دقت ابوالفتوح رازى در معانى واژه‏ها و مقايسه آن باتبيان شيخ طوسى و مجمع البيان ط برسى (ره)

پدیدآورمحمدحسن خزاعی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 664 بازدید
دقت ابوالفتوح رازى در معانى واژه‏ها و مقايسه آن باتبيان شيخ طوسى و مجمع البيان ط برسى (ره)

محمد حسن خزاعى
گروه فرهنگ و ادب اسلامى

امام المفسرين شيخ ابوالفتوح رازى مؤلف اثر نفيس و مفيد تفسير روض‏الجنان از بزرگان علماى شيعه اماميه است و اثر پر ارزش او در نيمه اول قرن ششم هجرى تاليف شده است. اين اثر متعلق به‏9 قرن قبل با اين همه مزايا بايد معجزه تاليف در تفسير ناميد، زيرا كتابى است كه از جهات مختلف و ابعاد گوناگون مفيد است، و به تعبير بعضى از بزرگان مصداق فيه ما تشتهيه الانفس وتلذ الاعين. (1)
گرچه شرح حال جامعى از اين مرد بزرگ كه از اكابر علماى اماميه است در دست نيست، ولى از اين اثر گرانبها تا حدى مى‏توان به مقام شامخ علمى او پى برد. ورود و خروج او در هر مساله از مسائل علمى و يا فقهى و عقيدتى استادانه و محققانه است. از مهارتش در مسائل مختلف مى‏توان دانست كه وى مردى اصولى و فقيه و محقق و متكلم و اديب و لغوى و خلاصه من يعتمد عليه في شتى العلوم بوده است.
اگر كسانى بخواهند در اطراف اين تفسير و معرفى آن به محافل علمى مطالبى بنويسند از جهات متعدد سزاوار فحص و بحث است.
چون اين متن ارزشمند و مهم شيعى در بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى به نحو جالب توجهى مورد تحقيق قرار گرفته و با تكيه بر نسخه‏هاى خطى بسيار به تصحيح جناب دكتر ياحقى و با ويراستارى اين كمترين به عالم علم و ادب و فرهنگ عرضه شده است، (2) در مقاله حاضر نتيجه بررسى مقايسه‏اى بين اين تفسير و تفسير تبيان مرحوم شيخ‏الطائفه طوسى(ره) كه مرحوم شيخ ابوالفتوح از آن متاثر بوده است، و مجمع‏البيان مرحوم طبرسى(ره)، از معاصرين شيخ ابوالفتوح، عرضه شده است. و چنين نتيجه گرفتيم كه به طور كلى مى‏توان گفت تفسير روض‏الجنان از اين جهت كاملتر است و بر اين دو تفسير رجحان دارد. (3)
شان لغوى ذكر موارد استعمال لغت و يا نقل اختلافاتى كه در يك واژه وجود دارد; و دقت در اين كه استعمال اين لغت در چند مورد چه مناسبتى دارد نيست و اما اگر كسى مشتقات يك لغت را در مواردى با ذكر مناسبت‏بيان كند و براى تمام مشتقات آن، واژه جامعى به دست دهد نشان قدرت محقق است. مرحوم شيخ ابوالفتوح رازى الحق داراى چنين هنرى است و بيشتر در اين جهت، اشتقاق كلمات مورد لحاظ است. با دقت و احاطه‏اى كه افراد دارند و در اين جهت اشخاص به شدت و ضعف مختلفند و كمتر كسى پيدا مى‏شود كه تا آخر راه رفته و جاى تحقيقى براى ديگران نگذاشته باشد چنان كه گفته‏اند: كم ترك الاول للآخر.
اكنون براى اين كه اين مقاله متضمن فوايد بيشترى باشد، اشتقاق و اقسام آن با اجمال و اختصار بيان مى‏شود. گفته‏اند: (4) «الاشتقاق اقتطاع فرع من اصل‏» يعنى اشتقاق به اين معنى است كه فرعى از اصلى گرفته شود مثل گرفتن فعل از مصدر; در صورتى كه اصل را مصدر بدانيم و در اشتقاق، مشتق كه فرع است‏با مشتق منه كه اصل است‏بايد در حروف اصلى ولو در بعضى از حروف اصلى همخوانى داشته باشند چه در صفات حروف اختلاف داشته باشند يا اتفاق، و چه ترتيب حروف در هر دو يكسان باشد يا نباشد و به حسب اين اختلاف و اتفاق ميان اصل و فرع، اشتقاق به چهار قسم شده است: صغير، وسيط، كبير، اكبر.
اشتقاق صغير آن است كه حروف اصول كلمه اصل با همان ترتيب در فرع محفوظ باشد با تغييرى در صفات حروف، چه حرف زايدى در فرع باشد چه نباشد، مثل نصر ينصر نسبت‏به نصر.
اشتقاق وسيط آن است كه حروف اصول كلمه اصل در فرع محفوظ باشد با اختلاف در ترتيب مانند جبذ نسبت‏به جذب.
اشتقاق كبير آن است كه بعضى از حروف اصول كلمه اصل در فرع محفوظ باشد مثل اين كه «شيعه‏» از شعاع گرفته شده باشد. در روايتى از ائمه هدى‏عليهم‏السلام نقل شده است كه شيعه را شيعه ناميده‏اند چون از شعاع نور ائمه عليهم‏السلام آفريده شده‏اند با وجودى كه كلمه شيعه اجوف است و شعاع مضاعف. و از اين قبيل موارد در سخنان اصحاب عصمت عليهم‏السلام به چشم مى‏خورد.
و اشتقاق اكبر آن است كه كلمه‏اى از دو كلمه يا بيشتر مشتق شود كه در كلمه فرع (مشتق) از دو كلمه يا بيشتر حروفى باشد مثل اشتقاق «حصب‏» از حصى و حطب يا گرفتن مصادرى چند از جمله‏هايى مثل بسمله و حولقه و سبحله و سمعله از جمل بسم‏الله الرحمن الرحيم و لاحول و لا قوة الا بالله، و سبحان‏الله و سمع الله لمن حمده. به اعتبارهايى ديگر، اشتقاق تقسيمات ديگرى پيدا مى‏كند كه اين جا مجال ذكر آن نيست.
تفسير روض‏الجنان را با خيلى از تفاسير از جهات مختلف مى‏توان مقايسه كرد و عظمت اين تفسير را درك كرد ولى ما در اين‏باره دو تفسير شيعى را مقياس قرار داديم و اين تفسير را با آن دو سنجيديم: اول: تفسير تبيان شيخ الطائفه طوسى (ره) زيرا شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير روض‏الجنان از آن متاثر بوده و مطالبى از تبيان در روض‏الجنان ديده مى‏شود. دوم: تفسير مجمع البيان امين الاسلام طبرسى (ره) كه بايد گفت تفسيرى از معاصران شيخ ابوالفتوح كه بتواند با تفسير روض الجنان پهلو بزند و مؤلفش از اكابر علماى اماميه باشد چون مجمع‏البيان در دست نيست.
مقايسه مواردى از سه تفسير فوق‏الذكر نه به نحو استقصاء از همه مجلدات سه تفسير بلكه به عنوان نمونه: در آيه‏3 سوره بقره در جمله «و مما رزقناهم ينفقون‏» شيخ در تبيان (1/57) فرموده و اما الرزق فهو ما للحى الانتفاع به على وجه لايكون لاحد منعه منه، يعنى: و اما رزق چيزى است كه زنده را بهره بردن به آن هست‏بر وجهى كه هيچ كس را نرسد كه از آن منعش كند و اين معنى را براى رزق در مجمع البيان (1/39) نيز آورده و در روض‏الجنان (1/106) همين مفاد هست‏به اضافه اين قسمت كه عينا نقل مى‏كنيم: چون چنين بود شامل بود جمله منفوعات را از اين جا گويند: رزقه الله دارا و عقارا و ولدا و علما و غير ذلك مما ينتفع به‏» و در آيه‏9 سورة البقره «يخادعون الله‏» در تبيان (1/69) خدع را به معنى فساد و تغير آورده و به شعرى هم استدلال فرموده است و مجمع البيان (1/46) هم فقط معنى اصلى كلمه را ذكر فرموده و آن معنى را كه شيخ الطائفه در تبيان آورده و به شعر استدلال فرموده ذكر نكرده ولى در روض الجنان (1/120) آن معنى را كه در تبيان است‏با ذكر شاهد از شعر آورده باضافه معنى اصل كلمه كه «اخفاء» است مضافا به اين كه فرموده: نهانخانه را مخدع گويند. پس روض‏الجنان از هر دو تفسير مطلب را مبسوطتر آورده است.
در آيه‏49 سورة البقره در لغت ذبح در تبيان (1/221) و مجمع البيان (1/105) اين لغت را به معنى شق آورده‏اند ولى در روض‏الجنان (1/270) اين معنى را آورده به اضافه دو معنى ديگر: فت (خرد كردن) و شكستن.
در آيه 102 سورة البقره در لغت‏سحر: تبيان (1/372) ريشه اين لغت را خفاء دانسته است و روض الجنان (2/79) هم آن را آورده و هر دو تفسير در اين باره بسط سخن داده‏اند ولى شيخ ابوالفتوح اين معنى را (خفاء) به عنوان جامعى ذكر مى‏كند و ساير معانى را به اين جامع برمى‏گرداند كه اين دقت در تبيان نيست و مجمع‏البيان (1/170) هم كمتر از تبيان دارد و با وجودى كه در تبيان مطلب مبسوط آمده است‏سخنى در روض‏الجنان است كه در تبيان نيست و آن اين است: «اصل كلمه (سحر) در لغت پوشيدگى است و شش را براى آن سحر گويند كه پوشيده باشد در شكم و سحر را براى آن گويند كه آخر شب كه صبح برخواهد آمدن تاريكتر باشد و بيانى كه به حدى رسد كه ديگران ندانند چنان بيان كردن، سحر خوانند آن را براى آن كه وجه آن پوشيده باشد و هر كس چنان نداند گفتن... و سحر آمده است‏به معنى علم به كارى پوشيده‏». پس شيخ ابوالفتوح استادانه‏تر در اين كلمه داد سخن داده و مطلب را رسانده است.
در آيه‏109 سورة البقره در لغت «حسد» در تفسير تبيان (1/406) و مجمع‏البيان (1/184) معناى اصطلاحى حسد را ذكر كرده‏اند و ريشه اين واژه را به دست نداده‏اند ولى در روض‏الجنان (2/107) مرحوم شيخ ابوالفتوح مى‏گويد: اصل حسد در لغت‏حك الشي‏ء بالشي‏ء چيزى در چيزى سودن باشد چنان كه خراشيده شود و از اين جا بيل را محسد گويند كه لت‏خدش است و پس از آن استدلال به اشعار فراوانى در مذمت‏حسد كرده كه در تبيان و مجمع‏البيان نيست.
در آيه 184 سورة البقره تبيان (2/118) در لغت «سفر» آن معانى را كه در روض‏الجنان آمده ذكر كرده و ريشه آن را به معنى كشف دانسته است ولى در روض‏الجنان (3/15) دقتى و توضيحى است كه در تبيان نيست مثلا در معنى سفر كه به معنى كتاب است و جمع آن اسفار، اين دقت در روض‏الجنان راجع به علت چنين نامگذارى توضيح داده شده است و آن اين كه در كتاب كشف علوم است. و يا فرموده: كاتب را سافر گويند و جمع آن سفره است‏سپس گويد زيرا ذوسفر است مثل لابن و تامر بمعنى ذولبن و ذوتمر يا سفير به معنى كسى كه ميان دو كس براى اصلاح آنها دخالت كند چرا او را سفير گويند چون استكشاف حال ايشان كند و در اين باره در مجمع‏البيان (2/272) هم كم مطلب آمده است.
در آيه‏187 سورة البقره در جمله تلك حدود الله در معانيى كه براى حد آمده تبيان (2/136) از روض‏الجنان (3/60) عقب نيفتاده ولى مجمع‏البيان (2/280) كمتر مطالبى ذكر كرده ولى روض‏الجنان از نظر استدلال به شعر و مثلها كاملتر است و حد اصطلاحى را هم ذكر فرموده كه حد تعريفى است كه مطرد و منعكس باشد يعنى جامع افراد و مانع اغيار.
در آيه 188 سورة لبقره در لغت ادلاء «وتدلوا بها الى الحكام‏» در تبيان (2/139) و مجمع‏البيان (2/282) و روض‏الجنان (3/62) بحث‏شده و روض‏الجنان كاملتر و با بيان شواهد شعرى مطلب را پرورانده است.
اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه واژه مزبور، هم از ثلاثى مجرد آمده (دلا، يدلو) و هم از باب افعال (ادلى يدلي) و هم از باب تفعيل (دلا، يدلي)، و روض‏الجنان و مجمع‏البيان آورده‏اند كه وقتى گفته مى‏شود ادليت الدلو اذا ارسلتها فى البئر و گاهى كه گفته مى‏شود دلوتها اذا اخرجتها و تبيان به عكس اين معنى كه در روض‏الجنان و مجمع البيان است آورده كه وقتى گفته شود دلوت الدلو فى البئر اذا ارسلتها و وقتى بگويند ادليتها اذا انتزعتها من البئر. و با مراجعه به معاجم (4/5) لغوى و دقت در آنها به دست آمده كه آنچه شيخ ابوالفتوح و طبرسى (رة) ذكر كرده‏اند صحيحتر است نه آنچه شيخ در تبيان آورده است.
در آيه‏223 سورة البقره «ولاتجعلوا الله عرضة لايمانكم‏» مفسران قديم و جديد دو معنى براى «عرضه‏» ذكر كرده‏اند: اولى حاجز و مانع و دوم در معرض قرار دادن; ولى در اين كه اين واژه را از چه بگيريم در تبيان و مجمع‏البيان تعرضى نيست ولى در روض الجنان (3/245-246) فرموده اصل آن يا از عرض است و هوالجانب يا از عرض مصدر عرضت عليه الامر. و در همان معانى كه قوم گفته‏اند در روض‏الجنان شواهد بيشترى است كه در دو تفسير تبيان (2/345) و مجمع‏البيان (2/321) نيست.
در آيه‏13 سورة آل عمران در لغت راى به مناسبت راى العين در آيه كريمه، مرحوم شيخ ابوالفتوح در روض‏الجنان (4/203) نكاتى نقل فرموده كه در تبيان (2/49) و مجمع البيان (2/415) نيست. شيخ ابوالفتوح با دقت‏خاص خويش درباره اين واژه فرموده رؤيت مربوط به ديدن به چشم ظاهرى است و راى مربوط به رؤيت دل است و رؤيا بمعنى رؤيت در خواب، و شواهدى ذكر فرموده است و در بسيارى از لغات تبيان و روض‏الجنان و مجمع‏البيان اصل مطلب را به يك اندازه دارند ولى از نظر شواهد و تحليل مطلب در حد روض‏الجنان نيستند.
در آيه‏79 سورة آل عمران كه كلمه ربانيين به كار رفته در تبيان (2/511) و مجمع‏البيان (2/465) براى اين كلمه كه منسوب به رب يا ربان است‏سخن به اختصار رفته ولى در روض‏الجنان (4/404-405) با بسط بيشتر و استشهاد به شعرى كه در دو تفسير مزبور نيست‏سخن رفته است و در دو تفسير پنج معنى براى ربانيين آمده كه از روض‏الجنان حدود هشت معنى به دست مى‏آيد و بهتر از همه اين كه روايتى در روض‏الجنان درباره ربانى هست كه در دو تفسير نيست و اين روايت لب و جان همه معانى است كه براى ربانى گفته‏اند و آن روايت اين است كه از اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام راجع به ربانى پرسيدند فرمود: ربانى آن است كه يرب العلم بعمله كه تربيت علم كند به عمل، عالمى عامل باشد.
در آيه 101 سورة آل عمران در لغت اعتصام (و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم) در تبيان ( 2/543) به معنى امتناع و در مجمع‏البيان (2/482-481) به معنى امتناع و تمسك آن را گرفته‏اند و در روض‏الجنان فرموده اصل اعتصام، امتناع است. در اين جا تبيان و مجمع‏البيان به اختصار پرداخته‏اند ولى روض‏الجنان شواهدى از آيه و شعر آورده، و اين كه اين لغت گاهى متعدى به نفس آمده و گاه متعدى به باء و به عصمت مصطلح نيز اشاره كرده و فرموده «و از اين جا عصمت گويند آن لطف را كه مكلف عند آن امتناع كند از ساير قبائح‏» كه دو تفسير مزبور از اين بسط، خالى است.
در آيه‏16 سورة الانفال (و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة) در تفسير تبيان (5/92) و مجمع البيان (4/529) و روض‏الجنان (9/83) متحرف را از ريشه حرف گرفته‏اند كه به معنى كناره شى‏ء است و متحرف و منحرف آن است كه از جهت استواء زايل مى‏شود و خلاصه اين كه تمكن در جهت استقامت و اعتدال ندارد و به طرف شى‏ء منحرف و متمايل مى‏گردد. دو سه نكته در روض‏الجنان هست كه در دو تفسير مزبور نيست‏يكى اين كه ايشان چون جامع همه معانى را همان تمايل و انحراف از جهت استواء بيان كرده در حرفه كه ما بمعنى پيشه ترجمه مى‏كنيم چنين بيان مى‏كند: «والحرفة الصنعة لانه ينحرف اليها» يعنى صنعت و كار و پيشه را حرفه مى‏گويند چون شخص پيشه‏ور به آن منحرف و متمايل مى‏شود و به آن روى مى‏آورد و ديگر آن كه دو سه معنى براى حرف آورده كه در دو تفسير نيست: حرف السيف حده و الحرف البعير الضامر تشبيها بحرف الهجاء والحرف البعير الصلب تشبيها بحرف الجبل.
در آيه 38 سورة الانفال (قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفرلهم ماقد سلف) در تفسير مجمع‏البيان (4/542) تنها ريشه سلف را كه سلوف و به معنى تقدم است ذكر كرده و در تبيان (5/120) معنى تقدم را آورده و به ذكر مشتقات آن اكتفا كرده بدون ذكر معانى آن، و فرق ميان باب افعال «اسلف‏» و باب استفعال «استسلف‏» و يا سلاف و سلافه كه به معنى خمر خالص و يا خالصترين خمر است. چرا آن را سلاف مى‏گويند ولى در تفسير روض‏الجنان (9/115) مشتقات را ذكر كرده با فرق ميان باب افعال و استفعال: اسلف اذا باع الشي‏ء سلفا و استسلف اذا اشترى الشي‏ء سلفا. و علت اين كه خمر خالص را «سلاف‏» مى‏گويند در روض‏الجنان فرموده: لانه اول ما اعتصر منها; پس آنچه در روض‏الجنان آمده مبسوطتر و كاملتر و مفيدتر است.
در آيه 50 سورة الانفال «و ذوقوا عذاب الحريق‏» در معنى ذوق شيخ ابوالفتوح (9/232) دقت قابل توجهى دارد كه در دو تفسير ديگر به چشم نمى‏خورد، ايشان فرموده: ذوق كنايت‏باشد از مقاسات و مكابده، سپس ذكر شعرى فرموده و باز فرموده است: ذوق را در جاى امتحان و اختبار استعمال كنند: يقول العرب اركب هذا الفرس و ذقة با مثالهاى ديگر و ذكر يك بيت‏شعر و در آخر فرموده: و اصل او ذوق به دهن است: و هو ادراك الطعم باللهوات و اللسان.
در سوره يوسف آيه‏19 در جمله «واسروه بضاعة‏» در اصل اين كه بضاعت قطعه‏اى از مال است كه با آن تجارت كنند و از ريشه بضع است‏به معنى قطع و مبضع به معنى نيشتر است هر سه تفسير تبيان (45/46) مجمع البيان (5/219) و روض‏الجنان مساوى و يكسانند ولى سه چيز در روض‏الجنان (11/32) است كه در دو تفسير ديگر نيامده است: 1) بضعه به معنى قطعه لحم، 2) و بضع مابين سه تا ده،3) بضع مابين دو عقد مثل عدد خرده ميان دو عدد كامل. پس روض‏الجنان كاملتر و نسبت‏به آن دو تفسير بسط بيشترى دارد.
در آيه 5 سورة ابراهيم عليه‏السلام در جمله «وذكرهم بايام الله‏» در تبيان (6/274) و مجمع‏البيان (6/304) براى ايام معنى نعم و نقم را ذكر كرده‏اند يعنى ذكرهم بنعم الله و يا ذكرهم بنقم الله، و در اين دو تفسير به بيتى از شعر عمروبن كلثوم استشهاد شده ولى در تفسير روض‏الجنان (11/250) دو معنى را آورده است‏با استشهاد به سه مصراع از اشعار شاعران و سه بيت تمام ديگر و در دو تفسير فوق‏الذكر شيخ طوسى و طبرسى نظرى ابراز نكرده‏اند ولى شيخ ابوالفتوح در روض‏الجنان ترجيح مى‏دهد كه ايام بر هر دو معنى حمل شود زيرا شاملتر بود فايده را چنان كه گويند: خذه بالشدة واللين. پس روض‏الجنان كاملتر مطلب را پرورانده است.
در آيه دهم سورة النحل در كلمه تسيمون «ومنه شجر فيه تسيمون‏» كه از ريشه سوم است‏به معنى چريدن، با مقايسه تفسير تبيان و روض‏الجنان (12/13-14) در روض‏الجنان استناد به شعر اعشى كرده و حديث آورده است كه مطلب كاملتر است. و فرق ميان «سوم‏» و «رعى‏» از جهت تعدى و لزوم ذكر شده كه در تبيان و همچنين مجمع البيان (6/351) نيست. و در روض‏الجنان در پايان بيان جامعى در معانى اين لغت نموده كه در دو تفسير مزبور نيست پس من حيث المجموع روض‏الجنان مطلب را كاملتر آورده است.
در آيه 14 سورة النحل در كلمه مواخر «وترى الفلك مواخر فيه‏» هر سه تفسير «مخر» را به معنى شق آورده‏اند ولى انصافا آن قدر كه در روض‏الجنان در اين‏باره سخن گفته و موارد استعمال آن را ذكر كرده و به حديث هم استدلال فرموده آن دو تفسير، تبيان (6/367) و مجمع‏البيان (6/353) در اينجا داد سخن نداده‏اند و اين از تعمق و طول باع شيخ ابوالفتوح حكايت دارد.
در آيه‏87 سورة الانبياء «وذاالنون اذ ذهب مغاضبا» اگر بخواهيم مقايسه كنيم آنچه را كه شيخ ابوالفتوح‏13/270-274) در توجيه مغاضبا و لن نقدر آورده با آنچه در تبيان (7/242) و مجمع‏البيان (7/60-61) است‏حقا بايد بگوييم كه شيخ ابوالفتوح جلوتر است و مطالب را با تحقيق و عمق بيشترى مى‏آورد و از آنچه با اصول مذهب در كلمات مفسران عامه مخالف است جواب داده و جاى اشكالى نگذاشته است و نيز آنچه در پيرامون اين آيه آورده از جهات ديگر هم بر مطالب ممتع و سودمند مشتمل است.
در آيه 104 «يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب‏» در سه تفسير سه معنى براى سجل آورده‏اند. اول: نام فرشته‏اى، دوم: نام كاتبى در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله، سوم: به معنى صحيفه و نامه. و اما در تبيان (7/251) و مجمع (7/66) از ريشه سجل سخنى نيست ولى در روض‏الجنان (13/285) فرموده اصل سجل از سجل است كه بمعنى دلو بزرگ است‏يا از مساجله به معنى آب كشيدن به دلو و شيخ ابوالفتوح استدلال به بيت‏شعرى هم كرده كه دو تفسير فاقد اين معنى‏اند.
در آيه 11 سورة النور «ان الدين جاؤا بالافك عصبة منكم‏» در تبيان (7/367) و معنى ريشه عصبه را كه به معنى جماعت است، شد و محكم كردن ذكر كرده و مجمع در اين جا چيزى ذكر نفرموده و در روض‏الجنان (14/108) اين معنى را به عنوان جامع تثبيت كرده و در عصابه و عصبه كه بنى‏العم را مى‏گويند اين جامع را سريان داده و اصل عبارت روض‏الجنان چنين است: «و اصله من العصب وهوالشد و منه العصابة لما يشد به الراس و منه العصبة لبنى العم لان الرجل يشتدبهم و يتقوى‏» و دو تفسير از اين دقت‏خالى هستند.
در آيه 15 سورة‏الروم «فهم في روضة يحبرون‏»، در تبيان (8/213) يك معنى براى حبور ذكر فرموده كه همان سرور و غبطه باشد و مجمع‏البيان (8/298) هم اين معنى را آورده به اضافه معناى جمال، ولى روض‏الجنان (15/246) معانى زيادى ذكر كرده علاوه بر سرور مانند اكرام و تنعم و تلذذ و در چند واژه از اين ريشه كه معنى ديگر دارند مناسبت را ذكر كرده و استدلال به روايت و شعر كرده كه دو تفسير از اين فايده خالى است.
در آيه‏9 سورة الصافات «لايسمعون الى الملا الاعلى‏» روض‏الجنان (16/179) تحقيق خوبى در واژه تسمع و سمع دارد كه در تبيان (8/443) از آن ذكرى نرفته و صاحب مجمع‏البيان (8/437) هم به اين وادى داخل نشده است. ولى كلامى در تعدى اين واژه به الى و لام دارد.
در آيه‏67 سورة الزمر «والسموات مطويات بيمينه‏» كه دال بر كمال اقتدار حق و مبالغه در اقتدار او است. در تبيان (9/45) و مجمع (8/508) نامى از استعمال واژه طى نيست ولى روض‏الجنان (16/346) چهار مورد استعمال براى طى آورده است. ادراج، اخفاء، اعراض، و افناء، و استدلال به شعر هم كرده و جز معنى اول سه معنى ديگر را بر توسع و تشبيه به معنى اول دانسته است.
در آيه‏19 سورة الشورى «الله لطيف بعباده‏» در تبيان (9/153) و مجمع (9/27) خلاصه آنچه فرموده‏اند اين است: لطف خدا به بندگان، رسيدن منافع است‏به بندگان بر وجهى كه بر هر عاقلى ادراك آن دقيق باشد در مورد ارزاق و برطرف ساختن آفات و رساندن سرور و ملاذ به آنان و به قدرت و آلات و ابزار آنها را متمكن ساختن، در ضمن سه چهار سطر، ولى روض‏الجنان (17/112) حق مطلب را ادا كرده و علاوه بر مطلبى كه از دو تفسير ذكر شد دقتى هم در لغت لطف كرده و فرموده است نقيض لطيف، عنيف است و لطيف در اجسام رقيق باشد كه مخالف آن كثيف است و اقوال مفسران را ذكر كرده و استدلال به ابياتى فرموده و اصطلاح متكلمان را در مورد لطف آورده كه دو تفسير از اين دقت و بسط خالى هستند.
در آيه 28 سورة الرحمن «ويبقى وجه ربك ذوالجلال والاكرام‏» در تفسير تبيان (9/470) و مجمع‏البيان (9/202) مطلب اندك است و قابل مقايسه با روض‏الجنان نيست. در روض‏الجنان (چاپ شعرانى 10/392) فرموده: وجه در كلام عرب بر وجوه مختلف آيد. و هفت معنى براى آن آورده با استدلال به استعمالات عرب و استشهاد به اشعار شعرايى كه اهل لسان و ارباب معاجم لغت‏به آن اشعار اعتماد و تعويل مى‏كنند. كه اصلا اين مطالب در دو تفسير مزبور در ذيل اين آيه نيست.
در آيه‏3 سورة الحديد «هو الاول والآخر والظاهر والباطن‏» در تبيان (9/516) براى اول و آخر دو معنى و براى ظاهر و باطن سه معنى ذكر فرموده و در مجمع البيان (9/230) حدود نه معنى براى اول و آخر و يازده معنى براى ظاهر و باطن ذكر كرده ولى در روض‏الجنان (چاپ شعرانى 11/36) حدود هجده معنى براى اول و آخر و بيست معنى براى ظاهر و باطن ذكر فرموده است. گرچه در مجمع البيان و روض‏الجنان در اين معانى تعبيرات دقيق ارباب معرفت هم ذكر شده است.
در آيه‏23 سورة الحشر «السلام المؤمن المهيمن‏» در تبيان (9/571) سه معنى براى «مهيمن‏» آورده و در مجمع‏البيان (9/267) چهار معنى و اين كلمه در سوره مائده هم آمده (ومهيمنا عليه). در تفسير روض‏الجنان براى كلمه «مهيمن‏» نه معنى آمده به اضافه مطلب ديگرى كه در دو تفسير مزبور نيست و آن اين كه از ابوعبيده نقل كرده كه در كلام عرب بر وزن مهيمن چهار كلمه ديگر آمده و مجموعا پنج كلمه است: مهيمن، مسيطر، مبيطر، مبيقر (الذاهب فى الارض)، المخيمر (نام كوهى است) و در هر سه تفسير از ريشه اين كلمه سخن به ميان آمده ولى اين اندازه كه روض‏الجنان به ميدان آمده دو تفسير ديگر جولان نداده‏اند.
در آيه‏7 سورة النوح عليه‏السلام «واصروا واستكبروا استكبارا»، در تفسير تبيان (10/135) و مجمع‏البيان (10/361) اصرار را به معنى «الاقامة على الامر بالعزيمة عليه‏»، يعنى اقامه و ايستادگى بر امرى با تصميم بر آن، معنى كرده‏اند و روض‏الجنان (چاپ شعرانى 11/274) هم معنى مزبور را رسانده ولى نكته‏اى در روض‏الجنان است كه در دو تفسير ديگر نيست و آن اين كه فرموده: «و اصرار جز در بدى به كار ندارند و لايقال اصر على الحق انما يقال اصر على الباطل و اقام على الحق‏» يعنى بر باطل اصرار ورزيد و بر حق اقامه كرد.
و در آيه‏23 سورة القيامة «الى ربها ناظرة‏» در فرق بين رؤيت و نظر در تبيان (10/198) و مجمع البيان (10/398) دو فرق ذكر كرده‏اند ولى در روض‏الجنان (چاپ شعرانى 11/330) هفت فرق ذكر فرموده كه در بعضى از فرقها استناد به شعر هم كرده است.
از اين عبارات، در تفسير روض‏الجنان، سعه اطلاع و كثرت تتبع شيخ ابوالفتوح به‏دست مى‏آيد و اين كه اين تفسير فوايد بسيارى دارد كه دو تفسير به اين اندازه در برندارند.
در آيه اول سورة الهمزة «ويل لكل همزة لمزة‏» نكته‏اى در تفسير روض‏الجنان (چاپ شعرانى 12/166) است كه در دو تفسير تبيان (10/407) و مجمع البيان (10/537) با وجودى كه نسبة با دقت وارد شده‏اند، نيست و آن اين است كه روض‏الجنان فرموده: «واصل‏همز» ضغطه و فشردن و زدن باشد و منه المهماز للحديدة التي في اسفل الخف وكذلك اللمز والغمز» و فرقى براى اين سه لغت هم ذكر كرده است.
اين بود بخشى از موارد مقايسه تفسير روض‏الجنان با تبيان و مجمع‏البيان در قسمت معانى لغات و ريشه واژه‏ها. از اين مقايسه به دست آمد كه روض‏الجنان بطور كلى گوى سبقت را از دو تفسير فوق ربوده و مجال وسيعترى را پيموده و به نظر مى‏رسد كه در ابعاد ديگر هم از دو تفسير اگر جلو نباشد، عقب نمانده است. ولى متاسفانه اين تفسير با اين جامعيت و پختگى مهجور و متروك مانده تا آن جا كه كمتر از آن سخن به ميان مى‏آيد و حتى بسيارى از ارباب علم و فضيلت اين تفسير را در كتابخانه خود ندارند. شايد يك جهت مهجور بودن اين تفسير اين باشد كه مانند تبيان و مجمع‏البيان عربى نيست كه مطلوب علماء و دانشوران باشد. معمولا كتابى كه علما و بزرگان مورد توجه قرار دهند كم‏كم مشهور مى‏گردد و مردم ديگر نيز به آن روى مى‏آورند.
به هر حال اين تفسير گنجى است كه همگان مى‏توانند از آن فايده برند چه فقها و علما و چه ارباب ادب و فلاسفه و عرفا و غيرهم، مخصوصا متنى مربوط به نهصد سال قبل با اين همه فوايد و برجستگيها سزاوار تحسين است و بدون تعصب بايد به آن رجوع كرد و از آن بهره برد. تاكيد بر اهميت اين تفسير به آن معنى نيست كه تبيان و مجمع‏البيان كنار گذاشته شوند بلكه بايد به آن دو تفسير هم به ديده احترام نگريست و از آنها بهره گرفت زيرا خود مصنف روض‏الجنان از تبيان متاثر بوده و در تصنيف خود از آن استفاده كرده است.
در پايان يك نكته را ناچارم به قلم آورم و آن اين كه بعضى با وجود فضل و ادعاى صاحب‏نظر بودن و با وجود پركار بودن اين زحمت را به خود نمى‏دهند كه لااقل مقدارى از اين تفسير را مرور كنند بلكه وقتى سخن از اين تفسير به ميان مى‏آيد فورا زبان به انتقاد مى‏گشايند و تفسير را كم‏ارزش معرفى مى‏كنند و اين خود براى ارباب فضيلت نقصى است، باشد كه دوستان از ابعاد ديگر نيز، اين تفسير را مورد نظر قرار دهند و در معرفى اين مصنف عالى‏مقدار و كتاب گرانقدر او كوشش بسزا مبذول دارند.

پى‏نوشتها و مآخذ

1- ماخوذ است از آيه 71 سوره زخرف (43) در وصف بهشت، با اين معنا كه: در بهشت است آنچه نفوس بدان ميل دارد، و چشمها از آن لذت مى‏يابند.
2- در اين مقايسه، مجمع البيان، چاپ مطبعه عرفان صيداء بيروت، تبيان، چاپ مطبعه علميه نجف اشرف و روض‏الجنان، چاپ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس، به كوشش و تصحيح دكتر محمدجعفر ياحقى و دكتر محمد مهدى ناصح، مشهد 74-1365 و در بخشهايى از آن كه چاپ نشده، تفسير دوازده جلدى به تصحيح و حواشى مرحوم آية‏الله شعرانى، چاپ اسلاميه تهران، مورد مراجعه بوده است كه همه جا در متن تنها به ذكر شماره جلد و صفحه اكتفا شده است تا حواشى بيش از حد دراز نگردد.
3- رك: مقدمه ج‏1، معيار اللغه چاپ سنگى، ص‏18.
4- رك: تاج العروس، طبع بيروت، ص‏129 و لسان العرب، طبع بيروت ص‏398 و معيار اللغة، طبع سنگى‏1316 ه . ق، 2/691.

مقالات مشابه

تشیع اعتدالی و بازتاب آن در تفسیر شیعی

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهمرتضی ایروانی نجفی, محمدحسن شاطری احمد آبادی

اسماء و صفات الهی در تفسیر ابوالفتوح رازی

نام نشریهقرآن در آینه پژوهش

نام نویسندهاکبر فایدئی, سیفعلی زاهدی‌فر

اسماء و صفات الهی در تفسیر ابوالفتوح رازی

نام نشریهقرآن در آینه پژوهش

نام نویسندهاکبر فایدئی, سیفعلی زاهدی‌فر

گلگشتی در تفسیر روض الجنان

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمدرضا پاک

کلام «اهل اشارت» در تفسیر روض الجنان

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهجویا جهانبخش