اسلام در آيينه حج

پدیدآورغلام‌علی حداد عادل

تاریخ انتشار1389/02/19

منبع مقاله

share 1223 بازدید
اسلام در آيينه حج

غلامعلي حداد عادل

{ جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ } ( 1 )
« لا يَزالُ الدِّينُ قائِماً ما قامَت الْكَعْبَةُ » ( 2 )
در ميان عبادات اسلامي ، « حج » از همه باشكوه تر و گسترده تر و متنوع تر است . حج عبادتي مفصل است كه ابعاد گوناگون دارد كه آن ابعاد در هيچ عبادت ديگري ، جمعاً در يك جا ، موجود نيست . با نگاهي به آنچه در قرآن كريم و احاديث معصومين درباره حج آمده است ، شايد بتوان حج را به نمونه و مدل كوچكي از اسلام تشبيه كرد ( 3 ) و شايد بتوان گفت كه حج « مينياتور » ي كوچك از اسلام بزرگ است . گويي خداوند اراده كرده است اسلام را با همه ابعاد و وجوه آن در يك عبادت جاي دهد تا بندگان او با انجام آن عبادت و معرفت ، به همه آن وجوه و ابعاد ، يك بار ، كل اسلام را تجربه كرده باشند و همچون ماهي در بحر ، در كل اسلام در غلتيده باشند .
اگر مدل كوچكي از يك دستگاه عظيم و پيچيده در اختيار داشته باشيم ، مي توانيم شباهت ميان آن نمونه و آن دستگاه بزرگ را ، نه از يك راه بلكه از راههاي گوناگون بيان كنيم . هر وجهي از وجوه مدل ما ، معرف وجهي از وجوه دستگاه اصلي ماست و هر مقطعي كه در بعدي از ابعاد اين مدل مورد توجه قرار گيرد مي تواند يكي از شباهت هاي ميان آن دو را نشان دهد . بر اين اساس بايد گفت كه بيان شباهت ميان « حج » و « كلّ اسلام » نيز ، نه يك راه بلكه راه هاي گوناگون دارد :
يك بار مي توان حج را از لحاظ انعكاس « اصول دين » بررسي كرد و جنبه هاي گوناگون مشعر بر توحيد و نبوت و معاد را در آن بازشناخت و بيان كرد . همچنين مي توان حج را از نظر اشتمال بر خصوصيات ساير عباداتي كه « فروع دين » ناميده شده مورد تحقيق قرار داد و نشانه ها و مشخصات نماز و روزه و زكات و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر را در آن جستجو كرد . علاوه بر اين مي توان بر اساس آياتي مانند آيه 25 سوره حديد ( 1 ) كه اسباب و لوازم رسالت رسولان را « كتاب و تراز و آهن » معرفي مي كند ، اين سه ركن را در حج به تفكيك توضيح داد . آنچه مي تواند زمينه اي براي اين تحقيق باشد همان آيه 97 سوره مائده است كه در آن ، خداوند حج را « قياماً للناس » خوانده و آنگاه در آيه 25 سوره حديد نيز غرض از ارسال رسل ( و يا دقيق تر بگوييم يكي از اغراض آن را ) « قيام ناس » بر اساس « كتاب و ميزان و حديد » براي نيل به قسط دانسته است .
برخي از مسائل و مباحث اجتماعي و انساني اسلام را نيز مي توان براي بيان اين تشبيه برگزيد . مثلا مسأله « فرد و جامعه » را كه در تفكر اجتماعي غربي نيز با توجه به بحثهايي از قبيل « اصالت فرد يا اصالت جامعه » اهميت بسيار دارد مي توان بعنوان پنجره اي براي نگاه به حج اختيار كرد و از اين ديدگاه نشان داد كه چگونه اين عبادت ، اساس نظر اسلام در باب فرد و جامعه را در خود منعكس مي سازد .
از ميان ديدگاههاي متعددي كه براي مشاهده اين شباهت وجود دارد ، ما نيز ديدگاه خاصي را اختيار مي كنيم و از منظري مخصوص بر اين منظره نظر مي افكنيم و سعي مي كنيم يكي از اين وجوه شباهت را بيان كنيم .
اين وجه شباهت نيز مانند آن وجوه ديگر ، يكي از راههاي مقايسه ميان اين مدل و آن اصل عظيم است كه گفته اند :
عبارتنا شتّي و حسنك واحد * * * و كلّ الي ذاك الجمال نشير
هرچند كه سخن گفتن از حج ، نه كاري است كه آسان باشد و نه كوششي است كه پايان پذيرد ، همانگونه كه سخن گفتن از اسلام چنين است .
باري ، سخن را با آيات 20 تا 22 سوره مباركه توبه آغاز مي كنيم : { الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْفَائِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَة مِنْهُ وَرِضْوَان وَجَنَّات لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ * خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ } .
« آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا با بذل مال و جان خويش به جهاد برخاستند ، نزد خداوند پايگاهي والاتر دارند و آنانند كه رستگارانند . خداوند آنان را به رحمت و رضوان و بهشت خويش ، كه در آن نعمت پايدار است مژده مي دهد ، بهشتي كه در آن جاويد خواهند بود ، كه همانا خداست كه نزد خود اجر عظيم دارد . » ( 1 )
چهار ركن : « اسلام » ، « ايمان » ، « هجرت » و « جهاد » را به عنوان چهار ستون مناسب براي برپا ساختن بناي دين بر مي گزينيم ؛ به عبارت ديگر ، اين معاني را داراي چنان ظرفيتي مي دانيم كه معتقديم مي توان كل اسلام را بر حسب آنها بيان كرد و از آنها براي توضيح شباهت ميان اصل دين و مدل حج استفاده كرد .
در اين آيه از سه مفهوم « ايمان » ، « هجرت » و « جهاد » سخن به ميان آمده است . ما با استفاده از ساير آيات قرآني ، مفهوم اسلام را نيز بر اين سه اضافه مي كنيم و مي گوييم : واژه هاي اسلام ، ايمان ، هجرت و جهاد ، از واژه هايي است كه در فرهنگ قرآني اصالت دارد و تقريباً مي توان گفت كه مجموع اين مفاهيم ، مفاهيمي است كه اختصاصاً معنوي ، مذهبي و اسلامي است . اين مفاهيم از جمله مواد و مصالح اصلي قرآن است و در بسياري از آيات و احاديث به عنوان ابزار اصلي بيان مقصود بكار گرفته شده است .
ميان چهار مفهوم ياد شده ( اسلام ، ايمان ، هجرت و جهاد ) ارتباط و اتصال وجود دارد . اسلام شناخت عقلي و تصديق زباني و ايمان گرايش و تصديق قلبي است ، به دنبال اين گرايش قلبي ، حركت و گرايش عملي ؛ يعني هجرت پديد مي آيد و در حركت و عمل است كه انسان به مانع بر مي خورد و براي رفع آن ، تلاش و مجاهدت مي كند و به جهاد بر مي خيزد ، جهاد موقوف بر هجرت و هجرت موقوف بر ايمان و ايمان موقوف بر اسلام است و از اين مجموعه ، يك دستگاه واحد و يكپارچه تشكيل مي شود كه ميان اجزاي آن نوعي ارتباط ديناميكي حركت آفرين وجود دارد و مخصوصاً همين ارتباط حركت آفرين است كه مجموعه اسلام و ايمان و هجرت و جهاد را براي ترسيم خطي به بلندي تمامي قامت دين ، توانا مي سازد و تصوري از يك حركت و يك راه معنوي در انسان ايجاد مي كند ؛ راهي كه بايد آن را شناخت و به درستي آن يقين قلبي پيدا كرد و در آن قدم نهاد و رو به مقصد حركت كرد و با موانع آن جنگيد . فراموش نكنيم كه يكي از تعابير بسيار رايج قرآني براي بيان دين ، تعبير « صراط مستقيم » است كه به عنوان يك راه ، با مجموعه « اسلام ، ايمان ، هجرت و جهاد » تناسب بسيار دارد .
نكته ديگري كه درباره اين معاني بايد گفت اين است كه هر يك از آنها يك مفهوم اشتدادي و ذومراتب است . اين خصوصيت منحصر به همين چهار مفهوم نيست بلكه اصولا غالب يا همه مفاهيم ديني اينچنين است . برخلاف مفاهيم رياضي و علمي و تجربي كه از نظر كمّي مقدار ثابتي دارند ، مفاهيم معنوي داراي شدت و ضعف و درجاتند و مانند ستوني هستند كه از زمين تا به آسمان برافراشته و كشيده شده اند . اين مفاهيم از اين نظر به نور شباهت دارند كه حقيقتي است كه با آنكه همواره وحدت مفهومي و وجودي خود را حفظ مي كند شدت و ضعف دارد . به همين سبب است كه براي حقايق قرآني و همچنين براي كل قرآن ، ظاهر و باطني معرفي كرده اند و باطن آن را هم به نوبه خود داراي باطني دانسته اند و به همين سبب است كه در قرآن و در لسان پيشوايان و بزرگان اسلام ، گاهي براي حقايقي از قبيل اسلام و ايمان و هجرت و جهاد ، مواقف و مراحلي معرفي شده و براي هر يك از آنها درجاتي عنوان گرديده است كه اين مراحل و درجات تماماً در طول يكديگر قرار دارند ؛ از جمله براي همين معاني چهارگانه نيز به اسلام اصغر و اسلام اكبر و ايمان اصغر و ايمان اكبر و هجرت صغري و هجرت كبري و جهاد اصغر و جهاد اكبر قائل شده اند ( 1 ) و براي هر يك از اين مراحل ، معناي خاصي بيان كرده اند و براي رسيدن به آن ، شرطي قرار داده و راهي نشان داده اند .
اكنون هنگام آن است كه هر يك از اين معاني چهارگانه را يك بار به معناي اصغر و ابتدايي آنها و بار ديگر به معناي كامل تر و اكبر آنها به اختصار شرح دهيم و در كنار اين شرح ، به نظير و شبيه اين معاني در حج اشاره كنيم تا از اين طريق بتوانيم شباهت ميان اسلام و حج را نشان دهيم و در اين آيينه ، قامتِ بلند و زيباي حج را تماشا كنيم .

اسلام اصغر

چنانكه مي دانيم اسلام اصغر ، همان اظهار شهادتين است كه فرد با جاري ساختن آن به زبان و تصديق آن در قول خويش ، مسلمان محسوب مي شود و داخل در جرگه مسلمانان مي گردد و مشمول احكام حقوقي و اجتماعي جامعه اسلامي مي شود .
اين مرحله از اسلام ، همان مرحله اي است كه سبب امتياز و جدا شدن مسلمان از كافر مي گردد و همان مرحله اي است كه خداوند آن را مادون ايمان دانسته است ؛ آنجا كه مي فرمايد :
{ قَالَتْ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلْ الاِْيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ . . . } ( 1 )
« اعراب گفتند ما ايمان آورده ايم . ( اي پيامبر ) بگو ايمان نياورده ايد بلكه چون هنوز ايمان در دلهايتان وارد نشده ، بگوييد ما اسلام آورده ايم . »
نشانه اين مرحله در حج آن است كه تا فرد مسلمان نباشد و هويّت رسمي اسلامي نداشته باشد ، نمي تواند داخل مكه شود . شرط ورود به سرزمين مكه ، چنين اسلامي است . همانگونه كه فرد با اظهار شهادتين داخل در جامعه بزرگ جهاني اسلام مي شود و عضوي از آن محسوب مي گردد ، در حج نيز به اين شرط مي تواند داخل در محدوده حج و عضوي از جامعه انبوه حج گزاران شود كه واجد اين درجه از اسلام باشد .

ايمان اصغر

ايمان ، تصديق دروني و اذعان باطنيِ حقيقت معناي شهادتين است كه در مرحله اسلام اصغر بر زبان فرد جاري مي شود . اگر اظهار شهادتين سبب امتياز مسلمان از كافر مي شود ، ايمان آن معياري است كه مؤمن را از منافق جدا مي سازد . ايمان اصغر ، عبارت از ورود تصديق ذهني و اظهار شفاهي به قلب است . جلوه ايمان اصغر در حج ، « نيت » است . هنگامي كه فرد در دل قصد حج گزاردن مي كند و تصميم مي گيرد كه براي اطاعت از خدا و كسب رضاي او و نيل به قربت او قدم در راه گذارد و اعمال و مناسك را بجاي آورد ، سر و كار او با دل و ايمان خويش است . در اين مرحله ، ديگر اظهار اسلام به زبان دخالت ندارد . همانگونه كه شرط ورود به مكه ، داشتنِ اسلام اصغر است و بودن در مكه نشانه احراز اين مرتبه است ، گويي نشانه ايمان نيز در حج « توجه » به كعبه است كه خانه خداست و مركز دايره توجهات حج گزاران ، بلكه قبله همه مسلمانان و مركز توجه قلبي همه مؤمنان است ؛ به عبارت ديگر ، مي توان گفت كه ظهور ايمان در حج ، به صورت توجهي است كه در قلب مؤمن نسبت به كعبه بعنوان « خانه خداوند » پيدا مي شود . اين معنا نزديك به معنايي است كه مي فرمايد :
« مَثَلُ الإيمان مِنَ الإسْلام ، مَثَل الْكَعْبَةِ الْحَرام مِنَ الْحَرَم ، قَدْ يَكُونُ فِي الْحَرَم وَلايَكُونُ فِي الْكَعبة حَتّي يَكُون فِي الْحَرم » . ( 1 )
« رابطه ايمان و اسلام مثل رابطه كعبه و مسجدالحرام است . گاه باشد كه كسي در مسجدالحرام باشد ، اما در كعبه نباشد اما نمي تواند در كعبه باشد و در مسجدالحرام نباشد . »

هجرت صغري

چنانكه گفتيم ، لازمه اسلام حقيقي ، ايمان حقيقي است و نشانه ايمان حقيقي ، عمل و حركت است و دور شدن از بسياري چيزها و نزديك شدن به بسياري چيزهاي ديگر ، دل كندن از بسياري چيزها و دل بستن به بسياري ديگر و اين همه ، در مفهوم « هجرت » خلاصه شده است . در اين مرحله است كه فرد قدم در « سبيل اللّه » مي گذارد و از آنجا كه هست رو به سوي او پيش مي رود . هجرت صغري ، همان جابجايي مكاني است كه در نتيجه آن آدمي از محيط شرك آلود و كفرآميز دور مي شود و به جامعه اي كه در آن موانع كمتري بر سر راه رشد او قرار مي دهد ، هجرت مي كند . اين همان هجرتي است كه پيامبر گرامي ما از مكه به مدينه انجام داد و براي كسب رضاي خداوند زادگاه و شهر و ديار خود را ترك گفت ـ و هر يك از ما نيز بايد دارالكفر را به سوي دارالايمان ترك كنيم و اما در حج بايد گفت كه لازمه حج ، هجرت است و نشانه اين هجرت صغري در حج ، همان « حركت » ي است كه حج گزاران انجام مي دهند و خانه و كاشانه و زن و فرزند و مال و شهر و ديار خويش را ترك مي گويند و رو به سوي مكه مي كنند . اين همان هجرتي است كه مؤمنان پس از اعلام حج و با شنيدن نداي الهي : { وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } ( 2 ) آغاز مي كنند و ميليونها نفر از دور دست جهان ، با همه گونه مَرْكبي ، راههاي دور را در مي نوردند و در بيابانها به شوق كعبه قدم مي زنند و از سرزنش خار مغيلان نمي هراسند تا خود را مگر به كعبه رسانند .

جهاد اصغر

پس از اسلام و ايمان و هجرت ، نوبت به جهاد مي رسد . اكنون فرد ، اسلام آورده و حقيقت آن را نه تنها به زبان و در انديشه و عقل خود ، بلكه در دل تصديق كرده و به حركت درآمده است و در اين حركت با پستي و بلندي و ناهمواري و خار راه و تابش آفتاب و سنگيني بار و فشار تشنگي و بيم راهزنان و دشمنان روبرو است . اينجا است كه هجرت از يك قدم زدن و گلگشت و مسافرت تفريحي متفاوت مي شود و اينجاست كه « هجرت » با « جهاد » همراه مي گردد و كوشش براي رفع موانع آغاز مي شود و مسافر از مجاهد بازشناخته مي شود . نشانه اين جهاد با موانع خارجي و دشمنان بيروني كه در اسلام از آن به « جهاد اصغر » تعبير شده در حج ، همان « كوشش » ي است كه حج گزار در اداي مناسك حج بايد انجام دهد . جلوه جهاد اصغر در حج ، « سعي » ميان صفا و مروه است . همچنانكه هاجر پس از آنكه هجرت كرد به سعي پرداخت و مجاهدت كرد ، حج گزار نيز پس از هجرت آرام نمي نشيند و سعي مي كند و به طواف مي پردازد ، مي دود و مي گردد ، فرياد مي كشد ، تولّي و تبرّي مي كند ، به خدا روي مي آورد و از دشمن او كه شيطان است مي گريزد و نه تنها مي گريزد كه مي ستيزد ، با او مي جنگد ، او را رمي مي كند ، به سوي او تير پرتاب مي كند و اگر نخورد دوباره پرتاب مي كند ، دست به سلاح و كارد برنده مي برد و قرباني مي كند در راه خدا و براي اطاعت امر او خون مي ريزد ؛ آري ، حج يك عبادت ساكت و راكد ، يك گوشه گيري و عُزلت گزيني نيست ، صحنه اي از حركت و سعي و كوشش و مجاهدت و جهاد است .

اسلام اكبر

اكنون بار ديگر به همان حقايق چهارگانه باز مي گرديم . اين بار از اسلام و ايمان و هجرت و جهاد اكبر سخن مي گوييم و نشانه هاي اين معاني را در حج باز مي جوييم . نخست از اسلام اكبر سخن مي گوييم . اين مرحله از اسلام ، مرحله بالاتري است كه انسان نه فقط به زبان و به قول ، وحدانيت خداوند و نبوت رسول او را تصديق مي كند بلكه به تمام وجود خويش تسليم او مي شود و قدم به وادي عبوديت او مي گذارد . اين همان مرحله از اسلام است كه درباره آن فرموده اند : « الإسْلامُ هُوَ التَّسْلِيم وَالتَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِين » ( 1 ) و همان مرحله اي است كه خداوند درباره آن مي فرمايد : « اِنَّ الدِّينَ عِنْدَاللهِ الإسْلام » ( 2 ) و نيز مي فرمايد : { أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَي نُور مِنْ رَبِّهِ . . . } ( 3 ) در اين مرحله است كه معناي حقيقي اسلام بر زبان و قلب و جوارح فرد مستولي مي شود . در اين مرحله است كه مسلمان همه آنچه را كه خدا و رسـول فرموده ، از دل و جـان مي پذيرد و بدان تسليم مي شود و در آن چون و چرا نمي كنـد و در برابر آن به گردنكشـي و مشاقّه نمي پردازد . درباره همين اسلام اكبر است كه امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« لَوْ اَنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَقامُوا الصَّلاةَ وآتوا الزّكاة وَحَجُّوا الْبَيْتَ الْحَرام وَصامُوا شَهْر رَمَضان ثُمَّ قالُوا لِشَيء صنعه الله أو صَنَعهُ رَسُول الله ( صلّي الله عليه وآله ) اِلاّ صَنَع بِخلاف الَّذي صَنَعَ أو وَجَدُوا ذلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ ، لَكانُوا بِذلكَ مُشْركين ، ثُمَّ تَلا هذِهِ اْلآيَة : { فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً } ثُمَّ قالَ أَبُوعَبدالله ( عليه السلام ) : عَلَيكُم بِالتَّسْلِيم » . ( 4 )
« اگر مردمي باشند كه خداي واحدِ بي شريك را عبادت كنند و نماز را برپا دارند و زكات بپردازند و حج بيت الله الحرام بگزارند و روزه ماه رمضان بگيرند و با اين حال به چيزي كه خدا يا رسول خدا آن را ساخته و قرار داده ، ايراد كنند كه چرا غير از اين شيوه كه ساخته است نساخته ، يا اينكه چنين ايرادي را در دل بگذرانند ، به سبب همين امر مشرك خواهند شد . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : « قسم به پروردگار تو كه اين مردم به تو ايمان نخواهند داشت مگر آنكه تو را در اختلاف خويش حكم قرار دهند و در دل خويش هيچ تنگي و فشاري از حكم و داوري تو احساس نكنند و به تو يكسره تسليم شوند » . امام صادق ( عليه السلام ) آنگاه فرمود : بر شما باد كه خود را تسليم كنيد . »
نشانه اسلام اكبر در حج ، اطاعت حج گزار از همه دستورات الهي و مناسك حج است . او نمي پرسد كه چرا بايد از كوه صفا به سوي كوه مروه هفت بار بدود و چرا بايد به آن كيفيت خاص گِرد خانه بچرخد و چرا بايد شب را در مشعر به روز آورد و چرا بايد قرباني كند . آري ، او تسليم است ، او عبد است و چنانكه گفته اند « العَبْدُ وَما فِي يَدِهِ كانَ لِمَوْلاهُ » ( 1 ) او در آنجا يكپارچه سر بر خط فرمان خدا دارد . او حتي در طواف و سعي نيز روي خويش را از مركز و مقصد خويش بر نمي گيرد و با فرياد « لَبَّيْك ، أَلّلهُمَّ لَبَّيك ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيك ، اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْك ، لا شَرِيك لَك » ( 2 ) تسليم بودن خود را اعلام مي دارد و با ابراهيم پيامبر كه سرسلسله اسلام آوردگان و تسليم شدگان به حق است همزبان مي شود و رو به كعبه اي كه ابراهيم بنا كرده مي گويد :
{ . . . إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَاي وَمَمَاتِي للهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ } ( 3 )
« همانا نماز و عبادات من و زندگي و مرگ من براي خداوندي است كه پروردگار عالميان است ، او شريكي ندارد و به من چنين امر شده و من نخستين مسلمانم . »

ايمان اكبر

همچنانكه پس از اسلام اصغر ، ايمان اصغر قرار دارد ، پس از اسلام اكبر نيز به ايمان اكبر مي رسيم . در مرحله ايمان اكبر ، تصديق به حقيقت دين و لزوم اطاعت و عبوديت ، از مرحله ورود به قلب فراتر مي رود و تمامي قلب را فرا مي گيرد ، به نحوي كه ديگر جايي براي چيزي غير خدا باقي نمي ماند . در اين مرحله ، بنده از مرتبه تسليم و انقياد كه لازمه اسلام اكبر است ، برتر مي رود و به مقام رضا و رغبت و شوق مي رسد و عبادت او عبادت عاشقانه است . ايمان اكبر همان مرحله اي است كه خداوند با خطاب { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ . . . } ( 4 ) آن را از صاحبان ايمان اصغر طلب مي كند . حالات و مناسك مربوط به آن ، همان راز و نياز و نيايش شبانه مشعرالحرام و دعاهايي است كه در عرفات بر زبان مؤمن جاري مي شود . در اين حال گويي مؤمن ، بلبلي است كه از شوق مشاهده جمال محبوب خويش غزلسرايي مي كند ، خود را يكسره از ياد مي برد و با سرور آزادگان و سرحلقه عاشقان همآوا مي شود كه :
« اِلهي تَردّدي فِي الآثار يُوجب بَعد المزار ، فاجمعني عَلَيك بخدمة توصلني اليك . كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر اِلَيك ؟ أ يكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتّي يكون هو المظهر لك ؟ متي غبت حتّي تحتاج الي دليل عليك ؟ و متي بعدت حتّي يكون الآثار هي الّتي توصل اليك ؟ » ( 1 )
« پروردگار من ! درنگ من در مشاهده آثار تو ، مرا از ديدار تو دور مي سازد ، تو مرا به خدمتي وادار كه به تو نزديكم سازد .
چگونه ممكن است آنچه را كه در هستي خود گداي درگاه توست ، دليل وجود تو گرفت ؟
آيا غير تو ، ظهوري دارد كه تو نداشته باشي ، و آنگاه آن غير تو ، ظاهركننده تو باشد ؟ كي ناپيدا بوده اي تا براي يافتن تو نيازي به راهنما باشد ؟
كي دور بوده اي تا لازم شود از آثار تو براي رسيدن به تو كمك گرفت ؟ »
آنجا كه خداوند مي فرمايد : { أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ . . . } ( 2 ) همين ايمـان اكبر را به ياد مؤمنان مي آورد . در ايمان اكبر است كه مؤمن با ياد خدا و ذكر خدا دلش آرام مي گيرد و به خشوع و خشيت مي افتد . اين مؤمنان اند كه مصداق آيه كريمه اند كه : { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً } ( 3 ) و درست به همين دليل است كه خداوند از كساني كه به اين مقام رسيده اند مي خواهد تا در حج ، در منا و عرفات و مشعر به ياد خدا باشند ، آنجا كه مي فرمايد : { . . . وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات . . . } ( 4 ) همين ايمان اكبر است كه مؤمن را به فلاح مي رساند و مشمول آيات اول سوره مؤمنون مي سازد :
{ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ } . ( 5 )
« براستي كه مؤمنان رستگارانند ، همانان كه در نماز فروتني دارند و از كارهاي بيهوده گريزانند ، آنان كه در راه خدا انفاق مي كنند و دامان خود را پاك نگه مي دارند . »
يعني در اين حالت است كه خشوع در نماز و پرهيز از لغو و انفاق مال و مراقبت از سركشيهاي شهوي ، ملكه مؤمن مي شود و مي بينيم كه اين همه ، در حج هست . حج گزار در حال احرام از سخن لغو و كلام زشت ممنوع است و با تقديم قرباني ، در راه خداوند انفاق مي كند و با دوري از آميزش ، خود را به كنترل غريزه خويش توانا مي سازد .

هجرت كبري

هجرت صغري هجرتي در زمين بود كه در آن ، فردِ انسان از جايي به جايي منتقل مي شد ، اما هجرت كبري هجرتي است كه انسان از گناهان ، از زشتكاري ها و صفات زشت خويش مي كند . اين هجرت ، هجرت انسان از خويشتن دروغين به خويشتن راستين است ، خويشتني كه الهي است و به همين دليل حقيقي و راستين است . اين همان هجرتي است كه خداوند پيامبر خويش را نيز بدان امر مي كند ، آنجا كه در سوره مدثر مي فرمايد :
{ يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ } .
« اي جامه به خود پيچيده ، برخيز و به مردم هشدار ده . برخيز و پروردگار خويش را بزرگ دار . برخيز و جامه خويش را پاك ساز و از آلودگي ها هجرت كن . »
امام باقر ( عليه السلام ) در حديثي به نقل از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :
« اَلا اُنَبِّئُكُم بِالْمُؤمِن ؟ : المُؤْمِن مَنِ ائْتَمَنَهُ المُؤْمِنُون عَلي أمْوالِهِم وَاُمُورِهِم ، وَالْمُسٌلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسلِمون مِن لِسانِهِ وَيَدِهِ ، وَالْمُهاجر مَنْ هَجَر السَّيِّئات وَتَرك ما حَرَّمه الله عَلَيْه . » ( 1 )
« آيا بگويمتان كه مؤمن كيست :
مؤمن كسي است كه مؤمنان ديگر او را بر اموال و امورشان امين بدانند و مسلمان كسي است كه مسلمانان از دست و زبانش سالم بمانند و مهاجر كسي است كه از زشتكاري ها هجرت كند و از آنچه خدا بر او حرام ساخته دوري گزيند . »
اين هجرت كبري ، دوري گزيدن از آداب و رسوم نادرست و عادات ناپسند است ، دور شدن از همه چيزهايي است كه شايسته انسان نيست . حج ، آكنده از دستورات و برنامه هايي است كه ما را به تربيت انساني و در نتيجه به هجرت كبري از هرآنچه غيرانساني است دعوت مي كند .
هنگامي كه حج گزار به ميقات مي رسد و در زمان و مكان معيني نيّت مي كند ، با دقت در وقت و مكان ، وقت شناسي و نظم مي آموزد و از بي نظمي دوري مي گزيند .
هنگامي كه لباس معمول خود را از تن دور مي كند و جامه سپيد و ساده و نادوخته احرام به تن مي اندازد ، در واقع خود را از نشانه هاي تفاخر و تفاوت با ديگران دور مي كند .
وقتي موي سر را مي تراشد بازهم خود را از گيسواني كه ممكن است در او عجب و خودبيني ايجاد كند دور مي سازد .
آنجا كه شكار بر او حرام مي شود ، او مي آموزد كه چگونه خود را از درنده خويي و سلب آزادي ديگران دور كند .
وقتي موظف مي شود زينت و آرايش را از خود دور كند ، در واقع مي آموزد كه چگونه بايد دلبستگي به زيبايي هاي دروغين را بدور افكند .
و بالأخره در مدتي كه اعمال غريزه جنسي را بر خود حرام مي سازد ، از نيرويي كه گهگاه بر او تسلط مي يابد هجرت مي كند .
پس در حج ، هم هجرت صغري وجود دارد و هم هجرت كبري .
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) كلامي دارند كه با بحث ما تناسب بسيار دارد :
« وَيَقُولُ الرَّجُل هاجَرتُ وَلَمْ يُهاجر ؛ اِنَّما الْمُهاجِرُون اَلَّذينَ يُهاجِرُون السَّيِّئات وَلَمْ يَأتُوا بِها » . ( 1 )
« آدمي مي گويد هجرت كرده ام و حال آنكه هجرت نكرده است ؛ چرا كه مهاجران آنانند كه از سيئات و بدي ها هجرت مي كنند و بدان باز نمي آيند . »

جهاد اكبر

جهاد اكبر بنا به فرمايش مشهور پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مبارزه با نفس امّاره بالسوء است و اين خود بالاترين درجه اي است كه مؤمن بدان مي تواند رسيد ؛ چرا كه با دشمن ترين دشمنان خويش كه همان نفس باشد جنگيده است . هيچ مجاهده اي بالاتر از آن نيست كه انسان بر خود تسلط يابد و اگر بگوييم كه نهايت نتيجه اي كه مذهب در تربيت انسان جستجو مي كند همين است كه انسان را ؛ يعني خود فطري و الهي انسان را بر نفس او مسلط سازد ، گزاف نگفته ايم . حج سراسر مبارزه با سركشي هاي نفس است ، مبارزه با برتري طلبي هايي است كه نفس مي خواهد از راه لباس و نژاد و رنگ پوست و مقام و منصب اعمال كند . رمي جمره در حقيقت يك يادآوري است براي آنكه شيطان را در درون خويش سنگباران كند . حج مبارزه با آن نفسي است كه ما را از خدا دور مي سازد و از جامعه جدا مي كند و خداوند ما را در حج بسوي خويش فرا مي خواند و از ما مي خواهد تا همه تعيّنات را از خويشتن بزداييم و خود را چونان قطره اي در درياي جامعه اسلامي غرق كنيم و « من » هاي شيطاني را زير پاي خويش لگدكوب كنيم تا در درون هر يـك از ما « منِ » الهـي شكفته شود و در جامعه ما ، « ما » ي اسلامي به وجود آيد . اكنون كه شباهت ميان حج و كل اسلام را از ديدگاه مجموعه مفاهيم « اسلام و ايمان و هجرت و جهاد » بيان كرديم ، مي گوييم خداوند با واجب ساختن عبادتي مانند حج بر مسلمانان ، خواسته است ابعاد گوناگون تعاليم و دستورات اسلامي را در يك عبادت واحد جاي دهد تا هر مستطيعي در عمر خويش يك بار در مدت معيني اسلام را در تماميت آن بصورت مختصر و محدود تجربه و تمرين كند . شايد بتوان حج را در مقايسه با كل اسلام به مدل ها و ماكت هاي كوچكي تشبيه كرد كه در علم و صنعت ساخته مي شود و نوآموزان و دانشجويان با مشاهده آن و آزمايش با آن ، براي كار با واقعيت هاي اصلي و خارجي آماده مي شوند .
گويي خداوند خواسته است ما را براي عمل به همه ابعاد اسلام ورزيده سازد و خواسته است به ما توانايي اظهار اسلام و تسليم محض به خدا و ايمان قلبي به وحدانيت او و بندگي كـردن از سر طوع و رضـا و رغبت را ، هجـرت از دارالكفـر به دارالايمان و هجرت از معصيت به طاعـت را ، و جهـاد با دشمنان خدا و جهاد با نفس را يكجا در يك عبادت تعليم و تمرين دهد .
اكنون چه دردناك است اگر بشنويم حج از سياست جداست . چه دريغ آميز است اگر بگويند در حج نبايد به مسائل سياسي پرداخت و نبايد از سرنوشت مسلماني كه در اقطار عالم در دست دشمنان بشريت اسيرند سخن گفت .
آنان كه مي گويند حج را بايد از سياست دور نگهداشت ، در حقيقت مي گويند اسلام از سياست جداست ؛ چرا كه ديديم كه حج نمونه و مدل اسلام است . اگر در حج نبايد سياست و جهاد با دشمنان اسلام وجود داشته باشد ، پس در اسلام نيز نبايد سياست و جهاد وجود داشته باشد .
كساني كه مي گويند در حج ، كه عظيمترين گردهمايي انسانها بر روي زمين است ، نبايد سخن از سياست به ميان آورد به همان اندازه در اشتباهند كه كسي بگويد در حج نبايد غير از مباحث سياسي به كار ديگري پرداخت . حج يك مجموعه جدايي ناپذير از اسلام و ايمان و هجرت و جهاد است و هيچ يك از اين امور را نمي توان از حج جدا كرد ، چنانكه هيچ يك را نمي توان از اسلام جدا ساخت .

* پي نوشتها :

1 ـ خداوند ، كعبه را مايه قيام و قوام مردم قرار داده است .
2 ـ تا كعبه برپاست ، دين برپاست .
3 ـ حديثي كه در آغاز مطلب از امام جعفر صادق ( عليه السلام ) آورديم ، با توجه به آيه 97 سوره مائده ، مي تواند مجوزي براي اين تشبيه باشد . همچنين حديثي كه شيخ صدوق در علل الشرايع از پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند ما را در اين تشبيه الهام مي بخشد . شيخ صدوق چنين مي نويسد :
قد جاء في تعليل الرسول ( صلّي الله عليه وآله ) للحجّ ضمن تعليله لسائر الفرائض بانّه معادل لتمام الشّريعة اذ يقول ( صلّي الله عليه وآله ) : « جائني جبريل فقال لي يا احمد الاسلام عشرة اسهم و قد خاب من لا سهم له فيها ، اوّلها شهادة ان لا اله الااللّه و هي الكلمة ، والثّانية الصّلاة و هي الطّهرة ، والثالثة الزّكاة و هي الفطرة ، والرّابعة الصّوم و هي الجنّة ، والخامسة الحجّ و هي الشّريعة » .
پيامبر در ضمن بيان علت ساير فرايض ، درباره علت وجوب حج بر مسلمانان فرموده اند كه حج معادل همه دين است . پيامبر فرموده است : « جبريل بر من درآمد و گفت اي احمد ، اسلام ده بخش دارد و هركه از اين بخشها سهمي نداشته باشد زيانكار است . اول آن شهادت لااله الاالله است كه اصل عقيده است ، دوم نماز است كه پاكيزگي است ، سوم زكات است كه خود سبب رشد و شكفتگي است ، چهارم روزه است كه سپر ( آتش و عذاب ) است و پنجم حج است كه همان شريعت است .
1 ـ { لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وانزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس . . . } « همانا ما رسولان خود را همراه با دلائل روشن گسيل داشتيم و اب آنان كتاب و ترازو نازل كرديم تا مردم به عدل و داد قيام كنند و آهن را نازل كرديم كه در آن هم ترس و بيم شديد است و هم براي مردم سودها دارد . . . »
1 ـ توجه به آيات ديگري كه همين معاني را در كنار هم قرار مي دهند ، ضروري است . بعنوان نمونه آيه 218 سوره بقره را مي آوريم :
{ انّ الذين آمنوا والذين هاجروا و جاهدوا في سبيل اللّه اولئك يرجون رحمت اللّه واللّه غفور رحيم } .
« آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند ، همانند كه به رحمت خداوند اميدوارند و خدا آمرزنده و مهربان است . »
1 ـ البته بالاتر از مرحله اسلام و ايمان و هجرت و جهاد اكبر نيز ، مرحله بالاتري تشخيص داده اند كه از آن به « مرتبه اعظم » تعبير كرده اند . قصد ما در اين مقاله بيان اين مراتب و مراحل نيست ، خواننده مي تواند براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به « رساله لبّ اللباب » علامه سيدمحمد حسين حسيني تهراني و يا به « رساله سير و سلوك » منسوب به بحرالعلوم كه آن نيز با مقدمه و شرح علامه سيد محمدحسين حسيني تهراني به چاپ رسيده ، مراجعه كند . اين رساله در نگارش مقاله حاضر از بسياري جهات محل مراجعه و مورد استفاده ما بوده است .
1 ـ حجرات : 14
1 ـ اصول كافي ، ج 3 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب ان الاسلام قبل الايمان ، حديث 2
2 ـ در ميان مردم حج را اعلام كن ، تا سواره و پياده از همه جا و از اعماق دره ها ، بسوي تو سرازير شوند ؛ حج : 27
1 ـ اسلام همان تسليم است و تسليم همان يقين .
2 ـ همانا دين ، نزد خدا اسلام است ؛ آل عمران : 19
3 ـ آيا پس آنكس كه خدا سينه اش را براي اسلام گشاده ساخت و بدو شرح صدر عطا كرد ، پس او از نوري خدايي روشني مي گيرد ؛ زمر : 22
4 ـ اصول كافي ، ج 4 ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الشرك ، حديث 6
1 ـ بنده و آنچه مالك آن است متعلق به مالك اوست .
2 ـ لبيك ، بارالها لبيك ، تو بي شريكي ، لبيك ، سپاس و نعمت و فرمانروايي از آن توست ، تو بي شريكي .
3 ـ انعام : 162 و 163
4 ـ نساء : 136
1 ـ بخشي از دعاء عرفه امام حسين ( عليه السلام ) .
2 ـ حديد : 16 .
3 ـ مؤمنان آنانند كه وقتي ياد خدا به ميان مي آيد دلهاشان پر از خوف او مي شود و وقتي آيات او بر آنان خوانده مي شود بر ايمانشان افزوده مي گردد ؛ انفال : 2
4 ـ نام خدا را ( در حج ) در روزهاي معيني ياد مي كنند ؛ حج : 28
5 ـ مؤمنون : 5 ـ 1
1 ـ محاسن برقي ، ج1 ، ص285
1 ـ بحارالانوار ، ج 10 ، قسمت اخلاق از كتاب عادات .

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

بدعت‌های دینی از نگاه قرآن

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعباس اشرفی, نرجس جمال امیدی

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی