روش قرآن به قرآن، راهي مناسب براي شناخت اهل بيت

پدیدآورمحسن هاشمی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 575 بازدید
روش قرآن به قرآن، راهي مناسب براي شناخت اهل بيت

محسن هاشمي

شايد تاكنون اين پرسش به ذهن شما خطور كرده باشد كه اگر اهل بيت (عليهم السلام)- آنطوركه شيعه ميگويد- داراي مقامهايي چون امامت، عصمت، شفاعت و... هستند، چرا در قرآن به صراحت از آنان و مقامشان ياد نشده؟ و آيا اين عدم تصريح به نام، مانعي براي شناخت آنان نيست؟
دكتر وليالله نقيپورفر استاديار پژوهشي دانشگاه قم و مدرس علوم قرآني و مديريت اسلامي در سطح كارشناسي ارشد و دكتري، در پاياننامه دكتراي خود تحت عنوان «بررسي شخصيت اهل بيت در قرآن» بر اين نظر است كه آيات بسياري در قرآن كريم بيانگر شئون اهل بيت (عليهم السلام) است ولي به دليل كماقبالي مفسران به «شناخت اهل بيت از طريق قرآن»، اين راه براي طالبان معرفت اهل بيت كمتر شناخته شده است.
علاوه بر آيات قرآن و روايات تفسيري، احاديث فريقين در شأن اهل بيت، سيره عملي اهل بيت، تجربههاي توسل به اهل بيت و تشرف به حضور معصوم (تجربه شخصي در توسل و تشرف) از ديگر راههاي كسب معرفت به مقام آن بزرگواران است. دكتر نقيپورفر كه سوره كوثر را به روش قرآن به قرآن تفسير كرده، نتيجه گرفته وجود مبارك حضرت زهرا (سلامالله عليها) و ذريه پيامبر(ص) كه استمرار نبوت را تحقق بخشيدند، مصداق منحصربهفرد كوثر است.
گفتني است دكتر وليالله نقيپورفر در سال 1337 ش. در تهران متولد شد. تحصيل متوسطه را در همان شهر دررشته رياضي به پايان برد. در سال 1356 به حوزه علميه قم رفت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مدت دو سال به تدريس در دبيرستانهاي تهران پرداخت و از سال 1359 تاكنون بهطور مستمر به تحصيل و تحقيق در علوم اسلامي و بويژه تفسير و علوم قرآني پرداخت و به مدت ده سال از درس تفسير استاد فرزانه آيتالله جوادي آملي بهره برد. وي در سال 1370 از مركز تربيت مدرس دانشگاه قم در مقطع كارشناسي ارشد فارغالتحصيل شد و در سال 1376 به اخذ درجه دكترا در رشته علوم قرآن و حديث از دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران شد. بررسي شخصيت اهل بيت در قرآن، تدبر در قرآن و اصول مديريت اسلامي از جمله تأليفات وي است.

معرفي اجمالي راههاي شناخت اهل بيت(ع)

براي شناخت اهل بيت و مقامات آنان سه راه اصلي وجود دارد كه عبارت است از: قرآن كريم، احاديث پيامبر و اهل بيت و سيره قولي و عملي، و توسل و تشرف.
شناخت اهل بيت از طريق قرآن كريم: در قرآن كريم چند راه براي شناخت اهل بيت وجود دارد كه اهم آنها را ميتوان در سه راه خلاصه كرد. آيات مربوط به اين سه راه عبارتند از:
الف- آيات ناظر به شأن اهل بيت (عليهم السلام)؛
ب- آيات ناظر به بالاترين درجه صفات مؤمنان؛
ج- آيات سيره انبيا.
آيات ناظر به شأن اهل بيت (عليهمالسلام):
اين آيات به دو روش قابل تفسير و تبيين است.

الف- روش قرآن به قرآن

اين راه، مناسبترين و متقنترين راه معرفت شأن اهل بيت (ع) است. همانگونه كه قرآن كريم خود، حجت قاطع بر خداييبودن خويش ميباشد، سند يقيني بر اثبات اهل بيت (ع) نيز، خواهد بود.
متأسفانه اين روش با وجود اتقانش، در شأن اهل بيت (ع) كمتر مورد استنباط قرار گرفته است. حال آنكه با توجه به روايات، معصومان (ع) عملاً، در موارد بسياري با اين روش به اثبات شؤونات خويش پرداختهاند.
مفسران شيعه در طول تاريخ، بهطور پراكنده از اين روش استفاده كردهاند؛ تا آنكه در قرن حاضر مرحوم علامه عظيمالشأن طباطبايي در تفسير الميزان باب واسعي را در اين زمينه، با الهام از روايات ابداع كردند. با وجود اين، آيات بسياري از حوزه بحث علامه بزرگوار، بيرون مانده است. حال آنكه در روايات مكرري كه حتي از اهل سنت نقل كردهاند، در آيات خاصي بر شأن اهل بيت(ع) تأكيد شده است. 1 البته با اين روش، بسياري از متكلمان شيعه به اثبات شأن اهل بيت پرداختهاند، ليكن بهطور عمده به موارد محدودي از آيات، پرداخته شده است كه با فراواني شؤون اهل بيت(ع) و عظمت حيرتانگيز آنان متناسب نميباشد و تحقيق بسيار گستردهتر و متقنتري را حداقل با الهام از مجموعه احاديث وارده از شيعه و سني ميطلبد.
محدوديت تحقيقات با «روش قرآن به قرآن»، موجب القاي شبهههاي بسياري از جانب اهل سنت و انحراف برخي از اخباريان شيعه شده است!
بسياري از اهل سنت، نبودن ذكر صريح اسامي اهل بيت(ع) را مستمسكي براي رد منطق پيروان اهل بيت(ع) قرار دادهاند؛ و در مقابل، ناتواني برخي از اخباريمسلكان در پاسخگويي به اين شبههها، آنان را به مرور زمان به ادعاي تحريفشدن قرآن كشانده است! فقدان تحليل كافي به روش قرآن به قرآن درباره شأن اهل بيت(ع)، اين فكر را در ذهن بعضي از عوامزدگان، بهمرور زمان تقويت كرده است كه: نكند قرآن كريم مورد دستبرد واقع شده است؛ چراكه با ظواهر اين قرآن در دسترس، ما به راحتي نميتوانيم شؤونات اهل بيت(ع) را از قرآن استنتاج نماييم! شايد كه اهل سنت آيات صريح و روشن در معرفي اهل بيت(ع) را از بين برده باشند!
فقدان تحليل كافي قرآني، ناتواني از پاسخگويي متقن به برخي از شبههها، وجود شبهه تحريف در برخي از روايات از طرفي؛ و انتظار به حق دلالت داشتن قرآن بر عظمتها و شؤونات اهل بيت(ع) از طرفي ديگر، بعضي عاشقان اهل بيت(ع)، همچون ميرزا حسين نوري را به بنبست يأس از دلالت كافي قرآن كريم، نسبت به اهل بيت(ع) كشانده، با باوري عجيب، فكر شيطاني تحريف قرآن را با كمال تأسف، سر داده است. 2
به اعتقاد ما، اهل بيت(ع) همچون ماه و ستاره و خورشيد، از آسمان معنويت قرآني ميدرخشند همانگونه كه در قرآن كريم خود، به اين صفات معرفي شدهاند، و درك شأن آنان آشكارا و به آساني در قرآن كريم بدون تكيه بر روايات، امكانپذير است كه اين معنا با تدبر جدي در قرآن، و استمداد خالصانه از خداوند منان، با توسل به ذيل كرامات اهل بيت(ع) عصمت و طهارت، حاصل خواهد شد. البته در اين راه، روايات نقش الهامبخش نكتهسنجيهاي قرآني و تأييد كننده استنتاجات قرآني را برعهده خواهد داشت.

ب: روش قرآن به حديث

معمولاً بسياري از مفسران شيعه با «روش قرآن به حديث» با اتكاي بر روايات منابع شيعي، به توضيح آيات پرداختهاند كه اين روش، نه شيعيان را كفايت ميكند و نه اهل سنت را مجاب. اين روش بسياري از قدما همچون صدوق و كليني و بسياري از اخباريان همچون حويزي در تفسير نورالثقلين است.
گروهي ديگر از مفسران، آيات مذكور را مبتني بر روايات اهل سنت، تفسير كردهاند كه البته اين روش به جهت اتكاي بر منابع غير شيعي، از ارزش بالاتري براي اهل سنت، و حتي براي شيعه مسألهدار برخوردار است و موجب زيادي ايمان شيعيان و بصيرت حقطلبان خواهد بود؛ به شرط آنكه اسناد اين احاديث، از نظر اهل سنت، قابل اعتماد باشد. 3
معمولاً اين روش، يكي از روشهاي استدلال متكلمان اماميه در گذشته و حال بوده است كه به جهت اتقان آن، همواره مورد توجه بوده است، ليكن به هر حال، همواره بايد بهعنوان مؤيد روش اول مطرح شود، تا دلالتش مورد تأكيد واقع شود. سيد هاشم بحراني در غايةالمرام و حجةالخصام...، سيد ميرحامد حسين در عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، سيد شرفالدين جبل العاملي در المراجعات، قاضي سيد نورالله شوشتري در احقاق الحق و ازهاق الباطل، و مرحوم علامه اميني در الغدير في الكتاب و السنة و الادب، از اين روش بسيار استفاده كردهاند. همچنانكه روش علامه حلي در كشفاليقين في فضائل اميرالمؤمنين(ع) نيز چنين است.
از تفسيرهاي شيعي، مجمعالبيان في علوم القرآن طبرسي، و البرهان في تفسير القرآن بحراني نيز، چنين روشي را ارائه دادهاند. علامه بزرگوار طباطبايي نيز در تفسير الميزان بهعنوان تأييد، از اين روش بسيار استفاده كرده است.

آيات ناظر به أكمل صفات مؤمنان

يكي از راههاي شناخت اهل بيت(ع) توجه به صفات و عملكردهاي متعالي است كه خداوند از مؤمنان متعالي انتظار دارد. شخصيت اهل بيت(ع) عصمت و طهارت جلوه عملي اين صفات متعالي است. 4
در بسياري از روايات، آيات بسياري بهعنوان شأن اهل بيت(ع) مطرح شدهاند كه در واقع، از همين باب تطبيق آيات بر مصداق أكمل آن است كه اهل بيت(ع) ميباشند.

آيات توصيفگر سيره انبيا

مجموعه سيره متعالي انبيا و اوليا در قرآن، تصوير روشني از بسياري از شؤونات اهل بيت(ع) نبوت و رسالت را به ما ارائه ميدهد؛ برگزيدگي آدم(ع)، نبوت و رسالت و استقامت نوح(ع)، خلت و امامت و حلم ابراهيم(ع)، تكليم و صولت الهي موسي(ع)، روح الهي و رأفت عيسي(ع)، صبر ايوب و... اينها و غير آن، هرآنچه در قرآن آمده است، هركدام وجهي از وجوه شخصيت اهل بيت(ع) را به ما معرفي ميكند. البته شؤونات چهارده معصوم(ع) فراتر از اين همه توصيفاتي است كه از انبياي الهي در قرآن مطرح شده است. 5
در روايات معصومان(ع) بهخصوص «زيارت وارث»، ما را به اين راه معرفت به مقام اهل بيت(ع) راهنمايي ميكند.

دليل نبودن اسامي اهل بيت(ع) در قرآن

بهراستي چرا اسامي اهل بيت(ع) در قرآن كريم نيامده است؟ اين پرسشي است كه قرنها ذهن مسلمانان، بهخصوص شيعه را به خود مشغول داشته است.
براي بسياري چنين معقول بهنظر ميرسد كه اگر اهل بيت(ع) جايگاهي رفيع در دين خدا در كنار پيامبر اسلام(ص) ميداشتند، ميبايست آشكارا در قرآن كريم معرفي ميشدند، حال آنكه چنين نيست! پس اينهمه توصيف از عظمت آنان، گويا اغراقي بيش نيست كه از جانب افراطيان شيعه، تبليغ شده است. 6
اول: با بررسي توصيفات قرآني از شخصيت اهل بيت(ع) معلوم ميشود كه آنچه از عظمت اهل بيت(ع)، به احتياط در روايات مطرح شده است قبل از آن، با تأكيد عجيبي در قرآن كريم آمده است كه هرگونه ترديدي را از بين ميبرد.
دوم: سنت الهي در همه امور ديني بهطور عموم و در امور عظيم ديني بخصوص، بر آزمايش مؤمنان استوار است، تا صدق ايمانشان در آن امور عظيم آشكار شود:
و ان كنا لمبتلين. مؤمنون/ 30.
«و به راستي ما هميشه آزمون كنندهايم.»
غرض الهي در برخورد با مردمان، در هر مسألهاي كه مطرح ميكند و در هر تبييني كه ارائه ميدهد امتحان نيتها، حالتها و روحيات افراد است:
وجعلنا بعضكم لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيراً. فرقان/20.
خداوند عالم در هر قدمي از حركت ديني مؤمنان، حوزههاي مختلف وجودي آنان را به آزمون ميگيرد و اجازه نميدهد كه افراد بدون اينكه تعامل فكري- روحي با قرآن داشته باشند، از معرفت قرآني بهرهمند شوند:
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خساراً. اسراء/ 82.
افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها. محمد/ 24.
با مرض قلبي نميتوان به حقيقتهاي قرآني دست يافت و از حجاب امراض قلبي، خود را نجات بخشيد. گوشي شنوا، چشمي بينا و قلبي فروتن و عقول لازم است تا پيام قرآن، شنيده، حقايقش رؤيت، و بدان دل سپرده شود.
ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد سوره ق (50) آيه 37.
امير مؤمنان(ع) جريان اين سنت را در شخصيت انبياي الهي توضيح ميدهد كه خداوند عالم، انبيا را با شكل و شمايلي فرستاده است كه به نظر ثروتمندان جامعه مشمئزكننده است!
اين موسيبن عمران و هاروناند كه بر قصر فرعون داخل شدند درحاليكه در قيافه دو چوپان روستايي بودند كه لباس پشمينه بر تن و عصايي بر دست داشتند، و در اين حالت او را به بندگي خدا فرا ميخواندند. اين وضعيت، سخت بر فرعون گران آمد و برآشفت و فقر و تنگدستي آن دو را به تمسخر گرفت. پس اين شكل و وضعيت، وسيلهاي شده است تا فرعونيان و هر آنكه با معيارهاي دنيايي همراه است، درونش به آزمون كشيده شده، بهراحتي نتواند به دعوت پيامبر خدا پاسخ مثبت دهد مگر آنكه غرور و نخوت خويش را زير پاي دعوت حق، لگدمال كند.
حال اگر خداوند، انبيا را با شكوه و جلال ظاهري و قدرت و عزت اجتماعي ميفرستاد، همه اطاعتشان ميكردند و ديگر در اين صورت، آزمون بيمعنا ميشد و پاداش و مجازات از ميان ميرفت و ديگر عناوين كفر و ايمان، معاني خويش را از دست ميدادند. همينگونه است خانه كعبه كه خداوند آن را در منطقهاي قرار داده است كه بيآب و علف ميباشد و زيارتكننده را به رنج و زحمت مياندازد. حال اگر خداوند ميخواست، خانه كعبه را در ميان بهترين باغهاي دنيا با زيباترين منظره و چشماندازها قرار ميداد، كه ديگر صدق نيتها آزمايش نميشد و پليديها آشكار نميشد؛ ليكن خداوند خانهاش را در جايي قرار داده است كه اگر كسي قصد رفتن به آنجا را دارد به هر حال، از يك صدق دلي برخوردار باشد. 7
مسأله اساسي اهل بيت(ع) در قرآن نيز از همين باب است:
ماكان الله ليذر المؤمنين علي ما انتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب. آل عمران/ 179.
از يك طرف، مجموعه توصيفات اهل بيت(ع) در قرآن كريم، به گونهاي است كه چهره آنان همچون خورشيد فروزان در پهنه آسمان حقايق قرآني ميدرخشد و از طرف ديگر، خداوند عالم از آوردن نام آنان در قرآن كريم خودداري كرده است!
اين، روشي است تا باطن مدعيان آشكار شود كه اگر از صدق ايمان برخوردارند به شأن اهل بيت(ع) اعتراف كنند و اگر قابليت ندارند، مرض قلبيشان تحريك شده بهانهجويي كنند كه اگر آنان شأن زعامت ديني را ميداشتند، چرا خداوند نامشان را نياورده است؟! اگر چنين ميبود خداوند در قرآن كريم- همانگونه كه ضمن يك يا دو آيه، اسامي بسياري از انبيا را ذكر كرده است- نامهاي اهل بيت(ع) را در ضمن يك يا دو آيه، ذكر ميكرد و رويداد عظيمي را كه در طول تاريخ اسلام ميان مسلمانان بر سر اين موضوع درگرفته است، خاتمه ميبخشيد!
سوم: همين سخن مدعي نشان ميدهد كه به جهت حساسيت موضوع در نفي يا اثبات نامهاي اهل بيت(ع)، ميبايست در قرآن كريم مطلبي ميآمد، حال كه نيامده است نشاندهنده وجود غرض مهم الهي است كه خداوند در سوره آل عمران، آيه 179، آن را وسيله جداشدن افراد خبيث از افراد پاك، عنوان كرده است.
لازم به ذكر است كه در بعضي از روايات معصومان(ع)، نياوردن نامهاي ائمه(ع) به ذكر نشدن ركعات نماز در قرآن تشبيه شده است كه پيامبر(ص) عهدهدار بيان آن است؛ ليكن اين سخن تام نيست و در صورت صحيح بودن سند حديث، كلام امام معصوم(ع) جوابي نقضي است، در مقابل كساني كه مدعي بودند هرآنچه كه امر مهم ديني است بايد در قرآن ذكر شود؛ وگرنه ميان ذكر نامهاي ائمه(ع) و ذكر ركعات نماز، قياس معالفارقي است؛ چراكه موضوع معرفي اهل بيت(ع) از مسائل محوري و اساسي اصول دين است كه مقوم فروعات و احكام عبادات ميباشد. حال آنكه موضوع تعداد ركعات نماز، اگرچه از مسائل مهم ديني است، ليكن از فروعات ديني در مقابل اصول دين اسلام، بهشمار ميآيد.
به نظر ميرسد، پاسخ قابل قبول همان نكته اساسي سنت آزمايش است كه ذكرش گذشت.

شناخت اهل بيت(ع) از راه احاديث

احاديث شيعه

در احاديث بسياري از اهل بيت(ع) تبيين شأن آنان وارد شده است كه جنبه روايات تفسيري را ندارد و بهطور مستقل نكته يا نكتههايي از شؤونات اهل بيت(ع) را مطرح ميكند كه بسياري از آن، در هيچ منبع غير شيعي يافت نميشود و اين ذخيره غني الهي است كه بايد به جدّ بدان اعتنا كرد.
عمده رسالت در اينگونه روايات، تحقيق در اسناد آن و نشاندادن منبع قرآني اين توصيفات است كه در اين زمينه نيز، پژوهش كمتري صورت گرفته است.

احاديث اهل سنت

در منابع روايي معتبر اهل سنت، توصيفات بسزا و حيرتانگيزي از نظر كميت و كيفيت نسبت به مقام و شؤونات اهل بيت(ع) وجود دارد كه بعضي از آنها حتي در منابع شيعي كمتر يافت ميشود!
بر پژوهشگران مسلمان، بخصوص شيعه بايسته است كه اين احاديث را از حيث سند و دلالت، بدون تعصب با مقايسه با منابع شيعي مورد دقت و عنايت قرار دهند تا پس از آن، شأن بيرقيب و ملكوتي اهل بيت نبوت(ص)، هرچه واضحتر براي مسلمانان آشكار شود، تا اين معرفت، مقدمهاي جهت بهرهمندي مسلمانان از معارف ملكوتي اهل بيت(ع) شده، محروميت عظيم مسلمانان را از اين معارف الهي مرتفع گرداند.

شناخت اهل بيت(ع) از طريق سيره قولي و عملي

سيره قولي اهل بيت(ع)

همانگونه كه تدبر در قرآن كريم، به شهادت قرآن، راه استوار و عالمانه درك ملكوتي بودن قرآن است، تدبر در محتواي معارف و آثار معرفتي بهجا مانده از اهل بيت(ع)، نيز راه استوار و عالمانه و كمنظير شناخت شأن خدايي اهل بيت(ع) است كه قرين قرآن هستند:
افلا يتدبرون القرآن و لوكان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً (نساء 82)
«پس چرا در اين قرآن عميقاً نميانديشند. اگر اين قرآن از نزد غير خدا ميبود، بيگمان در آن تضاد و ناهماهنگي فراواني مييافتند.»
«هم الذين يخبركم حكمهم عن علمهم و صمهم عن منطقهم و ظاهرهم عن باطنهم لايخالفون الدين ولا يختلفون فيه، فهو بينهم شاهد صادق و صامت ناطق.»
«اهل بيت(ع) كساني هستند كه شما را حكمتشان از علمشان، و سكوتشان از سخنشان، و ظاهرشان از باطنشان خبر ميدهد. هرگز با دين خدا مخالفت نميكنند و هرگز در امر دين اختلافنظر نمينمايند. پس قرآن، در ميانشان شاهدي صادق، و صامتي ناطق است!»
حوزه تدبر در آثار اهل بيت(ع)، علاوه بر محتوا، بلاغت كلام معصوم را نيز در بر ميگيرد. تدبر در بلاغت متوني همچون نهجالبلاغه، صحيفه سجاديه، ادعيه خمسة عشر و غيره، به همراه تدبر در محتواي آنها، باوري يقيني و بيچون و چرا را در وجود عالم پژوهشگر نسبت به اهل بيت(ع) پديد ميآورد.
راه بلاغت در بعضي از متون، خود سند حقانيت انتساب متن به معصوم است؛ همچون بلاغت خطبه شقشقيه كه لفظ بليغ آن، سند صحت محتواي آن است!
مقايسه ديدگاههاي اهل بيت(ع) با نظريههاي علماي مسلمان نسبت به صفات خدا، رابطه فعل خدا با بندگان و غيره در حوزه معارف، و ديگر مسائل در حوزه احكام و اخلاق، ما را به ثبات فكري و عصمت ملكوتي اهل بيت(ع) و تزلزل فكري و تغيير هميشگي انديشههاي ديگران واقف ميگرداند.
توجه به تغيير و تحول اعتقادي اهل سنت از تجسيم و تشبيه گرفته تا اشعريگري تا زمان حاضر و همچنين نظريههاي بسيار نوساندار معتزله در اين باب، و توجه به بحثهاي عميق و حيرتانگيز در نهجالبلاغه در باب توحيد، پژوهشگر را به منشأ غيبي مطالب متون امثال نهجالبلاغه تذكر ميدهد.
از آنجا كه اين راه هنوز در امر اعجاز قرآن كريم، سنگلاخي است و كوبيده و هموار نشده است، با وجود آنكه درك اعجاز قرآن، نقطه ورود به حوزه ايمان آگاهانه به دين اسلام است، طبعاً، در متون منتسب به اهل بيت(ع) به طريق اولي انجام نگرفته است كه اين امر غربت قرآن كريم و اهل بيت(ع) را در ميان پيروان خويش نشان ميدهد!

سيره عملي اهل بيت(ع)

مطالعه عميق سيره عملي معصوم(ع)، در كنار اقوال آنان، عجايب بسياري از شخصيت ملكوتي آنان را در سيره فردي و اجتماعياشان به ما نشان خواهد داد.
عملكرد امير مؤمنان در دوران حضور پيامبر(ص) و بعد از آن، سكوت 25 ساله حضرت، سيره حيرتانگيز حضرت در دوران حكومت كوتاهش، عملكرد امام حسن(ع) بخصوص در صلح با معاويه، سيره عملي امام حسين(ع) و آن حركت عجيب و نهضت كربلايش و عملكرد ديگر ائمه اطهار، ما را با حقايق پنهان بسياري از شأن الهياشان واقف ميگرداند. اگر بخصوص، با نگرش تطبيقي و مقايسه با عملكرد ديگر شخصيتهاي برجسته در عالم اسلام و يا جهان بشري مورد مطالعه قرار گيرد، شأن خدايي آنان را روشنتر منعكس خواهد كرد.

تجربه توسل و تشرف

توسل قلبي به اهل بيت(ع)

تجربه مكرر آثار توسل به مقام عصمت و طهارت چه در صورت دعا و چه در صورت تشرف به مشاهد مكرمهاشان، خود سند ملموسي از مقام ملكوتي اهل بيت(ع) است كه اين طريق، بسياري را با شأن خدايي اهل بيت(ع) آشنا كرده است.
بهرهمندي از كرامات توسل به اهل بيت(ع) در حل مشكلات دنيايي و امور معنوي و معرفتي ما را فراخور حال خويش، عميقاً با اهل بيت(ع) پيوند ميزند.
چه بسيار مشكلات معرفتي و علمي كه براي بزرگان از عالمان، با توسل به اهل بيت(ع) از راه الهام، حل شده است؛ و چه بسيار درماندگاني كه با امر توسل، از بنبست امور دنيايي و مشكلات روحي، نجات پيدا كردهاند.

تشرف به حضور معصوم(ع)

تشرف به حضور معصوم(ع)، راهي خاص است كه بعضي از صالحان و علماي رباني را توفيق دستيابي بدان در طول تاريخ غيبت امام زمان(ع) حاصل شده است. 8
از اين راه حقيتهايي از شؤونات معصوم(ع) حاصل ميشود كه ممكن است در روايات موجود منعكس نشده باشد. شرط مقدمي اين راه، تلبس به مجموعه وظايف فردي و اجتماعي، و اخلاص دراست ميباشد كه خداوند انشاءالله روزي دهد.

تدبر در احوال دستپروردگان اهل بيت(ع)

معرفت شخصيت دستپروردگان اهل بيت(ع) ما را با تراوشهايي از شخصيت اهل بيت(ع) آشنا ميكند كه در واقع، نوعي طريق «انّي» است كه از اثر، پي به شؤونات مؤثر برده ميشود. اين روش، راهي ملموس و عمومي قرآني براي شناخت حقيقتهاست.
خداي رحمان در سوره فرقان، با توصيف عظمت و ابعاد وجودي (عبادالرحمن)، خود را به افراد مغرور و خودخواه معرفي ميكند؛ آنانكه به ناداني، شؤونات خداي رحمان را ناديده ميگيرند و در حالت اعراض و انكار بهسر ميبرند:
و اذا قيل لهم اسجدوا للرحمان قالوا و ما الرحمن . سوره فرقان/ 60.
عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هونا. سوره فرقان/ 60.
اين راه براي افراد حسي و ناتوان در تدبر و دريافتهاي عميق، راه بسيار مؤثري است و براي ديگران موجب مزيد معرفت خواهد بود. حتي در اثبات وحدانيت الهي و نفي فرزند داشتن خدا، در قرآن كريم از اين روش استفاده شده است:
قل ان كان للرحمان ولد فانا اول العابدين. زخرف/ 81.
«(بگو اي پيامبر!) اگر خداي رحمان را فرزندي ميبود، پس ميبايست من (كه گوي سبقت را در بندگي خداي رحمان از همه ربودهام)، اول كسي باشد كه او را عبادت كنندهام؛ و حال كه چنين نيست، پس معلوم ميشود خداي رحمان را فرزندي نيست.»
در پايان بهعنوان نمونهاي از روش تفسير قرآن به قرآن در شناخت اهل بيت(ع) سوره كوثر مورد بررسي و دقت قرار ميگيرد.

اهل بيت(ع) در زلال كوثر

زلال كوثر، آينه تمامنماي چهره زيباي اهل بيت پيامبر(ص) است. در پايان اين مقاله نگاهي از سر انديشه به اين آينه مياندازيم، اميد كه مايه بصيرت بيشتر به اهل بيت(ع) باشد.
بسمالله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر فصل لربك وانحر ان شانئك هوالابتر. كوثر/ 1-3.
«به راستي ما به تو، به تكريم كوثر را بخشيديم، پس براي پروردگارت نمازگزار و قرباين كن؛ چراكه دشمن و بدخواه تو همو بريده از خير است.»
آيه شريفه در مقام بيان امتنان خدا به پيامبرش ميباشد كه به حضرتش «كوثر» عطا كرده است. آمدن ضمير جمع به همراه «ان»، (انا) بر عظمت اين عطيه عليه دلالت دارد.
فعل «اعطينا»، به جاي «آتينا» و «وهبنا»، پيشكش و بخششي توأم با احترام ويژه را افاده ميكند كه معمولاً در روابط انساني در شكل اعطاي با دو دست ميباشد كه در نحوه دادن جزيه، توسط اهل كتاب، اين نكته آمده است:
حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاعرون. توبه/ 29.
«تا آنكه جزيه را از روي دست اعطا كنند، درحالي كه فرودست ميباشند.»
ماضي بودن فعل «اعطينا» به جاي فعل مضارع «نعطي»، به قرينه ولسوف يعطيك ربك (سوره ضحي 93 آيه 6)- كه آينده دور در دنيا يا آخرت را نظر دارد- گوياي تحقق اعطا، در همين ظرف دنيا و قبل از زمان نزول آيه است. پس تفسير «كوثر» به اموري در آخرت، همچون نهر در بهشت يا حوض در آخرت، و يا مقام شفاعت 9 با ظاهر آيه، مغايرت دارد؛ بهخصوص كه تناسبي هم با شأن نزول مورد اتفاق آن نيز ندارد، كه در آن سخن از امري در ظرف دنياست و آن رد مقطوعالنسل بودن است، همچنانكه مضمون آيه (ان شانئك هوالابتر) نوعي تأييد بر صحت شأن نزول را در بر دارد.
دستور شكرگزاري در قبال اين عطيه مبارك، به صورت نمازگزاردن و قرباني و يا تكبير گفتن به همراه بالا بردن دو دست، نشانگر نوظهور بودن آن است كه نمازي ويژه را ميطلبد. پس اين عطيه، نبوت و علم و حكمت و يا فضايل نفساني و يا نور قلب پيامبر(ص) 10 نيست؛ چراكه آن امور توأم با امر بعثت پيامبر اسلام(ص) بوده است و چيز تازهاي نيست؛ و اگر مقصود نبوت بود، ديگر دستور خاص نماز ويژه معنا نداشت؛ چراكه پيامبر به شهادت سوره علق و تواتر تاريخي، از ابتداي بعثت به امر نماز متلبّس بوده است.
ارأيت الذي ينهي عبداً اذا صلي. علق/ 9-10.
علاوه بر آن، با توجه به تقابل «الكوثر» با مفهوم «الابتر»، «نبوت» يا «علم و حكمت» و غيره تقابل مدلولي با ابتر ندارد و هماهنگ با سياق آيات نيست؛ اگرچه نبوت و علم و حكمت مصداقي از خير كثير ميباشند:
و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً. بقره/ 269.
نكتهاي كه در اينجا حايز اهميت است اين كه با وجود عطيه بودن همه عنايات الهي، هميشه در مورد دادن نعمت به مردم و يا امر نبوت و علم و حكمت به انبيا، واژه «آتينا» به كار رفته است و هرگز فعل «اعطاء» به كار نرفته است:
وآتاكم من كل ما سالتموه. ابراهيم/ 34.
اني عبدالله آتاني الكتاب وجعلني نبياً. مريم/ 30.
فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما. نساء/ 54.
ولقد آتينا لقمان الحكمة. لقمان/ 12.
آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوة. انعام/ 89.
تنها مورد كاربرد فعلي، يكي در همين سوره كوثر و ديگري در سوره ضحي، آنهم در مورد پيامبر اسلام(ص) است كه هر دو امتناني خاص از پس امر نبوت را مطرح ميكنند كه اولي در دنيا، و دومي در آينده دور يا آخرت است كه با تعبير (لسوف يعطيك) آمده است كه قدري بعد زماني را در آينده، افاده ميكند كه در روايات، به مقام شفاعت در آخرت تفسير شده است كه با مدلول آن هماهنگ است.
تعبير (وانحر) چه بهعنوان قرباني كردن شتر باشد و چه به معناي بلند كردن دستها هنگام تكبير نماز، بر حرمت ويژه عطيه الهي دلالت دارد، حرمتي كه در قبالش شكر مخصوص بايد بهجا آورده شود، درحاليكه در دادن امر نبوت و علم و حكمت، خداوند عالم چنين فرماني را در قرآن كريم نداده است با آنكه آنها نيز شكر مناسب را ميطلبند.
پس اين فرمان شكر مخصوص در اينجا و عدم فرمان در موارد ديگر حتي در امر نبوت، بر آثار عظيمتر اين موهبت نسبت به امر نبوت دلالت دارد.
موهبتي كه آثارش بالاتر از امر نبوت پيامبر خاتم(ص) باشد، وجود ندارد مگر مسأله استمرار آثار خود امر نبوت كه از آثار اصل نبوت، بالاتر است كه اين استمرار بركات نبوت، با اين كوثر الهي، حاصل شده است كه بايد شكر مخصوص در قبالش بهجا آورده شود.
تقابل (انا اعطيناك الكوثر) با (ان شانئك هوالابتر)، نشان ميدهد كه دادن اين كوثر موجب ابتربودن دشمن پيامبر خدا(ص) است نه آنكه موضوع ابتر بودن، مستقل از دادن كوثر باشد؛ چراكه ابتر بودن دشمن پيامبر، بهعنوان تعليل ضرورت شكرگزاري نماز و قرباني يا تكبير، مطرح شده است و از طرفي، همين شكرگزاري، به جهت دادن كوثر است كه با «فاء» نتيجه مطرح شده است.
پس رابطه مستقيمي ميان دادن كوثر و ابتر شدن دشمن پيامبر، برقرار است كه اولي علت دومي است.
تعبير (شانئك) دشمني با مقام نبوت و رسالت پيامبر را مطرح ميكند نه با شخص پيامبر را، كه پيامبر با كسي دشمني ندارد و ديگران نيز در نبودن امر نبوت، اينچنين بغضي به او روا نميداشتند؛ بلكه وجود پيامبر قبل از بعثت، سخت مورد احترام مشركان بود.
با توجه به اين نكته، مقصود از (شانئك) لزوماً مورد خاص نزول آيه نيست بلكه همه دشمنان نبوت و رسالت را در بر ميگيرد همچنانكه لسان آيه نيز عموميت دارد.
با توجه به تقابل (الكوثر) با (الابتر) كه اصلش دمبريدگي و قطع نسل و ريشه را افاده ميكند؛ معلوم ميشود كه موضوع ادامه آثار نبوت از طريق نسل پيامبر(ص) محقق ميشود كه دشمن دين را در مقابلش «ابتر» معرفي كرده است.
به عبارت ديگر، موضوع ابتر بودن قرينه است بر اينكه، پيامبر صاحب نسل تا روز قيامت است، و از طرف ديگر، كوثر بودن اين عطيه در مقابل دشمنان نبوت (نه شخص پيامبر) دليل بر گسترش معنويت و آثار نبوت از طريق نسل پيامبر خواهد بود كه اين معنا، يك پيشگويي از آينده اسلام ميباشد كه به علم غيب مطرح شده است.
با اين توجه، معلوم ميشود كه كاربرد واژه (ابتر) به جاي واژههاي مشابه، به جهت مقطوعالنسل بودن دشمنان پيامبر نيست بلكه به جهت بيان نكتهاي در ويژگي مصداق «كوثر» آمده است كه همان موضوع نسل پيامبر(ص) است؛ چراكه بسياري از دشمنان پيامبر(ص) در طول تاريخ صاحب نسل و ذريه بودهاند حال آنكه آيه شريفه مطلقاً و بدون استثنا دشمنان را «ابتر» معرفي ميكند كه معنايش نسبت به دشمنان، ابتر بودن فكر و انديشه و عملكرد آنان و عقيم شدن آثار مورد انتظار از تحركاتشان عليه دين است كه اين امر، حكمي قاطع و بي چون و چرا در مورد آنان است؛ و به هيچ وجه با بقاي ويژگي «شانيء بودن»، استثنا نميپذيرد.
علاوه بر واژه «ابتر» كه نشان ميدهد «كوثر» از مقوله نسل است نه معاني ديگري كه ذكر شده است، شأنيت عصمت و حكمت ملكوتي و مرجعيت ديني اهل بيت نبوت، شاهدي ديگري است كه (الكوثر) نظر به اهل بيت پيامبر(ص) دارد كه از نسل پيامبر(ص) ادامه دهنده رسالت پيامبر خدا ميباشند؛ چنانكه در جاي جاي قرآن كريم، اين شؤونات ملكوتي و رسالت ديني اهل بيت(ع)، آمده است. 11
اينكه نسل و ذريه پيامبر خدا(ص) از طريق حضرت فاطمه زهرا(ع) ميباشد، امر روشن ميان جميع مسلمانان است و از بديهيات ديني محسوب ميشود. پس «كوثر» اعطا شده، وجود مقدس فاطمه زهرا(ع) است كه مادر يازده امام معصوم(ع) است.
نقش ذريه معصوم حضرت فاطمه(ع) و سپس سادات از فرزندان فاطمه، در دفاع از دين و پيشبرد امر رسالت پيامبر خدا(ص)، آنقدر روشن است كه امثال فخر رازي، بروشني به آن اذعان دارند:
«قول سوم در معناي كوثر اين است كه اين سوره به عنوان رد كساني نازل شده است كه عدم وجود اولاد را بر پيامبر(ص) خرده ميگرفتند. بنابراين، معناي سوره اين است كه خداوند به پيامبر(ص) نسلي ميدهد كه در طول زمان باقي ميماند، ببين چه اندازه از اهل بيت(ع) را شهيد كردند، در عين حال، جهان مملو از آنهاست! اين در حالي است كه از بنياميه، شخص قابل ذكري در دنيا باقي نماند، سپس بنگر كه چه بسيار از بزرگان از عالمان در ميان آنان وجود دارد همچون باقر و صادق و كاظم و رضا(ع) و... و امثالهم.» 12
در تفسير آيه شريفه به حضرت فاطمه(ع)، حديثي را ابن ابيالحديد در بخش مستدركات كلمات قصار در نهجالبلاغه، آورده است كه به دلالت التزامي بر اين معنا دلالت ميكند:
ارسل اليه عمروبن العاص يعيبه باشياء، منها انه يسمي حسناً و حسيناً ولدي رسولالله(ص) فقال لرسوله: قل للشانيء ابن الشانيء لولم يكونا ولديه لكان ابتر؛ كما زعمه ابوك.» 13
«عمروبن عاص نامهاي به اميرمؤمنان فرستاد كه در آن مواردي را بر حضرت عيب گرفته بود، از آن جمله اينكه حضرت، امام حسن و امام حسين را دو فرزند رسول خدا(ص) مينامد؛ پس امام(ع) به پيك عمروبن عاص گفت: به شانيء بن شانيء! بگو: اگر حسن و حسين(ع) فرزند رسول خدا(ص) نبودند در اين صورت پيامبر خدا ابتر ميبود (درحاليكه خداوند ابتر بودن را از پيامبر نفي كرده و به دشمن او نسبت داده است) همانگونه كه پدرت گمان ميكرد!»
از استدلال امام(ع) معلوم ميشود كه بر همه واضح بوده كه سوره كوثر در رد ادعاي مقطوع النسل بودن پيامبر(ص) نازل شده است؛ و بر اين اساس واضح است كه امام(ع) به جواب عمروبن عاص ميپردازد: اين كه پيامبر(ص) صاحب كوثر است و ابتر نيست، قطعي است و اينكه نسلش از حضرت فاطمه(ع) ادامه مييابد، قطعي است؛ حال اگر كسي انتساب فرزندي امام حسين و امام حسن(ع) را از طريق مادر به پيامبر انكار كند، پس به پيامبر خدا نسبت ابتر بودن را ادعا كرده است كه يقين، كذب بر قول خداست كه ميفرمايد: (انا اعطيناك الكوثر...)
نسبت «شانيء» به عمروبن عاص و پدرش، در كلام امام(ع)، سخن ما را تأييد ميكند كه گفتيم، ابتر بودن نسبت به پيامبر(ص) به مفهوم مخالف، ويژگي كوثر را مشخص ميكند كه از مقوله نسل است، ليكن در مورد دشمن پيامبر، منقطع از خير بودن را افاده نسبت «شأنيء» به عمروبن عاص و پدرش، در كلام امام(ع)، سخنها را تأييد ميكند كه گفتيم، ابتر بودن نسبت به پيامبر(ص) به مفهوم مخالفت، ويژگي كوثر را مشخص ميكند كه از مقوله نسل است، ليكن در مورد دشمن پيامبر، منقطع از خير بودن را افاده ميكند نه اينكه صاحب فرزند نيست، درحاليكه «عاص بن وائل»، صاحب يازده فرزند بود كه يكي از آنها «عمروبن عاص» بود.
در مورد كوثر بودن حضرت فاطمه(ع) همين بس كه سيدالانبياء او را «ام ابيها» لقب فرمود كه سخني بس عجيب در عظمت حضرت فاطمه است.
امام باقر(ع) در حديثي ديگر، فرمودند: خداوند، حضرت را فاطمه ناميد؛ چراكه به خدا قسم، خداوند او را از شير علم، سرشار تغذيه كرده است و از عارضه بانوان بري نگه داشته است:
والله لقد فطمها الله بالعلم و عن الطمشانه في الميثاق.» 14
عظمتش همين بس كه امام صادق(ع) فرمودند: اگر علي(ع) نبود هرگز براي او همسر و همشأني بر روي زمين از انبيا و اوليا يافت نميشد.

پاورقيها:

1- جلالالدين سيوطي: الدر المنثور في التفسير المأثور، ذيل آيات: هود/ 17، احزاب/ 33، مريم/ 96 و طه/ 30
2- ميرزا حسين نوري: فصل الخطاب في تحريف كتاب ربالارباب، چاپ سنگي.
3- بهعنوان نمونه در تفسير آيه تطهير (احزاب/ 33)، روايات فراواني (15 روايت) را سيوطي در الدرالمنثور (ج 6، ص 602-603) آورده است كه دقيقاً حديث كساء را حكايت ميكند! نمونه ديگر آيه صلوات بر پيامبر(ص) (احزاب، 56) است كه سيوطي بيست روايت در كيفيت صلوات، مطابق با منطق اماميه (اللهم صل علي محمد و آل محمد) آورده است ر.ك: الدر المنثور، ج 6، ص 655-644.
4- قرآن ناطق بودن اهل بيت(ع) به دليل لحاظ آيه مس واقعه/ 79 و تطهير احزاب/ 33 كه همراهي اهل بيت(ع) را با حقيقت قرآن اثبات مينمايد و ادله ديگر، گوياي مطلب فوق ميباشد. ر.ك: بررسي شخصيت اهل بيت(ع) در قرآن، ص 46-44 و 265-256 و 308-310.
5- بحث از آيه (علم آدم الاسماء كلها) با توجه به برگشت ضمير «هم» در (ثم عرضهم علي الملائكة) سخن از مظاهر اتمّ اسماء و صفات خداوند در عالم خلقت است كه برتر از آدم(ع) و فرشتگان ميباشند؛ مقام آدم، دليل بر اين برتري ميباشد. تحليل تفصيلي اين آيات نشان ميدهد كه آنان همان اهل بيت نبوت ميباشند كه در آيه تطهير آمده است. همچنين بحث از «راكعون» در آيه 43 سوره آل عمران و (من عنده علم الكتاب) در آيه 43 سوره رعد اين معنا را افاده ميكند. ر.ك: بررسي شخصيت اهل بيت(ع) در قرآن، ص 32-36 و 46-49 و 90-93 و 169-177.
6- هود: 17، رعد: 43 در تفاسير الميزان و نمونه.
7- نهجالبلاغه، خطبه قاصعه (خطبه 192) ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370 ش، چاپ دوم، ص 216.
8- محمد باقر مجلسي: بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا، ج 52، ص 90-1 و ج 53، ص 199-339، گزارش احوالات مشرفين به حضور امام زمان(ع).
9- محمود، آلوسي بغدادي: روح المعاني، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 30، ص 244.
10- همان.
11- تفسير الميزان و تفسير نمونه، ذيل آيات، نساء، 59، و مائده، 55 و 67.
12- فخر رازي: التفسير الكبير، نشر ادب الحوزه، قم، بيتا، ج 32، ص 124: نقطهچين به جاي محمدبن عبدالله بن الحسن (نفس زكيه) ميباشد كه فخر رازي او را نيز در عداد امامان شيعه آورده كه مردود است.
13- ابن ابي الحديد: شرح نهجالبلاغه، منشورات مكتبة آيتالله نجفي، قم، ج 20، ص 334، ذيل حكمت 834.
14- محمد بن يعقوب كليني: الاصول من الكافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1363 ش، ج 1، ص 460.

مقالات مشابه

رويكرد روش شناختي به روايات تفسيري «قرآن با قرآن»

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهعلی راد, مسعود حسن‌زاده

بررسي تطبيقي آيه ولايت در تفاسير فريقين

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهابراهیم کلانتری, محمدرضا عبدالله‌پور

قرآن کریم به‏ مثابه منبع تفسیر

نام نشریهمعارج

نام نویسندهمحسن میری

رابطه معنا‌شناسي زباني و تفسير قرآن به قرآن با تأكيد بر ديدگاه علامه طباطبايي

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمحمدباقر سعیدی روشن, غلام‌محمد شریعتی

نیاز به تفسیر قرآن به قرآن، ذاتی یا عرضی

نام نشریهآموزه‌های قرآنی

نام نویسندهجعفر نکونام, زکیه جوانمرد‌زاده

گونه شناسی روایات تفسیری در فضیلت امام حسین علیه السلام

نام نشریهحدیث حوزه

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, میثم خلیلی

نقد ديدگاه روش تفسير قرآن به قرآن، قرآنيان شيعه

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهسیدرضا مؤدب, علی تصدیقی شاهرضائی