بر اساس نقل روايات صحيح و معتبر، پيامبر خدا(ص) براي امت اسلامي دو چيز گران بها و ارزشمند به عنوان يادگار و وديعه تا روز قيامت گذاشت که عبارتاند از: قرآن و عترت آن حضرت. بدون شک اين دو چيز گران بها، سخت مورد علاقه و محبت رسول خدا بودند و آن حضرت براي رساندن آنها به سر حد منزل، تلاشهاي فراواني کرده و طبعاً نگران بود که امت پس از او بهاي لازم را به اين دو ندهند و قرآن را مهجور و عترت را رها کنند. از اين رو، در حال حيات خويش پيوسته از قرآن و عترت و احترام به آنها سخن گفت. دليل اين همه اصرار، اين بود که «قرآن» کتاب خدا و برنامه هدايت انسانها و «عترت» نگهبان کتاب الهي و مفسر آن است.
امام صادق(ع) خود يکي از همان عترت پاک رسول خدا است؛ کسي که هم عالم به قرآن بود و هم عامل به آن. بدين جهت، چهره قرآني اين امام معصوم را در نوشتاري کوتاه تقديم علاقهمندان ميکنيم، به اميد قبولي در درگاه احديت.
طبق فرموده پيامبر(ص)، دو يادگار هستند که تا روز قيامت از يکديگر جدا نميشوند: يکي، قرآن و دومي، عترت پيامبر.[1] اين دو يادگار، يادآور علوم تمام پيامبران الهياند و همه چيز در نزد آنهاست. امامان، آگاهان از حقايق کتاب الهي و راسخان در علم و وارثان اسرار عالم هستي بودهاند. امام جعفر صادق(ع) يکي از آنان است که وارث علم کتاب، سينه اش گنجينه اسرار قرآني و وجود مقدسش آميخته با قرآن کريم بود. بدين جهت، هر کس به چهره امام صادق مينگريست، قرآن در نظرش تجلي ميکرد و هر گاه قرآن را ميديد، امام صادق(ع) در خاطرش جلوه مينمود. او با آيات قرآن سخن ميگفت، با قرآن استدلال ميکرد، و سکوتش تفکر در قرآن بود.
با مطالعه نکات و احاديث زير ميتوانيد به اين حقيقت پيببريد.
امام صادق(ع) ميفرمود: اي مردم! هر موضوعي که از طرف من به شما رسيد، آن را بر قرآن تطبيق کنيد. اگر موافق قرآن است، بدانيد از سوي من است و اگر مخالف قرآن است، بدانيد که من آن را نگفتهام.[2]
و فرمود: هر حديثي که موافق قرآن نيست، بيپايه است.[3]
و فرمود: اگر از ما به دست شما حديث و روايتي رسيد که بر آن شاهدي از قرآن کريم يا سخن پيامبر(ص) يافتيد، آن را قبول کنيد و اگر نه، به هماني که آن را براي شما آورده، برگردانيد که او به آن سزاوارتر است.[4]
عبد الاعلي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که ميگفت: به خدا سوگند! من کتاب خدا را از آغاز تا پايان ميدانم. گويي همه قرآن در کف دست من است. در قرآن خبرهايي مربوط به آسمان و زمين موجود است و آنچه واقع شده يا واقع خواهد شد، در آن آمده است. خدا ميفرمايد: )فيه تبيان کل شي(؛ «در آن، بيان همه چيز است».[5]
عبد الرحمن بن کثير از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود: قرآن ميگويد: «آن کسي که نزد او علمي از کتاب بود، گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنکه چشم به هم بزنيد، حاضر ميکنم». آنگاه امام انگشتان خود را باز کرد و بر سينه خود گذارد و فرمود: به خدا سوگند! علم همه کتاب نزد ماست.[6]
آن حضرت به اسماعيل بن جابر فرمود: خداوند حضرت محمد را به عنوان پيامبر فرستاد و هيچ پيامبري پس از او نيست، و قرآن را بر او نازل کرد و بدين وسيله تمام کتابها را به آن ختم کرد. پس هيچ کتاب ديگري بعد از قرآن نميباشد. خداوند در قرآن، حلالش را حلال و حرام را در آن حرام فرموده. پس حلال خدا تا روز قيامت حلال و حرامش حرام خواهد بود. و در قرآن اخبار پيشينيان و اخبار آيندگان و اخبار بين اين دو وجود دارد. سپس دست به سينه خود گذارده، فرمود: ما تمام آن را ميدانيم.[7]
عبد الاعلي و عبيدة بن بشر گويند: بيآنکه کسي از امام صادق(ع) سؤالي کرده باشد، خود شروع کرده و فرمود: به خدا سوگند! من آنچه را که در آسمانها و زمين است، ميدانم و نيز آنچه را که در بهشت و جهنم ميگذرد و هر چه را که اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت، همه آنها را ميدانم. سپس سکوت کرد. آنگاه لب به سخن گشوده، فرمود: آري، همه آنها را از کتاب خدا ميدانم. به آن چنين نگاه ميکنم. و دست خود را باز کرد و فرمود: خداوند ميفرمايد: )فيه تبيان کل شي(.[8]
گويا امام صادق(ع) اين جمله را از فرمايش خدا در قرآن مجيد: )و نَزَّلنا عليک الکتاب تبياناً لکل شي(،[9] اقتباس فرموده است.
به گفته مالک بن انس و ديگران، هيچ گاه امام جعفر صادق(ع) جداي از قرآن ديده نشد. مالک گويد: من، جعفر بن محمد را بارها ميديدم که تبسمهاي نمکين نقش لبان او بود. هر گاه از پيامبر(ص) نزد او نام ميبردند، ناگهان از احساس عظمت پيامبر، چهرۀ او زرد ميگشت. من هرگز نديدم که او حديثي از پيامبر نقل کند، مگر اينکه قبلاً وضو ميگرفت. من برخي اوقات با او رفت و آمد ميکردم و او را در يکي از سه حال ميديدم: يا نمازميگزارد و يا ساکت بود و يا قرآن ميخواند، و هرگز چيز غير مفيدي به زبان جاري نميساخت. از بندگان خدا بود که از او ميترسيد.[10]
با اين وصف، ميتوان گفت امام صادق(ع) عاشق و شيفتۀ کتاب خدا بود و در تمام زندگي و عمر خود به اشکال مختلف قرآن را محور زندگي خود قرار داده بود؛ اگر چه در برخي از مقاطع زندگياش از مورخان چيزي دربارۀ زندگي قرآنياش نقل نشده است.
اينک نمونههايي از فرازهاي زندگي او را از نظر ميگذرانيم:
امام(ع) پيش از آنکه قرآن را شروع کند، نخست اين دعا را ميخواند:
بار خدايا، پروردگارا! سپاس از آنِ تو است. تويي يگانه در توانايي و سلطنت استوار، و از آن توست سپاس، تويي برتر به عزت و کبريا و فراز آسمانها و عرش بزرگ.
پروردگار ما! سپاس از آن تو است. تو خود همه چيز را به ذات خود، داني و هر دانشمندي به درگاهت نيازمند است. پروردگار ما! از آن توست سپاس، اي فرود فرستندۀ آيات و ذکر عظيم، پروردگار ما! از آن تو است سپاس، بدانچه آموختي از حکمت و از قرآن بزرگوار و روشنگر.
بارالها! تويي که پيش از اظهار شوق، آن را به ما آموختي و سودش را نجسته، آن را به ما ياد دادي. بار خدايا! در صورتي که اين خود منت و فضل و جود و لطف است نسبت به ما و رحمت است براي ما و امتناني است بر سر ما بيجنبش و چارهجويي و توانايي از طرف ما.
بارخدايا! پس خوب خواندن آن و نگه داشتن آياتش را نزد ما محبوب ساز و ايمان به متشابه و عمل به آيات محکم آن را به وسيله تأويل و رهيابي در تدبير و بينايي در پرتوش به دل ما افکن.
بارخدايا! چناني که آن را درمان براي دوستانت نازل کردي و وسيله بدبختي دشمنانت ساختي و آن را نابينايي نافرمانان و روشني فرمانبرانت قرار دادي.
بار خدايا! آن را براي ما در برابر عذابت دژي ساز، و پناهگاهي در برابر خشمت، و وسيلهاي براي جلوگيري از نافرمانيات، و نگهباني براي بدخواهيات، و راهنمايي به فرمانبريات، و نوري در روز ملاقات قرار ده تا بدان ميان خلق تو پرتوي بيابيم و به وسيله آن از صراط تو بگذريم و به بهشت تو راه بريم.
بارخدايا! به تو پناه ميبريم از شقاوت و جفاکاري در تحمل آن، و کوري از به کاربستن آن، و تخلف در حکمش، و گردن فرازي از توجه بدان، و کوتاهي در برابر حق آن.
بارخدايا! سنگيني آن را به کمک خود بردار، و مزدش را بر ما لازم شمار، و شکر و قدرداني از آن را بر ما بگمار، و ما را داعي و حافظ آن ساز.
بار خدايا! ما را پيرو حلال آن، و کنارجوي از حرامش، و برپادارنده حدودش، و پرداخت کننده مقرراتش گردان.
بارخدايا! خواندنش را به کام ما شيرين گردان، و در قيام بدان ما را نشاط بخش، و در ضمن مرتب خواندن و حسن تعبير از آن دل ما را ترسان ساز، و نيروي به کار بستن آن را در هر آن از شب و روز به ما عطا کن.
بارخدايا! به دل ما هوشي بده در برابر شگفتيهاي بي پايان قرآن، و لذتي در زمزمه کردن با آن، و عبرتي در زمان شرح و بيان معاني آن، و سود روشني در هنگام فهم جويي آن.
بار خدايا! به تو پناه ميبريم از اينکه قرآن برايمان دلچسب نباشد و از اينکه آن را بالش خواب خود کنيم و پشت سراندازيم، و به تو پناه ميبريم از قساوت خود در برابر آنچه ما را پند دادي.
بار خدايا! ما را سود بخش بدانچه در قرآن از آيات خود بازگو کردي، و ما را يادآور ساز بدانچه از مثلها که در آن آوردي، و با تأويل آن بدکرداريهاي ما را جبران کن، و به وسيله آن مزد کردار نيک ما را چند برابر ساز، و درجات ما را بدان بالا بر، و با آن پس از مرگ مژده به دهان ما گذار.
بارخدايا! آن را توشهاي ساز براي ما که در موقع وقوف در برابرت نيرومند شويم، و راه روشني که از آن به سوي تو پوييم، و دانش سودمندي که بدان شکر نعمت جوييم، و خشوع با حقيقتي که نامهاي مقدست را بدان منزه دانيم؛ زيرا تو بدان بر ما حجتي آوردي که راه عذر را بر ما بستي و به وسيله آن نعمتي به ما ارزاني داشتي که زبان شکر ما از آن کوتاه است...
بارخدايا! آن را براي ما شفيع روز قيامت خودساز، و ساز و برگ روز بر فراز شدن، و وکيل مدافع روز قضاوت، و نور در روز ظلمت، روزي که نه زميني باشد و نه آسمان، روزي که هر کس بدانچه براي آن کوشيده، مزد گيرد.
بارخدايا! آن را در روز تشنگي وسيله سيرابي و نور روز پاداش ما گردان در برابر آتش سوزان و بيترحم بر هر که به جانش افروخته و به سوزش شعلهور گردد.
بارخدايا! قرآن را در ميان مردم برهان ما ساز در روزي که همه اهل آسمانها و زمين گرد آيند.
بارخدايا! ما را به مقامات شهيدان راه بده و زندگي سعادتمندان و رفاقت با پيامبران را؛ زيرا تو شنوندۀ دعايي.[11]
علامه مجلسي مينويسد: روايت شده، هر گاه مولاي ما امام صادق(ع) در نماز خويش قرآن ميخواند، يک باره از هوش مي رفت؛ زماني که به هوش ميآمد، از او علت بيهوشي را پرسيدند. حضرت در پاسخ فرمود: آن قدر آيات قرآن را تکرار کردم تا به حالتي رسيدم که گويا آن آيات را از زبان فرستندهاش ميشنوم.[12]
داود رقي گويد: در خدمت امام صادق(ع) بودم، جواني در حالي که ميگريست، وارد شد. وي اظهار داشت نذر کرده بودم که با همسرم حج بگزارم. زماني که به مدينه رسيدم، از دنيا رفت. امام فرمود: برگرد که وي نمرده است. آن جوان از محضر امام بيرون رفت و شاد و خندان برگشت و گفت: بر او وارد شدم؛ در حالي که نشسته بود.
امام به داود فرمود: آيا ايمان نداري؟ گفتم: آري، اما ميخواهم مطمئن شوم.
داود گويد: وقتي که روز ترويه رسيد، امام به من فرمود: شوق خانه خدا را دارم.
عرض کردم: آقاي من! اين عرفات است.
امام فرمود: اگر نماز عشا را خواندي، شتر مرا آماده کن.
داود گويد: امام بيرون آمد و نخست )قل هو الله احد( و سوره «يس» را خواند، آن گاه سوار بر شتر شده، مرا پشت سر خويش سوار کرد. پس شبانه حرکت کرديم... با طلوع فجر امام از جاي برخاست و پس از اذان و اقامه، مرا در طرف راستش قرار داد و در رکعت اول، سوره حمد و ضحي را خواند و در رکعت دوم، سوره حمد و )قل هو الله احد( را تلاوت فرمود. سپس قنوت خواند و سلام داد و نشست.
آفتاب که طلوع کرد، آن جوان به همراه همسرش از کنار ما گذشتند و زماني که چشم آن زن به امام صادق(ع) افتاد، به همسر خويش گفت: اين همان کسي بود که نزد خداوند شفاعت کرد تا زنده شوم.[13]
از ديگر سيرههاي امام صادق(ع) اين بود که نامههاي خود را به نام خداوند متعال آغاز ميکرد.
هشام بن حکم گويد: يکي از بزرگان اهل جبل، همه ساله در ايام حج خدمت امام جعفر صادق(ع) شرفياب ميشد. ايشان نيز او را در يکي از منازل خويش در مدينه جاي ميداد. سالها بر اين منوال ميگذشت تا مبلغ ده هزار درهم به امام داد تا خانهاي برايش خريداري کند. پس از مراسم حج و بازگشت به مدينه، به امام عرض کرد: فدايت گردم! آيا براي من خانهاي تهيه کردي؟ امام در پاسخ فرمود: آري. و سپس قبالهاي را به او نشان داد که در آن نوشته شده بود:
«به نام خداوند بخشايشگر مهربان. اين چيزي است که جعفر بن محمد براي فلاني خريداري کرده: خانهاي در بهشت که حد و مرزش ]و همسايگانش[ از يک سو، رسول خدا و از سوي ديگر، اميرمؤمنان و از جهت ديگر، حسن بن علي و از ديگر سو، حسين بن علي است».
چون آن شخص دست نوشته امام را خواند، گفت: به راستي که رضايت دادم، خداوند مرا فداي تو گرداند.
سپس امام فرمود: من آن مبلغ را بين فرزندان حسن و حسين8 تقسيم کردم و از خدا خواستار قبولي و پاداش بهشتي براي تو هستم.
هشام گويد: آن شخص به ديار خود بازگشت و آن قباله را نيز با خود برد. او پس از مدتي بيمار شد و چون خود را در آستانه مرگ ديد، بستگان خويش را جمع کرد و آنها را سوگند داد که آن قباله را همراهش دفن کنند. آنها نيز به وصيتش عمل کردند و روز ديگر که به زيارت قبرش رفتند، همان قباله را روي قبر يافتند؛ در حالي که در آن نوشته شده بود:
«جعفر بن محمد به وعده خود وفا کرد».[14]
همچنين در نامهاي که به نجاشي ـ حاکم اهواز ـ نوشت، باز هم در ابتداي نامه، نام خدا را برد.[15]
آن حضرت پيش از دعا نيز نام خدا را بر زبان جاري ميساخت.[16]
گاهي هم حضرت امام صادق(ع) با تلاوت برخي آيات قرآن مجيد از خداوند طلب شفا براي برخي بيماران ميکرد و به برکت خواندن آيه مورد نظر، آن فرد بيمار شفا مييافت.
معاوية بن وهب گويد: فرزند فردي از اهل مرو، سردرد گرفته بود. او به خدمت امام صادق(ع) شکايت کرد. امام فرمود: او را نزديک بياور. پس امام دست مبارک خود را بر سر بيمار کشيد و اين آيه مبارکه را خواند:
)إِنّ اللّهَ يُمْسِكُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِه(ِ[17]؛
«محققاً خدا آسمانها و زمين را از اينکه نابود شود، نگاه ميدارد و اگر رو به زوال نهند، جز او هيچ کس آنها را نميتواند حفظ کند».
پس به اذن خدا، شفا يافت.[18]
سيماي قرآني امام جعفر صادق(ع) به خوبي نشان دهنده اين بود که چگونه امام از اين کتاب الهي پاسداري ميکرد و حرمتش را ارج مينهاد. در دعايي که پيش از قرائت قرآن ميخواند، درخواستهاي عاجزانه او را ديديد و از اين رو، ميتوان به قطع و يقين گفت امام صادق(ع) عاليترين و کاملترين شخصيت در عمل به قرآن مجيد بود و ديگران را نيز از اين بهره وري بينصيب نميگذاشت و نمونه آن در زندگي آن حضرت فراوان به چشم ميخورد. به عنوان مثال، امام بزرگوار به توصيۀ قرآني «صله رحم» به شدت عمل ميکرد و با استدلال به آيات مربوط، اين امر خدا پسندانه را در جامعه اسلامي رواج ميداد.
اربلي در کشف الغمه از حافظ عبدالعزيز بن الأخضر نقل کرده: وقتي بين امام جعفر صادق(ع) و عبدالله بن حسن در وسط روز سخناني رد و بدل شد، عبدالله به درشتي با امام سخن گفت و از يکديگر جدا شدند. هر دو به مسجد رفته، بار ديگر همديگر را بر در مسجد ملاقات کردند. امام صادق(ع) به عبدالله بن حسن فرمود: اي ابامحمد! چگونه روز را به شب رساندي؟ عبدالله با حالت عصبانيت گفت: به خير و خوشي.
امام صادق(ع) فرمود: اي ابا محمد! آيا ميداني که صلۀ رحم، حساب را تخفيف ميدهد؟
عبدالله گفت: پيوسته چيزي ميگويي که ما آن را نميدانيم.
امام فرمود: من بر تو قرآن ميخوانم.
عبدالله گفت: اين را قرآن گفته است؟!
امام فرمود: آري.
عبدالله گفت: آن را بخوان.
امام فرمود: خداي عزوجل ميفرمايد:
)وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ(؛[19]
«و آنها که پيوندهايي را که خدا دستور به برقراري آن داده، برقرار ميدارند و از پروردگارشان ميترسند و از بدي حساب روز قيامت بيم دارند».
عبدالله ـ با شنيدن اين آيه، متنبه شده ـ گفت: از اين پس، هرگز مرا قاطع رحم نخواهي ديد.[20]
صفوان جمّال گويد: روزي بين امام جعفر صادق(ع) و عبدالله بن حسن گفتگويي شد که مردم از سر و صداي آن دو جمع شدند. پس شب را به همان حالت سپري کردند.
صفوان گويد: براي حاجتي صبح زود بيرون رفته بودم که امام را بر در خانه عبدالله بن حسن ديدم که به کنيز عبدالله ميگفت: به ابومحمد بگو تا بيايد. عبدالله بيرون آمده، اظهار داشت يا اباعبدالله! براي چه در اين صبحدم آمدهاي؟ امام فرمود: من ديشب آيهاي در کتاب خدا خواندم که به شدت مرا مضطرب و نگران کرده است.
عبدالله گفت: آن آيه کدام است؟
امام صادق(ع) فرمود: فرمودۀ خداوند عزوجل:)وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ( [21].
عبدالله گفت: راست گفتي. گويا هرگز چنين آيهاي را در کتاب خدا نخواندهام. پس يکديگر را در آغوش گرفتند و گريستند.[22]
سالمه، پيشکار امام صادق(ع) نقل ميکند: به هنگام احتضار امام، نزد آن حضرت بودم که وي بيهوش شد و زماني که به هوش آمد، فرمود: به حسن بن علي بن علي بن حسين ـ معروف به افطس ـ هفتاد دينار بده. و همچنين به فلان شخص و فلان فرد، مقداري را معين کردند که به آنها نيز بدهم. به ايشان عرض کردم: آيا به مردي عطا ميکني که با چاقو به شما حمله کرد و ميخواست شما را به قتل برساند؟!
حضرت در پاسخ فرمود: ميخواهي از آن کساني نباشم که خدا دربارهشان فرموده: «و آنهايي که پيوندهايي را که خدا دستور به برقراري آن داده، برقرار ميدارند و از پروردگارشان ميترسند و از بدي حساب روز قيامت بيم دارند»؟
آري، اي سالمه! خداوند بهشت را آفريد و آن را خوشبو گردانيد و بوي بهشت از راه هزار ساله به مشام ميرسد، ولي آن کسي که عاق والدين شده و يا قاطع رحم است، به مشامش نخواهد رسيد.[23]
امام صادق(ع) علاوه بر احترام فوق العادهاي که به قرآن کريم ميگذاشت، با بيان برخي روايات، به تبيين عظمت قرآن در جامعه ميپرداخت و از همگان ميخواست تا از اين نعمت بزرگ کاملاً قدرداني کنند و چنان که شايسته است، آن را محترم شمارند.
امام(ع) ميفرمود: هر گاه خداوند اولين و آخرين را ]در قيامت[ جمع کند، در اين هنگام شخصي که در زيبايي همانند او ديده نشده، وارد خواهد شد و چون نگاه مؤمنان به آن افتد، ميگويند: اين از ماست، چقدر زيباست! و چون از برابر صف شهدا عبور کند، شهدا ميگويند: اين قرآن است و سپس از صف رسولان ميگذرد. آنان ميگويند: اين قرآن است. به صف فرشتگان ميرسد. آنان نيز ميگويند: اين قرآن است. تا اينکه در طرف راست عرش الهي ميايستد. سپس خداوند عليّ اعلا ميفرمايد:
«به عزت و جلال خودم سوگند! هر که تو را گرامي داشته، او را گرامي خواهم داشت و هر که به تو توهين کرده باشد، به او اهانت خواهد شد».[24]
از آنجا که قرآن کريم کتاب آسماني و دستور العمل زندگي پيروان اسلام است، امام صادق(ع) هميشه ميکوشيد که مردم را هر چه بيشتر با آن آشنا کند و کسي را که ياد نگرفته بود، به قرائت تشويق ميفرمود، و آن که را ميدانست ولي چندان به آن اهميت نميداد، او را به وظايفش در برابر قرآن آشنا ميساخت و اين روش امام در طول زندگي پر برکتش بود.
قطب راوندي مينويسد: روايت شده امام صادق(ع) غلامي داشت که نام او مسلم بود. اين فرد قرآن نميدانست، امام صادق(ع)در يک شب قرآن را به او آموزش داد. پس مسلم شب را به روز رسانيد؛ در حالي که قرآن را ياد گرفته بود.[25]
در جهت اين تشويقها، حضرت فرمود: سزاوار است که مؤمن نميرد، مگر آنکه قرآن را فراگيرد و يا در مسير فراگيري آن باشد.[26]
نيز فرمود: کسي که يک حرف از قرآن را ياد بگيرد، ده حسنه ثواب دارد و ده سيئه از او محو ميگردد و ده درجه به او عنايت ميشود.[27]
[1] . سنن ترمذي، ج2، ص308.
[2] . کافي، ج1، ص56.
[3] . همان، ص55.
[4] . همان.
[5] . همان، ص179.
[6] . همان.
[7] . کشف الغمه، ج2، ص430.
[8] . بحارالانوار، ج47، ص35.
[9] . نحل/89.
[10] . قرآن در احاديث اسلامي، ص115، به نقل از التوسل و الوسيله، ابن تيميه دمشقي، ص52.
[11] . همان، ص45، به نقل از کافي، ج2، ص417.
[12] . بحارالانوار، ج47، ص58.
[13] . همان، ص104.
[14] . مناقب آل ابيطالب، ج3، ص359.
[15] . بحارالانوار، ج47، ص36.
[16] . همان، ص13.
[17] . فاطر/41.
[18] . مناقب آل ابيطالب، ج3، ص359.
[19] . رعد/21.
[20] . بحارالانوار، ج47، ص274؛ غيبت، شيخ طوسي، ص128.
[21] . رعد/21.
[22] . بحارالانوار، ج47، ص298.
[23] . غيبت ، شيخ طوسي، ص128؛ کافي، ج2، ص155.
[24] . کافي، ج2، ص440.
[25] . بحارالانوار، ج47، ص101.
[26] . کافي، ج1، ص444.
[27] . همان، ج2، ص448.