به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان خواهیم داد تـا برای آنان آشكار گردد كه او حق است….
این یكی ازمعجزات علمی قرآن است كه خبر می دهد دانشهای انسان درباره جهان و جهان درون خود انسان، می تواند انسان را به شناخت خدا و ایمان به او نزدیك تر كند.
برخی از نظریه پردازان جدید درباره تفسیر قرآن براین نظرند كه بویژه استفاده از جامعه شناسی و روان شناسی در تفسیر قرآن (و شناخت آیات حق) بسیار مفید، ضروری و لازم است.
امین الخولی، در مقاله خود با عنوان تفسیر در «دائرة المعارف الاسلامیة» بر این موضوع تأكید می كند كه تفسیر قرآن بـا بهره جویی از داده هـای روان شنـاسی بسیـار
راهگشاست. امین الخولی در واقع پیشوای برخی از نواندیشان در فهم متون و تفسیر قرآن است، (از جمله عایشه بنت الشاطئ و ابوزید و… ) و همان مقاله دائرة المعارف، درحقیقت به منزله «منشور» این حركت قرارگرفت صرف نظر از بررسی كلی آن نظریه، تأكید آن بر این جنبه مهم است.
امین الخولی می نویسد:
«تفسىر روان شناختی آیات قرآن، یكی از این نظر لازم است كه علوم بلاغت با روان شناسی رابطه ای محكم دارد، (داده های مشترك هر دو) زمینه را برای اعتقاد به اعجاز قرآن در زمینه روان شناسی آماده كرده است. و دیگر به این دلیل كه دریافت و تفسیر قرآن در آیاتی كه از اسرار فعالیتهای نفس (= روان) در چارچوب دعوت خود سخن می گوید (تنها) با داده های این دانش ممكن است…. بدون در نظر گرفتن داده های روان شناسی معنای برخی از آیات (درست فهمیده نمی شود و) به صورتی بسیار ساده و پیش پا افتاده جلوه می كند كه دل انسان با آن گونه دریافت ها آرام نمی گیرد، و چنان برداشتهای ساده ای نمی تواند مقصود قرآن باشد.»1
در این نوشتار ما خواسته ایم با نگاهی به داده های روان شناسی جدید (روان شناسی نیروی سوم) یك نكته از قرآن را بهتر درك كنیم. به همین دلیل به نظریه «ناخودآگاه روحی» در نظریه ویكتور فرانكل نگاهی اجمالی انداخته ایم. از این دانشمند پركار كه او را در شمار روان شناسان نیروی سوم، در برابر دو مكتب دیگر روان شناسی، یعنی رفتارگرایی و روان كاوی فرویدیسم قرار داده اند، دو كتاب به فارسی ترجمه شده است؛ یكی «انسان در جست وجوی معنی» از سوی دكتر علی اكبر معارفی (و ترجمه ای، از مترجمی دیگر) و كتاب «خدا در ناخود آگاه» ترجمه ابراهیم یزدی.
در كتاب های تاریخ روان شناسی نیز دیدگاه او نقل و بررسی شده است، و روش او در روان درمانی در اروپا و آمریكا مورد توجه جدی قرار گرفته است، روش او به «لوگوتراپی» معروف است. در كتاب «روان شناسی كمال» از دوآن شولتس نیز دیدگاه های او بطور خلاصه نقل و نقد شده است.
دیدگاهی كه در اینجا مورد نظرماست، محور كتاب او به نام «خدا درناخودآگاه» است. روان شناسی به شناخت انسان كمك فراوانی كرده است، اما حقیقتی را نیز نمی توان انكار كرد: دانشها در روند زمان تكامل پیدا می كند. امروز دیگر «روان شناسی رفتارگرا» به عنوان تنها پاسخگوی پرسشهای انسان درباره خودش تلقی نمی شود، اگر چه هنوز بخشهایی از بیهاوریسم (رفتارگرایی) می تواند سودمند و پذیرفتنی باشد. امروز دیگر روان كاوی فروید تنها میدان دار عرصه روان درمانی نیست كه انسانها را موجوداتی دارای چند عقده روانی بداند و تقریباً همه انسانها را دارای درجاتی از بیماری روانی بپندارد و عقده جنسی اساس نظریه او در تلقی عامه قرار گیرد، اگر چه كشف فروید درباره «ناخودآگاه» هنوز كشفی مهم تلقی می شود.2 اما پیروان او به تدریج اصلاحاتی را درباره عناصر روانی و بیماری ها و سلامتی روانی اعمال كردند، و آدلر و یونگ اولین كسانی بودند كه راه خود را از تفكر محدود فروید جدا كردند، روان كاوی و روان درمانی امروز به افقهای گسترده تری دست یافته و از آن دیدگاه محدود و نومید كننده فروید درباره انسان رها شده است.
درباره ناخودآگاه نیز یونگ، فروم، فرانكل و دیگران دیدگاه های جالبی مطرح كرده اند و یكی از مهم ترین سخنان درباره «ناخودآگاه» سخن دكتر ویكتور فرانكل اتریشی است كه معتقـد است در انســان عـلاوه بر «نـاخود آگـاه روانی» (غریزی) (Instinctual Uonscious ) «ناخودآگاهی روحی» روحانی (Spiritual Unconscious) نیز وجود دارد.3
او معتقد است با سركوب چیزی كه در سطح ضمیر آگاه قرار دارد، آن چیز به ناخودآگاه رانده می شود، و بر عكس، با برداشتن سركوب، آن چیز كه در ناخودآگاه است به سطح آگاه می رسد.4 اما او با اشاره به نظر فروید درباره «ناخودآگاه» می نویسد:
«او (فروید) همزمان با نادیده گرفتن بعد روحی درناخودآگاه و غریزی دیدن آن، «ناخودآگاه» را بد نام كرد.» 5
وقتی كه دو نوع «ناخودآگاه» وجود داشته باشد، طبیعی است كه دو نوع سركوب هم وجود دارد.
«تحلیل وجودی6 با كشف ناخودآگاهی روحی از مخاطره ای كه روان كاوی در آن در غلتیده بود، یعنی «ایده» سازی ناخودآگاه، اجتناب ورزید. معنی درمانی بر اساس تحلیل وجودی با تكیه بر مفهوم ناخودآگاه روحی، از هر نوع روشنفكرگری و خردگرایی یك جانبه در نظریه اش نسبت به انسان پرهیز نمود… حال در مرحله سوم توسعه، تحلیل وجودی، از دینداری ناخودآگاه در درون ناخودآگاه روحی پرده برداشته است. این دینداری ناخودآگاه كه با تحلیل پدیدارشناسانه ما آشكار گردید، باید به عنوان یك رابطه پنهان با تعالی، كه فطری انسان است فهمیده شود. اگر كسی ترجیح می دهد می تواند این رابطه را در چهارچوب روابط بین «خودِ ذاتی» یا «فطری» (Immenent Self) و یك «تو» ی متعالی درك نماید. اما اگر كسی بخواهد آن را قاعده مند كند، ما با چیزی رو به رو می شویم كه من دوست دارم آن را «ناخودآگاه متعالی» به عنوان بخشی و قسمتی درناخودآگاه روحی بخوانم. این مفهوم، معنایی جز این ندارد كه انسان همیشه برای ارتباط ارادی یا تعمدی با متعالی، حتی اگر فقط در سطح ناخودآگاه باشد، ایستاده است.
اگر كسی مرجع مختار یك چنین رابطه ناخودآگاه را «خدا» بخواند، مناسب است كه از یك «خدای ناخودآگاه» [یعنی خدا در ناخودآگاه] سخن بگوید. اما این هیچ وجه به این معنی نیست كه خدا برای خودش نیز ناخودآگاه است، بلكه به این معنی است كه خدا ممكن است برای بشر ناخودآگاه باشد، و اینكه روابط بشر با خدا ممكن است ناخودآگاه باشد.»7
البته او تكیه می كند كه «ناخودآگاه روحی و حتی بیشتر از آن، موضوعات مذهبی آن، یعنی آنچه را كه ما ناخودآگاه متعالی خوانده ایم، یك عامل وجودی است، و نه یك فاكتور غریزی. این چنین واقعیتی به وجود روحی تعلق دارد، نه به واقعیت روان ـ فیزیكی.»8
و این می رساند كه فرانكل چقدر به نظریه قرآنی فطری بودن اعتقاد به خدا و دین نزدیك است، و این كشف روان كاوانه او می تواند حتی به درك ما از عالم «الست» كمك كند، كه خداجویی در وجود انسان است… .
اكنون با پذیرش ناخودآگاه روحی، و وجود در ناخودآگاه روحی كسانی كه حس دینداری را درخود سركوب كرده اند، یا دیگران این حس را در آنها سركوب كرده اند ـ زیرا برای كسانی كه خداوند را می پذیرند و دینداری در خودآگاه شان وجود دارد، دیگر حس دینداری به ناخودگاه رانده نمی شود ـ چه اتفاق می افتد؟ این همان نقطه مهم در نظریه فرانكل است كه مطالب گذشته را برای درك این قسمت نقل كردیم. او می نویسد:
«بنابراین، هر آنچه كه درمورد ناخودآگاه به طور عام درست است (كه شخص با راندن امور غریزی با سركوب، به ناخودآگاه روان رنجوری پیدا می كند) در مورد دینداری ناخودآگاه نیز به طور خاص صدق می كند؛ یعنی سركوب به روان رنجوری می انجامد.»9
او با نقل و نقد نظریه فروید درباره روان رنجوری عملی می نویسد:
«روان رنجوری (عملی) ممكن است یك دینداری وجودی بیمار شده باشد. در واقع، شواهد بالینی حاكی است كه ضعیف و سست شدن و تحلیل رفتن احساس مذهبی در انسان موجب اختلال در ادراكات مذهبی او می گردد.
یا به بیانی كمتر بالینی، به محض این كه فرشته درون سركوب می گردد تبدیل به یك دیو می شود؛ حتی در سطح اجتماعی ـ فرهنگی ما مشابه آن را داریم؛ در بسیاری از مواقع مادیده ایم و شاهد بوده ایم كه چگونه مذهب سركوب شده به خرافات مذهبی تغییر و تحول پیدا می كند. در قرن ما خدا شدن خرد و عقل و فن آوری خود بزرگ بین، ابزارهای سركوب گری هستند كه در پای آنها احساس مذهبی قربانی شده است. این واقعیت بخش عمده ای از وضعیت كنونی بشر را شرح می دهد، كه در واقع تجسم همان گفته فروید است كه مذهب روان رنجوری وسواسی (عملی) جهان شمول بشریت است.
ـ بیشترین وضعیت كنونی بشر؟
ـ بله… با یك استثناء: مذهب.»10
و نتیجه گیری می كند كه:
«در جمع بندی این فصل ممكن است به خود جرأت بدهیم و بگوییم خدا در واقع یك خدای منتقم است، زیرا وجود روان رنجورانه در بعضی موارد به نظر می رسد كه خراج یا جریمه ای است كه بشر به خاطر روابط فلج شده اش با تعالی (خدا) می پردازد.»11
او این بیماری را همان گونه كه خواندیم، معلول «احساس مذهبی سركوب شده و ناخودآگاه می داند و می نویسد:
«ما دیده ایم كه نه تنها لیبدو یا انرژی جنسی ناخودآگاه و سركوب شده وجود دارد، كه فروید آن را مطرح كرده، بلكه (احساس) مذهب سركوب شده نیز وجود دارد.»12
توجه داشته باشید كه آنچه نقل شد نظر یك عالم دینی، روحانی یا كشیش نیست، نظریه یك روان درمانگر معروف اروپایی است كه خود بنیان گذار نظریه ای نوین در روان كاوی یعنی (لوگوتراپی ـ Logtherapy ـ (معنی درمانی) است و طرفدارانی بسیار دارد كه بطور تجربی و مطالعه بالینی بیماران روانی و آمارهای متعدد این دیدگاه را تأیید كرده اند.
اكنون بنگرید كه قرآن این حقیقت را چگونه روشن و موجز بیان كرده است. قرآن كریم در آیه ای فراموش كردن خدا را سبب خود فراموشی می داند ـ كه یكی ازمهم ترین انواع بیماری روانی است ـ:
«ولاتكونوا كالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم… » حشر/19
درآیه ای دیگر فراموش كردن یاد خدا را سبب زندگی سخت و دشوار می داند:
«و من أعرض عن ذكری فإنّ له معیشة ضنكاً و نحشره یوم القیامة أعمی. قال ربّ لم حشرتنی أعمی و قد كنت بصیراً.قال كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها و كذلك الیوم تنسی»
طه /124 ـ 126
در آیه اول، فراموش كردن خدا، و در آیه دوم فراموش كردن آیات الهی (و دین خدا) مطرح است. خود فراموشی و زندگی سخت و دشوار كه پیامد روان رنجوری شدید است از «فراموش» كردن خدا و اعراض از یاد او ریشه می گیرد. این زندگی سخت و دشوار به معنای زندگی در فقر و تنگدستی نیست، وگرنه هیچ غیرمؤمنی در رفاه مادی نمی بود، بلكه منظور همان روان رنجوری و احساس تهی بودن است كه شخص ممكن است در عین رفاه كامل مادی و داشتن ثروت، خانه، زن زیبا، تحصیلات عالی وحتی سلامت جسمی دچار آن شود.
فرانكل راه درمان این بیماری را مانند بیماری های روانی می داند، یعنی آنچه را كه به وسیله سركوب از سطح خودآگاه به سطح ناخودآگاه رانده شده، بار دیگر به خود آگاه شخص بیاوریم:
«تحلیل وجودی حتی از این هم جلوتر و تا ورای نظر فروید درباره مذهب پیش رفته است. دیگر تأمل و غور درباره «آینده یك توهم» (نام كتابی است از فروید درباره مذهب) ضروری نیست، اما افكار ما پیرامون ظاهراً بی زمانی یك واقعیت، در اطراف این واقعیتِ همیشه حاضر، كه دینداری درونی انسان، بودن خود را آشكار ساخته است دور می زند.
این یك واقعیت به معنای دقیق تجربه گرایی پدیدار شناختی می باشد. تأكید می شود كه این واقعیتی است كه می تواند یا مجدداً ناخودآگاه بشود، یا فرونشانده و سركوب گردد. دقیقاً در چنین مواردی وظیفه معنی درمانی (یا لوگوتراپی؛ نام مكتب و یا روش پیشنهادی فرانكل) این است كه به بیمار، دینداری ناخودآگاهش را یادآور شود، و این یعنی این كه بگذارد این (دینداری) بار دیگر به ذهن آگاهش برگردد. بعد از همه اینها این وظیفه و نقش معنی درمانی بر اساس تحلیل وجودی است كه وجه روان رنجوری بودن را تا زمینه نهایی آن ردیابی كند. بعضی اوقات زمینه وجود روان رنجوری باید در یك كمبود دیده شود، در اینكه ارتباط شخص با تعالی فرونشان و سركوب شده است. اگر چه تعالی سركوب شده در ناخودآگاه متعالی پنهان شده است، اما نمایان می گردد و خود را به صورت یك «ناآرامی در قلب» نشان می دهد.13
بنگرید كه تا چه اندازه این تعبیر با تعبیر قرآن شباهت دارد:
معیشة ضنكاً = زندگی سخت، دشوار و غیرقابل تحمل
گمان می كنم قرآن نیز برای به سطح خودآگاه آوردن خدا از سطح ناخودآگاه روحی مشركان بود كه از آنها به گونه ای پرسش می كرد كه آنان ناگزیر از اعتراف به وجود خدا و خالق بودن او می شوند.
قرآن كریم درباره كسانی كه به كتب الهی كفر می ورزیدند و بر تقلید از پدران خویش اصرار داشتند و در شرك و كفر غوطه ور بودند، می فرماید:
«ولئن سألتهم من خلق السموات و الأرض لیقولنّ الله قل الحمد للّه بل اكثرهم لایعلمون» لقمان/25
واگر از آنها بپرسی: چه كسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ هرآینه خواهند گفت: «خدا» بگو: «ستایش از آن خداست»، ولی بیشترشان نمی دانند.
در اصل هدف انبیا نیز همین بود كه آن میثاق فطری انسانها را به یادشان بیاورند، و به تعبیر روان درمانی ازناخودآگاه روحی شان به سطح خودآگاه بیاورند.
امام علی(ع) درباره هدف دعوت انبیاء و روش كاری آنان می فرماید:
«فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذكّروهم منسی نعمته.»14
پس پیامبران را به میان ایشان فرستاد و آنان را به سوی ایشان روانه كرد، تا از مردم بخواهند كه آن پیمان را كه خلقتشان بر آن سرشته به جای آرند و نعمت او را كه از یاد برده اند فرایاد آورند…
باید دانست «فطرت» همان بخش ناخودآگاه روحی یا روحانی كه فرانكل مطرح می كند نیست؛ فطرت قسمت مهمی از سرشت انسان است كه خداخواهی و خداجویی در آن نهاده شده است، كه هرگاه خواسته او برآورده نشود و سركوب شود، به ناخودآگاه روحی فرستاده می شود، یعنی فطرت چیزی است كه می تواند خواسته اش در سطح خودآگاه روحی ارضا شود، و یا سركوب شود و در سطح ناخودآگاه پناه گیرد. بنابراین فطرت شامل هر دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه روحی می شود.
در صورت سركوب حس مذهبی و خداجویی این نیاز فطرت به ناخودآگاه سپرده شده و شخص دچار بیماری می شود، قرآن نیز راه درمان آن را به یاد آوردن میثاق فطرت و به خودآگاه آوردن اعتقاد و رابطه با آفریدگار هستی می داند، و چنین كسانی را ازبیم و هراس و نومیدی و خلأ وجودی رها و آزاد می داند:
«ان الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون» احقاف/13
به تحقیق كسانی كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس [در این راه] ایستادگی كردند، بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.
1. گروهی از مستشرقان، دائرة المعارف الاسلامیة، 5/373.
2. شولتس، دوآن، روان شناسی كمال، الگوهای شخصیت سالم، ترجمه گیتی خوشدل، تهران، نشر نو، 1369.
3. فرانكل، ویكتور، خدا در ناخودآگاه، ترجمه ابراهیم یزدی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1375.
4. همان، 44.
5. همان، 46.
6. همان، 100.
7. همان.
8. همان، 105.
9. همان، 108.
10. همان، 110.
11.همان، 111.
12. همان، 79.
13. همان، 107.
14. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه اول.