نگاشتههاي علوم قرآني اين قرآن را با كتاب ارجمند ،احمد بن ابراهيم بن زبير ثقفي (م 708) آغاز ميكنيم با عنوان « البرهان في تناسب سور القرآن ». تناسب سورهها و آيات يكي از دلنشينترين و شورانگيزترين مباحث قرآني است. در تعريف تناسب گفتهاند: « تناسب پيوند محتوايي سوره است با سوره پيشين و در آيات پيوند محتوايي آنها است با آيات پيشين و پسين» [1]عالمان و مفسران در بود و نبود اين ارتباط و پيوند ، يك داستان نيستند،اما ظاهراً درباره آيات نبايد ترديد داشت و در سورهها روشن است كه چگونگي باور بدان، پيوند ناگسستني با مسألة « جمعقرآن» دارد . به هر حال آنچه در اين كتاب مورد گفتو گوست، پيوند محتوايي سورههاست نه آيهها. آقاي سعيد الفلاح اين كتاب را تحقيق كرده است[2] و در مقدمهاي درازدامن افزون بر گزارش تفصيلي زندگاني و آثار مؤلف ،مباني بحث تناسب سورهها و آيهها را به تفصيل بحث كرده است.
ابن زبير در علوم قرآني كتابي ديگر پرداخته است با عنوان « ملاك التأويل القاطع بذوي الألحاد و التعطيل في توجيه المتشابه اللفظ من آي التنزيل». كتاب ابن زبير گستردهترين اثري است كه دراين زمينه نگاشته شده است. پيشتر اشاره كرديم كه عالمان علوم قرآني از « متشابه » در اين گونه آثار ،گونهگوني يادكرد يك موضوع و يا يك قصه در سورهها و آيات مختلف را مراد ميكنند كه مؤلفان در كتابهايي از اين دست به چرايي اين همگونيها و تفاوتها ميپردازند. ملاك التأويل را نيز آقاي سعيدفلاح ،تصحيح و تحقيق كردهاند.[3] او در مقدمهاي مفصل به گستردگي از وضع سياسي و فرهنگي روزگار مؤلف سخن گفته و زندگاني مؤلف و آثارش را گزارش كرده است.
احمد بن ابراهيم بن زبير مشهور به ابن زبير،از اديبان ، عالمان،قرآن پژوهان و فقيهان اندلس است. او به روزگار خود از آوازهاي در خور برخوردار بود و در ديار خويش منصب قضا، خطابه و امامت را به عهده داشت. او را به گستردگي دانش، دقت در نگارش و استوار در تأليف ستودهاند.[4]
از جمله بحثهاي مهم و دلپذير علوم قرآني كند و كاو در چگونگي فواصل آيات است . از ديرباز قرآن پژوهان از اينكه بگويند در آيات قرآني سجع وجود دارد،تن ميزدند،چون آن را به گونهاي همانند سازي قرآن با شعر نثر ميانگاشتند و اين همانندي را بر نميتابيدند. از اين روي از واژههايي كه آيات بدانها فرجام مييابد، زير عنوان «فاصله» بحث ميكردند و ميكوشيدند تا چگونگي اين فواصل را با قافيهها در شعر و سجع در نثر جدا سازند[5] .
در اين قرن سليمان بن عبدالقوي حنبلي(م 716)، در اين زمينه كتابي پرداخت با عنوان « فواصل الآي » كه از آن ،گاه به « بغيةالواصل الي معرفة الفواصل» نيز ياد ميشود.
طوفي كتاب ديگري ،با عنوان « الأكسير في علم التفسير» دارد كه آن را در يك مقدمه و سه قسم سامان داده است. طوفي در اين كتاب ابتداء از تفسير و تأويل و فرق آن دو سخن گفته است و آن گاه آنچه را مفسر، در تفسير قرآن بدان نيازمند است،گزارش كرده است و سپس در قسم دوم به تفصيل از دانشهاي لازم براي مفسر سخن گفته و دانش بلاغت و ابعاد آن را به گستردگي به بحث نهاده است. كتاب طوفي گويا اولين كتابي است كه اين موضوع را به اين گستردگي و تفصيل به بحث گزارده است.
الأكسير را آقاي دكتر عبدالقادر حسن، تصحيح و تحقيق كرده و در پانوشتها،منابع اقوال،اشعار و احاديث را نشان داده است.[6]
طوفي به حنبلي بودن مشهور است. شرح حالنگاران اهل سنت وي را متهم به « رفض» كردهاند و گفتهاند او در خلفا طعن ميزده است،او را بدين اتهام كتك زدند و به زندان افكندند . ابوالعباس حنبلي آورده است كه او بر اين باور بود كه اختلاف مسلمان در باورها و احاديث از منع تدوين حديث نشأت گرفته است.[7] وي گو اينكه به لحاظ اين سخن، بر طوفي طعن بسيار روا داشته است، ولي كلام طوفي استوار است و مهم و ما در مقامي ديگر بدان پرداختهايم [8]. به هر حال او واپسين سالهاي عمرش را در « الخليل» گذراند و در همانجا زندگي را بدرود گفت[9].
محمد بن مطهربن يحيي زيدي (م 728) درباره ناسخ و منسوخ كتابي پرداخت، با عنوان « عقود العقيان في الناسخ و المنسوخ من القرآن». او در اين كتاب،ابتدا آنچه را ابوالقاسم هبة الله بن سلامه(م 410) در كتابش «الناسخ و المنسوخ في القرآن الكريم » آورده بود ،در منظومهاي بلند كه در « لاميه » معروف است به نظم كشيد، آنگاه آن را شرح كرد و ابعاد تفسيري و بياني آيات را گشود[10].
محمد بن مطهر زيدي از پيشوايان زيدي است كه به سال 690 پس از پدرش بر مسند خلافت نشست. او را به كثرت علم و گستردگي دانش ستودهاند. [11]
در اين قرن سيد محمد بن ادريس زيدي صنعاني (م 730) كتابي نگاشت درباره ناسخ و منسوخ با عنوان « الدرة المضيئة في الآيات المنسوخه الفقيه » و كتابي در تبيين و توضيح واژههاي دشوارياب قرآن كريم،با عنوان «الحسام المرهف في تفسير غريب المصحف»[12].
ابن ادريس از عالمان،فقيهان و مفسران زيدي است كه در ادب عربي و شعر و شاعري نيز دستي داشته است . او افزون بر آنچه ياد شد، دو كتاب نيز در تفسير نگاشته است: « الأكسير الأبريز في تفسير القرآن العزيز»، « النهجالقويم في تفسير القرآن الكريم»[13].
تقي بن احمد حراني، مشهور به ابن تيميه (م728) در اين قرن يادكردني است. ابن تيميه چهره جنجالي و نويسنده بلند آوازه اين قرن است . او گو اينكه به گونهاي مستقل درباره تفسير و علوم قرآني به نگارش نپرداخته ، اما رسالهها و نگاشتههاي خرد باقي مانده از وي قابل توجه است . از جمله«مقدمة في اصول التفسير» كه كتابي است خواندني، در اصول تفسير و قواعد آن و بارهاي بار به چاپ رسيده است . بهترين چاپ اين مجموعه را آقاي عدنان زرزور عرضه كرده است. آقاي زرزور افزون بر تصحيح و تحقيق دقيق متن،منابع اقوال و احاديث را استخراج كرده و گاه توضيحاتي براي تبيين بيشتر مطالب متن در پانوشتها افزوده است.[14] رساله ديگري از وي با عنوان «التبيان في نزول القرآن» به سال 1323 در قاهره چاپ شده است و همو با عنوان « العلم بأسباب النزول»نيز به سال 1381 در رياض نشر يافته است. رساله ديگري از وي با عنوان « شرح حديث أنزل القرآن علي سبعة احرف» به سال 1323 در قاهره نشر يافته است[15] .
ابن تيميه از عالمان،فقيهان و متفكران جنجالي اين قرن است . او در ابعاد مختلف فرهنگ اسلامي قلم زده و تأثير گستردهاي در جامعه اهل سنت برجاي نهاده است. چگونگي و چرايي اين تأثير، قابل توجه و تأمل است. او كه داعيه سلفيگري داشته است،از تعصب و يكسويه نگري شگفتي برخوردار بود. ادعاهاي گزاف او گويا در روزگار خودش نيز شهره بوده است. ابن بطوطه كه داستان كتك خوردن او را به لحاظ پارهاي از اظهار نظرهايش در مسجد جامع دمشق ديده و نقل كرده است ميگويد:
«از فقهاي نامدار حنبليان در دمشق، بزرگ مردم شام تقيالدين ابن تيميه بود كه در فنون مختلف علم،سخن ميراند لكن عقلش پارهسنگ بر ميداشت.»[16]
درباره تعصبها و حقكشيها و يكسويهنگريهاي او نيز سخن نويسنده تيزبين مصري «آقاي سعيد ايوب » خواندني است كه پس از نقل داوريهاي گونهگون او درباره تاريخ اسلام و رجال آن نوشته است:
« از آنچه آورديم، ميدانيم كه ابن تيميه بر عقل،لجامزده و ژرفنگري را به يكسو نهاده و جز به آنچه خود انديشيده روي نياورده و از حقيقت روي برتافته است.»[17]
برهان الدين ابراهيم بن عمر جعبري(م 732) از عالمان و مؤلفان بزرگ اين قرن، در آستانه قرآن آثار بسياري سامان داده است. از آن جمله است، منظومهاي در «سور و آيات مكي و مدني »، چاپ شده همراه « التيسر في علوم التفسير» ديريني [18]. دو منظومه در شمارش آيههاي سورهها با عناوين « عقد الدرر في عد آي السور»، « حديقة الزهر في عد آي السور» و « كنزالمعاني في شرح حرزالأماني ». اين كتاب بهترين و گستردهترين شرح « قصيده شاطبيه» است در قراآت با عنوان « حرز الأماني». جعبري در اين شرح، جنبههاي لغوي و قواعد زبان عربي، معاني و محتوي،وجوه قرائتها را به تفصيل گزارش كرده است . او در ضمن دو فصل از انساب قبايل عرب و گزيدهاي از شرح حال استادان قرائت نيز سخن گفته است[19]. عناوين نگاشتههاي ديگر او در علوم قرآني چنين است: « نزهةالبرره في القراآت العشره»، « خلاصة الأبحاث» در شرح منظومهاي كه خود آن را ساخته است، «الشرعه في القراآت السبعه»، و نيز گزينش اسباب النزول واحدي با عنوان « مختصر اسباب النزول »، « عقود الجمان في تجويد القرآن»، « الأهتداءفي الوقف و الأبتداء».
برهانالدين در جعبري از مادر بزاد و در دمشق و بغداد باليد و در دانش رشد كرد و در فنون مختلف به استوار انديشي دست يافت،سپس به «الخليل» رفت و در آن ديار زندگي را بدرود گفت. او را به گستردگي دانش و شهرت تأليف، ستودهاند [20].
اكنون بايد ياد كنيم از فقيه، خطيب،اديب و مفسر بزرگ اين قرن، محمد بن ابراهيم بن سعدالله بن جماعة حموي شافعي، معروف به ابن جماعة[21] (م 733) . او افزون بر نگارش تفسير، دو كتاب در علوم قرآني سامان داد:« كشف المعاني في المتشابه المثاني » كه دوباره به عنوان رساله كارشناسي ارشد در رباط و رياض تحقيق شده، ولي ظاهراً هنوز نشر نيافته است. دو ديگر كتاب « التبيان لمبهمات القرآن» كه ظاهراً مفقود است و نسخههايي از گزيده آن به خط مؤلف و با عنوان « غرر البيان في مبهمات القرآن » وجود دارد . اين كتاب نيز تحقيق شده است، اما گويا نشر نيافته است[22]. شهرت ابن جماعه بيشتر وامدار كتاب ارجمند او «تذكرة اللسامع و المتكلم فيأدب العالم و المتعلم » است كه بن مايههاي اثر والاي زينالدين بن علي عاملي « شهيد ثاني رضوانالله عليه»، « منيةالمريد في أدب المفيد و المستفيد» را شكل ميدهد. ابن جماعه در شهر « حماه » زاده شد و فراگيري دانش را در زادگاهش آغاز كرد و براي تعميق و تعميم دانش به مصر،دمشق و بيتالمقدس و ديگر جايها سفر كرد. ابنجماعه روزگاري بر مسند تدريس و افتاء نشست و شاگردان بسياري را آموزش داد[23].
در اين قرن،هبة الله بن عبدالرحيم،بارزي،حموي شافعي (م 738) يادكردني است با آثاري درعلوم قرآني و تفسير. او در وجوه زيباشناختي قرآن ، «بديع القرآن» را نگاشت و دربارهي قرائت،قصيده معروف شاطبي را شرح كرد با عنوان «الدرة البارزية في حل القصيدة الشاطبيه». او در آغاز كتاب ميگويد:اين كتاب را در شرح قصيده شاطبي پرداختم و مثالها و مطالبي بر آن افزودم،به آن سان كه جستجوگران دانش قرائت را از مراجعه به آثار ديگر بينياز سازد [24].افزون بر اين « الشرعه في القراءات السبعه» را نيز درقرائت نگاشت[25]. در بحث ناسخ و منسوخ كتاب « ناسخ القرآن ومنسوخه» را نوشت و در آغازش نگاشت:گزيدهاي است دربارهي آيات منسوخه كه مفسر بدون شناخت آنها نبايدبه تفسير قرآن دست يازد [26]. بارزي افزون بر كتابهايي كه در علوم قرآني ياد كرديم،تفسيري نگاشته است با عنوان «روضات الجنان في تفسير القرآن». صفدي مي گويد او دو تفسير دارد [27]، شايد چنين باشد،در منابع شرححال نگاري از تفسير ديگري نيز در ضمن نگاشتههاي او ياد كردهاند با عنوان « البستان فيتفسير القرآن».[28]
بارزي در «حماه » از مادر بزاد و در همان ديار باليد و دانش آموخت،سپس به دمشق رفت و بر گسترش دانش و آگاهيهايش افزود.
او را به دانش، زهد وتقوي ستودهاند و شرح حال نگاران بر پيشوايي او در علم،در روزگارش تصريح كردهاند و داوري استوارش را بر مسند « قضاوت » ياد كردهاند. بارزي در سالهاي پاياني عمر،فروغ ديده را از دست داد و در زادگاهش زندگي را بدرود گفت .[29]
در اين قرن ابواسحاق ابراهيم بن محمد سفاقي (م 742) در اعراب قرآن كتابي نگاشت با عنوان « المجيد في اعراب القرآن المجيد». او در اين كتاب به تفصيل از اعراب واژهها و توجيهات نحوي و ادبي آن سخن گفته است. نسخههايي از « المجيد» در كتابخانه وجود دارد[30] . حمد بن سليمان بن عبدالله صرخندي،آن را گزين كرده است با عنوان « مختصر اعراب القرآن» [31] . بخش دوم كتاب « المجيد » در دانشگاه دمشق تحقيق شده است،اماگويا به چاپ نرسيده است[32].
ابوالسحاق به سال 697 از مادر بزاد و در دمشق به تحصيل و دانشاندوزي ادامه داد. او را به همت عالي در فراگيري دانش و چيرگي در نحو و ادب ستودهاند[33]. سال مرگ او را برخي در 743 ياد كردهاند.
در اين قرن بايد ياد كنيم از متكلم و اديب بلندآوازه زيدي،يحييبن حمزة بن علوي (م 745). او كتابي نگاشت با عنوان « الطرازالمتضمن» الاسرار البلاغه و علوم حقائق الاعجاز ». وي در اين كتاب به تفصيل از ابعاد دانش بلاغت سخن گفته و اعجاز بياني قرآن را با تحقيقي ارجمند نمايانده است. به تفصيل در نقد « صرفه» بحث كرده و اعجاز قرآن را به مانندناپذيري بياني و بلاغي آن مستند كرده است[34].
يحيي بن حمزه علوي از پيشوايان زيدي و از عالمان بزرگ يمن در اين قرن است. كارنامه او بسي پربرگ و بار است. نگاشتههاي او را در كلام،ادبيات ،اصول و فقه به استواري و سدمندي ستودهاند [35].
اكنون بايد ياد كنيم از محمد بن يوسف، مشهور به « ابوحيان نحوي» و « ابوحيان اندلسي» (م 745). ابوحيان،افزون بر تفسير ارجمند « البحر المحيط في التفسير» و گزينه آن به خامه خودش « الماد من البحر» ، كتابهاي بسياري درباره قرائتهاي مختلف نگاشته است كه سوگمندانه هيچ كدام بر جاي نمانده و در گذرگاه زمان تباه شدهاند. عناوين آثار وي درباره قرائت چنين است: « المورد الغمر في قرائة أبي عمر» در چگونگي قرائت ابوعمر و زبان بن علاإ مصري (م 154) ؛ « المزن الهامر في قرائةابن عامر» در گزارش قرائت عبدالله بن عامر يحصبي شامي (م 128) ؛ « الأثير في قرائة ابن كثير» در تبيين قرائت ابومحمد عبدالله بن كثير كتاني (م 210)؛ « النافع في قرائةنافع» در چگونگي قرائت ابوعبدالرحمن نافع بن ابي نعيم ليثي (م 169) ؛ « النير الجلي في قرائة زيدبن علي (ع) » (م 121) در گزارش قرائت شهيد بزرگ تاريخ اسلام زيدبن علي (ع) ؛ « الروض الباسم في قرائة عاصم» در توضيح چگونگي قرائت عاصم بن ابي النجود اسدي كوفي (م 128)؛ « غايةالمطلوب في قرائه يعقوب» در گزارش قرائت يعقوب بن اسحاق (م 205)؛ « تقريب النافي في قرائة الكسايي» درباره قرائت علي بن حمزه كسائي (م 179،189؟) و بالاخره « عقد اللالي في القراءآت السبع العوالي » كه خود از آن با عنوان « عقد الآلي في القرآت» ياد كرده [36] و برخي ديگر از آن با عنوان « اللاميه في القراآت » نيز ياد كردهاند [37] . آوردهاند كه از قصيده شاطبي كوتاهتر اما از آن مفيدتر و استوارتر است [38]. افزون بر آنچه ياد شد،ابوحيان كتابي پرداخته است در تبيين واژههاي دشوارياب قرآن مجيد با عنوان « تحفةالاريب بما فيالقرآن من الغريب». او در اين كتاب واژهها را بر اساس حروف آغازين مواد آنها ترتيب داده و معناي واژه را آورده است،بدون اينكه آيه قرآن را ياد كند. بدين سان كتاب ابوحيان اثري است مختصر، اما سودمند و كارآمد. اين كتاب را دكتر احمد مطلوب و دكتر خديجه حديثي تحقيق كردهاند و توضيحات لازم را در پانوشتها بدان افزودهاند و گاه معاني ياد شده در اين كتاب را با منابع ديگر سنجيدهاند[39].
ابوحيان، اديبي چيرهدست ،مفسري بزرگ و عالمي پركار بوده است. درباره او و تفسيرش در مقامي ديگر به تفصيل سخن گفتهايم.[40] .
ابوعبدالله محمد بن احمد، مشهور به ابن لبان (م 749) در اين قرن كتابي پرداخت در تبيين متشابهات قرآني با عنوان « تبيين المتشابه من كتاب الله المكرم و حديث نبيه المعظم» . از عنوان كتاب روشن است كه وي در اين كتاب متشابهات قرآني و نيز احاديث نبوي را به بحث نهاده است. از اين كتاب با عناوين « ازالة الشبهات عن الآيات والأحاديث المتشابهات » و « متشابه القرآن و الحديث » و ... جز آن نيز ياد كردهاند [41] . سبكي ميگويد: كتابي است كوتاه كه در آن، درباره برخي از آيات و احاديث متشابه به شيوه صوفيان و با بياني نيكو بحث كرده است.[42] كحاله درضمن شمارش آثار وي از كتابي با عنوان « معاني الآيات المحكمات » ياد كرده است كه چنين مينمايد كه كتابي ديگر باشد[43] ،ولي ما به شرح حالنگاري نزديك روزگار ابن لبان در اين باره جز كتاب يادشده از كتابي ديگر ياد نكردهاند.
اكنون ياد كنيم كه اين كتاب را با عنوان « رد معاني الآيات المتشابهات الي معاني الآيات المحكمات» به ابن عربي نسبت دادهاند و به نام وي نيز نشر يافته است [44]كه قطعاً نسبت نادرستي است[45].
ابن لبان از فقيهان،محدثان، مفسران ،نحويان و صوفيان دمشق است كه در آن دياربزاد و در مدارس آنجا و قاهره دانش آموخت و در علوم اسلامي مكانتي رفيع يافت.ابن لبان ، افزون بر كتابي كه ياد شد آثاري ديگر نيز نگاشته است و تفسيري از قرآن كريم نيز پرداخته كه پايان نيافته است[46].
در اين قرن شمسالدين محمدبنابيبكر، مشهور به ابن قيم جوزي(م 751)كتاب ارجمند « التبيان في اقسام القرآن» را نگاشت. سوگندهاي قرآني از جمله معارف بلند و ارجمند قرآني است. سوگند ياد كردن خداوند در قرآن، چيزهايي كه بدانها سوگند ياد شده است و شيوههاي سوگند ياد كردن،همه و همه تنبه آفرين و ارجمند است و اگر اين همه،با فضاي فرهنگي نزول سنجيده شود و چگونگي سوگندهاي آن روزگار، نموده شود و بيان قرآن در آن بستر فرهنگي تحليل شود، عظمت والاي قرآن به گونهاي دلپذير فراز ميآيد[47].
كتاب ابن قيم، ظاهراً اولين كتابي است كه اين موضوع را به بحث گذاشته و ابعاد آن را نمايانده است. التبيان بارها با تحقيقهاي مختلف چاپ شده است،از جمله چاپهاي شايسته آن،چاپي است نشر يافته از سوي مؤسسة الرساله و با تحقيق عصام فارس حرستاني،محمد ابراهيم زغلي.
به ابن قيم،كتابي نسبت دادهاند با عنوان « امثال القرآن» كه مكرر با تحقيقهاي مختلف چاپ شده است[48]، اما گويا اين كتاب نگاشتهاي مستقل نيست، بلكه برگرفتهاي است از كتاب ديگر وي « اعلام الموقعين» [49].
شرح حالنگاران و كتابنامهنويسان كتاب ديگري در علوم قرآني به ابن قيم نسبت دادهاند با عنوان « الفوائد المشوق الي علوم القرآن و علم البيان» [50]. اما پژوهشهاي پژوهشگران در آثار ابن قيم نشان داده است كه اين كتاب نيز از آن او نيست. بر اين نكته ،دكتر بكر ابوزيد ضمن بحثي مفصل تأكيد كرده است[51] و آقاي يسري سيد محمد با گزارش خلاصهاي از رساله دكتري نشان داده است كه اين كتاب پيوندي با ابن قيم ندارد و از آن شمس الدين محمد بن نقيب است كه به عنوان مقدمهاي بر تفسيرش نگاشته است[52].
ابن قيم ازشاگردان ابن تيميه و از نويسندگان بلند آوازه اهل سنت است . ابن قيم گو اينكه در آثارش متأثر از ابن تيميه است، به ويژه در حكمت و چگونگي نگاه او به عرفان و تصوف،اما آثارش از آثار ابن تيميه پختهتر است و از تعصبهاي خشكسرانه كمتري برخوردار است[53].
در اين قرن احمد بن يوسف عبدالادائم بن محمد حلبي، معروف به «سمين» (م 756) از نحويان، مفسران، فقيهان،قاريان و اديبان اين روزگار ،كتابي پرداخت در اعراب قرآن پربار و كارآمد،با عنوان « الدر المصون و علوم الكتاب المكنون». او در اين كتاب پايه بحث را بر آثار استادش ابوحيان نحوي نهاد، اما در موارد بسياري به نقد انديشه استادش پرداخته و در اين نقدها به استواري سخن گفته است [54] . الدرالمصون را، چهار تن از محققان عرب بر اساس شش نسخه خطي مقابله، تصحيح و تحقيق كردهاند . در اين تحقيق ، آنان منابع احاديث، آثار،اشعار و اقوال را ياد كردهاند و در ضمن مقدمهاي سودمند درباره شرح حال و آثار مؤلف ومحتواي الدرالمصون و چگونگي تأثيرپذيري آن از پشتيبان سخن گفتهاند[55].
سمين افزون بر آنچه ياد شد، در علوم قرآن قصيده شاطبي را شرح كرد با عنوان « العقد النضيد في شرح القصيد» كه جز ري آن را در فن قرائت و در بيان شروح شاطبي بينظير دانسته است و تفسير نگاشت بزرگ كه ابن حجر ميگويد بيست جلد است و من آن را به خط مؤلف ديدهام و نيز كتابي با عنوان « القول الوجيز في أحكام الكتاب العزيز ».
سمين در قاهره باليد و دانش آموخت. او در دانشاندوزي سختكوش بود. از محضر عالمان آن ديدار، اعراب، علوم قرآني و حديث فرا گرفت بدان سان كه بر اين دانشها چيره گشت . او را پيشواي بزرگ دانش ادب در روزگار خود دانستهاند[56].
يكي از قرائتهاي مشهور قرآن كه در دارازاي سدهها، گلبانگ قرآن بر اساس آن در اقاليم قبله فراز ميآمد،قرائت حفص بن سليمان اسدي است. حفص از قاريان و عالمان آن روزگار است. شيخ از وي در شمار اصحاب امام صادق (ع)ياد كرده است[57]. اين قرائت را عاصم بن ابينجود كوفي كه از چهرههاي برجسته شيعي كوفي است، دريافته است و عاصم از ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبيب سلمي و او از امام المفسرين و قائد الموحدين علي بن ابيطالب (ع) و آن بزرگوار از رسولالله(ص) و ....
چنانكه گفتمي اين قرائت هماره در ميان جامعه اسلامي شهر بوده است و به پندارم هيچ روزگاري جز اين، در گستره جامعه اسلامي شهره بوده است و به پندارم هيچ روزگاري جز اين، در گستره جامعه اسلامي مستند قاريان ،مفسران و جستجوگران معارف قرآني نبوده است. در اين قرن احمد بن عمربن احمد شافعي(م 757)، در تبيين، توجيه و گزارش اين قرائت كتابي پرداخت با عنوان « البيان الوفي بقرائة حفص عن عاصم الكوفي» [58].
احمد بن عمر كه به «نشاني» مشهور است از فقيهان و صوفيان اين قرن است. او را به چيره دستي در فقه ستودهاند. كتابهاي بسياري نگاشته و نگاشتههاي فراواني را به نيكويي گزين كرده است[59] .
و اكنون بايد ياد كنيم از اديب و محدث بلندآواز اين قرن ، عبدالله بن يوسف بن احمد هشام انصاري (م 761) كه كتابي پرداخت در اعراب برخي ازمواضع قرآن،با عنوان « مسائل في اعراب القرآن» و نيز رسالهاي كوتاه در چگونگي استعمال « منادي» در آياتي از قرآن. كتاب اول را آقاي دكتر صاحب ابوجناح تحقيق كرده است[60]. در پانوشت البرهان، (7/407) كتاب ديگري در اعراب قرآن به ابن هشام نسبت داده شده است با عنوان « المسائل السفريه في النحو» و گفته شده است آن « اعراب مواضع من القرآن» نيز ناميده ميشود كه نه موضوع آن چنين است و نه بدين گونه ناميده ميشود.
ابن هشام درقاهره ديده به جهان گشود و در همان ديار باليد و دانش آموخت. او دردانشهاي علوم قرآني، قرائت، تفسير، فقه و به ويژه ادب عربي به آگاهيهاي گستردهاي دست يافت. چيرگي او بر ادب عربي در همان روزگار حياتش شهره آباديها گشت و ابن خلدون نوشت: ما هماره در مغرب ميشنيديم كه در مصر مردي در ادب عربي برآمده است كه بر ادبيات عرب از سيبويه مسلطتر است[61]. ابن هشام در آثار ادبي خود براي عرضه شواهدموضوع ،توجه بليغي به قرآن داشته است. او در كتاب مشهورش « مغني اللبيب» در بيش از دو هزار و هشتصد[62] مورد به قرآن استناد كرده و از قرآن براي مطلب گواه آورده است . به راستي ميتوان « مغني » را تفسير ادبي قرآن دانست. ابن هشام در دانشهاي مختلف فرهنگ اسلامي آثار ارجمندي بر جاي نهاده است[63].
در اين قرن ابوالفداء اسماعيل بن كثير قرشي دمشقي (م 774) كتابي نگاشت به عنوان «فضائل القرآن» . او در اين كتاب (كه بارها چاپ شده است[64])، درباره فضايل آيات و سورهها، چگونگي كتابت و جمع قرآن و لغات قرآن سخن گفته است. تفسير وي كه برشيوه تفاسير نقلي فراهم آمده است از مشهورترين و بهترين تفاسير نقلي اهل سنت است [65].
ابن كثير از مفسران، مورخان و محدثان اين قرن است كه در دمشق باليد و دانش آموخت . او از كسان بسياري حديث شنيد و كسان بسياري از محضر وي حديث دريافت كردند . عالمي پركار و سختكوش بود. در نگارش تاريخ ، تفسير و ثبت حديث از يكسويه نگري و تعصبهاي خام به دور نبود. اين بنده درمقاله ياد شده به اندكي از اين مسايل پرداختهام[66].
كمال الدين عبدالرحمن بن محمد عتايقي حلي(م 781) از عالمان و فقيهان بزرگ ديار عالم خيز حله، در اين قرن كتابي پرداخت درباره « ناسخ و منسوخ» در قرآن كريم. او به ترتيب سورهها، به شناسايي آيات منسوخ و چگونگي آنها پرداخته و در ابتداء به اجمال از مكي و مدني بودن سوره سخن گفته است. دانشمند جليلالقدر حضرت شيخ عبدالهادي فضلي اين كتاب را تحقيق كرده و با افزودن مقدمهاي سودمند در شرح حال و آثار ابن عتايقي و بحثي درباره ناسخ و منسوخ و آثار نگاشته شده درباره اين موضوع،آن را نشر داده است[67]. ابن عتايقي تفسير مشهور منسوب به عليبن ابراهيم قمي را نيز گزين كرده و چيزها بدان افزوده و عملاً كتابي در تفسير پرداخته است. او در آغاز اين كتاب ميگويد:
« بدانكه ما را در بسياري از مطالب اين كتاب «تفسير عليبن ابراهيم» حرفهاست، زيرا كه آن مطالب بامذهب ما (شيعيان امامي» به هيچ روي سازگار نيست و چيزهايي در اين كتاب يافت ميشود كه برخلاف اجماع علماي ما ميباشد.»[68]
وي را كتابي ديگر در تفسير نيز هست با عنوان « الوجيز في تفسير كتاب العزيز». ابن عتايقي، از عالمان، فقيهان متكلمان حله است كه به حكمت و عرفان نيز گرايشي داشته است. از چگونگي تعليم و تعلم وتحصيل و برآمدن وي در دانش و حكمت اطلاع دقيقي نداريم . صاحب روضات برخي از استادان وي را نام برده است. آثار او را در منابعي چند به تفصيل برشمردهاند[69].
پيشتر آورديم كه مورخ و مفسر قرن ششم هجري عبدالرحمن بن عبدالله سهيلي كتابي پرداخت با عنوان « التعريف و الأعلام بما أبهم في القرآن من الاسماء و الأعلام» ، در تفسير مبهمات قرآن[70].به كتاب وي محمد بن علي غساني اندلسي(م 636 ؟) افزونيهايي روا داشت و كتابي كاملتر در اين موضوع پرداخت با عنوان « التكميل و الأتمام لكتاب التعريف و الأعلام» .
آن گاه در قرن هشتم، ابوعبدالله محمد بن علي بلنسي(م 782) با درهم آميختن آن دو كتاب و افزودن مطالب بسياري بر آن، كتابي نگاشت با عنوان « صلة الجمع و عائد التذييل لموصول كتابي الأعلام و التكميل». بلنسي در اين كتاب با گستردگي تمام از اين موضوع بحث كرده و در سامان دادن به موضوعات،افزون بر منابع تفسيري از منابع حديثي، تاريخي بسياري سود جسته است. كتاب وي گستردهترين و بهترين كتابي است كه در اين موضوع نوشته شده است.
كتاب را آقاي حنيف حسن قاسمي تصحيح و تحقيق كرده است[71]. تحقيق وي تحقيقي است استوار، گسترده و سودمند. وي تمام منابع احاديث، اقوال و اشعار را نشان داده و توضيحات بسياري براي تكميل مباحث متن بدان افزوده است و درمقدمهاي درازدامن از وضع فرهنگي و اجتماعي روزگار مؤلف، شرح حال وآثار او و نيز موضوع كتاب و پيشينه آن و نگارشهاي مختلف درباره آن و .... جز آن، به تفصيل سخن رانده است و كتاب را با عنوان اختصاري « تفسير المبهمات » نشر داده است[72]. اكنون كه به سالهاي پاياني اين قرن رسيدهايم بايد ياد كنيم از « البرهان في علوم القرآن» بدر الدين محمد بن عبدالله زركشي(م 794) . «البرهان ...» بيگمان تا بدان روزگار در جامعيت و گستردگي بحثهاي علوم قرآني نظير ندارد و پس از آن قرن نيز كمنظير است. او با مراجعه گسترده به منابع پيشين ( كه از 310 عنوان آن به تصريح ياد كرده است)و با آگاهي از آنچه در اين زمينه نگاشته شده است،اين كتاب را سامان داده است .
زركشي مجموعه علوم قرآني را در چهل و هفت نوع بحث كرده است و در تمام اين بحثها از مراجعه به ديدگاههاي پشينيان و گزارش آراء قرآنپژوهان و مفسران تن نزده است. كتاب زركشي بارها چاپ شده است،از جمله با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، در چهار جلد و نيز با تحقيق احمد عبدالقادر عطاء، در چهار جلد. كتابشناس و محقق سختكوش عرب، جناب آقاي دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلي با دستياري جمل حمدي ذهبي و ابراهيم عبدالله كردي،البرهان را تحقيق كردهاند،تحقيقي عظيم، سودمند و كارآمد. آنان كتاب را با دو نسخه مقابله و تصحيح كردهاند و در پانوشتها اختلاف نسخهها،منابع احاديث ،اقوال و اشعار را با دقت و تفصيل آوردهاند. شرح حال رجال متن را نوشتهاند و درباره برخي از مطالب كتاب توضيحاتي افزودهاند. در آغاز موضوعات چهل و هفتگانه كتاب،منابع پژوهش درباره آن موضوع را به تفصيل ياد كردهاند و پس از آن كتابشناسي گسترده كتابهاي نگاشته شده در آن موضوعات را بر اساس قرنها ارائه دادهاند و بدين سان كتابي سامان دادهاند در علم قرآني، بس سودمند و كارآمد. اين بنده در تدوين و تنظيم اين سلسله مقالات از پانوشتهاي اين كتاب،فراوان بهرهبردهام. مؤلفان مقدمهاي نيز نگاشتهاند درازدامن و در ضمن آن،به تفصيل از موضوع علوم قرآني البرهان و پيوند آن با الأتقان و تأثيري كه در كتابهاي علوم قرآني واپسين نهاده است،سخن گفتهاند.
زركشي،به سال 745 در قاهره از مادر بزاد و در همان ديار آموختن را آغاز كرد،سپس به دمشق رفت و در تعميق و تعميم دانش خود كوشيد و در تفسير،حديث، فقه، اصول و ادب عربي به آگاهيهاي گستردهاي دست يافت و در موضوعات ياد شده آثار بسياري نگاشت. زركشي تفسير نيز نگاشته است كه گويا ناتمام مانده است[73]
[1] مباحث في التفسير الموضوعي ،مصطفي مسلم،ص 58.
[2] البرهان في تناسب سور القرآن ،الجامعة الزيتونيه للشريعه و اصول الدين بتونس، 1408 ق.
[3] ملاك التأويل،2 جلد، دارالقرب الاسلامي ، بيروت،1403 ق.
[4] درباره او بنگريد به : مقدمههاي كتابهاي ياد شده، الوافي بالوفيات، 6.222؛ بغية الوعاة ،1/291؛ معجمالمؤلفين،1/88؛ تذكرة الحفاظ، 4/265؛ البدر الطالع، 1/33 و ...
[5] بنگريد به :البرهان في علوم لاقرآن. 1/149؛ اعجاز القرآن، مصطفي صادق رافعي، ص 216،كتاب خواندي « الفاصله» محمد الحسناوي،بيروت، المكتب الأسلامي.
[6] الأكسير... قاهره، مكتبة الآداب، 1397 م.
[7] تاريخ علماء بغداد،سلامي،ص 59 ؛ اعيان الشيعه، 7/302.
[8] تدوين الحديث عند الشيعه، چاپ شده در مقدمه معجم الفاظ احاديث بحارالأنوار،1/28.
[9] درباره او بنگريد به : الدررالكامنه،2/154؛ بغية الوعاة،1/599؛ روضات الجنات، 4/89؛ الانس الجليل، 2/593؛ اعيان الشيعه، 7/301؛ معجم المؤلفين، 1/791، الأعلام، 3/128؛معجم المفسرين،1/216.
[10] مؤلفات الزيديه، 2/276.
[11] البدر الطالع، 2/271؛ معجمالمؤلفين،3/725؛ الأعلام،7/103.
[12] هديةالعارفين، 2/147.
[13] درباره او بنگريد به :البدرالطالع ،2/126؛ معجم المؤلفين،3/118.
[14] مقدمه في اصول التفسير ،تحقيق عدنان زرزور (مقدمه) ،ص 22.
[15] البرهان،1/116(پانوشت).
[16] سفرنامه ابن بطوطه(ترجمه)،1/94.
[17] معالم الفتن،2/452. درباره او بنگريد به : ابن تيميه وجهوده في التفسير، ابراهيم خليل بركه ،ابن تيميه و موقفه من اهم الفرق في عصره، محمد حربي،ابن تيميه حياته ... عقائده،موقفه من الشيعه و اهل البيت،صائب عبدالمجيد و مقاله بلند « ابن تيميه» در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3/171 و منابع بسيار آن.
[18] معجم المطبوعات،ص 901.
[19] فهرست موضوعي نسخههاي خطي عربي كتابخانههاي جمهوري اسلامي ايران،1/299.
[20] درباره او بنگريد: الوافي بالوفيات، 6/73؛ طبقات الشافعيه سبكي ،9/398؛ طبقات الشافعيه اسنوي، 1/385؛ ريحانة الأدب،2/159؛ الأنس الجليل بتاريخ القدس و الخليل،2/496؛ معجم المؤلفين،1/49؛غاية النهايه، 1/21؛ شذرات الذهب، 8/171.
[21] هداية العارفين، 2/148، البرهان،1/204(پانوشت).
[22] البرهان،1/243(پانوشت)،فهرست كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي، 12/359.
[23] درباره او بنگريد به : طبقات الشافعيه الكبري،9/139؛طبقات الشافعيه اسنوي، 1/386؛ هديةالعارفين،2/148؛ الوافي بالوفيات،2/18؛ النجوم الزاهره، 9/298؛ معجم المؤلفين،2/30؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 3/245 و ...
[24] فهرس مخطوطات دارالكتب الظاهريه،1/417.
[25] نكت الهميان،ص 303.
[26] فهرس مخطوطات دارالكتب الظاهريه، 2/338.
[27] نكت الهميان، ص 303.
[28] معجم المؤلفين، 4/57.
[29] درباره او بنگريد به : نكت الهميان ،ص 302؛ طبقات الشافعية الكبري،/10387؛ طبقات الشافعيه استوي،1/279؛ طبقات المفسرين ، 2/351؛ البدر الطالع، 2/324؛ غاية النهايه ،2/351؛ معجمالمؤلفين، 4/57.
[30] فهرس المخطوطات دارالكتب الظاهريه، 2/277.
[31] البرهان، 1/407.
[32] همان .
[33] درباره او بنگريد به : الدرر الكامنه،1/55؛ بغية الوعاة،1/425؛ الوافي بالوفيات، 6/138؛ معجمالمؤلفين،1/56.
[34] فكرة اعجاز القرآن، ص 129.
[35] درباره او بنگريد به : البدر الطالع، 2/331؛ الأعلام،8/144؛ طبقات اعلام الشيعه(الحقائق الراهنه)،ص 228؛ معجم المؤلفين، 4/93؛ الأمام المجتهدين يحيي بن حمزه و آراؤه الكلاميه، احمد محمود صبحي.
[36] البحر المحيط، 1/59.
[37] غايةالنهاية،2/282.
[38] ابوحيان النحوي ، صص 242 ـ 247.
[39] تحفة الأريب...،مطبعة العاني، بغداد، 1379 ق.
[40] در مجموعه « تاريخ تفسير» كه از خداوند براي تكميل و نشر آن توفيق ميطلبم، درباره او بنگريد به : طبقات الشافعيه الكبري،9/276؛ البدر الطالع، 2/288؛ بغية الوعاة،1/280؛ غاية النهايه، 2/285؛ الوافي بالوفيات، 5/276؛ دارئرة المعارف بزرگ اسلامي،5/416؛ معجم المؤلفين، 3/785 و كتاب ارجمند « ابوحيان النحوي » نگاشته خديجه حديثي.
[41] البرهان، 2/198.
[42] طبقات الشافعيهالكبري، 1/94.
[43] معجمالمؤلفين، 3/78.
[44] بيروت ،نادالكتب الثقافية،1328.
[45] البرهان، 2/198؛ مؤلفات ابن عربي، ص 319؛دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4/231.
[46] درباره او بنگريد به :طبقات الشافعيه الكبري، 9/94؛ الدررالكامنه،3/330؛ طبقات المفسرين،2/76؛ طبقات الشافعية أسنوي،2/370؛ معجمالمؤلفين،3/78.
[47] بنگريد به :الأعجاز البياني فيالقرآن ،ص 259.
[48] البرهان، 2/17(پانوشت)
[49] اعلام الموقعين، 1/190 ـ 150. چاپ ديگري از « امثال القرآن» را اقاي موسي علوان عليلي نشر دادهاند با مقدمهاي سومند در امثال القرآن و پانوشتهايي توضيحي و كارآمد درباره متن. مطبعة الزمان،بغداد ،1407.
[50] ابنالقيم من آثارهالعلميه، ص 181، منهجاهلالسنة في تفسير القرآن الكريم (دراسة موضوعةلجهود ابن القيم التفسيريه، ص 421 به بعد و ص 456 ؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4/503.
[51] ابن قيم الجوزيه حياته، آثاره و موارده ،ص 189 به بعد.
[52] محمد بن سليمان بلخي مقدسي معروف به ابن نقيب، تفسير بزرگي نگاشته است با عنوان « التحرير و التحبير لاقوال ائمةالتفسير في معاني السميع البصير» و « الفوائد...» بخشي از مقدمه آن است . فوات الوفيات ،3/382؛ البرهان، 1/420(پانوشت).
[53] درباره او بنگريد به : منابع ياد شده در شماره 1 و معجمالمرلفين، 3/164 و منابع بسياري كه ياد كرده است.
[54] الدرر الكامنه، 1/339.
[55] الدارالمصون ....، تحقيق وتعليق ،الشيخ علي محمد معوض و ... ،دارالكتب العلميه، بيروت، 1414.
[56] درباره او بنگريد به : الدررالكامنه، 1/339؛ طبقات الشافعيه اسنوي، /2513؛ غية النهاية، 1/152؛ بغيةالوعاة،1/402؛ طبقات المفسرين ،1/101؛ معجمالمؤلفين، 1/329.
[57] رجال الشيخ، ص 189؛ قاموس الرجال،4/582.
[58] عاصم از قاريان شيعي است و بر اين نكته شيخ عبدالجليل رازي تصريح و تأكيد كرده است. ر.ك: نقض، ص 313 ؛ تعليقات آن، 1/579/1؛ اعيان الشيعه ،7/407،درباره قرائت حفص و چگونگي آن بگريد به : التمهيد، 2/232.
[59] درباره او بنگريد به : طبقات الشافعية الكبري، 9/18؛ الدرر الكامنه،1/238؛ النجوم الزهرا، 10/323.
[60] مجله المورد، مجلد 3، شماره 3/143.
[61] مقدمه ابن خلدن، 2/1242؛ ترجمه آن،2/1127 .
[62] اين عدد بر اساس جمعبندي شمارههاي آمده در فهرست آيات چاپ دكتر زمان است.
[63] درباره او بنگريد به: بغية الوعاة،2/68؛ معجمالمؤلفين،2/35؛ النجوم الزاهراء ، 10/236؛ المورد،مجلد 3،شماره 3/143،مجلد 9،ش 3/115.
[64] البرهان ،2/58.
[65] بنگريد به مجله حوزه، شماره 27/75،به قلم نگارنده.
[66] نيز بنگريد به : الغدير، 1/405، 2/288 و نيز: تذكرة الحفاظ، 4/137؛ بغية الوعاة ، ص 298؛ وفيات الأعيان، 1/351؛ معجمالمؤلفين ،2/94.
[67] الناسخ و المنسوخ...،بيروت،مؤسسه اهل اليت (ع) ،1402.
[68] فهرست كتب خطي كتابخانههاي اصفهان،1/117. مؤلف محقق اين كتاب ضمن معرفي نسخهاي از آن، درباره اين گزينش و نيز تفسير عليبن ابراهيم بحث كرده است.
[69] درباره او بنگريد به : رياض العلماء، 3/103؛ روضات الجنات، 4/193؛ فوائد الرضويه، ص 227؛ ريحانةالأدب،6/81؛ تاريخ الحله ،2/85؛ اعيان الشيعه،7/460.
فهرست كتابهاي خطي كتابخانههاي اصفهان، 1/119. سالمرگ وي را در پانوشت البرهان، 2/156،790 ثبت شده است . مؤلف ريحانة الأدب نوشته است،تاريخ وفات وي به دست نيامد. صاحب رياض العلماء نوشتهاند، برخي حوادث را در حواشي « البدالأمين » گزارش كرده است كه تاريخ وقوع آنها 766 است و ممكن است پس از آن نيز زنده بوده است . كحاله نوشته است به سال 871 زنده بوده است.
[70] چگونگي موضوع را بنگريد: البرهان، 1/242؛ الأتقان، 4/79؛ أبجد العلوم ،2/510؛ مفتاح السعاده، 2/10.
[71] تفسير مبهمات القرآن....،دارالغرب الاسلامي، بيروت، 1411 ق.
[72] درباره بلنسي بنگريد به :الدررالكامنه،4/207؛ بغية الوعاة، 1/191؛ طبقات المفسرين،2/213؛ معجمالمفسرين ،2/572 و مقدمه كتاب مورد گفتو گو .
[73] درباره او بنگريد به : طبقات الشافعيه، ابن شهبه، 4/139؛ الدرر الكامنه،3/379؛ طبقات المفسرين، 2/162؛ معجم المؤلفين ،3/174، مقدمه البرهان ، چاپ مرعشلي و ....