بحثى در باره‏ى لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

پدیدآوریعقوب جعفری

نشریهکلام اسلامی

شماره نشریه34

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2152 بازدید
بحثى در باره‏ى لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

يعقوب جعفرى

آنچه در جهان آفرينش از كوچك و بزرگ پديد مى‏آيد، همگى نمودهايى از قدرت و علم بى‏پايان الهى است و همه‏ى اين پديده‏ها بر اساس اراده ومشيت‏خداوند و مطابق با برنامه‏هايى است كه از پيش تعيين شده و در كتاب تكوينى الهى نوشته شده است.
در متون اسلامى از چندين كتاب كه مربوط به جهان خلقت و عالم تكوين است، خبر داده شده كه سرنوشت انسان وجهان را دربرگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پيدايش و زوال تمدنها و از سعادت و شقاوت انسانها تا قسمت روزى ميان آنها وبالاخره هر حادثه‏اى كه براى هر انسانى اتفاق مى‏افتد، در آن كتابها با قلم تقدير رقم زده شده است و در مقابل آن قرآن كريم قرار دارد كه كتاب تشريعى خداوند است.
طبق آيات و روايات موجود، تمام پديده‏هاى هستى از كوچك و بزرگ در دو كتاب يا لوح تكوينى نوشته مى‏شود كه هر كدام از آنها ويژگى خاص خود را دارند وعبارتند از:
1. لوح محفوظ كه گاهى از آن به «ام الكتاب‏» و «كتاب مسطور» و «رق‏منشور» و «كتاب مكنون‏» و«كتاب حفيظ‏» تعبير آورده شده است و به طورى كه توضيح خواهيم داد، آنچه در اين كتاب ثبت‏شده قابل تغيير نيست ودگرگونى در آن راه ندارد.
2. لوح محو و اثبات كه محل ثبت‏حوادث و اتفاقاتى است كه به مرحله‏ى فعليت‏خواهد رسيد و به طورى كه از نامش پيداست آنچه در آن نوشته شده قابل تغيير و تبديل است.
در آيه‏اى كه مى‏خوانيم از هر دو كتاب ياد شده است:
«يمحوا الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب‏» (رعد/39).
«خداوند آنچه را كه مى‏خواهد محو مى‏كند و آنچه را كه مى‏خواهد ثبت مى‏كند و كتاب ما در نزد اوست‏».
طبق اين آيه، خداوند در عالم تكوين دو كتاب دارد:يكى كتابى است كه هرگاه بخواهد، چيزى را كه در آن ثبت‏شده مى‏زدايد ويا چيزى را كه در آن نيست ثبت مى‏كند، يعنى مربوط به تغييراتى است كه در قضاى الهى حاصل مى‏شود و ديگرى كتابى است كه ريشه‏ى تمام پديده‏هاى عالم است و نوشته‏هاى آن قابل تغيير نيست.

لوح محفوظ

لوح در لغت‏به معناى صفحه‏اى است كه در آن نوشته مى‏شود مانند كاغذ يا پوست‏يا سنگ و يا هر چيز ديگرى كه قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ كتابى است كه تمام پديده‏هاى عالم با قلم تقدير در آن ثبت‏شده و از هر گونه تغييرى محفوظ است و ويژگيهايى دارد كه خواهيم گفت.
بدون شك تعبير لوح و قلم براى تقريب ذهن ماست و از باب تشبيه و يا تنزيل است و نبايد آن را با قلم و كاغذ و كتاب معمولى مقايسه كرد اگر چه به بزرگى عالم باشد، بلكه آن يك حقيقت والايى مانند عرش و كرسى است كه ما از كيفيت آن آگاهى نداريم و فقط مى‏دانيم كه وجود دارد و علم به وجود آن منحصرا از طريق شرع و نقل حاصل مى‏شود و عقل را در آن راهى نيست.
بعضى از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و يا نفس كلى فلك اعظم دانسته‏اند كه كائنات در آن نقش بسته است. (1) ملا صدرا درباره‏ى لوح محفوظ چنين توضيح مى‏دهد:
«و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس كلى فلكى، بخصوص فلك اقصى; چون هر چه در عالم جريان مى‏يابد و يا در آينده جريان خواهد يافت در نفوس فلكى نوشته شده و بت‏شده است چون آنها به لوازم حركتهاى خود آگاهند... پس همان‏گونه كه در كاغذ محسوس نقوش محسوسى به وسيله‏ى قلم نوشته مى‏شود، همين‏طور از عالم عقل فعال صورتهاى مشخصى ترسيم مى‏شود كه به طور كلى علل و اسباب آن مضبوط است، جايگاه اين صورتها نفس كلى است كه قلب عالم است‏». (2)
به نظر ما تطبيق اصطلاحات شرعى و نقلى با اصطلاحات فلسفى و عقلى، كارى نا استوار و حتى خطرناك است چون فرضيه‏هاى علمى و عقلى همواره در معرض باطل شدن و دگرگونى است و مى‏دانيم كه اين اصطلاحات فلسفى ناظر به هيئت‏بطلميوس است كه سالهاست‏باطل شده و به تاريخ علم پيوسته است. بنابراين بايد از چنين تطبيقهايى پرهيز نمود وحيطه‏ى شرع را آلوده‏ى چنين اصطلاحاتى نكرد. البته اگر علم قطعى و تجربى چيزى را ثابت كرد، تطبيق يك مفهوم شرعى و يا آيه‏اى از قرآن با آن، با رعايت احتياط اشكالى ندارد ولى اينجا از آن موارد نيست.
چنين مى‏نمايد كه لوح محفوظ گنجينه‏ى علم خدا و آيينه‏ى صفت عالميت اوست وچون علم خدا عين ذات اوست، نشايد كه در اين لوح تغييرى حاصل شود و لذا هيچ وقت در آن تغيير و تبديلى رخ نمى‏دهد و محتواى آن همواره ثابت و استوار است و مى‏توانيم بگوييم كه لوح محفوظ ظرف و وعاى علم الهى است; البته علم خدا نامحدود است و اين كه اين لوح را ظرف آن يا گنجينه‏ى آن قلمداد مى‏كنيم در نسبت‏به معلومات است كه مجموع پديده‏هاى جهان هستى است و به هر حال محدود است.
طبق آيات و رواياتى كه درباره‏ى لوح محفوظ آمده، اين كتاب ويژگيهايى دارد كه برخى از آنها عبارتند از:
1. اين كتاب جايگاه علم كلى خداوند است كه شامل علم به تمامى موجودات از كوچك و بزرگ مى‏شود و اعم از پديده‏هايى است كه فعليت‏يافته و يا هنوز به صورت قوه است و وجود عينى و خارجى پيدا نكرده است:
«...و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة فى الارض و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين‏» (يونس/61).
«وبه سنگينى ذره‏اى نه در زمين و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نيست و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر اين كه در كتاب مبين ثبت است‏».
«وما من دابة فى الارض الا على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبين‏» (هود/6).
«وهيچ جنبنده‏اى نيست مگر اين كه روزى آن بر خدا است و او «مستقر» و «مستودع‏» آن را مى‏داند، همه در كتاب مبين ثبت است‏».
طبق قول راجح منظور از «مستقر» موجود زنده‏اى است كه وجود خارجى پيدا كرده و به فعليت رسيده است و منظور از «مستودع‏» موجود زنده‏اى است كه هنوز فعليت نيافته ودر مرحله قوه است.
2. همچنين اين كتاب محل علم جزئى پروردگار است و علم او به احوال اشخاص و جوامع و بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئى و شخصى در اين كتاب ثبت‏شده و شمارش تمام موجودات در آن قرار دارد و گاهى از آن به عنوان كتاب حفيظ ياد شده است:
«و ان من قرية الا نحن مهلكوها قبل يوم القيامة او معذبوها عذابا شديدا كان ذلك فى الكتاب مسطورا» (اسراء/58).
«و هيچ آبادى نيست مگر اين كه ما پيش از فرا رسيدن روز قيامت نابود كننده‏ى آن و يا عذاب كننده‏ى آن با عذابى شديد هستيم، اين امر در كتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است‏».
«قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ‏» (ق/4).
«همانا مى‏دانيم كه زمين از آنان چه مى‏كاهد و كتاب محفوظ نزد ماست‏».
«...و كل شى‏ء احصيناه فى امام مبين‏» (يس/12).
«و همه چيز را در كتاب اصلى آشكار شمارش كرديم‏».
«...ولا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين‏» (انعام/59).
«و نه خشكى و نه ترى است مگر اين كه در كتاب مبين قرار دارد».
«و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين‏» (نمل/74-75).
«همانا پروردگارت آنچه را كه در دلهايشان است و آنچه را كه آشكار مى‏كنند مى‏داند و هيچ نهفته‏اى در آسمان و زمين نيست مگر اين كه در كتاب مبين قرار دارد».
3. لوح محفوظ جايگاه حقيقت قرآنى است و قرآن پيش از نزول به قلب پيامبر در آنجا قرار داشته است. البته مى‏دانيم كه قرآن يك حقيقت تنزيلى دارد كه همان الفاظ است كه به زبان پيامبر جارى شده و در مناسبتهاى خاصى در طول 23 سال نازل شده است و يك حقيقت‏بسيط دارد كه وراى الفاظ است و همان است كه در شب قدر يكجا بر قلب پيامبر نازل شد. اين حقيقت‏بسيط در لوح محفوظ قرار دارد و در اين مرحله از آن به «كتاب مكنون‏» و «رق منشور» هم تعبير شده است:
«بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ‏» (بروج/21-22).
«بلكه آن قرآن با ارزشى است كه در لوح محفوظ قرار دارد».
«انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون‏» (واقعه/77-78).
«همانا آن قرآنى گرامى است كه در كتابى پنهان قرار دارد».
«والطور و كتاب مسطور فى رق منشور» (طور/31).
«سوگند به كوه طور و سوگند به كتابى نوشته شده در برگى سرگشاده‏».
(البته «رق‏» به معناى پوست گاو است كه در قديم روى آن مى‏نوشتند و منظور در اينجا صفحه‏اى است كه قابل نوشتن است).
4. در بعضى از روايات آمده كه لوح محفوظ دو طرف دارد يك طرف آن عرش خدا و طرف ديگر آن پيشانى اسرافيل است (3) و اين شايد اشاره به اين حقيقت دارد كه لوح محفوظ نسبتى به خدا دارد كه از اين نظر نامحدود است و نسبتى به خلق دارد كه از اين نظر محدود و متناهى است و مى‏توان آن را به يك منشور يا هرم معكوس تشبيه كرد كه طرف بالاى آن باز و نامحدود است و طرف پايين آن محدود و بسته است و لذا در بعضى از روايات طول آن ذكر شده است. (4)
5. اين لوح در عين محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پديده‏هاى عالم را دربرمى‏گيرد. در اين باره به دو روايت زير توجه كنيد:
عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال: كان الله قبل كل شي‏ء و كان عرشه على الماء و كتب في اللوح المحفوظ ذكر كل شي‏ء. (5)
«پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدا پيش از هر چيزى وجود داشت و عرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذكر همه چيز وجود دارد».
عن الصادق عليه السلام قال: قال الله للقلم: اكتب فى اللوح المحفوظ ما كان و ما هو كائن الى يوم القيامة فالمداد مداد من نور و القلم قلم من نور و اللوح لوح من نور. (6)
«امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به قلم گفت: هر چه را كه شده و يا تا روز قيامت‏خواهد شد در لوح محفوظ بنويس، پس مركب از نور و قلم از نور و لوح از نور بود».
6. در بعضى از روايات از امام صادق‏عليه السلام نقل شده كه فرمود: لوح و قلم دو فرشته هست. (7) اطلاق فرشته به لوح و قلم شايد از آن جهت‏باشد كه تمام نيروهاى فعال در جهان خلقت كه خدا به آنها نقشى در تدبير عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» ياد كرده، نوعى فرشته هست و در متون مذهبى به تمام نيروهاى تاثيرگذار در جهان، ملك و فرشته اطلاق شده است و شايد هم منظور از ملك بودن لوح و قلم اين باشد كه آنها دو حقيقت والايى هستند كه هر كدام را ملكى حمل مى‏كند همان گونه كه عرش را هشت ملك حمل مى‏كند.
به خاطر همين روايت است كه شيخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم اين است كه آنها دو فرشته‏اند. (8) و شيخ مفيد به او ايراد مى‏گيرد كه اين سخن دور از صواب است وبه ملائكه لوح و قلم گفته نمى‏شود و از نظر لغت چنين اطلاقى شناخته نشده است. (9) ولى با توجه به توجيهى كه ما كرديم، اشكال شيخ مفيد برطرف مى‏شود; به اضافه اين كه اين تعبير در چندين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده است.

لوح محو و اثبات

در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد كه مظهر قدرت مطلقه‏ى خداوند است و محتواى اين لوح قابل تغيير و دگرگونى وپاك كردن و نوشتن مجدد است. آنچه در اين لوح نوشته شده صورت تعليقى و شرطى دارد و به اين شكل است كه اگر چنين شود چنان خواهد شد و اگر نشود نخواهد شد. علامه مجلسى چنين مثال مى‏زند كه مثلا براى زيد پنجاه سال عمر نوشته شده ولى به اين صورت كه اگر صله‏ى رحم كند، شصت‏سال خواهد بود و اگر قطع رحم كند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم كرد، در آن كتاب پنجاه سال محو و شصت‏سال ثبت‏خواهد شد. (10)
بايد دانست كه خداوند دو نوع قضا و يا تقدير دارد يكى قضاى حتمى و ديگر قضاى تعليقى و در مثال بالا مرگ زيد قضاى حتمى و تغيير ناپذير است ولى زمان مرگ او قضاى تعليقى و قابل تغيير است و گاهى از آن به اجل مسمى و ا جل معلق تعبير مى‏شود.
در آيه‏اى كه مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز اين گفتار آورديم، عبارت «يمحوا الله ما يشاء ويثبت‏» به روشنى دلالت دارد كه قضاى الهى قابل تغيير است و چنين نيست كه قضاى الهى، قدرت او را محدود كند و او نتواند كارى بر خلاف قضاى خود انجام دهد. اين مطلب، عقيده‏ى يهود را نفى مى‏كند كه مى‏گفتند خداوند جهان را بر اساس يك سلسله قوانين كلى آفريد و ديگر نمى‏تواند در آن تغيير بدهد و همين قوانين دست‏خدا را بسته است!
در قرآن كريم از اين عقيده‏ى باطل يهود كه اقتباسى از سخن برخى از فلاسفه‏ى يونان است، پاسخ داده شده و در چندين آيه به گستردگى و نامحدود بودن قدرت خدا تاكيد شده است. طبق اين آيات، دستان خدا باز است و هر چه را كه بخواهد مى‏كند و هر روز كار جديدى از او سر مى‏زند:
«و قالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء...» (مائده/64).
«ويهود گفتند: دستان خدا بسته است! دستان خودشان بسته باد و به سبب سخنى كه گفته‏اند لعنت‏شدند، بلكه دستان او باز است و هرگونه كه بخواهد انفاق مى‏كند».
«...ان الله يفعل ما يريد» (حج/14).
«همانا خداوند آنچه را كه بخواهد مى‏كند».
«يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شان‏» (الرحمن/29).
«هر آن كس كه در آسمانها و زمين است از او درخواست كمك مى‏كند او هر روزى در كارى است‏».
با توجه به اين آيات و آيات مشابه ديگر، خداوند همواره در حال انجام كار جديدى است و بر خلاف عقيده‏ى يهود و بعضى از فلاسفه كه خدا را مانند يك حاكم معزول مى‏دانند كه اسير قوانين خودساخته است، خدا هر لحظه‏اى مى‏تواند قضا و تقدير نوشته شده را تغيير بدهد و لوح محو و اثبات جايگاه اين تغييرهاست.
اين حقيقت در قرآن كريم به صورتهاى ديگرى هم بيان شده است و در آياتى از قرآن از تغيير سرنوشت‏برخى از اشخاص و جامعه‏ها خبر داده و خاطر نشان كرده است كه گاهى قضاى الهى بر چيزى تعلق گرفته ولى در اثر عوامل خاصى آن قضا تغيير داده شده است. از جمله‏ى اين موارد جريان يونس است كه هم درباره‏ى شخص او و هم درباره‏ى قوم او از چنين تغييرى خبر داده شده است:
«فلولا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون‏» (صافات/143-144).
«و اگر او (يونس) از تسبيح‏گويان نبود، در شكم آن ماهى تا روزى كه مردم برانگيخته شوند مى‏ماند».
«فلو كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحياة الدنيا و متعناهم الى حين‏» (يونس/98).
«پس چرا مردم آبادى ايمان نياوردند كه تا ايمانشان به آنان سودى بدهد(آنها به موقع ايمان نياوردند) مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند، عذاب خوارى در زندگى دنيا را از آنان برداشتيم و آنها را تا زمانى معين برخوردار كرديم‏».
در آيه‏ى نخست اظهار مى‏دارد كه قرار بود يونس تا روز قيامت در شكم ماهى بماند ولى او در شكم ماهى به تسبيح خدا پرداخت و خدا اين قضا را تغيير داد و او را از شكم ماهى بيرون آورد و از آيه بعدى فهميده مى‏شود كه قرار بود بر قوم يونس بلا نازل شود ولى اين قوم وقتى آثار بلا را ديدند ايمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تا مدتها در رفاه و آسايش بودند.
علاوه بر چنين آياتى كه درباره‏ى شخص يا قوم خاصى نازل شد، در چندين آيه از قرآن به طور كلى تغيير قضاى الهى و سرنوشت مردم به وسيله‏ى كارهاى خوب يا بد آنها مورد تاكيد واقع شده است:
«...ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم...» (رعد/11).
«همانا خداوند حالت قومى را تغيير نمى‏دهد مگر اين كه آنها خودشان حالشان را تغيير بدهند».
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون‏» (اعراف/96).
«واگر مردم آباديها ايمان مى‏آوردند و پرهيزگارى مى‏كردند، بركتهايى از آسمان و زمين براى آنان مى‏گشوديم ولى تكذيب كردند، پس آنان را به سبب آنچه انجام دادند مؤاخذه نموديم‏».
همچنين در روايات بسيارى، از تاثير اعمال خوب يا بد مانند حسن خلق و صله‏ى رحم و صدقه دادن و يا گناهان ويژه در سرنوشت انسان و فراخى و تنگى روزى و بلندى و كوتاهى عمر مطالب روشن كننده‏اى آمده است. جايگاه اين تغييرات كه در قضاى الهى صورت مى‏گيرد، همان لوح محو و اثبات است و آن كتابى است كه حوادث روزمره و اتفاقاتى كه براى بشر رخ مى‏دهد در آن ثبت‏شده و شايد در آياتى كه در زير مى‏خوانيم منظور از كتاب همان لوح محو واثبات باشد:
«...و ما يعمر من معمر و لا ينقص من عمره الا فى كتاب »... (فاطر/11).
«و هيچ كهنسالى عمر داده و يا از عمر او كاسته نمى‏شود مگر اين كه در كتابى است‏».
«ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب‏»... (حديد/22).
«شمارا مصيبتى در زمين و نه در جانهايتان نمى‏رسد مگر اين كه در كتابى است‏».
همان‏گونه كه درباره‏ى لوح محفوظ گفتيم ما از كيفيت لوح محو و اثبات بى‏خبريم ولى مى‏دانيم كه آن از جنس قلم و كاغذ معمولى نيست‏بلكه حقيقتى مانند عرش و كرسى است و در ملكوت عالم جاى دارد.
از ميرداماد نقل شده كه او گفته است:«لوح محو و اثبات همان قلوب ملائكه ونفوس مدبرات علويه است كه چون آيينه، حقايق وجود در آن نمودار است و در آن تغيير و تبديل رواست‏». (11)
ولى همان‏گونه كه گفتيم تطبيق اصطلاحات قرآنى با اصطلاحات فلسفى و عقلى كار پسنديده‏اى نيست وبايد از آن پرهيز كرد. آنچه مسلم است اين است كه لوح محفوظ جايگاه و مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خداوند است و وجود لوح محو و اثبات، اين حقيقت را ثابت مى‏كند كه هيچ چيزى حتى مقدرات و قضا و قدر و قوانين حاكم بر طبيعت نمى‏تواند قدرت خدا را محدود كند و او همواره و هر لحظه توانايى انجام هر كارى را دارد و اين درست مقابل نقطه‏ى نظر برخى از فلاسفه و يهود است، همان‏گونه كه پيش از اين توضيح داديم.
در برخى از روايات در تفسير آيه‏ى شريفه‏ى «يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏» كه در آغاز آورديم، تصريح شده است كه طبق اين آيه قضاى الهى قابل تغيير و دگرگونى است و برخى از اعمال خوب يا بد، سرنوشت انسان را تغيير مى‏دهد و خداوند هر چه را بخواهد مقدم و آنچه را كه بخواهد مؤخر مى‏كند و او هر گونه تغييرى را كه بخواهد مى‏دهد:
عن على عليه السلام انه سال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عن هذه الاية: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏» ، فقال: لاقرن عينيك بتفسيرها و لاقرن عين امتي بعدى بتفسيرها: الصدقة على وجهها و بر الوالدين و اصطناع المعروف يحول الشقاء سعاة و يزيد فى العمر و يقى مصارع السوء. (12)
از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه او از پيامبر خدا درباره‏ى اين آيه «يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏» پرسيد، آن حضرت فرمود: چشمان تو را با تفسير آن روشن خواهم كرد و چشمان امت‏خود را نيز با تفسير آن روشن خواهم كرد، صدقه دادن درست و نيكى به پدر و مادر و انجام كار خوب، شقاوت را تبديل به سعادت مى‏كند و بر عمر مى‏افزايد و از حوادث بد حفظ مى‏كند».
عن ابى عبد الله‏عليه السلام فى هذه الاية‏«يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏» قال: هل يمحى الا ما كان ثابتا و هل يثبت الا ما لم يكن؟ (13)
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه‏«يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏» فرمود: آيا جز اين است كه آنچه را كه ثابت‏بوده محو مى‏كند و آنچه را كه نبوده ثابت مى‏كند؟
كان على بن الحسين عليمها السلام يقول: لولا آية فى كتاب الله لحدثتكم بما كان وبما يكون الى يوم القيامة، فقلت له: اية آية؟ قال: قال الله : «يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏». (14)
«امام سجاد عليه السلام مى‏فرمود: اگر آيه‏اى در قرآن نبود شما را از آنچه شده و آنچه تا روز قيامت‏خواهد شد خبر مى‏دادم. گفتم: كدام آيه؟ فرمود: آيه‏ى‏«يمحوا الله ما يشاء و يثبت‏»».

مساله‏ى بدا

مطلب مهمى كه بايد در اينجا به آن توجه كنيم اين است كه اين حقيقت قرآنى كه خداوند آنچه را كه بخواهد تغيير مى‏دهد، همان مساله‏ى «بدا» است كه شيعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفى مى‏كنند. از نظر شيعه بدا همان كارى است كه خداوند در لوح محو و اثبات مى‏كند و چيزى فراتر از آن نيست و اين كه بعضى از نويسندگان اهل سنت‏به شيعه نسبت مى‏دهند كه گويا شيعه معتقد است كه گاهى خدا چيزى را نمى‏داند و سپس علم بر او عارض مى‏شود و اين همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعى است و هرگز شيعه بدا را به اين معنى بر خدا اثبات نمى‏كند و از آن بى‏زار است.
آنچه شيعه از زمان ائمه‏ى معصومين عليهم السلام تا به حال به آن عقيده دارد اين است كه گاهى خداوند چيزى را كه مقدر كرده تغيير مى‏دهد و اين نه بدان جهت است كه خداوند از اول مصلحت واقعى را نمى‏دانست و بعد آن را دانست، بلكه براى آن است كه خداوند صلاح مى‏دانست كه چيزى اول به گونه‏اى مقدر شود و سپس به گونه‏اى ديگر تحقق يابد و اين به خاطر مصالحى است كه بعضى از آن را مى‏دانيم و بعضى را نمى‏دانيم; يكى از آن مصالح كه مى‏دانيم اعلام قدرت مطلقه‏ى خداوند است و ديگر اين كه مردم به انجام كارهاى خوب تشويق شوند و بدانند كه اگر آن كارها را بكنند خداوند سرنوشت آنها را تغيير مى‏دهد و گمان نكنند ايمان و عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تاثيرى ندارد.
اين كه مى‏گوييم : «بدا لله‏» به معناى آن نيست كه براى خدا چيزى كه معلوم نبود آشكار شد بلكه به اين معناست كه خداوند چيزى را كه بر بندگان پنهان بود آشكار كرد و «بدا لله‏» به معناى «ابدى واظهر» مى‏باشد.البته «بدا لفلان‏» در لغت‏به معناى آشكار شدن چيزى پس از جهل به آن است ولى معلوم است كه هيچ موحدى آن را به خدا نسبت نمى‏دهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادن مكر و كيد و خدعه و نسيان به خداوند كه در آيات قرآنى آمده و منظور از آن، معناى لغوى اين الفاظ نيست‏بلكه از باب مجاز معناى درست ديگرى دارند كه مى‏توان آنها را به خدا نسبت داد.
اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن كه شيعه مى‏گويد، يكى از افتخارات شيعه و نشانى از توحيد خالص و تنزيه پروردگار از هر عيب و نقصى است، طبق اين عقيده خداوند قدرت مطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمى‏كند و بدا در تكوين مانند نسخ در احكام است و اين عقيده همان‏گونه كه قبلا گفته‏ايم در برابر عقيده‏ى باطل يهود است كه قدرت خدا را محدود مى‏كردند و آنان بودند كه بدا به معناى نادرست آن را به خدا نسبت مى‏دادند و مى‏گفتند خدا در آفرينش انسان پشيمان شد، همان‏گونه كه در تورات تحريف شده آمده است. (15)
لذا مى‏بينيم امامان معصوم عليهم السلام اعتقاد به بدا را بالاترين نشان اعتقاد به توحيد و تنزيه پروردگار مى‏دانند و آن را يكى از آموزه‏هاى مشترك اديان معرفى مى‏كنند:
عن احدهما عليمها السلام : ما عبد الله بشى‏ء مثل البداء. (16)
«امام باقر يا امام صادق عليمها السلام فرمود: خداوند با چيزى مانند بدا عبادت نشده است‏».
عن الرضا عليه السلام قال: ما بعث نبى قط الا بتحريم الخمر وان يقر له بالبداء. (17)
«امام رضا عليه السلام فرمود: هيچ پيامبرى مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب و اقرار به بدا براى خداوند».
اعتقاد به بدا كه پيشوايان دين عليهم السلام به آن اهميت ويژه‏اى مى‏دادند، براى رسيدن به كمال توحيد و تنزيه خداوند است و امامان عليهم السلام بدا را چنين معنا كرده‏اند كه آن ناشى از جهل نيست‏بلكه تغيير اراده ومشيت‏خدا از روى علم است:
عن الصادق عليه السلام قال: ان الله يقدم ما شاء و يؤخر ما يشاء و يمحو ما يشاء ويثبت مايشاء وعنده ام الكتاب وقال: كل‏امر يريده الله فهو فى علمه قبل ان يصنعه، ليس شى‏ء يبدو له الاو قد كان فى علمه، ان الله لا يبدو له من جهل. (18)
«امام صادق عليه السلام فرمود: خدا هر چه را بخواهد پيش مى‏اندازد و هر چه را بخواهد مؤخر مى‏كند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات مى‏كند و كتاب ما در نزد اوست و فرمود: هر چيزى را كه خدا اراده مى‏كند پيش از آن كه آن را پديد آورد، در علم او وجود دارد، چيزى بر او آشكار نمى‏شود مگر اين كه در علم او بوده است، همانا براى خدا از روى جهل آشكار نمى‏شود».
همچنين پيشوايان معصوم عليهم السلام از كسانى كه بدا در خدا را به معناى آشكار شدن پس از جهل مى‏دانند اعلام بيزارى كرده‏اند:
عن ابى عبدالله عليه السلام قال: من زعم ان‏الله يبدو له فى شى‏ء لم يعلمه امس فابراوا منه. (19)
«امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس گمان كند كه براى خدا چيزى كه ديروز نمى‏دانست آشكار مى‏شود، از او بيزارى كنيد».
علما و دانشمندان شيعه نيز به پيروى از امامان خود با قاطعيت تصريح كرده‏اند كه منظور از بدا همان تغيير قضاى الهى است كه در لوح محو و اثبات صورت مى‏گيرد و بدا به معناى آشكار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمى‏شود.
شيخ صدوق در تفسير اعتقاد به بدا مى‏گويد:
«يهود گفتند كه خداوند از كار فارغ شده، ما مى‏گوييم: بلكه خدا هر روز در كارى است «كل يوم هو فى شان‏» و هيچ كارى او را از كار ديگر باز نمى‏دارد، او زنده مى‏كند و مى‏ميراند و مى‏آفريند و روزى مى‏دهد و آنچه را كه بخواهد مى‏كند و معتقديم كه «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب‏»» . (20)
دانشمندان ديگر شيعه نيز مطالبى شبيه آن را اظهار كرده‏اند، با اين وجود ما نمى‏دانيم كه چرا برخى از نويسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را درباره‏ى خدا به معناى آشكار شدن پس از جهل، به شيعه نسبت مى‏دهند و بر اساس اين تهمت ناروا و نادرست‏به شيعه حمله مى‏كنند؟ در حالى كه شيعه از اين عقيده‏ى فاسد بيزار است و اگر آنها كمترين مطالعه‏اى در آثار شيعه داشتند و سوء نيتى در كار نبود، چنين تهمتى را نمى‏زدند.
آنها بيشتر به جريان بدا در داستان مرگ اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام استناد مى‏كنند كه گويا امام صادق عليه السلام گفته بود: «ما بدا لله فى شى‏ء كما بدا له فى اسماعيل ابنى‏» خدا را هيچ بدايى حاصل نشد مانند بدايى كه درباره‏ى فرزندم اسماعيل حاصل شد، گفته‏اند كه گويا امام صادق عليه السلام نخست اسماعيل را به امامت پس از خود تعيين كرده بود و چون او در زمان حيات پدرش مرد، امام صادق عليه السلام اين سخن را گفت.
البته ما اين روايت را به صورت مسند در كتب حديثى شيعه نيافتيم و شيخ صدوق آن را به صورت مرسل نقل مى‏كند و سپس روايت ديگرى مى‏آورد كه در آن به جاى «اسماعيل ابنى‏» «اسماعيل ابى‏» آمده كه روايت را مربوط به جريان ذبح اسماعيل توسط ابراهيم مى‏كند.صدوق سپس در هر دو روايت ترديد مى‏كند. (21) بعضى از محققان ديگر نيز اين روايت را جعلى مى‏دانند (22) واگر هم صحيح باشد باز مشكلى ندارد و بدان معنا نيست كه خدا از پيش نمى‏دانست كه اسماعيل خواهد مرد و امامت‏به حضرت موسى بن جعفر عليمها السلام خواهد رسيد، بلكه معناى آن اين است كه اسماعيل از چنان قدر و منزلتى برخوردار بود كه شايستگى امامت را داشت و اسماعيل و موسى هر دو لايق امامت و رهبرى بودند ولى خداوند با مرگ اسماعيل آشكار كرد كه امامت‏به موسى خواهد رسيد و اين از پيش در علم خدا بود و لذا رواياتى داريم كه طبق آنها نامهاى دوازده امام از پيش مشخص بوده و در حديث جابر از پيامبر، امامان به اسم معرفى شده‏اند. (23)
بنابراين، با توجه به مضمون روايات بسيارى كه برخى از آنها را نقل كرديم و با توجه به تصريحات دانشمندان شيعه، بدا چيزى جز تغيير قضاى الهى بدانسان كه در آيه‏ى مربوط به لوح محو و اثبات آمده، نيست و اين چيزى است كه همه‏ى مسلمانان به آن اعتقاد دارند.

پى‏نوشت‏ها:

1.تهانوى، كشاف اصطلاحات الفنون:2/1292.
2. ملا صدرا، الاسفار الاربعة:جزء اول از سفر سوم، ص 295.
3. بحارالانوار:57/366.
4. همان، ص‏375.
5. همان، ص‏207.
6. همان 368.
7. همان، ص 369.
8.. اعتقادات صدوق، ص 44، چاپ كنگره شيخ مفيد.
9. تصحيح الاعتقاد، ص 74، چاپ كنگره.
10. بحارالانوار:4/131.
11. به نقل كمره‏اى در شرح اصول كافى:1/607.
12. الدر المنثور:4/66.
13. كافى:1/146.
14. تفسير عياشى:2/215.
15.رجوع شود به تورات، سفر پيدايش، باب 6، جمله 6.
16. كافى:1/146.
17. توحيد صدوق، ص 334.
18. تفسير عياشى:2/218.
19. بحارالانوار:4/111.
20. الاعتقادات، ص 40،چاپ كنگره شيخ مفيد.
21. شيخ صدوق، التوحيد، ص 336.
22. مامقانى، تنقيح المقال:1/133 پيش از مامقانى هم خواجه نصير طوسى در پاسخ به تهمت نارواى فخر رازى به ائمه شيعه، اين روايت را ضعيف دانسته است. رجوع شود به: محصل افكار المتقدمين والمتاخرين، ص 365(پاورقى).
23. اين روايت علاوه بر كتب شيعه در برخى از منابع اهل سنت هم آمده است مانند: فرائد السمطين از حموينى:2/134.

مقالات مشابه

بخش مسائل نظری تاریخ و قرآن؛ آغاز و انجام جهان(2)

نام نشریهیاد

نام نویسندهسیدصدرالدین طاهری

انتساب پدیده های ویژه به خداوند

نام نشریهمربیان

نام نویسندهعلی‌اصغر الهامی‌نیا

از ازليت تا ابديت‏

نام نویسندهاحمد بهشتی

جهان را پاس بداريم - قسمت اول

نام نویسندهاحمد بهشتی