ثواب

پدیدآورسیدجعفر صادقی فدکی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 9

تاریخ انتشار1393/05/05

منبع مقاله

share 2117 بازدید

ثواب :پاداش اعمال نيك بنده

ثواب از ريشه «ث ـ و ـ ب» در لغت به معناى رجوع[1]، بازگشت پس از رفتن[2]، و رجوع به حالت نخستين است[3] و در اصطلاح به معناى مطلق منفعت[4] يا منفعت خالص استحقاقى همراه با تعظيم و اجلال است[5] كه در عوض اعمال نيك به شخص داده مى شود و از اين رو به آن ثواب گفته شده كه به شخص باز مى گردد[6] يا وى به آن رجوع مى كند.[7] اصطلاح «ثواب» با دو اصطلاح، «عوض» و «تفضّل» فرق دارد، زيرا پاداش در صورتى كه بنده مستحق آن بوده، همراه با تعظيم باشد «ثواب» و اگر همراه با تعظيم نباشد «عوض» و اگر بدون استحقاق و تعظيم باشد «تفضل» است.[8] تفاوت ثواب و جزا نيز در اين است كه جزا بر مطلق عوض خير يا شر، و ثواب تنها بر عوض خير اطلاق مى شود[9] يا در صورت مطلق بودن، چنان كه برخى برآن اند[10] استعمال آن در پاداش خير بيشتر است.[11]
تفاوت ثواب با اجر در عرف هم اين است: ثواب خصوص پاداش طاعات است؛ ولى اجر گاهى به همين معنا و گاهى به معناى عوضى است كه در برابر مطلق منافع مبادله مى شود[12]؛ همچنين ثواب گاه بر عوض كار شر اطلاق مى شود؛ ولى اجر هميشه در عوضى به كار مى رود كه به سود انسان است.[13] ثواب و پاداش كار نيك در قرآن با واژه ها و تعبيرات مختلفى آمده است؛ مانند أ. ثواب و مشتقات آن كه حدود 28 بار به كار رفته و در بيشتر موارد به معناى پاداش كار خير آمده است (نساء/4،134؛ آل عمران/3،148، 195 و ...) و گاه در عقاب و پاداش كارهاى بد به كار رفته است. (مطفّفين/83، 36)[14] ب. جزا و مشتقات آن كه هم در پاداش كار نيك (انسان/76،12) و هم در عوض كار بد (انبياء/21،29) استعمال شده است. ج. اجر و مشتقات آن كه در آياتى پرشمار مطرح شده و در بيشتر موارد به معناى عوض طاعات و پاداش معنوى است (بقره/2، 62، 262، 274، 277) و گاه به معناى عوض مادى و دنيوى آمده است. (طلاق/65، 6) تعبيرهاى ديگرى نيز در قرآن ذكر شده كه مى تواند به ثواب معنا شود؛ مانند «حسنه»[15](بقره/2،201)، «خلاق»[16](بقره/2،102 و 200)، «نصيب»[17](بقره/2،202)، «حظّ»[18](آل عمران/3،176)، «خراج ربّك»[19](مؤمنون/23، 72)، «ما عند الله»[20](شورى/42،36) و «لِقاءَ رَبِّه».[21](كهف/18،110) قرآن كريم در آيات مزبور از مباحث گوناگونى سخن به ميان آورده است؛ مانند ماهيت ثواب، نسبت پاداش با اعمال نيك، تفاوت پاداش ها و ملاك هاى آن، شرايط ثواب، ويژگى ها و اوصاف ثواب الهى، عوامل و موانع ثواب و برخى از ثواب هايى كه خداوند در دنيا و آخرت به بندگان عطا مى كند.

رابطه ثواب و عمل:

رابطه اعمال با ثواب و عقاب را مى توان چندگونه تبيين كرد: 1. صرفا اعتبارى و قراردادى باشد؛ يعنى همان طور كه قانونگذاران در قبال جرايم، مجازات هايى را وضع و اعتبار مى كنند، خداوند متعالى نيز براى اعمال نيك و بد پاداش و عقابى را معين كرده كه در آخرت به انسان داده مى شود.[22] 2. تكوينى و به شكل ارتباط علّى و معلولى باشد كه با وضع و اعتبار تغيير نمى كند. در اين بيان به رغم تكوينى بودنِ جزاى اخروى، نوعى دوگانگى ميان جزا و عمل وجود دارد.[23]
3. در مقابل اين دو بيان، قائلان به تجسم اعمال، هر گونه دوگانگى و انفكاك ميان جزاى اعمال و خود عمل را نفى كرده و به عينيت جزا و عمل معتقد شده اند[24]، چنان كه از آيات بسيار استفاده مى شود ثوابى كه خداوند در قيامت به انسان مى دهد همان اعمال نيك وى است كه از زمان انجام عمل محقق شده و همراه انسان است و در قيامت مجسم مى شود[25]؛ مانند آياتى كه از نشان دادن خود اعمال به انسان ها در قيامت سخن به ميان آورده است[26]: «يَومَئِذٍ يَصدُرُ النّاسُ اَشتاتـًا لِيُرَوا اَعمــلَهُم * فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَه» (زلزال/99، 6 ـ 7)، «و اَن لَيسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى * واَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُرى» (نجم/53، 39 ـ 40) يا از حضور اعمال در قيامت ياد كرده:«يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مّا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَرًا» (آل عمران/3،30) يا از پرده برداشتن از اعمال پس از مرگ ـ كه تا موجود نباشد پرده برداشتن از آن معنا ندارد[27] ـ خبر داده است:«لَقَد كُنتَ فى غَفلَةٍ مِن هـذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطَـاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديد». (ق/50،22) بر اين اساس همه ثواب هاى اُخروى، مانند بهشت، درختان و ميوه هاى بهشتى، جويبارها، حورالعين و غلمان، همان اعمال و اخلاق نيك انسان ها هستند كه به صورت اين نعمت ها مجسم مى گردند.[28] روايات نيز گواه اين امرند؛ از جمله در روايتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ثواب ها و نعمت هاى اخروى را همان اعمال انسان ها برشمرده كه به آن ها بازگردانده مى شوند.[29] در روايتى ديگر، از ورود اعمال خيرى چون نماز، زكات و صبر به درون قبر همراه انسان نيكوكار سخن به ميان آمده است.[30] (تجسم اعمال) پاره اى از آيات، واژه هاى ثواب و اجر را در باره پاداش هاى دنيوى نيز به كار برده و به صراحت از ثواب دنيوى و اخروى ياد كرده اند: «مَن كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنيا فَعِندَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنيا والأخِرَة» (نساء/4،134)، «فَـٔتـهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنيا و حُسنَ ثَوابِ الأخِرَة». (آل عمران/3،148) مفسران برخى از مصاديق ثواب دنيا را پيروزى بر دشمن و گرفتن غنايم جنگى و امنيت جانى و مالى دانسته اند[31]؛همچنين در آيه اى از دادن پاداش دنيوى به حضرت ابراهيم ياد شده است:[32] «وءاتَينـهُ اَجرَهُ فِى الدُّنيا واِنَّهُ فِى الأخِرَةِ لَمِنَ الصّــلِحين». (عنكبوت/29،27) در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز به صراحت از اعطاى ثواب دنيوى و اخروى به برخى انسان ها از سوى خداوند ياد شده است.[33] برخى با توجه به اين گونه آيات و روايات گفته اند كه خداوند قسمتى از ثواب انسان ها را در دنيا مى دهد و در قيامت آن را كامل مى كند.[34] (همين مقاله، تنوع پاداش نيكوكاران)

استحقاقى يا تفضلى بودن ثواب:

عده اى از آن جهت كه خداوند بندگان را به تكاليف مشقت آور مكلف كرده، بنده را مستحق دريافت اين پاداش ها دانسته[35] و اعطاى پاداش را بر خداوند واجب دانسته اند.[36] برخى مستند اين مدعا را آياتى دانسته اند كه اعطاى پاداش الهى را در مقابل عمل بنده قرار داده است[37]؛ مانند «فَـٔمِنوا بِاللّهِ و رُسُلِهِ و اِن تُؤمِنوا و تَتَّقوا فَلَكُم اَجرٌ عَظيم». (آل عمران/3، 179) مستند ديگر، تعبير از «ثواب» به «اجرت» در اين آيه و آيات مشابه است و اجرت بر عوض در مقابل عمل اطلاق مى گردد.[38] برخى نيز استحقاقى بودن پاداش را از آياتى استفاده كرده اند كه در دادن پاداش، ظلم را از خداوند نفى مى كند[39]؛ مانند «اِنَّ اللّهَ لا يَظـلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ و اِن تَكُ حَسَنَةً يُضـعِفها» (نساء/4،40)، زيرا هنگامى ظلم محقق مى شود كه فردى حق ديگرى را كه اداى آن لازم است ندهد.
در مقابل، گروهى، پاداش هاى خداوند را تفضّلى دانسته و گفته اند: انسان و همه اعمال او ملك خداوند است، از اين رو وى در مقابل انجام اعمال، حقى بر عهده خداوند ندارد.[40] اينان نيز به آياتى تمسّك كرده اند كه پس از بيان برخى پاداش ها، آن را فضل الهى مى شمرد[41]؛ مانند «كَذلِكَ و زَوَّجنـهُم بِحورٍ عين * يَدعونَ فيها بِكُلِّ فـكِهَةٍ ءامِنين * لا يَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى و وَقـهُم عَذابَ الجَحيم * فَضلاً مِن رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم». (دخان/ 44، 54 ـ 57) بعضى هم از برخى آيات استفاده كرده اند كه بيشتر ثواب تفضّل است و تنها اندكى از آن كه در مقابل انجام تكليف قرار دارد استحقاقى است؛ مانند«فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ فَيُوَفّيهِم اُجورَهُم و يَزيدُهُم مِن فَضلِهِ» (نساء/4، 173؛ نيز نور/ 24، 38؛ فاطر/35،30) كه مراد از كامل دادن اجرت: «فَيُوَفّيهِم اُجورَهُم» پاداش استحقاقى است و مقصود از مقدارى كه خدا اضافه مى كند: «و يَزِيدَهُم مِن فَضلِهِ» پاداش تفضلى است[42]؛ همچنين در تفسير آيه «لِلَّذينَ اَحسَنوا الحُسنى و زيادَةٌ» (يونس/10،26) گفته شده كه «الحُسنى» ثواب استحقاقى و «زيادَةٌ» ثواب تفضّلى است.[43] برخى هم يك قسمت از 10 قسمت پاداش را كه خداوند براى انجام كار نيك عطا مى كند:«مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (انعام/6،160) استحقاقى و 9 قسمت ديگر را تفضّلى دانسته اند.[44]
در اين ميان، اهل معرفت گرچه در ابتدا رحمت خدا را به رحمت وجوب و رحمت امتنان قسمت كرده و قسم اول را در مقابل اعمال عبد و قسم دوم را منّتى از جانب خدا دانسته اند كه بر اعمال بندگان متوقف نيست؛ ولى با اين همه گفته اند: از آنجا كه خداوند خود بر بندگان منت نهاده و بر خويش واجب ساخته تا پاداش اعمال آن ها را بدهد، رحمت وجوب نيز به رحمت امتنان بازمى گردد[45]، بنابراين مى توان همه پاداش ها را تفضلى دانست.

نسبت پاداش با اعمال نيك:

پاداش عمل نيك در نگاهى كلّى بهتر از خود عمل است:«مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنها» (نمل/27،89؛ قصص/28،84)، زيرا اوّلاً عمل، مقدّمه و پاداش، غايت است و به هر روى غايت از مقدمه بهتر است.[46] ثانيا براساس تفضل و منّتِ الهى، پاداش كار نيك 10 برابر آن است[47]: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (انعام/6، 160)، بلكه اگر قابليتى وجود داشته باشد گاه پاداش عمل بيشتر از 10 برابر است[48]، همان طور كه درباره انفاق كنندگان در راه خدا آمده كه مَثَل (انفاق) آنان مَثَل دانه اى است كه 7 خوشه مى روياند كه در هر يك 100 دانه وجود دارد و خداوند براى هركس كه بخواهد آن را چند برابر مى كند: «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنـبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واللّهُ يُضـعِفُ لِمَن يَشاء ...» (بقره/2،261)؛ نيز درباره صابران تصريح شده كه آنان بدون حساب پاداش داده مى شوند: «اِنَّما يُوَفَّى الصّـبِرونَ اَجرَهُم بِغَيرِ حِساب» (زمر/39،10)؛ همچنين درباره كسانى كه با دادن قرض الحسنه مؤمنان را در جهاد با دشمنان خدا تجهيز مى كنند[49]، تأكيد شده كه خداوند آن ها را به اضعاف كثيره ـ كه به هزاران هزار[50] يا شمارش ناپذير بودن[51] تفسير شده ـ پاداش مى دهد: «مَن ذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَة». (بقره/2،245)
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه چون آيه «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنها» (نمل/27،89) نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله پاداش بيشتر را طلب كرد؛ آن گاه خداوند پاداش عمل نيك را 10 برابر آن قرار داد (انعام/6،160) و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله پاداش بيشترى را طلبيد، خداوند آيه «... فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَة» (بقره/2،245) را نازل كرد و «كثير» نزد خدا چيزى است كه شماره ندارد.[52] از سفيان ثورى نيز نقل شده كه چون آيه 160 انعام/6، نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: بار خدايا! ثواب آن را بيفزاى؛ آن گاه خداوند آيه 245 بقره/2 را نازل كرد. پيامبر عرض كرد: بر اين نيز زياد گردان. خداى متعالى آيه 261 بقره/2 را فرو فرستاد. پيامبر باز عرضه داشت: بر اين نيز بيفزاى. خداوند پاداش بدون حساب را به صابران وعده داد. (زمر/39،10)[53]
در دو آيه نيز سخن از واگذارى نوع يا اندازه پاداش نيكوكاران به خواست خود آنان است: «لَهُم ما يَشاءونَ عِندَ رَبِّهِم ذلِكَ جَزاءُ المُحسِنين» (زمر/39،34؛ نيز شورى/42،22)؛ همچنين در يك آيه، پاداش شب زنده داران، بيرون از محدوده آگاهى انسان و حتى فرشتگان دانسته شده است[54]: «فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَعمَلون». (سجده/32،17)

تفاوت پاداش ها و ملاك هاى آن:

پاداش عمل افراد كه از جهاتى با هم متفاوت اند، يكسان نيست. عمده امورى كه در متفاوت بودن پاداش افراد مؤثرند، عبارت اند از:

1. علم و معرفت:

افراد عالم و غير عالم از جهت درجه و ثواب الهى يكسان نيستند[55]: «هَل يَستَوِى الَّذينَ يعلَمونَ والَّذينَ لا يَعلَمونَ» (زمر/39،9)، بلكه اعمال دانايان از ثواب برترى برخوردار است[56]:«يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ ... اوتُوا العِلمَ دَرَجـتٍ...». (مجادله/58،11) در روايتى نيز ثواب عالم از [غير عالمِ] روزه دار شب زنده دارى كه در راه خدا مى جنگد بالاتر دانسته شده است[57]؛ همچنين در روايتى ديگر، پاداش خواب عالم، برتر از عبادت عابد و نيز ثواب دو ركعت نماز او برتر از ثواب 1000 ركعت نماز عابد شمرده شده است.[58]

2. موقعيت و جايگاه خاص:

افرادى كه از جايگاه خاص اجتماعى برخوردارند، از نظر ثواب و نيز عقاب اعمال با ديگران متفاوت اند؛ مثلاً اعمال نيك و بد همسران پيامبر به سبب موقعيت ويژه آنان دو برابر جزا دارد: «مَن يَأتِ مِنكُنَّ بِفـحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضـعَف لَهَا العَذابُ ضِعفَينِ ... * و مَن يَقنُت مِنكُنَّ لِلّهِ و رَسولِهِ وتَعمَل صــلِحـًا نُؤتِها اَجرَها مَرَّتَينِ واَعتَدنا لَها رِزقـًا كَريمـا». (احزاب/33، 30 - 31) علت اين امر، الگو بودن اين افراد و تأثير كردار و گفتار آنان در هدايت يا گمراهى ديگران است[59] از اين رو آن ها بايد در انجام تكاليف الهى اهتمام و احتياط بيشترى داشته باشند.[60] در روايتى امام سجاد عليه السلام اهل بيت عليهم السلام را به حكم مزبور سزاوارتر دانسته اند.[61]
برخى در بيان دو برابر بودن پاداش زنان پيامبر صلى الله عليه و آله گفته اند: يك اجر به سبب اطاعت خدا و اجر ديگر به جهت طلب رضايت پيامبر با قناعت ورزيدن و حسن معاشرت و ... است.[62]

3. سختى و مشقت:

اعمالى كه مشقت بيشترى دارند، از ثواب برترى برخوردارند، به همين جهت قرآن كسانى را كه قبل از فتح مكه[63] يا پيش از صلح حديبيه[64] در راه خدا انفاق و جهاد كرده اند داراى پاداشى بزرگ تر دانسته است[65]: «لا يَستَوى مِنكُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وقـتَلَ اُولـئِكَ اَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ اَنفَقوا مِن بَعدُ و قـتَلوا». (حديد/ 57، 10) برخى علت افزايش ثواب اين افراد را سخت تر بودن جهاد و انفاق و نياز بيشتر اسلام به اين دو عمل در آن زمان دانسته اند.[66]
در روايات نيز ميزان ثواب اعمال به اندازه مشقت آن ها دانسته شده[67] و از اين رو برترين اعمال سخت ترين آن ها شمرده شده است.[68]

4. زمان و مكان خاص:

برخى از زمان ها برتر از ديگر زمان هاست؛ مانند شب قدر:«لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن اَلفِ شَهر» (قدر/97،3)، بدين جهت ثواب كار نيك در اين شب از شب هاى ديگر بالاتر است[69]، چنان كه در روايتى، امام صادق عليه السلام به استناد اين آيه، ثواب اعمال نيك، مانند نماز و زكات را در اين شب برتر از ثواب عبادت 1000 شب برشمرده اند.[70] برخى مكان ها نيز اين چنين سبب افزايش ثواب اعمال نيك اند، چنان كه در روايات ثواب يك ركعت نماز در مسجد الحرام همچون 100000 ركعت در غير آن[71] و در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله چونان 1000 ركعت[72] يا 10000 ركعت[73] در غير آن دانسته شده است.

5. سبقت از ديگران:

سبقت گيرندگان در ايمان و اعمال خير[74] در پيشگاه خدا مقرب تر و از ثواب برترى برخوردارند[75]: «والسّـبِقونَ السّـبِقون * اُولـئِكَ المُقَرَّبون». (واقعه/56، 10 ـ 11) برخى، از آيه 100 توبه/9 نيز كه سبقت گيرندگان در ايمان را مدح مى كند: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ ... رَضِىَ اللّهُ عَنهُم و رَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّـتٍ تَجرى تَحتَهَا الاَنهـرُ» استفاده كرده اند كه آنان به سبب سبقت گرفتن از ديگران پاداش بيشترى دارند[76]؛ همچنين برخى مفسران، يكى از عوامل پاداش بيشتر انفاق كنندگان و جهاد گران قبل از فتح مكه را كه در آيه 10 حديد/57 بدان اشاره شده، سبقت آنان در انفاق دانسته اند.[77] از منظر روايات نيز سبقت گيرندگان به ايمان درجه برتر و ثواب بيشترى دارند.[78] به نظر برخى، علت فزونى ثواب اينان باز شدن راه خير به وسيله آن ها و پيروى ديگران از آنان است[79]، چنان كه در روايتى، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تأسيس كنندگان سنت نيك را افزون بر بهره مندى از پاداش عمل خود، شريك پاداش عمل كنندگان به آن سنت نيز دانسته است.[80]

6. عقل:

در آياتى از تفاوت پاداش و درجات مؤمنان سخن به ميان آمده است: «فَضَّلنا بَعضَهُم عَلى بَعضٍ ولَلاءخِرَةُ اَكبَرُ دَرَجـتٍ و اَكبَرُ تَفضيلا». (اسراء/17، 21؛ نيز انعام/6، 132، انفال/8،4) پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در تفسير آيه، فرمود: يكى از عوامل تفاوت درجات و ثواب مؤمنان تفاوت عقول آنان است.[81] در حديثى ديگر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [82] و روايتى از امام صادق عليه السلام [83] نيز اندازه عقل، ملاك تفاوت ثواب بندگان دانسته شده است.

شرايط ثواب:

ثواب الهى شرايطى دارد كه در صورت تحقق آن ها افراد از اين ثواب ها بهره مند خواهند شد. برخى از اين شرايط عبارت اند از:

1. ايمان و تداوم آن:

ثواب اخروى تنها به عمل نيك كسانى تعلق مى گيرد كه به خدا و روز جزا: «مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ ... فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» (بقره/2،62؛ نيز نساء/4، 162) و همه پيامبران: «فَـٔمِنوا بِاللّهِ و رُسُلِهِ و اِن تُؤمِنوا و تَتَّقوا فَلَكُم اَجرٌ عَظيم» (آل عمران/3،179) و از جمله پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [84] ايمان آورند: «والَّذينَ ءامَنوا بِاللّهِ و رُسُلِهِ ولَم يُفَرِّقوا بَينَ اَحَدٍ مِنهُم اُولـئِكَ سَوفَ يُؤتيهِم اُجورَهُم ...» (نساء/4، 152)؛ همچنين اين امر از آيه 160 انعام/6 كه ثواب الهى را منوط به آوردن حسنه كرده: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» بر مى آيد؛ با اين بيان كه آوردن حسنه به سوى خدا و دريافت پاداش زمانى محقق مى شود كه فرد آن را سالم به مقصد برساند و در ميان راه آن را باطل نسازد؛ اما كسانى كه كفر ورزند از اعمال نيك خود در آخرت بهره اى نمى برند[85]؛ چه از ابتدا كافر بوده و به اديان توحيدى ايمان نياورند: «اُولـئِكَ الَّذينَ كَفَروا بِـٔيـتِ رَبِّهِم ولِقائِهِ فَحَبِطَت اَعمــلُهُم...» (كهف/18،105؛ نيز توبه/9، 17) و چه پس از پذيرش ايمان كفر ورزند: «اِنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلى اَدبـرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَى ... فَاَحبَطَ اَعمــلَهُم» (محمّد/47،25 و 28؛ نيز بقره/2، 217)، از اين رو بسيارى يكى از شرايط برخوردارى از ثواب هاى اخروى را موافات (بقاء بر ايمان تا زمان مرگ) دانسته اند.[86]
افزون بر كافران و مرتدان، كسانى كه در مقابل متاع اندك دنيا ميثاق خود را با خداوند مى شكنند نيز از اجر اخروى بى نصيب اند: «اِنَّ الَّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ و اَيمـنِهِم ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ لا خَلـقَ لَهُم فِى الأخِرَة»[87](آل عمران/3،77)؛ همچنين آنان كه دنيا را بر آخرت مقدم مى دارند، نسبت به آخرت، اعمالشان باطل است و آنان را از اجر اخروى نصيبى نيست، هرچند پاداش دنيايى آن ها به طور كامل به ايشان داده مى شود:«مَن كانَ يُريدُ الحَيوةَ الدُّنيا وزينَتَها نُوَفِّ اِلَيهِم اَعمــلَهُم فيها وهُم فيها لا يُبخَسون * اُولـئِكَ الَّذينَ لَيسَ لَهُم فِى الأخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وحَبِطَ ما صَنَعوا فيها و بـطِـلٌ ما كانوا يَعمَلون». (هود/11، 15 ـ 16) ضايع نشدن پاداش دنيايى اين گونه افراد (بقره/2،200؛ شورى/42،20) از عموم آياتى كه از اعطاى پاداش به اعمال نيك همه انسان ها سخن به ميان آورده اند، مانند «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَه» (زلزال/99،7)، نيز استفاده مى شود.[88] در تفسير آيات فوق از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه خداوند در برابر اعمال نيك كافران پاداش هايى در دنيا به آنان مى دهد؛ مانند سلامتى بدن، رياست، وسعت روزى و اولاد بسيار.[89] اين مضمون در روايات اهل سنت نيز آمده است.[90]

2. اخلاص و طلب رضاى الهى:

خداوند به كسانى پاداش مى دهد كه اعمال نيك خود را تنها براى وى انجام دهند[91]: «بَلى مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ ... فَلَهُ اَجرُهُ عِندَ رَبِّهِ ولا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون» (بقره/2،112) و غير خدا را در اعمال خود شريك نسازند: «فَمَن كانَ يَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا و لايُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا». (كهف/ 18،110) مراد از «لِقاءَ رَبِّهِ» به نظر برخى ثواب الهى است.[92] در آياتى ديگر نيز اعطاى ثواب برخى اعمال به اخلاص مشروط شده است:«مَن اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَو مَعروفٍ اَو اِصلـحٍ بَينَ النّاسِ و مَن يَفعَل ذلِكَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتيهِ اَجرًا عَظيمـا». (نساء/4، 114؛ نيز بقره /2، 265؛ رعد/13، 22 ـ 23) اين شرط در روايات نيز آمده است.[93]
بر اين اساس، كسى كه (مثلاً) براى ريا مال خويش را انفاق مى كند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارد، پاداشى نخواهد داشت. مَثَل چنين كسى مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن خاكى نشسته و رگبارى به آن رسيده و آن را سخت و صاف بر جاى نهاده است: «كَالَّذى يُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاس و لا يُؤمِنُ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفوانٍ عَلَيهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلدًا» (بقره/2، 264)؛ برخلاف كسى كه مال خويش را جهت طلب رضاى الهى انفاق مى كند و مَثَل او مَثَل باغى است كه بر فراز تپّه اى قرار دارد كه اگر رگبارى به آن برسد دو برابر بار مى دهد و اگر رگبارى هم نيايد بارانِ ريزى براى آن بس است:«و مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ وتَثبيتـًا مِن اَنفُسِهِم كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبوَةٍ اَصابَها وابِلٌ فَـٔتَت اُكُلَها ضِعفَينِ فَاِن لَم يُصِبها وابِلٌ فَطَـل...». (بقره/2،265)
بر اساس روايتى، ريا شرك اصغر است و ثواب عمل ريايى به همان كسى واگذار شده كه عمل براى او انجام شده است.[94]

ويژگى ها و اوصاف ثواب الهى:

پاداش هايى كه خداوند در دنيا و آخرت به بندگان عطا مى كند ويژگى هايى دارند كه سبب شده بهتر از پاداش هاى بشرى بوده: «اَم تَسـٔلُهُم خَرجـًا فَخَراجُ رَبِّكَ خَيرٌ» (مؤمنون/23،72)، عنوان هاى ثواب نيكو: «واللّهُ عِندَهُ حُسنُ الثَّواب» (آل عمران/3،195) و نيكوترين پاداش: «فَلَهُ جَزاءً اَلحُسنى» (كهف/18،88) را به خود اختصاص دهند، بر همين اساس شايسته است كسانى كه در پى افزايش ثواب هاى خود هستند براى به دست آوردن اين پاداش ها تلاش كرده[95]: «لِمِثلِ هـذا فَليَعمَلِ العـمِلون» (صافّات/37،61)، با هم رقابت كنند[96]: «و فى ذلِكَ فَليَتَنافَسِ المُتَنـفِسون» (مطفّفين/83، 26) و از يكديگر سبقت گيرند: «سابِقوا اِلى... جَنَّةٍ عَرضُها كَعَرضِ السَّماءِ والاَرضِ اُعِدَّت لِلَّذينَ ءامَنوا». (حديد/57،21) برخى از اين ويژگى ها عبارت اند از:

1. بزرگى و عظمت:

پاداش هاى الهى بزرگ: «لَهُم مَغفِرَةٌ واَجرٌ كَبير» (فاطر/35،7؛ هود/11، 11؛ حديد/57،7) و با عظمت اند: «فَسَوفَ نُؤتيهِ اَجرًا عَظيما» (نساء/4،74؛ نيز 95، 162؛ آل عمران/3، 172،179)، چنان كه براساس آيه 133 آل عمران/3 خداوند به نيكوكاران، بهشتى مى دهد كه وسعت آن به اندازه آسمان ها و زمين است: «و سارِعوا اِلى ... جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ» و طبق روايات، كمترين جايگاه هر يك از بهشتيان به اندازه 1000[97] يا 2000 سال[98] راه و با گنجايش پذيرايى از همه جن و انس است.[99]

2. مصونيت از هر گونه تضييع:

خداوند مؤمنان نيكوكار را بر اساس قسط و عدل پاداش داده: «لِيَجزِىَ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ بِالقِسط» (يونس/10،4)، اجر كسى را ضايع نمى سازد: «اِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ اَجرَ المُحسِنين» (توبه/9،120)، بلكه آن را به طور كامل عطا مى كند: «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَكُم يَومَ القِيـمَةِ» (آل عمران/3، 185؛ نساء/4،124؛ نحل/16، 97)، از اين رو همه كارهاى كوچك و بزرگ انسان را ثبت مى كند: «و لايُنفِقونَ نَفَقَةً صَغيرَةً و لا كَبيرَةً ولا يَقطَعونَ وادِيـًا اِلاّ كُتِبَ لَهُم لِيَجزِيَهُمُ اللّهُ اَحسَنَ ما كانوا يَعمَلون» (توبه /9،121)، حتى اگر به اندازه دانه اى خَرْدَل: «و اِن كانَ مِثقالَ حَبَّةٍ مِن خَردَلٍ اَتَينا بِها وكَفى بِنا حـسِبين» (انبياء/21، 47) يا ذره اى باشد پاداش آن را ديده:«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَه» (زلزله/ 99، 7؛ نيز نساء/4، 40) و به اندازه اندك گودى پشت هسته خرما[100] نيز به آنان ستم نخواهد شد: «و لا يُظلَمونَ نَقيرا». (نساء/4، 124)

3. پايدارى و دوام:

پاداش الهى به مؤمنان نيكوكار پايدار[101] و جاويد و باقى است[102]: «الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ لَهُم اَجرٌ غَيرُ مَمنون» (فصّلت/41،8؛ نيز قلم / 68، 3؛ انشقاق/84، 25)،«ما عِندَكُم يَنفَدُ و ما عِندَ اللّهِ باقٍ» (نحل/16،96)، بلكه پايدارترين ثواب هاست: «و ما عِندَ اللّهِ خَيرٌ و اَبقى لِلَّذينَ ءامَنوا». (شورى/42، 36) البته برخى مراد از «غَيرُ مَمنون» در آيات ياد شده را[103] دورى پاداش الهى از منت يا بدون كاستى و نقص بودن آن[104] دانسته اند.

4. گستردگى و شمول:

پاداش هاى الهى هركسى را كه كار نيك كند شامل مى شود؛ مرد باشد يا زن: «اَنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عـمِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى» (آل عمران/4، 195؛ نيز احزاب/33، 35)، «لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ» (نساء/4، 32) و شهرنشين باشد يا باديه نشين: «ما كانَ لاَِهلِ المَدينَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ... و لا يَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَيلاً اِلاّ كُتِبَ لَهُم ... اِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ اَجرَ المُحسِنين». (توبه/9، 120)

5. تخلف ناپذيرى:

خداوند به نيكوكاران وعده پاداش داده است: «وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ لَهُم مَغفِرَةٌ و اَجرٌ عَظيم» (مائده/5،9؛ نيز توبه/9، 72؛ مريم/19، 61) و چون وعده خداوند سبحان حق بوده: «وَعدَ اللّهِ حَقـًّا» (نساء/4،122) و او هرگز خلف وعده نمى كند: «وعدَ اللّهِ لايُخلِفُ اللّهُ المِيعاد» (زمر/39،20)، پاداش هاى موعود الهى تخلف ناپذيرند، از اين رو نيكوكاران وقتى در بهشت پاداش اعمال خويش را مى بينند با جهنميان از تحقق وعده خدا سخن مى گويند: «و نادَى اَصحـبُ الجَنَّةِ اَصحـبَ النّارِ اَن قَد وجَدنا ما وعَدَنا رَبُّنا حَقـًّا». (اعراف/7، 44)

عوامل ثواب:

گرچه به طور كلى ثواب نتيجه يا تجسّم (تمثل) ايمان به خدا، قيامت و پيامبران و اعمال نيك انسان، مانند انجام واجبات و مستحبات[105] و نيز ترك قبايح[106] است: «مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ و عَمِلَ صــلِحـًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم...». (بقره/2،62؛ نيز نساء/4، 152 و 162؛ آل عمران/3، 179؛ قصص/28، 80؛ شورى/42، 36؛ توبه/9،121؛ نحل/16، 96 ـ 97)، قرآن كريم افزون بر اين، به طور مشخص بر روى برخى از موجبات ثواب الهى تأكيد مى كند كه عمده آن ها عبارت اند از نماز و زكات: «اِنَ الَّذينَ ءامَنوا... واَقاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّكوةَ لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» (بقره/2،277)، مداومت و محافظت بر نماز كه در روايات به خواندن نمازهاى نافله[107] و نيز به جا آوردن نماز در اول وقت تفسير شده است[108]: «اَلَّذينَ هُم عَلى صَلاتِهِم دائِمون * ... والَّذينَ هُم عَلى صَلاتِهِم يُحافِظون * اُولـئِكَ فى جَنّـتٍ مُكرَمون». (معارج/70،23، 34 ـ 35)، شب زنده دارى (سجده/32، 16 ـ 17)، فرمانبردارى، راستگويى، شكيبايى، فروتنى، صدقه دادن (اعم از واجب و مستحب)[109]، روزه دارى، پاكدامنى، بسيار ياد كردن خداوند به زبان و قلب[110]، هرچند ذكر قلبى و خفى از پاداش بيشترى برخوردار است[111]: «والقـنِتينَ والقـنِتـتِ والصّـدِقينَ والصّـدِقـتِ والصّـبِرينَ والصّـبِرتِ والخـشِعينَ والخـشِعـتِ والمُتَصَدِّقينَ والمُتَصَدِّقـتِ والصـّـئِمينَ والصـّـئِمـتِ والحـفِظينَ فُروجَهُم والحـفِظـتِ والذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا والذّاكِرتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً و اَجرًا عَظيمـا» (احزاب/33،35)، تلاوت قرآن و انفاق: «اِنَّ الَّذينَ يَتلونَ كِتـبَ اللّه ... و اَنفَقوا مِمّا رَزَقنـهُم سِرًّا و عَلانِيَةً ... لِيُوَفِّيَهُم اُجُورَهُم...» (فاطر/35،29 ـ 30)، خوف از مقام پروردگار كه طبق برخى تفاسير مقصود از آن، موقف حسابرسى او در قيامت است[112]: «و لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان» (الرّحمن/55،46؛ نيز نازعات/79،40 ـ 41)، ترس از سختگيرى در حسابرسى: «... و يَخافونَ سوءَ الحِساب ... اُولـئِكَ لَهُم عُقبَى الدّار» (رعد/13،21 ـ 22)، خوف از عذاب الهى: «والَّذينَ هُم مِن عَذابِ رَبِّهِم مُشفِقون * ... اُولـئِكَ فى جَنّـتٍ مُكرَمون» (معارج/70،27،35)، استغفار و عدم اصرار بر گناه: «والَّذينَ ... فَاستَغفَروا لِذُنوبِهِم ... و لَم يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلوا * اُولـئِكَ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم و جَنّـتٌ...» (آل عمران/3، 135 ـ 136)، توبه و اصلاح فسادهاى گذشته[113]:«اِلاَّ الَّذينَ تابوا و اَصلَحوا ... سَوفَ يُؤتِ اللّه ... اَجرًا عَظيمـا» (نساء/4،146؛ نيز مريم/19، 60؛ فرقان/25، 70 ـ 71)، جهاد در راه خدا با جان و مال: «اَلَّذينَ ... و جـهَدوا فى سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم ... * يُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنهُ و رِضونٍ و جَنّـتٍ» (توبه/9، 20 ـ 21) كه هم پاداش دنيوى و هم پاداش نيك اخروى را در پى دارد: «فَـٔتـهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنيا و حُسنَ ثَوابِ الأخِرَة» (آل عمران/3،148)؛ چه در جنگ پيروز گردند و چه كشته شوند:«مَن يُقـتِل فى سَبيلِ اللّهِ فَيُقتَل اَو يَغلِب فَسَوفَ نُؤتيهِ اَجرًا عَظيما» (نساء/4،74)، شكر خداوند: «سَيَجزِى اللّهُ الشّـكِرين» (نساء/4،146)، كه آن نيز هم پاداش دنيوى را در پى دارد، چنان كه سبب نجات آل لوط از عذاب شد: «اِلاّ ءالَ لوطٍ نَجَّينـهُم بِسَحَر ... كَذلِكَ نَجزى مَن شَكَر» (قمر/54،34 ـ 35) و هم موجب پاداش اخروى است: «و مَن يُرِد ثَوابَ الدُّنيا نُؤتِهِ مِنها و مَن يُرِد ثَوابَ الأخِرَةِ نُؤتِهِ مِنها و سَنَجزِى الشّـكِرين» (آل عمران/3،145)، صبر كه درباره برخى افراد، دو بار پاداش در پى دارد؛ مانند كسانى از اهل كتاب كه به قرآن مى گروند[114] (يا طبق برخى روايات، كسانى كه بر تقيه صبر كرده[115]) و بدى را به نيكى پاسخ مى گويند و انفاق مى كنند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـب ... اُولـئِكَ يُؤتَونَ اَجرَهُم مَرَّتَينِ بِما صَبَروا و يَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ ومِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون» (قصص/28،52 ـ 54)، بلكه در آيه اى پاداش الهى به صابران منحصر شده است: «ويلَكُم ثَوابُ اللّهِ خَيرٌ لِمَن ءامَنَ وعَمِلَ صــلِحـًا و لايُلَقـّـها اِلاّ الصّـبِرون» (قصص/28،80)، باقيات الصالحات:«والبـقِيـتُ الصّــلِحـتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابـًا» (كهف/18،46) كه به دوستى اهل بيت عليهم السلام [116]، نمازهاى پنج گانه[117]، تسبيحات اربعه[118] و همه كارهاى نيك[119] تفسير شده است، فرو بردن خشم، گذشتن از خطاى ديگران:«والكـظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عَنِ النّاس ... اُولـئِكَ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم و جَنّـت» (آل عمران/3، 134 ـ 136)، هجرت در راه خدا: «والَّذينَ هاجَروا فى سَبيلِ اللّه ... لَيَرزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزقـًا حَسَنـًا» (حجّ/22،58)، امانتدارى و وفاى به عهد: «والَّذينَ هُم لاَِمـنـتِهِم و عَهدِهِم رعون ... اُولـئِكَ فى جَنّـتٍ مُكرَمون». (معارج/70،32، 35)
نكته شايان توجه آنكه عوامل ياد شده در صورتى به پاداش الهى منتهى مى شوند كه در معرض بطلان قرار نگيرند، از اين رو قرآن كريم پس از امر به اطاعت از خدا و رسول وى، به مؤمنان هشدار مى دهد كه اعمال خويش را باطل نسازند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَ و اَطيعُوا الرَّسولَ و لا تُبطِـلوا اَعمــلَكُم». (محمّد/47،33) ذيل اين آيه در روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمود: هركس يكى از ذكرهاى «لا اله الاّ اللّه»،«الحمد للّه»،«سبحان اللّه» و «اللّه اكبر» را بگويد خداوند براى او درختى در بهشت غرس مى كند. مردى از قريش گفت: يا رسول اللّه ! پس ما در بهشت درختان بسيارى داريم. آن حضرت فرمود: آرى، ولى بايد بپرهيزيد از اينكه (با گناهان خويش) آتشى بفرستيد و همه را بسوزانيد؛ آن گاه آيه مزبور را تلاوت فرمودند.[120] در روايتى امام صادق عليه السلام عداوت با اهل بيت عليهم السلام را باطل كننده اعمال معرفى فرموده اند.[121] مخالفت با خدا و رسول، همچنين شك و نفاق يا ريا و سمعه نيز از امورى دانسته شده اند كه اعمال را باطل مى سازند[122]؛ همچنين در آيه اى، منت نهادن و آزار رساندن، باطل كننده ثواب صدقات به شمار آمده است: «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوا لاتُبطِـلوا صَدَقـتِكُم بِالمَنِّ والاَذى». (بقره/2،264) بر اساس روايات نيز منت گذاشتن سبب بطلان ثواب عمل[123] و همچون آتشى است كه ثمره عمل خير را مى سوزاند.[124]

تنوع پاداش نيكوكاران:

پاداش هاى نيكوكاران گوناگون اند؛ بخشى از آن ها دنيوى و بخشى ديگر اخروى است[125]، چنان كه برخى از آن ها مادى و برخى هم معنوى[126] است. عمده اين پاداش ها كه در قرآن ذكر شده عبارت اند از هدايت الهى[127]: «كُلاًّ هَدَينا و نوحـًا هَدَينا مِن قَبلُ ... و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين» (انعام/6،84)، اجابت ندا، پيروزى بر دشمنان، نجات يافتن خود و ذريّه از گرفتارى هاى بزرگ، ماندگارى نام نيك[128] يا بقاى طريقه در دنيا، برخوردارى از تحيت مبارك و پاكيزه الهى[129]:«ولَقَد نادنا نوحٌ فَلَنِعمَ المُجيبون * و نَجَّينـهُ واَهلَهُ مِنَ الكَربِ العَظيم * و جَعَلنا ذُرّيَّتَهُ هُمُ الباقين * و تَرَكنا عَلَيهِ فِى الأخِرين * سَلـمٌ عَلى نوحٍ فِى العــلَمين * اِنّا كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين» (صافّات/37،75 ـ80، و نيز 105، 110، 121، 129)، برخوردارى از علم و منصب داورى[130] يا حكمت[131] يا عقل و نبوت[132]: «و لَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ ءاتَينـهُ حُكمـًا و عِلمـًا و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين» (يوسف/12،22؛ نيز قصص/28،14)، زندگى دور از فساد و آلودگى[133] يا روزى حلال[134]: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً» (نحل/16،97)، افاضات الهى[135]: «فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ فَيُدخِلُهُم رَبُّهُم فى رَحمَتِه» (جاثيه/45،30)، برخوردارى از مغفرت الهى و بهشت عدن: «اُولـئِكَ جَزاؤُهُم مَغفِرَةٌ مِن رَبِّهِم و جَنّـتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و نِعمَ اَجرُ العـمِلين». (آل عمران/3،136، نيز 195؛ انسان/76، 12 ـ 16؛ بيّنه/98،8)
خداوند سبحان در برخى از آيات، پاداش ايمان و تقوا يا برپاداشتن كتاب هاى آسمانى را برخوردارى از بركات آسمانى و زمينى: «ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرضِ» (اعراف/7،96)، «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم» (مائده/5،66) و جزاى خصوص تقوا را بهشت جاودان و رضوان الهى: «جَنَّةُ الخُلدِ الَّتى وُعِدَ المُتَّقونَ كانَت لَهُم جَزاءً» (فرقان/25،15)، «لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم ... و رِضونٌ مِنَ اللّهِ» (آل عمران/3،15) و پاداش استغفار را ريزش باران و مدد يافتن از راه مال و فرزند و بهره مندى از باغ ها و نهرها: «فَقُلتُ استَغفِروا رَبَّكُم اِنَّهُ كانَ غَفّارا * يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيكُم مِدرارا * و يُمدِدكُم بِاَمولٍ و بَنينَ و يَجعَل لَكُم جَنّـتٍ و يَجعَل لَكُم اَنهـرا» (نوح/71،10 ـ 12) و جزاى صبر را برخوردارى از بهشت و نعمت هاى آن (انسان/76، 12 ـ 16) تعيين كرده است.

اهداى ثواب:

برخى با استناد به آياتى چون «و اَن لَيسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى» (نجم/53،39) و «لَها ما كَسَبَت و عَلَيها ما اكتَسَبَت» (بقره/2،286) و «مَن عَمِلَ صــلِحـًا فَلِنَفسِهِ» (فصّلت/41، 43، 46) و «و اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَِنفُسِكُم» كه نتايج اعمال را به شخص عمل كننده بازمى گردانند برآن اند كه ثواب عمل نيك هر انسانى براى خود اوست و اگر كسى براى اموات يا ديگران عملى را انجام دهد ثوابش به آنان نمى رسد.[136] در مقابل، بسيارى از علماى شيعه[137] و اهل سنت[138] معتقدند دعا و استغفار و انجام عمل صالح براى ديگران جايز است و ثواب آن ها به ايشان مى رسد. مستند اينان آياتى است كه دعا و استغفار مؤمنان را براى برادران ايمانى خود مى ستايند يا به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داده اند كه براى مردان و زنان مؤمن استغفار كند: «والَّذينَ جاءو مِن بَعدِهِم يَقولونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا و لاِِخونِنَا الَّذينَ سَبَقونا بِالايمـنِ» (حشر/59،10) و «واستَغفِر لِذَنبِكَ و لِلمُؤمِنينَ والمُؤمِنـت». (محمّد/47،19) در روايات فريقين نيز به انجام اعمال صالح براى ديگران به ويژه اموات تأكيد شده است.[139]

منابع

احكام القرآن، الجصاص (م. 370 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، الاعلام الاسلامى، 1418 ق؛ الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش حسن سعيد، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400 ق؛ الامالى، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، البعث، 1417 ق؛ اوائل المقالات، المفيد (م. 413 ق.)، به كوشش الانصارى، بيروت، دارالمفيد، 1414 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بدائع الصنائع، علاء الدين الكاشانى (م. 587 ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبية، 1409 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، به كوشش گروهى از محققان، دارالهدايه؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير الجلالين، جلال الدين المحلى (م. 864 ق.)، جلال الدين السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، النور، 1416 ق؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م. 548 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1418 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، نشر اعلمى، 1402 ق؛ تفسير فرات الكوفى، الفرات الكوفى (م. 307 ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1409 ق؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ التفسير الكاشف، المغنية، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير كنزالدقائق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373 ش؛ تلخيص المحصل، نصيرالدين الطوسى (م. 672 ق.)، به كوشش نورانى، تهران، دانشگاه تهران، 1359 ش؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش غفارى، صدوق، 1417 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875 ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1416 ق؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م. 1186ق.)، به كوشش آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363 ش؛ دائره المعارف الشيعية العامه، محمد حسين اعلمى، بيروت، اعلمى، 1413 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1365 ق؛ دعائم الاسلام، النعمان المغربى (م. 363 ق.)، به كوشش فيضى، قاهرة، دارالمعارف، 1383 ق؛ رسائل الشريف المرتضى، السيد المرتضى (م. 436 ق.)، به كوشش حسينى و رجائى، قم، دارالقرآن، 1405 ق؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407 ق؛ زبده البيان، المقدس الاردبيلى (م. 993 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سنن ابن ماجه، ابن ماجه (م. 275 ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، احياء التراث العربى، 1395 ق؛ شرح الاسماء الحسنى، هادى السبزوارى (م. 1289 ق.)، قم، مكتبة بصيرتى، چاپ سنگى؛ شرح اصول كافى، محمد صالح مازندرانى (م. 1081 ق.)، به كوشش سيد على عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1421 ق؛ شرح باب حادى عشر، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش محقق، تهران، دانشگاه تهران، 1365 ش؛ شرح تجريد، قوشچى، چاپ سنگى؛ شرح فصوص الحكم، قيصرى (م. 751 ق.)، به كوشش آشتيانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375 ش؛ شرح المصطلحات الكلاميه، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستانه رضويه، 1415 ق؛ شرح المقاصد، التفتازانى (م. 793 ق.)، پاكستان، دارالمعارف النعمانية، 1401 ق؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. 656 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق؛ عدة الداعى، ابن فهد الحلى (م. 841 ق.)، به كوشش موحد قمى، دار الكتب الاسلامى؛ عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور (م. 880 ق.)، به كوشش مرعشى و عراقى، قم، سيدالشهداء، 1403 ق؛ عيون الحكم والمواعظ، على بن محمد الليثى (م. قرن 6)، به كوشش حسنى، قم، دارالحديث، 1376 ش؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فيض القدير، المناوى (م. 1031 ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، احياء التراث العربى، 1417 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كشف الفوائد، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش حسن مكى، بيروت، دارالصفوة، 1413 ق؛ كشف المراد، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش حسن زاده آملى، قم، نشر اسلامى، 1419 ق؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، احياء التراث العربى، 1408 ق؛ اللوامع الالهية فى المباحث الكلاميه، فاضل مقداد (م. 826 ق.)، به كوشش قاضى طباطبايى، قم، دفتر تبليغات، 1422 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415 ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807 ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402 ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دار الفكر؛ مجموعه آثار، مرتضى مطهرى (م. 1358 ش)، تهران، صدرا، 1377 ش؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412 ق؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامة (م. 620 ق.) و عبدالرحمن بن قدامة (م. 682 ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ منتهى المطلب، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، چاپ سنگى؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ق؛ الموسوعة الذهبيه، فاطمه محجوب، قاهرة، دارالغد العربى؛ الموسوعة الفقهيه، كويت، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامية، 1410 ق؛ موسوعة مصطلحات علم الكلام الاسلامى، سميع دغيم، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1998 م؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، قم، دارالحديث، 1416 ق؛ نثر طوبى، الشعرانى (م. 1393 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1398 ق؛ النهايه، ابن اثير مبارك بن محمد الجزرى (م. 606 ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، 1367 ش؛ نهج السعاده، محمد باقر المحمودى، بيروت، التضامن الفكرى، 1385 ق؛ نيل الاوطار، الشوكانى (م. 1255 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973 م؛ وسائل الشيعه، الحرالعاملى (م. 1104 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، 1412 ق.
سيد جعفر صادقى فدكى



[1]. القاموس المحيط، ج 1، ص 42؛ النهايه، ج 1، ص 220، «ثوب».
[2]. العين، ج 8، ص 246؛ تاج العروس، ج 1، ص 168؛ لسان العرب، ج 2، ص 144، «ثوب».
[3]. مفردات، ص 179؛ تاج العروس، ج 1، ص 169، «ثوب».
[4]. المصطلحات الكلاميه، ص 90 ـ 91.
[5]. همان؛ مجمع البيان، ج 2، ص 412؛ دائرة المعارف الشيعيه، ج 7، ص 56.
[6]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 319؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 331، «ثوب».
[7]. مجمع البحرين، ج 1، ص 332، «ثوب».
[8]. التبيان، ج 3، ص 13؛ الاقتصاد الهادى، ص 89؛ مصطلحات علم الكلام، ج 1، ص 412.
[9]. الميزان، ج 16، ص 122؛ مفردات، ص 64، «اجر».
[10]. مفردات، ص 180؛ الفروق اللغويه، ص 17 - 18؛ نثر طوبى، ص 120.
[11]. مفردات، ص 180؛ تاج العروس، ج 1، ص 168؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 332.
[12]. الفروق اللغويه، ص 17؛ التبيان، ج 3، ص 462.
[13]. مفردات، ص 64؛ فيض القدير، ج 1، ص 159؛ الميزان، ج 19، ص 154.
[14]. مجمع البحرين، ج 1، ص 331؛ تاج العروس، ج 1، ص 168؛ مجمع البيان، ج 10، ص 299.
[15]. تفسير قرطبى، ج 15، ص 240؛ مفردات، ص 117، «حسن»؛ زبده البيان، ص 276.
[16]. جامع البيان، ج 1، ص 653؛ نورالثقلين، ج 1، ص 108.
[17]. تفسير قرطبى، ج 2، ص 434؛ تفسير جلالين، ص 34؛ الصافى، ج 1، ص 237.
[18]. جامع البيان، ج 4، ص 245؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 352؛ الصافى، ج 1، ص 403.
[19]. الصافى، ج 3، ص 405؛ زادالمسير، ج 5، ص 330؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 261.
[20]. الاصفى، ج 2، ص 1131؛ زادالمسير، ج 8، ص 25؛ تفسير قرطبى، ج 18، ص 120.
[21]. جامع البيان، ج 16، ص 50؛ مجمع البيان، ج 6، ص 395؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 255.
[22]. ر. ك: مجموعه آثار، ج 1، ص 230، «عدل الهى».
[23]. همان، ج 4، ص 806، «معاد».
[24]. همان، ج 1، ص 230، «عدل الهى».
[25]. الميزان، ج 6، ص 376.
[26]. تفسير صدرالمتالهين، ج 5، ص 187.
[27]. الميزان، ج 6، ص 376.
[28]. كنزالدقائق، ج 1، ص 192؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 5، ص 187.
[29]. الصافى، ج 1، ص 237؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 193؛ بحارالانوار، ج 3، ص 90.
[30]. الكافى، ج 3، ص 240؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 89؛ بحار الانوار، ج 6، ص 265.
[31]. التبيان، ج 3، ص 352 - 353؛ مجمع البيان، ج 2، ص 412؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 419.
[32]. جامع البيان، ج 20، ص 175؛ مجمع البيان، ج 8، ص 21.
[33]. نور الثقلين، ج 2، ص 301؛ بحارالانوار، ج 7، ص260 - 261؛ نهج السعاده، ج4، ص107-109.
[34]. اوائل المقالات، ص 112.
[35]. رسائل، ج 1، ص 131؛ ج 3، ص 147 - 148؛ التبيان، ج 3، ص 494.
[36]. شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 334؛ ج 19، ص 191؛ اللوامع الالهيه، ص 434.
[37]. مجمع البيان، ج 2، ص 457.
[38]. مجمع البيان، ج 3، ص 227؛ الصافى، ج 1، ص 516؛ كنز الدقائق، ج 2، ص 670.
[39]. ر. ك: التفسير الكبير، ج 10، ص 102.
[40]. الميزان، ج 19، ص 154.
[41]. التفسير الكبير، ج 27، ص 254؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 158؛ الميزان، ج 18، ص 151.
[42]. مجمع البيان، ج 3، ص 251؛ الكشاف، ج 2، ص 342.
[43]. التبيان، ج 5، ص 365؛ مجمع البيان، ج 5، ص 179؛ الكشاف، ج 2، ص 342.
[44]. التبيان، ج 4، ص 330؛ مجمع البيان، ج 3، ص 251؛ نورالبراهين، ج 2، ص 425.
[45]. شرح فصوص الحكم، ص 913 - 914.
[46]. الميزان، ج 15، ص 406.
[47]. الميزان، ج 16، ص 83.
[48]. الميزان، ج 7، ص 391.
[49]. الميزان، ج 2، ص 283.
[50]. مجمع البيان، ج 2، ص 137.
[51]. همان؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 240؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 307.
[52]. مجمع البيان، ج 2، ص 137؛ الصافى، ج 1، ص 273؛ نورالثقلين، ج 1، ص 243.
[53]. الدرالمنثور، ج 1، ص 313؛ فتح القدير، ج 1، ص 263.
[54]. جامع البيان، ج 21، ص 124؛ نمونه، ج 17، ص 148.
[55]. جامع البيان، ج 23، ص 241؛ مجمع البيان، ج 8، ص 389؛ زاد المسير، ج 7، ص 8.
[56]. التبيان، ج 9، ص 551؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 299؛ بحارالانوار، ج 66، ص 155.
[57]. وسائل الشيعه، ج 12، ص 214؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 52.
[58]. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 367؛ عدة الداعى، ص 66؛ عوالى اللئالى، ج 4، ص 73.
[59]. نمونه، ج 17، ص 285.
[60]. الميزان، ج 16، ص 307 - 308.
[61]. مجمع البيان، ج 8، ص 153؛ نورالثقلين، ج 4، ص 268؛ بحارالانوار، ج 22، ص 175.
[62]. الصافى، ج 4، ص 186.
[63]. جامع البيان، ج 27، ص 286؛ التبيان، ج 9، ص 523؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 239.
[64]. مجمع البيان، ج 9، ص 386؛ الميزان، ج 19، ص 153.
[65]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 240؛ فتح القدير، ج 5، ص 168؛ زادالمسير، ج 7، ص 301.
[66]. مجمع البيان، ج 9، ص 386؛ فتح القدير، ج 5، ص 168؛ الصافى، ج 5، ص 133.
[67]. عيون الحكم، ص 218؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 350.
[68]. عوالى اللئالى، ج 1، ص 320؛ بحارالانوار، ج 79، ص 228؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 201.
[69]. التبيان، ج 10، ص 385؛ نورالبراهين، ج 2، ص 424؛ الموسوعة الفقهيه، ج 15، ص 60.
[70]. الكافى، ج 4، ص 158؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 351؛ بحارالانوار، ج 94، ص 19.
[71]. الكافى، ج 4، ص526؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 272؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 421.
[72]. مسند احمد، ج 1، ص 184؛ تهذيب، ج 6، ص 15؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 272.
[73]. الكافى، ج 4، ص 556؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 279؛ بحارالانوار، ج 97، ص 147.
[74]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 199؛ الميزان، ج 19، ص 117.
[75]. التبيان، ج 9، ص 490؛ مجمع البيان، ج 9، ص 358؛ فتح القدير، ج 5، ص 148.
[76]. احكام القرآن، ج 3، ص 188؛ مجمع البيان، ج 5، ص 112؛ بحارالانوار، ج 22، ص 302.
[77]. احكام القرآن، ج 3، ص 556؛ الميزان، ج 19، ص 153؛ نمونه، ج 23، ص 325.
[78]. الكافى، ج 2، ص 40؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 9؛ بحارالانوار، ج 66، ص 28.
[79]. احكام القرآن، ج 3، ص 188؛ التبيان، ج 9، ص 490؛ مجمع البيان، ج 5، ص 111.
[80]. الكافى، ج 5، ص 9 - 10؛ تهذيب، ج 6، ص 124؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 74.
[81]. الصافى، ج 3، ص 184؛ نورالثقلين، ج 3، ص 147؛ بحارالانوار، ج 66، ص 156.
[82]. بحارالانوار، ج 61، ص 196؛ فيض القدير، ج 4، ص 691.
[83]. الكافى، ج 1، ص 12؛ الامالى، ص 504؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 40.
[84]. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 585.
[85]. التبيان، ج 5، ص 459؛ مجمع البيان، ج 5، ص 252 - 253؛ فتح القدير، ج 2، ص 489.
[86]. شرح تجريد، ص 412؛ شرح باب حادى عشر، ص 55.
[87]. مجمع البيان، ج 2، ص 327.
[88]. الكاشف، ج 4، ص 550.
[89]. الصافى، ج 2، ص 436؛ بحارالانوار، ج 67، ص 204.
[90]. تفسير ابن كثير، ج 4، ص 89؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 324؛ كنزالعمال، ج 2، ص 39.
[91]. التبيان، ج 1، ص 413؛ تفسير قرطبى، ج 2، ص 75؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 572؛ ج 3، ص 459.
[92]. مجمع البيان، ج 6، ص 395؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 114؛ اوائل المقالات، ص 74.
[93]. الكافى، ج 2، ص 293؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 71؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 106.
[94]. عدة الداعى، ص 214؛ بحارالانوار، ج 69، ص 266، 304.
[95]. مجمع البيان، ج 8، ص 309؛ فتح القدير، ج 4، ص 397؛ الميزان، ج 17، ص 139.
[96].تفسير قمى، ج 2، ص 411؛ نورالثقلين، ج 5، ص 534؛ بحارالانوار، ج 8، ص 135.
[97]. جامع البيان، ج 29، ص 274؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 145.
[98]. مجمع البيان، ج 10، ص 222؛ تفسير ثعالبى، ج 5، ص 532؛ بحارالانوار، ج 8، ص 113.
[99]. تفسير قمى، ج 2، ص 82؛ جامع البيان، ج 25، ص 123؛ الصافى، ج 3، ص 37.
[100]. جامع البيان، ج 5، ص 401؛ مجمع البيان، ج 3، ص 196؛ الصافى، ج 1، ص 503.
[101]. التبيان، ج 2، ص 333؛ مجمع البيان، ج 2، ص 181؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 341.
[102]. مجمع البيان، ج 6، ص 197؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 130.
[103]. تفسير قمى، ج 2، ص 262؛ مجمع البيان، ج 9، ص 8؛ الميزان، ج 20، ص 246.
[104]. جامع البيان، ج 24، ص 117 - 118؛ التبيان، ج 10، ص 376.
[105]. التبيان، ج 5، ص 321؛ مجمع البيان، ج 6، ص 197 - 198؛ بحارالانوار، ج 21، ص 206.
[106]. شرح تجريد، ص 408؛ شرح المقاصد، ج 5، ص 129 - 130؛ اللوامع الالهيه، ص 433.
[107]. تهذيب، ج 2، ص 240؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 29، 58.
[108]. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 96؛ بحارالانوار، ج 79، ص 350.
[109]. جامع البيان، ج 10، ص 43؛ الميزان، ج 16، ص 314.
[110]. جامع البيان، ج 22، ص 13 - 14؛ الصافى، ج 4، ص 190؛ الميزان، ج 2، ص 80.
[111]. مجمع الزوائد، ج 10، ص 81؛ شرح اسماء الحسنى، ج 1، ص 184؛ شرح اصول كافى، ج 10، ص 286 - 287.
[112]. جامع البيان، ج 30، ص 61؛ التبيان، ج 9، ص 478.
[113]. الاصفى، ج 1، ص 249؛ الميزان، ج 5، ص 118.
[114]. مجمع البيان، ج 7، ص 446.
[115]. الكافى، ج 2، ص 217؛ الصافى، ج 4، ص 95؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 203.
[116]. مجمع البيان، ج 6، ص 352؛ الصافى، ج 3، ص 244؛ بحارالانوار، ج 23، ص 250.
[117]. جامع البيان، ج 15، ص 316؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 414؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 90.
[118]. تفسير قمى، ج 2، ص 53؛ جامع البيان، ج 15، ص 316؛ مجمع البيان، ج 6، ص 351.
[119]. مجمع البيان، ج 6، ص 351؛ الصافى، ج 3، ص 244.
[120]. عده الداعى، ص 248؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 187.
[121]. تفسير فرات الكوفى، ج 1، ص 418؛ بحارالانوار، ج 27، ص 198.
[122]. مجمع البيان، ج 9، ص 178؛ زادالمسير، ج 7، ص 156؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 254.
[123]. مستدرك الوسائل، ج 7، ص 234.
[124]. همان؛ بحارالانوار، ج 93، ص 143.
[125]. اوايل المقالات، ص 75، 112.
[126]. كشف الفوائد، ص 337 - 338؛ تلخيص المحصل، ص 466.
[127]. مجمع البيان، ج 4، ص 103؛ الميزان، ج 7، ص 242.
[128]. التبيان، ج 8، ص 506؛ بحارالانوار، ج 11، ص 307.
[129]. الميزان، ج 17، ص 146 - 147.
[130]. مجمع البيان، ج 7، ص 101؛ الميزان، ج 14، ص 306.
[131]. جامع البيان، ج 12، ص 232؛ التبيان، ج 6، ص 117.
[132]. جامع البيان، ج 12، ص 232؛ تفسير قرطبى، ج 9، ص 191.
[133]. الميزان، ج 12، ص 343؛ نمونه، ج 11، ص 389.
[134]. جامع البيان، ج 14، ص 223؛ التبيان، ج 6، ص 424؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 174.
[135]. الميزان، ج 18، ص 179.
[136]. ر. ك: المجموع، ج 15، ص 521؛ نيل الاوطار، ج 4، ص 142؛ الموسوعة الذهبيه، ج 11، ص 366.
[137]. الحدائق، ج 4، ص 177؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 468.
[138]. المجموع، ج 15، ص 521؛ المغنى، ج 2، ص 425؛ الموسوعة الفقهيه، ج 15، ص 57.
[139]. الكافى، ج 7، ص 57؛ كنزالعمال، ج 15، ص 952؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 442، 445.

مقالات مشابه

بهره مندان از اجر اخروي در رهيافت قرآني

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهپروین بهارزاده, مرضیه محصص

عدل الهی و کارکردهای اجتماعی و فردی آن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهجعفر عباسی

جزاي مضاعف در قرآن كريم

نام نشریهمشکو‌ة

نام نویسندهسیدابراهیم سیدعلوی

عدل الهي و حسابرسي اخروي

نام نویسندهکبری مجیدی بیدگلی