فقه شيعى و رويكرد به قرآن

پدیدآورسیدعباس صالحی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعلّامه طباطبایی

share 2086 بازدید
فقه شيعى و رويكرد به قرآن

سيد عباس صالحى

دانش فقه, برشاخسار شجره طيبه وحى(قرآن) روييد, از تراوش فيض ربّانى, شادابى يافت, به برگ وبار نشست وبهره ها داد. امّا در گذر ايّام, آن الفت برقرار نماند وغربت فقه ازقرآن, نمايان تر شد.
فقه شيعى در عصر حضور, با قرآن پيوند داشت. امامان(ع) بارها اظهار مى داشتند كه آنچه بيان مى دارند, درقرآن ريشه دارد. برهرگفته خويش, شاهد وحى به همراه داشتند. شاگردان ايشان, با اين خوى پرورش يافتند. دراحكام فقهى, در جست وجوى مبناى قرآنى آن بودند.
پس از دوره غيبت, شرايط يكسان نماند. عوامل گوناگون, در تأثير پذيرى فقه از قرآن اثر گذارد. گرچه در تاريخ فقه, بزرگوارانى هستند كه اين الفت را جست وجو كرده اند ودر راه آن, تلاشها ورزيده اند, امّا اين همّت وحميّت, چهره غالب نيافت و فقه شيعى را, (فقه قرآنى) نساخت. در (اصول) و (فقه) حديث, حرمت اصلى داشت و قرآن, فراموش گشت.
درحاشيه احاديثى چون حديث رفع, استصحاب و… هزاران ورق نگاشته شد, رساله ها و كتابها تنظيم گشت, امّا در استنباط از آيات فقهى, كاوشى شايسته انجام نگرفت.
اين نوشتار, اشارتى به گذشته و نظاره اى به آينده است, با اين اميد كه بتواند باورى را بيافريند وراهى بنماياند.

دوره حديث گرايى

دراين دوره, فقاهت شيعى, از محدوده نقل حديث و تطبيق آن, پا فراتر نمى نهد. منابع فقهى از دائره تعبير روايات, گذر نمى كنند. فقيه, منتخب و مختار خويش را از احاديث, برمى گزيند ودر متن كتاب فقهى خود, جا مى دهد.
اين دوره عصر غيبت صغرى و اوائل دوره غيبت كبرى را دربرمى گيرد ورگه هايى ازآن تا قرنها باقى مى ماند.
مرحوم شيخ طوسى, در پيش درآمد كتاب (مبسوط) به روشنى ازاين جريان, حكايت مى كند و گسترش و نفوذ اين ديدگاه را, مانع عمده در تدوين كتابهاى تفريعى فقهى از سوى شيعه مى داند:
(اين فقيهان, چندان درياد كرد صريح ومتن حديث, تأكيد دارند كه اگر در مسأله اى الفاظ حديث تغيير بيابد ونقل به معنى صورت گيرد, به شگفت در مى آيند.)1
دراين دوره, به واسطه تفريع محدود وتعبّد به نقل حديث در كتابهاى فقهى, استناد به آيات قرآنى چندان گسترده نيست. كتابهاى مقنع, هدايه و… نمونه هاى كتابهاى فقهى اين دوره اند. دراين گونه كتابها, استشهاد به آيات قرآنى, درموارد مفاد صريح و روشن آيات صورت گرفته است و استنباطهاى دقيق وپيچيده ازقرآن, كمتر ديده مى شود.

دوره تفريع و گفت و شنود فقهى

اين دوره, با شيخ مفيد آغاز مى شود و درعصرشيخ طوسى به دوره بلوغ وبارورى خود مى رسد وراه كمال مى پويد وتا عهد صفويه, ادامه مى يابد. دراين برهه زمانى, مقتضاى تفريع وريزشدن فروع فقهى از يكسو وگفت و شنود فقهى فقيهان شيعى با ديگر فقيهان مذاهب اسلامى, ازديگر سو ايجاب مى كرد كه رويكردى به فقه قرآنى داشته باشند وبراى اثبات ديدگاههاى فقهى خويش, از قرآن,كه متن مورد اعتماد همگان بود, بهره جويند.
شيخ مفيد را مى توان آغازگر اين دوره دانست. در كتاب مقنعه , در موارد گوناگون, به آيات قرآنى استناد شده است:
پاكى, پاك كنندگى آب2, قبله بودن كعبه3, وجوب زكات4, وجوب پرداخت جزيه بر كافران اهل كتاب5, وجوب پرداخت خمس6 و…
درموارد فوق ازقلمرو صريح ويا ظاهر نخستين آيات, پافراتر نهاده نشده است. فرايند استنباط واجتهاد صورت نگرفته است. امّا در مواردى, رگه هايى از توجه ژرف تر ديده مى شود, ازجمله, دروجوب پرداخت زكات به امام و فقيه(ونفى حقّ پرداخت شخصى زكات) مى نويسد:
(خداوند فرمود:
خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم…
خداوند, پيامبرش را فرمان داد تا صدقات آنان را بگيرد… امام, جانشين پيامبر است ( درهرچه بر پيامبر واجب است) ازجمله به پاداشتن حدود واحكام)
شيخ مفيد با استفاده ازآيه واين كه تعبير به (خذ) به كار رفته است و اين تعبير نشان مى دهد كه پيامبر, موظف به دريافت زكات است وپرداخت مستقيم و شخصى, برائت ذمه نمى آورد, اضافه مى كند:
(بنابراين, اگر پيامبر(ص) حضور دارد, بايستى زكات را به او رساند و در نبود او, دراختيار جانشين وى[امام معصوم]گذارد واگر او در غيبت است, بايستى به نائبان خاص او داد و درزمانى كه سفيران خاص وجود ندارند, زكات را به فقيهان مورد اطمينان تحويل داد.)7
درعبارات يادشده, شيخ مفيد, ازواژه (خذ) در آيه ياد شده بهره مى جويد واثبات مى كند كه زكات را نمى توان شخصاً پرداخت, بلكه بايستى دراختيار پيامبر, امام و يا فقيه گذارد تا ايشان در مصارف تعيين شده, توزيع كنند. برداشتى كه از صريح ويا ظاهر اوليه آيه, استفاده نمى شود, بلكه با دقت اجتهادى, قابل دستيابى است.
اين رويكرد,ادامه پيدا مى كند واز رشد و بالندگى ويژه اى برخوردار مى شود. به عنوان نمونه, شيخ طوسى تنها در كتاب حجّ از كتاب خلاف در 45 مورد به آيات قرآن براى اثبات فتاواى فقهى خويش, استدلال مى كند. بخش مهمى ازاين موارد, فروع فقهى است كه با نگرش اجتهادى ونه با نگاه نخستين, از قرآن برداشت گرديده است.
بى گمان, در گستردگى بهره ورى فقهى از قرآن, گفت و شنود مذاهب فقهى نقش چشمگيرى داشته است. دراين دوره, فقه, بخشى از منازعات فرقه هاى اسلامى بود. هرفرقه مى كوشيد تا درراه اثبات حقانيت ديدگاههاى مذهبى خويش تلاش ورزد. دراين ميان بحث وكاوش در درستى استنباطات فقهى, جايگاه خاص داشت.
در شرايط زمانى يادشده, مكالمات فقهى فقيهان شيعه, با ديگر مذاهب اسلامى, نيز رايج و متداول بود. ايشان, در نشستهاى بزرگ وكوچك علمى تلاش داشتند كه برداشتهاى فقهى شيعه را, تثبيت كنند واين مهم, بيشتر از طريق استناد به آيات قرآنى صورت مى گرفت, زيرا دراين گفت وگوها, جايى براى تمسّك به اخبار امامان(ع)نبود. دستاورد اين گفت وشنودهاى بين المذاهب, رشد و ارتقاى دانش فقهى قرآنى بود كه نمونه هايى از آن را, در نوشته هاى فقهى شيخ طوسى مى توان يافت.
به عنوان نمونه , او ازآيه (للّه على النّاس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً) احكام زير را استفاده مى كند:
* وجوب حج بر كافر.8
* حج غير مستطيع, مجزى نيست.9
* اگر كسى مركب ندارد, ولى با پياده روى مى تواند خود را به مكه برساند و توانايى راه رفتن را هم دارد, حج براو واجب نيست.10
* اگر كسى زاد و راحله دارد, ولى هنوز ازدواج نكرده است,حج براو واجب است.11
* نابينا, اگر راهنما بيابد, وزاد و توشه داشته باشد, حج بر او واجب است.12
* شرايط حج بر زن, همانند مرد است و همراهى محرم دروجوب حج بر زن, شرط نيست.13
و…
تمامى موارد يادشده, با استناد به آيه شريفه و دربرابر ديدگاههاى مذاهب مختلف ارائه شده است. اين نمونه ها, نشان مى دهد كه توانمندى فقه قرآنى به گونه اى است كه در فروعات گوناگون, مدد رسان فقيه مى تواند باشد. فقيهان ژرف انديش شيعى, دراين دوره از قابليتهاى و ذخائر بيكران قرآنى سود جستند و درمسائل گوناگون, به آيات وحى اتكا ورزيدند.
شيخ طوسى, دراين كه طواف بين سعى و صفا و مروه كافى است وصعود بر صفا ومروه لازم نيست, به آيه زير استناد مى جويد:
(دليل ما, آيه شريفه است:
(فلاجناح عليه أن يطوّف بهما)
ومفسران اتفاق دارند كه هركس بين آن دو حركت كند, طواف بين صفا و مروه را انجام داده است.)14
فقيه تيزبين, ابن ادريس حلّى, در ضرورت تكيه كردن به ظواهر قرآنى و نقد رويگردانى ازآن به استناد اخبار غيرقابل اعتماد, نكته هاى مهمى را ارائه مى كند.
ازجمله, اظهار مى دارد:
(ولايجوز العدول عنه ولاتخصيصه الاّ بادلة قاطعة للاعذار امّا من كتاب اللّه تعالى مثله او سنّة متواترة مقطوع بها يجرى مجراه او اجماع وهذه الادّلة مفقودة بحمد اللّه تعالى فى المسألة فيجب التّمسّك بعموم القرآن فهو الشّفاء لكلّ داء)15
كنار نهادن آيات قرآن وتخصيص آن جز با براهين عذرناپذير, روا نيست. ياآيه اى از قرآن [چونان آيه عام] يا سنّت متواتر و قطعى [كه همسان قرآن است] ويااجماع, اين دليلها, درمسأله مورد سخن وجود ندارد. بنابراين, بايستى به عموم آيه قرآنى تمسّك كرد كه قرآن درمان هردرد است.
ييا مى نويسد:
(فأمّا ما ذهب اليه الفريق الآخر من اصحابنا, فانهم يتعلقون باخبار آحاد لاتوجب علماً ولاعملاً ولايخصّص بمثلها القرآن ولايرجع عن ظاهر التنزيل بها بل الواجب العمل بظاهر القرآن… )16
آنچه گروهى ديگر از فقيهان شيعى به آن روى آورده اند, ازآن روست كه به اخبار آحاد,كه نه قطع آفرين است ونه مى تواند پايه عمل قرار گيرد, استناد مى جويند. باآن كه به واسطه آن روايات, نمى توان قرآن را تخصيص زد و ازظاهر قرآن, روى گرداند, بلكه عمل به ظاهر قرآن, واجب ولازم است …
تأكيد فقيه بزرگ, ابن ادريس, در ضرورت رجوع به ظواهر قرآن و نقد تخصيص آن به اخبار آحاد, گرچه ازمبناى اصولى ايشان در حجت نبودن خبرواحد, نشأت مى گيرد, امّا كم وبيش حكايت ازآن دارد كه كسانى چون ايشان قرآن وسنّت متواتر را (كه البته در حجم و گستردگى با قرآن برابرى نداشت)مبناى كافى و پايه اى استوار براى استنباطهاى فقهى مى ديدند. اين رويكرد موجب آن بود كه برداشتهاى ظريف و عميقى ازآيات وحى در راستاى احكام فقهى صورت گيرد.
ايشان, در ضرورت شرط ايمان براى برده اى كه به عنوان كفاره آزاد مى شود, به آيه (ولاتيمّموا الخبيث منه تنفقون) استناد مى كند و مى نويسد:
آزادى برده, نوعى (انفاق) است وقرآن ما را از انفاق خبيث برحذر داشته است. 17
همچنين ايشان, اظهار مى دارد كه منشى قاضى, نبايستى كافر باشد و به آيه:
(ياايهاالذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لايألونكم خبالاً)
ونيز آيه:
(ياايهاالذين آمنوا لاتتخذوا عدوّى وعدوّكم اولياء)
استناد مى جويد. 18
ييا مى نويسد:
(اگر درگيرى با دزد, به قتل دزد انجاميد, قاتل نه قصاص مى شود, نه محكوم به پرداخت ديه و كفاره است, زيرا او (محسن) [نيكوكار]است و آيه شريفه مى گويد:
(وما على المحسنين من سبيل)19
يا مى نويسد:
(اگر كسى سوگند خورد كه خدمتكار يا برده خويش را ادب كند, مى تواند سوگند خويش را ناديده انگارد وكفاره اى بر عهده او نيست. زيرا خداوند فرمود:
وأن تعفوا أقرب للتّقوى)20
نمونه ها فراوانند ودرمجموع, نشانگر آنند كه فقيهان بزرگوارى چونان شيخ طوسى, ابن ادريس و… با عنايت به توانمندى فقه قرآنى و در پرتوى بسترمساعد گفت و شنود فقهى با مذاهب مختلف اهل سنّت, توانستند گوشه هايى ازمعارف ژرف فقه قرآنى را دريابند و در نوشته هاى فقهى خويش, به يادگار نهند.

بازگشت به حديث گرايى

با ظهور دولت صفويه, دوحادثه در جامعه شيعى پديد آمد كه پيــامدهاى گونـاگون درحيات اجتماعى-دينى شيعه, ايجاد كرد. ازجمله, مى توان به تأثير آن در رويكرد به فقه قرآنى نگريست وآثار آن دو رخداد را, دراين مقوله, مورد نگرش وكاوش قرار داد.

الف. رسمى شدن مذهب شيعه درايران:

گرچه دولتهاى مختلف شيعه در قرنهاى گوناگون ودرجامعه هاى گوناگون پديد آمدند. سلسله هايى چون دولتهاى آل بويه, حمدانيان, علويان طبرستان, فاطميان مصر و… امّا اين دولتها, درمواردى به شيعه دوازده امامى وابسته نبودند و ازديگر سو, هرگز به انديشه رسميت بخشيدن به مذهب شيعه در قلمرو خويش, برنيامدند. حتّى اگر به احياى برخى از شعائر شيعى پرداختند (چون مراسم عاشورا ويا برخى از اذكار شيعه دراذان و… ) آن را مرادف با رسمى كردن مذهب شيعه در قلمرو حكومتى خويش قرار ندادند. ملاحظات سياسى-اجتماعى, مانع آن بود كه آن دولتها به اين اقدام دست يازند. اهميت دولت صفويه, تنها دراين نبود كه پادشاهان آن, دعوى شيعى داشتند, بلكه اين سلسله, كوشيد تا مذهب شيعى را درايران آن روزگار رسميت بخشد وبه عنوان, تنها مذهب مورد پذيرش, درآورد.
اين شيوه, پيامدهاى فراوان داشت. ازجمله براى فقاهت شيعى, آثار مبارك وارجمندى را ايجاد كرد. مركزيتى براى فقيهان شيعى پديدآورد تا درآن به كاوشهاى فقهى-دينى بپردازند. بسيارى از فقيهان شيعه مناطق مختلف جهان اسلام, ازجمله فقيهان بزرگوار جبل عامل به ايران كوچ كردند وزمينه رشد فقاهت و تكميل و تكامل اجتهاد را فراهم آوردند.
همچنين با نزديك شدن برخى از فقيهان اين دوره به حكومت وشاخه هاى اجرايى آن, فقه شيعه با اداره جامعه پيوند نزديك ترى يافت وموضوعات گوناگون, فرا ديد فقه شيعى قرار گرفت.
براين نمونه ها, مى توان مواردى ديگر را افزود, كه در مجموع, نشانگر آنند كه تمركز و رسميت مذهب شيعه درايران عهد صفوى, درجريان تكميل فقاهت شيعى دستاوردهاى نيك برجاى نهاد. امّا اين رخداد همانند هررخداد اجتماعى, بى عوارض نبود وپيامدهاى نامناسب نيز داشت, از جمله آن كه زمينه هاى گفت و شنود فقهى و تبادل آموزشى را, اندك ساخت.
ما دردوره پيش از صفويه, با فقيهانى چون سيّد مرتضى, شيخ طوسى, علامه حلى, شهيد اوّل, شهيد ثانى ودهها فقيه سترگ ديگر بر مى خوريم كه در مذاهب اهل سنّت چونان فقه شيعى, توانمند بودند, متون آموزشى را در پيش اساتيد بزرگ اهل سنّت درس گرفته بودند . از مشايخ فقهى وحديثى ايشان اجازه داشتند واز آن سوى, شاگردانى ازميان اهل سنّت داشتند وبه ناموران ايشان, اجازه حديث ونقل و تدريس تأليفات خويش را داده بودند. اين داد و ستد علمى, موجب مى شد كه به منابع مورد اتفاق دو طرف توجه بيشترى صورت گيرد ودراين ميان, قرآن, به عنوان منبع مسلم و مورد اتفاق جايگاه ويژه اى داشت.
با تمركز شيعه درايران و رسميت يافتن مذهب شيعه در اين مرز وبوم , كم و بيش اين نياز كم رنگ شد. فقيه شيعى, با مراجعه به احاديث, خود را از رويكرد به قرآن, بى نياز مى ديد و درميان مخاطبان خويش, كسانى را نمى ديد كه در اعتبار حديث, ترديد روا دارند و مستندى ديگر بجويند. اين تغيير فضاى اجتماعى, درميزان عنايت فقيه شيعه به قرآن, تأثيرات خود را برجاى گذارد وبه مرور زمان, عمق بيشترى پيدا كرد.

ب. ظهور اخباريگرى:

محمد امين استرآبادى (م: 1033) با تأسيس مكتب اخباريگرى, توانست دگرگونى گسترده اى در فقاهت شيعه ايجاد كند. او با تأكيد بر مبانى ويژه اى چون گسترش درمبانى اعتبار حديث, نقد شيوه هاى اجتهاد, نقد عقل گرايى در استنباط احكام دينى و… موج جديدى درفهم فقهى آفريد. اين موج, بيش از يكصد سال درحوزه هاى مختلف شيعى حضورى چشمگير داشت و پس ازآن نيز, رگه هايى ازآن باقى ماند.
اخباريان, درباره جايگاه قرآن در استنباط احكام شرعى, ديدگاههاى گوناگونى ابراز داشتند.21 نظريه شايع ايشان, (حجت نبودن ظواهر قرآن) است. اين ديدگاه, از عبارات مرحوم استرآبادى, برداشت شده است. او در كتاب مشهور خويش (الفوائد المدنية) فصل دوّم را با اين عنوان آغاز مى كند:
(فصل دوّم: تنها منبع دريافت مسائل شرعى [چه اصلى وچه فرعى] در غير ضروريات دينى, ائمه معصومين (ع)هستند.)22
او, پس ازآن, هشت دليل براى اثبات مدعاى فوق مى آورد. اين بيان, در كلمات پس از وى, چنان تعبير و تفسير شد كه او وديگر اخباريان, براى قرآن, حجيّت مستقل در استنباط احكام شرعى قائل نيستند. درحاشيه اين ديدگاه, استدلالها واشكالاتى وارد شد كه در كتابهاى مبسوط اصولى وفقهى مى توان ديد.
جداى ازاين كه انتساب حجت نبودن ظواهر قرآن به اخباريان, در چه سطحى قابل استناد و تكيه است, ازاين نكته نمى توان چشم پوشيد كه دستاورد علمى حركت اخباريان, روآورى بيشتر به (حديث) بود. فقيه شيعى اخبارى, چندان نياز نمى ديد كه در مسائل فقهى به قرآن روآورد وازآن براى برداشتهاى فقهى, مدد جويد.
بنابراين, موج اخباريگرى, واگشت از رويكرد به قرآن بود. گرچه فقيه اخبارى, به قرآن, حرمت ومنزلت مى نهاد, امّا در استنباط فقهى, چندان به آن نياز نمى ديد. او مى توانست قرآن را از مجموعه منابع استنباط فقهى خود به كنارى نهد وبا اعتماد به احاديث, فقه را تدوين كند.
***
امّا پس از حدود يكصدسال ازحضور وحاكميت نسبى اخباريگرى, اين موج تضعيف شد وگرايش نوى نمايان گرديد. موج جديد از وحيد بهبهانى آغازشد. او با نقد مبانى اخباريگرى, قوت و سيطره اخباريان را درهم شكست و شاگردان با واسطه ويا بى واسطه او, اين راه را پيمودند و ازجمله به نقد شبهات اخباريان در حجت بودن ظواهر قرآن پرداختند.
اين كاوشها, در تثبيت نظرى جايگاه قرآن در استنباط فقهى مؤثر بود, امّا با تمامى ژرف انديشى و تيزبينى, چندان به رويكرد عملى به استنباطهاى فقهى ازقرآن, نينجاميد.
فقيه شيعى, همچنان به كتابهاى حديث, چشم مى دوخت ومراجعه به قرآن, چندان براى وى جدّى نبود. كم وبيش آياتى كه از ديرزمان درفقه طرح شده بود, براى تيمّن و تبرك نقل مى گرديد, امّا نه درتعداد آيات ونه در حجم استنباط, تغيير و دگرگونى عمده اى مشهود نبود و بى توجهى ويا كم توجهى به قرآن, همچنان ادامه يافت.

چشم انداز آينده

آرمان بلند فقه پژوهى قرآنى, با عنايت به اصول زير مى تواند راه كمال پويد واز فراز ونشيب خرده بينيها واحتياطهاى رايج, به پايبندى به اصول قرآنى دست يازد.
1. فقه در پرتوى اصول پايه قرآنى, بايستى بنيادى نو بيابد. صدها آيه چونان:
(انّ اللّه يأمربالعدل والاحسان), (لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل),(ان اللّه يأمركم ان تؤدّوا الامانات الى اهلها)
به عنوان اصول حاكم برفقه نگريسته شوند و تنها در سطح آيات عام ويامطلق قابل تخصيص و تقييد, محسوب نگردند. شأن اين آيات, درسطح جهان بينى فقهى فقيه ارزيابى مى شود.
فقيه, بايستى متون ومنابع فقهى را دراين منظر عام بنگرد وبراساس آن, به برداشت و قضاوت فقهى بنشيند. به ديگر سخن, اين گونه آيات را, قضاياى مسلم و پيشين فقهى بداند و فقه را درچارچوب آن ببيند وارائه كند. دستاورد اين نگاه, تغييرى گسترده واساسى خواهد بود و به الفت فقه و جهان بينى قرآنى, خواهد انجاميد.
2. نگرش فقهى به قرآن, بايستى از محدوده آيات معروف به (آيات الاحكام) گذر كند وقلمروى گسترده تر را دربرگيرد. امامان شيعه, ازآيات مختلف با مضامين اعتقادى, اخلاقى, تاريخى و… بهره برداريهاى فقهى كرده اند ودر بايدها ونبايدها عملى ازآن مدد جسته اند. اين شيوه آموزشى براى شاگردان مكتب فقهى ايشان است كه دايره نگاه را وسعت بخشند. نه از پانصد آيه كه از هزاران آيه قرآنى بهره فقهى بردارند, ازجاى جاى اين مائده آسمانى رزق خويش بجويند و جامعه دينى و شريعت جوى را ازآن طعام پاك, بهره ور سازند.
3. نظام فقهى حوزه, از ابتداى سطح تا عالى ترين مراحل درس خارج, با قرآن و برداشتهاى فقهى ازآن بيگانه است واين فاصله, به غربت قرآن در ساختار فقه انجاميده است.
پيوند قرآن و فقه نيازمند اصلاح نظام آموزشى حوزه است. دانش پژوه فقهى, از ابتدا بايستى خود را با قرآن, مرتبط بيابد, زير وبم و اوج و ژرفاى آن را دريابد ودرحدّ توان و توش خويش, در راه كمال فهم و انديشه, تلاش ورزد. اين ارتباط يك روزه پديد نمى آيد, آن گونه نيست كه دانش پژوه فقهى در جدايى ازقرآن و برداشتهاى فقهى ازآن, زيست كند وآن گاه كه در مسند فقاهت و افتا قرار گرفت, به آن رو كند وازآن منبع فياض, بهره گيرد. بلكه اين پيوند وثيق, نياز به آن دارد كه در سير تحصيل و روزگاران تحقيق, ارتباط برقرار باشد وروز به روز عمق يابد و بهره ها افزون وافزون تر گردد.
4. تهيه وتدوين موسوعه فقهى قرآنى مى تواند از بايسته هاى پژوهشى در دانش فقه و تفسير باشد. پديد آورندگان اين موسوعه, مى توانند درمرحله نخستين با مراجعه به تفاسير ومنابع فقهى, مجموعه برداشتهاى انجام يافته ازقرآن را گرد آورند وچند وچونهاى فقهى و تفسيرى را درآن باز نمايانند. درمرحله ديگر, برداشتهاى ناگفته فقهى از قرآن را كاوش كنند وبا استمداد ازانظار فقيهان و مفسران, مجموعه اى از رهاوردهاى فقهى را عرضه دارند.
5. گفت و شنود فقهى مذاهب اسلامى, مى تواند دركمال و اعتلاى دانش فقهى قرآنى مؤثر افتد. اين گفت وگوهاى درونى, ازيكسو به نزديك شدن ديدگاهها مى انجامد واز تكفيرها و تفسيق ها بازمى دارد, از سوى ديگر مى تواند زاويه هاى انحراف مذاهب فقهى را از كليت فهم قرآنى باز نماياند وايشان را به اسلام راستين رهنمون گردد.
***
ودرپايان اين نوشتار, اميدوارانه تمناى آن مى رود كه فضاى عطرآگين قرآنى در كشور, به بهره وريهاى علمى و معنوى افزون تر بينجامد وجامعه فقهى شيعى, در اداى دين خويش به آن كتاب مقدس بكوشد ودر پيوند مستحكم تر آن دو, تلاشى شايسته, ارائه كند.


پی نوشت‌ها:

1. شيخ طوسى, محمدبن الحسن, المبسوط فى فقه الاماميه, تهران, مطبعة حيدريه, 1387هـ ق,1/ 2.
6-2. شيخ مفيد, محمد بن نعمان, المقنعة, مؤسسه نشراسلامى,قم/ صفحات 63 , 95 , 234 , 269 , 276 و…
7. همان / 252.
8. شيخ طوسى, محمّد بن حسن, كتاب الخلاف, تهران به اهتمام كوشانپور, 1377 هـ.ق, جلداول.
9-11. همان/ 412.
12. همان/ 415.
13. همان/ 496.
14. همان/ 450.
15. حلى, عبد الله بن محمد بن ادريس, السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى, مؤسسه نشراسلامى,قم, 1 / 515.
16. همان.
17. همان/ 1/378.
18. همان/ 2 / 175.
19. همان/ 3/507.
20. همان / 3 /45.
21. بحرانى, الحدائق الناظرة, (مؤسسه نشراسلامى,قم) 1/27.
22. استر آبادى, محمد امين, الفوائد المدنية, دار النشر لأهل البيت/ 128.