همايش علمي ‹‹ اسلام وفمينيسم ›› باهدف بهره گيري از انديشة فرهيختگان حوزه ودانشگاه درعرصه هاي تربيتي ، اجتماعي ، فرهنگي وسياسي وبه قصد رفع افراط وتفريطهايي كه همواره نسبت به زن روا داشته اند ، توسط معاونت پژوهشي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري دردانشگاهها درسال 1379 برگزار شد .دراين همايش ، بيش ازهشتادمقاله علمي ارائه شد كه مقالة آيه الله معرفت به زبان عربي ، يكي از آن مقالات بود .گزارشي كه درپي مي آيد ، خلاصه اي از آن است .
نويسندة مقاله پس ازپرداختن به پيشينة تاريخي خدشه دارشدن ارجمندي وكرامت زن درتاريخ انسان ، به ويژه دردوران جاهليت ونقش عظيم اسلام درنشاندن وي درجايگاه رفيع وكريمانة خود، به آيات متعددي براي اثبات اين حقيقت استناد جسته است وبرآن است كه آنچه ازكليت قرآن استفاده مي شود ، تأكيد برانسانيت زن ومرد است ، نه جنسيت آنان .وي درادامه ، مقالة خويش را درده عنوان تنظيم نموده است .
1.كرامت انساني زن ازنگاه قرآن :داشتن ويژگيهاي متفاوت روحي، جسمي وعقلاني زن ومرد ، ريشه درضرورت زندگي فردي وحيات اجتماعي آنان دارد و همين ويژگيهاي نفساني وعقلاني است كه اين دوجنس را درآفرينش ذاتي ازهم جدا ساخته وتفاوتهايي را دروظايف آنان درعرصه زندگي به وجود آورده است ؛ تقسيمي عادلانه ومتناسب با توانمنديهاي هريك وعدالتي فراگير درعرصة تكليف واختيار است كه ناشي از عملكرد حكيمانه خداوند نسبت به آنان است .
2.تساوي زن ومرد : دراين بخش ،نويسنده ضمن بررسي آياتي چند وپرداخت عالمانه به آية ‹‹ الرجات قوامون علي النساء ›› كه ممكن است شائبه برتري مرد را برزن برساند ، بيان مي كند كه منظوراز اين آيه ، برتري مرد برزن نيست ، بلكه حاكي ازنوعي تقسيم پذيري مسؤوليتهاست كه از يك سووظيفة حمل ونگه داري وتربيت فرزند را برعهدة زن سپرده واز سويي مسؤوليت سنگين مراقبت ، حفاظت وتأمين نيازهاي معيشتي واقتصادي خانواده را بردوش مرد نهاده است واين تفاوت وتقسيم كار، ريشه درطبيعت انسان توانمنديهاي طرفين دارد .
3.همساني دختروپسر: نگارنده دراين قسمت ، پس ازنقد فرهنگ غلط جاهليت قبل ازاسلام وخرافة نسبت دادن دختران به خدا وپسران را از آن خود دانستن ، برآن است كه آنچه آيات به آن نظردارد ، برملاساختن وآشكارنمودن سخافت اين عقايد است، نه برتري پسران بردختران .
4.ارث زن : چهارمين موضوع مورد بحث نويسنده ، دوبرابر بودن ارث مرد نسبت به زن است كه ضمن اشاره به فرهنگ جاهليت كه اساسا براي زن ، هيچ گونه ارثي را قائل نبود وسنت شكني اسلام كه براي زن ، همچون مردان ، ارث قائل شد، بر ناحق بودن تفكر جاهلي پاي مي فشارد ودرادامه مي گويد :دوبرابربودن ارث مردنسبت به زن هيچ دليلي بربرتري مرد نسبت به زن نيست ، بلكه نوعي تعديل درفرايند كار ومسؤوليت پذيري درتأمين زندگي است كه درقبال عهده داري تأمين نفقه زن وتأمين زندگي خانوادگي ،مهريه وبراي ايجاد تعادل دردرآمد ، ارث زن،نصف مرد قرارداده شده است .
وي درادامه ، ضمن رد برخي توجيهات كه برآن است اين تفاوت درارث رانوعي سفارش شرع تلقي كند ونه يك واجب ويا اين كه اين مربوط به زمان خاصي بوده واينك موضوع عوض شده ودرنتيجه ، حكم نيز ازميان برداشته شده ويا اين كه درآغاز ، اين كارواجب بوده ، اما دليلي برتداوم وجوب نداريم ، مستدلابه اين شبهات پاسخ داده است .
5.ديه زن: دراين بخش ، نويسنده ضمن اشاره به تأثيرات وپيامدهاي اقتصادي متفاوت فقدان مادروپدر درزندگي خانوادگي وتأثيرگذاري درسرنوشت فرزندان ، توضيح مي دهد كه ديه ، نوعي جبران خسارت وترميم خلأها وكمبودهاست وشارع با اين اقدام ؛ يعني نصف بودن ديه زن نسبت به مرد ، درواقع دست به نوعي عمل حكيمانه زده است واقدام به نوعي تدبيرعاقلانه كرده است وهرگزنشاني ازبرتري مرد نسبت به زن نيست .درادامه با اشاره به فتواي يكي ازفقهاي معاصرمبني برتساوي ديه زن ومرد با استناد به روايات متعدد وفتاواي فقها خدشه داربودن اين فتوا را اثبات مي كند.
6.شهامت زن : ششمين موضوعي كه نويسنده باتوجه به آية 282بقره ، بدان پرداخته ، شهادت دوزن به جاي يك مرد است كه با ا ستدلال به روايات مربوط به اين بحث واستفاده از بيانات مفسران ، به اين نتيجه مي رسدكه اين جا سخن ازشهادت دوزن نيست ، بلكه سخن ازتكميل يك شهاد ت است كه اگر يكي از دو زن ، چيزي را از جريان فراموش كرده باشد ، باتذكر فرد ديگر ، نقص برطرف گردد ،ولي همين مسأله درمرد، عكس است كه نه تنها دونفرراباهم نمي آورد كه جداجدا بايد شهادت دهند واگريكي از مختصات راطرفي فراموش كرد ، از حجيت مي افتد وديگري نمي تواند آن راجبران كند ودرمقابل ، طرف ديگر نيز چون تنها شده وبينه حاصل نشده ، شهادتش مسموع نيست ؛به عكس آنچه دربارة زن ذكر شد وفلسفة اين موضوع ،آن است كه زنان مثل مردان ، اشتغال زيادي به مسائل مالي واجتماعي ندارند ، لذا درمعرض نسيان وفراموشي بيشتري قراردارند ،برهمين اساس ، نفردوم براي رفع نقص است كه بايد باهم باشند .پس از اين موضوع نيزهرگز برتري مرد نسبت به زن استفاده نمي شود ؛ چون اين جا بحث ازدونفر بودن نيست ، بلكه سخن از مكمل بودن است .
7.طلاق ، عده وزمان عده : هفتمين ويا درواقع ،شبهه اي كه نويسنده مطرح كرده وبدان پاسخ گفته است ،مسأله يكسوية طلاق دردست مرد است كه ممكن است گفته شود اين خود باعث شده كه زن همچون بازيچه اي دردست مرد باشد تا هروقت بخواهد ، ازاوبهره گيرد وهرگاه نخواست ، اورا طرد كند .
نويسنده دربرابراين شبهه ، بابهره گيري ازديدگاههاي مفسران قديم وجديد ؛ همچون ‹‹ ابن عباس ›› و‹‹ محمد عبده›› ونيز استناد به فتواي فقهاي بزرگ قديم ومعاصر؛همچون ‹‹ علامه ابولصلاح حلبي ›› ، ‹‹ ابن زهره ››و‹‹ امام خميني رحمه الله ›› نتيجه گرفته است كه اولا ، اسلام با محدود ساختن طلاق ، شرايط خاص سنت زشتي كه درجاهليت مرسوم بود كه مرد به طورمطلق ، هرگاه مي خواست ،زن را طلاق مي داد وهر زماني كه مي خواست مراجعه مي كرد ، باتحريم رجوع به زن پس ازطلاق مي داد وهر عدم امكان رجوع درطلاق خلع ومبارات، مسأله را تعديل كرد و
ثانيا ، طلاق، سه قسمت است كه طلاق رجعي به دست مرد وطلاق خلع ، خواسته زن ، ومرد موظف به انجام آن است وطلاق مبارات ، خواستة طرفين است .پس نوعي تقسيم عادلانة حق تصميم گيري است .
ثالثا، زن مي تواند درضمن عقد ، شرايطي را برمرد تحميل كند ؛ از جمله حق تكفل طلاق كه خود به طورمطلق يا مشروط ، بتواند خود را مطلقه كند؛ چنان كه درمهرنامه هاي نظام جمهوري اسلامي ، دربيش از ده مورد ؛ مثل عدم تأمين نفقة زن از ناحية مرد ، اعتياد ، يا ازدواج مجدد و… زن مي تواند خود را مطلقه كند .
نويسنده درضمن اين بحث ، نگاه نقد آميزي نسبت به گفتة يكي ازحقوقدانان ايراني دارد كه مسألة طلاق راناشي ازتأثيرپذيري دوران جاهليت دانسته است ونيزبرنظرية ‹‹ صاحب جواهر ›› كه دروجوب طلاق برمرد درمسأله خلع تشكيك كرده ، ايراداتي وارد ساخته است وسرانجام با استفاده ازقاعدة ‹‹ لاضررولاضرار›› وقاعدة ‹‹ نفي حرج ›› و… برلزوم موضوع ، استدلال كرده است .
8 .تنبيه بدني : از جمله خرده گيريهايي كه براسلام شده ، اجازة تنبيه بدني زن طبق آية 34سورة نساء است كه اين رانوعي هتك حرمت ا نساني زن شمرده اند .نگارندةمقاله درپاسخ گويي به اين شبهه ،ضمن بيان واقعيتهاي تاريخي دوران جاهليت عرب وحتي كشورهاي متمدني چون ايران وروم وتضييع حقوق زنان دراين مجامع وحمايت همه جانبة اسلام از زن درچنين شرايطي ، به توضيح اين آيه مي پردازد واين آيه را جزء منسوخات تمهيدي مي شمارد كه باگذشت زمان شخص مي شود وبا توجه به تمهيداتي كه شارع از آغاز تا پايان انجام داده ، اين موضوع مبرهن مي شود كه اولا، اگر چنين حقي به مرد كه عهده دار نظام خانواده است داده شد ،براي جلوگيري از اشكالات وتخلفاتي است كه ممكن است نظام خانواده را به هم ريزد .باتوج به روايات متعدد وعملكرد صاحب شريعت ، مشخص مي گردد اين موضوع را درطي مدت زندگاني خود ، كلاريشه كن ساخته است ؛ چون از يك سوبا تأكيداتي كه مي ورزد ؛ كه تنبيه نبايد كمترين دردي داشته باشد واز سويي ، روايات براين نكته اصراردارد كه هيچ گاه تنبيه بدني نسبت به زن نبايد انجام گيرد وبراين منع تأكيد هم ورزيده است وسوم اين كه برشأن رفيع ومقام منبع زن اصرارورزيده است ومحبت ورحمت وعطوفت نسبت به وي را با سفارشان اكيد مطرح كرده است .سپس با توجه به سفارش درچشم پوشي مرد ازخطاهاي زن ، نتيجه گيري مي كند كه آيه ،منسوخ به اين سفارشات وتأكيدات است ؛ به خاطرآنچه ذكر شد ومخالفت صريح پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم با تنبيه بدني .
9.پوشش –حجاب :يكي ديگر از شبهاتي كه نويسنده درمقاله مطرح وبدان پاسخ داده است ، مسألة پوشش زن است كه آيا اين نوعي بي حرمتي ونفي آزادي از زن تلقي نمي شود ؟
نويسنده ضمن بيان پيامدهاي مثبت عفاف وپوشش زن ، هم درصيانت وحفاظت ازخود زن وهم تأثيرات شگرفي كه دربهداشت رواني واجتماعي افراد جامعه مي گذارد وره آوردهاي بي بند وباري دركشورهايي كه مسألة عفاف وپوشش را ناديده گرفته اند ، برضرورت پوشش با استناد به آيات وروايات وتأكيد بربهره وري جنسي درمحدودة تشرع وشريعت وحفظ حرمت زن پرداخته است .
10. چند همسري (تعدد زوجات ): آخرين بحث مقاله ، ايراد برمسألة جوازچند همسري دراسلام است كه اين عامل تحقيرزن وخدشه دارشدن حيثيت انساني اودانسته اند .
نويسنده ضمن اشاره به اين كه آية دوم وسوم سورة نساء درشرايط اجتماعي خاصي نازل شده است وناظربه حل يك مسألة مهم اجتماعي بوده است ، با نظربه نقش دين وپيام دهي آن براي كل انسان وموظف بودن حكومت ديني درجهت رهايي انسانهاي گرفتار استكبارواستعمارووجود جنگهاي ناخواسته ومشكلاتي كه پيامد طبيعي جنگهاست ؛ از جمله : بي سرپرستي زنان وفرزندان برخي از افراد كشته شده درميادين جنگ ، خواه وناخواه يكي از اين سه راه را بايد پيمود : يا اكتفاي مردبه يك همسر وبي همسر ماندن ديگر زنان ويا اكتفا به يك همسرشرعي وارتباط نامشروع با ديگران و يا ازدواج با بيش از يك همسر.نخستين راه ، خلاف طبيعت وفطرت ، دومي خلاف شريعت وسومي، موافق عقل وشرع است .
اسلام با اين تدبيرحكيمانه ، درشرايط خاص وبحراني ، هم جلو پيامدهاي ناگوار اجتماعي وهم فردي را گرفته است وهم راه حل عاقلانه وصحيحي را ارائه نموده است ؛ با تأكيد براي كه دراين موضوع ، عدالت ، يك اصل حاكم درمسألة چند همسري است وكسي كه توان آن را ندارد ، حق چنين عملي را ندارد .
سرانجام ، پايان بخش مقاله ، موضوع چند همسري پيامبراسلام صلي الله عليه وآله وسلم است كه درنگاشته هاي بعضي ازمستشرقان به عنوان يك اشكال مطرح شده است .نويسنده با توضيحات مبسوط برچگونگي اين ازدواجها واين كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم اولين همسرش بيش ازدودهه از اومسنتربود وتا سن پنجاه ساللگي با اوبه سربرد ، مي نويسد :پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تنها از سال پنجاه به بعد درطي كمتر ازپنج سال ، هفت زن ودرطي هفت سال آخرعمر دردوران كهولت ، نه زن اختياركرد كه اين خود نشان دهندة اين است كه اين همسرگزينيهاي متعدد ، صرفا جنبة سياسي – اجتماعي داشته وازروي هوا وهوس نبوده است .افزون براين كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ، جز ازدونفراز اين زنان ، فرزندي نداشته است .
586 بازدید
جايگاه ممتاز زن درقرآن
وپاسخ به چند شبهه
محمد هادي معرفت - تلخيص وترجمه :غلام نبي گلستاني