وجدان اخلاقي

پدیدآورحسین حقانی زنجانی

نشریهدرس‌هایی از مکتب اسلام

شماره نشریه441

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمنافق

share 1925 بازدید
وجدان اخلاقي

حسين حقاني زنجاني

وجدان اخلاقي نيروي باطني بوده، هيچ انساني به حسب سرشت و خلقت و آفرينش خالي از آن نيست منتها قابل انعطاف بوده، مي‏تواند تحت تأثير محيط سالم و ناسالم و تربيت صحيح و ناصحيح قرار بگيرد و از ساير اميال قوي باطني و روحي از قبيل شهوت وغضب و ساير تمايلات فطري دروني چه بسا تغييراتي را بپذيرد.
اين نيرو به انسانها تكليف، الهام مي‏كند يعني از درون به انسانها فرمان مي‏دهد كه چنين كاري را مثلاً بكن و چنان كار را انجام نده و آن را يكي از معيارهاي اخلاقي بودن افعال انسانها دانسته‏اند.
در اين معيار اخلاقي يعني وجدان اخلاقي مسائل متعددي مطرح مي‏گردد:
1 - وجدان اخلاقي چگونه معياري است و جنبه‏هاي مختلف آن كدام است؟
2 - وجدان اخلاقي با اخلاق مبتني بر عاطفه چنان كه عده‏اي به آن قائل هستند و اخلاق مبتني بر عقل و اراده چنان كه فلاسفه به آن معتقدند چه فرقهائي دارد؟ و اصولاً با افعال طبيعي انسانها چه رابطه‏اي دارد؟
3 - نظر اسلام و قرآن درباره وجدان اخلاقي چيست؟
4 - آيا وجدان اخلاقي امري فطري است يا نه؟ در هر صورت چرا؟
وجدان اخلاقي چگونه معياري است؟ و جنبه‏هاي مختلف آن كدام است؟
وجدان اخلاقي نيروي باطني بوده، هيچ انساني به حسب سرشت و خلقت و آفرينش خالي از آن نيست منتها قابل انعطاف بوده، مي‏تواند تحت تأثير محيط سالم و ناسالم و تربيت صحيح و ناصحيح قرار بگيرد و از ساير اميال قوي باطني و روحي از قبيل شهوت وغضب و ساير تمايلات فطري دروني چه بسا تغييراتي را بپذيرد.
براي وجدان همان‏طور كه دانشمندان تصريح كرده‏اند، سه جنبه است:
1 - ادراكي.
2 - ارادي.
3 - انفعالي.
جنبه ادراكيِ وجدان اخلاقي اين است كه اعمال و حتي افكار انسانها را مورد بررسي قرار مي‏دهد و مانند يك قاضي بي‏طرف آن را تجزيه و تحليل مي‏كند و حكم به خوبي و بدي در مورد آن صادر مي‏كند.
چنبه اراديِ آن، اين است كه همانند يك نفر فرمانده قوي به ما فرمان مي‏دهد كه به مقتضاي آن عمل كنيم يعني اگر عمل خوب است انجام دهيم و اگر بد است ترك نمائيم.
جنبه انفعاليِ وجدان اين است كه اگر بر وِفق درك و ميل آن رفتار كرديم، احساس مسرّت و شادي مي‏نمايد و موجب انبساط و آرامش خاطر مي‏گردد و اگر برخلاف ميل و درك آن عمل نموديم، احساس شرمساري و خجلت كرده و با ضربات جانكاهي كه بر روان و اعصاب ما وارد مي‏شود ما را شكنجه مي‏دهد بالاتر اين كه وجدان اخلاقي در مورد كارهاي ديگران نيز دخالت مي‏نمايد. و درباره افعال آنها حكم به خوبي و بدي صادر و فرمان مي‏دهد كه نسبت به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهيد واز افراد بي‏وجدان نفرت و دوري نمائيد1.
حال اين سؤال مطرح مي‏گردد كه اين معيار اخلاقي بامعيارهاي ديگر اخلاقي مربوط به فلاسفه و اخلاق هندي و افعال طبيعي چه فرقهائي دارد؟
پاسخ اين است كه اين نظريه، اخلاق را نه عاطفه مي‏داند چنان كه اخلاق هندي و اخلاق مسيحي مي‏دانند ونه عقل و اراده چنان كه فلاسفه به آن معتقدند بلكه اين نظريه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانيِ برخواسته از اعماق نفس انسانها مي‏داند يعني نيروئي است كه به آن تكليف را الهام مي‏كند و از درون به آن فرمان مي‏دهد كه چنين بكن و چنين نكن واين نيرو مربوط به عقل نيست. زيرا اولاً: عقل بيشتر، يك امر اكتسابي است و اما اين، يك امر فطري است.
ثانيا: عقل نيروئي است كه در زمينه مسائل اخلاقي و مسائل ديگر اظهار نظر مي‏كند و در صورتي كه وجدان اخلاقي تنها به مسائل اخلاقي نظر دارد.
ثالثا: عقل خوبي و بدي مسائل را بر پايه مصلحت و مفسدت توجهي نمي‏كند و با آنها كاري ندارد.و تنها خوبي و بدي عمل را معين و مشخص مي‏كند و رفتار طبق آن را از انسان طلب مي‏كند2.
در برابر وجدان اخلاقي در باطن انسان نيروي ديگري وجود دارد كه او را به ارتكاب بديها و زشتي‏ها و ترك خوبيها و نيكيها وادار مي‏نمايد، همانند وجدان اخلاقي قوي و نيرومند است و نقش مهمي در اراده و عمل انسان دارد منتها اين‏طور نيست كه نيرومندتر از وجدان خلقي باشد و لكن برخي از فلاسفه اين جنبه منفي بازدارنده از نيكي‏ها و خوبيها را خيلي با اهميت تلقي كرده‏اند تا آنجا كه آن را از نيروي باطني وجدانِ اخلاقي نيرومند و قويتر دانسته‏اند و بر همين اساس، انسان را طبعا و به حسب خلقت و آفرينش موجودي شرير و بدكار شمرده‏اند.
ازباب نمونه يكي از شعراي بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاء معرّي»(متوفاي‏سال 449هـ) شعري دارد كه از آن اين نظر استفاده مي‏گردد:
حَوَتنا شرورٌ لا صَلاحَ لِمِثْلِها فَاِنْ شَذَّ مِنّا صالِحٌ فَهُوَ نادِرٌ3 يعني طبيعت و سرشت ما را شر و بدكاري فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نيست و اگر فردي از ما صالح و شايسته باشد، خيلي كم است.
به هرحال كار اخلاقي كاري است كه از وجدان الهام گرفته باشد پس با كار طبيعي فرق دارد زيرا كار طبيعي كاري است كه به وجدان مربوط نيست، با طبيعت ارتباط دارد مثل غذا خوردن و آب نوشيدن ولي كار اخلاقي با طبيعت انسان ارتباط ندارد، بلكه با وجدان ارتباط دارد و با فرماني كه از ضمير انساني سرچشمه مي‏گيرد، در رابطه است.
حال ممكن است سؤال شود از كجا دانسته مي‏شود كه كار اخلاقي از وجدان الهام گرفته است؟
در پاسخ آن مي‏گوئيم كه ما آيات و سوره‏هاي قرآن، كتاب وحي آسماني را بررسي و مورد مطالعه قرار مي‏دهيم در سه مورد از اين آيات از وجدان اخلاقي به نحو لطيف و ظريف تعبير آورده شده و در هر موردي به لفظي خاصّ:
1 - در سوره «شمس» آيه 7 : «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّيها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْويها»يعني: «قسم به جان آدمي و آن كس كه آن را (آفريده) و منظم ساخته سپس فجور و تقوا(شر و خيرش) را به او الهام كرده است».
2 - در سوره بلد آيه 9: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِسانا وَ شَفَتَيْنِ وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» يعني:«آيا براي انسان دو چشم قرار نداديم؟ و يك زبان دو لب؟ و او را به راه خير و شر هدايت كرديم...».
3 - در سوره قيامت به لفظ : «نفس لوّامة» «وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ..»و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامت گر(كه رستاخيز حق است).
و در قرآن در چند مورد از نيروئي كه در برابر وجدان اخلاقي قرار دارد ياد و به الفاظ مختلف تعبير آورده است از قبيل:
«نفس امّاره»: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّي»4 يعني:«حضرت يوسف صريحا اعلام مي‏كند كه من هرگز خودم را تبرئه نمي‏كنم كه نفس سركش بسيار به بديها امر مي‏كند مگر آنچه كه پروردگارم رحم كند».
و نيز به لفظ «هوي»5 «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهيَ النَّفْسَ عَنِ الهَوي فَاِنَّ الجَنَّةَ هِيَ المَأْوي»يعني: «وآن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا(وتمايلات نفساني) باز دارد، قطعا بهشت جايگاه اوست».
و نيز به لفظ «وسواس»6 «وَ مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاسِ الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ» يعني: «پناه مي‏برم به پروردگار از شر وسوسه‏گر پنهان‏كار كه در درون سينه انسان وسوسه مي‏كند خواه جن باشد يا از انسان».
پس قرآن در مورد اين كه انسانهامجهز به يك سلسله از الهامات فطري هستند، سكوت نكرده است و در روايات واحاديث معتبر نيز چه‏بسا اين حقيقت كه از قرآن استفاده مي‏گردد، تصريح گرديده است.
از جمله هنگامي كه آيه مباركه «تَعاوَنُوا عَليَ البِرِّ وَالتَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَليَ الإِثْمِ وَالعُدْوانِ» يعني: «يكديگر را بر نيكي و پارسائي ياري دهيد و همديگر را بر گناه و دشمني كمك ننمائيد».
بر پيامبر گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شد مردي به نام «وابصة» خدمت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آمده گفت: اي رسول خدا سؤالي دارم حضرت فرمود: من بگويم سؤال تو چيست؟ گفت : بفرمائيد. فرمود: آمده‏اي از معناي برّ و تقوا و هم از معناي إثم و عدوان سؤال كني. گفت: آري مي‏خواهم معاني اين‏ها را بدانم. در متن روايت اين‏گونه وارد است كه پيامبر انگشتان خود را بر سينه وابصة زده سه مرتبه فرمود: يا وابصة «اِسْتَفْتِ قَلْبَكَ، استفت قلبك، استفت قلبك» يعني سه مرتبه فرمود: اين سؤال و استفتاء را از قلب خود بكن يعني خدا اين شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشري قرار داده است.
مرحوم شهيد استاد مطهري در كتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فيض كاشاني از محجّة‏البيضاء ج1، ص 58 اين روايت را نقل مي‏كند و سپس مي‏نويسد: مولوي در كتاب مثنوي نيز اين روايت را به صورت اشعار زيبائي سروده است و اول اين اشعار اين است:
گفت پيغمبر كه استفتئوا القلوب
براي مطالعه اين اشعار به كتاب مثنوي مولوي مراجعه نمائيد.
چنان كه خوانندگان با توجه به آيات بالا و مضون روايات به آساني مي‏دانند كه در باطن انسانها نيروئي است كه برخي از افعال را خوب مي‏داند و برخي را بد و به خوبها فرمان مي‏دهد و از بديها نهي مي‏كند و نظير آيات بالا اين آيه است:
«وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ»7يعني:«وانجام كارهاي نيك و...را بر انبياء وحي كرديم».
در تفسير الميزان مرحوم استاد علامه طباطبائي قدس‏سره در اين باب استنباط خيلي لطيف و ظرفي دارد مي‏فرمايد:
«خداوند نفرمود:«و اوحينا اليهم أَنِ افْعَلُوا الخيرات» و فرمود: «و أوحينا اليهم فِعْلَ الخيرات» زيرا اصل خيرات مثل بذرهائي در باطن انسانها و كمون ذات آنها آفريده شده است و خدا انجام آنها را وحي كرده است8.پس به نظر قرآن انسان مجهز به يك سلسله از الهامات فطري است.

آيا وجدان اخلاقي امري فطري است يا نه؟

در اين مسأله دو نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول - گروهي از دانشمندان، وجدان اخلاقي را غير فطري مي‏دانند. به نظر اينان اصولاً نيروي درّاكه‏اي به نام وجدان اخلاقي فطري كه سرچشمه اصول اخلاقي باشد وجود ندارد. آنچه موجود است و انسان خيال مي‏كند فطري است جز ساخته تربيت و مولود محيط چيز ديگري نيست. از جمله معتقدين به اين نظر «جان لاك» انگليسي متوفاي 1704ميلادي است او مي‏گويد:
«بعضي از خواهشها و آرزوها فطري است مانند آرزوي خوشي، بيزاري از رنج اما اينها طبايع است نه حقائق و اصول اخلاقي يعني حسن و قبح در ميان مردم عموميت ندارد و بسا موردي در نزد قومي زشت است و در نزد قوم ديگر زيبا -بعضي خيرها در يك ديانت ممنوع و حرام و در ديانت ديگر جايز و مباح، بعضي از اقوام وحشي را مي‏بينيم كه آدم مي‏خورند واين كار را نه بر سبيل اتفاق و از روي هواي نفس يا اضطرار بلكه آن را امري جايز و مستحسن مي‏دانند پس با وجود اين اختلاف چگونه مي‏توان اين اصول را فطري دانست؟ چه بسا عقائد واصول در اذهان راسخ است كه در طول زمان و انس و عادت پيدا شده است و چه بسا آنها را اموري فطري، پنداشته‏اند و دليل آن اين است كه چون ديده‏اند بعضي از احكام و قضايا مورد تصديق همه كس است و نيز به عقل خود رجوع كرده، آنها را درست يافته و محل ترديد ندانسته‏اند چنين پنداشته‏اند كه از روزي كه به دنيا آمده‏اند آن حقائق را مي‏دانسته و تصديق داشته‏اند پس به دنبال كشف مبدأ و منشأ آنها برنيامده‏اند بعضي را تنبلي فكر مانع شده و بعضي را خودپسندي بشري بر آن داشته كه بگويند اين حقائق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبيعي و فطري او مي‏باشد چه بسا چيزها است كه دل به آنها گواهي مي‏دهد و وجدان حكم مي‏كند ولي سبب حقيقي آن انس و عادت است و اگر غير از اين بود، يعني حسن و قبح كارها به فطرت معلوم بود ديگر به تعليم و تربيت اخلاقي نياز نبود»9.
يكي ديگر از دانشمندان كه اين نظر را پذيرفته است، «زيگموند فُرويد» اطريشي است به نظر وي وجدان اخلاقي جز دهنه اجتماعي چيز ديگري نيست!!، وجدان اخلاقي نماينده يك عمل ذاتي و عميق روح بشري نيست، بلكه درون‏بيني ساده منهيات اجتماعي مي‏باشد به نظر «فرويد» نه درتاريخ بشريت و نه د رتاريخ فرد، تصورات ابتدائي خوب و بد وجود ندارد اين تصورات منحصرا از خارج يعني از محيط اجتماعي منشعب مي‏شوند»10.
نظر دوم عقيده گروهي ديگر از دانشمندان است، اينان معتقدند كه وجدان اخلاقي امري فطري و جزء سرشت آدمي است كه انسان همراه آن از مادر متولد مي‏شود از جمله اين دانشمندان: «ژان ژاك روسو» فرانسوي متوفاي 1778 ميلادي است.
از جمله سخنان او اين است كه در اعماق همه ارواح انساني يك اصل عدالت و تقوي يافت مي‏شود كه ما عليرغم قوانين و عادات، اعمال خود و ديگران را از روي آن قضاوت مي‏نمائيم و خوب و بد را معلوم مي‏كنيم و اين اصل همان است كه من آن را «وجدان» مي‏نامم آيا جائي و مملكتي يافت مي‏شود كه در آن پاي بندي به ايمان، و عقيده حفظ قول، ترحم، خيرخواهي و حفظ از خيانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب، منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ايشان از وجدان به اين عبارات تعبير آورده است:
اي وجدان اي غريزه ملكوتي اي صداي جاويدان آسماني اي راهنماي مطمئن اين موجودات نادان و كم‏عقل، توئي كه عاقل و آزادهستي، اي آن كه نيكي و بدي را بدون خطا قضاوت مي‏كني، توئي كه انسان را به خدا نزديك مي‏كني تو هستي كه طبيعت او را نيكو مي‏گرداني و اعمال او را با قوانين اخلاقي وفق مي‏دهي و اگر تو نبودي من در خودم چنين چيزي حس نمي‏كردم كه مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتيازي كه بر آنها داشتم اين بود كه به وسيله فهم نامرتب و عقل نامنظّم خود گمراه شوم و از خطائي به خطاي ديگر بيفتم!»

داوري بين دو نظر بالا

حال اين سؤال مطرح است كه از اين دو نظر كدام صحيح بوده و مطابق واقع مي‏باشد؟ پاسخ اين است كه نظر دوم صحيح است و وجدان اخلاقي امري فطري بوده، و به طور طبيعي در همه انسانها وجود دارد ولي همانند ساير ملكات نفساني آسيب‏پذير و قابل تغيير است و بدين جهت قابل اعتماد نمي‏باشد.
مطالعات در زمينه جانوران زنده ثابت كرده است كه اموري، جزء فطرت و سرشت موجود زنده است و لكن ممكن است در اثر چگونگي و طرز تعليم و تربيت از وضع طبيعي‏اش خارج و به صورت ديگري درآيد چنان كه گفته‏اند كه اگر غاز يا اردك را پس از بيرون آمدن از تخم براي چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود ميل غريزي خود را كه نسبت به آب دارد، فراموش مي‏كند تا آنجا كه حتي اگر آن را نزديك آب ببرند از آن مي‏ترسد و داخل آن نمي‏شود ملكات فطري و خصايص طبيعي انسان از جمله وجدان اخلاقي عينا همين وضع را دارد و وجدان اخلاقي اگر در شرائط و محيط‏هاي مناسب مورد تربيت و پرورش قرار بگيرد رشد مي‏كند و اگر در شرائط و محيط‏هاي نامناسب و مورد اهمال و عصيان واقع شود، ضعيف مي‏شود و از بين مي‏رود.
وجدان اخلاقي درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردي كم و بيش استعداد دارد شعر بگويد البته اين مشروط است به اين كه شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت و ممارست نمايد.
درباره داروين دانشمند معروف انگليسي مي‏نويسند كه وي در كودكي استعداد شعر گفتن خوبي داشت و اشعار نسبتا خوبي مي‏سرود اما پس از چندي آن را كنار گذاشت و ديگر به دنبال آن نرفت و در اثر همين اهمال كاري بعدها اين استعداد را از دست داد و ديگر نمي‏توانست شعر بگويد.
وجدان اخلاقي نيز همين طور است انسان وقتي داراي وجدان اخلاقي پاك و سالم خواهد بود كه از همان اول به دستورات آن توجه نمايد و برخلاف فرامين آن رفتار نكند و گرنه بعد از مدتي آن را از دست خواهد داد و عملاً شخص بي‏وجدان خواهد شد11.
و گاهي نيز در اثر برخي از پيش‏آمدهاي جسمي و روحي ممكن است نيروهاي باطني از قبيل وجدان اخلاقي و غير آن نيز ضعيف و يا به كلي از بين برود.
روانشناس معروف فرانسوي اواخر قرن نوزده به نام «ريبو» حالت شخصي را حكايت مي‏كند كه ضربه شديدي به مغزش وارد آمد و دچار مريضي اخلاقي شده بود وي پس از عمل چراحي و بهبود يافتن مرض اخلاقي‏اش نيز مرتفع گرديد12.

پاورقيها:

1) مقدمه‏اي بر علم اخلاق، ص 123.
12) علم اخلاق، دكتر سياستي.
10) كودك از نظر وراثت و تربيت، ج 1، ص 334.
11) الاخلاق تأليف احمد امين مصري، ص 82.
2) فلسفه اخلاق، تأليف شهيد استاد مطهري، ص 53 - مقدمه‏اي بر علم، تأليف علي كيا، ص 124 و 125.
3) عقائد فلسفي ابوالعلاء معرّي، تأليف عمر فروخ ترجمه حسين خديو جم.
4) سوره يوسف، آيه 52.
5) سوره نازعات، آيه 40.
6) سوره ناس، آيه 4.
7) سوره انبياء7 آيه 73.
8) فلسفه اخلاق مرحوم مطهري، ص 55.
9) سير حكمت در اروپا، ج2، ص 77 ( 78.

مقالات مشابه

موضوع شناسی گزاره های اخلاقی قرآن

نام نشریهاخلاق

نام نویسندهحسن سراج‌زاده

روش شناسی فهم گزاره های اخلاقی قرآن

نام نشریهاخلاق

نام نویسندهحسن سراج‌زاده

تعريف مفاهيم اخلاقي و ساختارهاي قرآني

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمد عالم‌زاده نوری

آیین اخلاق در قرآن

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمدربیع میرزایی

الدورة التربویة فی القرآن الکریم

نام نشریهالمعارج

نام نویسندهعلی أسعد