در سايه قرآن
هاشمي رفسنجاني، اكبر
قرآن كتاب زندگي و آموزههاي آن، برنامهي سلوك اجتماعيـ فردي انسان و راهي به سوي مقصد والا و مقصود اعلاست. مؤمنان و عالمان هوشمندي كه در عينيت جامعه حضوري جدّي داشتهاند و چون از اين منظر به قرآن نگريستهاند، در رسيدن به مقصود و رهيدن از تنگناها، از قرآن و تعاليم آن فراوان بهره بردهاند.
به ديگر سخن توان گفت، آنان كه درگير بودهاند (درگير با مسايل سياسيـ اجتماعي و فرهنگيـ تربيتي) از قرآن كه برنامه زندگي است و آييننامه انقلاب و حركت، بيشتر بهره گرفتهاند.
حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني از عالمان و دانشآموختگان حوزه است كه در «عينيت جامعه» حضور جدي داشته و در ميدان درگيري جلوهاي ستودني ـو اين بُعد از زندگي ايشان مشهورتر از آن است كه نياز به توضيح داشته باشدـ او در اين حضور و درگيري است كه به قرآن ميرسد.
كاوشهاي او و بهرهگيريهاي او از اين منبع نوراني، خواندني و شنيدني است.
در ديداري، مسؤولان و بانيان «بشارت» فرصت را مغتنم داشتند تا فرآيند اندكي از حضور و زندگي «در سايه قرآن» و همگامي با آموزههاي آن را كه آن بزرگوار در زندگاني داشته است را فراگيرند و گزارش كنند، كه بيگمان سودمند و كارآمد خواهد بود و اكنون اين شما و آنچه در آن فرصت كوتاه ما را ارمغان شد.
ضمن تشكر از جنابعالي كه دعوت ما را پاسخ داديد، در آغاز قدري از سابقه انس خودتان با قرآن بفرماييد.
ـ آشنايي من با قرآن، بيشتر به دوران طفوليت بازميگردد. پدرم خيلي با قرآن مانوس بود ـ البته ايشان يك دانشمند قرآن شناس نبود، ولي در حدود تحصيلات مقدماتياش در قرآن كار كرده بود ـ و ما در خانه به قرآن علاقهمند شديم. در همان اوّل طلبگي به فكر حفظ قرآن افتادمـ البته آن موقع حفظ قرآن مرسوم نبودـ امتحاني هم پيش مرحوم آيتالله بروجردي(ره) دادم كه منجر به جايزه گرفتن از ايشان شد و اين عمل مرا بيشتر به قرآن نزديك كردـ بالاخره تشويق خيلي موثر است، مخصوصاً براي جوانانـ ايشان هم به من جايزه دادند و هم شهريه برايم مقرر كردند. هميشه يكي از دعاهايم توفيق حفظ قرآن بود، مثلاً در حرم يا در مواقع اعتكاف و يا در جواني كه به مكّه مشرف شدم، هميشه و هرجايي كه فكر ميكردم محل استجابت دعاست، يكي از خواستههايم اين بود كه بتوانم قرآن را حفظ كنم ـالبته به تلاش خود فرد هم بستگي دارد ـ و من بايد همّت ميكردم، فكر ميكردم خيلي مشكل است و احتياج به لطف خاص خداوند دارد.
به چه مقدار از حفظ قرآن كريم موفق شديد؟
ـ توفيق پيدا كردم كه بيست جز از اوّل و پنج جز از آخر را حفظ كنم، يعني بيست و پنج جز را حفظ كردم و قدري هم به صورت پراكنده؛ ولي متاسفانه برايم نمانده است و نتوانستهام آن را نگهدارم. در زندان كه بودم حفظ ميكردم و تكرار ميكردم، ولي بعد كه مشغول كار شدم ديگر نتوانستم. در واقع مسايل گوناگون مانع شد.
در دوران مبارزه و بعد از آن، در حاكميت بر اداره كشور چقدر قرآن در كار شما حاضر بود؛ چقدر به قرآن اتكا و از آن استفاده ميكرديد؟
ـ در دوران مبارزه قرآن براي ما خيلي مهم بود. در واقع انرژي خود را از قرآن ميگرفتيم و هيچچيز به اندازه قرآن برايمان انرژيبخش نبود. نهجالبلاغه، روايات و كتب تاريخي ـخصوصاًتاريخ شهادتهاـ جاي خودشان را دارند، ولي نسبت به قرآن احساس اثر فوري ميكرديم. مخصوصاً آياتي كه به مجاهده، مبارزه، صبر، تحمل و ايثار مربوط است، بسيار سازنده است ـگمان ميكنم بقيه مبارزان اسلامي هم اينگونه بودندـ مسأله ديگر كه براي ما مهم و اساسي بود، اين بود كه آن زمان ترديدهايي وجود داشت كه خيلي جدّي بود. علما دربارهمبارزه يك موضع واحد نداشتند و ما هم حق خودمان نميديديم كه داور ميان علما باشيم؛ فقط ميديديم فلان شخصيت ـكه به او احترام هم ميگذاريمـ مبارز نيست، ولي ديگري مبارز است. گاه ميديديم كه همديگر را تخطئه ميكردند و اين براي ما كه آماده ميشديم تا مشكلات را تحمل كنيم و حتي جانمان را هم بدهيم، آزار دهنده بود. وقتي ميتوانستيم فهم خودمان را با قرآن تغذيه كنيم، راحت ميشديم. يك چيزي را كه از قرآن ميفهميديم ـدر حد مقدورمانـ تحقيق ميكرديم، تفاسير را نگاه ميكرديم، تا ببينيم درست فهميدهايم يا نه. اينگونه كاركردن ما را به قرآن خيلي نزديك ميكرد. بنده خودم مشكلات فكريم را بيشتر با قرآن حل ميكردم و خيالم هم راحت بود. بر طبق فهم خودم ـكه براي خودم حجّت استـ نظر قرآن را دريافته بودم، ترديدي كه ديگران ايجاد ميكردند، در من تأثيري نداشت. مگر اينكه در مبناي فهم اثر ميگذاشت كه آنهم آسان نبود. اين در بيرون زندان بود.
در زندان آسانترين كار انس با قرآن بود. زندانبانها و ساواكيها از دادن هر چيزي و هر كتابي امتناع ميكردند و همهچيز را با شك نگاه ميكردند، ولي با قرآن كاري نداشتند. قرآن را همان روزهاي اوّل ميدادند. اگر آدم ميخواست بخواند، قرآن به راحتي پيدا ميشد. خوب آن ابعاد معنوي و الهي قرآن در زندان خيلي مؤثر است، در زندان وقت ما صرف انس با قرآن ميشد. آن تنهايي و فراغت در زندگي معمولي به دست نميآيد و من كه نتوانستم چه قبل از زندان و چه بعدش حالت قرب و انس با قرآن را هيچ وقت به اندازه دوران زندان در خودم ايجاد كنم ـشايد خيليها در اين جهت از من قويتر بودهاند و توانسته باشند كه من خبر ندارمـ تجربه خودم اين بود كه قرآن مرا حفظ كرد و در مشكلات و از ترديدها نجات داد و در مسير درست و صراط مستقيم خود نگه داشت. لذا من همههستي خودم را مرهون قرآن ميدانم. در دوران مسؤوليت، تحيرها بيشتر ميشود. آدم هر روز با دو بلكه چند راهي مواجه است و بايد انتخاب كند. انتخابها هم از نوع قبلي نيست. الان بايد جوابگوي خلق باشيم، مال مردم، زندگي مردم، جان مردم و خيلي چيزهاي ديگر مطرح است. آشنايي با قرآن در تصميمگيريها و رفع تحيرها و دودليها به يك مسؤول خيلي كمك ميكند.
آيا به طور مشخص ميتوانيد بيان كنيد كه در كجاها و چگونه قرآن به كمك شما آمده و راهنمايي كرده است؟
ـ من الان در آن فكر نيستم كه يك مورد معين را ذكر كنم، ولي تقريباًقرآن هميشه اين طوري است؛ يعني ما در بحثهايي كه ميكنيم از قرآن الهام ميگيريم، مثلاًدر جلسات مشورتي كه براي تصميمات مهم داشتيم، گاهي امام هم نظر روشني نميدادند و به خودمان واگذار ميكردند، ما هم ميرفتيم به سراغ برداشتهاي خودمان از اسلام. مثلاًدر زمان جنگ، گاهي سؤالات آزار دهندهاي پيش ميآمد. با توجه به اينكه جنگ بين دو كشور مسلمان بود و تلفات جنگ مجموعاًاز جيب جامعه اسلامي ميرفت و به نفع دشمنان اسلام بود. سؤالاتِ عجيب و غريبي پيش ميآمد. اگر كسي ميخواست با منطق اسلام كارش را توجيه كند، انتخاب راهي كه بتواند در آن ثابت قدم باشد و با خيال راحت بتواند حركت كند، مشكل بود. بايد دعوت به جهاد و آن هزينه هايي كه ميكرديم، بر خلاف رضاي خدا نباشد. گاهي با خود ميگفتيم: امام فرمانده جنگ است، رهبري و سياست مال ايشان است، ما هم سربازيم، اين آسان بود. هر كس با خيال راحت وارد كار ميشد. ولي اگر كسي ميخواست منطقاًهم توجيه شود كه اشتباه نميكند، كار مشكلي بود. من در زمان جنگ، خيلي جاها مسألهام را با قرآن حل كردم، آخرش هم كه خواستيم به صلح برسيم، اينگونه بود.
شما دو دوره را پشت سر گذاشتهايد، در يك دوره با حاكمان مملكت و مديران كشور مبارزه ميكرديد و در دوره بعد خودتان مدير كشور شديد؛ چه تفاوتي ميان فهم و برداشتتان از قرآن در اين دو دوره احساس ميكنيد؟ آيا وقتي كه به پشت سر نگاه ميكنيد، تغييري در نگاهتان به قرآن مييابيد؟ به نكته يا تفسير جديدي رسيدهايد؟
ـ البته در ميدان عمل، آدم تفاوتهاي اساسي را ميتواند بفهمد؛ مثلاً من در دوران مبارزه، زياد به فكر موفقيت مادي نبودم، روحيه حاكم بر ما انجام وظيفه بود. فكر ميكرديم ما بايد از دين خدا دفاع كنيم و آن خداوند است كه مشيت خودش را اجرا ميكند. اين يك طرز فكر بود. امّا در زمان مسؤوليتهاي اجرايي يك چيز ديگر هم اضافه شده بود ـبا همان روحيهـ و آن اين بود كه ما اگر مسايل مادي و محسوس را در حركتمان در سطح جامعه اسلامي لحاظ نكنيم، معلوم نيست رضايت خداوند را جلب كرده باشيم. هر چند باز هم مطمئن هستيم كه اگر وظيفهمان را انجام دهيم، پيش خدا سرافرازيم و برايمان حجّت است؛ اما تشخيص وظيفه فرق ميكند، اينجا فقط وظيفه اين نيست كه يك حركتي بكنيم و بقيه را به مشيت خدا واگذاريم، بايد برنامههايمان را جوري اجرا كنيم كه جامعه اسلامي ساخته شود، اينگونه نيست كه ما كار خودمان را بكنيم و بگوييم خداوند خودش درست ميكند، بايد حساب كنيم و ببينيم اصلاًاين كار وظيفه هست يا نه. آنجا كه مبارزه ميكرديم كار آسانتر بود، اينجا قدري دشوارتر است. بايد با واقع بيني ببينيم كه محصول كار چيست و اصولاًوظيفه را با توجّه به حاصل كار بايد تشخيص بدهيم.
يعني بايد براي ساختن اين جهان و ادارهزندگي اين جهاني و بدست آوردن نتايج اين جهاني هم از قرآن استفاده كرد و اصولاًقرآن به ما در بدست آوردن حاصل اين جهاني كمك ميكند؟
ـ اينكه قرآن كمك ميكند، بحث ديگري است. من ميخواهم بگويم، برداشت تفاوت ميكند. يكوقت ميگفتيم: ما وظيفهمان را انجام ميدهيم هر چه باداباد. اما حالا در تشخيص تكليف مشكل پيدا ميكنيم. آيا اين كار خاص تكليف ما هست يا نه؟ مثلاً در زمان جنگ ـيا هر مشكلي كه پيش ميآيدـ ميخواهيم از اسلام دفاع كنيم. آيا تكليف اين است كه ما خودمان را راضي كنيم و بگوييم دفاع كرديم يا بايد يك راه ديگري انتخاب كنيم؟ بين خيلي مرسوم است كه ميگويند: ما داريم براي خدا و دين خدا كار ميكنيم. ولي بايد پرسيد كه مصداق براي خداوند كاركردن چيست؟پيدا كردنش دشوار است و بايد توأم با كارشناسي باشد. نميشود مثل سابق بگوييم كه تشخيص دادهايم بايد مبارزه كنيم. امروز بايد روزانه برنامه اجرا كنيم، الان بايد با كارشناسي ببينيم كه آيا داريم بهترين كار را ميكنيم يا نه؟ كارشناسي بايد منظم باشد و تشخيص موضوع، بسيار مشكل است.
البته مبناي تشخيص موضوع نياز به كارشناسي دارد ولي آيا قرآن به اين تشخيص موضوعها و گرهگشاييهاي مصداقي هم كمك ميكند؟
ـ من از اين جهت، هيچ وقت به قرآن نگاه نميكردم كه از قرآن بفهمم، ما بايد الان اين جور بجنگيم يا جور ديگر. از قرآن بفهمم بايد آن برنامه را اجرا كنم يا اين را، اينها نيست.
پس فقط از قرآن ميتوان چارچوبها و خط مشيهاي كلّي را گرفت؟
ـ بحث بر سر اين است كه ما بايد با ضوابط قرآني بفهميم و تشخيص بدهيم كه، آيا اين كاري كه انجام ميدهيم هماني است كه بايد بشوديا نه؟ و اين تشخيص موضوع در زمان مسؤوليت خيلي دشوارتر از زمان مبارزه است و اگر بخواهيم مباني فرهنگ اسلامي مبدأ حركت فرداي جوانهايمان باشد، اول بايد جوابهاي مشخص كارشناسانه منطبق با واقعيتهاي زندگي را از آن بيرون بياوريم، بعد اختلافات هم قابل تحمل است. همانطور كه در مسايل حقوقي و قوانين، اختلافات قابل تحمل است.
با تشكر از شما كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد اگر در پايان راجع به بشارت و كارهاي قرآني مطلبي هست بفرماييد.
ـ من هم از شما متشكرم. من به اينگونه كارها علاقهمندم، گمان ميكنم در گذشته روي قرآن كم كار شده است. قرآن دريايي است كه به عمقش نميرسيم؛ بنابراين هر چه كار بشود، كم است و بنده از كارهاي متنوع قرآني استقبال ميكنم. البته الان وضع خوب است، چند سالي است كه توجه به قرآن در جامعه زياد شده است. هر چند يك قدري سطحي است، در حد همان قرائت و حفظ و اينهاست، ولي بالاخره از همين كارهاي سطحي بعضيها به عمق ميروند. بايد تلاش كنيد تا با استفاده از اين فضا، فرهنگ قرآن را در مردم تعميق بدهيد، يك كار ماندگار و سازندهاي بشود و اميدوارم موفق باشيد.