تاريخ كلام و انديشه اسلامي پس از چند قرن سكون، سرانجام ا زاواخر سده سيزدهم هجري بدين سوي شاهد تحولات و دگرگونيهاي عميقي شد و مقارن جنبشهاي بيدار گرانه سياسي در جهان اسلام مجموعه انديشههاي اسلامي درهمه زمينههاي تفسير و حديث و فقه و كلام و جز آن دگرگون شد كه پيدايي روش «تفسير علمي» از اين دست تحولات است.
«تفسير علمي» به معناي همسو كردن آيات قرآني با يافتههاي دانش بشري اگر چه در آثار پيشينيان كم و بيش يافت ميشود ولي هرگز به صورت يك «روش مستقل» در تفسيري البته بحثي است درخور، ليكن در اين مجال تنها انگيزههاي رواج اين روش تفسيري برشمرده ميشود. اميد كه جويندگان علم را سودمند آيد.
بسياري از مفسران علمينگر را عقيده بر اين است كه قرآن كريم خود بزرگترين مشوق به اين گرايش تفسيري است، چه درآيات بيشماري، دعوت به دقت نظر و تأمل در آيات آفاقي و انفسي كرده تا از اين رهگذر بشر خاكي به عظمت صنع و قدرت خالق كريم پي ببرد.
سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق(فصلت/41/53). قرآن كريم ژرفنگري در پديدههاي بزرگ وخرد جهان هستي را به انسان توصيه ميكند. گاهي به تدبر درچگونگي آسمانها وكهكشانها و مدارات و حركات منظم آنها فرمان ميدهد و ديگر گاه به دقت در احوال كوهها و زمين و آن چه در دل زمين است امر ميفرمايد1. آفرينش مورچه، زنبور عسل، شتر، موجودات ته درياها، گياهان و جز اينها، همگي را نشانههاي معرفي ميكند كه خداي تعالي دقت در چگونگي آنها را از بندگان خواسته است. دانشمندان نيز در راه كشف رازهاي اين موجودات ميكوشند بدينسان«هرچه مسلمانان در علوم و فلسفه بيشتر پيشرفت كردند، نگاه آنها به قرآن علميترشد.» از اينرو، برخي از مفسران هرگاه آيهاي درباره رعدو برق ميبينند همه علومي كه از «هواشناسي» و «جوشناسي» دارند بر آن تطبيق ميكنند و هرگاه آيهاي راجعبه ستارگان و آسمانها مييابند، برعلم «هيأت» و«نجوم» انطباق ميدهند2.
بررسي شرايط تاريخي و ظرف زماني ويژهاي كه متفكران اسلامي را به تفسير علمي (چه در قرون اوليه اسلامي وچه در دوران معاصر) رهنمون شد، نشان ميدهد كه مهم ترين انگيزه اينگونه مفسران، دست كم بيشينه آنها، «احياي دين و فكر ديني» بوده است. انزواي مذهب مهجوريت قرآن دغدغه نوسازي و بالندهسازي نام اسلام را در قلوب اينان چنان برانگييخت كه بيشترين تلاش خود را در جهت اين هدف به كار بردند. در آثار اين مفسران به خوبي ميتوان دريافت كه ايشان در جستوجوي آن بودهاند كه در روزگاري كه قلوب و عقول بسر مقهور ومسحور علم و بازيگريهاي اسرار آميز ماشينهاي پيچيده صنعتي گرديده و ا زآنجا به باور خدايي «علم» ره برده است، به بشريت اعلام دارند كه باري، اين همه اسرار و شگفتيها و پيچيدگيها، سنتهاي الهي در تكوين است. همه امر و اراده خداوند است كه هركس در عالم كون و مكان كنجكاوي كند، به ياري خدا از رازهاي آفرينش با خبر ميگردد. علم را پاياني نيست، چنانكه استعدادهاي بشر جانشين خدا را نهايتي نيست. نبايد مفتون علم و پيشرفتهاي دانش بشري شويم بلكه بايد فروتني پيشه كنيم و در مقابل قدرت ربوبي و اسرار و عجايب عالم كون و مكان كنجكاوي كند، به ياري خدا از رازهاي آفرينش با خبر ميگردد. علم را پاياني نيست، چنانكه استعدادهاي بشر جانشين خدا را نهايتي نيست. نبايد مفتون علم و پيشرفتهاي دانش بشري شويم. بلكه بايد فروتني پيشه كنيم و در مقابل قدرت ربوبي و اسرار و عجايب عالم كون كه مخلوق خداي تعالي است خاشع باشيم. مفسران علمينگر در عصري كه علم اظهار قدرت و شوكت و هيبت ميكند، اعلام ميدارند كه قرآن كتاب زنده است و معجزه جاويد همه اعصار و بزرگترين مشوق به دانش است. اصحاب قرآن بر قرآن جفا كردند كه آن را كتاب ويژه گورستانها انگاشتند. مفسران علمي را عقيده بر اين است كه: قرآن كتابي است با آهنگ «تبيان كل شيء» يعني انگيزه،اثر وجاي پاي هر علمي درقرآن است و اشارت به هر اختراعي و اكتشافي در قرآن يافت ميشود. آري مؤمنان به قرآن، به قرآن جفا كردند كه خود در پيشبرد وتوسعه علوم با توجه به تأكيدهاي قرآن پيش دستي نكردند واين گونه دين و قرآن را مهجور افكندند3. بدينسان بايد نظري تازه به قرآن بيفكنيم تا حق ايمان به قرآن و بيانات آن را به جاي آوريم. انگيزه ياد شده را به روشني ميتوان در مقدمه طنطاوي بر تفسيرش يافت. «من فطرتاً شيفته شگفتيهاي عالم هستي و ستايشگر شگرفيهاي طبيعت و مشتاق تماشاي جمال وكمال زمين آفريده شدهام. اميدوارم با نگارش اين تفسير، اين كتاب انگيزهاي براي مطالعه عوالم برين و فرودين گردد و از امت اسلام كساني را دركليه شعب علوم از كشاورزي و پزشكي و معدن شناسي و حساب وهندسه و نجوم و نظاير آن به پايگاهي فراتر از فرنگان بركشد. چرا نه؟ حال آن كه در قرآن آيات مربوط به علم از 750 افزون است و آيات صريح احكام مربوط به فقه از 150 برنميگذرد».4
بررسي آثار مفسران علمي ديگر نيز اين نظر را تأييد ميكند. آنان نيز اصليترين انگيزه را براي گرايش تفسيري خود مسأله نوسازي انديشه ديني و جلب توجه عقول به جنبههاي علمي قرآن در نظري داشتهاند. به بيان محققي ديگر دقت كنيم:
« با اندك تأمل در سرعت نامتناهي پيشرفت علوم، آشكار ميشود كه امروز نميتوان با روش تبليغاتي دو قرن اخير نسل حاضر را كه بسيار مستعد گرايش به مظاهر مادي است، به حقايق دين مبين اسلام ارشاد كرد. چنين روشي محققاً مطلوب جامعه روشنفكر، خاصه آنها كه در رشتههاي علوم طبيعي تحصيلات خود را به پايان رسانيدهاند و از سلسله علل و روابط پديدههاي مادي كم و بيش مطلعاند، نيست. بنابراين شايسته است مبلغان اسلام ضمن پيراستن خرافات از آيين محمدي، از روش استدلال و دستورهاي قرآن كريم پيروي كنند و تبليغات خود را بر پايه علم و عقل استوار سازند و نيز به اين نكته عنايت فرمايند كه نسل حاضر و طبقه جوان به عقايدي مطيع و منقاد ميشود كه داراي مباني صحيح و متكي به عقل و علم باشد»5.
اگرچه تعارض«علم» و «دين» در اسلام سابقهاي نداشته است و اسلام همواره از جنبه نظري عملي، علم ستوه و علمگرا و عالمپرور بوده است، ليكن در دوران اخير ظهور بعضي فرضيات و نظريات جديد علمي كه با حقايق ديني سازگار نيست شبهه نزاع «علم» و «دين» را تقويت كرده است. شايد بتوان گفت: بخش اعظم تلاشهاي مفسران علمي به اين مهم اختصاص يافته است. اساساً سعي در تطبيق و توفيق( همسان سازي و سازگار سازي) بين آيات قرآني و يافتههاي علمي بشر نميتواند معنايي جز دفع تعارض«علم» و«دين» داشته باشد. مفسران علمي در سطر سطر تفاسير خود در پي بيان اين معنا هستند كه باري، هرچه علم امروز بدان رسيده است، در آيات مقدس كتاب منزل دقيقاً مشاهده ميشود و آن چه قرنها پيش بر پيامبر خدا نازل گريده، امروز در آزمايشگاهها ورصدخانهها قابل اثبات و پيگيري است.
يكي ديگر از زمينههاي پيدايش «تفسير علمي» كه شايد بتوان گفت: به گونهاي، تعبير ديگري از مسأله نوسازي(احياء) فكر ديني است مسئله تحول معرفت ديني است. اين نكته قابل انكار نيست كه تحولات معرفت وبشردر مذهب، علم و فلسفه بر يكديگر تأثير ميگذارند. اكتشافات و اختراعات در عالم علم برمقولات و باورها فلسفي تأثير ميگذارد و باورهاي مذهبي بر انديشه عالمان تجربي مؤثر است. البته اين كه چگونگي اين ارتباط تاچه اندازه و چه سان است و آيا ارتباط اين معارف از نوع ارتباطات منطقي و استنتاج يك از ديگري است(چنان كه بعضي ميپندارند6) يا اين كه ارتباط شان از گونه انتقالات ذهني از مسايل معرفت ديگر است چنان كه گروه ديگري معتقدند.7 به هر حال د رهر دو صورت مسأله تأثير و تأثر محرز است. بدون شك اكتشافات و اختراعات علمي و اطلاع از پيشرفت هاي علوم در زمينههاي مختلف طب و نجوم و فيزيك و شيمي و جز آن، بر ذهن مفسر تأثير ميگذارد و آگاهانه يا ناخودآگاه معرفت ديني و ديدگاه او را از قرآن مجيد متحول ميسازد. همه انسانهايي كه مخاطب متون وحي ميشوند، اين متون را در چارچوبهاي علمي و فلسفي موجود در ذهن خود ميفهمند و رنگ و بوي آن چارچوبها در تفسيري كه از وحي ميكنند كاملاً آشكار ميشود. درك مجرد و واقع در خلاء و دور از اين قالبها كه ما آنها را مقبولات و پيش فرضهاي قبلي ذهن مفسر ناميدهايم، امكانپذير نيست.
هيچ فهم ديني بدون نسبت با جهانبيني قبلي و مستقل شخصي ديندار تكون نميماند. درسخن نغز استاد شهيد مرتضي مطهري تأمل كنيم كه فرمودند:«فتواي عرب بوي عرب ميدهد و فتواي عجم بوي عجم»8. از اين روست كه ملاحظه ميكنيم بيشتر مفسران علمينگر در يكي از رشتههاي علوم تجربي متخصصاند. ميزان دانش و آگاهي ايشان از دانشها مختلف است و بر گرايش تفسيري آن ها اثر ميگذارد اساساً آنچه در هر عصر تحقق پيدا ميكند و شكل ميگيرد و معرفت ديني به صورت يك رشته افكار منسجم به نحو مجرد ومنقطع از اين زمينهها قابل حصول نيست. «تفسير علمي» خود نوعي«تفسير عصري» است، با اين معنا كه تحولات معرفت بشر در زمينه علوم بر معرفت ديني تأثير گذارده گرايش خاصي از تفسير را پديدار كرده است.
نگارندگان «تاريخ تفسير» را عقيده بر اين است كه گرايش علمي در تفسير از روزگار عباسيان آغاز شد9. د راين روزگار بود كه پس ازفتوحات بزرگ اسلام در امپراطوريهاي چند هزار ساله عالم، براي اولين بار كتابها علمي و فلسفي اين مردم به زبان عربي ترجمه شد.
«اگرچه مسلمانان فقط مترجم آثار بيگانگان نبودند بلكه در مواردي مبتكر و پايهگذار علومي بودند كه منشأ آن ترجمه كتابهايي بود كه آنها را تفسير ميكردند و شروحي برآن ميافزودند يا تعليقات ارزشمندي بر آن مينگاشتند. به اين ترتيب مسلمانان نقش بزرگي در خدمت به تمدن و فرهنگ جهاني داشتند برخي از آنها را رد و بخشي را توسعه دهند وبا استفاده از آن به تفسير قرآن مبادرت ورزند. مثلاً«فخر رازي» نظريات فلسفي يونانيان را در «مفاتيح الغيب» رد ميكند ولي آيات مربوط به ستارگان و آسمان را مطابق آراي دانشوران ستارهشناس يوناني تفسير ميكند. وي «سماوات سبع» را كه در قرآن مكرراً آمده است به افلاك هفتگانه يونان تفسير ميكند. چون اين عنوان را با «فلك هشتم» به عنوان ستاره ثابت و «فلك نهم» به عنوان مركز حركت افلاك از نگاه آنان در تضاد ميبيند ميگويد:«نص قرآن كريم بر ”آسمانهاي هفتگانه“ دلالت بر آن ندارد كه ستارگان نميتوانند بيش از”هفت“ باشند»11.
فلاسفه مسلمان نيز بعضاً سعي در توفيق بين قرآن و فلسفه داشتهاند. مثلاً شيخ الرئيس ابوعلي سينا در ذيل تفسير آيه « و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه»(حاقه/69/17) ميگويد:« ان الكلام المستفيض في استواء الله تعالي علي العرش من اوصافه ان العرش نهاية الموجودات المبدعة الجسمانية و تدعي المشبهة من المتشرعين عين ان الله تعالي علي العرش لا علي سبيل الحول». به تعبير فلسفي، ايشان نهايت موجودات جسمانيه را فلك نهم ساختهاند كه فلك الافلاك است. گفتهاند: خداي تعالي آن جاست نه به طريق حلول. ميگويند: فلك، به نفس خود متحرك است زيرا حركات يا ذاتي هستند يا غير ذاتي. حركات ذاتي يا طبيعي است و يا نفسي. پس بيان كردهاند: نفس، آن ناطق كامل فعال است و افلاك هيچگاه متغير يا نابود نميشوند و در شرع آمده است كه فرشتگان قطعاً زنده هستند و مانند انسان مرگ ندارند. پس افلاك، احياء ناطقه لاتموت هستند. و«الحي الناطق الغير الميت» «فرشته» ناميده ميشود. پس افلاك همان ملايكه هستند12.
ظهور و غلبه عقلگرايي در انديشه اروپاييان منجر به انقلابي در تاريخ فلسفه و علم گرديد كه به جنبش« نوزايي»(رنسانس) شناخته است. گرچه اين انقلاب به ظاهر در اروپا اتفاق افتاد،ليكن بدون ترديد مجموعه معرفت بشري را تحت تاثير گذارد. دانشمنداني كه قرنها سلطه زورمداران مقامات مذهبي مسيحيت را تحمل كرده بودند، فلسفهاي را پايهريزي كردند كه در آن نه دين ونه وحي و كليسا كه تنها عقل و علم و تجربه حكومت خدايي كرد.
اين نحله فكري نوين در تاريخ علم نيز تحولي عظيم ايجاد كرد چنان كه در همان آغاز، «انقلاب صنعتي» را موجب شد و پس از آن رشد و پيشرفت برقآسا و شايد غولآساي « تكنولوژي» را براي بشريت به ارمغان آورد.اين همه در شرايطي بود كه جهان اسلام به رغم گذشته افتخارآميز خود به دليل سلطه سياسي و اقتصادي بيگانگان،در شرايط نا به ساماني به سر ميبرد. دانشمندان مسلمان از سويي مجذوب تكنولوژي و صنعت اروپاييان گرديدند واز ديگر سو در تأييد عقلگرايي و علم گرايي در جستوجوي مناط و ريشهاي درآيات قرآني شدند تا شايد از اين طريق حقانيت اسلام را بيان كرده باشند. در عبارات ايشان مييابيم كه ميگويد:« قبل از آن كه حكماي قرون جديد اروپا از طريق طرد منطق ذهني و مجردات لفظي قدما وتوجه به مشاهده وآزمايش، دروازههاي وسيع بيناي و دانايي و توانايي را بر روي بشريت بگشايند خدا در منطق انبيا روش مشاهده و توجه به واقعيات طبيعي را بكار برده است»13. مجموعه اين اسباب و زمينهها منجر به رواج تفسيري نوين گرديد كه به رغم مخالفتهاي بسيار هنوز هم هواداران بسياري دارد.
1ـ يونس/10101؛ ذاريات/51/20ـ20.
2ـ احمد(بك) امين، ضحيالاسلام،1/369.
3ـ در حساسترين نقاط ديني ما اگر كسي عمر خود را صرف قرآن بكند به هزار سختي و مشكل دچار ميشود. اما اگر عمر خود را صرف كتابهايي از قبيل كفايه بكند، صاحب همه چيز ميشود در نتيجه هزارها نفر پيدا ميشوند كه كفايه را چهارلا بلند... اما دو نفر پيدا نميشوند كه قرآن را به درستي بداند(مرتضي مطهري، بحثي درباره مرجعيت و روحانيت).
4ـ شيخ محمد طنطاوي جوهري صاحب تفسير معروف الجواهر في تفسير القرآن الحكيم.
5ـ يدالله نيازمند،اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص15.
6ـ پارههاي مختلف معرفت بشري در دادوستد مستمرند و ربطي وثيق با يكديگر دارند(عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت، ص15).
7ـ فهم دين با ساير معارف بشري ارتباط منطقي ندارد. فقط ارتباطشان از زمره انتقالات ذهنيه از مسايل معرفتي به مسايل معرفت ديگر است(صادق لاريجاني، كيهان فرهنگي،سال ششم، شماره2).
8ـ مرتضي مطهري، ده گفتار، ص101.
9ـ محمد حسين ذهبي، الاتجاهات المنحرفه في التفسير، ص84.
10ـ احمد شلبي،موسوعة التاريخ الاسلامي، 3/152.
11ـ فخر رازي، مفاتيح الغيب، 1/260.
12ـ محمد حسين ذهبي، التفسير و المفسرون 2/466ـ467، به نقل از رسائل ابن سينا، ص128ـ129.
13ـ مهدي بازرگان، باد و باران در قرآن، ص7.