وحی و فرهنگ عصر نزول

پدیدآورابراهیم کلانتری

نشریهعلوم انسانی دانشگاه الزهرا(س)

شماره نشریه40

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1518 بازدید
وحی و فرهنگ عصر نزول

ابراهیم کلانتری

چکیده :

مقارن با پیشرفت‏های شگرف آدمیان در شاخه‏های گوناگون علوم، حوزه الهیات نیز به گونه‏ای چشمگیر متحول و با مسائل و مباحث جدیدی مواجه شده است.بخشی از مباحث و مسائل جدید در این حوزه به<<وحیو کیفیت نزول، دریافت و ابلاغ آن مربوط می‏باشد. بحث از تأثیرپذیری یا عدم تأثیرپذیری وحی از فرهنگ عصر نزول، از جمله همین مسائل است که نگارنده در مقاله حاضر به طرح آن پرداخته است.در آغاز زمینه شکل‏گیری سئوال اصلی این بحث در اذهان بررسی گردیده است و پس از آن به ذکر سئوال و بیان دو رویکرد متفاوت در قبال آن پرداخته شده است.رویکرد اثباتی به موضوع محل بحث که به تأثیرپذیری وحی از فرهنگ عصر نزول نظر دارد، رویکردی است که با بسیاری از اندیشه‏های دینی درباره وحی قرآنی ناسازگار است.به همین سبب نگارنده تلاش کرده است ابتدا این دیدگاه را با تفصیل بیشتری بیان و سپس به نقادی منصفانه آن بپردازد.نتیجه نهایی این نوشتار به تثبیت رویکرد دیگر در موضوع بحث، که به نفی جدی هرگونه تأثیرپذیری وحی از فرهنگ عصر نزول نظر دارد، منتهی می‏شود.

مقدمه

نزول وحی به مثابه گشوده شدن بابی است که جهان ماده را با جهان معنا متصل کرده و معارف و حقایق ژرف و بلندی را از جهان معنا به جهان ماده سرازیر می‏سازد.پیامبران در این اتصال نقش واسطه و معبری را دارند که حقایق آسمانی از مسیر آنان عبور و در اختیار آدمیان قرار می‏گیرد.
در اتصال میان دو عالم، که در نزول وحی رخ می‏دهد، یک سوی این اتصال جهانی است که به کلی از ویژگی‏ها و مختصات مادی همانند زمان، مکان، تدریج و تغییر، فارغ و مبراست اما سوی دیگر آن(جهان ماده)با همه این ویژگی‏ها و مختصات دست به گریبان است.
اولا:گیرندگان وحی(پیامبر)انسان‏هایی بوده‏اند که در قطعه‏ای از زمان و منطقه جغرافیایی معینی متولد شده‏اند، تحت سرپرستی خانواده و والدین خود رشد و تربیت یافته‏اند، با زبان قوم خود سخن گفته‏اند، همچون سایر انسان‏های عصر خود به کار و دادوستد اشتغال یافته‏اند و از مواهب طبیعی پیرامون خود بهره گرفته‏اند.در حقیقت پیامبران نیز همانند سایر انسان‏ها در بستر جامعه عصر خویش نشو ونما یافته‏اند و عضوی از آن جامعه به حساب می‏آمدند. 1
ثانیا:رحمت وحی آسمانی به این منظور باریدن می‏گرفت تا رزایل، کجی‏ها، زشتی‏ها، پلیدی‏ها، انحراف‏ها و سنت‏های غلط را از جامعه انسانی بزداید و راه رستگاری، سعادت و کمال را بر آدمیان هموار سازد.در نزولوحی آنچه در حقیقت هدف قرار گیرد مجموعه بزرگی از باورها، رفتارها و سنن اجتماعی انسان‏هاست، برخی به کلی ریشه‏کن، برخی تعدیل و برخی امضا و تائید می‏گردد.البته در کناراین هدف بزرگ سنت‏های نوین و قوانین و دستور العمل‏های جدیدی (1)-این حقیقت علاوه بر آنکه در تاریخ انبیاء به روشنی مذکور است، بارها نیز مورد تصریح قرآن کریم قرار گرفته است.
نیز از ناحیه وحی تأسیس می‏گردد.از این رو بخش بزرگی از وحی ناظر به متن واقعیت است همان واقعیتی که رنگ زمان، مکان و فرهنگ خاصی به خود گرفته و بدون این مختصات نمی‏تواند وجود داشته باشد.
ثانیا:در اتصال میان دو عالم، اولین و اصلی‏ترین نیاز، استخدام و به کار گرفتن وسیله‏ای است که از عهده انتقال آن حقایق به خوبی برآید و بدون کم‏ترین نقص و نارسایی آنها را در اختیار مخاطبان قرار دهد.این وسیله چیزی جز زبان و دستگاه واژگانی عصر و منطقه نزول وحی نمی‏تواند باشد.از سویی زبان مهم‏ترین عنصر 1 و بارزترین نمود فرهنگ زمان خویش است که در آن عناصر گوناگون از فرهنگ، آداب، باورها، جهان‏بینی‏ها و تئوری‏های عصر بروز و رسمیت یافته و قواعد و دستورات حاکم بر آن، تنگاها و فراخناهای بسیاری برای آن ایجاد نموده است.
مطالب بالا این نتیجه را به روشنی آشکار می‏سازد که در اتصال میان دو عالم، این سوی اتصال، که به جهان ما مربوط می‏باشد، به کلی محکوم ویژگی‏ها و مختصات حاکم بر همین جهانست، هم گیرنده وحی انسان و محکوم به شرایط انسانی و فرهنگی جامعه خویش است، هم مخاطبان وحی انسانند و درگیر فرهنگ و آداب عصر خویشند و هم وسیله انتقال وحی ابزاری انسانی و برآمده از فرهنگ عصر خویش است.
قرآن که خود نمونه تام و خالص وحی الهی است، در مسأله بعثت انبیاء، بر هر سه عنصر انسانی و این حهانی موجود در این سوی اتصال صحه گذاشته و چنین می‏گوید:<<و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم 2 .و هیچ پیامبری(گیرنده وحی)نفرستادیم مگر با زبان(وسیله انتقال وحی)قومش(مخاطبان وحی)تا حقایق را برای آنان روشن نماید.آنچه گذشت از چنان وضوح و بداهت وجدانی و تاریخی برخوردار است که محتاج هیچ برهان و استدلالی نیست؛لیکن از درون همین حقیقت آشکار سئوال پیچیده‏ای سر برآورده که محتاج دقت، موشکافی و مباحث بسیار است.

آیا وحی از فرهنگ عصر نزول متأثر شده است؟

سئوال این است که آیا فرهنگ و شرایط خاص حاکم بر این سوی اتصال که دریافت کنندگان، مخاطبان و دستگاه تفهیم و تفاهم آنان را به گونه‏ای یک‏سان محکوم خود ساخته است، بر معارف و حقایق نازل شده از آن عالم، مؤثر افتاده است یا خیر؟
به بیان دیگر آیا وحی، که بر دریافت‏کننده‏أی از نوع انسان فرود می‏آید و با زبان انسانی به مخاطبانی از جنس انسان انتقال می‏یابد و بر واقعات جاری در زندگی فردی و جمعی انسان‏ها نظر دارد، از فرهنگ حاکم بر فضای فکری و معیشتی همین انسان‏ها متأثر شده است یا خیر؟
پرسش بالا اگر ناظر به کتاب مقدس(عهد عتیق-تورات، عهد جدید-انجیل)موجود و مورد تمسک یهودیان و مسیحیان باشد، به نظر می‏رسد، با توجه به از بین رفتن تورات و انجیل اصلی، جواب آن مثبت و شاید بتوان گفت مورد اتفاق است.زیرا امروز دیگر حتی در میان خود یهودیان و مسیحیان این حقیقت به وضوح مبرهن شده است که آنچه تحت عنوان کتاب مقدس در اختیار آنان است، کلام خدا و وحی نازل شده بر دو پیامبر اولوالعزم الهی حضرت موسی و حضرت عیسی(ع)نمی‏باشد، بلکه دست نوشته‏هایی است که سال‏ها پس از حضور آن پیامبران توسط برخی از پیروان آنان تدوین و ترویج گشته است و از آنجا که نویسندگان این کتاب‏ها متأثر از فرهنگ زمان و باورهای علمی عصر خویش بوده‏اند، همان فرهنگ و باورهای علمی در نوشته‏های آنان نیز انعکاس یافته است 1 .
و اما قرآن در باور عموم مسلمانان یگانه اثر آسمانی موجود در جهان بشریت است که یک پارچه عین کلام خدا و وحی نازل شده بر پیامبر گرامی اسلام(ص)است و از بدو نزول تا امروز بدون ذره‏ای تغییر و دخالت انسانی از گزند هرگونه تحریف و دست بردی درامان مانده است. بر اساس این اعتقاد بنیادی، دخالت هر نوع عامل انسانی در شکل‏گیری پیام قرآن و متأثر شدن آن از فرهنگ زمان، عادات، و باورهای علمی و جهان‏بینی مردمان عصر نزول، به کلی منتفی اعلام شده است.این باور در نزد مؤمنان، تاریخی به بلندای تاریخ قرآن دارد و همواره به عنوان یک اصل اساسی بدیده قبول تلقی و فروع بسیاری بر آن استوار شده است؛لیکن در دوران معاصر برخی از مستشرقان و اسلام‏شناسان خارجی و غیر مسلمان 1 و همچنین برخی از نویسندگان و پژوهندگان مسلمان بر این باور رفته‏اند که قرآن کریم نیز فرهنگ عصر نزول خود، متأثر گشته و عناصری از آن فرهنگ به متن قرآن راه یافته است.
مشی نویسندگان مسلمان در بیان و پذیرش این دیدگاه به‏گونه یک‏سان نبوده است.برخی با اعتراف صریح به قدسیت قرآن و وحیانی بودن مجموع معارف و الفاظ آن، بازتاب فرهنگ عصر نزول در قرآن را نه امری قهری و اجتناب‏ناپذیر، که کاملا اختیاری و با علم و آگاهی صاحب قرآن و از سر عمد و صلاحدید خداوند دانسته‏اند.اینان بر این که«فرهنگ، یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و رسوم و مناسبات و جهان‏بینی مردمان عصر نزول قرآن(و طبعا مقادیری از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت)عالما و عامدا و به صلاحدید صاحب قرآن، خداوند سبحان، در کلام اللّه‏[-قرآن‏]راه داده شده است(نه اینکه قهرا و طبعا راه یافته است)» 2 .
از نگاه همین نویسنده، بازتاب فرهنگ عصر نزول در قرآن در موارد زیر خلاصه می‏گردد:
1-اسباب نزول 1 ، یعنی پدیده‏ها و رویدادهای مثبت یا منفی و همچنین سوال‏هایی که در جامعه مسلمانان عصر نزول پیش می‏آمد و به تناسب آنان آیاتی بر پیامبر(ص)نازل می‏گردید.
2-پدیده‏هایی از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت، که به منظور تخطئه، رد و یا اصلاح، در قرآن ذکر شده است.
3-امکانات و قالب‏های زبانی-ابزارها و ادوات بیانی رایج در عصر نزول.
4-واژگان رایج در زبان عربی عصر نزول که برخی از آنها واژه‏های قرضی(وام واژه‏ها)از زبان‏های دیگر است.وی پس از ذکر مثال‏هایی برای موارد بالا، به منظور جلوگیری از هر گونه سوءبرداشت مراد خود از بازتاب فرهنگ عصر نزول بر قرآن را این‏گونه بیان می‏دارد: «مراد راقم این سطور این نیست که کلیه محتویات و مطالب و معارف قرآنی بازتاب فرهنگ زمانه است بلکه بدنه اصلی قرآن کریم بیان حقایق لاهوتی ابدی است و بخش کم‏تر و بسیار کم‏تری از آن بازتابنده اسباب نزول، یا رویدادهای زمان نزول وحی، و فرهنگ زمانه است.باز هم تأکید می‏کنیم که این بازتاب و تأثیر از سوی زمین بر آسمان نیست، بلکه انتخاب آگاهانه خداوند سمیع و بصیر و علیم و مدبر است» 2 .
برخی از نویسندگان با بسط وسیعی که در مفهوم«لسان قوم» 3 قائل شده‏اند، بازتاب فرهنگ عصر نزول را بر قرآن توسعه داده و موارد بیشتری را برشمرده‏اند. 4
همین نویسنده بر این باور است که رعایت«لسان قوم»[-زبان مخاطبان‏]در قرآن، سبب شده است که برخی از تعبیرهای رایج زبان عربی که برخاسته از فرهنگ جاهلی عصر نزول بوده است
از سر تسامح و تساهل با مخاطبان، در قرآن راه یابد، وی غلبه خطاب‏های مذکر در قرآن و همچنین مؤنث آوردن«شمس»و مذکر انگاشتن«قمر»در قرآن را از این باب قلمداد کرده است.
وی مضمون برخی از آیات قرآن را-که محل نزول دراز دامن متکلمان و ارباب مذاهب بوده-برخاسته از باورهای رایج عصر نزول دانسته و به گمان خود با طرح و بسط دیدگاه«رعایت لسان قوم»براحتی به حل و فصل آن نزاع سهمگین توفیق یافته است: «بعضی آیات متشابه قرآن که قرن‏ها مایه بحث متکلمان و محل اختلاف فرق و مذاهب بوده است، با این بیان قابل فهم و توجیه است و نیاز به راه دور رفتن نیست.<<الرحمن علی العرش استوی 1 در کتاب اول پادشاهان(تورات)باب 22 آیه 19 آمده است:خداوند را بر کرسی خود نشسته دیدم و در کتاب اشعیاء باب 6 آیه اول آمده است:خداوند را دیدم که بر کرسی بلند و عالی نشسته بود» 2 .
وی نمونه‏های دیگری را در همین باب متذکر می‏شود و بر این باور است که تشبیه‏ها، استعاره، کنایه‏ها و مجازی به کار آمده در قرآن و همچنین استعمال کلماتی از قبیل کید، اضلال، انتقام و غضب درباره خداوند همگی از باب رعایت لسان قوم در قرآن وارد شده‏اند. 3 وی ذکر اعلام تاریخی و جغرافیایی در قرآن را نیز بر همین اساس می‏داند و در این خصوص چنین می‏گوید: «اعلام تاریخی و جغرافیایی در قرآن نیز چون غالبا ذکر آنها مقصود بالاصاله نیست بلکه برای بیان مقصد دیگری همچون نصیحت و عبرت و تشویق یا تنبیه است، لذا اگر بر مشهور و معروف و معهود نزد مخاطبان اکتفاء شده باشد عجبی نیست و اشکالی ندارد» 4 .
گروهی از نویسندگان معاصر پا را فراتر گذاشته و تأثیر فرهنگ عصر نزول را بر قرآن بسی بیش‏تر از آنچه گذشت دانسته‏اند.این گروه که به نظر می‏رسد به وضوح از نوشته‏های مستشرقان درباره قرآن بهره جسته‏اند تا اندازه زیادی از سبک و سیاق متعارف در پژوهش‏های قرآنی و تفسیری فاصله گرفته و به گمان خود در این عرصه طرحی نو درانداخته‏اند.
نویسنده‏ای از همین گروه 1 ابتدا بر این نکته تأکید می‏ورزد که به کار گرفته شدن زبان بشری در وحی لاجرم بر محتوای وحی تأثیرگذاشته و آنرا در خور جهان آدمی و به تعبیری«بشری» کرده است همین نکته سبب شده است که فهم وحی برای مخاطبان عصر نزول ممکن و در دستگاه فاهمه آنان قابل هضم گردد 2 .وی سپس بر همین مبنا نمونه‏هایی از تاثیرپذیری وحی از فکر و فرهنگ عصر در قرآن(نظام بطلمیوسی)، به کار آمدن زبان تجاری متناسب با جامعه بازرگانی آن روز(تعابیری مانند ربح، خسران، تجارت، بیع، شراء، قرض)استفاده کامل از اسلوب کلامی و ادبی عربستان قدیم(مثل استفاده از بیان سجع، نفرین، لعنت، قسم)تائید و امضای برخی از نهادها و مقررات اجتماعی، حقوقی و سیاسی و آداب و رسوم متعارف در عصر نزول(مانند حج، قربانی کردن، عقیقه و...)به کار گرفتن کلمات و مفاهیم کلیدی رایج در عصر نزول(مانند اللّه، نبی، جنت، جهنم، شفاعت و...)ذکر قصص رایج انبیا در میان قوم عرب و به تصویر درآوردن قیامت و بهشت و دوزخ با استفاده از عناصر معهود در معیشت و جامعه عرب، همه حکایت از تأثیر یافتن وحی از فکر و فرهنگ عصر نزول دارد. 3
تحلیلی این‏گونه از وحی که به طور طبیعی قداست را از قرآن می‏ستاند و آن را در ردیف تألیف بشری می‏نشاند، بخش‏ها و مقولات مختلفی از دین را متأثر می‏سازد که نویسنده خود بر آن اشعار نموده است:
«به زبان بشر بودن وحی و به لسان قوم سخن گفتن انبیاء، با توجه به گسترده مفهومی و عمق معنایی و جوانب عدیده آن...آثار و نتایج دین شناسانه، فقه شناسانه عمیقی دارد، یعنی در فهم ما از دین و مقولات دینی و در نگرش ما به فقه و مقولات فقهی، حقوقی و احکام اجتماعی، سیاسی تأثیر می‏نهد و دین و فقه به‏گونه‏ای دیگر چهره می‏نماید» 1 .
نویسنده در پایان، پیامدهای این دیدگاه را در فهم، تفسیر و برداشت از قرآن یادآوری نموده و با اطمینان بر این نکته تصریح می‏ورزد که زبان بشری و خصلت کنایی-تمیلی قرآن، جستجوی حقیقت را برای جزءجزء آیات قرآن-آن‏گونه که در میان مفسران و پژوهشگران قرانی از صدر اسلام تاکنون رایج بوده-غیر ممکن ساخته است:
«فرض مجازگویی، فرض همزبانی وحی با مخاطبین، و فرض خصلت کنایی-تمثیلی برای آیات، مسیر ویژه‏ای پیش پای مفسر می‏نهد و از افتادن صرف در کنکاش‏های لغوی، قرائن لفظیه و حالیه و مقالیه بازمی‏دارد و برای او جست‏وجوی معنی ظاهری صحیح برای پاره‏هایی از آن، بیهوده می‏نماید و او را وامی‏دارد که غرض را بگیرد و از تطبیق جزء به آیات با حقیقت چشم بپوشد» 2 .
همین دیدگاه در آثار برخی از معاصران 3 به گونه‏ای بسط و توسعه یافته که بسیاری از احکام دستورالعمل‏های قرآنی را نیز برآمده از فرهنگ عصر نزول دانسته و به عدم امکان التزام به آنها در دنیای مدرن امروز تصریح نموده است.در باور برخی از همین نویسندگان احکامی همچون وجوب تازیانه شراب‏خوار و رجم(سنگسار کردن)زناکار، جواز تعدد زوجات، وجوب پوشش و حجاب زنان، حرمت ربا 1 از جمله اموری هستند که در عمل و فرهنگ اعراب عصر نزول حضور داشته‏اند و قران نیز به تأثیرپذیری از همان فرهنگ بر آنها مهر تأیید زده است(احکام امضایی) 2 .
وی پیروان قرآن را به خردورزی و عبور از سطوح و قشور ظاهری کتاب و شریعت و پرداختن به مغز و گوهر دین توصیه نموده 3 و در بخشی از احکام خود درباره قرآن در عصر جدید این‏گونه به داوری نشسته است: «دیگر برای مردم این روزگار با این معلومات عمومی جدید، بافت عبارت‏های قرآنی در حضور عالم و آدم شفاف نیست و نامتناسب با عرف علمی زمانه است و کم و بیش غریب می‏نماید» 4 .
در باور برخی دیگر از همین نویسندگان، مجموعه قرآن حاصل حوادث و وقایعی است که ظرف بیست و سه سال نبوت پیامبر اسلام(ص)در جامعه مسلمانان رخ داده است.در این نگاه، قرآن شکل و ساختمان اصلی خود را در سایه رشد و توسعه تجربه نبوی به دست آورده و از آنجا که هم پیامبر انسان است هم تجربه او انسانی است، محصول این عناصر انسانی چیزی جز پدیده‏ای انسانی نخواهد بود:
«هم پیامبر انسان است، هم تجربه او انسانی است و هم اطرافیان او آدمیان‏اند.از مواجهه این عناصر انسانی، به تدریج آئینی انسانی زاده می‏شود که در خور آدمیان است و پاسخ به وضوح واقعی آنان». 1
دیدگاهی این‏گونه درباره قرآن، به طور طبیعی این نتیجه را به بار می‏آورد که«اگر پیامبر عمر بیشتری می‏کرد و حوادث بیشتری بر سر او می‏بارید، لاجرم مواجهه‏ها و مقابله‏های ایشان هم بیشتر می‏شد و این است معنی آن که قرآن می‏توانست بسی بیشتر از این باشد که هست». 2
در این نگاه وحی عامل فعال و مؤثر در جامعه انسانی تلقی نمی‏شود، چه این جامعه انسانی و حوادث گوناگون آن است که بر وحی مؤثر افتاده و آنرا تابع خود ساخته است: «پیامبر(ص)نیز که همه سرمایه‏اش شخصیتش بود، این شخصیت، محل و موجدو قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود.و بسطی که در شخصیت او می‏افتاد، به بسط تجربه و(بالعکس) منتهی می‏شد و لذا وحی تابع او بود، نه او تابع وحی» 3 .
برخی از نویسندگان مصری 4 نیز با تکیه بر نظام زبانی پیامبر(ص)[-زبان عربی‏]که مورد استفاده قرآن نیز واقع شده است بر تأثیرپذیری متن قرآن از عناصری فرهنگی عصر نزول تأکید نموده‏اند.بخشی از عبارت ایشان در این باره به قرار ذیل است:
«متن قرآنی در ذات و حقیقت خود محصولی فرهنگی است، یعنی این متن در مدت بیش از بیست سال در این واقعیت و این فرهنگ شکل گرفته است.در جایی که این حقیقت آشکار و مورد اتفاق است، اعتقاد به وجود متافیزیکی پیشین برای«متن»کوششی است برای پوشاندن این حقیقت آشکار و در نتیجه، از میان بردن امکان فهم علمی از پدیده متن...خداوند-سبحان و متعال-هنگام فرستادن وحی بر پیامبر(ص)، نظام زبانی مخصوص همان نخستین گیرنده وحی را برگزیده است». 5
وی در جای دیگر از این فراتر رفته و قرآن رامتنی و غیر الهی دانسته است.در باور وی قرآن به مجرد نزول از منبع الهی خود، لا جرم با قرائتی انسانی روبرو گردیده و در همین مرحله نخست به متنی انسانی تبدیل شده است:
«متن(قرآن)از هنگام نزولش، یعنی با قرائت پیامبر از قرآن در لحظه وحی، دگرگون شده و از متنی الهی به«فهمی انسانی»و«متن انسانی»تبدیل شد، زیرا از«تنزیل»به«تأویل»تحول یافت. «فهم پیامبر»از متن(قرآن)اولین مرحله دادوستد متن با عقل انسانی است». 1
مطالب بالا از یکسو، خواننده گرامی را به روشنی بر دیدگاه«تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول»واقف و از دیگر سوی شعاع تأثیر و میزان پذیرش آنرا در آثار نویسندگان و پژوهندگان معاصر آشکار می‏سازد.همان‏گونه که خواننده گرامی واقف است میل به این دیدگاه در آثار برخی از نویسندگان مذکور بسیار ناچیز و کمرنگ است، اما در آثار برخی چشمگیر، و در آثار برخی دیگر بسیار چشمگیر و فراگیر است تا آنجا که در نگاه گروه اخیر قرآن چیزی جز متنی انسانی و برآمده از تجارب انسانی در دادوستد با واقع و فرهنگ عصر نزول نمی‏باشد.

نقدو بررسی

راقم این نیز همانند برخی از ناقدان 2 دیدگاه مذکور بر این باور است که در همه آثار نگاشته شده و به منظور بیان و اثبات«دیدگاه تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول»، نتایج ناصواب و خطاآلود بر مفروضات و مقدمات صحیح و مورد قبول مترتب گشته است.طراحان این دیدگاه در آثار خود، هم از آیات قرآن سود جسته‏اند و هم از واقعیات مسلم تاریخی عصر نزول، همان‏گونه که از سخنان پیامبر گرامی(ص)و اصول رایج در مباحث زبانشناختی و فرهنگ نیز بهره فراوان گرفته‏اند؛لیکن از همین مقدمات، نتایجی گرفته‏اند که علاوه بر ناسازگاری با برخی از باورهای قطعی و مسلم مسلمانان از آغاز تاکنون، با برخی از آیات قرآن نیز در تضاد آشکار می‏باشد.نشاندن نتایج ناصواب بر مقدماتی که به صورت منطقی به چنین نتایجی منتهی نمی‏گردد، نوعی مغالطه است که بروز آن در مباحث نظری بی‏سابقه نمی‏باشد 1 .به منظور آشنایی هرچه بیشتر خوانندگان گرامی با همین نکته ظریف و دقیق و نشان دادن خطایی که در دیدگاه رخ نمود، نقد و بررسی آنرا در دو بخش جداگانه آورده‏ام.

الف:مقدمات و مفروضات صحیح

1-اولین و اساسی‏ترین مقدمه صحیح و فرض مقبول در دیدگاه محل بحث، به کار آمدن«لسان قوم»در قرآن است.این مطلب حقیقتی است که قرآن خود بارها بدان تصریح نموده است.این مطلب در برخی از آیات در قالب«لسان قوم» 2 ، در برخی در قالب«لسان عربی مبین» 3 ، در برخی در قالب«قرآنا عربیا» 4 ، و در برخی نیز در قالب«لسانا عربیا 5 »، آمده است.
راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، واژه«لسان»را عبارت از«لغت»دانسته و ابن منظور نیز چنین می‏گوید:
«و قوله عز و جل:و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه؛أی بلغة قومه» 1 .
سخن خداوند که می‏فرماید:هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر با«زبان قومش»، (منظور از زبان قوم)عبارت از لغت قوم پیامبر است.
بنابراین مراد از نزول قرآن به«لسان عربی»، چیزی جز به کار گرفته شدن«لغت و زبان عربی» در انتقال مفاهیم و معارف وحیانی قرآن نمی‏باشد.
2-استفاده از زبان و لغت عرب به منظور انتقال معارف وحیانی به آدمیان، به طور طبیعی مستلزم بهره‏گیری از همه ظرفیت‏ها، استعدادها و توان‏مندی‏های منطقی و معقول این لغت است و این نیز فرض مقبول دیگری است که در مقدمات دیدگاه محل بحث مورد توجه قرار گرفته است. لغت عرب در دوران خود حاوی انواع مجازها، استعاره‏ها، کنایه‏ها، تشبیه‏ها و ضرب المثل‏هاست، همان‏گونه که از امکانات و قالب‏های ادبی و ادوات و ابزار بیانی خاصی برخوردار است و از قواعد و دستور زبان مشخصی نیز پیروی می‏کند.در این لغت در کنار واژه‏های اصیل عربی، واژه‏های قرضی(وام واژه‏ها)از زبان غیر عربی نیز حضور دارند.در این زبان نیز همانند همه زبان‏ها حضور پاره‏ای از پاره‏ای از واژه‏هارایج‏تر و چشمگیرتر و حضور برخی دیگر کم رونق و نارایج است، همان‏گونه که برخی از واژه‏ها برآمده از زندگی عادی و روزمره صاحبان این ربان و برخی برآمده از باورها، جهان‏بینی‏ها، اخلاق و سنن خاص آنان است.
عظمت و بلندی حقایق و مفاهیم وحیانی مستلزم آن است که هرگاه بخواهد بر بال همین لغت (زبان عربی)بنشیند و بدرون زندگی، باورها و فرهنگ آدمیان راه یابد، از همه توان‏مندی‏ها و ظرفیت‏های آن سود برده و آنرا بتمام و کمال در اختیار بگیرد.تنها موردی که از این اصل مستثنا می‏شود آن بخش از زبان است که هیچ تناسبی با اهداف و مقاصد وحی ندارد.از همین باب است واژه‏ها، ضرب المثل‏ها، اشعار و عبارت‏های مستهجن، رکیک، خرافی و بی پایه و اساس 2 که در زبان عربی نیز همانند سایر زبان‏ها کم و بیش حضور داشته و دارند.واژه‏ها و عباراتی از این دست نه تنها تناسبی با اهداف وحی ندارند، که پیامبر و پیام الهی او در صدد محو و شستشوی آنها از ذهن و زبان آدمیان بوده‏اند.
3-نزول بخشی از آیات قرآن به دنبال بروز حوادث، رخ داد پدیده‏های مثبت یا منفی و طرح پاره‏ای از سؤلات از محضر پیامبر(ص)، نیز فرضی مسلم و مورد قبول همه قرآن‏پژوهان از آغاز تاکنون می‏باشد.
این حوادث و رخدادها در اصطلاح علوم قرآنی به«اسباب نزول»شهرت یافته‏اند و مباحث مرتبط با آن از آغاز شکل‏گیری علوم قرآنی، مورد توجه خاص اندیشمندان و مفسران قرآن کریم بوده و از رهگذر همین توجه آثار متعددی نیز در این خصوص شکل گرفته است. 1
آنچه در مسأله اسباب نزول مورد اتفاق همه مسلمانان از آغاز تاکنون بوده است این است که آیات نازل شده در پی اینگونه حوادث و رخدادها، به هیچوجه منحصر و محدود به همین امور نمی‏باشد.بلکه پیام، دستور العمل و قانون وضع شده در این آیات، همانند سایر آیات قرآن، عام و فراگیر است و همه موارد مشابه را به گونه‏ای یک‏سان شامل می‏شود.محققان علوم قرآن از این شمول با عنوان«العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب»تعبیر کرده‏اند. 2
4-رسمیت و رواج پاره‏ای از آداب، سنن و مقررات عبادی، حقوقی و اقتصادی همزمان با نزول قرآن، در جامعه عربی آن عصر نیز امری مسلم و فرضی مقبول است، گرچه جزئیات و میزان رسمیت و رواج هرکدام از آنها در آن فضا، محتاج پژوهشی ژرف و دقیق است.
مقولاتی همچون حج، قربانی کردن، وقوف در عرفات، ازدواج، طلاق، ارث، قرض، بیع ربا و پاره‏ای از قوانین حاکم بر آنها از این قبیل‏اند.حضور همین مقولات در قرآن به هیچوجه قابل انکار نیست، گرچه بسیاری از آنها به لحاظ محتوا و حدود و همچنین احکام و مقررات موجود، دچار تحول جدی شده‏اند.
5-رواج داستان‏هایی از پیامبران پبشین و اقوام آنها نیز در زبان مردمان عصر نزول قرآن، مطلبی حق و فرضی مسلم است.بسیاری از آیات قرآن نیز به بیان و شرح قصه‏های انبیاء الهی پرداخته‏اند.
6-دیدگاه‏های علمی و باورهای جهان‏شناختی متناسب با همان عصر نیز کم و بیش در جامعه عربی مقارن با نزول قرآن حضور داشته‏اند.قرآن نیز حاوی پاره‏ای اشارات(عمدتا غیر صریح) علمی است، گرچه به گونه‏أی آشکار و با تاکید فراوان آدمیان را به مطالعه طبیعت و دقت در جهان هستی با بهره‏گیری از تجربه و تعقل دعوت نموده است.
فرض‏های بالا همگی از فرض‏های صحیح و مقبولی است که به نظر نمی‏رسد در هیچ برهه‏ای فرض‏های همگی از فرض‏های صحیح و مقبولی است که به نظر نمی‏رسد در هیچ برهه‏ای از تاریخ بلند قرآن مورد انکار اندیشمندی از خیل عظیم پژوهشگران قرآنی، قرار گرفته باشند.

ب:نتایج ناصواب

1-نحستین و آشکارترین نتیجه‏ای که بر«دیدگاه تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول»بار شده است، راه یافتن عناصری از فرهنگ جاهلیت و باورهای جهان‏شناختی غیر علمی و پاره‏ای از عقاید خرافی عصر نزول، به قرآن است.طراحان این دیدگاه به گمان خود نمونه‏هایی از این تأثیرپذیری را در قرآن یافته و بر آنها انگشت اشاره گذاشته‏اند.به کار بردن قسم برای تأکید، استفاده از نفرین برای تحقیر، هیأت بطلمیوسی، انعکاس طلب جالینوسی، پذیرش جن به عنوان موجودی واقعی و سحر و چشم‏زخم به عنوان پدیده‏هایی حقیقی، نمونه‏هایی است، که بنا به باور صاحبان دیدگاه مذکور تحت تأثیر فرهنگ جاهلی و باورهای خرافی و غیر علمی مردمان عصر نزول، به قرآن راه یافته‏اند.برخی از معتقدان به این دیدگاه، راهیابی این عناصر به قرآن را از سر عمد و آگاهی خداوند دانسته‏اند اما در باور برخی دیگر، استفاده قرآن از«زبان قوم»ناگزیر و به طور جبری به چنین پیامدی منتهی شده است، زیرا «زبان هر قوم آینه و تجلی فرهنگ و معتقدات، تئوری‏ها و جهان بینی آن قوم است.زبان، مقوله پیچیده‏ای است با مؤلفه‏های فرهنگی خاص» 1 .از سوی دیگر از ویژگی‏های قرآن، بلاغت و به مقتضای حال بودن آن است و«از مصادیق بلند مقتضای حال بودن، مناسب مخالب و در ظرف معلومات او سخن گفتن است، بلاغت قرآن ایجاب می‏کند که با الفاظ و واژه‏های آشنا با قوم مخاطب خود، سخن گوید». 2
این نخستین نتیجه‏ای است که بر آن دیدگاه مترتب گشته است اما به جهات گوناگونی که در ذیل می‏آید ناصواب می‏نماید: اولا:نمونه‏های مذکور هیچ یک مطابق با ادعاب بالا و برآمده از فرض‏های مقبول پیشین نمی‏باشد. به کار بردن قسم یکی از اسلوب‏های رایج در زبان عربی است که به عنوان ابزار تأکید مورد استفاده قرار می‏گیرد و اختصاصی به عصر نزول و فرهنگ جاهلی آن نداشته است.نفرین نیز خود نوعی دعاست که علیه کسی صورت می‏گیرد و همانند قسم به فرهنگ عصر نزول ارتباطی خاص ندارد.از هیأت بطلمیوسی و طب جالینوسی نیز هیچ اثری در قرآن نمی‏توان یافت 3 ؛گرچه ممکن است برخی از مفسران قرآن، دیدگاه‏های علمی نامسلمی از این دست را به لحاظ رواج در زمان و ذهن خویش به برخی از آیات قرآن استناد داده باشند؛لیکن چنین استنادی را نباید نقض بر قرآن و حقانیت محتوای آن تلقی نمود.
درباره جن، سحر و چشم‏زخم آنچه می توان گفت این است که علوم تجربی جدید درباره این امور عهده‏دار هیچ قضاوتی(نه در جهت اثبات و نه در جهت نفی)نمی‏باشد، زیرا اموری از این دست از قلمرو و برد تجربی این علوم به کلی خارج‏اند.سکوت و بیطرفی علوم تجربی درباره مقوله‏های مذکور(جن، سحر، چشم‏زخم)را هرگز نمی‏توان دلیل بر بطلان آنها قلمداد نمود، همان گونه که این سکوت را هیچ خردمندی وسیله تردید در وجود فرشتگان، برزخ، بهشت، دوزخ، معجزه و...قرار نداده است. 1
ثانیا:استناد به«زبان قوم»به منظور توجیه راه‏یابی عناصری از فرهنگ جاهلیت و باورهای بی‏اساس عصر نزول به قرآن، نیز استنادی ناصواب و عقیم است.در بخش پیشین(مقدمات و فرض‏های صحیح)آوردیم که«لسان قوم»چیزی جز«لغت و زبان گفتاری مردمان عصر نزول»نمی‏باشد. در این تعریف، زبان صرفا ابزار و وسیله‏ای است که به منظور انتقال مقاصد و مفاهیم مورد نظر گوینده به شنونده، مورد استفاده قرار می‏گیرد و خود عامل هیچ بار مثبت یا منفی اعم از فرهنگی، علمی و اعتقادی نمی‏باشد.
زبان، در این نگاه مرکبی راهوار است که عنان آن در اختیار گوینده است و در حقیقت اوست که هرآنچه را می‏خواهد-مثبت یا منفی، فرهنگی یا ضد فرهنگی، علمی یا ضد علمی و ...-بر آن می‏نشاند و به مقصود شنونده روانه می‏سازد.
و اما«زبان قوم»بنا به تعریفی که صاحبان دیدگاه مذکور ارائه نموده‏اند، یعنی«آینه و تجلی فرهنگ و معتقدات، تئوری‏ها و جهان‏بینی آن قوم» 2 ، و یا همان چیزی که در ورای آن«هزار و یک رشته فرهنگی است که دو همزبان را به یکدیگر پیوند می‏دهد» 3 ، این نیز هرگز نمی‏تواند از عهده به بار نشستن آن نتیجه ناصواب(راه یافتن عناصری از فرهنگ و باورهای بی‏اساس عصر نزول به قرآن)برآید.زبان بنابراین تعریف، خود عامل بارهای مثبت و منفی بسیار است، خنثی و بیطرف نیست، بلکه هزار و یک رشته رمز و راز و دلالت در خود دارد؛اما آیا می‏توان پذیرفت و ملتزم شد که هیچ عامل دیگری از نوع گوینده، پیام، قصد و اراده او و شنونده و میزان درک و تسلط او بر قراین پیرامونی کلام، در فرایند«تفهیم و تفاهم»دخیل نمی‏باشد.حاجت به برهان نیست که سه رکن، گوینده، مخاطب و وسیله انتقال در شکل‏گیری«تفهیم تفاهم»صحیح و معقول نقش اساسی دارند.منطقی و ممکن نیست که رکن سوم(وسیله و ابزار انتقال)را در نهایت فربهی و چالاکی ببینیم و در سایه آن دور رکن دیگر(متکلم و مخاطب)را با همه ظرفیت‏ها و توان‏مندی‏های مؤثر، نادیده انگاریم.زبان، با همان هزار و یک رشته فرهنگی که در خود دارد، در ذات و ماهیت خود ابزار و وسیله‏أی است که چونان رشته ظریفی گوینده را با مخاطب متصل ساخته و با خود پیام، مراد و مقصود گوینده را منتقل می‏سازد.
راستی اگر زبان، به سبب آنکه در خود هزار و یک رشته فرهنگی دارد، عنان را از کف گوینده و قصد و اراده او بستاند و بارهای مثبت و یا منفی خود را به شنونده منتقل نماید، در این صورت آیا امکان تفهیم‏و تفاهم منطقی در میان آدمیان وجود خواهدا داشت؟و یا می‏توان از مطالعه آثار و کتاب‏های متفکران و اندیشمندان به فکر و اندیشه آنا دست یافت؟و آیا اصولا با این فرض فلسفه‏ای برای زبان در همه قالب‏های آن(نگارش، گفتار و رفتار)متصور خواهد بود؟ بنابراین استفاده قرآن از((زبان قوم))بر طبق هر دو تعریفی که از(زبان)شده است، به هیچ‏وجه به این نتیجه منجر نمی‏شود که عناصری از فکر و فرهنگ جاهلیت عصر نزول به قرآن راه یافته باشد. ثالثا:همین نکته که بلاغت قرآن اقتضا می‏کند که«مناسب مخاطب و در ظرف معلومات او» 1 سخن بگوید نیز با اندک دقتی ناصوابی و خطای آن نتیجه را آشکار می‏سازد.زیرا مخاطب قرآن بنا به تصریح خود قرآن همه نسل‏ها و عصرها، به گونه‏ای یک‏سان، هستند. 2 از این رو مناسب مخاطب(همه انسان‏ها)و در ظرف معلومات او سخن گفتن اقتضا می‏کند که قرآن در ظرف فکر و (همه انسان‏ها)و در ظرف معلومات او سخن گفتن اقتضا می‏کند که قرآن در ظرف فکر و فرهنگ جاهلیت عصر نزول سخن نگوید و در ابلاغ پیام خود همه انسان‏ها را مورد توجه قرار دهد. 1
2-دومین نتیجه‏ای که بر دیدگاه«تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول»بار شده است این است که استفاده از«زبان قوم»برای زبان خاصی پدید آورده که دارای ویژگی‏های ذیل است: الف:مجاز هم در آن به کار رفته است. ب:تمثیلی-کنایی است. ج-عرفی-مردمی است. با توجه به این ویژگی‏ها می‏توان گفت:«قرآن، موافق فرهنگ عرب آمده است و به نوعی متضمن تسامح و مماشات با باورها و معلومات آنهاست». 2 از سوی دیگر این ویژگی‏ها برای زبان قرآن، «تا حدودی عدم صراحت و واقع نمایی را در پاره‏ای از مواضع به همراه خواهد داشت و بعد معرفت بخش آن را در بوته تردید خواهد افکند». 3
این نتیجه نیز به جهانی ناصواب و خطاآلود است.اولا:پیش از این آوردیم که به«زبان قوم» سخن گفتن به هیچ وجه مستلزم همراهی و موافقت با فرهنگ جاهلی و مماشات با باورها و معلومات ناصحیح مردمان عصر نزول نمی‏باشد، زیرا زبان(بنابر هر کدام از دو تعریف پیشین)وسیله اتصال میان متکلم و مخاطب و ابزار انتقال مفاهیم و مقاصد مورد نظر آنهاست.بارهای مثبت یا منفی موجوددر زبان اینگونه نیست که عنان قصد و اراده را از متکلم برباید و هرآنچه را خواست به مخاطب منتقل نماید.استفاده قرآن از زبان قوم به منظور انتقال مقاصد خالص و مفاهیم ناب مورد نظر خداوند بوده است نه موافقت با فرهنگ جاهلی و مماشات با باورها و معلومات ناصحیح مردمان عصر نزول.
«قرآن هیچ باطلی را به مطابقت و یا به تضمن و التزام ابقا نکرده و یا آنکه بدون ابطال آن را نقل ننموده است، بههمین دلیل هرگاه در موعظه و یا جدال احسن، به اشارت و یا تمثیل سخنی گوید، هرگز به التزام باطلی را تائید نمی‏کند.قرآن در هیچ اصل و نسلی با مردم سخنی نمی‏گوید که مطلب خرافی آنها به گونه‏أی پذیرفته و یا تائید کند، اگر قرآن مثالی را بیان نماید و در آن به واقعیتی اشاره کند هرگز نمی‏توان ذکر آن واقعیت را تنها از باب مماشات و مجاز جایز شمرد». 1
ثانیا:زبان دین با همه ویژگی‏هایش، از اصول متعددی پیروی می‏کند که در پرتو آنها مجاز از حقیقت، ظاهر از نص، مجمل از مبین، عام از خاص، منسوخ از ناسخ، متشابه از محکم، مفهوم از منطوق و مقصود از نامقصود آشمارا تمایز می‏یابند و جای هیچ تردیدی باقی نمی‏گذارد. 2 در پرتو همین اصول، زبان دین(قرآن)زبانی روشمند و واقع‏نماست که فهم روشمند معارف، مقاصد و حقایق مورد نظر خداوند به وسیله آن ممکن می‏گردد.همین زبان روشمند است که حقایق بلند دین را به عرصه معرفت و معیشت آدمیان وارد و ذهن و زندگی آنان را متحول می‏سازد.
ثالثا:به نظر می‏رسد در میان ویژگی‏های شمارش شده برای زبان دین، تناقضی جدی بروز یافته است، زیرا، «تمثیلی-کنایی»بودن زبان دین با«عرفی-مردمی»بودن آن به هیچ وجه قابل جمع نمی‏باشد.«عرفی-مردمی»بودن زبان دین به این معناست که دین در ظرف فهم و فرهنگ مخاطبان خود سخن گفته بگونه‏أی که در پرتو آن تفاهم کلی میان خداوند و مخاطبان برقرار شده است، اما«تمثیلی-کنایی»بودن زبان دین درباره آن سلسله از مقولات دینی مطرح شده است که فهم عرفی آنها منطقی و امکان‏پذیر نمی‏باشد. 1 خلط میان همین دو ویژگی سبب شده است که در نتیجه‏گیری نیز تناقضی آشکار بروز نماید، به این صورت که از یک سو قرآن مطابق فرهنگ و فهم اعراب عصر نزول معرفی گردد(نتیجه‏ای که بر ویژگی«عرفی-مردمی»بودن زبان قرآن مترتب شده است)و از سوی دیگر خصلت واقع‏نمایی و معرفت‏بخشی از زبان قرآن ستانده شود (نتیجه‏أی که بر ویژگی«تمیلی-کنایی»زبان قرآن مترتب شده است).
3-پیامد دیگری که بر به کار آمدن«زبان قوم»با ویژگی«تمثیلی-کنایی»آن در قرآن، مترتب شده است، این است که همه اجزاء قرآن حامل معانی صحیح و مطابق با حقیقت نمی‏باشد، از این رو برای مفسر قرآن«جست‏وجوی معنی ظاهری صحیح برای پاره‏هایی از آن، بیهوده می‏نماید و او را وا می‏داردکه غرض را بگیرد و از تطبیق جزء به جزء آیات با حقیقت چشم بپوشد». 2
این نتیجه نیز ناصواب است.زیرا اولا:چنین نتیجه‏ای مبتنی بر آنست که زبان قرآن را«تمثیلی -کنایی»بدانیم در حالی که چنین فرضی با فرض«زبان قوم»که زبان تفهیم و تفاهم مخاطبان وحی و مورد تأکید قرآن و مورد پذیرش نویسنده مذکور است ناسازگار است.همان‏گونه که پیشتر آوردم زبان قوم از اصولی پیروی می‏کند که تفهیم و تفاهم و معرفت‏بخشی را در آن به بهترین شکل ممکن ساخته‏اند.
ثانیا:چنین نتیجه‏ای با بیان صریح قرآن نیز ناسازگار است.قرآن آشکارا ورود هر نوع باطلی(غیر حقیقت)را به خود نفی نموده و چنین می‏گوید:
<<و انه لکتاب عزیز*لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید. 1
و قرآن کتاب عزیزی است.که باطل رانه در حال و نه در آینده در آن راهی نیست زیرا فرستاده خداوند حکیم و ستوده است.
علامه طباطبایی(قدس سره)هرگونه دیدگاهی را که نتیجه آن راه‏یابی باطل(غیر حقیقی)به قرآن باشد ناصوابدانسته و چنین می‏گوید: «انه تعالی اجل من ان یستند فی کلامه الی الباطل و لغو القول بای نحو کان من الاستناد الا مع بیان بطلانه و رده علی قائله، و قد قال تعالی:فی وصف کلامه<<کتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه2 .و قال تعالی:<<انه لقول فصل و ما هو بالهزل3 .» 4 خداوند بزرگ بالاتر از آنست که در قرآنش به باطل و سخن لغوی استناد نماید-هرگونه استنادی که باشد-مگر آنکه باطل بودن آنرا اعلام می‏کند و آنرا سزاوار گوینده‏اش می‏داند.خداوند در قرآن، کلام خود را این گونه توصیف نموده است:«کتاب عزیزی است که باطل نه در حال و نه در آینده بدان راه نیست»و باز می‏فرماید«قرآن سخن جداکننده حق از باطلست و هرگز هزل و بیهوده نیست.»
4-از حوادث، رخدادها و سؤالاتی که در عصر نزول پیش آمده‏اند(اسباب نزول)و به نزول آیاتی از قرآن منجر شده است، این‏گونه نتیجه‏گیری شده است که وحی بر محور شخص پیامبر(ص)جامعه و تجارب انسانی او شکل گرفته و تابعی از وجود او بوده است: «پیامبر(ص)نیز که همه سرمایه‏اش شخصیتش بود، این شخصیت، محل و موجد وقابل و فاعل تجارب دینی و وجیی بود.و بسطی که در شخصیت او می‏افتاد، به بسط تجربه و(بالعکس) منتهی می‏شد و لذا وحی تابع او بود، نه او تابع وحی». 5
بروز حوادث، رخدادها و سئوالاتیکه به نزول پاره‏ای از آیات قرآن منجر شده است، فرضی صحیح و مورد اتفاق است لیکن بار کردن چنین نتیجه‏ای بر آن ناصواب و خطاآلود است؛زیرا: اولا:حوادث و رخدادهایی از این دست، همه آیات وحی را شامل نمی‏شود، بلکه تنها پاره‏أی از آیات قرآن به دنبال این‏گونه حوادث نازل شده‏اند.از این رو نمی‏توان آنرا تعمیم داد و همه وحی را تابع این‏گونه حوادث دانست.
ثانیا:این سخن که«وحی تابع او(پیامبر)بود نه او تابع وحی» 1 ، با بیان آشکار قرآن در تضاد است. قرآن کریم پس از نهی پیامبر(ص)از اطاعت کافران و منافقان خطاب به وی چنین می‏گوید: «و اتبع ما یوحی الیک من ربک ان اللّه کان بما تعملون خبیرا» 2 ای پیامبر از آنچه از ناحیه پروردگارت بر تو وحی می‏شود تبیعت کن بدرستیکه خداوند بر آنچه عمل می‏کنی آگاه است.
ثالثا:چنین دیدگاهی وحی را از پدیده‏ای هدفمند، مؤثر و سازنده به رخدادی بی‏هدف و متأثر از حوادث و جریانات عصر نزل مبدل می‏سازد.در این صورت هر حادثه‏ای و هر سئوالی، قادر خواهد بود وحی را متأثر وبه جریان در آورد.
ناگفته نماند نزول پاره‏ای از آیات قرآن به دنبال حوادث و رخدادهای آن عصر(اسباب نزول)نیز هرگز نباید اینگونه تلقی شود که اگر آن حوادث به وقوع نمی‏پیوست این آیات هم نازل نمی‏شد، چه پیامهای موجود در این گروه از آیات نیز همانند سایر آیات قرآن، ابدی و جهان شمول‏اند و از مقاصد و اهداف بزرگ به حساب می‏آیند.حوادث و رخدادهای مذکور ظرف نزول این دسته از آیاتند که زمینه پذیرش و نقش تعلیمی و تربیتی آیات را بالا برده و آنها را متناسب با نیاز و مقتضای حال می‏سازند.
5-از تائید و امضای برخی از آداب و سنن و مقررات عبادی، حقوقی و اقتصادی رایج در جامعه عصر نزول توسط قرآن، تأثیرپذیری وحی از فرهنگ عصر نزول برداشت شده است 1 .این نتیجه نیز به جهات ذیل ناصواب و خطاآلود است.
اولا:آداب سنن و مقررات عبادی و...رایج و مرسوم در میان مردمان عصر نزول قرآن یکسره باطل، خرافی و شرک‏آلود نبوده است.مقارن بابعثت پیامبر اسلام و آغاز نزول قرآن، آداب و سنن نسبتا فراوانی از دین حنیف(دین حضرا ابراهیم)در میان ساکنان عربستان وجود داشته است.سنت‏ها و باورهایی همچون ختنه، کفن و دفن میت، ازدواج نکردن با محارم، طلاق، حج، لبیک به هنگام حج، تحریم شراب، بزرگداشت ماههای حرام، توحید، تنفر از شرک از جمله همان سنت‏هاست که تحت تأثیر و فضای غالب بت‏پرستی با تحریف‏ها و تغییرهایی نیز عجین شده بودند. 2
تائید و امضای سنت‏ها، باورها و مقرراتی از این دست همراه با پیراستن آنها از تحریف‏ها، نه تنها از مقوله تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول شمرده نمی‏شود، که از وحدت جوهری شرایع آسمانی حکایت دارد.
ثانیا:نگاهی گذرا به آیات قرآن نشان می‏دهد که آداب، باورها و سنت‏های بسیاری که در عصر نزول رایج بوده‏اند به وسیله وحی از متن جامعه آنروز ریشه‏کن شده‏اند.
پرستش بت‏ها، شرک، شرب خمر، زنده‏به‏گور کردن دختران، ربا، غنا، انواعی از ازدواج و طلاق، حکم ظهار، هوس‏رانی و شهوت‏پرستی، مکاء(صفیر کشیدن)و تصدیه(کف زدن)نزد خانه کعبه، قربانی برای بتها، انواعی از برده‏داری، تبعیض میان مردان و زنان، کبر، ریا، تجاوز به حقوق دیگران تبیعت کورکورانه از دیگران و...نمونه‏هایی است که با نور وحی از ذهن و زندگی مردمان آن عصر زدوده شده‏اند.
از سوی دیگر باورها و سنت‏های بسیاری نیز توسط وحی به ذهن و زندگی انسان‏های آن عصر راه یافته است.توحید، پرستش خالصانه خدا، معاد و رستاخیز، جهاد عاشقانه در راه خدا، ایثار، انفاق، نماز، دعا و تضرع بدرگاه حق، احترام به حقوق انسان‏ها، حسن معاشرت، مسئولیت در قبال جامعه، محترم شمردن آبرو و مال دیگران، حقوق انسانها تدبر دبر آگاهانه در هستی و ...از این نوع است.
با توجه به حقیقت انکار ناپذیر بالا، چگونه می‏توان با نظر به تعداد انگشت‏شماری از احکام امضایی قرآن به تأثیرپذیری آن از فرهنگ جاهلیت عصر نزول حم نمود؟در حالی که برخی از سنت‏های زدوده شده نسبت‏های امضاء شده در فضای زندگی مردمان آن عصر از ریشه و رواج به مراتب سخت‏تری برخورداربوده‏اند.

منابع

ابن منظور، لسان العرب، بیروت دار صادر، 1996 م.
ابوزید، دکتر نصر حامد، مفهوم النص دراسه فی علوم قرآنی، بیروت، المرکز الثقا فی العربی، الطبعه، الخامسه، 2000 میلادی.
ابوزید، دکتر نصر حامد، نقد الخطاب الدینی، قاهره، مکتبه مدبولب، الطبعه الرابعه، 1997 م.
الجابری، الدکتور محمد عابد، الدین و الدوله و تطبیق الشریعه، بیروت، مرکز دراسات الوحده العربیه، 1996 میلادی.
المظفر، محمد رضا، المنطق، قم، مؤسسه اسماعلیان، چاپ چهارم، بی‏تا.
ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360.
باطنی، محمد رضا، درباره زبان، تهران، آگاه، 1370.
جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام یسره رسول خدا، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1373.
جلیلی، سید هدایت، ماهنامه کان، شماره 23، تحت عنوان«وحی در همزبانی با بشر وهم لسانی با قوم»
جوادی آملی، عبد اللّه، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر فرهنگی رجاءچاپ دوم، 1373. حجتی، سید محمد باقر، اسباب النزول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1369. خرمشاهی، بهاء الدین، فصلنامه بینات، شماره 5، تحت عنوان«بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن»بهار 1374.
ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، فصلنامه بینات، شماره 5، تحت عنوان«زبان قرآن»، بهار 1374.
سروش، عبد الکریم، بسط تجربه نبوی، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1378. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفه، بی‏تا. طباطبایی، علامه سید محمد حسین، المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‏تا. علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1375. فراستخواه، مقصود، مجله دانشگاه انقلاب، شماره 110، تحت عنوان«قرآن، آراء و انتظارات گوناگون»، زمستان 1376.
قرآن کریم.
مؤذن جامی، محمد هادی، فصلنامه بینات، شماره 7، تحت عنوان«نقد نظریه بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن»، پائیز 1374.
مطهری، استاد شهید مرتضی، سیره نبوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1364.

پی نوشت ها:

(1)-ر.ک:باطنی، محمد رضا، درباره زبان، ص 63، تهران، آگاه، 1370.
(2)-سوره ابراهیم، آیه 4.
(1)-بنگرید به:ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1360.وی بحث مبسوط و مفصلی درباره عهدین و علم جدید عرضه نموده و درباره موضوع محل بحث دیدگاههای نخله‏های مختلف مسیحیان را آورده است.وی انسانی بودن متون کتاب مقدس را بارها بوضوح اعلام و ادله مختلفی بر آن ارائه نموده است.
(1)-ر.ک:خرمشاهی، بهاء الدین، فصلنامه بیات، شماره 5، مقاله«بازتاب فرهنگ زمانه درقرآن کریم»از ص 90 تا 97
(2)-خرمشاهی، بهاء الدین، فصلنامه بینات، شماره 5، مقاله«بازتاب فرهنگ زمانه در قران کریم».ص 91.
(1)-برای آشنایی با این بخش بنگرید به:حجتی، دکتر محمد باقر، اسباب النزول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، تهران، 1369.
(2)-خرمشاهی، بهاء الدین، فصلنامه بینات، شماره 5، ص 97.
(3)-سوره ابراهیم، آیه 4.
(4)-ر.ک:ذکاوتی قراگزلو، فصلنامه بینات، شماره 5، مقاله«زبان قرآن»از ص 74 تا 79.
(1)-سوره طه، آیه 5.
(2)-ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، فصلنامه بینات، شماره 5، ص 78.
(3)-همان، صص 78 و 79.
(4)-همان، ص 79.
(1)-جلیلی، سید هدایت، ماهنامه کیان، شماره 23، مقاله«وحی در همزبانی با بشر و هم لسانی با قوم»از ص 37 تا 44.
(2)-همان، صص 38 و 39.
(3)-همان، صص 41 و 42.
(1)-همان، ص 43.
(2)-همان، ص 43.
(3)-فراستخواه.مقصود، مجله دانشگاه انقلاب، شماره 110، مقاله«قرآن، آراء و انتظارات گوناگون»از ص 127 تا 142 و همچنین سروش، عبد الکریم، بسط تجربه نبوی، مؤسسه فرهنگی صراط، 1378، تهران، از ص 1 تا 28.
(1)-برخی از نویسندگان عرب نیز حکم قطع ید سارق را که مورد تصریح قرآن است، نمونه‏ای دیگر از همین احکام می‏دانند بنگرید به:الجابری، الدکتور محمد عابد، الدین و الدوله و تطبیق الشریعه، ص 175، منشورات مرکز در اسارات الوحده العربیه، بیروت، 1996. برخی نیز حکم جزیه(مالیاتی که اهل کتاب در بلاد اسلامی اخذ می‏شود)را نمونه‏أی دیگر از همین احکام دانسته‏اند بنگرید به:ابوزید، نصر حامد، نقد الخطاب الدینی، ص 143، مکتبه مدبولی، الطبعه الرابعه، قاهره، 1997 م.
(2)-فراستخواه، مقصود، همان، ص 135.
(3)-همان، ص 137.
(4)-همان، ص 142.
(1)-سروش، عبد الکریم، بسط تجریه تجربه نبوی، ص 21.
(2)-همان، ص 20.
(3)-همان، ص 13.
(4)-حامد ابوزید، دکتر نصر، مفهوم النص دراسه فی علوم القرآن، المرکز الثقا فی العربی، الطبعه الخامسه، 2000 م، بیروت.
(5)-همان، ص 24.
(1)-ابوزید، دکتر نصر حامد، نقد الخطاب الدینی، ص 46، مکتبه مدبولی، الطبعه الرابعه، 1997 م، قاهره.قاهره.این سخن ابوزید، مشابهت بسیاری با سخن ابن کلاب(متکلم قرن سوم هجری)دارد.بنگرید به:دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، چاپ اول، تهران، 1370، زیر نظر سید کاظم بجنوردی.
(2)-مؤذن جامی، محمد هادی، فصلنامه بینات، شماره 7، تحت عنوان«نقد نظریه بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن مجید»، از ص 154 تا 160.
(1)-المظفر، محمد رضا، المنطق، الثالث، الطبعه الرابعه، صص 494 و 495، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی‏تا، قم.
(2)-سوره ابراهیم، آیه 4.
(3)-سوره شعراء، آیه 195 و سوره زخرف، آیه 103.
(4)-سوره‏های زمر، آیه 28، زخرف آیه 3، یوسف آیه 2، فصلت آیه 3 و شوری آیه 7.
(5)-سوره احقاف، آیه 12.
(1)-لسان العرب، ج 5، ص 496، دار صادر، 1996 م، بیروت.
(2)-آگاهان به زبان ادبیات عرب، بر حضور واژه‏ها، اشعار و عبارتهایی از این دست در این لغت، بروشنی واقفند.
(1)-ر.ک به:حجتی، دکتر سید محمد باقر، اسباب النزول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1369، تهران.وی مباحث ارزشمندی را در این زمینه آورده و از آثار نگارش یافته در همین موضوع نیز نام برده است.
(2)-بنگرید به:سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 39، دار المعرفه، بی‏تا، بیروت.
(1)-جلیلی، سید هدایت، ماهنامه کیان، شماره 23، ص 40.
(2)-همان، ص 41.
(3)-مؤذن جامی، محمد هادی، فصلنامه بینات، شماره 7، صص 155 و 156.وی با نقد نظریه«بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن»بحث مبسوط و مستدلی را در این باره آورده است.
(1)-برای آشنایی کامل با پاسخ‏های این بخش خواننده گرامی می‏تواند به مقاله های زیر مراجعه نماید: -«قرآن و فرهنگ زمانه»، مجله معرفت، شماره 26، محمد علی رضایی اصفهانی.
-«زبان قوم نه فرهنگ ایشان»، فصلنامه بینات، شماره 6، مصطفی حسینی طباطبایی.
-«نقد نظریه بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن مجید»، فصلنامه بینات، شماره 7، محمد هادی مؤذن جامی.
(2)-جلیلی، سید هدایت، ماهنامه کیان، شماره 23، صص 40 و 41.
(3)-همان.
(1)-همان، ص 41.
(2)-بسیاری از آیات قرآن کریم جهانی بودن پیام قرآن را آشکار اعلام نموده‏اند از این قبیل است.آیه 158 سوره اعراف، 28 سوره سبأ، 52 سوره فرقان، 31 سوره مدثر، و 138 سوره آل عمران.
(1)-در سیره پیامبر گرامی(ص)نمونه‏هایی دیده می‏شود که نشانگر آنست که سخن و عمل آن حضرت نیز فراتر از ظرف فرهنگ و فکر جاهلیت عصر نزول قرآن بوده است.یک نمونه آن حادثه خورشیدگرفتگی همزمان با وفات ابراهیم فرزند پیامبر است.این حادثه در باور مردم مدینه هماهنگی عالم بالا با پیامبر تلقی می‏گردید، لیکن پیامبر با سرعت این تلقی را از ذهن آنان زدود و وجود هرگونه ارتباطی را بین دو حادثه منتفی دانست. تفصیل مطلب را بنگرید به:مطهری، استاد شهید مرتضی، سیره نبوی، ص 74 به بعد، دفتر انتشارات اسلامی، 1364، قم.
(2)-جلیلی، سید هدایت، ماهانه کیان، شماره 23، ص 43.
(3)-همان.
(1)-جوادی آملی، عبد اللّه، شریعت در آینه معرفت، ص 120، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، قم، 1373.
(2)-مباحث الفاظ در علم اصول فقه که بخش بزرگی از کتابهای این رشته را بخود اختصاص داده متکفل بحث از همین اصول است، همانگونه که بخش اعظمی از کتب علوم قرآن نیز به بررسی و بحث از همین اصول اختصاص یافته است.
(1)-تلقی تمثیلی از زبان دین، توسط قدیس توماس آکویناس(1225-1274 م)فیلسوف ایتالیایی، صورت گرفته و پس از او مورد توجه بسیاری از فیلسوفان دین قرار گرفته است.برای آشنایی با دیدگاه او در باب«تمثیلی بودن زبان دین»رجوع کنید به:علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، فصل سوم، ص 197 به بعد، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، 1375.
(2)-جلیلی، سید هدایت، ماهنامه کیان، شماره 23، ص 43.
(1)-سوره فصلت، آیات 41 و 42.
(2)-همان.
(3)-سوره طارق، آیات 13 و 14.
(4)-المیزان، ج 2، ص 412.
(5)-سروش، عبد الکریم، بسط تجربه نبوی، ص 21.
(1)-همان.
(2)-سوره احزاب، آیه 2.
(1)-جلیلی، سید هدایت، کیان، شماره 23، ص 42.
(2)-ر.ک به:جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیره رسول خدا، ج 1، ص 103 به بعد تحت عنوان«پیشینه دین و دینداری در جزیره العرب»، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1373.

مقالات مشابه

نقد ديدگاه مستشرقان در مورد تاثيرپذيري قرآن از اشعار عصر نزول

نام نشریهقرآن‌پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهاسماعیل ابراهیمی, محمد جواد اسکندرلو

نقد دیدگاه وجود خرافات ضد علم در قرآن

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, روح‌الله بهادری جهرمی

فرهنگ زبانی عرب و نقش آن در ترجمه قرآن کریم

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهقاسم فائز, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

تحلیلی بر اندیشه انعکاس فرهنگ زمانه در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمحمدکاظم رحمان ستایش, سیدمحسن خلیلی‌نژاد, صادق شیخلو

آية «نهي از سؤال» و رابطة آن با عصري بودن قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمد حاج ابوالقاسم

قرآن و فرهنگ زمانه؛ نقد و بررسي

نام نشریهسخن جامعه

نام نویسندهمحمدحسن اخلاقی

سیر تحول دیدگاههای خاورشناسان در مورد مصادر قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدکاظم شاکر, محمدسعید فیاض

نقد تاریخیت قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا

تشبیهات و تمثیلات قرآن و فرهنگ زمانه

نام نشریهسفینه

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, نجمیه افشاری