همه پديدههاي علمي هميشه در حال دگرگوني و حركت به سوي كمال بوده و خواهد بود، وعلم تفسير نيز از اين قانون مستثني نيست.
پس از اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كه قرآن در خانه آنها نازل شده بود، شاگردان آن بزرگواران، مفسران بزرگ قرآن بودند. خصوصا شاگردان اميرمؤمنان علي عليهالسلام كه بعضي از بزرگان آنان مانند: عبداللّه ابن عباس در طبقه اولي از مفسران(صحابه) قرار داشتند. همه آنها پيوسته در اتّصال و ارتباط با خاندان وحي بودند و در روشنگري مفاهيم قرآن، دانش خود را مستقيما از سرچشمه وحي؛ يعني پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام فراميگرفتند و به صورت حديث و سينه به سينه به مسلمانان و شاگردان خود منتقل ميكردند.
اما در دوره تابعين يا طبقه دوم مفسران، تفسيرهاي گوناگوني در زمينههاي مختلف تفسيري، توسّط مفسران بزرگوار شيعه نوشته شده است؛ مانند: «ابوعبداللّه طاوس بن كيسان يماني»(متوفي 106) از اصحاب امام زينالعابدين عليهالسلام 1.
و تفسير «عطيّة بن سعيدالعوفي» (الكوفي)(متوفي 111 يا 114) از اصحاب امام باقر عليهالسلام .
همچنين تفسير «يحيي بن يعمر»(متوفي 127) شاگرد «ابوالأسود دوئلي»(متوفي 69) از شاگردان اميرمؤمنان علي عليهالسلام و بنيانگذار علم نحو و نقطهگذاري قرآن.
و تفسير «جابر بن يزيد جعفي»(متوفي 127).
و تفسير «ابو محمد اسماعيل بن عبدالرحمن كوفي قرشي سدّي كبير»(متوفي 127)2.
متأسفانه تفسيرهائي كه توسط مفسران مزبور نوشته شده، از دست رفته و اثري از آنها در دست نيست؛ و علت اين امر ممكن است ممنوعيت نوشتن حديث بوده كه در زمان بعضي از خلفا به اجرا گذاشته شد.
در اين دوره يعني دوره تابعين، يا به عبارتي قرن دوم و سوم، مرحله جديدي در عالَم تفسير آغاز ميشود و آن؛ نفوذ برخي دانشهاي مختلف و عقائد و مذاهب گوناگون توسط يهوديان و تازهمسلمانهاي بياطلاع از اسلام و قرآن در تفسير بود و يا كساني كه از روي قصد مطالبي را به مسلمانان تلقين ميكردند و آنان نيز در اثر بياطلاعي ميپذيرفتند.
عقائدي مانند «قدريه» كه تمام خير و شر را به تقدير و مشيت خدا ميدانستند، كمكم وارد تفسير شد و برخي از آيات را دليل بر جبر شمردند، چنانكه در برخي از روايات، در مورد قدريه از پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله نقل شده است كه: «القدريّة مجوسُ اُمّتي»3 «قدريه مجوس امت من است».
لذا عدهاي از دانشمندان به فكر افتادند كه واقعيتها را از مطالب خرافي و اسرائيلياتي كه گروهي وارد اسلام و تفسير كرده بودند، جدا كنند تا مطالب ناب اسلام و قرآن از طريق اهل بيت عليهمالسلام در اختيار مسلمانان قرار گيرد.
پيش از اين دوره گرچه تأليفاتي انجام گرفته بود ولي بيشتر، حوادث تاريخي و شأن نزولها و همچنين عقائد كلامي را مدّ نظر قرار داده بودند(البته نه اين كه اصحاب غافل از مسائل ديگر بودند)، بلكه به علت نياز شديدي كه احساس ميكردند، به اين قسمت اهميت بيشتري مبذول ميداشتند.
در اين دوره پس از رفع ممنوعيت كتابت حديث، فصل جديدي از تفسيرنگاري به روي عموم مسلمانان باز شد و حتي علم تفسير از حديث هم جدا شده و علم مستقلي را تشكيل داده و به صورت مدوّن و كتاب مستقلي در ميآيد.
در اين مورد دكتر محمد حسين ذهبي مينويسد:
«تدوين تفسير از اواخر بنياميه و اول بنيالعباس شروع شد»4.
اما اين كه اولين تدوين كننده تفسير كيست، علما نظريات مختلفي دارند؛ ولي آنطور كه از شواهد و تاريخ برميآيد، اولين تدوين كننده تفسير «سعيد بن جُبير»(متوفي 64هـ) است كه تفسير را به صورت مدوّن درآورد. از از شيعيان مبارز و شجاع بود؛ تا جائي كه در راه دفاع از حريم قرآن و اهل بيت عليهمالسلام ، توسّط «حجّاج بن يوسف ثقفي» با شكنجه به شهادت رسيد.
نظر علما در مورد اوّلين تدوين كننده تفسير
ذهبي در اين مورد مينويسد:
«سعيد بن جُبير قبل از مرگ عبدالملك بن مروان به سال 86هـ تفسير قرآن را به صورت مدوّن درآورد»5.
مرحوم طبرسي نيز مينويسد:
«تفسير در زمان تابعين به صورت مدوّن درآمده و تصنيف شده و اولين كتاب تفسير مدوّن، از آنِ «سعيد بن جُبير»(متوفي 64هـ) است كه اعلمترين تابعين در تفسير بود و «قتاده» به اين مطلب تصريح ميكند و «سيوطي» نيز آن را حكايت كرده»6.
«ابن نديم» راجع به كتابهائي كه در تفسير تدوين شده، از تفسيري به نام(كتابالباقر محمد بن علي بن الحسين عليهالسلام ) به روايت ابي الجارود ياد ميكند7 كه متأسفانه از آن هم اطلاعي در دست نيست.
در اين قرن ميتوان گفت: نتيجه تلاشهاي بيوقفه ائمه اطهار عليهمالسلام چه در زمينه تفسير قرآن و چه در زمينه تربيت شاگرد، اين ميشود كه تفسير استقلال خود را به دست بياورد.
از تفسيرهاي مهم اين دوره، تفسير «حسن بن علي بن فضّال كوفي»(متوفي 224)8 و تفسير «حسن بن محبوب سرّاد»9 و تفسير «علي بن مهزيار اهوازي» وكيل امام هشتم علي بن موسي الرضا عليهالسلام 10.
در اين دوره تفسيرهاي زيادي نوشته شده كه خارج از عهده شمارش ميباشد ما فقط به چند نمونه از آنها اشاره كرديم. كساني كه خواهان اطلاعات بيشتر در اين زمينه هستند، ميتوانند به كتابهاي مفصّل در اين زمينه مراجعه فرمايند.
ابر احسان
نادم از جرم گنه سر به گريباني چند به شفاعت زده خود دست به داماني چند
ما و لميزرع دشت عمل و بذر اميد ابر احسان تو و قطره باراني چند
گوشهگير حرم و دست به دامان توايم ميزبانا نظري جانب مهماني چند
مؤمن از معجزه روي تو ذرّات وجود كافر حلقه زلف تو مسلماني چند
درد ما درد جدائيست كه درمانش نيست چه كند مشغله فهم طبيباني چند
ديده مست تو شد باعث بيماري دل وز نگاه تو مرا نسخه درماني چند
نازنيني كه در آتشكده محفل خويش مشعل افروخته از سينه سوزاني چند
شرحي از خون دل و ديده(ثاقب) طلبيد شده گلرنگ از آن صفحه ديواني چند
1) دائرةالمعارف تشيّع، ج4، ص 369.
2) دائرةالمعارف تشيع، ج4، ص 319.
3) محدّث قمي، سفينةالبحار، ج2، ماده قدر.
4) ذهبي، محمد حسين، التفسير و المفسّرون، ج1، ص 140 و 141.
5) همان، ج1، ص 144.
6) مجمعالبيان، ج1، ص 7.
7) حجّتي، دكتر سيد محمد، تفسير تاريخ و نحو، ص 124.
8) الذريعة، ج3، ص 234.
9) الذريعة، ج4، ص 248.
10) الذريعة، ج4، ص 348.