يكي از مهمترين مباحثي كه در تاريخ اديان الهي از ديرباز مطرح بوده بحث دين واحد و يا تكثر اديان است. سؤال اصلي در اينجا اين است كه آيا دين جوهره واحدي است كه در ازمنه و امكنه مختلف به مقتضاي شرايط و اوضاع جوامع بشري تشريع شده و يا اينكه ما اديان مختلف با آموزه هاي كاملاً متعارض و متفاوت داشته ايم كه آخرين دين به نام اسلام بر پيامبر ختمي مرتبت نازل شده است. در فرض اول اديان در عين تكثر با يكديگر همزيستي داشته و ريشه و جوهره همه آنها يكي است و در فرض دوم تكثرگرايي در اديان و شريعت در مقام ثبوت مطرح است به گونه اي كه هيچ گونه اشتراكات و همزيستي ريشه اي با يكديگر نداشته و پيروان آن در مقام تكفير يكديگر برمي آيند. نگارنده اين مقاله در مقام اثبات فرض اول است و فرض دوم را با توجه به سيره پيامبران و آموزه هاي وحياني آنان مردود مي داند.
تعدد و تنوع اديان واقعيتي انكارناپذير است، هرچند كه حقيقتي همه آن ها را تأييد و پشتيباني نكند. به اين معنا كه اگر براي هر واقعيتي، حقيقتي قايل نشويم و يا براي هر حقيقتي، واقعيتي نيابيم، تعدد و تنوع اديان از آن دست پديده ها و واقعيت هايي است كه براي آن حقيقتي در نفس الامر و در نگرش توحيدي نيست. برخي از امور و پديده هاي اجتماعي، پديده هايي هستند كه در جامعه وجود دارند و نمي توان واقعيت آن را انكار كرد. ناهنجاري هاي اجتماعي و بزهكاري از اين دست پديده هاي واقعي موجود مي باشند كه رنگ و بويي از حقيقت نبرده و به عنوان باطل خود را بر جامعه تحميل كرده اند. در نگرش توحيدي اسلام و قرآن و تعدد و تنوع قومي و فرهنگي و زباني، امري واقعي و حقيقي شمرده شده است و براي آن اهداف و فوايد مثبت و سازنده اي نيز بيان مي شود. (سوره روم آيه22) چنان كه براي تعدد شرايع نيز علل و اسبابي بيان و فوايد و آثار آن تبيين شده و به عنوان امري واقعي و حقيقي و تحليل و تأييد شده است. (لكل جعلنا منكم شريعه و منهجا، سوره مائده آيه48) اما تعدد اديان در نگرش توحيدي اسلام و قرآن، امري واقعي ولي باطل دانسته شده است به طوري كه در وازنش و رد آن چنين گفته شده است: ان الدين عندالله الاسلام (آل عمران آيه19) دين در نزد خدا يكي و آن نيز اسلام است و يا: من يبتغ غيرالاسلام دينافلن يقبل منه (همان آيه85)؛ هر كس غير اسلام ديني را بجويد هرگز از او پذيرفته نمي شود.
به نظر مي رسد كه اين واژه را هم مي توان در معناي اصطلاحي آن يعني اسلام تاريخي كه با پيامبري رسول خدا(ص) آغاز مي شود به كار برد و تفسير نمود و هم در معناي لغوي آن به معناي تسليم در برابر خداوند كه همه پيامبران به گونه آن را بيان كرده اند. از آن ميان عبارتي كه برخي از پيامبران پيشين در اين باره دارند و مي گويند: اني اسلمت لرب العالمين و يا... (سوره بقره آيه131 و نمل آيه44 و نيز احقاف آيه15 و آل عمران آيه133) اگر مراد از اين واژه اسلام تاريخي باشد كه شريعت آخرين پيامبر(ص) است، مي توان اين گونه توجيه و تفسير كرد كه شريعت اسلام به جهت داشتن همه ويژگي هاي شرايع پيشين از نوعي جامعيت و دربرگيرندگي برخوردار مي باشد كه مي توان بر پايه و اساس آن شريعت اسلام را همان دين جامع كه همه پيامبران بدان اعتقاد داشته اند دانست كه به جهت اقتضائات زماني و مكاني در ظرف زمان و مكان حضورشان امكان تحقق نمي توانست يابد. به اين معنا كه آرمان همه پيامبر و باور و اعتقادشان همين دين و شريعت جامع اخيري بوده است ولي به جهت فقدان ظرفيت امكان تحقق در آن زمان وجود نداشته است. بنابراين آنان به همين شريعت باور داشته ولي به جهت فقدان ظرفيت آن را بيان و يا به كار نمي گرفته اند.
معنا و تفسير ديگري كه مي توان از آيه كرد اين است كه مراد از اسلام در آيه دين اسلام به عنوان «دين» و نه شريعت است. به اين معنا كه همه پيامبران چنان كه خود تصريح دارند بر دين اسلام بوده اند كه دين توحيد و معاد است و اصول و مؤلفه هاي عبارت از سه اصل اساسي توحيد و معاد و نبوت است. بنابراين همه پيامبران شرايع معتقد به اين اصول سه گانه بوده كه مؤلفه هاي دين اسلام غير تاريخي را تشكيل مي دهند. اما اين تنها شريعت آخرين پيامبر به اين نام خوانده شده است به جهت پاي بندي به اين اصول در ميان ايشان و تقويت و تحكيم پايه هاي آن در اين آخرين شريعت است. در حقيقت شريعت محمدي(ص)، به جهت جامعيت و دربرگيرندگي همان دين اسلام خوانده شده است.
به نظر مي رسد كه تفسير ديگري مي توان براي اين اصطلاح يافت. شريعت آخرين پيامبر به جهت آن كه همه پيامبران پيشين و اصول آنان (ما انزل اليك و ما انزل من قبلك سوره بقره آيه4) را پذيرفته است، تنها شريعتي است كه مي تواند مدعي آن شود كه دين اسلام را پذيرفته است؛ زيرا امت هر شريعتي از شرايع چون موسوي(ع) و عيسوي(ع) بخشي از دين را نپذيرفته و پيامبري يكي و يا چند نفر را معتقد نيستند نمي توانند مدعي آن شوند كه به اصول دين اسلام باور دارند و بر دين اسلام هستند هرچند كه پيامبرانشان بر دين اسلام بوده اند؛ زيرا همه پيامبران نه تنها پيامبري پيشينان و آيندگان را پذيرفته بودند بلكه بر آمدن پيامبران آينده بشارت مي دادند و خود اقرار به پيامبري ايشان مي كردند. چنان كه پيامبر و اميرمؤمنان و هر امام پيشيني در زمان خود به امامت پيشين و پسين خود ايمان و بدان بشارت مي داد. در حقيقت اسلام حقيقي جمعي است كه انكار يكي به معناي انكار كل و اصل است. اگر كسي به يكي از اصول و يا پايه هاي آن چون پيامبري يكي از پيامبران اعتقاد و باور نداشته باشد در حقيقت اسلام را باور نداشته است. در آيات قرآني به مسلمانان دستور داده شده است كه مي بايست به همه پيامبران و آموزه هاي وحياني آنان ايمان بياورند و ميان هيچ پيامبري تفرقه نيافكنند. (سوره بقره آيه136) اين بدان معناست كه اسلام تنها با تحقق اين شرايط تحقق مي يابد و تنها كساني مي توانند مدعي اسلام و دين آن شوند كه پاي بندي و باور خود را به همه آن اصول و شرايط اعلام نمايند، چنان كه پيامبران پيشين چنين كردند و قرآن از ايمان و بشارت ايشان نسبت به پيامبري و آموزه هاي پيامبران بعدي سخن مي گويد (سوره صف آيه 6) تصديق متأخرين از پيشينيان و يا بشارت پيشينيان از آمدن متأخرين و دعوت مردمان بدانان همه نشانه اسلام و تدين به دين اسلام حقيقي و تاريخي است. از اين رو مي توان مدعي شد كه تنها شريعت آخرين پيامبر(ص) و امت او بر دين اسلام هستند مگر آن كه امت ها و شرايع ديگر به پيامبري و آموزه هاي آخرين پيامبر اقرار نمايند و آن را بپذيرند چنان كه به گزارش قرآن پيامبران پيشين چنين كردند و در زمان خويش به شريعت محمدي(ص) ايمان آورده و اقرار نموده اند. (سوره صف آيه 6 و نيز آل عمران آيه 285).
پرسشي كه در اين جا مطرح مي شود آن است كه آيا ميان شرايع متعدد و متنوع نوعي هم ترازي و كفو بودن مشاهده مي شود؟
با آن چه كه درباره نگره قرآن به شرايع و مفهوم دين اسلام گفته شد به دست مي آيد كه ميان شرايع نمي تواند هم ترازي وجود داشته باشد. علت آن را مي توان به دو وجه بيان كرد: نخست آن كه شرايع در شرايط زماني و مكاني و مقتضيات عصر نازل شده اند و هر كدام بخشي از دين اسلام را كه دين اول و آخر خداوند و صراط مستقيم به سوي كمال و سعادت است، دربرداشته اند؛ از اين رو نمي تواند كه دو شريعت موسوي و يا عيسوي با هم هم تراز باشند، بلكه شريعت متأخر به جهاتي از ظرفيت آموزه اي و تحقق بخشي به مفهوم دين (اسلام) قوي تر و جامع بودن نزديك است. بنابراين به هيچ وجه نمي توان قايل و معتقد به همترازي ميان شرايع شد. هر چند كه بر اين باوريم كه همه پيامبران بر دين اسلام و قايل به دين جامع بودند ولي خود در عصري مي زيستند كه نمي توانستند به همه دين عمل كنند هر چند كه بدان باور داشته اند. از سوي خداوند همان گونه كه پيامبراني را بر پيامبران ديگر برتري و فضيلت داده است اين فضيلت در شرايع نيز وجود و تحقق يافته است (بقره آيه 253 و نيز اسراء آيه 55).
دوم آن همه شرايع از نظر آموزه ها و گزاره ها در يك سطح نيستند و ميان آنان تفاوت هايي وجود دارد كه اگر موجب تغيير ماهوي نشود عامل مهمي براي ناهمترازي است. شريعت آخرين از جهاتي چند بر همه شرايع پيشين مقدم و برتر است و هرگز بر سطح آن ها قرار نمي گيرد.
هر چند اسلام نه تنها شرايع پيشين را به عنوان يك حق پذيرفته و به عنوان واقعيت با موجود از آن ها كنار آمده است و همه حقوق امت هاي پيشين را حفظ و محافظت مي فرمايد ولي هرگز تكافو و هم ترازي با شرايع ديگر را نپذيرفته است و شريعت خود را به عنوان دين اسلام معرفي و بيان مي دارد كه اين شريعت است كه تنها مي تواند به عنوان دين كامل و جامع مقبول باشد. اين نگره قرآني و روايي بنياد تكثرگرايي در دين را از ميان مي برد هر چند كه تكثرگرايي در شريعت را به عنوان يك حق و واقعيت مي پذيرد و با آن كنار مي آيد.
برخي با تمسك به آيه 145 سوره بقره كه مي فرمايد: اگر هرگونه معجزه اي براي اهل كتاب بياوري باز قبله تو را پيروي نمي كنند و تو نيز پيرو قبله آنان نيستي و خود آنان پيرو قبله يك ديگر نيستند، مي كوشند تا تكثرگرايي در دين را به عنوان امري پذيرفته شده از سوي قرآن و پيامبر بيان دارند؛ درحالي كه در اين آيه با نگاهي نكوهش گونه و سرزنش آميز به نگره و رويكرد امت هاي شرايع ديگر به آنان گوشزد مي كند كه اين رويكرد بر پايه هوا و هوس است نه امري پذيرفتني، معقول و حق، تا بر پايه آن ادعا شود كه اسلام و قرآن تكثرگرايي در دين را پذيرفته است.
به نظر مي رسد كه در نگره اسلامي، تكثرگرايي در شرايع تا زماني (يعني در يك محدوده زماني و عصري) امري مقبول است. به اين معنا كه تا پيش از ظهور اسلام، حق آن بود كه شرايع متعدد براي شرايط و مقتضيات عصري پديد آيد، ولي با اين شرط كه هر شريعت متأخري به عنوان تصديق كننده شريعت پيشين و ناسخ آن عمل كند. بنابراين شريعت پيامبر آخر زمان(ص) به عنوان مصدق و ناسخ همه شرايع پيشين عمل مي كند.
آيات قرآني درباره شرايع اين گونه رويكردي را از خود بيان و بروز مي دهند، بنابراين نمي توان تعدد شرايع را در همه زمان ها و اعصار به عنوان يك حق در نگره قرآني اثبات كرد؛ بلكه نهايت چيزي كه مي توان اثبات كرد آن است كه قرآن شرايع ديگر را به عنوان يك حق پذيرفته و با آن كنار آمده و همزيستي با آن را پيشنهاد و بلكه دستور مي دهد.
آياتي در قرآن بيان مي كند كه خداوند از بقاي شرايع عيسوي و موسوي تا زمان بقاي زمين و حتي در عصر ظهور خبر مي دهد به گونه اي كه تا پيش از قيامت اين شرايع و امت آن باقي و پابرجاست و اين بدان معناست كه اسلام و قرآن با اين واقعيت كنار آمده و دستور به همزيستي با اين شرايع را مي دهد ولي اين هرگز به معنا و مفهوم پذيرش شرايع به عنوان يك حق دايمي و ثابت نيست.
پس از آن كه دانسته شد كه اسلام و قرآن، شرايع را به عنوان يك واقعيت و پديده پذيرفته است هر چند كه آن را در عصر كنوني به عنوان يك حقيقت نمي پذيرد، اين پرسش پيش مي آيد كه آيا اسلام مي كوشد تا شرايع ديگر را از صحنه اجتماعي جوامع بشري حذف كند؟
به نظر مي رسد كه در نگره قرآني اسلام نه تنها تلاشي براي از ميان بردن شرايع ديگر نمي كند بلكه مي كوشد با تاييد و تقويت وجوه مشتركي چون توحيد و معاد آنان را با خود هماهنگ و هم جهت كند. همزيستي و همكاري با شرايع ديگر براي اين منظور صورت مي گيرد تا اديان باطل و غيرآسماني را از صحنه جوامع بشري بزدايند. پذيرش گزاره خبري قرآن درباره بقاي شرايع يهودي و مسيحي تا قيامت نشان دهنده و بيانگر آن است كه اسلام و قرآن واقعيت شرايع و تكثر در شريعت را نه به عنوان حق و حقيقت پذيرفته و مي كوشد تا با آن تعامل مفيد و سازنده اي داشته باشد.
پذيرش تعدد شرايع نه اديان و تنوع آن ها مبناي روابط اسلام و دولت اسلامي با امت ها و امت هاي پيرو شرايع ديگر است. البته اسلام هرگز به تعدد اديان باور نداشته و اديان غيرالهي را به عنوان يك حقيقت نپذيرفته و مي كوشد تا همه را در ذيل دين اسلام گرد آورد. قرآن تنها شرايع آسماني را پذيرفته و با آن تعامل مي كند. از اين رو در اين نوشتار هرگاه سخن از همزيستي و تعامل با شرايع مطرح مي شود مراد و منظور شرايع آسماني است.
قرآن درباره واقعيت امت ها و شرايع مي گويد: لكل امه جعلنا منسكا هم ناسكوه فلايناز عنك في الامر... (حج آيه 67) براي هر امتي مناسك و آييني قرار داديم كه به آن ها عمل كنند، پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند.
و نيز مي فرمايد: براي هر يك از شما امت ها، شريعت و راه روشني قرار داده ايم و اگر خدا مي خواست شما را يك امت قرار مي داد ولي خواست و اراده او بر اين قرار گرفت تا شما را در آن چه به شما داده است بيازمايد. پس در كارهاي نيك بر يك ديگر پيشي جوييد. بازگشت همه شما به سوي خداست. آن گاه درباره آن چه در آن اختلاف مي كرديد، آگاهتان خواهد كرد. (مائده آيه 48)
قرآن در اين آيه يكي از علل اختلاف و تعدد شرايع را به خداوند نسبت مي دهد كه به جهت آزمايش و ايجاد رقابت در ميان بشر انجام مي گيرد. رقابت سالم در هر حوزه اي اگر باشد خوب و پسنديده است زيرا موجب مي شود تا افراد و جامعه به سوي رشد و بالندگي كشانده شوند.
نگره قرآن به اهل كتاب و ديگر شرايع اين گونه است كه آنان را با همه كاستي ها در آموزه ها و رفتارها گاه به جهت اعمال و رفتار پسنديده اي كه از خود بروز مي دهند، مي ستايد و درباره ايشان مي فرمايد: همه اهل كتاب يكسان نيستند. از ميان آنان كساني درست كردارند كه آيات الهي را در دل شب مي خوانند و سر به سجده مي نهند و به خدا و روز قيامت ايمان دارند و به كار پسنديده فرمان مي دهند و از كار ناپسند باز مي دارند و در كارهاي نيك شتاب مي كنند و آنان از صالحان و شايستگان هستند. (سوره آل عمران آيه 113)
در حقيقت در ميان اهل كتاب كساني هستند كه به اصول سه گانه توحيد و قيامت و نبوت (آيات الهي كه نازل شده) ايمان دارند و به عمل صالح مي پردازند. اين گونه ستايش و توصيف مومنان شرايع ديگر موجب مي شود كه نوعي هماهنگي فكري و عملي ميان آنان با مسلمانان پديد آيد. اين همان چيزي است كه در آيه اي ديگر قرآن از آن به كلمه سواء تعبير كرده و از مومنان مي خواهد كه اهل كتاب را به اين عنوان به سوي خود بخوانند تا جبهه واحد و يگانه اي را در برابر دشمنان توحيد و دين پديد آورند. (آل عمران آيه 69)
بر پايه همين آموزه هاي قرآني است كه پيامبر(ص) با ورود به مدينه و ايجاد دولت اسلامي اقدام به صدور منشور مدينه مي كند و شرايع ديگر آسماني را به عنوان شرايع توحيدي به رسميت مي شناسد. هر چند كه نقدهاي صريح و روشني بر برخي از اصول و باورهاي ايشان وارد مي سازد با اين همه اصل را همزيستي مسالمت آميز با آنان قرار داده و همگان را بدان مي خواند. (نگاه كنيد به سيره ابن هشام ج 2 ص 126 و تاريخ طبري ج 2 ص 295 و نيز تاريخ تمدن ويل دورانت ترجمه ابوطالب صارمي ج 4 ص 239 و 240)
اكنون اين پرسش خود را نمايان مي سازد كه برخورد اسلام با ديگر انسان هايي كه در اين حوزه هاي ياد شده نمي گنجند چگونه است؟ آيا اصل در تعامل با آن جنگ و كشتن است يا صلح و همزيستي؟
در آيات قرآني كه در اوج اقتدار دولت اسلامي و نيرومندي مسلمانان در حجاز نازل شده است آياتي يافت مي شود كه به بيان چگونگي برخورد با غيراهل كتاب و شرايع آسماني پرداخته است. در اين آيات اصل را صلح و همزيستي همراه با شرايطي بيان مي كند. در اين آيات همزيستي مشروط به ايمان به شرايع نيست بلكه هر كسي كه از تجاوز و سلطه كناره گرفت مي تواند در محيط خود زندگي كند. (انفال آيه 61 و 62 و نيز ممتحنه آيه 7 و نيز آيه 8)
خلیل منصوری( اين مقاله با نام مستعار علي آقاخانی چاپ شده است)