بررسی دلالت عبارت «تبیان کل شیء» بر جامعیت قرآن
چکیده
مساله «جامعیت قرآن کریم» و گستره آن، از مباحث مهم قرآنی و دارای نقش بنیادین در فهم و تفسیر آن است. پژوهشگران برای تبیین قلمرو قرآن، به آیاتی استدلال کرده اند و مهم ترین آنها، عبارت «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء» است. به رغم مباحث ارزشمندی که در این باره بیان کرده اند، واکاوی آن می تواند برخی از زوایای آن را روشن تر کند. این جستار با روشی توصیفی- تحلیلی، دیدگاههای مفسران در باره تبیان بودن قرآن را مورد بررسی قرار داده است. تامل در مفهوم تبیان، چگونگی بیان آموزه ها و معارف در قرآن و روایات مربوط به جامعیت، نشان از آن دارد که قرآن مشتمل بر بیان هر چیزی است که نیاز به تبیین دارد؛ بنا بر این، قرآن تبیان همه چیز اعم از آنچه مربوط به هدایت است و رنگ و بوی دینی دارد و هر آنچه غیر دینی است و به ظاهر مربوط به دین نیست. هر چند برخی جزئیات به صورت تفصیلی و برخی دیگر به صورت اجمالی در قرآن آمده است و قرآن خود بیان آنها را به سنت پیامبر و معصومان (ع) و قواعد عقلائی، زبانی و عملی برگرفته از آن دو، واگذار کرده است.
کلمات کلیدی
قرآن, جامعیت, تبیان, قلمرو قرآن, علوم استنباطی از قرآن
مقدمه
مــسئلۀ «جامعيــت قــرآن کــريم » از مبــاحثي اســت کــه از ديربــاز توجــه دانــشمندان و قرآن پژوهان را به خود جلـب کـرده و در شـناخت قـرآن و چگـونگي فهـم و تفـسير آن نقشي بـه سـزا ايفـا نموده است . نوع نگاه هـر مـفسري بـه گستره موضوعات و مسائل قـرآن و نيز چگونگي و ميزان بيان آن ها در برداشت او از معاني و مقاصد آيات و بالتبع ، نحؤە تعامل وي با اين کتاب الهي و بهره گيري از آن تـأثيرگذار اسـت . بـا تفاوت نوع نگرش بـه جامعيت قرآن ، چگونگي تـفسير بـسياري از آيات و در نتيجه ، ترسيم محدودٔە رهنمودها، قوانين و احکام قرآن و ميزان نقش آفريني آن در زندگي انسان نيز متفاوت خواهـد شـد.
اما اصطلاح «جـامعيت قـرآن » از واژگـان نوپيداي حوزٔە علوم قرآني است که شايد نتـوان براي آنـ به معنايي که امروز در مباحث علوم قرآن و مباني تفسير رايج و مصطلح اسـت ، عينا سابقه و کاربردي در آثار پيشينيان يافت ، بـلکه نـظريات مـربوط و مرتبط با اين عنـوان در ذيل مباحثي چـون «علـوم اسـتنباطي از قـرآن » (ر.ک : سـيوطي ، ١۴٠۴: ٣٩٣/٢) و يـا در کتب تـفسيري (طـبري ، ١۴١٢: ١٠٨/١۴؛ طوسي ، بيتا: ۴١٨/۶؛ رازي ، ١۴٢٠: ٢۵٨/٢٠) ذيل آيات مشتمل بر تعابيري چون ) تياتالکل شي ء( يا )تفصيلالکل شي ء( يا )مافرطنافي ١لکتاب م-ن شي ء(، همواره در معرض تـوجه و بـحث قـرآن پژوهان و مفسران بوده و گاهي نيز با عنـوان «قلمرو قرآن » يا «کمال قرآن » بـه آن پرداخـته شـده است .
در باب جامعيت قرآن موضوعات و مسائل مختلفي مطـرح يـا قابـل طـرح و بررسـي است. به رغـم بـحث هـاي گسترده دربارٔە اين موضوع نه تنها غبار کهنگي بـر آن ننشـسته بلکه با تحولات گستردٔە عـصر کـنوني طراوتي تـازه يافتـه و همچنـان موضـوع کـاوش و پژوهش دانشمندان علوم قرآني قرار گرفتـه اســت . از ســويي ، ظــاهر برخـي آيـات قـرآن کريم و نيز انبوه روايات ، نشان از جامعيت قرآن نه تنها در قلمرو موضوعات ديني کـه در هـمۀ عرصه ها دارد. از سوي ديگر، بيان نشدن همۀ جزئيات آموزه هاي ديني و غير بـشري در قـرآن ، اين گـسترٔە گسترده را برنمي تابد.
ميان مفسران قرآن اختلاف است که آيا آيات ١،٣٨ ٢۵٩ و ٣١١۴ سورٔە انعـام مربـوط به قلمرو بـيانات قـرآن کريم اند يا نه . اين اختلاف دربـارٔە آيـات ٣٨ و ۵٩ از آنجـا ناشـي ٣٧مي شود که مـراد از «کـتاب » در اين دو آيه ، «قـرآن کـريم » اسـت يـا «لـوح محفـوظ » و «علم خدا». گروهي از مفسران ترجيح داده اند «کتاب » را در اين آيه به «قـرآن » تـفـسير کـنند (فيض کاشاني ، ١۴١٨: ٣١/١؛ رازي ، ١۴٢٠: ۵٢۶/١٢). کساني اين تفسير را بعيد دانسته و آن را به «لوح محفوظ » يا «علم الهـي » تـفسير کـرده انـد (ابـن عاشـور، بـيتـا: ٩٠/۶). بيـشتر مفسران تنها به يادکرد اين دو احتمال بسنده کرده اند (طوسي ، بـيتا: ١٢٨/۴؛ طـبرسـي ، ١٣٧٢:
۴۶٢/۴؛ طباطبايي ، ١۴١٧: ٨١/٣؛ مدرسي ، ١۴١٩: ۵٨/٣).
ً
اختلاف نظر دربارٔە آيۀ ١١۴ سورٔە انعام ناشي از اين است که «مفصلا» را بـه مـعنـاي «روشن ، بدون ابهام و غير مخـتلط بـودن احـکـام و مـعـارف » آن بـگيـريم (طوسـي ، بـيتـا: ٣۴٠/۴؛ طباطبـايي ، ١۴١٧: ١٠۶/٧) و يا همانند مرحوم طبرسي بـه مـعنـاي «بيـان کننـدٔە تمـام نيازهاي بشر» بدانيم (١٣٧٢: ۵۴۶/۴) که در اين صورت ، اين آيه نيز هم مـضمون بـا آيۀ ٨٩ سورٔە نحل مي شود. امـا نـسبت به آيۀ ٨٩ سـورٔە نـحل ٤ اتـفاق نظر وجود دارد کـه در بـاب قلمرو بـيانات قـرآن است .
روشن است که بررسي همۀ زواياي موضوع جامعيـت قـرآن از حوصـلۀ ايـن جـستار بـيرون اسـت و مجالي بس فراخ مي طلبد. مـا در اين مقال در پي بررسي و مطالعۀ يکـي از مـهم ترين آياتي هستيم که بـسياري از مـفسران و پژوهـشگران قرآنـي بـا اسـتناد بـه آن ، بـر
جامعيت قرآن استدلال کرده اند. دلالت عبارت مـعروف و پربـسامد «تبيان کل شي ء» بر جـامعيت قـرآن ، مـوضوع اين جستار است .
١. )ومـامن د١بـة في ١لأرض ولاطائريطبر جبناحيه إلاأمـم أمـثالکم مافرطنافي ١لکتاب من شي ء ثمإلي ربهيحشرون (.
٢. )وعندمفاحت ١لغيب لايعلمهاإلاهوويعلممافي ١لبرو١بح وماتسقط من ورقة إلايعـلمهاولاحبة فـي ظلمات ١لأرض ولارطب ولاي-ابس إلا
ِ
ّ
في کتاب مـبين (.
٣. )أفـغ-بر١لله أبـتغ-ي حـکم-اوهـ-و١ل-ذي أت-زل إل-يکم ١لکت-اب مف-صـلاو١ل-ذين آتن-اهم١لکت-اب يعلم-ون أت-ه من-زل م-ن رب-ک ب-ا قف-لا حخ تکوتن من ١لممترين (.
٤. )ويم تبعث في کل أمة شهيد١عل-هـمم-ن أنـف-سهم وجئن-اب-ک ش-هيد١عه-ؤلاءوتزلن-اعلي-ک ١لکـت-اب تـيات-الک-ل شـي ء وه-دي ورحـم-ة
وبـشري لمسلمين (.
مفهوم شـناسي واژگـان
کتاب : مادٔە «کتب » ٣١٩ بار در قرآن کريم بـه کـار رفتـه اسـت . از ايـن ميـان ١٧١ بـار ٣٨ «الکتاب » و ٧٣ بار «کتاب » بـه صـورت مـضاف يا غيـر مـضاف اسـت . هرچنـد برخـي قرآن پژوهـان بـراي واژٔە «کـتاب » چـهارده مـعنا هـمچون : نامۀ اعمال (ر.ک : اسراء/ ١٣)، لـوح محفوظ (ر.ک : بـروج / ٢٢)، حکم (ر.ک : نـساء/ ١٠٣)، مـدت معـين (ر.ک : بقـره / ٢٣٨)، دليـل استوار (ر.ک : حـج / ٨)، نوشته (ر.ک : اعـراف / ١۴۵)، نامـه (ر.ک : نمـل / ٢٩)، مکاتبـه و قـرارداد
َ
(ر.ک : نور/ ٣٣) و... برشمرده اند، به اتفاق مفسران مـراد از «کتـاب » در آيـۀ )وتـزلن-اعلي-ک ١لکتاب تياتالکل شي ء( قرآن است .
تبيان : برخي واژه شناسان و مفسران بر آن انـد کـه تبيـان (بـه کـسر تـا) مـصدر اسـت
هرچند نوعا مصادر بر وزن «تفعال » مانند تذکار و تکرار به فـتح تـا ميآيد (اندلسي ، ١۴٢٢: ۵٨٢/۶؛ آلوسي ، ١۴١۵: ۴۵۴/٧؛ رازي ، ١۴٢٠: ٢۵٨/٢٠؛ ابن عاشور، بيتا: ٢٠۴/١٣). کساني نيز آن را اسم مي دانند که معناي مـصدري دارد (ابـن عطيـه اندلـسي ، ١۴٢٢: ۴١۵/٣؛ مکـارم شـيرازي ،
١٣٧۴: ٣۶١/١١). چه آن را مصدر بدانيم يا اسم مصدر، جمعي بر آن اند که تـبيـان و بـيـان به يک معناست (ابن منظور، ١۴١٢: ١، مادٔە بين ؛ طوسي ، بيتا: ۴١٨/۶؛ شبر، ١۴١٢: ٢٧۵). از نظر برخي تبيان به معناي بيان امر مشکل (طبرسي ، ١٣٧٢: ۵٨۶/۶) و يا بيان روشن است (زحيلي ،
١۴٢٢: ١٢٩۴/٢). بـرخي ديگـر از مفسران ، آن را مصدري مي دانـند کــه بـر مبالغـه دلالـت مي کند و از آنجا که از اين مصدر، اسم فاعل اراده شده ، مبالغۀ آن مضاعف شده است
(ابن عاشور، بيتا: ٢٠۴/١٣). نصب تبيان يا بدان جهت است که مـفعول لاجـله است (همـان )
و يا حال (آلوسـي ، ١۴١۵: ۴۵۴/٧). بـرايند سخن مفسران و واژه شناسان آن است که مـراد از «کتاب » قرآن و مقصود از «تبيان » بيان واضح و روشن اسـت . ديـدگاه مفـسران دربـارٔە مفهوم «کل شي ء» در مباحث آينده بررسي خواهد شد.
دلالت آيه بر جامعيت قرآن
انديشمندان اسـلامي و مـفسران قرآن کريم برداشت ها و تفاسير گوناگوني از دلالت ايـن
آيه بر جامعيت قرآن دارند که مي توان آن ها را به چند گروه تقسيم کرد:
١ـ ديدگاه بيشينه اي
طرف داران اين نظريه ، بر جامعيت قرآن و فراگيري گستردٔە مفهـوم «تـبيـان کــل شـي ء»
تـأکيد مـي کننـد. امـا در چگـونگي و توضـيح ايـن جامعيـت و فراگيـري ديـدگاه هـايي ٣٩
گوناگون بيان داشته اند از جمله :
الف ) جامعيت مطلق قـرآن
کساني از مفسران بر اين باورند که در قرآن از هيچ نکته و مسئله اي غفلت نـشده اسـت و هـر آنچه نياز انسان است ـچه نيازهاي ديني و چه نيازهايي که وصف ديني ندارندـ در قرآن هست (سيوطي ، ١۴٠۴: ٢۵/٣). بـنابراين ، ظـاهر اطلاق «تبيان کل شي ء» مراد اسـت ؛ يعنـي قرآن کريم نه تنها تمام احـکام ، مـعارف و آمـوزه هاي ديني را بيان کرده است بلکه جـامع همۀ دانش هاي پيشين و پسين است . در نگاه آنـان ، آموزه هاي قـرآن همـۀ علـوم دينـي و مادي ، اعم از نظري و تجربي ، کلي و جزئي و حـتي دانش هايي ماننـد شــيمي ، فـيزيـک و... را شامل مي شود. طرف داران اين نظريه معتقدند که «قرآن علوم اولين و آخـرين را جمع کرده است » . برخي از ايشان نيز با اسـتناد بـه آيـات قـرآن در صـدد اثبـات برخـي نظريه هاي علمي جديد برآمده اند.
سيوطي در تـأييد اين نظريه که پيش از او نيز وجود داشته است ، به دو آيۀ )م-افرطن-افي ١لکت-اب م--ن شي ء( (انعــام / ٣٨) و )وتزلن-اعلي--ک ١لکت--اب تيات--الک--ل شي ء( (نحــل / ٨٩) اســتناد مي کند. او از روايات نيز مؤيداتي بر اين قول مي افزايد (١۴٠۴: ٢۵/٣).
نيز ابن کثير پس از نـقل کـلام ابن مسعود دربارٔە نهفته بودن همۀ دانش ها و همه چيز
در قرآن و نيز سخن مجاهد مبني بر بودن هر حلال و حرام در آن مي گويد:
سخن ابن مسعود گسترده تر و فراگيرتر است ؛ زيرا هـر دانـش سودمند اعم از گـزارش آنچه گذشته و دانستن آنچه در پيش است و هر حلال و حرام و آنچه مردم در کارهـاي دنيايي و دين و گذران زندگي و عالم رستاخيز بدان نيازمندند، در قرآن بيان شده اسـت (ابن کثير، ١۴١٩: ۶٠۴/٢).
فيض کـاشاني پس از يادکـرد رواياتي که بر جامعيـت قـرآن دلالـت دارنـد، خلاصـۀ سخن کسي را ميآورد که از او با عنوان «بعض أهل المعرفة » ياد مي کنـد. وي پـس از تقسيم دانش انسان به دو نوع جزئي و حسي و کلي و مطلق مـي گـويد: هـر کس چگونگي اين دانش (علم کـلي ) را بـدانـد، مـعنـا و مفهـوم آيـۀ مبارکـۀ )وتزلن-ا ۴٠ عليک ١لکتاب تياتالکل شي ء( را به حقيقت درمي يابد و به واقـع گـواهي مـي دهـد کـه
همۀ دانش ها و مـفاهيم در قـرآن کـريم وجود دارد (١۴١٨: ۵٠/١، المقدمة السابعه ).
کساني از دانشمندان علوم قرآني و اسـلامي هـمچون غزالي ١ و زرکشي ٢ بـا اشـاره بـه آياتي از قرآن تلاش کرده اند ديدگاه جامعيت مطلق قرآن را استوار نمايند.
اين ديدگاه به مـحي الدين عـربي ، اسـکندراني ، طنطاوي ٣ و حسن البنـاء (البنـاء، ١۴٢٣: ٢٢٣)، نسبت داده شده است .
عده اي از اين هم فـراتر رفته و مدعي شده اند که برخورد درست با قرآن مي توانـد مـا را از کاروان پرشتاب جهاني علم هم جـلوتر بـبرد و مــي تـوانيم از طريـق آن بـه کـشفيات جديد علمي نائل آييم . از نظر ايشان اگر مـا بـا آيات قرآني ناظر به آفـرينش همـان گونـه
عمل مي کرديم که با آيات فقهي ، در اين صورت مـي تـوانـستيم هـمـان گونـه کـه احکـام
١. غزالي در پاسخ به اين سؤال که آيا دانش هايي همچون پزشـکي ، نـجوم ، سـحر و... در قـرآن وجـود دارد، ميگويد: همۀ اين دانش هايي را که برشمرديم بيرون از قرآن نيـست ؛ زيـرا همـۀ آن هــا بـرگرفتـه از دريـاي شـناخت افعال خداوند است . او در ادامه با يادکرد آيۀ )إذ١مرضت فهوي-شفين ( مي نويسد: اين فعل خداونـد را کـسي مـي فهمد که طب را به طور کامل بشناسد؛ زيرا طب چيزي جـز شـناخت مـرض ، نــشانه هــاي آن و شـناخت شفا و اسباب آن نيست . وي دربارٔە )١لشمس و١قمر حبسبان (؛ )وقدره من-ازل لتعلم-و ع-دد١ل-سنين و١ -ساب (؛ )وخسف ١لقـمر*وجـمع ١لشمس و١قمر(؛ )يجخ ١لليل في ١لنهار(؛ )و١لشمس جتري لمستقرله-ا( و... اظهار مي دارد کـه مفهـوم اينـ آياتـ را کـسي مي فهمد که چگونگي ترکيب آسمان ها و زمين را بداند. او پس از يـادکرد نمونـه هـاي ديگري مي نـويسد: بـنابراين ، قرآن دربردارندٔە همۀ دانش هـاي پيـشينيان و پـسينيان اسـت (غزالـي ، ١٩٨۵: ۴۴ـ۴٧).
٢. زرکشي با اخـتصاص فـصلي بـه اين ادعا که دانش هاي پيشينيان و پسينيان در قرآن وجود دارد، ميگويـد:
«آن کس که خداوند به وي فهم و درک عـطا کـرده بـاشد مي تواند همه چيز را از قرآن اسـتخراج کنـد تـا آنجا که برخي مـدت عـمر پيامبر را که ۶٣ سال است از آيۀ )ولن يؤخر١لله نفساإذ١جاء أجلها( در سـورٔە منـافقين استنباط کرده اند؛ زيرا در آغاز سورٔە ۶٣ قرآن واقـع شـده و بعد از آن سورٔە تغابن واقع شده که بيانگر غبن امت به دليل از دست دادن پيامـبر اسـت . نيز سخن عيسي : )قال إني عبد١لله آتـاني١لکتاب ( إلي قـوله )أبـع-ث حي-ا( ٣٣کلمه است و مدت عمـر عيـسي ٣٣ ســال بــود. کـساني زلزلـۀ سـال ٧٠٢ را از آيـۀ )إذ١زلزل-ت ١لأرض ( دريافته بودند؛ زيرا الف برابر با ٢ و ذال برابر با ٧٠٠است . نيز برخي پيشوايان عـرب ، فـتح بيت المقدس و رهايي آن را از دست دشـمنان ، بـا حساب جـمل از آغـاز سـورٔە روم فهميده بودند» (١٣٧۶: ١٨١/٢ـ١٨٣).
٣. اشاره به دو کتاب مـعروف تـفسيري است که به شکل افراطي به مسائل علوم و تجربي پرداخته اند: کـشف الاسـرار النورانيه از اسکندراني و الجواهر في تفسير القـرآن از طنطاوي .
فقهي جديد را از آن اسـتخراج مـي کنيم ، بـه کـشفيات جديـد عـلمـي هــم برسـيم . شـيخ طنطاوي جوهري ، امت اسلام را به مطالعه و تأمل در آيـات مربـوط بـه اسـرار عــالم فــرا
مي خواند و مي نويسد:
دانـش هـا بـر دو گونه اند: اول ، دانـش آفـاق و انفس يعني دانش جـهان بـالا و پايين ؛ دوم ، دانش شريعت . همچنان که پدرانمان در قضاوت تخـصص داشـتند مـا بايـد در همـۀ دانش ها مـتخصص شـويم ؛ زيرا دين ما چنين فرمان مي دهـد (١٣۵٠: ٧/١).
او در جـايي ديگر مـي گـويد:
تـعداد کمي از آيات مربوط به مـيراث اسـت در حـالي کـه آيـات مربـوط بـه عجايـب جهان ، بيش از هفتصد آيه است . نمي دانم چرا آنچـه پـدرانـمان دربــارٔە آيـات ميـراث انجام دادند ما دربارٔە آيات مـربوط بـه هـستي انـجام نـمي دهيم (همان : ١٩/٣).
اگـرچه اين ديدگـاه در ميان پژوهـشگران علـوم قرآنـي و مفـسران مـتن وحيـاني اقبـال چنداني نيافت ، هميشه در هر عصري طرف داراني هـرچند انـدک داشـته است .
نقد ديدگاه جامعيت مطلق قرآن
اگـر آن چـنان کـه از ظـواهر سـخنان طـرف داران نظريۀ جامعيت مطلق قرآن برميآيـد آن هـا بر اين باور باشند که همۀ دانش ها اعم از ديني و غيـر دينـي در قـرآن و در قالـب همـين الفاظ بيان شده است ، افـزون بر اينکه آيات مورد استناد، دلالتي بر جامعيت ادعايي آن ها ندارد، سؤالات و ابهامات جدي دربارٔە اين نظريه وجود دارد:
١. جاي اين پرسش هـست کـه اگـر همـۀ ايـن دانـش هـا در قـرآن وجـود دارد چـرا هـيچ يک از اين مـفسران و قرآن پژوهان ، موفق به کـشفي جديـد در عرصـۀ علـوم تجربـي نشده اند؟ چرا هيچ گاه در آغاز، به اين دانش ها دست نيافتند و هميـشه منتظـر بودنـد تـا غربيان و ديگران دست به نـوآوري عـلمي بزنند و آنگاه آنان در صدد برآينـد تـا شـاهدي قرآني براي آن بيابند؟ طرف داران اين نظريه نتوانسته اند نمونه اي عيني براي مدعاي خود بيابند.
جالب اينکه برخي مـي گـويند علت پيشرفت غربيان آن اسـت کـه آنان به مطالعۀ قـرآن پرداختند و اين آموزه ها را فراگرفتند و از آن ها استفاده کردند. شگفتا! چگونه است کـه بيگانگان ، قرآن را بهتر از صحابه و تابعان و مفسران مي فـهميدند و نـکات آن را عميـق تـر درمي يافـتند.
۴٢ ٢. اگـر قرآن به زبان عربي آشکار بر پيامبر نازل شده است دلالت هاي آن نيز بايد در چارچوب آن زبان باشد. دلالت الفاظ عربي محدود است و از هر لفظي نمـي تـوان هـر معنايي را برداشت کرد. بـر اين پايه ، از الفـاظ و عبارات قرآني نمي توان همۀ مـسائل خـرد و کلان يک دانش را که گاه افزون بر ده ها هزار مسئله است دريافـت تـا چـه رسـد بـه انبوه مسائل همۀ دانش ها. نگاهي به آيات قـرآن خـود شاهد اين مـدعاست کـه از مطالعـۀ آيات و تأمل در تفسير آن ها اين حجم گسترده از دانش ها به دست نميآيد. اگـر گفتـه شود کـه خداوند بر خلاف متفاهم عرفي و دستور و قواعد زبان عربي ، الفاظ قـرآن را بــه صـورت رمز، نشانۀ برخي دانش ها قرار داده است و بـدين سـان در قـرآن همـۀ دانـش هـا آمده است ، دليل و شاهدي بـر اينـ ادعا وجود ندارد و با بيان بودن قرآن ناسازگار است .
يادکرد اين نکته ضروري اسـت کـه هـرچند رواياتي با اين مـضمون کـه همـه چيـز در قرآن هست در ذيل آيۀ ٨٩ سورٔە نحل وارد شـده (ر.ک : عروسـي حـويزي ، ١۴١۵: ٧۵/٣) ايـن روايات دلالت ندارد کـه همۀ جزئيات اين دانش ها در قالب همين الفاظ بيان شده باشد، به ويژه اينـکه برخـي از ايـن روايـات دلالـت دارد کــه فـهـم چنـين آيـاتي اختـصاص بـه ائمه ع دارد.
٣. در بسياري از موارد، تلاش برخي مفسران در جستجوي شـواهد قرآنـي بـر تأييـد يافته هاي علمي جديد، به تحميل ديدگاه هاي آنان بر آيات قرآن انجاميده است و گـاهي چنان رسـواست که به طنز و شوخي بيشتر مي ماند و از ساحت مقدس و الهي قرآن بسي دور است ؛ براي نمونه ، سيوطي از ابوبکر مجاهد نقل مي کند که روزي گفت در جهان چيزي نيست که در قرآن نباشد . از او سؤال شـد در کـجاي قرآن از کاروان سرا يـاد شـده است ؟ گفت در اين آيه : )ليس عل-يکم جن-اح أن ت-دخلو١بيوت-اغ-برم-سکوتة فيه-امت-اع لک-م ( (نـور/ ٢٩) (سيوطي ، ١۴٠۴: ٢۶/۴، نوع ۶۵؛ معرفت ، ١۴١٧: ١۴/۶) و يا از ابن عباس نقل مي کنـد کـه
١. اين ادعا که هـمۀ پيشـرفت هاي غربيان بـه علـت آشـنايي آنـان بـا قـرآن بـوده اسـت در بيانـات شـفاهي و سخنراني هاي برخي از گويندگان شنيده مي شود (براي نمونه ر.ک : نشست روششناسي توليد علم قرآني، قابل دسترسي در وبـگاه <www.quranexpo.com//http:>).
اگـر زمام شترم را گم کنم آن را در قرآن مي جويم (سيوطي ، ١۴٠۴: ٢۶/۴).
۴. تفسير آيات بر اساس فرضيه هـاي علمـي موجـود، کـاري بـس دشـوار و ظريـف
است ؛ زيرا علم حالت ثبات ندارد و با پيشرفت زمان گـسترش و دگـرگوني پيدا مـي کند و ۴٣چه بسا نظريه اي عـلمي ـچـه رسـد به فرضيه ـ که روزگاري قطعيت داشته است ، روز ديگر، خلاف آن اثبات شود. لذا اگر آيات قرآن را با فرضيه هاي ناپايدار علمـي تفـسير کنـيم ، مـعـاني قــرآن را کــه ثبـات و واقعيتـي اسـتوار دارنـد، متزلـزل مـي کنـيم و آن را نـااسـتوار مـي سازيم . به اين نکته بايد توجه داشت که هرگز نبايد ميان ديـدگاه هـاي اسـتوار ديـن و فراورده هاي ناپايدار علم پيوندي نـاگسستني ايجـاد نـمود.
به نظر مي رسد اين ادعا که قرآن جزئيات همۀ دانـش ها را در بـر دارد زمـاني بـه اوج خود رسيد که در عصر جديد، تمدن مادي پس از رنـسانس و حاکميـت مطلـق دانـش تجربي ، برتري بـي چـون و چـراي خود را استوار کـرد و مـسلمانان در برابـر پيـشرفت هـاي خيره کنندٔە غربيان در دانـش هـاي تجربـي و توفيـق نـسبي آنـان در مهـار طبيعـت ، دچـار خـودکم بينـي و خودبـاختگي شـده بودنـد. در ايـن زمـان ، دانـشوران مـسلمان بــا ســيل بـنيان براندازي مواجه شدند که نه تنها ادعاي کارآمدي در عرصۀ زندگي مادي را داشــت بـلکه دعـوي کشف رازهاي هستي در تمام عرصه ها و تعيين کنندٔە تکليف عـالم و آدم را داشت و اين همه در هنگامه اي رخ مـي نـمود کـه سکۀ دين در غرب مسيحي و در جهـان اسلام (پس از افول و انحطاطي کـه بـدان مبـتلا شـده بـود) روزبـه روز رواج خــود را از دسـت مي داد.
در چنين نبرد نابرابري بود که بار ديگر نوانديشان مسلمان به تکاپو افـتادند تــا فـاصـلۀ ژرف ميان سنت و دين داري را با تجدد و تمدن از ميان بردارند. آنان چارٔە کار را در آن ديدند که دست پيش گـيرند و ادعـا نمايند که اين دانش ها در قـرآن آمـده اسـت و اگـر غربيان پيشرفت کرده و مسلمانان دچـار انـحطاط عـلمي شـده انـد بـه جهـت رويگردانـي آنان از قرآن بوده است . آنان در اين راه بـسيار بـزرگ نمـايي کردنـد و بــه گـزافـه سـخن گفتند و هر گاه از مغرب زمين ، خبر از کشفي نو و ابتکاري تازه مـي رسـيد دسـت به کـار مي شدند تا شاهدي قرآني بر آن بيابند و به تأويل هاي عجيبي دست مــي يازيدنــد. گـفتـه شــده اســت کــه گروهــي از نوانديــشان چــون عبــدالرحمن کــواکبي (١٣٢٠ق.)، سيداحمدخان هندي (١٨٩٨ م.)، سيداميرعلي (١٣۴٧ ق.)، شـيخ مـحمد عبده (١٩٠۵ م.)، سيد رشيد رضا (١٩٣۵ م.)، طنطاوي ، مؤلف جواهر القـرآن، عبـدالرزاق نوفـل مـصري ، ۴۴ مؤلف القرآن و العلم الحديث و... در صـدد بـرآمدند تا معارف و احکام اسلام را منطبـق با قوانين علمي بدانند تا از قافلۀ تـمدن و دانـش عقب نمانند!
اين مرعوبيت باعث شد برخي از ايـن نـوانديـشان تــا آنـجـا پـيش رونـد کـه در مقـام تشريح فوايد جسماني و اجـتمـاعي عـبـادات و فـرايض شـرعي برآينـد و معيـار حقانيـت اسلام را توافق با قوانين علمي مربوط به طـبيعت بـدانند و به تطبيق آيات قرآن با عـلوم روز و حـتي تأويل نـاراست آنـ هـا دست يازند (ر.ک : خرمشاهي ، بيتا:۶٢).
ب) جامعيت اسـتقلالي و تـفصيلي قرآن نسبت به همۀ آموزه ها و معارف ديني
طرف داران اين نـظريه بـه فراگيري آموزه هاي قرآن نسبت بـه موضوعات غير ديني بـاورمند نـيستند اما بر استقلال قرآن در بـيان تـفصيلي همۀ آموزه ها و معارف ديني پاي مي فشارند.
آنان با استناد به برخي آيات قـرآن بـه ويژه آيـۀ ٨٩ سـورٔە نحـل ، در دريافـت آمـوزه هــاي دينـي ، تـنها بر قرآن تـکيه مـي کنند و نقـش سـاير مـنـابع دينــي بـه ويـژه «سـنت » را ناديـده مي انگارند. اکنون از اين جريان با عنوان «قرآنيون » يـا «قـرآن بـسندگان » يـاد مــي شــود، هرچند هواداران اين جريان بيـشتر از عنـوان «أهــل القــرآن » اسـتفاده مــي کـننـد. پيـشـينۀ اين جريان فکري را بـايد در گفتۀ «حسبنا کتاب الله » ديد که از آغـازين روزهـاي نـزول وحي گاه به طور صريح و زماني با اشـاره و کـنايه مطرح شده اسـت . در روزگـاران پـس از آن تـا قـرن سـوم ، نـشانه هـايي از آن را مي توان يافــت . ايـن ديـدگـاه کـه بـراي دوران هـاي پياپي در کمون به سر مي برد در دو قرن اخير با تأثيرپذيري از جريان خاورشناسان ، ابتـدا در مـصر و شـبه قـارٔە هنـد و سـپس در ميـان سـاير مـسلمانان تـا حــدودي گــسترش يافـتـه اسـت .
اين ديدگـاه افـراطي در رويکرد به قرآن و ناديده گرفتن سنت ، در ميان بيشتر مفـسران
١. از طرف داران مصري اين نظريه مي توان از: محمد توفيق صدقي ، اسماعيل احمد ادهم ، محمـد شـحرور و... نام برد. برخي از طرف داران اينـ نظريه در شبه قاره عبـارت انـد از: عبـدالله جکرالـوي ، احمدالـدين امرتسري ، غلام پرويز و... (براي اطلاع بيشتر دربارٔە طـرف داران و ديـدگاه هـاي ايـن جريـان ، بـه کتـاب جريانشناسي قرآنبسندگي از نگارنده مراجعه شود).فريقين اقبال چنداني نيافته و بـه شــدت نقـد گرديـده اسـت . سـنت از چنـان جايگـاهي برخوردار است که هر گونه انديشه اي که متضمن بي مهري به آن باشد از آغاز محکـوم به شکست است . ۴۵
البته بايد توجه داشته باشيم کـه اينـ جريان افراطي را با جريـان معتـدل «طـرف داران شيؤە تفسيري قرآن به قرآن » يا «مفسران قـرآنگـرا» خلـط نکنـيم . هرچنـد ايـن جريـان اعتدالي نيز در صدد است کـه مـلاک و محور تفسير را خود بيانات قـرآن قــرار دهـد و از روشنگري ها و اشارات قرآني در فهم مفاهيم آيات مدد جويد. طرف داران اين جريان بر اين باورند که قرآني که نور، روشن و روشنگر همه چيز است به غـير خـود نيازمند نيست حتي اگـر آن غـير، سنت باشد . با اين حال ، آنان جايگاه سنت را در شناخت آمـوزه هـاي دين ناديده نگرفته و آن را يکي از منابع دين در کنار قرآن مي پذيرند، هرچند نقش سنت را به بيان احکام و جزئيات قصص قرآن فرو مـي کـاهند. آنـان همچنـين بـر نقـد روايـات (سنت محکيه ) پاي مي فشارند .
علامه طباطبايي ، احياگر و نظريه پرداز شيؤە تفسير قرآن به قرآن ، با استناد به آياتي که قرآن را تبيان کل شي ء (ر.ک : نحل / ٨٩) و تفصيل هر چـيز )مـاکا ن حديثايف-تـري ولک-ن ت-ديق ١ل--ذي ب--ين يدي-- وتف--صيل ک--ل شي ء وه--دي ورحم--ة لق--وم يؤمن--ون ( (يوســف / ١١١) معرفــي کــرده بــر جامعيت قرآن استدلال کرده است . وي مي نويسد: خـداي سبحان جز به تدبر در آياتش فرا نخوانـده اسـت . پـس هـر اختلافـي را کــه در آيات بـه نـظر آيد، با تدبر برطرف مي کند و او قرآن را هدايت و نـور و تبيـان بـراي هـر چيزي قرار داده است . پس اين نور را چـه مـي شود که از نور غير خودش پرتو ميگيرد و اين چگونه هدايتي است که از هدايت غـير خـودش بـهره مند مي شود و چگونه کتابي که تبيان هر چيزي است ، به کمک غير خـودش روشــن و آشـکار مـي شـود؟ (١۴١٧.(۶/١
در جايي ديگر مي نويسد: حاشا! هرگز چنين نخواهد بود که قـرآن تبيان براي هر چـيزي بـاشد و تبيـان بـراي خـود نباشد (همان : ١١/١).
ايشان همچنين مي نويسد:
هر چيزي که بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختي از اعتقاد و عمل به آن نيازمنـد است در اين کتاب به طور تام و کامل بيان شده است (همو، ١٣۵٣: ٢٣). ۴۶
البـته بررسي کامل نظر علامه طباطبايي و ديگر کساني که بـه بـسنده بـودن قـرآن در تفسير باور دارنـد يـا دسـت کـم برخـي عبـارات آنـان ظهـور در آن دارد، مجـالي ديگـر مي طلبد.
ج) جامعيت قرآن کريم با داشتن بـاطن
در روايات مـتعددي به ظهر و بطن آيات اشاره شده است . قرآن بـا داشـتن بـاطن بيـانگر همه چيز است و افراد عادي به دليل تيرگي دل و نداشتن لياقت لازم ، از رسيدن به تمـام آن معارف عاجزند و فقط پيامبر اکرم ص و ائمۀ اهـل بـيـت ع مـي تواننـد بـه تمـام آن برسند. برخي از قرآن پژوهان (بابايي ، ١٣٨۶: ٣١) اين نظر را پذيرفته اند. بـراي ايـن نظـر، بـه روايات نيز استشهاد شده است ؛ مانند «حقيقت قـرآن را کـسي کـه بـه او خطـاب شـده است ، مـي فـهمد» (کليني ، ١۴٢٣: ٣١٢/٨، ح۴٨۵).
استاد حسن زاده آملي جامعيت را بر اساس فهم زبان قرآن و ذوبطـون بـودن آن معنـا
کرده است : کلمۀ مبارکۀ کل شي ء که انکر نکرات است چيزي را فروگذار نکرده است . پـس چـيـزي نـيست کـه قرآن تبيان آن نباشد . ولي قرآن ، در دسـت انـسان زبـان فهم ، تبيان کل شـي ء و زبان کلمات الله بي انتهاست . اين انسان زبان فهم ، راسخ در علم است (بيتا: ٣).
علامه طباطبايي مي نويسد: آنچه گـفته شـد بـر پايۀ بيان متعارف است کـه عبـارت اسـت از بيـان کــردن مـقاصـد از طريق دلالت لفظي سخن ؛ چون از طريق دلالت لفظي قرآن تنها به کليات مربـوط بـه هدايت راه مي يابيم . امـا روايـاتي وجـود دارد کــه بــر فـراگيـري قـرآن نـسبت بـه همـۀ دانش هاي پيشين ، کنوني و پسين دلالت دارد. اگـر اين روايات درست باشد لازمـۀ آن اين است که معناي واژٔە تبيان را اعم از دلالت لفظي و اشارات پوشيده اي بـدانيم کـه از اسراري پرده برميگيرد و از راه دلالت لفظـي و فـهـم مـتعـارف راهــي بـدان نيـست .(٣٢۵/١٢ :١۴١٧)
هرچند بيان همه چيز در قـرآن بـا توجـه بـه بـطـون آيـات ، بــا ظـواهر برخـي روايـات هماهنگ است ، با در نظر گرفتن آنچه در معناي تبيان (بيان روشن و آشکار) گفته شد، تـفسير تـبيان کـل شي ء به بطون قرآن خلاف ظاهر است و روشن است که تفسير آيات بـر خـلاف ظـاهر، نيازمند دليلي استوار است که نص و يا ظاهرتر نسبت به ظاهر آيه باشـد و ۴٧نمي توان با ظـاهر بـرخي روايات دسـت از ظاهر آيه برداشت .
٢. ديدگاه کمينه اي
طرف داران اين ديدگاه ، تماميت قرآن در ذکر کليات و بيان ارزش ها را مي پذيرنــد. آنــان قرآن را در محدودٔە توصيف جهان بينـي و عقايـد و بيـان ارزش هـاي جـامع مـي داننـد و معتقدند کـه طـرح مـسائل علمي با قدسي بودن ديـن سـازگار نيـست . محمـد عـزه دروزه (١٣٨٣: ٩١/۶) و دکتر سروش (١٣٧٠: ۴٨، ۵٨ و ١٢٢) در اين گروه جـاي دارنـد . اکمال دين در نظر ايـن گـروه عبـارت اسـت از تبيـين کامـل امـور معنـوي و آخرتـي و واگـذاردن علوم انـساني و تـجربي ، از جـمله شيؤە حکومت ، بـه مـردم . برخـي در تأييـد ايـن نظريـه گفته اند:
افزودن سنت رسول الله ص ، توجه بـه سـيرٔە امامان ع و توسل به اجتهاد در کنار قرآن دليل واضح کامل نبودن قرآن به شـمار مـيآيد (پيمـان ، ١٣٧١: ش٢٧/۵ـ٢٨).
اين نظريه بر آن است که قرآن کمال دارد، همان گونه کـه خـود قـرآن بـدان اشــاره کـرده اسـت ولي جامعيت نـدارد. ايـن رأي مبتنـي بـر تفـاوت گذاشـتن ميـان دو مفهـوم جامعيت و کمال است . بـرخي از طـرف داران اين نظريه تلاش کرده اند اين تفـاوت را در ضمن مثالي توضيح دهند: «براي مثال شما مثلثي رسم مي کـنيـد، ايـن مـثلـث در مثلـث بودن کامل است ، ولي البته چهار ضلعي يا پنج ضلعي نيست و کسي نـمي تـوانـد بگويـد که چون اين مثلث چهار ضلعي يا صـد ضــلعي نـيـست پـس نـاقص اسـت . هـدف شـما ترسيم يک مـثلث بـوده است و مثلثي که شما کشيده ايد از اين حيث کامل اسـت ، ولـي البته سه ضلع ، جامع الاضـلاع مـقدور و ممکن نيست ».
اگرچه براي اين نـظريه مـي توان شـواهدي بـيان کـرد؛ براي نمونه با اينکه در قرآن کـريم بـا صراحت از کمال دين «أکملت » و اتمام آن «أتممـت » سـخن بـه ميـان آمـده اسـت اشـاره اي بـه جامعيت آن نشده است .
اشکال عمده اين نـظريه ، مستند نبودن آن بـه دلايـل درون دينــي اســت . ظـاهر آيـات متعدد قرآن ، بـه ويژه آيۀ ٨٩ نـحل و عبارت «تبيان کل شي ء» و مفهوم گستردٔە جامعيت ۴٨ قرآن در روايات ، اين نگاه حداقلي به قـرآن را بـرنمـي تابـد. افـزون بـر ايـن ، طـرح مــسائل عـلمي بـا هدف هدايت و تـربيت نـفوس ضرورت دارد و به قدسي بـودن زيانـ نمي رسـاند.
از سوي ديگر، نقدپذيري به ديني بودن موضوع آسيب وارد نمي کند، چنان کــه احـکـام شرعي به واسطۀ عنصر اجتهاد هـميشه در مـعرض انتقاد قـرار دارنـد.
٣. طـرف داران ديدگاه ميانه ؛ فـراگيري (اجمالي يا تفصيلي ) قرآن نسبت به همۀ آموزه هاي ديني گروه ديگري از مفسران و دانشمندان اسلامي فـراگيري مـطلق آيه را نپذيرفته و به نحـوي آن را قيد زدهـ انـد. بـي تـرديد، قـرآني که در دست مـاست ، بـا دلالت لفظي ، تمام امور دينـي و هدايتي را شامل نمي شود تا چه رسد به اينکه همه چيز اعـم از دينـي و غـيـر دينـي را در بر داشته باشد؛ مثلا دربارٔە نـماز صـدها حـکم وجـود دارد کـه بـيشتر آن ها در قـرآن نيامـده است و يا در روايات آمده است که ١٢۴ هزار پيامبر از سوي خداوند مبعـوث شـده انـد، اما نام و احوال تعداد اندکي از آن ها در قرآن کريم آمده است . قرآن کريم خـود بـه ايـن ُ
مطلب اشاره دارد: ) ورسلاق قصصناهمعليک من قبل ورس-لا نقص-صهم علي-ک ( (نـساء/ ١۶۴)؛ و پيامبراني که آن ها را براي تو نقل کرده ايم و پيامبراني را [نيز بـرانگيختيم ] کـه مـاجراي آن ها را برايت حکايت نکرده ايم .
بنابراين ، بـايد از اطـلاق «کتاب » در آيۀ مورد بحـث دسـت برداشـت و پـذيرفت کـه مراد اعم از بيان اجمالي و بيـان تفـصيلي اسـت . ايـن ديـدگاه کـه بـا توجـه بـه فراوانـي طرف داران آن شايد بتوان آن را ديدگاه مشهور دربارٔە جامعيت قـرآن دانـست ، دو ويژگـي
دارد که آن را از ديدگاه هاي پيش گفته متمايز مي سازد:
١ـ جامعيت قرآن در محدودٔە دين و شرع معنـا مـي يابـد و از آنجـا کـه قـرآن کتـاب هدايت است هـر چـه در اين راستاست در آن نمود يافته است .
٢ـ اين جـامعيت اعـم از بيان تفصيلي و بيان اجمالي با احاله بر سنت است .
بيشتر مفسران و صاحب نظران عصر حاضر و برخي از مفسران پيشين در باب قلمـرو احکام و معارف قرآن ، اين قـول را پذيرفـته اند؛ مانند شيخ طـوسي (بـيتا: ۴١٨/۶)،١ طبرسـي (١٣٧٢: ۵٨٧/۶)،٢ فخــر رازي (١۴٢٠: ۵٢٧/١٢)، ابــن عطيــۀ اندلــسي در المحــرر الــوجيز (١۴٢٢: ٣/ ۴١۵)، ابوحيان اندلسي در البحر المحيط (١۴٢٠: ۵٨٢/۶)، سـيدمحمود آلوسـي ۴٩(١۴١۵: ۴۵١/٧)، سيد قطب (شاذلي ، ١۴١٢: ٢١٨٨/۴)، محمد عبده (١٣۶۶: ٣٩۴/٧ـ٣٩۵)، ابن عاشور (بيتـا: ٢٠۴/١٣) صادقي تهراني (١٣۶۵: ۴۵٠/١۶) سيدمحمدحسين فضل الله (١۴١٩: ٢٧٩/١٣)، مکارم شيرازي (١٣٧۴: ١١٠/١٠) و استاد مـعرفت (١۴١٧: ۶/۶).
عـلامه طباطبايي در ذيل آيـۀ ٣٨ سـورٔە انعـام بـا يـادکرد دو احتمـال دربـارٔە مفهـوم
«کتاب » مي نويسد: از آنجا که قرآن کتاب هدايت است بر پايۀ بيان حقايقي که انسان براي رسيدن به حق و حقيقت از آن ها بـي نـياز نيست ، او را بـه راه راست رهنمون شده و در روشـن سـاختن آنچه سعادت دنيوي و اخروي انسان در گرو آن است کوتاهي نکرده اسـت همچنـان کـه خداوند مي فرمايد: )وتزلناعليک ١لکتاب تياتالکل شي ء( (١۴١٧: ٨١/٧).
همچنين علامه در ذيل آيۀ ٨٩ سورٔە نـحل مـي نـويسد: از آنجا که شأن قرآن هدايت همۀ مـردم اسـت ظـاهر آن اسـت کـه مقـصود از «کـل شي ء» هر آن چيزي اسـت کـه با هدايت يابي انـسان پيونـد دارد و آن هـا عبـارت انـد از آموزه هاي حقيقي مربوط بـه مـبدأ و مـعاد و اخلاق برتر و فرمان هاي الهـي و قـصه هـا و اندرزها (همان : ٣٢۵/١٢).
آية الله مکارم در تفسير اين آيه مي نويسد: ... با مـلاحظۀ شأن نزول و مخاطبين مورد نظر آيه و نيز صـدر و ذيـل آيـه ، بـه خـوبي روشن است که مـقصود از )تياتالکل شي ء( همان فـراگيـري و جـامعيـت احکـام شـرع است . اصولا شعاع دايرٔە مفهوم هر کلام ، با ملاحظۀ جايگاهي که گويند در آن قـرار
١. معني العموم في قوله «لکل شي ء» المراد به من أمور الدين : إما بالنص عليه أو الإحالـة علـي مـا يوجــب العلم من بيان النبي صلي الله عليه وسلم و الحجج القائمين مقامه ، أو إجماع الأمة أو الاستدلال ، لأن هذه الوجوه أصول الدين وطريق موصلة إلي معرفته.
٢. )وتزلناعليک ١لکتاب ( يعني القرآن )تياتالک-ل شي ء( أي بيانا لکل أمر مشکل ومـعناه ليبـين کل شي ء يحتـاج إليه من أمور الشرع فإنه ما من شي ء يحتاج الخلق إليه في أمر من أمور دينهم إلا وهو مبين في الکتـاب إمـا بالتنصيص عليه أو بالإحالة علي ما يوجب العلم مـن بـيان النبي ص والحجج القائمين مقامه أو إجماع الأمة فيکون حکم الجميع في الحاصل مستفادا من القرآنگرفته ، مشخص ميگردد؛ مثلا محمد بن زکريـا کـه کتـاب مـن لايحـضره الطبيـب را نگاشت و يادآور شد کـه تـمامي آنچه مـورد نيـاز اسـت در ايـن کتـاب فـراهم سـاخته ۵٠است ، از جايگاه يک پزشک عالي مقام سخن گفته است ، لذا مقـصود وي از تمـامي
نيازها، در چارچوب نيازهاي پزشکي است . بر همين شيوه مرحوم صدوق کتـاب مــن لايحـضره الفـقيه را تأليف نمود تا مجموع نـيازهاي در مـحدودٔە فـقاهـت را عرضـه کنـد .
همچنين است آنگاه که خداوند بر کرسي تشريع نشسته ، در رابطـه بـا کتـب و شـرايع نازل شده بر پيامبران ، چنين تـعبيري ايفـا کـند که صرفا به جامعيـت جنبـه هـاي تـشريعي نـظر دارد و از آنـجا که قرآن کتاب هدايت و انسان سازي است که براي تکامـل فـرد و جامعه در همۀ جنبه هاي معنوي و مادي نازل شـده اســت و هــدف اصـلي آن ، جهـت بخشيدن به زندگي انسان و آموختن راه سعادت بـه اوست ، روشن مي شود که منظور از همه چيز، تمام اموري است که براي پيمودن اين راه لازم است ، نـه اينکـه قــرآن يـک دائرة المـعارف بـزرگ است که تمام جزئيـات علـوم رياضـي و جغرافيـايي و شـيمي و فيزيک و گياه شـناسي و... در آن آمـده است ، هرچند قرآن همگان را بـه کـسب همـۀ علوم و دانش ها دعوت کرده و گاه گاهي به تـناسـب بـحـث هــاي توحيـدي و تربيتـي ، پرده از روي قـسمت هـاي حـساسي از علـوم و دانـش هـا برداشـته اسـت (ر.ک : مکـارم شـيرازي ، ١٣٧۴: ٣۶٢/١١).
نـقد
هـرچند اين نظريه به خوبي تبيين شده و بسياري از اشکالاتي که بر ديگـر نظريـات وارد شده اسـت بـر اين ديدگـاه وارد نيست ، همچنان ابهاماتي دارد.
١ـ طرف داران اين نظريه به گونه اي از عموميت آيه دست برداشته و مفهوم عام کـل شـي ء را بـه هر چيز مربوط به محدودٔە شـرع و هـدايت فروکاسـته انـد. روشـن اسـت کـه دسـت بـرداشتن از عـموم يا اطلاق آيات در صورت وجود قيد يا مخصص لفظي يـا لبـي ،
نزد عقلا و عرف پذيرفته است امـا اين در صـورتي است که تحفظ بر عموم و يا اطـلاق ، به جهت وجود قيد يا مخصص روشن ، مـمکن نـباشد وگـرنه بايد تا حد امکان تلاش کرد ظواهر آيات حفظ شود. اگر کمي دانش ، محدوديت توانايي و وظــايف ، ســهل انگـاري
در کاربرد واژگان و گاهي گزافه گويي بشر اقتضا مي کند که هـر جـا واژٔە عـامي همچـون
«کل شي ء» در سخن آنـان بـه کـار رود آن را محـدود بـه قلمـرو خاصـي بـدانيم و بـه اصطلاح بـا مـخصص لبـي آن را تخصيص بزنيم آيا مي توان دربارٔە سخن خداوند قـدير و عليم که هـيچ کـدام از آن اقتضائات وجود ندارد و همه چيز محتـاج هـدايت تکـويني و
تشريعي اوست اين گونـه سـخن بگـوييم ؟ اگـر نـگـوييم دربــارٔە سـخن خداونـد چنـين ۵١مخصص لبي وجود ندارد دست کم مي توان در آن تـرديد کـرد.
٢ـ تخصيص مفهوم عام کل شي ء به امـور مـربوط بـه هدايت بـا ظهـور انبـوه روايـات ناهمخوان است بـه گـونه اي که با اين تخصيص ، بايد از بسياري روايات که در ذيـل ايـن آيه وارد شده است و مفهوم بسيار گسترده اي دارد و با ظـاهر آيه هـماهنگ است ، دسـت برداشت . براي روشـن شـدن اين مطلب شـايسته اسـت روايات را بـررسي کنيم.
جامعيت قرآن در روايات
روايات متعددي از ائمۀ اهـل بـيت ع دربارٔە قلمرو قرآن کريم و تفسير آيات مربوط بـه جامعيت آن در کتب روايي و تفسيري نقل شـده کـه ١٩ روايت در تفسير نورالثقلين ، ذيل آيۀ ٨٩ سورٔە نحل آمده اسـت . ٩ تاي آن ها در اصـول کـافي نيز آمده و دست کم پنـج تـا از آن ها صحيح السند است و در مجموع ، بر جامعيت گستردٔە قرآن دلالت دارند.
از برخي روايات استفاده مـي شـود که خبر گذشته و آينده ، بـيان هـمـه چـيـز و يـا خبـر آسمان هـا و زمـين در قرآن کريم وجود دارد. از مـيـان ١٩ روايـت مـوجـود در نـورالثقلين ، روايات ١٧۵، ١٧۶، ١٨٧ و ١٩٠از اين قسم اند؛ مثلا در روايـت ١٧۶ بـا سـند صـحيح از حضرت امام صادق ع نقل شده اسـت : «إن الله تـبارک وتعالي أنزل في القرآن تبيان کـل شـي ء حتي والله مـا تـرک شـيئا تحتاج إليـه العباد حـتي لا يستطيع عبد يقول لو کان هذا أنـزل فـي القـرآن إلا وقـد أنـزل الله فيـه »؛ همانا خداوند تبارک و تـعالي قـرآن را بيانگر هر چيزي قرار داده اســت . حـتـي بــه خــدا سـوگند که رها نـکرده چـيزي را که بندگان خدا به آن احتياج داشته باشند تـا آنجـا کـه کسي نمي تواند بگويد: اي کاش خـداوند آن را در قـرآن بـيان مي کرد و نکرده است .
دسته اي از روايات اشاره دارنـد بـه اينـکـه هـمـه چـيـز در کـتـاب و سـنت و در بيانـات ائمه ع آمده است . روايات ١٧٢ـ١٧۴ و ١٧٧ـ١٨٧ و ١٨٩ از اين دسته انـد. در روايـت صحيح السند ١٨۴ راوي مي گويد: از امام کاظم ع پرسيدم : آيا واقعا همه چيز در کتاب و سنت موجود اسـت يـا مـردم چنين ميگويند؟ حضرت فرمود: «بله ، هـمـه چيـز در کتـاب خـدا و سـنت پيـامبرش هست ». ۵٢ در روايت ١٧٧ آمده است : هر چيزي که امت به آن نياز دارد خداوند در قرآن کريم فرو فرستاده و براي پيـامبرش بيان فرموده است .
در روايت ١٨٩ امام صادق ع مي فرمايد: اگر از آنـچه در قـرآن است براي شما خبر دهم ، تعجب مي کنيد . در بخشي از روايت طولاني از امام کاظم ع دربارٔە علم پيامبر اکـرم ص و انبيـاي الهي و ائمه ع که در اصول کافي و بصائر الدرجات نقل شده ، آمده است : خـدا در کـتابش مي فرمايد: «و اگر قرآني بود که کوه هـا روان مـي شـد يـا زمـين بـدان قطعه قطعه ميگرديد يا مردگان به سخن درميآمدنـد» (رعـد/ ٣١). مـا وارث آن قـرآن هـستيم . عـلاوه بر آنچه خدا براي پيامـبران گـذشته اجازه فرموده [علومي کـه بـه آن هـا داده است ]، همۀ اين هـا را خـدا در قـرآن بـراي مـا مقـرر فرمـوده اسـت . همانـا خـدا مي فرمايد: «هيچ نهاني در آسمان هـا و زمـين نيست ، جز اينکه در کـتابي آشـکار است
(نحل / ٧۵) و باز مي فرمايد: «پس اين کتاب را بـر بنـدگان خـود کـه آنـان را برگزيـده بوديم ، به ميراث داديم » (فـاطر/ ٣٢) و ماييم کساني که خداوندج انتخابمـان کـرده و اين کتاب را که بيان همه چيز در آنـ اسـت ، به ارثمان داده است .
از مجموع روايات استفاده مي شود که همه چيز در قرآن و يا در قرآن و سنت پيـامبر و ائمه ع بيان شده است و مفهـومي بـس گـسترده تـر از بيـان احکـام شـرعي و امـور مربوط به هدايت دارد.
۴. ديدگـاه گـزيده (بيان هـمۀ آنچه نياز به تبيين دارد)
پيش از بيان اين ديدگاه ، براي روشن شدن موضوع ، يادکرد چند نکته لازم است :
الف ) با تـوجه به اينکه «تبيان » به معناي بيان روشن يا حل مشکل است ايـن واژه در جـايي مـعنا مـي يابد که مشکلي وجود داشته باشد و نياز به تبيـين و روشـنگري باشـد . بـه عبارت ديگر، تبيان يعني «تـبيين مـا يحتاج إلي التبيين ».
ب) براي اينکه مفهوم «تبيان » صدق کند لازم نيست که همۀ جزئيـات بــه صــورت مـستقيم و تفصيلي روشن گردد بلکه کفايت مي کنـد کـه کليـات و برخـي جزئيـات بـه
صورت تفـصيلي و مــستقيم و برخـي ديگـر بـه صـورت اجمـالي بيـان شـوند و تفـصيل ۵٣جزئيات آن ها به جايي ديگـر احاله داده شود.
ج) بسيار روشـن اسـت که اگر چيزي خودبه خود روشـن باشـد و يـا در جـايي ديگـر تبيين شده باشد، نياز به تبيين ندارد و تبيين آن به اصطلاح توضيح واضحات و تحـصيل حاصل است .
د) از آنجا که دنيا مقدمۀ آخرت و راهـي بــراي رسـيدن بـه آن اسـت و بـين ايـن دو پيوندي ناگسستني است ، همان طور که دين نمي تواند نسبت به امور مربـوط بـه آخـرت بي تفاوت باشد، نسبت به مسائل دنيوي نيز نمي تواند بـي تفـاوت بـاشـد. عـلـم ، فرهنـگ ، تمدن ، حکومت ، سياست ، اقتصاد، هنر، صنعت ، کـشاورزي ، دامـداري ، خـانواده و... در قلمرو دين هستند و طبيعي است که دين جامع و کامل بايد در باب همۀ آن ها قـانون و ضابطه داشته باشد.
با توجه بـه آنـچه گفته شد، بر اين باوريم که قرآن به حق تبيان کل شي ء اسـت ، اعـم از آنچه مربوط به هدايت است و رنگ و بوي ديني دارد و هر آنچه غير ديني است و به ظاهر مـربوط بـه دين نيست . هرچند همۀ جزئيات احکام دين در قرآن نيامده و بيـان آنـان به سنت پيامبر و معصومان ، اجماع ، حکم عقل و بناي عقلا، قواعد زباني و... واگـذار شده است ، از آنجا که قرآن خود تبيين آيات را بـه پيامـبر و بـه تبع ايشان ، به ائمه ســپرده و دسـتور بـه تعقل و تدبر داده و با اشاره به نزول قرآن بـه زبـان عربـي آشـکار، بـر حجيـت قواعد زباني صحه گذاشته است و از همۀ اين ها صـدها قـاعدٔە اصـولي ، فقهـي ، تفـسيري و... استخراج مي شود، همۀ اين ها قـرآني انـد. نسبت به امور غيـر دينـي هـم همـين طـور است . همۀ مباني و اصول آن ها و برخي جزئيات و قوانين در قرآن و سـنت بـيـان شــده و بـيان بيشتر جزئيات و قوانين آن ها به عقل و تجربۀ بشري و اگذاشـته شـده اســت. اصـولا وقتي خداوند به انسان نيروي عقل و قدرت انديشيدن داده است و او را بـه پايبنـدي بـه آموزه هاي عقلي مـلزم کـرده و دريافـت هاي آن را حجت قرار داده است يعني بناست که انسان در دايرٔە درک عقل به دريافـت هـاي عقلي خود توجه نمايد ضرورت ندارد که بـار ديگر به کمک وحي آن ها را بيان نمايد و بـيـان مــستقيم هـمـۀ جزئيـات و تفاصـيل امـور علمي و غير ديني از طريق وحي ، غير ممکن است . هـمان طـور کـه در روايات بيان شـده ۵۴ است ، عقل حجت دروني و پيامبران حجت بروني براي هدايت اند. از آنجا کـه مـحدودٔە درک عـقل محدود است نقش وحي دست گيري از عقـل اسـت نـه اينکـه عرصـه را بـر عقل تـنگ کـند و آنچه بر عهدٔە عقل است خود عهده دار شود.
جامعيت قرآن به اين معنا نـيست کـه حـاوي تمام تفاصيل و فـروع و جزئيـات مقاصـد خود باشد يا بديهي و خالي از هر گونه پيچيدگي و عمق و دقـت بـه حـساب آيـد، بلکـه بدان معناست که ابهـام و پيچيـدگي حـل ناشـدني نـدارد و در بيـان مقاصـدش گـويـا و رسـاست . ابـهام و غموض لغوي آن در پرتو آگاهي از زبان عربي و قواعد آن حل شـدني است و غموض و پيچيدگي معنايي و تفسيري آن بـا ژرف نـگري در قراين و شواهد قرآني و آشنايي با فرهنگ قرآن حل مـي شـود. «اجمـال » قــرآن کــه در بـرابـر بيـان تفاصـيل و جزئيات ناگفته قرار مي گيرد، تنها در پرتو نگاه کلي و با اشراف کامل بـه سـراسـر ديـن و مـنابع ديني از جمله ، سنت معـصومان ع و پيـشوايان دينـي و قواعـد عقلايـي و قـوانين برگرفته از کتاب و سـنت مـيسر است .
جامعيت قرآن نسبت به همۀ امور حتي قوانين علمي ، نيز به اين معنا نيست کـه قــرآن دائرة المـعارف بزرگي است کـه تمـام جزئيـات علـوم رياضـي و جغرافيـايي و شـيمي و فيزيک و گياه شـناسي و مـانند آن در آن آمده است بلکـه بـه ايـن معناسـت کــه مـبـاني و اصـول کلي برنامه هاي نظام سياسي ، اقتـصادي و مــديريتي جـهـان را بيـان کـرده اسـت .
خلاصۀ سخن آنکه هيچ چيز را بلا تکليف نگذارده و مجرايي را کــه بـايـد از آن طريـق اين برنامه هـا تـبيين شود، بـيان کـرده اسـت (ر.ک : زحيلي ، ١۴٢٢: ١٢٩۵/٢). کساني که در پـي يافتن جزئيات قـوانين و قـواعد علمي به صورت مستقيم در قـرآن هـستند از ايـن واقعيـت مسلم غفلت کرده اند کـه بـيان همـۀ جزئيـات امـور غيـر دينـي و قــوانين و قواعـد علمـي صرف نـظر از اينـکه در ظرف زماني نزول وحي و در قـالب يک يـا چـنـد کتـاب ممکـن نبوده و نيست ، با آموزه هاي تعقل گراي قرآن و تشويق انسان بــه تــدبر و تفکـر و کـسب تجربـه منافـات دارد. اگــر گــاه در قــرآن بـه برخـي اشــارات عـلمـي و جزئيـات قـوانين برمي خـوريم ، از آن روسـت که اين سخن از منبـع سرشـار علـم و حکمـت الهـي نـشئت گرفته است و از سرچشمۀ علم بي پايان حـکايت دارد: )ق-ل أتـزل-ه ١ل-ذي يع-لم١ل-سرفي ١ل-سماو١ت و١لأرض ( (فرقان / ۶)؛ «بگو: آن را کـسي نـازل ساخته اسـت کـه راز نـهان ها را در آسمان هـا و زمـين مي داند» و اين ، امري طبيعي است که هر دانشمندي وقتي سـخن مـي گويـد، از ۵۵ميان گفته هـايش گـاه تعابيري ادا مـي شـود کـه حـاکي از دانــش و رشــتۀ تـخصـصي وي اسـت ، هـمانند آنکه فقيه دربـارٔە مـوضوعي معمولي سخن گويد، کـساني کـه بـا فقاهـت آشنايي دارند از تعابير وي درمي يابند کـه صـاحب سـخن ، فـقيـه اســت گـرچـه آن فقيـه نخواسته است تا فقاهت خود را در سـخنان خـود بـنمايانـد. اشــارات عـلمـي قــرآن و بيـان برخي جزئيات قوانين علمي نيز اين گونه است . اگر گاهي قرآن نسبت به مطالبي تأکيد کرده که عقل از درک آن ها ناتوان نيست از باب ارشاد به حکم عـقل ، هشدار نسبت بـه ناديده گرفتن واقعيات و مسلمات و جلوگيري از بهانه جويي افراد بهانه جوست .
به ديگر سخن ، دين عقـل و انديـشۀ آدمـي را تعطيـل نمـي کنـد و او را از هـر گونـه کوشش فکري و تلاش معرفت جويانه بـاز نـمي دارد و وحي را به جاي عقل و حس قـرار نمي دهد بلکه افق هايي از حقايق را که از دسترس عقل و حس بيرون است ، براي انسان روشن مي سازد. از اين جهت ، وحي مکمل عقل و حس اسـت . هـدف و مقـصود وحـي و دين اين است که انـسان را بـه سـمت کمـال واقعـي و همـه جانبـه اش هـدايت کنـد و متناسب با اين هدف و رسالت در سرنوشت حيات مادي و معنوي انسان دخـالـت دارد.
آية الله جـوادي آملي در اين باره مي نويسد: غـرض آنـکه آيات ناظر به تکوين همانند آيات راجع به تشريع مي توانند مباحث مبنـايي را تغذيه کنند تا متخصصان رشته هاي گوناگون تکوين همانند تشريع به اسـتنباط فــروع و رد آن ها به اصول و تـطبيق آن اصـول بر فروع فراوان بپردازند و همان طوري که بحث پيرامون فقه ، اصول فقه و مانند آن تطوراتي را به همراه دارد، بحث دربارٔە علوم عقلي ، تجربي و مانند آن نيز اطواري را به همراه دارد، يعني در استظهار، اسـتناد، قـداست کـه درجات به هم پيوسته در علوم ديني اند، فرقـي بـين آيـات تکـوين و تـشريع نيـست ... .(١٨٢/١ :١٣٨٧)
روشن است که هر گونه تحول و پيشرفتي بستگي به نوع نگاه انسان به جهان دارد و به اصطلاح مـبتني بـر تطور جـهان بيني انسان است . نگاه واقع بينانه به جهان شرط اول هـر پيشرفتي است (ر.ک : همـو، ١٣٨۵: ش۶/٢٩٨) و قرآن اصول جـهان بيني درست را به طور تام و تمام تبيين کرده است . اين اصول عـبارت انـد از: وجـود خالق و مدبر عالم و قادر بـراي ۵۶ جهان هستي ، آفرينش جهان بر پايۀ حق ، آفرينش جهان براي انسان ، بيان اهـداف مـتعالي آفرينش انسان ، تسخير جهان آفرينش براي انسان ، ضرورت آبـاد کـردن جهـان ، نظـم و قـاعده مـندي جـهان آفرينش ، به وديعت نهادن استعداد و ابزار لازم در انسان براي تـسخير نيروها و امکانات عالم ، آباد کردن و اسـتفاده از نعمت هاي آن ، الزام انـسان بـه توجـه بـه دستورات عقل و تفکر، توصيه به انـدوختن تجربه و استفاده از تجربيـات ديگــران و... . هـمۀ دانش هاي بشري مبتني بر اين اصول است و از اين آبشخور تغذيـه مـي کنـد. حـال چگونه مي توان ادعا کرد که قرآن نسبت به امور علمي و غير ديني توجه نکرده است !
بيان کليات امـور ديني و هدايتي بيان برخي جزئيات امور ديني و هدايتي قرآن بيان مباني و اصول امور غير ديني سنت پيامبر و ائمه ع (و به تبع آن اجماع ) واگذاري بيان سايـر جزئيـات بـه عقل و بناي عقلا قـواعد زبـاني و محاوره اي قواعد اصولي ، فقهي ، تفسيري و...مستخرج از سنت و... بنابراين ، همۀ داده هاي سنت ، عقل ، بناي عقلا، قواعـد زبـاني و محـاوره اي ، قواعـد اصولي ، فقهي ، تفسيري و... اعم از امور ديني و غير ديني مستند به قـرآن اسـت ؛ زيـرا يـا برگرفته از قرآن است و يا حجيت و اعتبار آن بر پايۀ قرآن است .
اين ديدگاه با ظاهر آيه که تبيان هـر چيـزي اسـت هماهنـگ اسـت و بـا روح کلـي
روايات ذيل آيه هماهنگي بيشتري دارد.
نتيجه گيري
دانشمندان علوم قرآني و مـفسران بـه آياتي از قرآن براي «جامعيت قرآن کريم » اسـتدلال کرده اند. مهم ترين آيه اي که مستند آنان است ، آيۀ ٨٩ سورٔە نحل به ويژه عبارت ) تيات-ا لکل شي ء( است . آنان برداشت ها و تفاسير گوناگوني از اين آيه بـر جـامعيت قـرآن دارنـد که در اين جستار بررسي شـد:
١ـ ديدگـاه بـيشينه اي : طرف داران اين نظريه ، بر جامعيت قـرآن و فراگيـري گـسترده
مفهوم «تبيان کل شي ء» تأکيد مي کنند، امـا در چگـونگي و توضـيح ايـن جامعيـت و ۵٧ فراگيري ، ديدگاه هـاي گـوناگوني دارنـد؛ از جمله :
الف ) جامعيت مطلق قرآن : اين نظريه که قرآن جـامع هـمۀ جزئيـات نيازهـاي دينـي و مادي انسان است ، افزون بر اينکه آيۀ مورد استناد بر آن دلالت ندارد واقعيت خارجي نيز آن را برنمي تابد.
ب) جـامعيت اسـتقلالي و تـفصيلي قرآن نـسبت بـه همـۀ آمـوزه هـا و معـارف دينـي :
طرف داران اين نـظريه ، نقش ساير منابع ديني به ويژه «سنت » را ناديده مي انگارنـد. ايـن نظريه با آياتي که رسالت تبيين قرآن را بر عـهدٔە پيامـبر مـيگذارد، ناسازگار است .
ج) جامعيت قرآن کريم با توجه به باطن آن : دربارٔە ايـن نـظريـه ايـن پرســش مطـرح
است که با توجه به اينکه قرآن خود را «تبيـان کـل شـي ء» يعنـي بيـان روشـن و واضــح مـعرفي مـي کند، آيا مي توان آنچه را که در بـاطن قـرآن بيـان شـده اسـت ، بيـان روشــن و واضـح دانـست ؟
٢ـ ديدگاه کمينه اي : طرف داران اين ديدگاه بر اين باورند که طرح مـسائل علمـي بـا قدسي بـودن دين سـازگار نـيست . افزون بر مستند نبودن اين نظريـه بـه دلايـل درون دينـي ، اين اشکال بر اين نظريه وارد است که طرح مـسائل عـلمي در راسـتاي هـدايت انـسان بـه قدسي بودن دين زيان نمي رساند.
٣ـ ديدگاه ميانه : فراگيري (اجمالي يا تـفصيلي ) قـرآن نـسبت به همۀ آموزه هاي ديني .
مهم ترين اشکال اين نظريه ، دست برداشتن از ظهور لفـظي آيه و نـاسازگاري آن با مفهـوم گستردٔە جامعيت در روايات است .
۴ـ ديدگاه گزيده : قرآن مشتمل بر بيان همۀ چـيزهايي اسـت کـه نياز به تبيـين دارد. بـا توجه به اينکه «تبيان » در جايي معنا مي يابد که نيازي بـه تـبيين و روشنگري وجود داشته باشد و آنچه به گونه اي تفصيلي يا اجمالي تبيين شده (هـرچنـد بــا احـالـه دادن بـر تبيـين مبيني ديگر) نياز به تبيين ندارد، بر اين باوريم که قرآن به حق تـبيان کـل شـي ء است ، اعم از آنچه مربوط به هدايت است و رنگ و بوي ديني دارد و آنچه غـيـر دينــي اسـت و بـه ظاهر مربوط به دين نيست . از آنجا که قرآن خود تبيين آيات را به پيامبر و به تبع ايـشـان ، بـه ائمه سپرده و دستور به تعقل و تدبر داده و با اشاره به نزول قرآن بـه زبـان عربي آشکار، ۵٨ بر حجيت قواعد زباني صـحه گـذاشته اسـت و از همۀ اين ها صدها قاعدٔە اصولي ، فقهي ، تـفسيري و... اسـتخراج مي شود، همۀ اين ها قرآني اند. بنابراين ، قرآن در بيان مقاصد خود گويا و رسـاست و هـر گونه ابهام و غموض لغوي و مـحتوايي بــا مراجعـه بــه خــود قــرآن ، سنت و قواعد برگرفته از آن دو حل شدني اسـت .
کـتاب شناسي
١. آلوسي ، سيدمحمود، روح المعاني، بيروت ، دار الکتب العلميه ، ١۴١۵ ق.
٢. ابن عاشور، محمد بـن طـاهر، التحرير و التنوير، بي جا، بي تـا. ۵٩
٣. ابن عطيۀ اندلسي ، عـبدالحق بـن غالب ، المحـرر الـوجيز فـي تـفـسير الکـتـاب العزيـز، بيـروت ، دار الکتـب العلميه ، ١۴٢٢ ق.
۴. ابن کثير، اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم ، بـيروت ، دار الکـتب العلميه ، ١۴١٩ ق.
۵. ابن منظور، محمد بـن مـکرم ، لسـان العرب، قم ، نـشر ادبـ الحوزه ، ١۴٠۵ ق.
۶. اندلسي ، ابوحيان مـحمد بـن يوسف ، البحر المحيط ، بيروت ، دار الفکر، ١۴٢٠ ق.
٧. بابايي ، علي اکبر، مکاتب تفسيري، قم ، پژوهشگاه حوزه و دانـشگاه و انـتشارات سمت ، ١٣٨۶ ش.
٨. البناء، حسن ، نظرات في کـتاب اللهـ ، تحقيق عـصام تـليمه ، قـاهره ، دار التوزيع و النشر الاسلاميه ، ١۴٢٣ ق.
٩. پيمـان ، حبيب الله ، «ثبات و تغيير در انديشۀ ديني »، مجلۀ کيان، سال دوم ، شمارٔە ۵، ١٣٧١ ش.
١٠. جوادي آملي ، عبدالله ، تفسير تسنيم ، چـاپ هـفتم ، قم ، اسراء، ١٣٨٧ ش.
١١. همو، «علل پيشرفت و انـحطاط جـامعه از مـنظر آمـوزه هـاي اسلامي »، پاسدار اسـلام، شـمارٔە ٢٩٨، ١٣٨۵ش .
١٢. حسن زاده آملي ، حسن ، انسان و قرآن، قابل دسترسي در www.fawzolazim.mihanblog.com.
١٣. خرمشاهي ، بهاءالدين ، تفسير و تفاسير جديد، تهران ، کيهان ، بي تـا.
١۴. دروزهـ ، مـحمد عزه ، التفسير الحديث ، قاهره ، دار الکتب العربيه ، ١٣٨٣ ق.
١۵. رازي ، فـخرالدين مـحمد بـن عـمر، مـفاتيح الغـيب ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، ١۴٢٠ق.
١۶. زحيلي ، وهبه ، التفسير الوسيط ، دمشق ، دار الفکر، ١۴٢٢ ق.
١٧. زرکشي ، محمد بن عبدالله ، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، بيـروت ، دار احيـاء الکتب العربيه ، ١٣٧۶ ق.
١٨. سـروش ، عبدالکريم ، فربه تر از ايدئولوژي، تهران ، صراط ، ١٣٧٠ ش.
١٩. سيوطي ، جلال الدين عبدالرحمن ، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، قم ، کتابخانۀ آية الله مرعـشي نجفـي ،
١۴٠۴ق.
٢٠. شاذلي ، سيد بن قطب ، في ظلال القرآن، بيروت ، دار الشروق ، ١۴١٢ ق.
٢١. شبر، سيدعبدالله ، تفسير القـرآن الکـريم ، بيروت ، دار البلاغه ، ١۴١٢ ق.
٢٢. صادقي تهراني ، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم ، فرهنگ اسلامي ، ١٣۶۵ ش.
٢٣. طباطبايي ، سيدمحمدحسين ، الميزان في تفسير القرآن، قم ، انتشارات اسلامي جامعۀ مدرسين ، ١۴١٧ ق.
٢۴. همو، قرآن در اسلام، تهران ، دار الکـتب الاسـلاميه ، ١٣۵٣ ش.
٢۵. طبرسي ، فضل بن حسن ، مجمع البيان، تهران ، ناصر خسرو، ١٣٧٢ ش.
٢۶. طبري ، محمد بن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت ، دار المعرفه ، ١۴١٢ ق.
٢٧. طريحي ، فخرالـدين ، مـجمـع البـحـرين ، تحقيـق سـيد احمـد، چـاپ ســوم ، تـهـران ، مکتبـة نـشر الثقافـة الاسلاميه ، ١۴٠٨ ق.
٢٨. طنطاوي جوهري ، محمد، الجواهر في تفسير القرآن، چاپ دوم ، مصر، مکتبة مصطفي الالباني ، ١٣۵٠ق .
٢٩. طوسي ، محمد بن حسن ، التبيان في تفسير القـرآن، بـيروت ، دار احياء التراث العربي ، بـي تـا.
٣٠. عبده ، محمد، تفسير المنار (تفسير القرآن الحکيم )، تأليف سيدمحمد رشيد رضا، چاپ دوم ، قـاهره ، دار
المنار، ١٣۶۶ ق.
٣١. عروسي حويزي ، عبد علي بن جمعه ، نور الثقلين ، قم ، اسماعيليان ، ١۴١۵ ق.
٣٢. غزالي ، ابوحامد محمد بن محمد، جـواهر القـرآن، تحقيق محمد رشيد رضـا القبـاني ، بيـروت ، دار احيـاء العلوم ، ١٩٨۵ م.
۶٠٣٣.فضل الله ، محمدحسين ، تفسير من وحي القرآن، بيروت ، دار الملاک ، ١۴١٩ ق.
٣۴. فيض کاشاني ، محمدمحسن بن شاه مرتضي ، الاصفي، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، ١۴١٨ ق.
٣۵. کليني ، محمد بـن يعـقوب ، الکافي، چـاپ پنجم ، تهران ، دار الکتب الاسلاميه ، ١۴٢٣ ق.
٣۶. مجلسي ، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ هشتم ، بيروت ، الوفاء، ١۴٠٣ق .
٣٧.مـدرسي ، سيدمحمدتقي ، من هدي القرآن، تهران ، دار محبي الحسين ع ، ١۴١٩ ق.
٣٨. معرفت ، محمدهادي ، التمهيد فـي عـلوم القـرآن، قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، ١۴١٧ ق.
٣٩. مکارم شيرازي ، ناصر، تفسير نمونه ، چاپ پانزدهم ، تهران ، دار الکتب الاسلاميه ، ١٣٧۴ ش.
آموزه هاي قـرآني ، دانـشگاه علوم اسلامي رضوي ، شمارٔە ١٩، بهار ـ تابستان ١٣٩٣