قرآن و خرافه باوري (قسمت اول)

پدیدآورحیدر علوی‌نژاد

تاریخ انتشار1388/03/11

منبع مقاله

share 2182 بازدید
قرآن و خرافه باوري (قسمت اول)

حيدر علوي‌نژاد
چكيده:

در اين مقاله پس پيشنهاد تعريفي براي خرافات، به گستردگي آن در ميان كشورها و اقشار تحصيل كرده و بي سواد و نيز برخي از نظريات درباره منشأ خرافات اشاره شده است . سپس برداشتي قرآني درباره منشأ خرافات مطرح گرديده است. آن گاه نمونه‏هاى خرافات از قبيل: طيره، شانس، طالع بينى مورد بررسى قرار گرفته و بر اين نكته تأكيد شده است كه طيره (فال بد زدن) و نحس دانستن برخى از اشياء و اعداد و يا زمان‏ها و تحريم برخى از طيبات الهى جزء خرافات است و از نظر شرع تحريم و تقبيح شده است. در پايان، در سخني كوتاه آگاهى، تعقل، ايمان و توكّل بر خداوند به عنوان راه حل‏هاى برون رفت از خرافه گرايى و خرافه باورى معرفى شده است.

كليد واژه‏ها: خرافه/ طيره/ فال بد زدن / طالع بينى/ شرع / عقل.

خرافه چيست و چه كسي خرافاتي است؟

پاسخ آحاد انسان ها به اين پرسش بر اساس گرايش ديني، سطح سواد و نوع فرهنگ و برخي از جزئيات ديگر متفاوت خواهد بود؛ هيچ تعريفي نمي توان براي اين مفهوم يافت كه مورد وفاق تمام مردم، با اديان و فرهنگ هاي متفاوت باشد. بي دينان، دينداران را خرافاتي مي دانند؛ در حالي كه دينداران يقين دارند كه بي دينان با كوته فكري كه دارند از ديدن حقايق بسيار مهمي در جهان هستي ناتوان مانده اند. در ميان خود دينداران و بي دينان نيز اتهام به خرافي بودن گروه هاي رقيب مسأله اي بي سابقه نيست. دليل اينكه از تعبيرهاي خرافه و خرافاتي برضدّ ديگران استفاده مي شود نامعقول جلوه دادن آنهاست؛ براي بر كرسي نشاندن سخن خود.
«تعيين مرز خرافات كار دشواري است. مسافر فرانسوي در ايتاليا همه چيز را خرافي مي يابد و حق هم دارد. اسقف كانتربري مدعي است كه اسقف پاريس يك فرد خرافاتي است، پيروان كليساي پرسبيتر نيز همان بر چسب را به عاليجناب اسقف كانتربري مي زنند، در حالي كه خود آنها را كويكرها افرادي خرافي مي دانند، و كويكرها هم به نوبه خود از نظر مسيحيان خرافي ترين آدم ها به حساب مي آيند».1
اين سخن مي رساند كه تعيين مرز خرافات يا تعريف آن كاري چندان آسان نيست، و در واقع يكي از مهم ترين نقاط اختلاف مذاهب و اديان در همين زمينه است.
«در تعريف ديگري از كلمه «خرافات» كه در واژه نامه ها آمده چنين مي خوانيم: «هر نوع عقيده يا عمل ديني نامعقول». همين جا فوراً اين سؤال پيش مي آيد كه چه كسي تعيين مي كند يك عقيده بخصوص، نامعقول است يا معقول. مشكل اينجاست كه دين اين يكي، از ديدگاه آن يكي، «خرافات» محسوب مي شود…».2
در واقع اين تعريف لغوي خرافه چندان راه گشا نيست، و اگر خرافه را به اين معني بگيريم در نهايت به اين نتيجه مي رسيم كه اين دين يا مذهب آن دين يا مذهب را باطل و تمام يا قسمتي از معارف و احكام آن را غير منطقي مي داند. با اين وصف، بر مي گرديم به همان حق و باطل قملداد كردن مذاهب از سوي يكديگر. با اين نگاه، به جاي بحث خرافه، كه به گونه اي در ميان تمام و ملل وجود دارد، ناگزير از بررسي مكاتب و مذاهب خواهيم بود، اما اين آن چيزي نيست كه ما به دنبال آن هستيم.
آنچه در اينجا بايد در پي آن باشيم، تعريفي از خرافه است كه به گونه اي مورد قبول تمام اديان، مكاتب و انسان هاي تحصيل كرده و عاقل باشد. اما مي دانيم كه چنان تعريفي دست نيافتني است. اما به هر حال مي شود گام هايي براي رسيدن به اين مقصود برداشت.
مثلاً اين تعريف خرافه را ممكن است تمامي اديان بپذيرند كه: «خرافه ترس بيهوده از عوامل و مرتبط دانستن پديده هاي نامربوط به يكديگر است كه رابطه بين آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوي دين تأييد شده است».
با اين تعريف، يك فرد مسلمان مي تواند موافق باشد؛ همان گونه كه يك مسيحي يا زرتشتي؛ زيرا اگر نه عقل و نه خود اين دين چيزي را تأييد نكرد خرافه بودن آن به يقين از سوي اين دين امضا شده است.
مثلاً با اين ديد، يك مسلمان، شيعه يا سني، مي تواند بگويد نحوست عدد سيزده يك خرافه است، زيرا نه عقل و دانش و نه دين چنين مطلبي را تأييد نكرده است.
در تعريف ديگري خرافه اين گونه معرفي شده است:
«وحشت غيرمنطقي يا ترس از يك چيز ناشناخته، مرموز، و خيالي؛ يك عقيده، ترديد، يا عادت و امثال آن كه پايه آن ترس يا جهل است».3
گوستاو جاهودا پس از آوردن اين تعريف مي نويسد:
«به نظر مي رسد كه در اينجا به اصل مطلب نزديك تر شده ايم و نخستين چيزي كه توجه ما را به خود جلب مي كند اشاره به عنصرهيجان است. اين يكي از ويژگي هاي اساسي هر آن چيزي است كه خرافات مي ناميم، و الا اثري در رفتار ما نخواهد داشت و چيز چندان جالبي هم نخواهد بود. باورهاي بسيار زيادي هستند كه مردم آنها را به طور اتفاقي و بدون كوچك ترين پيوند هيجاني فرا مي گيرند، مثلاً بعضي ها ممكن است بر اين باور باشند كه «بلادر» (آكاژر) يك ميوه درختي است كه (تصادفاً درست است)، و برخي ممكن است از طريق بي بي سي ياد گرفته باشند كه اسپاگتي يك ميوه بوته اي است (كه تصادفاً درست نيست) هيچ يك از اينها احتمالاً اثر قابل توجهي در رفتار ندارد. منظور اين نيست كه عنصر هيجاني بايد شديد و قوي باشد، بلكه بايد قابل مشاهده باشد و يا بتوان به نحوي استنباط كرد كه به ميزان خاصي وجود دارد».4
جاهودا كه تلاش مي كند تعريفي پذيرفتني از خرافه ارائه كند اعتراف مي كند در واقع دست يابي به چنان تعريفي ناممكن است؛ اما به هر حال وقتي كه از موضوعي بحث مي كنيم بايد تصويري كلي از آن داشته باشيم.
در هنگام بحث ازخرافه نيز، اگر بتوانيم تعريفي براي خرافه پيدا كنيم كه اين مفهوم را روشن كند و از ابهام آن بكاهد، اظهار نظر درباره خرافي بودن يا نبودن برخي از باورها و رفتارها آسان تر خواهد شد.
به نظر مي رسد تعيين هدف در بررسي خرافات، كار شناخت خرافات را آسان تر خواهد كرد. مثلاً، اگر ما به عنوان مسلمان، براي پيدايش عقايد، فرهنگ و اجتماع خويش از خرافات درباره خرافات تحقيق كنيم، براي ما بسيار آسان خواهد بود كه خرافي بودن يك عقيده مانند باور به قرباني شدن مسيح، يا يك سنت يا يك عنصر فرهنگي را شناسايي كنيم و درباره آن اظهار نظر كنيم. تعريف خرافه نيز با اين نقطه نظر آسان تر خواهد بود، با اينكه همان باور ممكن است در مسيحيت خرافه پنداشته نشود. در اينجا منظور از خرافي بودن آن اين است كه چنين باوري نه در فرهنگ تشيع جا دارد، و نه معقول است كه كسي كه بي گناه است قرباني جنايات ديگران شود، او رنج و عذاب ببيند كه ديگران بخشوده شوند. «ولاتزر وازرة وزر أخري» درچنين بررسي در واقع هدف اين خواهد بود كه اين باور در مذهب تشيع و منطق قرآني نمي گنجد.
با اين نگاه به راحتي مي توان گفت چه چيزي خرافي است و چه چيزي خرافي نيست.
جاهودا كه در پي تحليل روان شناختي خرافه است، و قصد دارد منشأ خرافه، علل گسترش آن و راه هاي جلوگيري از آن را بررسي كند، مي تواند به يك تعريف اجتمالي از خرافه بسنده كرده آن گاه ماهيت كلي آن را بيان نمايد و سپس به بررسي روان شناختي،جامعه شناختي و تاريخي آن بپردازد. به همين دليل او پس از بحث هاي فراوان مي گويد: اما پذيرش آن براي كساني كه به آن خرافات خو كرده و دل بسته اند بسيار دشوار خواهد بود؛ واكنش تند و شديد در اين زمينه چندان شگفت نيست.
بنابراين خرافه به چيزي گفته مي شود كه توجيهي عقلاني نداشته باشد؛ روابط علِّي معلولي بين دو چيزي برقرار كند كه هيچ گونه ربطي به هم ندارند، مثلاً ساختن خانه نو با شكستن كلنگ، بد يمن نمي شود، بلكه سفتي زمين يا وجود سنگ و عدم مقاومت لازم كلنگ را مي توان علت شكستن آن دانست. چرا؟ براي اينكه نه عقلاً و نه شرعاً چنين حادثه اي به معناي بديمن بودن آن خانه نيست، اما اگر كسي آمد و براي شما حكايت كرد:
«اين خانه نو، سايه شومي بر زندگي من انداخت كه تمام زندگي ام را از من گرفت، با آمدن در اين خانه پدر، برادر، همسر و عمويم در طول سه سال فوت كردند، مغازه ام نيز از دستم رفت و ورشكست شدم. البته تقصير خود من است؛ زيرا در همان آغاز كار، در همان روزاول كار، كلنگ در هنگام كندن زمين شكست، اما من غافل به آن توجه نداشتم، حالا چششم باز شده است».
واكنش و تحليل شما چه خواهد بود؟ آيا در پاسخ با او همدردي كرده و تأسف مي خوريد كه او نشانه اي به اين روشني را ناديده گرفته است و از ساختن آن خانه صرف نظر نكرده، يا بر خرافي بودن او تأسف مي خوريد كه چرا چيزهايي را كه با هم ربط ندارند به هم ربط داده؟ عامل مرگ پدر، سرطان بوده، عامل مرگ برادر بي احتياطي در موتورسواري بوده، همسرش نيز در يك تصادف جان باخته، و عموي هشتاد ساله اش نيز به دليل كهولت و از دست دادن كليه ها درگذشته است، از دست دادن مغازه نيز به علت سرمايه گذاري نادرست درباره كالايي بوده كه تقاضاي اندك و رقابت فراوان داشته، و ديگران در زمينه مربوطه تخصص و بازاريابي بيشتري داشته اند. از نظر شرعي نيز اين خانه مشكلي نداشته، نه بر روي قبرستان مسلمانان ساخته شده و نه غصبي است، و نه مال يتيم و نه موقوفه اي كه به نا حق تصرف شده باشد، پس چرا بايد ساختن اين خانه براي آن شخص ممنوع بوده باشد و كيفري چنين سنگين براي آن تعيين شده باشد؟
بنابر اين هر چيزي كه علت براي چيز ديگري دانسته مي شود، براي فرد مسلمان بايد از يكي از دو راه ثابت شده باشد؛ عقل (دانش، تجربه و استدلال) و شرع.عقل مي گويد خود را از بام نيندازيد كه گردن شما خواهد شكست.
شرع مي گويد انفاق، سبب گشايش در روزي و طول عمر مي شود، دروغ گويي حرام و داراي كيفر اخروي و آثار منفي اجتماعي است. اين مطالب براي ما پذيرفتني است، زيرا اگر حكم عقل و شرع ثابت شود، ما روابط علّي و معلولي را بين دو چيزي برقرار كرده ايم كه عقل يا شرع رابطه آنها را پذيرفته است.
بنابر آنچه گذشت شايد بتوانيم خرافه را اين گونه تعريف كنيم:
«هر چيزي كه علم، عقل و دين آن را تأييد نكند، و مردم به آن معتقد بوده و طبق آن عمل كنند و از مخالفت با آن هراس داشته باشند، خرافه است».
اساس تعريف خرافه به نظر مي رسد در همين نكته است: رابطه علّي و معلولي برقرار كردن ميان چيزهايي كه با هم ربط ندارند، حكم به موجود بودن چيزي كه وجود ندارد و يا نفي چيزي كه وجود دارد، همراه با ترس از مخالفت با آن.

گستره خرافه

برخي بر اين نظرند كه خرافات مربوط به قشر يا طبقه خاصي نيست، چنان كه به نژاد خاصي محدود نمي شود. همه به گونه اي گرفتار خرافات هستند.
«مردمان جهان را نمي توان به دو گروه خرافاتي و روشنفكر تقسيم كرد، بلكه مي توان گفت كه آنها به طور كلي بيشتر يا كمتر خرافاتي هستند. نظري به تاريخ گذشته نيز مؤيد همين نكته است».5
همان گونه كه خرافه فقط در سرزمين هاي خاص نيست، تمام كشورهاي امروز با پديده هاي خرافي سروكار دارند. كشورهاي پيشرفته در صنعت و كشورهاي عقب نگه داشته شده در اين زمينه ها، همه به نوعي آلوده به خرافات هستند، جالب اينجاست كه بيشتر خرافات با آنكه شكل و ساختاري خاص و متفاوت با بقيه دارند اما واقعيت اين است كه محتوا و حتي شكل مشابهي دارند.
مردم اروپا نيز مانند آسيا و افريقا از آسيب خرافات در امان نيستند، و گسترش آن نيز در اين كشورها بسيار در خور توجه است. در اروپاي امروز در عصر كامپيوتر و فضا، شاهد رونق چشمگير طالع بيني و فالگيري هستيم. برآوردي حاكي است كه امروزه در بريتانيا شايد حدود دوهزار نفر فالگير حرفه اي وجود دارند كه همه درآمد كلاني دارند؛ بگذريم از «ستاره ها» كه درآمدشان سر به ميليون ها مي زند. شمار مشتريان دايمي اينان را حدود يك ميليون نفر تخمين زده اند. روش ها متنوع است؛ از فال ورق و فال فنجان چايي تا بلوربيني و طالع بيني. در اين حرفه اخير هر چيزي، از كارت هاي چاپي (كه مورد تأييد طالع بينان جدي نيست) گرفته تا محاسبه طالع فردي به مراجعان عرضه مي شود. طالع بينان و غيبگوهاي مشهور، مورد توجه مطبوعات قرار مي گيرند و بر صفحه تلويزيون ظاهر مي شوند.
در آمريكا در اوايل دهه 60 بيش از هزارنشريه، با نزديك به بيست ميليون خواننده، ستون هاي طالع بيني داشتند. در انگلستان چندين مجله پاسخگوي سليقه هاي مختلف در حوزه پيشگويي و غيب داني هستند. يكي از اين نشريه ها هر ماه در 50000نسخه منتشر مي شود و تيراژ بقيه جزو اسرار است. ناشران كتاب هاي جلد كاغذي نيز سراغ ستاره ها رفته اند و گفته مي شود كه يكي از آنها چاپ اول مجموعه اي از كتاب هاي طالع بيني را در 750000 نسخه انتشار داده است.
نوع ديگري از خرافات كه در اروپا رواج دارد، اعتقاد به افسونگري و جادوگري است كه گاه در آلمان، فرانسه، و بويژه در جنوب ايتاليا به نمونه هايي از آن بر مي خوريم.6
شايد اين ادعا كه هيچ قشر و طبقه اي پيراسته از خرافات نيست، و هيچ كشوري نيز وجود ندارد كه خرافات در آن راه نيافته باشد، مبالغه آميز باشد، اما گوستاو جاهودا براي اين مطلب دلايلي مي آورد، از جمله اينكه خرافه علاوه بر اقشار و اصناف و نژادها، تمام سرزمين ها را نيز در بر گرفته است. دليل چنين داوري يي تعريف خاص او از خرافات است. اما اگر در تعريف خرافات دقت بيشتري كنيم مي توان مدعي شد همه خرافاتي نيستند، بلكه برخي با منطق خرد و دين، زندگي خويش را به گونه اي سامان بخشيده اند كه خرافه اي در آن راه نمي يابد. وجود اشتباه غير از وجود خرافه در برنامه زندگي انسان ها است. مگر آنكه مقصود اين باشد كه در همه اديان، فرهنگ ها و آيين ها و نيز در همه كشورها اموري راه يافته اند كه اصالت ندارند و جزو خرافات هستند.

خاستگاه خرافات

درباره سرچشمه و خاستگاه خرافات، ديدگاه هاي بسيار متنوعي وجود دارد؛ ديدگاه هايي كه هر يك مي تواند موضوع كتابي جداگانه باشد، از جمله كساني كه بسيار درباره خرافات سخن گفته اند روان شناسان هستند، برخي از آنها براين نظرند كه منشأ خرافات اشتباهات است، و برخي ديگر ناهشيار يا ناخودآگاه را منشأ خرافات مي پندارند، و برخي ديگر پاسخ هاي شرطي را خاستگاه آن مي دانند. اما تحليل هاي جامعه شناختي نيز جايگاه خاص خود را دارد، برخي خرافات را پديده هاي اجتماعي مي دانند. نرسيدن به تصميم قاطع از راه هاي معمولي، در زمان هاي حساس، يا در امور مهم يا نسبتاً مهم نيز زمينه مي شود كه براي رسيدن به «قطعيت» به خرافات پناهنده شوند.
البته شكي نيست كه شيوه تفكر نيز مي تواند خاستگاه مهمي براي پديدآيي خرافات باشد.
«قوم شناس بزرگ، سرادوارد تايلور… اصولاً خرافات را نوعي كاستي فكري مي داند. در بحث از دلايل روان شناختي اين پديده نيز (كودني و محافظه كاري غيرعملي) را از ويژگي هاي آدمي به طور اعم و (انسان وحشي) به طور اخص قلمداد مي كند».7
فيلسوف سرشناس، ارنست هگل، درخصوص پيدايش خرافات و افسانه ها نزد اقوام اوليه بشر معتقد است كه مبدأ و اصول آنها هم از يك نياز طبيعي ناشي مي شود كه به صورت اصل علت و معلول در قوانين عقلاني بروز كرده و به خصوص اين خرافات در اثر حوادث طبيعي مانند زمين لرزه، خسوف و كسوف و ديگر پديده ها كه توليد ترس يا تهديد خطري را مي نمايد، ايجاد مي شود….8
يكي از نمادهاي ناآگاهي از علل در پديدآيي خرافات، نداشتن درك درستي از عليت است؛ ويلهلم وونت مي نويسد:
«عليت به معنايي كه ما در نظر داريم براي انسان ابتدايي مطرح نيست، اما اگر در هر حال بخواهيم از عليت در محدوده تجارب او گفت وگو كنيم تنها چيزي كه مي توان گفت اين است كه وي زير سلطه جادويي قرار دارد، و اين نيز خود بر نيروهاي عاطفي استوار است نه بر قوانين حاكم بر ارتباط انديشه ها. عليت اساطيري و جادوي عاطفي را همان قدر مي توان بي تغيير و ثابت فرض كرد كه عليت منطقي متكي بر توالي نظام دار ادراك ها و انديشه ها را پرنوسان و بي نظم بدانيم».9
ليمان نيز بر آن است كه خرافات، گونه اي از اشتباه است:«تمام باورهاي خرافي كه در اين نوشته سعي كرديم بافت طبيعي آنها را توضيح دهيم، در آغاز فقط تفسيرهاي غلطي از پديده هايي بودند كه با دقت كافي مورد مشاهده قرار نگرفته بودند».10
لرد چسترفيلد، در يكي از نامه هاي خود به فرزند خويش يادآور مي شود كه اين خرافات ناشي از ناداني يا سفاهت است.11
پرداختن به هر يك از نظريات و نقد و بررسي آنها در مجال يك مقاله نيست، بويژه كه برخي از ديدگاه ها از اساس قابل نقد هستند و برخي ديگر بر پيش فرض هاي نادرست بنا شده اند، و برخي از اين نظريات نيز اگر چه در كليات مي توانند بخشي از حقيقت باشند، اما در مثال ها و بيان نمونه ها به بيراهه رفته اند. اما واقعيت اين است كه هر كدام از اين تلاش ها مسئله را از زاويه اي خاص نگريسته و درباره آن سخن گفته اند، و به همين دليل نمي توان گفت يكي از اين نظريات، درست ترين و جامع ترين است و بقيه نادرست، اما شايد به جرأت عكس قضيه را بتوان گفت؛ يعني اينكه هيچ كدام از اين نظريات كامل نيستند، مانند داستان فيل در تاريكي كه مولانا جلال الدين بلخي آن را در مثنوي آورده است.
خرافات در روان افراد جوانه مي زنند، در جامعه شكل مي گيرند و گسترش مي يابند و به صورت عناصري از فرهنگ، رفتار اجتماعي را شكل مي دهند و روان و تفكر انسان با آنها درگير مي شود. آسان كردن كار تفكر و تحليل عاميانه پديده ها و علت تراشي ها به جاي علت يابي درباره پديده هاي طبيعي و فوق طبيعي، سبب اعتقاد به اموري مي شود كه برتمام گستره باورها و برنامه هاي زندگي برخي انسان ها سايه مي افكند. از نظر قرآن، جهل، تقليد كوركورانه، تفكر نكردن، و پيروي از خواسته هاي نفس از عوامل جدي خرافات است.
اما بايد پذيرفت كه هيچ بذري در زمين نامساعد نخواهد روييد. فطرت، طبيعت و امور شبه غريزي در انسان، زمينه اصلي ظهور خرافات است. شايد خواننده عزيز چهره درهم كشد كه فطرت چرا؟ فطرت به عنوان سرچشمه ناب ترين و اصيل ترين باورها، نمي تواند و نبايد زمينه رشد آلايش ها و ويروس هاي خرافات باشد.
اما همين سرچشمه نيز ممكن است گل آلوده شده جان انسان را به آلودگي شرك آميزترين و خرافي ترين باورها مبتلا كند. مثلاً فطرت انسان او را به سمت پرستش نيرويي برتر راهنمايي مي كند كه يكتا و مدير و مدبّر است، و قدرتي فراتر از آن وجود ندارد. اگر همين سرچشمه نياز به پرستش نبود، در طول تاريخ يك انسان پرستش گر نيز پيدا نمي شد، ولي همين احساس نياز جدي به پرستش زمينه آن شد كه برخي از انسان هاو اجتماعات، ماه، خورشيد، دريا و يا انسان هاي فاني يا برخي از پديده هاي مصنوع دست خود انسان را به عنوان معبود جا بزنند. مانند كودكي كه به طور غريزي پستان پرشير را مي مكد، اما نياز به مكيدن، او را دچار فريبي به نام پستانك مي سازد. فطرت خداجويي انسان نيز او را به سوي پرستش بر مي انگيزاند، اما انحراف اجتماعي و راهنمايان نادان يا متجاهل، به جاي اينكه پستان حقيقت را به دهان او بگذارند، پستانك خرافات را در دهان او نهاده او را «ساكت» مي كنند.
اين باورهاي غلط نيز از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود، همان گونه كه اعتقادات درست نيز مي تواند از نسلي به نسل ديگر منتقل شود.
قرآن گرفتن باورهاي خرافي را از نسل گذشته تقبيح مي كند. يكي از نمونه هاي آشكار خرافات اين است كه چيزهايي را كه نه در عقل و نه شرع، منعي از خوردن و استفاده كردن از آن وجود ندارد، بر خويش تحريم كنيم، خداوند در اين زمينه هشدار مي دهد كه حلال ها را بر خويش تحريم نكنيد. بدي و بدكاري نيز از چيزهايي است كه شيطان انسان را به آن فرا مي خواند، تا انسان چيزهايي را كه دستور خدا نيست، به عنوان سخن خدا و فرمان دين بپذيرد؛ چيزهايي كه هيچ دليل و علمي براي شرعي بودن آن وجود ندارد.
هنگامي كه پيامبران و عالمان رباني با چنين خرافاتي به رويارويي برخيزند و مردم را از اين خرافات برحذر بدارند، پاسخ جاهلانه اي دريافت مي كنند: پدران ما چنين كردند، ما نيز همان را انجام مي دهيم! آيا اين توجيه منطقي است؟ حتي اگر پدران آنان از ترازوي خرد استفاده نكرده و راه راست را نيافته باشند:
«يا أيها الناس كلوا ممّا في الأرض حلالاً طيباً و لاتتّبعوا خطوات الشيطان إنّه لكم عدوّ مبين. إنّما يأمركم بالسوء و الفحشاء و أن تقولوا علي الله مالاتعلمون… و إذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفينا عليه آباءنا أولوكان آباؤهم لايعقلون شيئاً و لايهتدون. و مثل الّذين كفروا كمثل الّذي ينعق بما لايسمع إلاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمي فهم لايعقلون» بقره/168ـ171
«و إذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله أمرنا بها قل إنّ الله لايأمر بالفحشاء أتقولون علي الله ما لاتعلمون. قل أمر ربّي بالقسط و أقيموا وجوهكم عند كلّ مسجد و ادعوه مخلصين له الدين كما بدأكم تعودون» اعراف/28و29
آنچه در اين آيات قابل توجه است اين است كه قرآ ن اين باورها را تنها به اين دليل كه از پدران آنها براي ايشان به ميراث مانده نقد و نفي نمي كند، بلكه آن دسته از باورهايي را كه پدران شان بدون خردورزي داشته اند و به ارث گذاشته اند مورد نقد قرار مي دهد، به بيان ديگر قرآن سنت هاي فرهنگي را تنها به اين دليل كه سنت و امري فرهنگي به جا مانده از نسل گذشته است ناپسند و ناروا نمي شمارد، زيرا نسل امروز مي تواند از خوبي ها و روشن بيني هاي نسل گذشته بهره برده كجي و كاستي هاي آن را راست و تكيمل كند. آنجا كه ميراث فرهنگي گذشته معقول، پذيرفتني و خردمندانه و فطرت پسندي باشد، هيچ نكوهشي بر آن نيست:
«أم كنتم شهداء إذ حضر يعقوب الموت إذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد إلهك و إله آبائك إبراهيم و إسماعيل و إسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون» بقره/133
اعتقاد توحيدي نيز مي تواند از پدران موحد به فرزندان منتقل شود، با اين فرق كه چنين اعتقادي هم خود بر اساس خرد و فطرت استوار است و هم پدران موحّد اين باورها را بر اساس تعقل و فطرت پذيرفته و به فرزندان خويش آموزش داده اند؛ همان كاري كه همه پيامبران انجام مي دادند، يعني پيروي از خودشان را فقط با وجود بصيرت روا مي شمردند؛ زيرا ملاك درستي باورها و برنامه ها اين است كه بر اساس آگاهي و بصيرت باشد، و گرنه از شرك در امان نخواهد ماند: «قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا و من اتّبعني و سبحان الله و ما أنا من المشركين» يوسف/108

طالع بيني

بازار طالع بيني امروزه بسيار گرم است، چاپ ده ها كتاب تازه و كهن با عناوين طالع بيني چيني، هندي، ژاپني و كتاب هاي فراوان تعويذ نويسي، نشان از وجود علاقه فراوان مردم دارد. با اينكه اين چيزها هيچ انسان فرهيخته و تحصيل كرده اي را نمي تواند قانع كند، اما تعداد فراوان افراد باسواد، بويژه زنان، كه به اين امور رو مي آورند تأسف آور است. در فرهنگ اسلامي نيز كهانت، سحر و طيره (فال بد زدن) به شدت ممنوع شده است. جادو بي ترديد حرام، و ساحر و كاهن كافر خوانده شده است.
برخي از مردم نيز براي درمان بيماران شان يا يافتن گمشدگان يا جلب محبت ديگران و… به جاي مراجعه به پزشك و دعا به درگاه خداوند، به طالع بيني و تعويذ رو مي آورند كه هيچ منطق و آگاهي در اين مراجعات به چشم نمي خورد و مراجعه به فال بين، تعويذ نويس و يا جادوگر، هنوز، اگر چه نه به شدت گذشته، امري رايج و معمول است.

فال بيني، از نظر روان شناسي دست كم دو نكته را در بردارد:

1. احساس نياز به اطلاع از پشت پرده؛ پشت پرده زمان يا مكان! بويژه براي كساني كه «حال» مطمئن ندارند، و گذشته هاشان با اميد و آرامش لازم سپري نشده است، مي خواهند بدانند فردا چه مي شود؟ شغل همسر، فرزند، يا موقعيت اجتماعي شان چگونه خواهد بود؟ نياز به آرامش كه فقط در سايه مبهم و اجمالي از آينده ميسر است.
2. انسان كه فال مي بيند، يعني به فال بين مراجعه مي كند، تلويحاً پذيرفته است كه اطلاع از پس پرده زمان و مكان براي برخي ممكن است، و نه تنها ممكن، بلكه واقعيتي است كه اتفاق نيز مي افتد. هر يك از انواع فال ها، از ابزاري استفاده مي كند، اما گاه ابزار ملموس و محسوس است، مانند قهوه و يا كتاب حافظ يا كف دست و قيافه، و گاه نامحسوس است، اما قابل شناخت اعتباري، مانند ايام و شهور. متولد كدام روز از كدام ماه هستيد؟ و در كدام سال متولد شده ايد؟ سال مار؟ نهنگ؟ سگ، يا موش؟ شما در اين زمينه به من اطلاعاتي بدهيد تا من به شما بگويم كه شما كه هستيد، چه هستيد، و رشد و ترقي شما در چه كاري است، خطرات براي شما در كدام سال عمر و در چه كارهايي است؟
براي روشن شدن اينكه هر روش چه اندازه به حقيقت نزديك است بايد هر يك را جداگانه بررسي كرد:
ادامه دارد/

مقالات مشابه

تطير و تاثير آن از نگاه قرآن و روايات

نام نشریهبینات

نام نویسندهنسیبه علمائی

خرافه پردازی در تفسیر سورآبادی

نام نشریهکتاب نقد

نام نویسندهناصر پورپیرار

تطيّر

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاباذر جعفری, حمیده عبداللهی

فال بد زدن از ديدگاه قرآن و روايات

نام نویسندهحمیده عبداللهی علی بیک

قرآن و خرافه باوري (قسمت دوم)

نام نویسندهحیدر علوی‌نژاد

فال بد زدن و شوم انگاري از نگاه قرآن

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهمحسن شریف‌زاده

قرآن و خرافه باوری

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدحیدر علوی‌نژاد