن تيميه, مجموع الفتاوى, 7/182.
30. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 1/60.
31. طبرى, ابن جرير, جامع البيان, 1/123.
32. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط.
33. طبرى, ابن جرير, جامع البيان, 4/261; اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 2/125.
34. طبرى, ابن جرير, جامع البيان, 3/263 ـ 265. با اختصار و تصرف در عبارت.
35. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 1/130; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/227; طبرسى, مجمع البيان, 2/78.
36.مكى بن ابى طالب, الكشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/261.
37. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط.
38.مكى بن ابى طالب, الكشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/291.
39. طوسى, محمد بن حسن, المبسوط, 165; ابن جزرى, النشر فى القرائات العشر, 2/256; طبرسى, مجمع البيان, 3/451.
40. فراء, معانى القرآن, 1/325.
41.مكى بن ابى طالب, الكشف عن وجوه القرائات السبع و عللها, 1/422; ابى زرعه, حجة القراءات, 240.
42. طبرسى, مجمع البيان, 3/451.
43. زمخشرى, محمود بن عمر, الكشاف, 1/372.
44. اندلسى, ابوحيان, البحرالمحيط, 4/53.
45. همان, 4/202; طبرسى, مجمع البيان, 4/370.
46. سيوطى, جلال الدين, الدر المنثور, 6/222.

مقالات مشابه

تفسير الميزان و قرائات غيرمتداول

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیدرضا مؤدب, علی خوشنویس

علم توجیه قرائت‌های قرآنی

نام نشریهقرآن در آینه پژوهش

نام نویسندهقاسم بستانی

رابطه قرائات و بیانات تفسیری

نام نشریهقرائت‌پژوهی

نام نویسندهمهدی رستم‌نژاد

منشأ اختلاف خطِ واژگان همسانِ قرآن در قرائات ده گانه

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمصیب مرزبانی, شیدا کریمی

وجوه اختلاف قرائت إبن كثير و عاصم

نام نشریهبینات

نام نویسندهجمیله زریان