علم پیامبر و امام در تفسیر «من وحی القرآن»

پدیدآورحسن رهبری

نشریهپژوهش‌های قرآنی

شماره نشریه65_66

تاریخ انتشار1391/04/13

منبع مقاله

share 1695 بازدید
علم پیامبر و امام در تفسیر «من وحی القرآن»

حسن رهبری*


چکیده:

علم پیامبر و امام که در علم کلام اسلامی اصطلاحاً «علم امام» گفته می شود، هرچند از مقولاتی است که بیشتر دانشمندان و متکلمان اسلامی، اعتقاد بدان را از ضروریات دینی به شمار نمی آورند، ولی در مجامع علمی و محافل مذهبی شیعه، گاه همچون ضروریات دینی، مورد بحث و گفتگو بوده و چه بسا که در قرون اخیر، حوزه های علمیه را با چالش مواجه نموده و گرایش های فکری ناهمسانی را به وجود آورده است؛ چنانچه گاه برخی را چاره ای جز سکوت یا احتیاط و همگرایی نبوده است.
حال با وجود چنین جوّی، سید محمد حسین فضل الله ـ صاحب تفسیر «من وحی القرآن» ـ سکوت را در این مقوله جایز ندانسته و آنجا که تفسیر آیات اقتضای بحث را داشته، با جرأت قلمی و رویکرد قرآنی، بدان پرداخته است. اما اینکه وی دارای چه مطالبی در این زمینه بوده و در میان اصحاب نظر در زمره کدام گرایش فکری قرار می گیرد و دارای کدامین برجستگی های فکری در آن است، مطلبی است که در این جستار به دنبال آن خواهیم بود.

کلیدواژه ها

فضل الله/ من وحی القرآن/ علم غیب/ علم پیامبر/ علم امام/ غلوّ

پیش گفتار

پیامبران و امامان: حلقه ارتباط انسان با فراسوی طبیعت و آموزگاران قوانین خداوند برای بشریت اند. آنان انسان های برتری هستند که با هویت نامه ای از جانب خداوند به سوی بشر مأموریت یافته اند. ناآشنایی با آنان، انسان را گرفتار مدعیان دروغین نبوت و امامت نموده و هلاکت و نابودی دنیا و آخرت را موجب می گردد. بدین لحاظ پیامبرشناسی در اسلام، به خصوص در مکتب تشیع، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در پی آن، امام شناسی است که اگر کسی بمیرد و امام خود را نشناسد، با مرگ جاهلیت، مرده است. (کلینی، ۳/۳۲)
برای پیامبرشناسی و امام شناسی، شناخت ویژگی های آنان، نخستین و مهم ترین است. برگزیدگی از جانب خداوند متعال، داشتن عصمت و داشتن علم لدنی، از مهم ترین ویژ گی های مشترک آنان به شمار می رود. این برجستگی ها و خصوصیات منحصر به فرد است که اعتماد انسان را به آن مردان الهی جلب نموده و حقانیت آنان را به اثبات می رساند. در میان ویژگی های گفته شده، میزان علم پیامبران و امامان و میزان آشنایی و تسلط آنان به علم غیب، بحث انگیزترین موضوعی است که دانشمندان، مفسران و متکلمان اسلامی ـ به ویژه شیعه ـ را به خود مشغول داشته و قرائت های گوناگونی را پدید آورده است.
برخی علم غیب در پیامبر و امام را نامحدود و برخی دیگر محدود شمرده اند. شماری علم غیب در آنان را حضوری۱ و لدنّی۲، و شماری دیگر حصولی۳ و اکتسابی دانسته اند. بعضی ظهور غیب برای آنان را منوط به اراده خداوند متعال و بعضی دیگر منوط به اراده شخص معصوم کرده اند؛ و دیگر دیدگاه هایی که پس از تعریف علم غیب در لغت، قرآن و روایات، بدان خواهیم پرداخت.

چیستی غیب

ابن مسعود و جمعی از صحابه پیامبر اکرم(ص) در تفسیر «غیب» گفته اند: «ماغاب عن العباد علمه». (صدر المتألهین، ۲/۱۱۲)؛ آنچه دانش آن از مردم مخفی است، غیب گفته می شود.
راغب در مفردات می نویسد:
«غیب مفهومی در برابر شهادت است. شهادت دریافت چیزی با چشم ظاهری یا با چشم دل است و غیب، به هر چیزی که از دایره حس و مشاهده بیرون باشد، گفته می شود.» (راغب اصفهانی، /۲۷۴)

کاربرد غیب در قرآن

فقیه دامغانی با توجه به مفهوم غیب در آیات قرآنی، یازده مورد را با شواهد قرآنی آورده است که عبارت اند از: مبدأ و معاد، تاریکی، مرگ نامحسوس حضرت سلیمان، زمان مرگ، زمان بارش باران، لوح محفوظ، شرف و دارایی، نزول عذاب، ظنّ و گمان، امور پنهانی، و وحی. (فقیه دامغانی، /۵۸۸ـ۵۹۱)
اما به نظر می رسد آن لغت شناس نامی قرآن به علّت نبود کشف الآیات، همه موارد غیب در قرآن را متذکر نشده است. ازاین رو با استفاده از جستجوی ایشان و دیگر مفسران قرآن، موارد غیب به شرح زیر از قرآن قابل استخراج است:
۱- مبدأ و معاد:(اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ)(بقره/۲) «تقواپیشگان، کسانی هستند که به غیب (خدا و قیامت) ایمان می آورند.»
۲- تاریکی:(و اَلقوهُ فی غِیابَهِ الجُبِّ)(یوسف/۱۰) «یوسف را برادرانش در تاریکی چاه انداختند.»
۳- اسرار و قوانین نهفته در طبیعت:(وَ لَوْ کُنتُ اَعلَمُ الغَیبَ لاَستَکثَرتُ مِنَ الخَیرِ) (اعراف/۱۸۸) «اگر غیب (قوانین نهفته در جهان هستی، یا زمان مرگم را) می دانستم، سود فراوانی برای خود فراهم می کردم.»
۴- لوح محفوظ:(اَم عِندَهُم الغَیبُ فَهُم یَکتُبُونَ)(طور/۴۱) «آیا اسرار غیب (لوح محفوظ) نزد آنهاست و از روی آن می نویسند؟»
۵- زمان نزول عذاب الهی:(...عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَداً)(جن/۲۶) «دانای غیب (زمان نزول عذاب) اوست؛ و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد.»
۶- ظنّ و گمان:(...وَ یَقذِفُونَ بِالغَیبِ)(سبأ/۵۳) «کافران، حقایق را قبل از نزول عذاب، دروغ می پنداشتند.»
(... رَجْماً بِالغَیبِ)(کهف/۲۲) «(آنان در تعداد نفرات اصحاب کهف) گمانه زنی می کنند و ناآگانه سخن می گویند.»
۷- وحی:(وَ ما هُوَ عَلَی الغَیبِ بِضَنینَ)(تکویر/۲۴) «و او نسبت به آنچه از طریق وحی دریافت داشته بخل ندارد.»
۸- معجزه:(وَ یَقُولُونَ لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ آیَهٌ مِن رَبِّهِ قُل اِنَّمَا الغَیبُ لِلّهِ)(یونس/۲۰) «می گویند: چرا معجزه ای از پروردگارش بر او فرود نمی آید؟ بگو: غیب (معجزه) تنها برای خداست (به اراده او بستگی دارد).»
۹- رویدادهای گذشتگان:(ذلِکَ مِن اَنباءُ الغَیبِ نُوحیهِ اِلَیکَ)(آل عمران/۴۴؛ هود/۴۹) «تاریخ گذشتگان از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم.»
۱۰- پنهان و خلوت (آشکار برای خود اقدام کننده، امّا غیب برای دیگران): (عالِمُ الغَیبِ و الشَّهادَهِ)(انعام/۷۳) «خداوند به کارهای پنهانی و آشکار آگاه است.»
(اَلَم یَعلَمُوا اَنَّ اللهَ یَعلَمُ سِرَّهُم وَ نَجواهُم وَ اَنَّ اللهَ عَلاّمُ الغُیوبِ)(توبه/۷۸) «آیا نمی دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشی آنها را می داند، و او دانای همه پنهان کاری هاست.»
۱۱- اسرار خانوادگی:(فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللهُ)(نسا/۳۴) «زنان صالح، زنانی متواضع هستند که در غیاب شوهر، اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند.»
۱۲- آنچه در دل ها می گذرد:(اِنَّ اللهَ عالِمُ غَیبِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ)(فاطر/۳۸) «خداوند از غیب آسمان ها و زمین آگاه است و آنچه را در درون دل هاست، مى‏داند.»
۱۳- دانش های خارج از ظرفیت و محاسبات انسانی:(وَ عِندَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یَعلَمُ ما فی البّرِّ و البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَهٍ اِلاّ یّعلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فی ظُلُماتِ الأرضِ)(انعام/۵۹) «کلید های غیب تنها نزد خداست و جز او کسی آنها را نمی داند. او آنچه را در خشکی و دریاست می داند. هیچ برگی نمی افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین (از او پوشیده نیست).»
۱۴- قیامت:(وَ لِلّهِ غَیبُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ ما اَمرُ السّاعَهِ اِلاّ کَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ)(نحل/۷۷) «غیب آسمان ها و زمین مخصوص خداست؛ و امر قیامت درست همانند چشم بر هم زدن، یا از آن هم نزدیک تر است.»
۱۵ـ بهشت:(جَنّاتِ عَدنِ الَّتی وَعَدَ الرَّحمنُ عِبادَهُ بِالغَیبِ اِنّهُ کانَ وَعدُهُ مَأتِیّاً) (مریم/۶۱) «وارد باغ های جاودانی بشوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده بود؛ مسلّماً وعده خدا (بهشت) تحقق یافتنی است.»
۱۶- زمان و مکان نزول باران:(اِنَّ اللهَ عِندَهُ عِلْمُ السّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الغَیْثَ)(لقمان/۳۴) «علم قیامت تنها نزد خداوند است؛ و اوست که باران فرو می فرستد.»
۱۷- آنچه در شکم مادران است:(وَ یَعْلَمُ ما فِی الاَرْحامِ)(همان) «و اوست که آنچه را در رحِم هاست می داند.»
۱۸- پیش آمدها:(وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً)(همان) «کسی (جز او) نمی داند که فردا چه به دست می آورد.»
۱۹- محل مرگ:(وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِاَیِّ اَرْضٍ تَمُوتُ...)(همان) «هیچ کس نمی داند که در چه سرزمینی می میرد؛ ولی خداوند بدان داناست.»
۲۰- حقیقت روح:(یَسألُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّی)(اسراء/۸۵) «از تو درباره روح می پرسند؛ بگو: کار پروردگار من است.»
اینها همه از جمله امور غیبی اند که در قرآن مخصوص خداوند متعال معرفی شده اند؛ هرچند در پنج آیه اخیر با کلمه غیب همراه نمی باشند. با توجه به آیات قرآنی که در بالا آورده شد، می توان غیب را در سه گروه به ترتیب زیر طبقه بندی کرد:

اقسام غیب

۱. غیب عام

انسان در زندگی خود همواره از درون و برون در محاصره غیب ها قرار دارد. بسیاری از آنها موقّتی است و با گذشت لحظه ای، زمانی، برداشته شدن حجابی و یا با استفاده از ابزار لازم، هویدا شده و از غیب بودن درمی آیند، و بسیاری دیگر نیز هستند که همچنان نامعلوم و ناپیدا باقی می مانند، در حالی که انسان قابلیت کشف آنها را دارا می باشد.
برای انسان، تاریکی پرده ای است که مانع از دیدن اشیاء شده و غیبت چیزی را سبب می شود، امّا هنگامی که چراغی افروخته شد یا هوا روشن گردید، آن چیز ظاهر شده و دیگر مفهوم غیب از آن برچیده می شود.
محتوای کتاب و نوشته ای که پیش روی انسان است، غیب نیست، امّا برای کسی که خواندن نمی داند، جنبه غیب دارد. سواد آموزی، ابزاری است که آن غیب را به شهود تبدیل می نماید.
اختراعات و اکتشافات که همان کشف قوانین و سنّت های موجود ـ امّا پنهان ـ در جهان طبیعت می باشد، تا زمانی که توسط دانشمندان مورد تحقیق و آزمایش های مختلف قرار نگرفته و به قوانین و پیچید گی های آن آگاهی حاصل نشده است، غیب اطلاق می شود. همچنین گمشده ها تا زمانی که پیدا نشده اند، برای انسان به منزله غیب اند.
پرده، دیوار، بُعد مسافت، بی سوادی، جهالت در مسئله ای و امثال اینها از عوامل غیب عمومی است که همگان به نوعی درگیر آن می باشند. انسان هرچه بکوشد تا عوامل غیب عمومی را از سر راه خود برداشته و به ناشناخته هایش دست بیابد، باز با بی شماری از ناشناخته ها و نادیدنی های دیگری روبرو خواهد شد؛ زیرا سنّت الهی و مدار عالم بر شالوده غیب و شهود بنیان نهاده شده است.
خدا خود بزرگ ترین غیبی است که اسباب شناخت و معرفتش در وجود همگان به ودیعت نهاده شده است؛ امّا (فَقَلیلاً ما یُؤمِنونَ) (بقره/۸۸).

نمونه های قرآنی از غیب عامّ

۱-۱) حضرت سلیمان(ع) زمانی که از کارگزاران خود سان می دید، متوجه شد که هُدهُد در میان آن جمع نیست؛ فرمود:(مالِیَ لا اَرَی الهُدهُدَ اَم کانَ مِنَ الغائِبینَ) (نمل/۲۰) «چرا هدهد را نمی بینم، یا اینکه او از غایبان است؟»
غیب بودن هدهد در اینجا به مفهوم خارج شدن او از دیدرس حضرت سلیمان بوده است که پس از مدتی با رسیدن هدهد و بیان علت غیبتش، مسئله منتفی می شود.
۲-۱) تاریکی از عوامل غیب است که قرآن در داستان حضرت یوسف بدان اشاره کرده است:(و اَلْقُوهُ فِی غِیابَهِ الْجُبِّ)(یوسف/۱۰) «(یکی از برادران یوسف گفت:) او را در نهانگاه چاه بیفکنید!»
با قرار گرفتن یوسف در ته چاه، موضوع برای یوسف و برادران او کاملاً مشهود است، اما برای دیگران جنبه غیب را داشته است تا آن گاه که توسط رهگذرانی کشف می شود.

۲. غیب خاصّ

بسا مسائلی نهفته و اسرار ناشناخته هستی در لوح محفوظ و در خزاین غیبی الهی که اراده خداوندی بنا به مصالحی بر افشای جزئیاتی از آن و تا آنجا که در ظرفیت درک بشری بوده، در اختیار انسان های مقرّب درگاهش قرار داده است.

نمونه های قرآنی از غیب خاصّ

۱-۲)(وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)(حجر/۲۱) «خزائن همه چیز تنها نزد ماست؛ ولی ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمی کنیم.»
۲-۲)(... وَ ما کانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلکِنَّ اللهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ) (آل عمران/۱۷۹) «... و [نیز] چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب آگاه کند، ولی خداوند از میان فرستادگان خویش هر کس را بخواهد (برای آگاهی از آن) برمی گزیند [و قسمتی از اسرار نهان را در اختیار او می گذارد تا به اطلاع شما برساند].»
۳-۲)(یَسألوُنَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أمرِ رَبّی وَ ما اُوتیتُم مِنَ العِلمِ إلاّ قَلیلاً) (اسراء/۸۵) «از تو درباره روح می پرسند؛ بگو: روح، کار پروردگار من است؛ و شما از دانش آن جز اندکی داده نشده اید.»

۳. غیب أخصّ

چنان که گفتیم، تشکیلات آفرینش، سراسر غرق در اسرار و غیب است. برخی از آنها با ابزار و دانشی که خداوند در اختیار بشر نهاده، قابل کشف و شهود می باشد. برخی دیگر تنها برای ابرار و مقرّبان درگاه الهی که از دانش خدادادی برخوردارند، قابل درک و تشخیص می باشد. در این میان چه بسا اسرار و غیب هایی که خارج از ظرفیت درک بشری بوده و در خزینه علم خداوندی و در لوح محفوظ همواره مستور می باشد و جز حضرت حق، کسی را از آن آگاهی نیست.

شواهد قرآنی از غیب اخصّ

۱-۳)(وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاّ هُوَ...)(انعام/۵۹) «کلید های غیب نزد خداوند است. هیچ کس جز او بر آنها آگاهی ندارد.»
۲-۳)(قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَیْبَ اِلاَّ اللهُ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیّانَ یُبْعَثُونَ) (نمل/۶۵) «بگو از کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، کسی جز خدا غیب نمی داند؛ همچنین آگاهی ندارند که چه وقت بر انگیخته خواهند شد!»
۳-۳)(فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ اَعْیُنٍ)(سجده/۱۷) «هیچ کس نمی داند چه پاداش های مهمّی که مایه روشنی چشم هاست، برای آنان نهفته شده است.»
۴-۳)(یَسألُونَکَ عَنِ السّاعَهِ أیّانَ مُرسَیها قُل إنَّما عِلمُها عِندَ رَبّی ...) (اعراف/۱۸۷) «(ای پیامبر!) از تو درباره هنگامه قیامت می پرسند؛ بگو: علم آن تنها در پیش پروردگار من است.»
علامه طباطبایی اقسام غیب را در غیب نسبی و غیب مطلق خلاصه کرده است. ایشان غیب هایی را که به عالم شهود وارد شده و یا متعلق علم ما قرار گرفته اند، غیب نسبی، و غیب هایی را که از مرحله شهادت خارج اند، غیب مطلق نام نهاده است. (طباطبایی، ۷/۱۲۵ـ۱۲۶)
علم پیامبر و امام از دیدگاه دانشمندان مسلمان
گرایش های فکری موجود در این موضوع را با اجمال می توان در سه گرایش زیر خلاصه کرد:
الف) باورمندان به علم پیامبر و امام در محدوده نیازهای دینی و رسالتی
ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود پیامبر و امام
ج) تردید کنندگان در محدود بودن و نامحدود بودن علم پیامبر و امام

الف) باورمندان به علم پیامبر و امام در محدوده نیازهای تبلیغی و رسالتی

دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می کنید:
۱. شیخ مفید (م۴۱۳ق): شیخ مفید که از نخستین تدوین کنندگان اعتقادات اسلامی و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که:
«إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی إلیهم من الغلاه.» (شیخ مفید، اوائل المقالات، /۳۸)
«امامان:گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می دانستند، ولی این از ویژگی های ضروری و از شرایط امامت ائمّه نمی باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی از مفوّضه و کسانی که غلوّ کنندگان که به آنان پیوسته اند.»
بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می دهد:
«آگاهی امامان به همه فنون و زبان ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان: از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان اند.» (همان، /۳۷)
شیخ مفید در کتاب «مسائل العکبریه» در پاسخ به این پرسش ها که چرا امیرالمؤمنین(ع) با وجود آگاهی از کشته شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین(ع) با آگاهی از بی وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن(ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می گوید:
«هرگز علمای شیعه اجماع نکرده اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثنا می داند و اگر کسی بگوید امام همه حوادث را بدون استثنا می داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می گوید، تصدیق نمی کنیم... . آری! امیرالمؤمنین(ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین(ع) و... .» (مجلسی، ۴۲/۲۵۷)
ایشان در کتاب «الفصول المختاره» که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می دهد، با این سؤال مواجه می شود که امام عصر [به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می برد] آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می ترسد؟ و اگر نمی ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می دهد:
«اگر باورم بر این بود که امام از درون انسان ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم.
علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان ها، منوط به اطلاع رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست.» (شیخ مفید، الفصول المختاره، ۱/۷۰)
سخنان شیخ مفید حاوی نکات زیر است:
۱ـ امامان:از دانش فوق بشری برخوردارند، ولی این به مفهوم آگاهی آنان از همه حوادث و مسائل نیست.
۲ـ امامان:دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علم غیب عبارت است از دانش ذاتی و احاطه کامل به تمام پدیده های هستی، که جز خداوند، کسی را یارای داشتن آن نیست.
۳ـ امامان:دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علمی که از جانب خداوند اخذ شود، علم اکتسابی است و بدان علم غیب نمی گویند.
۴ـ علم امام اکتسابی است، نه ذاتی.
۵ـ آگاهی امام از علوم غیبی منوط به اراده خداوند است، نه شخص امام.
۶ـ امامان:در مواردی از درون افراد و یا برخی از رویدادهای آینده اطلاع داده اند، ولی این کار به مفهوم آگاهی امام از درون همگان نیست.
۷ـ آگاهی از امور غیبی از شرایط و صفات امامت نیست.
۸ـ صحت روایات رسیده در علم امام برای شیخ مفید ثابت نیست.
۹ـ دیدگاهی که شیخ مفید در علم امام مطرح می کند، دیدگاه بسیاری از علمای معاصر ایشان است.
۱۰ـ کسانی که خارج از این اعتقاد را دارند، در ردیف غالیان قرار می گیرند.
۲. سیدمرتضی (م۴۳۶ق): سیدمرتضی از شاگردان تیزهوش و از دست پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر و امام است.
در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی (م۴۱۵ق) کتابی به نام «المغنی فی ابواب التوحید و العدل» نوشته و در بخش پایانی آن به طور گسترده ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است.
سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب «الشافی فی الامامه» را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می خوانیم:
«معاذ الله که بگوییم واجب است امام همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام غیب بداند.» (سید مرتضی، الشافی، /۱۸۸)
ایشان در پاسخ به سؤالی می گویند:
«ما آگاهی امام را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می برند، وظیفه امام آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می دانند و روایاتی دراین باره آورده اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم.» (همان، /۳۲۵)
آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می نویسد:
«می گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست.» (همان، /۷۵)
سیدمرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام چنین می نویسد:
«... لأنّا لم نوجب کون الإمام عالماً بجمیع الدین من لدن خلقه و کمال عقله و إنما نوجبه فی الحال الّتی یکون اماماً.» (همان، /۳۲۶)
«ما آگاهی امام به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می دانیم.»
ایشان در جایی دیگر می نویسند:
«امام حسین(ع) در پیش بینی خود، گمان فریب کاری برخی از مردم را نمی داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی اش حدس نمی زد.» (همان، /۱۷۸)
از سخنان سید مرتضی علاوه بر نکاتی که از سخنان شیخ مفید مستفاد بود، به وضوح، نکات زیر قابل دریافت می باشد:
۱ـ گستره آگاهی امام محدود به نیازهای دینی جامعه و نیازهای ریاستی آنان است.
۲ـ آگاهی امام در حوزه وظایف خود به قدری است که هیچ وقت مانع از حق تقدم ایشان در جامعه نگردد.
۳ـ وظیفه امام در مسائل فنی و کشف جرایم و امثال آن، رجوع به افراد خبره و کارشناسان است؛ و ملاک داوری او در قضاوت ها همانا شهود و نظر کارشناسان ذی ربط می باشد.
۴ـ شناخت امام از باطن انسان ها مربوط به حوزه امامت و احکام شرعی نیست.
۵ـ بی اعتمادی سید به خبر واحد.
۶ـ بی اطلاعی امام حسین(ع) از وضعیت کوفه و میزان وفاداری اهالی آن.
 ۳. کراجکی (م۴۴۹ق): خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان:آموخته است؛ نه بیشتر. امامان از همه اسرار درونی انسان ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند. (کراجکی، ۱/۲۴۵)
۴. شیخ طوسی (م۴۸۰ ق): شیخ طوسی پس از سید مرتضی، ریاست علمی و معنوی شیعه را به ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه گذاری و نظام بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است.
همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب «الشافی» توسط شیخ طوسی می انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می نویسد:
«من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است ... .» (محقق، [مجموعه مقالات] هزاره شیخ طوسی،/ ۴۸۳)
در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می خورد:
«ما لازم نمی دانیم امام غیر از احکام، چیز های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند.» (طوسی، تلخیص الشافی،/۲۵۲)
«امام حسین(ع) نمی دانست در این سفر [مدینه تا کربلا] کشته می شود.» (همان، /۱۸۲-۱۸۸)
در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می کند. وی در تفسیر آیه(وَلا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ...» (هود/۳۱) می نویسد:
«یعنی من از علم هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه ای می دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم.» (طوسی، التبیان، ۴/۱۴۱)
و در تفسیر آیه(وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ) (اعراف/۱۸۸) می نویسد:
«یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می خریدم و از زیان دِه ها پرهیز می کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می افزودم.» (همان، ۵/۵۰)
شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که:
ـ آگاهی امام از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. (طوسی، تمهید الاصول، /۸۱۳ و ۸۱۷)
ـ امام مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می دهد. (ر.ک: همو، الاقتصاد الهادی الی الرشاد، /۱۹۳)
ـ آگاهی امام از درون انسان ها ضرورتی ندارد. (ر.ک: همان ها)
ایشان درباره زمان اشراف کلی امام به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می نویسد:
«و إنّما یجب أن یکون الامام عالماً بما اسند الیه فی حال کونه اماماً فأما قبل ذلک فلا یجب أن یکون عالماً و لایلزم أن یکون امیرالمؤمنین(ع) عالماً بجمیع الشرع فی حیاه النبی۶او الحسن والحسین۸عالمین بجمیع ذلک فی حیاه ابیهما بل انما یؤخذ المؤهل للامامه العلم ممن قبله شیئاً بعد شیء لیتکامل عند آخر نفس من الامام المتقدم علیه بما اسند الیه.» (طوسی، تلخیص الشافی،/۱۹۲)
«امام در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر خدا(ص)، و امام حسن و امام حسین(ع)با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام پیشین خود فرامی گیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام قبلی به حد کمال رسیده باشند.»
۵. شیخ طبرسی ـ صاحب تفسیر مجمع البیان (م۵۴۸ق):
«برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان: علم غیب می دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی(ع) و دیگر امامان نقل کرده اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا(ص)به آنان انتقال یافته، و پیامبر هم از خداوند متعال آموخته است.» (طبرسی، ۵و۶/۳۱۳)
«ما کسی از مسلمانان را نمی شناسیم که یکی از انسان ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیّه از این عقیده مبرّاست.» (همان، /۴۰۳)
۶. ابن شهرآشوب (م۵۸۸ق):
«پیغمبر و امام، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می شود که معلومات بی پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.» (شیخ مفید، اوائل المقالات، پاورقی۳۸ـ از واعظ چرندابی)
***
تا اینجا با گفتمان دیدگاه نخست درباره علم امام که از فحول و برجستگان تاریخ کلام و فقه، تفسیر شیعه بودند آشنا شدیم. پیروان این گروه هرچند گاه در صراحت گفتار، تعریف علم غیب، تبیین موضوع و تعیین مرزهای دانایی امام با هم تفاوت هایی داشتند که در صورت مجال مقاله، قابل تفکیک و تطبیق بیشتری بود، اما در مجموع، واقعیت این است که رویکرد کلامی این دانشمندان شیعه عبارت است از:
 
یک. علم امام اکتسابی است نه حضوری؛
دو. علم امام محدود به آن مقدار اطلاعاتی است که خداوند در اختیار آنان قرار داده است و همه علوم را شامل نمی شود.
دانشمندان قدیم ما همچون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی که پایه گذاران نظام فکری شیعه در عصر غیبت بوده اند و استخراج و تدوین و قالب بندی اعتقادات شیعی را از قرآن و حدیث نمایندگی کرده اند، به دنبال خود همفکرانی همچون کراجکی، شیخ طبرسی و ابن شهرآشوب را دارند که بر همان دیدگاه آنان پای فشرده و از آن دفاع کرده اند.
سیدمحمدحسین فضل الله ـ صاحب تفسیر «من وحی القرآن» ـ هم از صاحب نظران این دیدگاه و از مدافعان جدی آرای شیخ مفید و شیخ طوسی به شمار می رود که با توجه به موضوع مقاله که در ارتباط با دیدگاه های تفسیری ایشان در این باب است، در ادامه به صورت جداگانه به آن خواهیم پرداخت.

ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود امام

دیدگاه قبلی را با توجه به وجود کتاب های مدون کلامی، روایی و تفسیری در دوران آغاز غیبت، از آن زمان مورد بررسی قرار دادیم. در بررسی این دیدگاه، پیشینه ای از آن دوران قابل تحصیل نیست؛ مگر اینکه گاه در گزارش های علمی شیخ مفید می خوانیم که «نوبختیان» (ابواسحاق اسماعیل بن نوبختی) علم امام را نامحدود می دانستند. (ر.ک: شیخ مفید، اوائل المقالات، /۳۸)
اما در مجموع، این دیدگاه نیز به ویژه در قرون اخیر، طرفداران جدی داشته و دارد:
۱. مولی مهدی نراقی (م۱۱۲۸ق):
«[امام دارای عقل بالفعل است] و عقل بالفعل آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشد، به نحوی که گویا آنها را مشاهده می کند؛ و هیچ یک از آنها از ذهن او زائل نشوند؛ و این معنی برای آن حضرت [علی(ع)] ثابت بود.» (نراقی، /۱۳۷)
ایشان در اثبات این مدعا ضمن آوردن روایاتی از اهل سنت و شیعه، به افضلیت و اعلمیت حضرت علی(ع) در علم شرایع و احکام و ادیان (همان، /۱۳۵)، در فنون جنگی و اسلحه (همان، /۱۳۹) و در مدیریت و کشورداری (همان) اشاره کرده اند. اما واقعیت این است که دیدگاه قبلی منکر این فضایل نیست، بلکه بیش از آن را نیز می گویند! تنها سخن در آن است که آنان اینها را علم غیب نمی دانند، بلکه آموخته هایی می دانند از جانب الهام و آموزش پیامبر رحمت!
۲. سید عبدالحسین موسوی شیرازی لاری (م۱۳۰۳ش ـ مدفون در جهرم): او می نویسد:
«اعتقاد به علم امام هرچند از ضروریات دینی نیست، اما تحصیل و معرفت تفصیلی آن برای خواصِ از اهل علم واجب است تا بدان باور قلبی داشته باشند. اما برای عوام، اعتقاد قلبی و زبانی کفایت می کند.» (شهید قاضی طباطبایی در مقدمه ترجمه کتاب «علم امام» از علامه مظفر، /۴۵-۴۷)
«برگزیدگان الهی همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آینده آگاه اند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی ماند.» (دانشنامه امام علی، ۳/۳۵۷)
۳. محمّد حسین مظفّر (م۱۳۸۱ق): کتابی مستقل و تا حدودی مفصل که نخستین بار در علم امام نگارش یافته و از علم فعلی و مطلق در معصومان جانبداری کرده است، مربوط به ایشان است که در سال ۱۳۸۵ق در نجف اشرف به چاپ رسیده است. بنا به دیدگاه این اندیشه مند:
«امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث ـ حتی قیامت ـ دارد. هر چیزی را که خدا می داند، او هم می داند. تنها تفاوتی که علم خدا با علم امام دارد، در این است که علم غیب در پروردگار ذاتی، و در ائمّه عرضی است.» (مظفر، /۱۲۰)
۴. سیّد محمّد حسین طباطبایی (م۱۳۶۰ش): علامه طباطبایی در رساله «علم امام»، از دانش نامحدود در پیامبر و امام دفاع نموده و بیشتر با نگاه روایی آن را پذیرفته است، ولی در تفسیر المیزان، روال محتاطانه ا ی پیموده است که گاه چندان با دیدگاه گروه نخست قابل تشخیص نیست. ایشان در رساله علم امام می نویسند:
«امام(ع) به حقایق جهان هستی در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می باشند. مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.» (طباطبایی، رساله علم امام، /۲۱۳)
و در تفسیر المیزان چنین نوشته است:
«پاره ای از مغیبات و از آن جمله مسئله قیامت هست که جز خدای سبحان، کسی یارای علم آن را ندارد. ... تنها علم به خود قیامت این طور نیست، بلکه علم به خصوصیات و اوصاف آن نیز همین طور است.
سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هرچه باشد، وجودش محدود است؛ و ممکن نیست که از حدّش بیرون شده و به آنچه خارج از حدّ او و غایب از اوست آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی، غیر محدود و غیر متناهی، محیط به تمام اشیاء نیست؛ مگر خدای تعالی. پس تنها او عالم به غیب است.
علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرّها واقف می سازد و عادتاً معقول نیست کسی که به همه خیر و شرّها اطّلاع دارد، از اطّلاعات خود استفاده نکند؛ و اگر کسی تمامی خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی کند، باید بفهمیم که قطعاً علم غیب نداشته است.» (طباطبایی، المیزان، ۱۶/۲۹۴)
«رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالت شان مشروط برآن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند، این علم را خواهند داشت.» (همان، ۱۹/۲۲۶)
نگاهی به این دیدگاه های متفاوت از علامه طباطبایی، داوری درباره ایشان را مقداری دشوار می نماید. گاه او را موافق با گروه نخست ـ معتقد به علم محدود پیامبر و امام ـ می توان یافت و گاهی مدافع سرسخت گروه دوم ـ معتقد به علم نامحدود در پیامبر و امام ـ می توان دید. به نظر می رسد که ایشان آن گاه که با دید قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن موضوع را نگریسته اند، علم محدود معصومان:را پذیرفته اند، و چون با دید روایی به موضوع پرداخته اند، به علم نامحدود آنان متوقف مانده اند.
۵. عبدالله جوادی آملی: اولیای الهی می توانند بر اثر درجات گوناگونی که دارند، هر کدام به بعضی از درجات غیب آگاهی پیدا کنند؛ ولی انسان کامل که ولی الله مطلق و مظهر اسم اعظم است، به همه مخازن غیبی آگاهی دارد. (جوادی آملی، ۴/۱۵۹)
به نظر آیت الله جوادی آملی، معصومان:به عنوان انسان های کامل و مظاهر اسمای الهی، محرم اسرار خداوندی بوده و چیزی در عالم کون از علم آنان پوشیده نیست.
این دیدگاه، باور بیشتر دانشمندانی است که به موضوع علم امام با گرایش فلسفی ـ عرفانی پرداخته اند.

ج) تردیدکنندگان در علم محدود و علم نامحدود امام

با ستارگانی در آسمان علم و فقاهت روبرو هستیم که با اشاره ای کوتاه، همفکری خود را با امثال شیخ مفید و شیخ طوسی نشان می دهند، ولی از ادامه سخن باز مانده و آگاهی از حقیقت موضوع را به خود معصومان :حوالت می دهند.
۱. شیخ انصاری (م۱۲۸۱ق):
«اما در مورد گستره دانسته های امام و چگونگی آن، ... از روایات گوناگونی که وجود دارد، چیز مطمئنی به دست نمی آید؛ پس بهتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذاریم.» (انصاری، ۱/۳۷۴)
۲. ابوالحسن مشکینی (م۱۳۵۸ق = ۱۳۱۲ش): ایشان هم در کتاب «حاشیه بر کفایه الاصول» بر همان دیدگاهی است که شیخ انصاری بر آن بوده است. (نک: خراسانی، ۱/۳۷۴)
۳. شهید مطهری (۱۳۵۸ش): ایشان که می توان گفت در مسائل مذهبی روز، چیزی را ـ هرچند به اجمال و گذرا ـ فروگذار نکرده است، اما به رغم ورود در مباحث امامت و حادثه عاشورا و غیره، از ورود به این بحث پرهیز نموده و با سکوت تمام از کنار آن رد شده است. تنها مطلبی که از ایشان دیده می شود، عبارت زیر در کتاب حماسه حسینی است:
«امام، انسان مافوق است، نه مافوق انسان؛ و به همین دلیل می تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه ها را جنبه اعجاز آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم.» (مطهری، ۳/۲۹۲)

دیدگاه مفسّر «من وحی القرآن» راجع به علم پیامبر و امام

پس از نگاهی به علم غیب در قرآن و روایات، و مروری به اندیشه های کلامی دانشمندان اسلامی در این باره، سیر کوتاهی خواهیم داشت در تفسیر «من وحی القرآن»، تا با اندیشه مرحوم فضل الله نیز در موضوع علم امام آشنا شویم.
تفسیر «من وحی القرآن» بر خلاف دیدگاهی که در قرون اخیر بر موضوع علم امام سایه افکنده، به دنبال احیای دیدگاهی است که اندیشه مندانی همچون شیخ مفید و شیخ طوسی بر آن استوار بوده اند.
فضل الله دغدغه آن دارد که مبادا دیدگاه نوپیدا به غلو انجامیده (فضل الله، ۶/۱۳۱) و راه اصلاح و بازگشت را دشوار نماید. ازاین رو در تفسیر خود، آنجا که سخن به علم غیب می رسد، موضوع را با اجتهاد عقلی و قرآنی می شکافد تا ابهامی باقی نگذاشته باشد.
او غیب را همانند راغب اصفهانی، «هر چیز پوشیده از حواس و آگاهی انسانی» معنا می کند (همان، ۹/۱۱۲؛ ۸/۳۴۳) و مراد از علم به غیب را آگاهی از امور و قضایای آینده ای می داند که با هیچ وسایل و فناوری، جز وحی و اعلام خداوندی قابل کشف و درک نمی باشد؛ و آن اموری را که مثل ماجراهای تاریخی با وسایل خاصی قابل کشف بوده و در محدوده مسائل علمی قرار می گیرند، مشمول علم غیب نمی داند؛ هر چند که اصطلاحاً علم غیب گفته می شود. (همان)

اعتقاد به علم امام

سید فضل الله در اعتقاد به چگونگی و میزان علم پیامبر و امام بر همان باوری است که دانشمندان آغازین عصر غیبت بر آن باور بوده اند. آنان اعتقاد به علم غیب در امام را از ضروریات دینی به شمار نیاورده و صفت علم غیب را جز خدا، سزاوار کس دیگری ندانسته اند. ازاین رو ایشان می گویند:
«چرا باید خود را با تلاش و زحمت وادار به ورود در بحثی نماییم که از ضروریات دینی نبوده و ارزش عقیدتی و عملی ندارد؛ و چه بسا که انسان را به عبادت غیر خدا و غلو افراطی گرفتار می نماید؟» (همان، ۶/۱۳۲؛ ۱۰/۳۰۳)

پیامبران و عنصر بشری

سید فضل الله در تبیین موضوع علم پیامبران می افزاید:
«پیامبران موظف بودند سیمای واقعی و شخصیت نبوی خود را که خارج از طبیعت بشری نیست، به مردم بازگو نمایند تا مردم آنان را عناصر غیبی و مقدسِ دور از ذهن تصور نکنند و آنان را شخصیت های اسطوره ای که به خزائن الهی دسترسی داشته، و از اسرار درونی و سرنوشت آینده آنان باخبرند، به شمار نیاورند.» (همان، ۹/۱۱۳؛ ۶/۳۲ـ۳۴ و ۱۲۸ـ۱۳۰؛ ۱۰/۳۰۱ـ۳۰۲؛ ۱۲/۵۶)
پیامبر اسلام(ص)در مقام گفتگو با مشرکان، صراحتاً به ناآشنایی خود از علم غیب خبر می دهد...؛ یعنی در بیان قرآنی به نفی علم غیب از پیامبر به صورت فعلی و تکوینی تأکید شده است نه وحیانی؛ زیرا خداوند آنان را از بعضی مسائل غیبی که روی داده یا خواهد داد و مورد نیاز آنان بوده، آگاهی داده است؛ چنان که در داستان حضرت عیسی(ع) می فرماید:(وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ) (آل عمران/۴۹) «و شما را از آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید خبر می دهم ...» و امثال آن، که در آیات قرآنی آمده است.
این شاید همان است که امیرالمؤمنین(ع) بدان اشاره فرمود، آن گاه که آن حضرت از اتفاقات آینده می گفت و کسی از او پرسید: آیا اینها علم غیب نیست؟ فرمود: «نه! بلکه اینها از صاحب علم گرفته شده است.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸)
این همان است که برخی از مفسران از آن به «علم غیب عرضی» تعبیر کرده اند. (فضل الله، ۹/۱۱۵)
«این برداشتی است که ما از سخن خداوند متعال در داستان حضرت نوح داریم، آنجا که مأمور می شود تا به قومش بگوید: (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ)(انعام/۵۰). این آیات همانا بطلان نظریه ولایت تکوینی را می رساند که برخی از علما در مورد انبیا و امامان:مطرح کرده اند.» (همان، ۵/۳۸؛ ۶/۳۴)
صاحب تفسیر «من وحی القرآن» در خلال تفسیر خود، به آیات گوناگونی اشاره دارد که آگاهی پیامبران را در مواردی نفی می نماید؛ از جمله در موضوعات زیر:
۱- درخواست حضرت ابراهیم(ع) از خداوند متعال است که برای او چگونگی زنده کردن مرده ها را نشان بدهد؛(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَى...) (بقره/۲۶۰).
۲- در داستان حضرت موسی(ع) که از ترس عواقب قتل یکی از فرعونیان، فرار را بر قرار در آن شهر ترجیح داد. و گفت:(وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ) (شعراء/۱۴) «آنان برگردن من خونی دارند، پس می ترسم مرا بکشند.»
۳- در ترس موسی از کار ساحران در مقام مبارزه با آنان، که خداوند فرمود: نترس که همانا تو برتر و پیروزی! (َفأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسَى*قُلْنَا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الأعْلَى)(طه/۶۸-۶۷).
۴- در بیان اخبار پیامبران گذشته به پیامبر اسلام(ص):(ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إلَیک)(آل عمران/۴۴).
۵- در بیان خصوصیات پیامبر اکرم(ص) که می فرماید: (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلا ضَرًّا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)(اعراف/۱۸۸)؛ «بگو من مالک سود و زیانی بر خود نیستم، مگر آنچه خدا خواسته باشد، و اگر غیب می دانستم، سود فراوانی می اندوختم و هیچ زیانی به من نمی رسید. من تنها برای قومی که ایمان می آورند، بیم رسان و بشارت دهنده ام.» (فضل الله، ۶/۳۱-۳۳)

علم پیامبر، اکتسابی و در حد نیاز رسالت

تفسیر «من وحی القرآن» در مقابل کسانی که به علم بالفعل و حضوری و یا تکوینی پیامبران قائل اند، در تفسیر آیه(مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ...)(آل عمران/۱۷۹) می نویسد:
«علم غیب ذاتاً مخصوص خداوند متعال است، و خداوند متعال چون اراده اش بر آن نبوده است که علوم غیبی را به طور راحت و آسان در دسترس بشر قرار دهد، لذا پیامبرانی را برمی گزیند تا مردم را از علوم غیبی به اندازه ای که با نیازها و مبانی رسالت ارتباط دارد آگاه نمایند.» (همان، /۴۰۷)
در ادامه چنین می افزاید:
«... بل ربّما نفهم من الآیات القرآنیه أنّ الله لم یمنحهم هذه المعرفه بشکل مطلق، بحیث تکون طبیعیه ثانیه فیهم بالإلهام الإلهی الّذی یتحول فیهم إلی قوّه المعرفه الغیبیه تبعاً للإراده أو الحاجات الذات، بل إن الله یطلعکم علی بعض مفردات الغیب، و یعلّمهم إیاه من خلال حکمته الّتی تتحرک ـ من خلالها ـ مشیئه من خلال ما یعطی و یمنع، حتّی أن الآیه الّتی استدل بها علی علم الأنبیاء بالغیب لا تدل علی اکثر من ذلک بمعنی المعرفه التدریجیه التابعه للحاجات الرسالیه...» (همان، /۴۰۸؛ ۹/۱۱۵)
«از آیات قرآنی درمی یابیم که خداوند ابزار شناخت این علم را به طور مطلق در اختیار پیامبران قرار نداده است، به گونه ای که طبیعت ثانوی آنان قرار گرفته و به الهام الهی، واجد قوّه آگاهی به غیب باشند؛ و حسب خواست و نیاز، از آن بهره بگیرند. چنین نیست، بلکه خداوند آنان را به برخی اجزای غیب مطلع می کند و حسب حکمت و مصلحت خویش، گاهی از این اجزا به آنها می آموزد و گاهی می دهد و می گیرد. تا جایی که آیه مورد استناد قائلان به علم غیب پیامبران، بیش از این را نمی رساند که معرفت آنان تدریجی و به اندازه نیازهای مأموریتی بوده است.
انسان به علم خداوند متعال، چه در عالم شهود و چه در عالم غیب نمی تواند احاطه داشته باشد، مگر اینکه خدا بخواهد. حتی پیامبران هم چنین اند. آنان به طور ذاتی دارای علم غیب نیستند؛ آن گونه که خداوند در آفرینش آنان آن چنان توانایی قرار دهد که اسرار غیبی به طور مطلق برایشان قابل کشف باشد و به طور مستقل بر آن دست یابند. بلکه خداوند آنان را به اندازه ای که در امر رسالت بدان نیاز دارند بهره مند می نماید.» (همان، ۵/۳۸؛ ۱۱/۳۲۱ـ۳۲۳)
«اما این آگاهی پیامبران از برخی علوم غیبی نه چنان است که ملکه وجودی در شخصیت آنان به شمار آید، به طوری که هر وقت اراده دانستن آن را نمایند، بدانند؛ بلکه علمی است که از صاحب علم اخذ می کنند؛ و آن علوم محدود به مسائلی است که در چارچوب امر رسالت مورد نیاز است، نه اینکه به صورت بالفعل و حضوری، جزء خصوصیات ذاتی آنان قرار گرفته باشد.» (همان، ۲۳/۱۶۷ـ۱۶۹؛ ۶/۳۳)
و به طور کلی:
«إنّ علم الغیب یتحرک فی شخصیّه الرّسول من خلال الدّور الّذی أوکله الله إلیه، فیمنحه الله منه بالمقدار الّذی تفرضه حاجه الرّساله إلیه، و لیس إمتیازاً ذاتیّاً له من موقع التّشریف فی الذّات، لأن إصطفاء الله له و خلافته عنه الذّروه فی التّشریف بحسب طبیعته، بقطع النّظر عن الجزئیّات المتّصله به. و هذا ما یستفاد من مجموع الآیات المتّصله بذلک ...»
«علم غیب در شخصیت پیامبر در همان حد است که خداوند به او واگذار می کند و به اندازه رسالتش می دهد و امتیازی ذاتی برای او نیست؛ چون گزینش الهی و جانشین کردن پیامبر بنا به سرشت خویش و صرف نظر از فروع ملحق به آن، برای شرف رسالت کفایت می کند؛ و این چیزی است که از مجموع آیات مرتبط با این موضوع به دست می آید.»

روایات علم پیامبران و امامان

احادیث گوناگونی که در مورد علم پیامبران و امامان: در کتب روایی وارد شده است، محل تأمل و گفتگوی علمی است. (همان، /۳۳)
تعارض اخبار رسیده در علم معصومان: و ضعف بسیاری از آنها، سید فضل الله را بر چشم پوشی از روایات واداشته و اعتماد به آنها را در مقابل صریح قرآنی جایز ندانسته است.
در دیدگاه ایشان، روایات، گاه شخصیت نبوی را تا آنجا با هاله ای از اسرار غیبی و توانایی های غیرعادی آراسته است که از صفات خداوندی قابل تشخیص نیست. و چه بسا که برخی این صفات را در امامان: و در اولیاء هم تسرّی داده اند (همان، ۱۰/۳۰۲)؛
«ما معتقدیم آنچه قرآن برای ما ترسیم می کند، صورت حقیقی مفاهیم و شخصیت های انسانی است که به تفصیل بیان داشته و روشن نموده است. حال اگر در آنجا مسائلی ناشناخته ای بوده که در چارچوب خط فکری و اعتقادی ما ضروری بوده است، قرآن حتماً آن را برای ما بیان می داشته است.» (همان،/۳۰۳)
«ازاین رو، قرآن، ترازوی سنجشِ درستی و نادرستی روایات است، برای اینکه قرآن کتابی است که باطل را بر آن راهی نیست (فصلت/۴۲)؛ و هر حدیثی که با کتاب خدا موافقت ننماید، پس آن زخرف است و باطل. (کلینی، ۱/۶۹)
ما نیاز به انگیزش فکری در این زمینه داریم، اما به آگاهی و اعتقاد در شخصیت تفصیلی پیامبر و امام که فایده چندانی در آن وجود ندارد، مکلف نیستیم. برای اینکه چنین موضوعاتی به آشفتگی فکری می کشاند؛ و چه بسا ما را به برخی انحرافات، اختلافات و مجادلاتی هدایت می کند که ضرورتی در آن نیست.» (فضل الله، ۱۰/۳۰۳)

محدودیت علم پیامبران

صاحب تفسیر «من وحی القرآن» چنا ن که در موضوع اکتسابی بودن علم پیامبران آشنا شدیم، معتقد به محدودیت آگاهی انبیا در حوزه رسالتی بوده و بیش از آن را از قرآن و روایات، قابل درک نمی داند. ازاین رو چنین می نویسد: «بدیهی است که علم خداوند سبحان را کرانه ای ناپیداست و بی منتها، و کسی از مخلوقات عالم را یارای درک و احاطه بر آن نیست؛ زیرا آدمی را جز اندک علمی ارزانی نداشته است: (وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلا)(اسراء/۸۵).
انسان از واقعیت علم به قدر توانایی که از جهت اسباب و متعلقات دارد، چیزی را همانند تصویر آن درک می کند، نه حقیقت آن را؛ زیرا درک حقیقت علم زمانی میسّر است که انسان به ارتباط تمام پدیده های درونی و بیرونی آن و آفریننده آن که خداوند متعال باشد، احاطه داشته باشد؛ در حالی که این کار خارج از ظرفیت و طاقت محدود انسانی است. (طباطبایی، ۶/۲۰۰؛ فضل الله، ۸/۳۸۲؛ ۱۹/۷۹)
ازاین رو، حقیقت علم [که همان غیب است]، جز در نزد خداوند متعال پیدا نمی شود (طباطبایی، ۶/۲۱۰؛ فضل الله، ۲۳/۱۶۷). پیامبران هم به لحاظ طبیعت بشری، امکان دسترسی به آن را ندارند، مگر آن مقداری که خداوند در اختیار آنان قرار می دهد (فضل الله، ۸/۳۸۵؛ ۹/۱۳۸). بنابراین نمی دانند، مگر آنچه را خدا به آنان تعلیم می دهد، و از غیب سخن نمی گویند، مگر آن کسی را که به پیامبری پسندیده و برگزیده است:(عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا*إِلا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ ...) (جن/۲۷-۲۶).
پس دانسته های غیبی آنان از طرف صاحب علمی است که به صورت محدود در اختیارشان قرار داده است. (همان، ۲۳/۱۶۷)
تفسیر «من وحی القرآن» علاوه بر مستندات قرآنی و اجتهادی که بر محدودیت علم غیب در پیامبران و اکتسابی بودن آن می آورد، به سخن صاحب تفسیر «مجمع البیان» هم استناد دارد که می گوید: «برخی از مفسران، شیعه را متهم می کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان:علم غیب می دانند، در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد؛ نه اینکه از دیگری فراگرفته باشد... ما کسی از مسلمانان را نمی شناسیم که یکی از انسان ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هر کس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبرّاست (طبرسی، ۳/۳۲۶ ).» (فضل الله، ۸/۳۸۳)

نتیجه گیری

دیدگاه های مرحوم فضل الله در علم پیامبر و امام هرچند غریب می نماید، ولی دیدگاه منحصر به فردی نیست، بلکه دانشمندان نخستین عصر غیبت نیز بر آن مشرب بوده اند. آنچه دیدگاه ایشان را از همفکران امروز و گاه دیروز خود متمایز می دارد، جسارت علمی و صراحت گفتاری اوست که امروز ه کیمیایی بیش نیست.
او معتقد است که در علم پیامبر و امام، روایاتی در مآخذ اسلامی وجود دارد که اغلب آنها یا ضعیف اند، یا خبر واحد؛ که در مغایرت با قرآن، مورد اعتماد نخواهند بود. برخی از نویسندگان را قرائت علم حضوری امام از آنجا رخ نموده است که به جای عرضه روایات به قرآن، قرآن را به روایات عرضه کرده اند در نتیجه از افراط و مبالغه سر درآورده اند. (همان، ۱۰/۳۰۳)
پیام قرآن در این زمینه که با روایات زیادی هم تأیید می شود، این است که:
۱- علم حضوری و لامتناهی مخصوص ذات لایتناهی بوده و جز او کسی را گنجایش چنین علمی نمی باشد. (همان، ۶/۴۰۷)
۲- اعتقاد تفصیلی به علم امام از ضروریات دینی نیست و به جدل و انحراف می کشاند. (همان، ۱۰/۳۰۳)
۳- خداوند متعال علم همه اشیاء را در اختیار پیامبر و امام قرار نداده است، به طوری که طبیعت ثانوی آنان قلمداد شود. (همان، ۶/۴۰۸)
۴- پیامبر و امام علم غیب نمی دانند، مگر آن مقدارِ مورد نیازی که خداوند تعلیم می دهد. (همان، ۶/۴۰۹؛ ۸/۳۸۵)
۵- علم پیامبر و امام هم مثل سایر افراد بشر اکتسابی است، با این تفاوت که آنان را در دایره وسیع و فراگیر شرع، جز وحی، آموزگاری متصوّر نمی باشد. (همان، ۹/۱۱۵)

منابع و مآخذ

۱. قرآن کریم
۲. نهج البلاغه
۳. امینی، ابراهیم؛ بررسی مسائل کلی امامت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۴. امینی، عبد الحسین؛ الغدیر، ترجمه: زین العابدین قربانی، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۶۰ش.
۵. انصاری، مرتضی؛ فرائد الاصول، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتی دینی، ۱۳۸۵ش.
۶. تمیمی آمدی، عبد الواحد؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق: مصطفی درایتی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۶۶ش.
۷. تهرانی، آقا بزرگ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۳ق.
۸. جعفری، محمّد تقی؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۱ش.
۹. جمعی از نویسندگان؛ هزاره شیخ طوسی، تهیه و تنظیم: علی دوانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲ش.
۱۰. جوادی آملی، عبد الله؛ تفسیر تسنیم، قم، نشر اسرا، ۱۳۷۸ش.
۱۱. حر عاملی، محمد بن حسن؛ اثباه الهداه، چاپ سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش.
۱۲. خراسانی، محمد کاظم؛ حاشیه ابوالحسن مشکینی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا.
۱۳. دامغانی، حسین بن محمد؛ الوجوه و النّظائر فی القرآن، تصحیح: علی اکبر بهروز، تبریز، دانشگاه تبریز، ۱۳۶۶ش.
۱۴. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: ندیم مرعشلی، قم، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۲ق.
۱۵. سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، قم، دار القرآن الکریم، ۱۳۶۹ش.
۱۶. صدر المتألّهین شیرازی، محمد بن ابراهیم؛ تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۱۹ق.
۱۷. طباطبایی، سیّد محمّد حسین؛ المیزان، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۹۳ق.
۱۸. .......................................؛ معنویت تشیّع (به ضمیمه ی ۲۲ مقاله دیگر)، بی جا، انتشارات تشیّع، ۱۳۵۴ش.
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، تصحیح و تعلیق: سیّد هاشم رسولی محلاّتی و سیّد فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۸ق.
۲۰. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: احمد قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
۲۱.  ..................................؛ تلخیص الشافی، چاپ دوم، نجف، مطبعه الآداب، ۱۳۸۳ق.
۲۲. علم الهدی، سیّد مرتضی؛ الشافی فی الإمامه، چاپ دوم، تهران، مؤسسه الصادق، ۱۴۱۰ق.
۲۳. ...................................؛ تنزیه الانبیاء، ترجمه: امیر سلمانی رحیمی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷ش.
۲۴.  فضل الله، سید محمّد حسین؛ من وحی القرآن، چاپ دوم، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر، ۱۴۱۹ق.
۲۵. کاشف الغطاء، محمد حسین؛ آیین ما، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، چاپ دوم، تبریز، سعدی، ۱۳۴۷ش.
۲۶. کراجکی، ابوالفتح؛ کنز الفوائد، قم، دار الذخائر، ۱۴۱۰ق.
۲۷. کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه: سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۴۸ش.
۲۸. المتّقی الهندی، علی بن حسام الدّین؛ کنز العمّال، تحقیق: محمود عمر الدّمیاطی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
۲۹. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، تهران، دار الکتب الاسلامیه ، بی تا.
۳۰. مطهری، مرتضی؛ حماسه حسینی، تهران، صدرا، ۱۳۷۸ش.
۳۱. مظفّر، محمد حسین و طباطبایی، سید محمد حسین؛ پژوهشی در باب علم امام، ترجمه و تعلیق: علی شیروانی، قم، دار الفکر، ۱۳۸۵ش.
۳۲. مظفّر، محمد حسین؛ علم امام، ترجمه: محمد آصفی، تبریز، بی نا، ۱۳۴۹ش.
۳۳. مغنیه، محمّد جواد؛ تفسیر الکاشف، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۳م.
۳۴. مفید، محمدبن نعمان؛ الفصول المختاره، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم، بی نا، ۱۴۱۳ق.
۳۵. .............................؛ اوائل المقالات، تصحیح: عباسقلی واعظ چرندابی، تبریز، کتابفروشی حقیقت، ۱۳۳۰ش.
۳۶. ...........................؛ الارشاد، ترجمه : سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۴۶ش.
۳۷. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.
۳۸. نجفی لاری، عبدالحسین؛ المعارف السلمانیه فی کیفیه علم الامام و کمیته، تحقیق: محمد جمیل حمود، بیروت، مرکز جواهر، ۱۴۱۴ق.
۳۹. نراقی، مولی مهدی؛ انیس الموحدین، تصحیح و تعلیق: سید محمد علی قاضی طباطبایی، تبریز، بی نا، ۱۳۵۲ش.

پی نوشت ها

۱- علم حضوری آن است که معلوم خود در نزد عالم حاضر باشد (نه صورتش). در این قسم از علم، میانجی و واسطه ای بین عالم و معلوم نیست؛ مانند علم مستقیم و احاطه کامل خداوند به موجودات و پدیده های هستی و آگاهی انسان از حالات خود (خودآگاهی).
۲- علم لدنّی: علمی که در ذات شخص آفریده شده و او از کسی فرا نگرفته است.
۳- علم حصولی: اگر واسطه ای بین عالم و معلوم وجود داشته باشد که آگاهی به وسیله آن حاصل شود، آن را علم حصولی می گویند و اگر چنین واسطه ای موجود نباشد، آن را علم حضوری می نامند. در علم حصولی، مفهوم یا صورت معلوم در نزد عالم حاضر است، اما در علم حضوری، وجود خود معلوم در نزد عالم حضور دارد؛ مانند علم انسان به خودش.
* کارشناس ارشد مديريت

مقالات مشابه

استناد به رفتار نبوی در تفاسیر اجتهادی معاصر امامیه

نام نشریهتفسیر اهل بیت (ع)

نام نویسندهمهدی مردانی, کاظم قاضی زاد

بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمدابراهیم ایزدخواه, عصمت نیری

تحلیل انتقادی استناد به ظواهر قرآنی در تفسیر «من وحی القرآن»

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, کاووس روحی برندق, علی صفری

نقد شبهه تعارض آيات «علم غيب» در قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهآتنا بهادری, مجید معارف‏, نصرت نیل‌ساز, کاووس روحی

مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهرضا برنجکار, محمدتقی شاکر اشتیجه