يوسف(ع)، رزم آزماي معركه نفس

پدیدآورحسن رهبری

نشریهپژوهش‌های قرآنی

شماره نشریه58

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1073 بازدید
يوسف(ع)، رزم آزماي معركه نفس

حسن رهبري*

چکیده: سخن وحي را زيبايي‌های نامنتهاست؛ زيرا از جانب صاحب جمال و جمال‌آفرين يكتاست. واژه‌ها، چيدمان كلام، موسيقايي گفتار و عمق معاني قرآني، نه تصويري است كه به نگاهي توان دريافت؛ بلكه در هر عصري و در هر نسلي، غواصان ژرف‌پيمايي را مي‌طلبد تا «درّ يتيم» از صدف معنا گشوده و پيام راستين آيات وحياني را استخراج نمايند.
سورة يوسف را كه زيباترين قصه‌هاست و آرايه‌هاي ادبي و كلامي، زيبايي آن را صد چندان افزوده است، دامنة گفتار در تفاسير تنگ آمده و عمرهاي كوتاه، مجال انديشة دراز را از مفسران برگرفته است. چنان‌كه گاه بر ابهامات افزوده يا پرسش‌هاي تفسيري آن را به نقل قول‌هاي ضعيف يا به سكوت در برابر آن حوالت داده‌اند.
از اين رو، در نخستين مقالة اين رويكرد، واژه‌هاي زيباي «ربّي»، «همّ» و «برهان» كه در حساس‌ترين و پيام‌آورترين آيات سورة يوسف به كار رفته، مورد بازكاوي قرار گرفته است.


کلید واژه‌ها: يوسف (ع)، زليخا، ربّي، همّ، برهان

*کارشناسی ارشد مدیریت

اشاره

داستان حضرت يوسف، زيباترين داستان مستند و پيوسته‌اي است كه قرآن آن را تنها در يك سوره به نام سورة يوسف آورده است. در زيبايي این داستان همين بس كه خود قرآن از آن به عنوان «احسن القصص» ـ‌نيكوترين داستان‌ها‌ـ تعبير مي‌نمايد.
زيبايي‌ها و جاذبه‌هاي داستاني سوره يوسف موجب شده است كه در حلقه‌هاي قرآني بيشتر مورد توجه بوده و در محافل تفسيري هم مورد بحث و بررسي فراواني قرار گرفته باشد.
اخيراً، استفاده از ابزار هنر و نمايش فيلم آن به صورت سريال تلويزيوني، به خروج مفاهيم و كليات داستان حضرت يوسف(ع)از حلقه‌هاي تفسيري و قرآني، و فراگير شدن آن در ميان تودة مردم منجر شده است كه حكايت از جاذبه‌هاي عرصة هنر و ميزان نفوذ زبان هنر در گسترة جوامع دارد.
همين فراگير شدن آموزه‌هاي اين داستان قرآني در ميان تودة مردم انگيزه‌اي بود تا در آياتي از سورة يوسف تأمل دوباره‌اي صورت گيرد و در آنچه تاكنون در تفاسير مورد غفلت يا اختلاف بوده است، بازخواني مجددي انجام پذيرد.
آنچه در اين مقاله بدان مي‌پردازيم، آيات 23 و 24 سورة يوسف است كه حساس‌ترين و آموزنده‌ترين قطعه داستاني آن سوره بوده و در واقع شاه بيت قسمت داستاني آن را تشكيل مي‌دهد.
اينك متن آيه 23 و ترجمه و تفسيرهاي آن:
(وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُون)
ترجمه‌هايي كه بر اين آيه نوشته‌اند دو گونه است؛ و آن دوگانگي از مفهوم كلمة «ربّي» ـ‌پروردگار من‌ـ است كه در آيه وجود دارد. برخي منظور از «ربّي» را عزيز مصر و برخي ديگر منظور از آن را خداوند متعال دانسته‌اند كه فرق ماهوي از خدا تا انسان را در برگرفته و پيام‌هاي متفاوتي را تداعي مي‌نمايند.
دوگانگي معناي اين آيه از زمان صحابه و تابعين به وجود آمده و تا به امروز هم ادامه دارد.
از مفسران متقدم، مجاهد، ابن اسحاق، سدي، جبائي و حسن، منظور از «ربي» را در سخن يوسف، عزيز مصر و همسر زليخا تفسير كرده‌اند و زجاج گفته كه جايز است اينكه مراد از آن خداوند متعال باشد. (شيخ طوسي، 6/119)
پس از آنان، از نخستين تفسيرنويسان جامع،‌ ابوجعفر طبري (310-266ق) «ربّي» را خدا معنا نموده (طبري، 3/741) و ابوجعفر شيخ طوسي (460ق) بدون هيچ نظري، به آوردن ديدگاه‌هاي مفسران اوليه بسنده كرده است. (شيخ طوسي، 6/119)
سپس صاحب مجمع‌البيان‌ ـ‌شيخ طبرسي (548ق)‌ـ به همان شيوة شيخ‌ طوسي رفتار نموده و افزون بر نقل‌ اقوال، اظهار نظري نكرده است. (طبرسی، 5/383)
به طور كلي در مطالعه تفاسير و ترجمه‌هاي قرآن، در مجموع با سه نوع ترجمه و تفسير روبرو مي‌شويم:
1- ترجمه و تفسيرهايي كه «ربّ» را در سخن يوسف به عزيز مصر اطلاق كرده‌اند؛ مانند ترجمه‌ها و تفاسير زير:
ترجمه‌هاي اصغر برزي، علي‌رضا ميرزا خسرواني، محمد خواجوي، حسن مصطفوي، علي‌اكبر طاهري قزويني، محمد مهدي فولادوند، سيد محمد حجّتي، علي‌ مشكيني، ناصر مكارم شيرازي، عبدالمجيد صادق نوبري، مسعود انصاري‌ خوشابر، شاه ولي‌الله دهلوي.
تفاسير مقاتل‌ بن سليمان، امام فخر رازي، الصافي، ابي‌السعود، حجة‌التفاسير و بلاغ‌الاكسير، تفسير آسان، تفسير نمونه، في‌ ظلال القرآن، روض الجنان و روح الجنان، من وحي القرآن.
2- ترجمه‌ها و تفسيرهايي كه «ربي» را در سخن يوسف، هم به معناي عزيز مصر و هم به معناي خداوند گرفته‌اند و يا معناي دو پهلويي كرده‌اند تا هر دو را افاده نمايد؛ مانند ترجمه‌ها و تفاسير زير:
ترجمه‌هاي عبدالمحمد آيتي، ابوالقاسم پاينده، ترجمه الميزان، كاظم‌پور جوادي، محمد علي رضايي اصفهاني، سيد علي‌نقي فيض‌الاسلام.
تفاسير كشف‌الاسرار، التبيان، مجمع‌البيان، سيد عبدالهر شبّر، كشاف زمخشري‌.
3- ترجمه‌ها و تفاسيري كه «ربّي» را در سخن يوسف(ع)، خداوند متعال معنا و تفسير كرده‌اند؛ مانند ترجمه‌ها و تفاسير زير:
ترجمه‌هاي سيد كاظم ارفع، محمود اشرفي تبريزي، مهدي الهي قمشه‌اي، حسين انصاريان، سيد محمد ابراهيم بروجردي، ابوالفضل بهرام‌پور، علي‌اصغر حلبي، زين‌العابدين رهنما، محمد ثقفي تهراني، رضا سراج، ابوالحسن شعراني، جلال‌الدين مجتبوي، بانوي اصفهاني، عباس مصباح‌زاده، محمد كاظم معزي، محمود ياسري.
تفاسير طبري، نسفي، تاج التراجم، منهج‌الصادقين، فتوحات‌الهيه، الميزان، روشن، احسن الحديث، نور، من هدي القرآن.
در ميان تفاسير قديم و جديد، تفسيري كه اين آيه را با دقت بيشتري مورد تجزيه و تحليل قرار داده و توانسته پرده از عروس معناي آن برافكند، همانا تفسير ‌الميزان است كه چنين مي‌نويسد:
«پاسخ يوسف همان كلمه «معاذ الله» بود. و اما اين كلام كه بعد آورد، بدين منظور بود كه توحيدي را كه «مَعاذَ الله» افاده كرد توضيح دهد و روشنش سازد، او خواست بگويد: اينكه مي‌بينيم تو در پذيرايي من نهايت درجه سعي را داري، با اينكه به ظاهر سفارش عزيز بود كه گفت: «أكْرِمي مَثْواهُ»، وليكن من آن را كار خداي خود و يكي از احسان‌هاي او مي‌دانم. پس در حقيقت پروردگار من است كه از من به احترام پذيرايي مي‌كند، هر چند به تو نسبت داده مي‌شود، و چون چنين است، واجب است كه من به او پناهنده شوم، و به همو پناهنده مي‌شوم، چون اجابت خواسته تو و ارتكاب اين معصيت ظلم است و ظالمان رستگار نمي‌شوند، پس هيچ راهي براي ارتكاب چنين گناهي نيست.
يوسف(ع)در جمله «إنَّهُ رَبّي أحْسَنَ مَثْواي» چند نكته را افاده كرد: اول اينكه او داراي توحيد است و به كيش بت‌پرستي اعتقاد ندارد.
دوم اينكه او از آنان كه به زبان، خدا را يكتا دانسته، وليكن عملاً به او شرك مي‌ورزند نيست و اسباب ظاهري را مستقل در تأثير نمي‌داند ... او همسر عزيز را در اينكه از وي به بهترين وجهي پذيرايي كرده مستقل نمي‌داند؛ پس عزيز و همسرش به عنوان رب كه متولي امور وي شده باشند نيستند، بلكه خداي سبحان است كه اين دو را وادار ساخته تا او را گرامي بدارند.
سوم اينكه اگر در آنچه همسر عزيز بدان دعوتش مي‌كند پناه به خدا مي‌بَرَد، براي اين است كه اين عمل ظلم است و ظالمان رستگار نمي‌شوند.
چهارم اينكه او مربوب يعني مملوك و در تحت تربيت رب خويش، خداي سبحان است و خود مالك چيزي از نفع و ضرر خويش نيست؛ مگر آنچه را كه خدا براي او خواسته باشد؛ و يا خدا دوست داشته باشد كه او انجامش دهد، و به همين جهت در پاسخ پيشنهاد او با لفظ صريح، خواسته او را رد نكرد و با گفتن «مَعاذَ الله» به طور كنايه جواب داد. نگفت: من چنين كاري نمي‌كنم، و يا چنين گناهي مرتكب نمي‌شوم، و يا به خدا پناه مي‌برم از شر تو و يا امثال آن، چون اگر چنين مي‌گفت، براي خود حول و قوه‌اي اثبات كرده بود كه خود بوي شرك و جهالت را دارد.
يوسف در اين گفتار خود ادب عبوديت را به تمام معنا رعايت نموده، و همان‌طور كه قبلاً هم اشاره كرديم، اول اسم جلاله را آورد و پس از آن صفت ربوبيت را، تا دلالت كند بر اينكه او عبدي است كه عبادت نمي‌كند مگر يك رب را و اين يكتاپرستي آیين‌ پدرانش ابراهيم، اسحاق و يعقوب بوده.
علاوه، يوسف هرگز عزيز را رب خود نمي‌دانست، زيرا او خود را آزاد و غير مملوك مي‌دانست؛ هر چند مردم بر حسب ظاهر او را برده تصور مي‌كردند؛ به شهادت اينكه در زندان به آن برده‌اي كه رفيقش بود گفت: «اذْكُرني عِنْدَ رَبِّكَ؛ مرا نزد ربّت ياد آر» (آيه 42) و به فرستاده پادشاه گفت: «إرْجعْ إلي رَبِّكَ» و هيچ جا تعبير به «ربي» نكرد.» (طباطبایی، 21/199-196)
اين نوشته الميزان، در واقع شرح مستوفايي از تفسير كوتاه مجاهد، سدي و ابن اسحاق در قرون اوليه اسلام است كه گفته‌اند:
«يبعد جدّاً أن يطلق نبي‌ كريم علي مخلوق انّه ربّه ولو بمعني السيّد؛ لأنّه ليس مملوكاً في الحقيقه.» (الجمل،2/445)
«به راستي بعيد است كه پيامبر بزرگواري بر يكي از آفريدگان خدا، «پروردگار» اطلاق نمايد، هر چند آن عبارت در مفهوم آقا، صاحب و مولا بوده باشد، زيرا او در حقيقت بنده كسي (جز خدا) نيست.»
محمد جواد مغنيه با افزودن دليل ديگري مي‌نويسد:
«برگشت ضمير در «إنّه ربّي» به نزديك‌ترين ضمير كه لفظ جلاله الله است ترجيح دارد.» (مغنيه، 4/301)
علاوه بر دلايل ياد شده، تكرار سخن همانندي از يوسف(ع)(قد أحسن بي) در آيه ديگري بر اثبات موضوع تأكيد مي‌نمايد، آنجا كه يوسف(ع)مي‌گويد:
(... يا أبَتِ هذا تَأويلُ رُؤيايَ مِن قبلُ قَد جَعَلَها رَبّي حَقّاً وَ قَد أحسَنَ بي أذ أخرَجَني مِنَ السِّجنِ ...)(يوسف/100)
«اي پدر! اين تعبير خوابي است كه قبلاً ديده بودم و اينك پروردگارم آن را به حقيقت پيوست و به من احسان نمود هنگامي كه مرا از زندان بيرون آورد.»
اين آيه هم حاكي از خدا محوري حضرت يوسف(ع)است كه نشان مي‌دهد كه ايشان منشأ تمام نيكي‌ها را از جانب پروردگار مي‌داند و به غير او نعمتي را نسبت نمي‌دهد.

بازخواني آيه 24 سوره يوسف

(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِين)
اين آيه را سه گونه ترجمه كرده‌اند:
ترجمه اول: «آن زن، قصد او كرد؛ و او نيز ـ‌اگر برهان پروردگار را نمي‌ديد‌ـ قصد وي مي‌نمود. اين‌چنين كرديم تا بدي و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.» (مكارم شیرازی)
ترجمه دوم: «آن زن آهنگ وي كرد، و يوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او می‌کرد [و وی را می‌زد، متّهم مي‌شد] چنين كرديم تا بدي و زشت‌كاري را از او بازگردانيم، او از بندگان خالص شده ما بود.» (بهرامپور)
ترجمه سوم: «و به درستي كه قصد كرد آن زن به مخالطة يوسف، و قصد كرد يوسف به دفع او به طريق فرار، اگر نديدي و نيافتي يوسف راه روشن پروردگار خود را، هر آينه قصد مخالطه او كردي؛ ... و مانند اين تثبيت ثابت گردانيديم او را بر طريق عفت و عصمت به برهان روشن، تا بگردانيم از او بدي را، يعني خيانت در حرم عزيز و عمل زشت؛ به درستي كه او از بندگان خالص ماست.» (تفسير منهج‌الصادقين)
آنچه در ترجمه و تفسير اين آيه داراي بيشترين اختلاف بوده، مفهوم دو واژه «همّ» و «برهان» است كه پيام راستين آيه را در هاله‌اي از ابهام فرو برده است. اينك به توضيح هر يك از آنها مي‌پردازيم:

معاني «همّ»

تفاسير براي «همّ» معاني زير را آورده‌اند:
1- آهنگ يوسف(ع)براي التذاذ از زليخا
2- تحريك طبيعي غريزه جنسي يوسف(ع)در مقابل درخواست زليخا
3- آهنگ يوسف(ع)براي زدن زليخا و دفع مفسده
4- آهنگ يوسف(ع)براي فرار از دام زليخا

معاني «برهان»

تفاسير براي «برهان» معاني زير را آورده‌اند:
1- علم و ايمان و تربيت انساني و صفات برجسته.
2- آگاهي او نسبت به حكم تحريم زنا.
3- مقام نبوت و معصوم بودن از گناه.
4- امداد غيبي و كمك الهي به خاطر اعمال نيكش.
5- پرده‌پوشي بت توسط زليخا و بيدار شدن روح شرم و حيا از خداي دانا و بينا در يوسف(ع).
6- ظهور جبرئيل يا يعقوب در مقابل ديدگان يوسف و انگشت به دندان گزيدن آنها براي منصرف كردن يوسف از آميزش با زليخا.
7- وسيله ايصال به يقين كه با وجود آن، ديگر جهل و ضلالتي باقي نمي‌ماند.
8- عصمت الهيه.
9- مرغي در شانه‌اش نشست و او را متنبه ساخت.
10- صدايي از ضمير و سرّ خود شنيد.
11- كفِ دستي ديد كه در آن نوشته شده بود «و لاتقربوا الزّنا إنه كان فاحشة و ساء سبيلا».
12- فرشته‌اي به او نزديك شد و بال خود را به پشت او كشيد، شهوتش از نوك انگشتان پايش ريخت.
13- خود عزيز را در حياط ديد كه صدا مي‌زند آيا من اينجا نيستم؟
14- دختري از دختران بهشت را ديد و از جمال او متحيّر شد. پرسيد: كيستي؟ گفت: از كسي هستم كه در دنيا زنا نكرده باشد.
14- بين زليخا و يوسف حجابي افتاد كه يكديگر را نمي‌ديدند.
15- يوسف خود را در همان چاه كنعان مشاهده كرد كه از بالاي آن فرشته‌اي مي‌گفت: آيا بيچارگي آن روزت فراموشت شده؟
16- زليخا را به صورت زشتي مشاهده كرد و از او فرار كرد.
17- اژدهايي را مشاهده كرد كه مي‌گفت: فردا زناكاران در شكم منند.
و ...
حال چنان‌كه ملاحظه مي‌فرماييد، اين آية زيبا و شاه بيت سورة يوسف در محاصرة چنين مفاهيم گوناگوني گرفتار آمده و دريافت پيام واقعي آن را دچار مشكل نموده است!
از اين رو بازخواني تفسير آيه ياد شده، ضرورتي است كه براي غبار‌ روبي از منظر زيبا و پرمحتواي آن و بيان نكات مهمي درباره «همّ» و «برهان»، آن را مرور مي‌نماييم.

مفهوم‌شناسي «همّ» در قرآن

«همّ» در قرآن 9 بار وارد شده كه در معاني زير به كار رفته است:
1- خطور در ذهن و گذشتن از خاطر بدون تصميم بر آن. مانند آيه زير:
(إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا)(آل عمران/122)
«به يادآور هنگامي كه دو دسته از شما از خاطرشان گذشت كه متفرق شوند، در حالي كه خدا دوستدار و ياور آنان بود.»
دليل بر اين معنا جمله «واللهُ وَ لِيُّهُما» است؛ زيرا اگر «همّ» به معناي تصميم بود، همان تصميم و عزم بر گناه، گناه است؛ و خدا وليّ كسي كه تصميم بر گناه و فرار از ياري پيغمبر(ص)داشته باشد، نيست. (طبرسي، 5و6/342)
اين معنا را علامه طباطبايي با دلايل خود رد نموده و معناي ديگري ارائه مي‌كند كه در زير مي‌خوانيم.
2- قصد و اراده به چيزي با ظهور مقدماتي از عمل به آن؛ همانند آيه زير:
(إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون)(آل عمران/122)
«يادآور زماني را كه دو دسته از شما ترسان شده و به فكر سستي افتادند؛ و حال آنكه خداوند يار آنان بود، و مؤمنان هم بايد فقط بر خدا توكل كنند.»
مراد از كلمه «همّت» در اين آيه، صرفاً به معناي خطور از ذهن نيست، زيرا اگر چنين بود، ديگران از آن آگاه نمي‌شدند، در حالي كه ديگران از ضعف و سستي يكديگر مطلع شده و آن را به یکدیگر سرایت داده‌اند. (طباطبايي، 4/6 و7)
3- عزم و تصميم‌ بر كاري (طبرسی، 5و6/342)؛ همانند آية زير:
(إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ)(مائده/11)
«به ياد آوريد هنگامي را كه گروهي تصميم داشتند به سوي شما دست درازي نمايند؛ اما خداوند دست آنان را از شما بازداشت.»
4- معناي آن بستگي به شخصيت افراد دارد، چنان‌كه در آية(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا)(يوسف/24)، اگر «همّ» را به معناي عزم و تصميم بگيريم، همّ زليخا به گناه و كار زشت بود و همّ يوسف به دفع زليخا از خود. (همان،/ 343)
5- سوء قصد (طباطبايي، 17/ 306)؛ همانند آية زير:
(... و هَمَّت كُلُّ اُمَّهِ بِرَسُولِهِم لِيأخُذُوه ...)(غافر/5)
«هر امتي، قصد جان پيامبر خود كرد تا او را بگيرد.»
آيه ديگر در همان معنا:
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ)(نساء/113)
«اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهي از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند.»
آية ديگر:
(أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ) (توبه/13)
«چرا با گروهي كه پيمان‌هاي خود را شكستند و در بيرون راندن رسول خدا كوشيدند، نمي‌جنگيد؟ در حالي كه آنان نخستين آغازگران جنگ بودند.»
آية بعد:
(يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا) (توبه/74)
«[منافقان] به خدا سوگند مي‌خورند كه [چيزي] نگفته‌اند، در حالي كه قطعاً سخن كفر آميز گفته‌اند و پس از اسلامشان كافر شدند و تصميم به چيزي گرفتند (قتل پيامبر) كه به آن نرسيدند.»
6- دغدغة توأم با نگراني (استرس)
يكي از معاني «همّ» چنان كه اهل لغت نيز بدان تصريح كرده‌اند، غم و اندوه و نگراني مي‌باشد، (المعجم‌الوسيط، 2/995) يعني چيزي كه فكر را به خود مشغول داشته و انسان را از درون آزرده و نگران نمايد.
قرآن اين معنا را در بيان ماجراي جنگ احد، دربارة كساني كه رسيدن به پيروزي بدون دردسر و اعجازآميز تصور ذهني آنان بوده و تنها به رهايي جان خود از ميدان نبرد مي‌انديشيده‌اند، يادآور شده و چنين مي‌فرمايد:
(ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ...) (آل‌عمران/154)
«سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشي بر شما فرستاد. خواب سبكي كه گروهي از شما را فرا گرفت؛ اما گروه ديگري در فكر جان خويش بودند [و شدت نگراني، خواب از چشمشان ربوده بود].»

ويژگي‌ آياتي كه فعل «همَّ» در آنها به كار رفته است

«همَّ» در رديف افعال قلوب قرار دارد كه مفهوم آن با دو مفعول مشخص مي‌شود. در همة آياتي كه اين فعل به كار رفته ـ‌جز آية سوره يوسف‌ـ، مفعول دوم يا متعلق فعل، منظور از آن را روشن كرده و اينكه اراده به چه چيزي تعلق گرفته، آشكارا يادآور شده است؛ مانند:
(إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ)(مائده/11)
«هنگامي كه گروهي اراده كردند، اينكه به سوي شما دست‌درازي كنند.»
(وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ)(غافر/5)
«هر امتي قصد جان پيامبر خود كرد تا او را بگيرد.»
پس، دست‌درازي در آيه اول، و دستگير كردن پيامبر در آيه دوم، موضوع قصد آنان بوده است.
اما تنها در سورة يوسف است كه آن فعل، به يك مفعول بسنده كرده و متعلق توضيحي آن در ادامه نيامده است که دو علت مي‌تواند داشته باشد:
نخست اينكه سياق آيات قبلي آن‌چنان موضوع را مشخص كرده كه فعل، در حكم فعل متعدي قرار گرفته و از مفعول دوم يا جمله معوّل بي‌نياز گرديده است.
دوم اينكه: واضح بودن ماجرا از آيات قبلي و رعايت عفت كلام در عبارات قرآني، به حذف جمله تعويلي آن منجر شده و از بيان صريح چيستي ارادة زليخا و يوسف خودداري گرديده است.
برخي معتقدند كه «همّ» جز در مواردي كه مقرون به مانع است، استعمال نمي‌شود. (طباطبايي، 21/204) مانند:
(و هَمُّوا بِما لَم يَنالوا)(توبه/74)
«تصميم به چيزي گرفتند كه به آن نرسيدند.»
(إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا)(آل عمران/122)
«آن هنگام دو طايفه از شما تصميم گرفتند كه متفرق شوند.»
چنين برداشتي از مفهوم «همّ» چندان پذيرفتني نيست؛ به دليل اينكه اولاً: مرحوم علامه طباطبايي كه خود چنين مفهومي را در تفسير سوره يوسف پذيرفته و از آيه 122 سورة آل عمران بر آن مثال آورده است، در تفسير همان آيه، ضمن انتقاد از دارندگان چنين باوري، آن را مردود دانسته و «اراده ذهني توأم با اقدام ابتدايي» را استنباط نموده است. (طباطبايي، 4/6و7)
ثانياً: در ديگر آياتي كه فعل «هَمّ» در آنها به كار رفته است ـ‌و در پيش گذشت‌ـ، موردي از مقرون به مانع در آنها ديده نمي‌شود، بلكه عملي شدن آن را قرآن و تاريخ تأييد مي‌كند. اينك دو آيه پيشين را دوباره ملاحظه فرماييد:
1- (وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ)(غافر/5)
اگر در امت‌هاي ديگر به گرفتن و آزردن و كشتن پيامبران اراده كردند، همان را هم عملاً انجام دادند. چنان كه قرآن در آيات زيادي بدان تصريح مي‌نمايد؛
(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين)(بقره/91)
«بگو [اي پيامبر!] اگر ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مي‌كشتيد؟»
2- (أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُول)(توبه/13)
اگر مشركان اراده كرده بودند كه پيامبر را از شهر و ديار خود بيرون برانند، تنها ارادة ذهني نبود و با مانعي هم روبرو نشدند، بلكه اين كار را عملي نمودند؛ چنان كه قرآن بدان صراحت دارد؛
(وَ اقْتُلُوهُم حَيثُ ثَقِفتُمُوُهُم و أخرِجُوهُم مِن حَيثُ أخرَجُوكُم)(بقره/191)
«آنان را هر كجا يافتيد، بكشيد؛ و از آنجا كه شما را بيرون كردند، آنان را بيرون كنيد.»
آيه ديگر:
(وَ كَاَيِّن مِن قَرَيّهٍ هِيَ أشَدُّ قُوَّهً مِن قَريَتِكَ الَّتي أخرَجَتكَ ...)(محمد/13)
«چه بسيار شهرهايي كه از شهري كه تو را بيرون كرد نيرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود كرديم.»
بنابراين فعل «همَّ» هميشه با مانعي همراه نبوده است؛ و چه بسا اهتمام‌كنندگاني كه اراده ذهني خود را در عمل هم پياده كرده‌اند.
حال با توجه به توضيحي كه داده شد و معاني شش‌گانه‌اي كه از «همّ» آورده‌ شد، در اين آيه «همّ» با مفهوم «عزم و تصميم‌ جدي توأم با اقدامات اوليه» سازگاري نشان مي‌دهد؛ زيرا كارهاي مقدماتي زليخا حاكي از عزم و تصميم جدي او بر كامجويي از يوسف بوده است، و در حضرت يوسف(ع)هم به همان معنا بود اگر عزمي از او ديده مي‌شد و تسليم درخواست زليخا مي‌گرديد؛ در حالي كه برهان پروردگار در آن شرايط حساس ياريش نموده و او را از هر گونه اقدام سوئي‌ رهايي بخشيده است؛ و در نتيجه «همّ» يوسف اتفاق نيفتاده است.
«برهان» پروردگار، عنايتي است كه به يوسف ارائه شده و او را از آن مهلكة پيل افكن رهايي بخشيده و به بي‌اعتنايي او به زليخا منجر شده است؛ چنان كه سپس‌ زليخا بر آن اقرار نموده است؛
(وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَم)(يوسف/32)
«من از او كام خواستم پس او خودداري كرد.»
چنان كه در پيش گذشت، تفاسير، «برهان پروردگار» را كه يوسف در آن صحنة بسيار حساس آن را ديد، بيش از 20 گونه تعبير كرده‌اند. خلاصة همه آن موارد را مي‌توان در چهار نوع زير جمع‌بندي كرد:
1- امداد غيبي
2- عصمت نبوي
3- نمايان شدن ناظر بيروني
4- تقوا و اخلاص
اينك نقد و بررسي هر يك از موارد ياد شده:

1- امداد غيبي

بديهي است كه انسان در حيات خود، همواره دانسته و ندانسته ـ‌به نوعي‌ـ در معرض امدادهاي غيبي همگاني قرار دارد. نسيم رحمت و نعمتي كه سراسر هستي را فرا گرفته، همان امداد غيبي همگاني است كه همگان را شامل گرديده است؛(... رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ)(اعراف/156)
اما امدادهاي غيبي، با ميزان جهان بيني و ميزان ارتباط انسان با مبدأ فيض رابطه مستقيمي دارد. هر چه ميزان ارتباط و خلوص در ارتباط بيشتر باشد، به همان اندازه امدادهاي غيبي پررنگ‌تر و خصوصي‌تر خواهد بود كه همگان را اين درجات ميسّر نمي‌باشد؛(والَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَع المُحسِنين)(عنكبوت/69)
«آنان كه در راه ما كوشش كنند، ما راه‌هاي خود را به آنان نشان مي‌دهيم. خداوند با نيكوكاران است.»
بنابراين، تفاسيري با توجه به وجود چنين سنّت و ارتباطي در جهان هستي، برهان ارائه شده به حضرت يوسف(ع)را امداد غيبي دانسته‌اند. (مصطفوي، 11/375) اما ديگراني با توجه به آمدن واژه‌ «رؤيت برهان» در قرآن، امداد غيبي را قابل رؤيت ندانسته و بر آن اشكال كرده‌اند، مگر اينكه منظور مشاهدة قلبي يا استعاره‌اي باشد.

2- عصمت

تفاسير بسياري، عصمت نبوي را همان «برهان» و بازدارنده‌ يوسف(ع)از آن صحنة گناه‌آلود تعبير كرده‌اند. (طبرسي، 12/197؛ ملا فتح‌الهح كاشاني، 5/32؛ كاشفي سبزواري، 1/507؛ دخيل، 1/311؛ طباطبايي، 12/207)
تفسير الميزان در اين باره چنين توضيح مي‌دهد:
«كلمه برهان به معناي سلطان است و هر جا اطلاق شود، مقصود از آن، سببي است كه يقين‌آور باشد؛ چه در اين صورت برهان بر قلب آدمي سلطنت دارد ... باز اينكه دليل، حجّت يقيني است كه حق را روشن ساخته و بر دل‌ها حاكم مي‌شود، و جاي ترديد باقي نمي‌گذارد ... پس يقيناً آن برهاني كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهاني است كه خدا به بندگان مخلص خود نشان مي‌دهد؛ و آن نوعي از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدني است كه نفس آدمي با ديدن آن، ‌چنان مطيع و تسليم مي‌شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمي‌كند ... و آن عبارت است از عصمت الهيّه ... كه نتيجه‌اش علم و يقين است؛ اما نه از علم‌هاي معمول و متعارف» (طباطبایی، 12/ 207-204)
صاحب تفسير الميزان در ادامة تفسير همين آيه در يك بحث كلامي، به معناي اخلاص پرداخته و در رابطه با صفت «مُخلَصين» كه يوسف(ع)بدان ستوده شده و به سبب آن از ورطة گناه رهايي يافته است، چنين توضيح مي‌دهد:
«افرادي هستند كه خداوند در خلقت ايشان امتيازي قائل شده و ايشان را با فطرتي مستقيم و خلقتي معتدل ايجاد كرده، و اين عده از همان ابتداي امر با اذهاني وقّاد و ادراكاتي صحيح و نفوسي طاهره و دل‌هايي سالم، نشو و نما نمودند، و با همان صفاي فطرت و سلامت نفس، و بدون اينكه عملي و مجاهدتي انجام داده‌ باشند، به نعمت اخلاص رسيده‌اند، در حالي كه ديگران با جدّ و جهد مي‌بايستي در مقام تحصيلش برآيند؛ آن هم هر چه مجاهدت‌ كنند، به آن مرتبه از اخلاص كه آن عده رسيده‌اند نمي‌رسند. آري! اخلاص ايشان بسيار عالي‌تر و رتبه آن بلند‌تر از آن اخلاصي است كه با اكتساب به دست آيد؛ چون نامبردگان دل‌هايي پاك از لوث موانع و مزاحمات داشتند؛ و ظاهراً در عرف قرآن، مقصود از كلمه مُخلَصين (به فتح لام) هر جا كه آمده باشد، ايشان باشند.
و اين عده همان انبيا و امامان معصوم:می‌باشند، و قرآن كريم هم تصريح دارد بر اينكه خداوند، ايشان را اجتباء نموده، يعني جهت خود جمع‌آوري و براي حضرت خود خالص ساخته، همچنان كه فرموده:(وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم)(انعام/87) ... و به ايشان از علم، آن مرحله‌اي را داده كه ملكه عاصمه‌اي است که ايشان را از ارتكاب گناهان و جرایم حفظ مي‌كند، و ديگر با داشتن آن ملكه، صدور گناه، حتّي گناه صغيره از ايشان محال مي‌شود ... .
علمي كه آن را عصمت مي‌ناميم، با ساير علوم از اين جهت مغايرت دارد كه اين علم اثرش كه همان بازداري انسان از كار زشت و واداري به كار نيك است، دائمي و قطعي است و هرگز از آن تخلّف ندارد؛ به خلاف ساير علوم كه تأثيرش در بازداري انسان، غير دائمي است.» (همان، /264- 259)

نقد و بررسي «برهان» در مفهوم عصمت

چنان كه گفتيم، بيشتر تفاسير قرآني، برهان پروردگار را كه حضرت يوسف آن را ديده و از ارتكاب گناه رهايي يافته، به همان نيروي عصمت كه در پيامبران الهي از جانب خداوند وديعت نهاده شده است، تعبير كرده‌اند.
اشكالي كه با چنان تعبيري به ذهن تداعي مي‌نمايد، اين است كه پيام اصلي سوره يوسف كه همان نشان دادن الگو و قهرماني در مجاهدت با نفس براي اهل ايمان و گروندگان به قرآن مي‌باشد، در مسلخ عصمت قرباني شده و امكان پرهيز از گناه را در آن شرايط، به دايره تنگ و انحصاري عصمت حواله مي‌نمايد.
به بياني ديگر، چنان تعبيری از برهان مي‌رساند كه:
1- سورة يوسف داستان جذاب و شيريني است كه خداوند متعال ـ‌نعوذ بالله‌ـ براي سرگرمي مؤمنان و پر كردن ايام فراغت آنان نازل فرموده است، زيرا در انسان‌هاي غير معصوم كاربردي ندارد.
2- خداوند در الگوپردازي براي انسان‌ها، نمونه‌هايي را يادآور شده است كه از خلقتي متمايز و طبيعتي فوق بشري برخوردارند؛ بنابراين آنان از عهدة كارهايي بر مي‌آيند كه افراد غيرمعصوم هر چه تلاش هم بكنند ـ‌حتي در مبارزه با خواهش‌هاي نفساني‌ـ بدان درجه نمي‌رسند.
3- پرهيز از گناهان بزرگ تنها از «مخلَصين» ساخته است؛ و «مخلَصين» هم جز معصومان كسان ديگري نيستند. پس اگر غير معصومان گرفتار دام‌هاي شهواني شده باشند، چون فاقد برهان عصمت‌‌اند و برهان پروردگار بدانان تجلّي نخواهد كرد، ارتكاب به زنا در آنان جاي مذمت و مؤاخذه را نخواهد داشت!
4- با اين فرضيه، مصداق بسياري از آيات قرآني يا در معصومان خلاصه مي‌شود، يا بيهوده و عبث مي‌نمايد. يعني اگر گفته مي‌شود:(قَد أفلَحَ المُؤمِنُونَ ... وَ الَّذينَ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون)(مؤمنون/1 و 5)
«مؤمنان رستگار شدند ... مؤمنان كساني هستند كه دامان خود را حفظ مي‌كنند.»
منظور از مؤمنان، تنها معصومان‌اند، زيرا ديگران را قدرتي بر حفظ فروج خود نيست. و اگر گفته مي‌شود:(الزّانِيَهُ وَ الزّاني فَاجلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما مِائَهَ جَلدَه)(نور/2)
«هر يك از مرد و زن زناكار را صد تازيانه بزنيد.»
يعني اين آيه تهديدي است براي معصوماني كه از آن مبرّايند، و ديگران را هم كه به دليل نداشتن قوة عصمت و قدرت پرهيز از آن جاي ملامت و مجازاتي نيست، پس آيه را مخاطبي نيست!!!
اما نه چنين است! بلكه قوانين و سنّت‌هاي الهي كه در قرآن به آنها اشاره شده است، عموم انسان‌ها را شامل مي‌شود، و هر كس خود را با شرايطي كه قرآن ارائه مي‌نمايد تطبيق دهد، مستحق برخورداري از سنّت‌هايي است كه خداوند متعال در خلقت خود به وديعت نهاده است. به برخي از اين سنت‌هاي الهي در توضيح چهارمين تعريف از برهان اشاره خواهد شد.

3- نمايان شدن ناظر يا اخطاركنندة بيروني

چنان‌كه در معني برهان گذشت، برخي از تفاسير اهل سنّت و گاه تفاسيري از شيعه با استناد به روايات و داستان‌هايي، منظور از «رؤيت برهان الهي» را ظاهر شدن اشباح يا تابلوهاي اخطار در مقابل چشمان حضرت يوسف(ع)دانسته‌اند كه جاي ترديد بسياري دارد.

نقد و بررسي «برهان» در مفهوم اخطاركنندة بيروني

1ـ آن همه مقدمه چيني زليخا و انتخاب محلي امن و دور از دسترس و ديد ديگران، براي آن بود كه نگراني‌هاي يوسف‌ را زدوده و او را مطمئن‌ نمايد. حتي پرده بر روي بت مي‌اندازد تا احترام او را هم داشته باشد. بديهي بود كه اگر احتمال كوچك‌ترين روزنه‌اي براي ديدن ديگران وجود داشت، زليخا خود براي حفظ آبرويش، از كامجويي پرهيز مي‌نمود.
2ـ هر مانع خارجي كه روايات و داستان‌ها براي مهار غريزة جنسي يوسف تراشيده‌اند، اگر براي ديگري هم پديدار مي‌شد، ناگزير از تأخير يا انصراف مي‌گرديد؛ كه سزاوار هيچ گونه مدح و تحسيني نبوده است. در حالي كه يوسف از جانب خداوند عالميان مورد بهترين مدح و تحسين قرار مي‌گيرد كه حاكي از وجود مانع دروني، خداباوري و روحيه اخلاص و تقواي او بوده است.
همان روحية اخلاص و تقواي يوسف(ع)است كه با مشاهدة چنين صحنه‌اي فوراً مي‌گويد: «معاذالله انّه ربّي أحسن مثواي»؛ يعني پناه بر خدا، همانا در محضر پروردگارم هستم كه جايگاهم را نيكو ساخته [و برايم علم و حكمت عطا فرموده و دانش‌ تأويل احاديث را كه همان درك آيندة كارهاست، آموخته است].
3ـ رواياتي كه برهان را به دور از شأن انبيا و برخلاف صريح عقل و قرآن آورده‌اند، روايات ساختگي و ضعيفي هستند كه اعتباري بر آنها نيست. (طباطبايي، 21/210 ـ 215)

4- برهان در مفهوم تقوا و اخلاص

در ميان ديدگاه‌هاي گوناگوني كه در مفهوم «برهان پروردگار» وجود دارد، تقوا و اخلاص، مناسب‌ترين معنايي است كه با منطق قرآن سازگاري بيشتري نشان مي‌دهد. آيات زير، دليل بر اين مدعاست:
(اِنَّ الصّلاهَ تَنهي عنِ الفحشاءِ وَ المُنكَر)(عنكبوت/45)
«همانا نماز از زشتي‌ها و گناه باز مي‌دارد.»
(وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجا)(طلاق/2)
«هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي‌كند.»
(وَ الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ‌ اِنَّ اللهَ مَعَ المُحسِنين)(عنكبوت/69)
«آنان كه در راه ما كوشش نمايند، قطعاً به راه‌هاي خود هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است.»
(كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين)(يوسف/24)
«چنين كرديم تا بدي و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان خالص شدة ما بود.»
پس تقوا و اخلاص كه نتيجه عبادات و اعمال نيكوست، عامل بازدانده از گناهان است كه هر كه را بايد، همان شايد.
بايد توجه داشت كه هر چند پيامبران در درجه كامل «مُخلَصين» قرار دارند، ولي اين صفت انحصاري پيامبران و معصومان:نيست، زيرا با توجه به سوگند ابليس كه گفت: همه را گمراه مي‌كنم مگر بندگان «مخلَص» تو را (ص/83)، آن وقت ديگر نه سلماني را راه نجات است و نه ابوذري را؛ نه زينبي را و نه ابوالفضلي را.

تبرئه حضرت يوسف(ع)

در آيه شريفه، قصد يوسف به زليخا منوط به زماني شده كه يوسف، برهاني نديده باشد؛ يعني با ديدن برهان پروردگار، فرصت عزم از يوسف(ع)سلب شده است.
اهل تفسير و ترجمه، اين آية(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّه)(یوسف/٢٤) را با تفاوت مختصري چنين معنا مي‌كنند: «وي يوسف را قصد كرد، يوسف هم اگر برهان پروردگار خويش را نديده بود، قصد او كرده بود.»
يعني آيه را آن گونه معنا مي‌كنند كه گويا تقديم و تأخيري در آن صورت گرفته است؛ و تقدير آيه چنين بوده است: «و لقد همّت به و لولا أن رأي برهان ربّه لهّم بها». (طبرسي، 5و6/434؛ طباطبايي، 21/214و224) اين تقدير و اين معنا در اصل يعني جلو افتادن جواب «لولا» (از ادوات شرط) در متن؛ اما مفسران به تبعيت از نحويان، همگي هم نظرند كه جواب «لولا» مقدم بر آن نمي‌شود؛ و اگر در اين آيه و برخي از آيات ديگر جواب «لولا» ديده نمي‌شود، جواب آن تقديري است، چنان كه در بالا گفته شد.
البته معلوم نيست كه وجوب تبعيت در اين سخن نحويان از كجا ناشي شده است تا در تركيب آيه بدان اصرار و استناد نموده و بر پيچيدگي مطلب بيفزاييم، اما در معناي آن، همان بگوييم كه با پذيرش تقديم و تأخير از آن قابل استنباط است.
چنين تقديم و تأخيري در جواب «لولا» در آيات ديگري هم كاملاً ديده مي‌شود، كه اصرار نحويان را تضعيف مي‌نمايد؛ مانند آيات زير:
(وَماكُنّا لِنَهتَدِيَ لَولا اَنْ هَدانَا اللهُ)(اعراف/43)
«ما هدايت نمي‌يافتيم، اگر خدا ما را هدايت نكرده بود.»
(قُل ما يَعبَؤُا بِكُم رَبّي لَولا دُعاؤُكم)(فرقان/77)
«بگو: پروردگارم براي شما اعتنايي نمي‌كرد، اگر دعاي شما نبود.»
(اِنْ كادَ لِيُضِلُّنا عَن آلِهَتِنا لَولا اَن صَبَرنا عَلَيها ...)(فرقان/42)
«چيزي نمانده بود كه ما را از خدايانمان گمراه سازند اگر بر آنها پافشاري نمي‌كرديم.»
(وَ اَصَبَح فُؤادُ اُمِّ مُوسي فارِغاً إن كادَت لَتُبدي بِهِ لَولا أن رَبَطنا عَلي قَلبِها لِتَكُونَ مِنَ المُؤمِنين)(قصص/10)
«مادر موسي را دل از صبر تهي شد، و نزديك بود (داستان موسي) را فاش سازد، اگر نه آن بود كه دل او را استوار كرديم تا از مؤمنان باشد.»
با توجه به اين آيات كه از ظاهر آنها وجود تقديم و تأخيري براي حفظ نظم و سياق و موسيقايي كلام الهي كاملاً مشهود است، جايي براي توقف در سخن نحويان باقي نمي‌گذارد.
از اين رو، هم به مطابقت متن و معناي آيه مي‌رسيم و هم به منتفي شدن موضوع ارادة يوسف(ع)؛ و مشخص مي‌شود اينكه اگر زليخا قصد كامجويي از يوسف را كرده، يوسف(ع)هيچ قصدي در آن باره انجام نداده است؛ زيرا مفهوم آيه چنين مي‌شود: «اگر يوسف برهان پروردگار را نمي‌ديد بر آن اراده مي‌كرد؛ يعني چون برهان پروردگار را ديده است، ارادة سوئي هم نكرده است.»
آري! با قبول تقديم و تأخير در آيه، كه از مفسران، ابومسلم اصفهاني بدان رسيده است، (طبرسي، 5و6/343) بسياري از ابهامات و پيچيدگي‌هاي لفظي و معنايي از ساحت آيه دامن بر پيچيده و‌ آفتاب عفت، پاكدامني و اخلاص يوسفي بيش از پيش برملا مي‌شود.

نتيجه

داستان حضرت يوسف در قرآن به ‌رغم زيبايي‌ها و جاذبه‌هايي كه دارد، گاه با سؤالات و ابهام‌‌هايي همراه است كه تا به حال پاسخ قطعي به آنها داده نشده است. تجزيه و تحليل‌ها و تفاسير فراواني مي‌طلبد تا شايد بتوان به دلايل قانع‌كننده‌اي رسيد.
الفاظ «ربّ»، «همّ» و «برهان» در حساس‌ترين و جذاب‌ترين آيه سوره يوسف، هر كدام از تفاسير را به موضوعي و به معنايي رهنمون شده است. بازخواني مفهوم‌شناسي اين سوره و نقد و بررسي موارد ياد شده، در ابهام‌زدايي قرآن پژوهان را مفيد خواهد افتاد كه در اين مقاله مورد بحث و بررسي قرار گرفته و نتايج زير حاصل گرديده است:
ـ «ربّي» در بيان حضرت يوسف(ع)، جز به پروردگار داناي هستي، اطلاق ديگري ندارد.
ـ «همّ» كه همان قصد و اراده باشد، دربارة زليخا، تصميم جدي او بر كامجويي از يوسف بود؛ و «همّ» يوسف نيز همان بود اگر همّي صورت مي‌گرفت؛ در حالي كه اخلاص دروني (برهان پروردگار) به دادش رسيده و به خودداري و نجات او منجر شده است.
ـ «برهان» كه در گفتمان تفسيري به مفاهيم زيادي اطلاق شده است، نتيجه اخلاص و تقواي حضرت يوسف(ع)بوده كه مفهومي بهتر از باورداشت به حضور پروردگار و رؤيت قلبي او قابل استنباط نيست.
عملكرد حضرت يوسف(ع)در آن صحنه هيجاني و خلوت اجباري با زليخا داراي پيام سازنده‌اي بود و آن اينكه: «عالم محضر خداست و در محضر خدا نبايد معصيت كرد.» و پرهيز از معصيت را علاوه بر علم و حكمت، ابزاري نياز است كه اخلاص در بندگي، كامل‌ترين و كار سازترين آنهاست؛ و اين همه را شايد، اگر باشد.

منابع و مآخذ:

1. قرآن مجيد.
2. اسفرايني، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر؛ تاج التراجم في تفسير القرآن للأعاجم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1375ش.
3. بانوي اصفهاني‌ـ سيده نصرت امين؛ مخزن العرفان در تفسير قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
4. بلاغي، عبدالحجة؛ حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، قم، انتشارات حكمت، 1386ق.
5. ترجمه قرآن‌هاي: برزي، خسرواني، خواجوي، مصطفوي طاهري قزويني، فولادوند، حجتي، مشكيني، مكارم شيرازي، صادق نوبري، انصاري خوشابر، دهلوي، آيتي، پاينده، پور جوادي، رضايي اصفهاني، فيض‌الاسلام، ارفع، اشرفي تبريزي، الهي قمشه‌اي، انصاريان، بروجردي، بهرامپور، حلبي، رهنما، ثقفي تهراني، سراج، شعراني، عاملي، فارسي، كاويانپور، مصباح زاده، معزّي ياسري.
6. الجمل، سليمان بن عمر العجيلي؛ الفتوحات الهيّة، بيروت،‌ دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
7. جمعي از نويسندگان؛ المعجم الوسيط، استانبول، المكتبة الاسلامية، بي‌تا.
8. حقي بروسوي، شيخ اسماعيل؛ تفسير روح البيان، تعليق و تصحيح: شيخ احمد عزو عنايه، چاپ اول، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ق.
9. دخيل، علي بن محمد علي؛ الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1422ق.
10. رازي، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1408ق.
11. رشيدالدين ميبدي، احمد بن ابي سعيد؛ كشف الاسرار و عدة الابرار، تحقيق: علي ‌اصغر حكمت، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير، 1371ش.
12. زمخشري، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالكتب العربي، 1407ق.
13. سيد قطب؛ في ظلال القرآن، بيروت ـ قاهره، دارالشروق، 1412ق.
14. شبّر، سيد عبدالله؛ تفسير القرآن الكريم، چاپ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379ق.
15. طباطبايي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417ق.
16. طبري، ابوجعفر؛ تفسير طبري، ترجمه: تعدادي از مترجمان، تحقيق: حبيب يغمايي، چاپ دوم، تهران، انتشارات توس، 1356ش.
17. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفة، 1408ق.
18. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن، تحقيق: احمد قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
19. عروسي حويزي، ابن جمعه؛ تفسير نور الثقلين، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ چهارم، قم، انتشارات اسماعيليان، 1415ق.
20. عيسي، عبدالجليل؛ المصحف الميسّر، قاهره، دارالقلم، 1385ق.
21. فيض‌ كاشاني، مولی محسن؛ تفسير الصافي، چاپ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1402ق.
22. فخر رازي؛ تفسير كبير، چاپ اول، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
23. فضل الله، سيد محمد حسين؛ من وحي القرآن، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر، 1419ق.
24. قاضي ابي‌السعود، محمد بن مصطفي؛ تفسير ابي‌السعود، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419ق.
25. قرائتي، محسن؛ تفسير نور، چاپ يازدهم، تهران، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن، 1383ش.
26. قرشي، سيد علي ‌اكبر؛ تفسير احسن الحديث، چاپ سوم، تهران، بنياد بعثت، 1377ش.
27. كاشاني، ملا فتح‌الله؛ تفسير منهج ‌الصادقين، تهران، كتاب فروشي محمد حسن علمي، 1336ش.
28. كاشفي سبزواري، حسين‌ بن علي؛ مواهب عليّة، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369ش.
29. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374ش.
30. مقاتل بن سليمان، ابوالحسن؛ تفسير مقاتل بن سليمان، تحقيق: احمد فريد، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1424ق.
31. مصطفوي، حسن؛ تفسير روشن، چاپ اول، تهران، مركز نشر كتاب، 1380ش.
32. مدرسي، سيد محمد تقي؛ من هدي القرآن، تهران، دار محبي الحسين، 1419ق.
33. مغنيه، محمد جواد؛ تفسير الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1424ق.
34. نجفي خميني، محمد جواد؛ تفسير آسان، چاپ اول، تهران، انتشارات اسلاميه، 1398ق.
35. نسفي، ابوحفص نجم‌الدين محمد؛ تفسير نسفي، تحقيق: عزيزالله جويني، چاپ سوم، تهران، انتشارات سروش، 1367ش

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی