سید قطب، اندیشمند و ادیب

پدیدآورعبدالله الخباص

نشریهکیهان اندیشه

شماره نشریه77

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 956 بازدید
سید قطب، اندیشمند و ادیب

عبدالله الخباص - مترجم : آرش مردانی پور

یادداشت مترجم:

نویسنده این مقاله که برگردان آن پیش‏روى خوانندگان است، دکتر عبد اللّه الخباص استاد ادب عربى دانشگاه«الزرقاء» اردن است که در نگارش این مقاله با قبول زحمت فراوان، مقاله را مستند، قابل اعتماد و کم‏نظیر ساخته است.در یغمان آمد که به‏طور کامل آن را براى خوانندگان ایرانى ترجمه نکنیم.امید که این تلاش فروتنانه در کار ترجمه، سپاس و ستایشى از تکاپوى پیوسته، پیگیر و خستگى‏نشناس مردى باشد که به خاطر آرمانها و ایده‏هاى والا و ارجمند دینى، به پاى چوبه دار رفت تا با شهادت خود، ادعانامه‏اى علیه حاکمیت بیداد و زورمدار دوران معاصر مسجل کند که خود درباره آن گفته است:
«من پیش از این هم مى‏دانستم که هیأت حاکمه نمى‏خواهد زنده بمانم.من بار دیگر اعلام مى‏کنم که نه پشیمانم و نه اظهار ندامت مى‏کنم و نه از این رأى اندوهناکم، بلکه بسیار خوشحال و شادمانه که در راه هدف مقدس و ایده‏آل کشته مى‏شوم.البته تاریخ آینده درباره ما و حکومت، داورى خواهد کرد که کدام یک از ما راستگو و برحق بوده‏ایم.» * یادآورى مى‏شود که پانوشته از مترجم است. آوازه‏اش پایدار و یادگارهایش زادراه ره پویان باد
()سید قطب با آثار ماندگار خود، همچنان حضورى مؤثر، فعال و موج‏خیز در اندیشه و ادب معاصر اسلامى دارد.تاکنون به مناسبتهاى گونه‏گون و در آثار مختلف از سید قطب و آثار و فعالیت و نقش او یاد شده است، و مى‏توان ادعا کرد که از سال 1966-سال شهادت غمبار و با شوکت و جلال او-تا امروز سالى نگذشته است که درباره وى کتاب یا دست‏کم مقاله‏اى به نگارش درنیامده باشد.براى آن که آنچه گفتیم ادعایى صرف ننماید، به دسته‏اى از این آثار اشاره مى‏کنیم:
-«سید قطب و شیوه او در تفسیر»[سید قطب و منهجه فى التفسیر]از اسماعیل الحاج امین.
-«سید قطب شهید زنده»؛«ایماژهاى هنرى در قرآن از دیدگاه سید قطب»؛«شیوه سید قطب در تفسیر»از دکتر صلاح الخالدى.
-«سید قطب و میراث ادبى و فکرى او»از ابراهیم بن عبد الرحمن البلیهى.
-«اندیشه و ادب سید قطب»-به زبان انگلیسى-از دکتر العشماوى.
-«سید قطب:چکیده شرح حال، راه کارش در جنبش، نقدهایى که از او شده»از محمد توفیق برکات.
-«سید قطب یا انقلاب اندیشه اسلامى»از محمد على قطب.
-«همگام با سید قطب در اندیشه سیاسى و دینى او»از مهدى فضل اللّه.
سید قطب به تاریخ 9/10/1906 در«موشا» یکى از روستاهاى استان سیوط مصر زاده شد. «موشا»در کنار رودخانه نیل، روستایى توانگر و پیشرفته بود. *
اهالى آن از راه کشاورزى امرار معاش مى‏کردند، بى‏آن‏که فئودالیزم، سایه خود را بر آنان گسترده باشد.
پدر او حاج قطب ابراهیم حسین شاذلى، هندى تبار بود.چنانکه خود سید در ملاقات با ابو الحسن ندوى در قاهره به سال 1951 تصریح کرده و گفته بود که جد ششم وى-فقیر عبد اللّه-، هندى است.«ندوى»در این ملاقات از سید براى سفر به هندوستان دعوت مى‏کند که سید دعوت را مى‏پذیرد.خانواده سید ثروت زیادى نداشت، اما داراى وجاهت بود.{
پدر سید، بزرگ خاندان خود بود که مى‏بایست نام و نشان و موقعیت آن را حفظ کند.خانواده مادریش نیز اصیل و کهن، و از جهت مکنت و ثروت در حد خانواده پدریش بود.پدر سید با دیگر مردان روستا فرق داشت، چون مردى روشن‏بین و آگاه بود.روزنامه‏ها را مى‏خواند و در یکى از آنها مشترک بود.او عضویت کمیته«الحزب الوطنى» روستا را داشت.عناصر میهنى به منزل وى تردد مى‏کردند، تا این که آنجا پاتوغ آنان شد.
پدر سید مردى دیندار بود، چنانکه از اهداى کتاب«مشاهد القیامه فى القرآن»به روح وى برمى‏آید(انتشار:1947 م)مادر او[نیز]-همچنانکه استاد محمد قطب مى‏گوید-اهل دیانت بود.سید قطب گفته وى را در اهداى کتاب«التصویر الفنى فى القرآن»(انتشار:1945 م)بدین‏گونه تأیید مى‏کند:
«این کتاب را به تو اى مادر پیشکش مى‏کنم! چه دیر زمانى در روستا از پس شیشه‏ها به قاریان گوش فرا مى‏دادى که در طول ماه مبارک رمضان در خانه ما قرآن را ترتیل مى‏کردند و من در کنار تو مى‏خواستم مانند کودکان بازى کنم که با اشاره‏اى قاطع مرا بازمى‏داشتى.و وقتى در برابر تو بالیدم مرا به دبستان فرستادى و نخستین آرزویت آن بود که خداوند در کارم گشایشى بفرماید تا قرآن را حفظ کنم و آوازى خوش و زیبا عطایم کند تا در هر لحظه آن را بر تو آرام بخوانم!»
پدر سید قطب دو همسر داشت.سید در جاى جاى کتاب«طفل من القریه-کودکى از روستا-»به برادر ناتنى خود از همسر اول اشاره مى‏کند که در حد یک نسل از او بزرگتر بود.اما مادر سید که -سید قطب طلایه‏دار اندیشه معاصر اسلامى...»ازا ستاد یوسف العظم.
-«سید قطب بیوگرافى و ادب او»از عبد الباقى محمد حسین.
بدین ترتیب، سید قطب از اندک اندیشمندانى گردیده که تا این حد نویسندگان و فرهیختگان دنیاى اسلام را به خود مشغول داشته‏اند.
در زبان فارسى شاید شیواترین و جدى‏ترین نوشته در باره سید قطب، پیش‏گفتار سید هادى خسروشاهى بر کتاب؛ما چه مى‏گوییم؟»باشد.پس از پیروزى انقلاب نیز نوشتار«ژیل کوپل»با عنوان«سید قطب نویسنده و شهید»در کتاب«پیامبر و فرعون»قابل توجه و عنایت است.با این وجود، این دو نوشته زیبا و مؤثر کاستهایى چند دربردارند که نمى‏توان نادیده گرفت و ناگفته گذاشت:
1-این دو نوشتار سیمایى کامل و رسا از سید قطب عرضه نمى‏کنند.
2-منابع خود را به تمام، همراه ندارند.
3-مطالبى در این دو نوشته آمده که با منابع دیگر همخوان نیست.
در جاى خود به هر یک از این موارد اشاره خواهد شد.
همسر دوم پدرش بود، چهار دختر و دو پسر به دنیا آورد با نامهاى:نفیسه، سید، امینه، محمد و حمیده.

انتقال خانواده به قاهره

پس از آن که سید روستا را به قصد قاهره براى تحصیل ترک گفت، برادرش محمد قطب نخستین فرد خانواده بود که براى تحصیل و آموزش به او پیوست.مادر ایشان نیز هرازچندى براى زیارت دو فرزند خود و برادرش، براى رفتن به قاهره رخت سفر برمى‏بست.یک‏بار که او در قاهره به سر مى‏برده، همسرش در روستا وفات مى‏کند.از این‏رو-چنانکه حمیده قطب حکایت کرده-همراه سید به روستا بازمى‏گردد.پس ازا ین بود که مادر -با دو دختر خود-بقا یا سکونت در روستا را نتوانست تحمل کرد.بدین جهت رهسپار قاهره شد.اجل، خود مادر سید را نیز به سال 1940 در ربود که سید در رثاى او در مجله الرساله اشکهاى سوزان ریخت و مرثیه را با این عبارت به پایان برد:«فرزند داغدیده تو!»

تحصیل، آموزش و کار سید

وقتى سید قدم به شش سالگى نهاد، خانواده‏اش تصمیم به علم‏آموزى وى گرفت، اختلاف پیش آمد:گروهى در پى رفتنش به مکتبخانه براى حفظ قرآن بودند * و گروهى دیگر رفتنش به دبستان را مى‏خواستند، چون پیشرفته‏تر و تمیز بود و قرآن را نیز در کنار علوم دیگر آموزش مى‏داد.سرانجام طرفداران مدرسه پیروز شدند و سید هم از نتیجه خرسند شد.او در تحصیل بخصوص در درسهاى زبان عربى سرآمد بود، به نحوى که نظر معلمان خود را به خویش جلب کرد.وقتى ده ساله شد براى تشبّه به مردان در مسجد نماز مى‏گزارد.
سید قطب چون خود را مردى مسؤول مى‏دید که اهمیت و اعتبار خاص دارد، از این‏رو سزاوار نمى‏دانست که نماز جماعت با مردان را ترک کند.سید کتابها را از «عمو صالح»نامى که خورجین پر از کتاب خود را بر دوش مى‏گرفت و در ماه‏هایى از سال، سه یا چهار روز به روستاشان مى‏آمده، خریدارى مى‏کرد. او دو کتاب:یکى در هیئت از ابى معشر فلکى و دیگر کتاب«شمهورش»را از وى ابتیاع کرد. *
سید قطب در کنار اثرپذیرى از جوّ خانه روستایى که عناصر وطن‏خواه به آنجا گرد مى‏آمدند، از استاد ناظر خود اثر پذیرفت که وطن‏دوستى در او موج مى‏زد و با سخنرانیهاى خود دانش‏آموزان را آماده انقلاب مى‏ساخت و آنان را به حرکت مى‏آورد.آن سخنرانیها در روح و روان سید اثر گذاشت.بدین سبب براى مشارکت در انقلاب ملى که در سال 19190 شعله‏ور شد، درنگ نکرد.وى سخنرانیها را مى‏نوشت و شعرهایى از خود-که مى‏پنداشت موزون است اما درهم ریخته بود-تضمین مى‏نمود و در مساجد و مجالس ایراد مى‏کرد.آنگاه که سید روستا را براى رفتن به قاهره و اتمام تحصیل بدرود گفت، * در کنار دایى خود که فارغ التحصیل الازهر بود و در قاهره به تدریس و روزنامه‏نگارى اشتغال داشت، سکنى گزید.
او به مدرسه مقدماتى عبد العزیز ملحق شد و سه سال در آنجا گذراند.در وقت ثبت‏نام پانزده ساله بود.این مدرسه مدرکى به نام«الکفاءة»به فارغ التحصیلان خود مى‏داد که در زمان کنونى تعادل دیپلم یا متوسطه است.سید به این قناعت نکرد.آرزوهاى علمى او را واداشت تا به تحصیل ادامه دهد.بدین جهت در فاصله سالهاى 1929- 1928 به مدت دو سال وارد«دار العلوم مقدماتى» شد که تحصیل در آن پیش‏درآمدى براى تحصیل در«دار العلوم»بود.سال 1930 به دار العلوم پیوست.در سال 1933 با دست‏یابى به مدرک کارشناسى در ادب و فوق دیپلم در علوم تربیتى و تخصص‏[در فنون‏]زبان عربى فارغ التحصیل شد.
پس از اتمام تحصیل، به عنوان دبیر در وزارت معارف به استخدام درآمد و شش سال(1939- 1933)به تدریس ادامه داد.سپس تدریس را واگذاشت تا در وزارت معارف براى نظارت بر فرهنگ عمومى مشغول کار شود.هشت سال (1948-1940)در این پست دوام آورد و در تألیف کتابهاى مورد نیاز وزارت براى مدارس تابعه شرکت کرد و در تألیف کتابهاى زیر سهیم شد:
-تازه‏هاى زبان عربى‏[الجدید فی اللغة العربیة]
-تازه‏هاى سرود[الجدید فی المحفوظات‏]
-بوستان کودکان‏[روضة الاطفال‏]
وى در همان حال که کارمند وزارت بود، صریح و بى‏پروا مقالات تند سیاسى مى‏نوشت، اوضاع داخلى را به باد انتقاد مى‏گرفت، به سیاست دولت حمله‏ور مى‏شد.بى‏باکى و جسارت او باعث گرفتاریهایى در کارش شد و رئیسانش را به خشم آورد.با این وجود از نگارش مقالات آنچنانى کوتاه نیامد، بى‏آن‏که به عاقبت کار خود وقعى نهد. به همین‏خاطر، وزیر معارف بر او غضبناک شد و در یکى از روزها گفته بود: «باید این کارمند اخراجیا تبعید یا آواره و دربدر شود.اداره امنیت عمومى برخى موارد را درباره وى به اطلاع من رسانده!...و خبر داده که به نفع اپوزیسیون فعالیت مى‏کند.به علاوه، پرونده‏اش بى‏ایراد نیست.و در مورد مقالات سیاسى وى در نشریات، هشدارها و تذکراتى است در حالى که کارمند دولت است.»
سخنان وزیر سید را برآشفته کرد و باعث شد که تصمیم به استعفا بگیرد، ولى دکتر طه حسین تلاشهاى بسیارى مبذول داشت تا از استعفاى وى جلوگیرى کند.براى همین نزد وزیر پایمردى کرد و [سرانجام‏]در تلاش خود کامیاب گردید.در این باره سید مى‏گوید:
به من خبر رسید که تبعید خواهم شد، به همین خاطر تصمیم به استعفا گرفتم؛ولى جوانمرد نیک‏نهاد، طه حسین از پذیرش آن سرباز زد و گفت:«تا من در این وزارت هستم ترا توان استعفا نخواهد بود.»
طه حسین از وى درخواست کرد به مدت دو ماه در منطقه صعید به کار بازرسى بپردازد تا گزارش جامعى از وضعیت دروس زبان عربى در مدارس، به وى تقدیم کند.سید این درخواست را پذیرفت و لطف و مرحمت طه حسین را ارج نهاد. *

سید قطب و احزاب مصرى

دایى سید که سید در خانه‏اش بود، با استاد محمود عقاد رابطه دوستى داشت و هر دو عضو «حزب وفد»بودند.بعد از قوت گرفتن رابطه عقاد با سید، عقاد توانست بر سید تأثیر کند؛به نحوى که به عضویت حزبوفد درآید.عضویت او تا زمانى که پیشواى حزب مصطفى نحاس درخواست انگلیسیان را در فوریه 1942 اجابت کرد، ادامه داشت و پس از توافقى که براساس آن، تانکهاى انگلیسى دروازه‏هاى کاخ عابدین را ویران ساختند، اعتماد خود را به حزب وفد و رهبران آن از دست داد و از آن جدا شد.آنگاه که جماعت سعدیین از حزب وفد انشعاب کردند، سید احساس کرد که از جهت عاطفى به آنان نزدیک است.از این باب به آن پیوست و بعد از دو سال با کناره‏گیرى از آن از تمام احزاب مصرى کناره گرفت؛چون دیگر بدانها اعتماد و اطمینان نداشت.وى در مقاله شدید اللحنى در مجله «الرسالة»با عنوان«برنامه‏هاى خود را اصلاح کنید، یا قبل از فوت وقت کنار بکشید»نظر خود را در این‏باره اعلام کرد.
پس از این سید احزاب مصرى را ترک کرد، به نوشته‏هاى تند خود که ناخوشنودى حاکمیت را برمى‏انگیخت، ادامه داد.در سال 1947 م مجله‏اى با نام«اندیشه نو الفکر الجدید»را نشر کرد که در آن به اوضاع اجتماعى موجود آن زمان تاخته بود که موجب آمد تا دولت، امتیاز مجله را لغو و تمام راه‏هاى نشر را بر او ببندد.حکم توقیف وى هم صادر شد، ولى به سبب رابطه شخصى که با نخست وزیر محمود فهمى النقراشى داشت، این حکم به اجرا درنیامد.نخست‏وزیر براى فرونشاندن بلوا از وى خواست تا در یک هیأت اعزامى براى بررسى نظامهاى آموزشى آمریکا راهى آن کشور شود.
حسن البناء
سید در قبول این پیشنهاد مردّد و دودل بود و سرانجام پس از نزدیک به دو سال، پیشنهاد را پذیرفت و در سال 1948 با یک کشتى به آمریکا عزیمت کرد. *
وى در آنجا براى آشنایى با نظامهاى آموزشى رایج به مدت دو سال به گشت‏وگذار در دانشگاهها و مراکز علمى پرداخت و عاقبت در سال 1950 م به قاهره بازگشت و کار خود را در وزارت معارف از سرگرفت و کوشید با پیشنهادها و یادآوریهاى خود به وزارت معارف، آموزش و نظامات موجود را اصلاح کند، ولى در برابر طرحهایى که تقدیم مى‏کرد، گوش شنوایى نمى‏یافت.
او در آن زمان در دانشکده دار العلوم کنفرانس مى‏داد که به دنبال آن از وى دعوت شد تا افزون بر شغل مشاورت فنى وزارت، در آن دانشکده به تدریس بپردازد.آخر الامر، پس از بیست سال خدمت و پیش از پیروزى انقلاب 1952 مصر، با کار در وزارت معارف وداع کرد.

سید قطب و جمعیت اخوان المسلمین

سید قطب هنگام اقامت در آمریکا درباره جمعیت اخوان المسلمین بخصوص پس از قتل بنیانگذار آن، «حسن البنا»به سال 1949 به تأمل پرداخت. سید در آنجا شاهد بود که چگونه برخى از نشریات آمریکایى از خبر ترور حسن البنا استقبال کردند. گفت‏وگوهاى او با یکى از استادان انگلیسى در آمریکا که سید را مرتب براى دیدار خود به خانه‏اش دعوت مى‏کرده-که بعد روشن مى‏شود عضو اداره مرکزى سازمان جاسوسى بریتانیاست و سید را از خطر روى کار آمدن جمعیت در مصر هشدار مى‏داده-وى را بیش از پیش در پیوستن به جمعیت اخوان متقاعد مى‏کند.
اینها زمینه‏هایى بود که گرایش مکتب فکرى سید که راهنماى او در مراحل بعدى بود، رقم زد. پژوهندگان وقتى آغاز تمایل سید به جمعیت اخوان و همکارى با آنان را به بررسى مى‏گیرند، به همین اندازه اکتفا مى‏کنند.ولى بایسته است (*)«در سال 1945 که احزاب سیاسى را رها کرد زیرا آنها را بقایاى دوران قدیم مى‏شمرد، موضوع اصلى مقالاتش از ادبیات به ناسیونالیسم، حوادث سیاسى و مسائل اجتماعى تبدیل شد. تلاشهاى او چنان پر تب‏وتاب بود که ملک فاروق را به وحشت انداخت.شاه مى‏خواست او را زندانى کند، اما سید به خاطر تماسهاى گذشته‏اش با طرفداران حزب وفد، توانست از حبس بگریزد، در عوض او را بطور غیررسمى به تبعید فرستادند.سید را در 1948 براى اقامتى نامحدود به ایالات متحده امریکا فرستادند تا از طرف وزارت معارف عمومى به مطالعه سیستم آموزشى آمریکا بپردازد».(مأخذ سابق، ص 38)
()«سید براى شانزده سال به استخدام وزارت معارف عمومى مصدر درآمد.پس از بازگشت به مصدر در تابستان 1951، آنچنان به سختى جامعه آمریکا را تقبیح کرد، که مجبور شد از وزارت معارف عمومى استعفا کند.»(همان مأخذ، ص 37 و 39)
پیشینه دینى سید را هم بیفزاییم، به ترتیبى که در شرح نشوونماى وى در روستا گذشت؛بعلاوه بررسیهاى هنرى قرآن کریم از سال 1939 که همانطور نضج مى‏گرفت تا به شکل پخته آن به سال 1945 م در کتاب«التصویر الفنى فى القرآن» تبلور پیدا کرد.چنانکه سال 1947«مشاهد القیامه فى القرآن(صحنه‏هاى قیامت در قرآن)»را نشر داد که شیوه التصویر الفنى...را در آن به کار بسته بود. *
حتم مى‏نماید که این بررسیها و پژوهشها در جان و روان سید که شاعر بود و مقاله ناقدانه مى‏نوشت و فعالیت ادبى مى‏کرد، اثر کند.به گمان من، براى همین است که این دو کتاب گامى در راه دیندارى مجدد وى و اهتمام وى به اسلام و نگاه اسلام به بسیارى از مسائل و چاره‏جویى آنها از منظر خالص اسلامى به شمار مى‏آید؛همانگونه که از کتاب وى«عدالت اجتماعى در اسلام»مى‏توان دریافت که به سال 1949 م نشر کرد.بنابراین، سید قبل از گرویدن به اخوان، به دیندارى و نگاه افکندن به قضایا از منظر دینى، روى آورده بود. بدین جهت مى‏توان گفت با پیوستن به جماعت اخوان، هیچ طفره‏اى در زندگى سید قطب اتفاق نیفتاد.جا دارد به آنچه گذشت عامل دیگرى اضافه کنیم، یعنى همان نفرت سید از خلأ معنوى که در آمریکا دیده بود؛معنویتى که سید از کودکى بدان عشق مى‏ورزید.وى در سه مقاله با عنوان «آمریکایى که من دیدم»تمدن مادى آمریکایى را که مبتلا به فقر و قحطى معنوى وا رزشى و به تعبیر خود او ورشکستگى گردیده بود، به شدت تقبیح کرد.برخى جستارگران گمان زده‏اند که سید با شنیدن خطابه‏هاى«حسن البنا»که همانند سحر بر او اثر گذشته بود، به فعالیتهاى اسلامى رو کرد! روشن نیست که اینان در قضاوت خود به چه چیز، غیر از شتاب‏زدگى و تعمیم و بى‏دقتى؛استناد جسته‏اند؟تا آنجا که ما خبر داریم، هیچ دلیلى در دست نیست که رابطه سید قطب به البنا را اثبات کند.وى در قاهره با البنا آشنایى نداشت، گرچه آوازه و دعوت او را پیش از سفر به آمریکا شنفته بود.طبیعى است که پس از بازگشت از آمریکا نیز با او آشنا نشود و دیدار نکند؛چون البنا در سال 1949 م ترور شد و سید در این زمان در آمریکا به‏سر مى‏برد.پیدا نیست که اینان چگونه بین ادعاى خود که سید خطبه‏هاى البنا را شنفته و تأثیر فسونگر آنها را در خود احساس کرده، با سخن دیگر خود درباره پیوستن سید به جماعت اخوان در سال 1951 وفق مى‏دهند!؟
وقتى سید قطب از آمریکا بازگشت، مى‏دید ایرادهایى در کار جماعت اخوان هست.«حسن الهضیبى»مرشد و راهبر اخوان المسلمین پس از حسن البنا، او را فراخواند تا ایرادهایى که گرفته بود، برطرف شود.او پذیرفت و در سال 1951 در جمع الاخوان درآمد.
در سال 1952، اخوان سید را براى عضویت در «دفتر ارشاد»جماعت برگزید تا ریاست بخش‏[نشر و گسترش دعوت(نشر الدعوه)]در مرکز عمومى جماعت اخوان را به عهده بگیرد.
سید در سال 1952 م به عنوان نماینده جمیعت اخوان المسلمین در«کنفرانس اسلامى- مردمى»که در قدس برگزار گردید، شرکت کرد.
آنگاه مرکز عمومى اخوان المسلمین، هفته‏نامه خود را به سال 1954 نشر کرد و سید سردبیرى آن را تا زمان تعطیل و پس از انتشار دوازده شماره، به‏دست گرفت. *
او در زندان آثار متعددى نگاشت که مسند و تکیه‏گاه اخوان براى نشر افکار خود بود؛تا جایى که به قول وکیل مدافع جمعیت، استاد عبد الحکیم:«سید براى حزب-جمعیت- اندیشمندى گردید که نتوان از نظرات او چشم پوشید.»
سید در سال 1954 بازداشت و مدتى بعد آزاد شد.و پس از آن‏روانه بازداشتگاه شد و همچنان در زندان به سر برد تا دادگاهى به ریاست محمد فؤاد الدجوى تشکیل و به اعدام سید حکم کرد.
رژیم ناصرى حکم اعدام سید و محمد یوسف هواش و عبد الفتاح اسماعیل را-که رحمت خدا بر آنان باد-در بامداد 29 اوت 1966 به اجرا گذاشت.روزنامه الاهرام(ش 2911)خبر اعدام را در گوشه‏اى کوچک و بدون هیچ توضیحى درج کرد.

میراث ادبى و فکرى وى در دنیاى شعر

آغاز سرایش شعر سید به دوران کودکى او در روستا بازمى‏گردد که اندکى بیش از ده سال داشت. در آن زمان و با آن سن و سال، خطابه‏ها را با تضمین شعرهایى از خود، در مساجد و در تأیید انقلاب مصر ایراد مى‏کرد.خود سید در مقاله‏اى درباره زن که مجله«الاسبوع»نشر کرد، ابیاتى را از شعرش که در شانزده سالگى سروده بود، شاهد مى‏آورد.اینها پیش درآمدهاى شعرسرایى سید بود.ولى تنها، کوششهایى بود که از مرحله هوس در نظم شعر پیشتر نمى‏رفت.سید پس از آن به مرحله سرایش همراه با درک و دریافت پاگذاشت.
بعد از ورود به دار العلوم و گسترش افقهاى فرهنگى، خاصه پس از فارغ التحصیل شدن از آن به سال 1932 م، قریحه شعرى او به دهش چکامه‏هاى عدیده‏اى آغازید.در سال 1934 نزدیک به چهل چکامه سرود که به یک سوم اشعار تمام عمرش مى‏رسید.سید دیوان خود(الشاطى المجهول-کرانه ناپیدا)را که شصت و دو چکامه بود در دویست و هشت صفحه، به سال 1935 م نشر کرد.او این دیوان را با قطعه‏اى هشت بیتى به برادر خود محمد قطب اهدا مى‏کند که مطلع آن چنین است:
أخى ذلک اللفظ الذى فى حروفه
رموز و الغاز لشتى شتى العواطف
برادر واژه‏اى است که در هر حرفش رازها و رمزهاى عواطف رنگارنگ نهفته است.
سید در آغاز-تا حد زیادى-متأثر از شعر عقّاد بود.سپس از آن دست کشید و بر شعر ایده‏گرا که عقّاد نماینده آن بود، روى آورد.او در چکامه‏هایش از رابطه با هستى و موضع خود در برابر زندگى وزندگان در این هستى، داد سخن داد.چیزى که در این عرصه نظر ما را به خود جلب مى‏کند، تصویرى است که وى از هستى داده که بدبینى و نگاه سودازده، آن را دربرگرفته، یأس و ناامیدى در آن موج مى‏زند.او در چکامه(یوم خریف-روز پاییز)هستى را در حرکت خود بى‏جهت و هدف مى‏یابد که غایتى براى خود سراغ ندارد.این دو بیت از جمله ابیات آن چکامه است:
وقف الکون ساهما لیس یدرى
هستى نادانسته به حیرت ایستاد
این یمضى و این لو شاء یمضی
به کجا رود و اگر خواست رو به کجا نهد؟
طالما دار بالأنام و داروا
مادام که با خلایق در گردش است و خلایق نیز در گردش.
بین رفع من الحیاة و خفض
در کشاکش افت و خیزهاى این زندگى.
شاید مفاد این جهت‏گیرى در شعر همان باشد که سید براى ابو الحسن ندوى اعتراف کرده بود، به این که پس از استقرار در قاهره، تمام پیوندها میان او و تربیت نخستینش از هم گسست و فرهنگ ساده و سطحى دینى و اعتقاد اسلامى او بر باد رفت و موجى از شک و تردید درحقایق دینى او را فراگرفت. *

در فن مقاله‏نویسى

سید قطب زندگى ادبى خود را به عنوان نویسنده، در روزنامه‏ها و مجلات مصرى آغاز مى‏کند که در آنها-چه قبل از ورود به دار العلوم و چه پس از آن- مقالات گوناگون نشر مى‏کرد.در دهه سى میلادى سید از مقاله‏نویسان برجسته مى‏گردد، بخصوص در مقاله ادبى که در آن با ادیبان برنا و پیر، در مسائلى که مطرح مى‏کردند یا آراى ادبى و ناقدانه که ابراز مى‏داشتند و معمولا جنگ و جدال در پى داشت، به بحث مى‏پرداخت.در دهه چهل، سید در میان ادیبان و ناقدان، ناقدى نامور گردید به نحوى که در مقالات خود، بیشتر محصولات ادبى، شعرى، نقدى و فکرى را به بررسى و تحلیل مى‏گرفت.
در دهه پنجاه و پس از بازگشت از آمریکا، تقریبا از نگاشتن مقاله‏هاى ادبى و ناقدانه اعراض مى‏کند و به نوشتن مقالات دینى و سیاسى مى‏گراید که در اغلب به سبب رویکردهاى اسلامى در فترت پسین زندگى، انعکاسى از دیدگاه دینى وى است.برجسته‏ترین مقالات او، مقالات ناقدانه ادبى، مقالات اجتماعى و مقالات سیاسیا ست. مقالات گوناگون ایشان در روزنامه‏ها و مجلات بسیارى نشر مى‏یافت که نشریات زیر از اهم آنهاست:
المصور، الجهاد، البلاغ، البلاغ الاسبوعى، کوکب الشرق، الأهرام، المقتطف، الاسبوع، العالم العربى، الفکر الجدید، الدعوة، المسلمون و الأخوان المسلمون.
سید عهده‏دار سردبیرى سه نشریه بود، بدین ترتیب:
-العالم العربى، سال انتشار 1947.
-الفکر الجدید، انتشار سال 1947.
-الاخوان المسلمون انتشار به سال 1954.

در نقد ادبى

*سید به سال 1932 م در تالار دار العلوم و قبل از اتمام تحصیل، کنفرانسى با عنوان«مهمة الشاعر فی الحیاة و شعر الجیل الحاضر»ایراد کرد.پیش از آن، استاد وى مهدى علام، او را به حاضران معرفى کرده بود.آن کنفرانس با همان عنوان در سال 1933 به صورت کتاب جداگانه نشر شد.
*وى در دهه سى، همچنان نگاشتن مقالات نقدى خود را پى مى‏گیرد.او را در سال 1938 م مى‏یابیم که در مجله الرساله به ستیزجانانه ادبى و با مقالات شدید اللحنى به مدت چند ماه علیه رافعیان و به نفع عقاد و مکتب او دست مى‏یازد.
*وقتى کتاب«مستقبل الثقافة فى مصر»دکتر طه حسین به سال 1937 وارد بازار شد، سید آن را در نشریه دار العلوم با پژوهش على حده، نقد مى‏کند.این پژوهش به صورت کتاب درنیامد، ولى در سال 1969 م انتشارات دار السعودیة للنشر و التوزیع آن را پس از مرگ سید قطب با عنوان «نقد کتاب مستقبل الثقافة فى مصر»به چاپ رساند.
*سال 1946 م کتاب«کتب و شخصیات»را در زمینه نقد ادبى از وى نشر شد که بسیارى از مقالات ناقدانه‏اى که سید در دهه سى در مجلات ادبى و روزنامه‏هاى مصرى خاصه مجله الرساله نشر کرده بود، دربرمى‏گیرد.
*در سال 1947 م کتاب دیگر سید«النقد الادبى اصوله و مناهجه»در نقد ادبى نشر گردید که در آن کوشیده است تا مبانى که بایسته است ناقدر در کار نقد ادبى در پیش گیرد، بنیاد نهد که در ضمن شیوه‏هاى مختلف نقد را عرضه مى‏دارد. *
*سید، سهمى وافر در معرفى شمارى از ادیبان مصر داشت که از گذار مقالات نقدى، آثار ادبى آنان را در عرضه و نظرها را به آن آثار جلب مى‏کرد.نجیب محفوظ یکى از ایشان است که حق سید و معداوى را برخود و آثارش را از یاد نمى‏برد.سید رمان«القاهرة الجدیده»نجیب محفوظ را ستود و اعلام کرد:
«از نشانه‏هاى غفلت نقد در مصر آن است که این رمان پیدا شود و به غوغایى ادبى یا اجتماعى دامن نزند.»وى رمان دیگرى را از وى ستایش کرد با نام«خان الخلیلى»و خاطر نشان ساخت که نگارنده آن، شانس«داستان‏نویس مصر در داستان بلند شدن»را دارد.
مسائل زیر از مهمترین مسائلى بود که سید قطب در کار نقد بدانها بذل توجه مى‏کرد:
*سلیقه-ذوق-و خیال
*مشخصه‏هاى فردى ادیب
*رابطه شخصى با فرد نقد شده
*ایماژها، سایه‏ها، معانى، مکتبها و حالتهاى روانى.

در داستان و رمان

در عرصه داستان و رمان، آثار زیر از سید نشر شد:
1-«طفل من القریة»نشر به سال 1946 م.سید در این کتاب صحنه‏هایى از کودکى خود که در زندگى روستایى در صعید مصر تجربه کرده بود، به وصف آورده است.او کتاب را با این عبارت به طه حسین اهداء مى‏کند:«به نویسنده کتاب آن روزها...دکتر طه حسین بک...».این اهداء نشانه اعجاب فراوان سید به کتاب الایام طه حسین است...چیزى که او را واداشت تا کتاب خود«طفل من القریة-کودکى از روستا»را به سبک«الایام» انتظام بخشد.
2-و نیز در همان سال رمانى در ادب اساطیرى با عنوان«المدینة المسحورة شهر افسون شده»از سید نشر گردید.
3-در سال 1947 رمان او«اشواک خارها» نشر یافت که در آن تجربه عشقى بى‏فرجام ترسیم کرده که خود آزموده بود و در آن کوشیده بود با دلدار خود همسرى کند که تلاشش به شکست مى‏انجامد.سید در پیشکش این داستان آورده:
«به آن کس که همراه من در میان خارها به سر آورد و بدین سبب خون‏آلود شد و خون‏آلود شدم و به رنج افتاد و به رنج افتادم.سپس بعد از درگیرى، او به راهى روان شد و من به راهى، هر دو زخم بر تن، نه جان او را آرام گرفت و نه جان من قرار یافت.»
4-همچنین از سید قطب با همکارى عبد الحمید جودة السحار مجموعه‏اى از داستانهاى کودکان با عنوان«القصص الدینى- داستانهاى دینى»نشر شد.

پژوهشها و بررسیها

سید در کنار کتابهاى ادبى و نقدى خود، شمارى از بررسیها و پژوهشهاى قرآنى و کاوشهاى عمومى اسلامى، افزون بر بررسیهاى تشکیلاتى راب ه نگارش درآورد که مى‏توان به ترتیب زیر برشمرد:
*«التصویر الفنى فى القرآن-تصویر هنرى در قرآن»سال نشر:1945 م. *
*«فى ظلال القرآن در سایه قرآن»که مجلد نخست آن در سال 1952 نشر شد.برخى مؤسسات انتشاراتى و برخى اشخاص بعد از وفات سید بخشهایى از تفسیر«فی ظلال القرآن»را اقتطاع کرده و غالبا به خاطر سود تجارى به شکل مستقل نشر کردند.
*«العدالة الاجتماعیة فی الاسلام عدالت اجتماعى در اسلام»سال انتشار 1949.
*«معرکة الاسلام و الرأسمالیه کشمکش اسلام و سرمایه‏دارى»سال انتشار 1951 م.
*«السلام العالمى و الاسلام اسلام و صلح جهانى»انتشار به سال 1951 م.
*«دراسات اسلامیه بررسیهاى اسلامى»نشر به سال 1953 م.
*«خصائص التصور الاسلامى و مقوماته مشخصه‏هاى جهان‏بینى اسلامى و بنیادهاى آن» ** سال انتشار 1962 م، زمانى که سید در زندان گرفتار بود.
*«اسلام و مشکلات الحضارة اسلام و مشکلات تمدن»انتشار به سال 1962 م.
*«هذا الدین دین این است»(انتشار بعد از سال 1954)
«المستقبل لهذا الدین آینده در قلمرو اسلام» انتشار در آغاز دهه شصت.
*«معالم فى الطریق‏نشانه‏هایى در راه»، سال انتشار 1964 م.
(*)«التصویر الفنى فى القرآن»پیش از این با نام«تصویر هنرى در قرآن»ترجمه شده بود.استاد دکتر محمد مهدى فولادوند ترجمه دیگرى از«التصویر...»به بازار کتاب آورد.نگارنده تمام ترجمه استاد فولادوند را نخوانده اما نگاهى به عنوانهاى اصلى و فرعى افکندها ست که عنوان اصلى و برخى عناوین فرعى را گرچه زیبا دید، اما-با تأسف-دقیق و رسا نیافت.وى التصویر را به آفرینش ترجمه کرده، در صورتى که آفرینش معادل الابداع عربى باید باشد-که لااقل اعم است-نه التصویر.و تصویر حتى در زبان فارسى به معنى آفرینش نیست، بلکه-چنانکه استاد خود مى‏داند-به معنى ایماژ فرنگى است که از نوعى حرکت و تپش برخوردار است و اگر خواستیم به فارسى سره بگوییم معادل نگارگرى است.گویا مترجم شیفته زیبایى عنوان شده است، نه درستى آن و اگر نه در عنوانهاى فرعى ترجمه، تصویر بجاى التصویر آمده چنانکه در عنوان«تصویر هنرى»هست.تو گویى سید قطب خواسته این تلقى را از ذهن خواننده به در کند که گفته:
«و إنى لأعترف بأننى حین اتخذت عنوان«التصویر الفنى فى القرآن»لهذا الکتاب منذ سبع سنوات، لم یکن لها فی نفسى الا مدلول واحد:هو جمال العرض، تنسیق الأداء، و براعة الإخراج.ولم یجل فی خاطرى قط أن«الفنى»بالقیاس إلى القرآن معناه:الملفق، او المخترع او القائم على مجرد الخیال! ذلک ان دراستى الطویلة للقرآن لم یکن فیها ما یلجئنی الی هذا الفهم او هذا التأویل.»(التصویر الفنى فی القرآن، انتشارات دار الشروق، چ سوم، ص 205 و 204).
و به هر تقدیر عنوان ترجمه نخستین یعنى«تصویر هنرى در قرآن»دقیق‏تر از«آفرینش هنرى در قرآن»مى‏نماید.
(**)در پیش‏گفتار«ما چه مى‏گوییم»ص 6 در پى شمارش کتابهاى سید آورده‏اند:...خصائص التصور الاسلامى، مقومات التصور الاسلامى....که عنوانهاى دو کتاب پنداشته‏اند.در صورتى که اشاره رفت هر دو، عنوان یک کتاب است.و نیز در صفحه 7 همین پیش‏گفتار، سه دیوان از سید نام برده‏اند که نام دوتاى آنها در منابع دیگر نیست و خود نویسنده منبع خود را ذکر نکرده است.!شاید دو عنوان دیگر نامهاى دو چکامه باشند.
()«در 1962 شروع به نوشتن اولین بخشهاى«معالم فى الطریق» کرد.
در نوامبر 1964 کتاب معالم فى الطریق توسط انتشارات وهبه چاپ شد، اما به نوشته یک ناصریست متعصب، به محض اینکه کتاب به بازار آمد، ممنوع اعلام شد، اما رئیس جمهورى که تمام کتابهاى ممنوعه را مى‏خواند.وقتى نسخه‏اى از کتاب را خواند مقامات سانسور را گردآورد و گفت دلیلى براى ممنوع کردن این کتاب وجود ندارد.بدین ترتیب معالم فى الطریق پس از پنج‏بار تجدید چاپ دوباره ممنوع شد.
(...)بنابراین، «معالم فى الطریق»ثمره زندگى قطب، و اوج آثار ادبى و فکرى اوست».(ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص 40 و 41).
()چند یادآورى از مترجم:
و در پایان گوش‏زد مى‏کنم که اندیشمند گرانمایه شهید سید قطب، تأثیر روشن و نمایانى بر اندیشه معاصر اسلامى برنهاد؛چرا که بسیارى از نویسندگان و اندیشمندان کتابهایش را تمجید کردند و از آنها بهره جستند.یا جواب آنها را گفتند و ملاحظاتى که براى آنها قابل پذیرش نبود وارد ساختند.از این بیشتر برخى جنبشهاى اسلامى کتابهاى وى را مبناى فعالیت خود برگزیدند و هواداران خود را بدانها سازمان دادند و صفحات روزنامه‏ها و مجلاتشان رابا محتوى و درونمایه کتابهاى وى آراستند.رحمت و غفران خداوند بر او باد.
1-«معالم فى الطریق»دوبار به فارسى ترجمه شده، یکى به عنوان«چراغى بر فراز راه»و دیگر«نشانه‏هایى در راه»که عنوان دومى دقیق‏تر و به عنوان مبدأ نزدیکتر است.
2-چند سال پیش جلد دوم«التصویر الفنى فى القرآن»در خارج از مصر نشر شد.کتابى نیز با عنوان«چرا سید قطب اعدام شد؟»که حاوى بازجوییهاى سید است، نشر گردید.اما معلوم نیست تا چه حد مستند و واقعى باشد.
3-سید قطب در نظر داشت کتابهاى دیگرى در زمینه پژوهشها و بررسیهاى قرآنى بنویسند که حادثه به دارآویختن وى مانع تحقق این تصمیم شد.(ر.ک:ما چه مى‏گوییم، پیش‏گفتار، ص 5).
4-در مقدمه«ما چه مى‏گوییم»ص 6 از کتابهایى با عنوانهاى زیر نام برده شده:فى ظلال السیره، فى موکب الایمان، تصویبات فى الفکر الاسلامى المعاصر که نه در بازار کتاب نشانى از این کتابها هست و نه منابع از آنها یادى به میان آورده و نویسنده نیز مأخذ خود را ننگاشته.شاید این عنوانها سرنامه مقاله‏هایى باشد که سید قطب به قلم آورده است.

منابع نویسنده

-الندوى ابو الحسن«مذاکرات سائح فى الشرق العربى»، ص 153.
-عبد الباقى محمد حسین«سید قطب حیاته و ادبه»، ص 17.
-سید قطب، «طفل من القریة»، ص 46.
-مصاحبه با محمد قطب، مجله الغرباء»لندن، سال سیزدهم، ش سوم، سپتامبر 1975، ص 5.
-سید قطب، التصویر الفنى فى القرآن، ص 5.
-سید قطب و خواهرانش، «الأطیاف الأربعه»، ص 10.
-سید قطب، «نفثات...أماه»مجله الرسالة، سال هشتم، ش 381، 1940 م.
-احمد الجدع و حسنى جرار، شعراء الدعوة الاسلامیة، ج 4.
-سید قطب«الى الاسکندریة»مجله«الرسالة»سال چهاردهم، ش 681، 1946 م.
-یوسف العظم، «رائد الفکر الاسلامى المعاصر الشهید سید قطب».
-سید قطب، «معرکة الاسلام و الرأسمالیة».
-محمد توفیق برکات، «سید قطب خلاصة حیاته، منهجه فى الحرکة...».
-مهدى فضل اللّه، «مع سید قطب فى فکره السیاسى و الدینى»، ص 51.
-سید قطب، «کتب و شخصیات».
-سید قطب«اشواک».

پی نوشت ها:

(*)نقل با تصرف از«ما چه مى‏گوییم»نوشته سید قطب، ترجمه سید هادى خسروشاهى، ص 11، چ چهارم.
(*)«سید قطب در سپتامبر 1906 در شهرستان موشا در ایالت اسیوط در مصر وسطى به دنیا آمد.»«پیامبر و فرعون»نوشته ژیل کوپل، ترجمه حمید احمدى، ص 36.
()«او به خانواده‏اى از نجباى روستایى که از نظر مالى در تنگنا قرار گرفته بودند، تعلق داشت.»(مأخذ سابق، ص 36).
()«پدرش الحاح قطب ابراهیم نماینده حزب ملى مصطفى کامل در موشا و یکى از مشترکین«اللواء»نشریه ارگان حزب بود. سید قطب به دلیل برپایى جلسات مکرر خصوصى در خانه پدرش در نوجوانى، یک فرد آگاه سیاسى شد و ضمن طرفدارى از ناسیونالیسم ضد انگلیسى، مطبوعات و آثار جهانى را از کتابفروشان دوره‏گرد محلى تهیه مى‏کرد و مى‏خواند.»(همان مأخذ، ص 36)
(*)«او هنگامى که بطور موقت در مدرسه قرآنى به سر مى‏برد، از وقوع حادثه‏اى بشدت ترسید و به این جهت متعهد شد پیش از رسیدنب ه سن ده سالگى قرآن را حفظ کند.»(همان مأخذ، ص 36)
()مطبوعات و آثار جهانى را از کتابفروشان دوره‏گرد محلى تهیه مى‏کرد و مى‏خواند.(مأخذ سابق، ص 36).
(*)«خانواده او تصمیم گرفت قطب را به دلیل استعداد فراوانش(و نیز به دست آوردن پول لازم براى باز خرید املاک و اموال موروثى پدربزرگ سید، که قبلا از روى ناچارى بتدریج رها شده بود)پس از فارغ التحصیل شدن از مدرسه موشا در 1918، به قاهره بفرستد.»(همان مأخذ، ص 36)دوراندیشى و برنامه‏ریزیى این چنین به حسب عادت در رفتار شرقیان نیست.هر چه دل خواهد، دیده همان بیند!
()«سید، چهار سال بعدى را نزد عموى روزنامه‏نگارش که طرفدار حزب وفد بود در حومه‏هاى پایتخت گذراند.از چگونگى زندگى‏اش طى این دوره اطلاعى در دست نیست.» (همان مأخذ، ص 36)
()«در سال 1925 در دانشکده تربیت معلم ثبت‏نام کرد.پس از فارغ التحصیل شدن در 1928 و 1929 در کلاسهاى آمادگى دار العلوم مؤسسه تربیت معلم جدیدى که از 1872 براى جبران نقایص دانشکده آموزشى الازهر تأسیس شد.حضور یافت.(مأخذ سابق، ص 36 و 37)
(*)«از 1940 تا 1945 بازرس وزارتخانه بود.طى این مدت طرحهاى زیادى براى اصلاح سیستم آموزشى مصر ارائه داد که همواره به داخل کیسه مخصوص کاغذ باطله مقامهاى ارشد او(که زمانى طه حسین نویسنده بزرگ یکى از آنها بود) انداخته مى‏شد.»(مأخذ سابق، ص 27)
()«در واقع زندگى ادبى و روشنفکرى او عمیقا در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکى از پیشوایان ادبى آن عصر شکل گرفت.
عقاد ابتدا به عنوان روزنامه‏نگار، مقاله‏نویس و داستانسرا استعداد خود را در راه حزب وفد و رهبر آن سعد زغلول به کار گرفت.اما پس از روى کار آمدن نحاص پاشا به جاى سعد زغلول، محمود عقاد از حزب وفد کناره گرفت.چون، پاشا را بیشتر به عوامفریبى متمایل مى‏دانست تا به دموکراسى.
تکامل سید قطب نیز به عقاد شبیه بود:ابتدا عضوحزب وفد بود، سپس آن را رها کرد، اما تا سال 1945 علاقمندى به سیاستهاى آن را حفظ کرد.»(مأخذ سابق، ص 37)
(*)کتاب«مشاهد القیامة فی القرآن»سید قطب، با عنوان«دورنماى رستاخیز»به فارسى برگردان شده است.گویا مترجم در نیافته که هدف نویسنده در متن اثبات و توضیح چگونگى معاد و روز قیامت نیست، بلکه به دنبال هدف دیگرى است و مى‏خواهد در ادامه کار«التصویر الفنى..».جنبه‏هاى هنرى صحنه‏هاى قیامت در قرآن را تبیین کند.
()«و سرانجام در چهل و پنج سالگى از طریق صالح عشماوى به عضویت اخوان درآمد.»ژیل کوپل، پیامبر و فرعون».ص 39.
(*)[در سوم ژوئیه 1954 هضیبى او را به عنوان سردبیر«الاخوان المسلمون»روزنامه‏اى که انتقادات هضیبى از جناحهاى مخالف درون اخوان را منعکس مى‏کرد برگزید.تنها 12 شماره از این روزنامه منتشر شد.](همان مأخذ، ص 40.)
()ژیل کوپل در کتاب خود«پیامبر و فرعون»(ص 35)چنین آورده:«سید قطب برخلاف حسن البنا، نه رهبر افراد بود و نه سازماندهنده گروه، بلکه تنها یک ادیب به شمار مى‏رفت که طى پانزده سال آخر عمرش به عنوان ایدئولوگ اخوان المسلمین درآمد.»که سخنى است نه از سر دقّت و تأمّل و روشن‏بینى.چنانکه با گزارشى که وى از سرگذشت سید به دست مى‏دهد، در تناقض و ناسازگارى است.سید در یک خانواده سیاسى پرورش مى‏یابد و در اوان صباوت در انقلاب شرکت فعال دارد.و وقتى به قاهره مى‏آید، عضویت یک حزب نامدار و معتبر را مى‏پذیرد.حتى وقتى احزاب مصر را ترکى مى‏گوید از سیاست دور نیست، بلکه با مقالات تند و پرخاشگرانه سیاسى خود، ارکان دولت را به خشم و عصبانیت مى‏آورد.این روند همچنان بى‏وقفه ادامه دارد تا به جمعیت اخوان مى‏پیوندد.با این اوصاف، چگونه مى‏توان این سخن ژیل کوپل را توجیه کرد که:سید قطب...تنها یک ادیب به شمار مى‏رفت...؟!
()«...در 13 ژوئیه 1955 زندانى و در سال 1964 در اثر دخالتهاى عبد السلام عارف رئیس جمهور وقت عراق، آزادى را بازیافت».(مأخذ سابق، ص 41)با مقدمه«ما چه مى‏گوییم» ترجمه سید هادى خسروشاهى ص 9 مقایسه شود.
()«هنگامى که ناصر در 30 اوت 1965 اعلام کرد توطئه جدید اخوان المسلمین کشف شده است، سید قطب به عنوان رهبر اصلى آن، دوباره دستگیر شد.»(مأخذ سابق، ص 41)
()در مقدمه«ما چه مى‏گوییم»ص 10، ترجمه سید هادى خسروشاهى آمده:«...سید قطب...(55)سال بیشتر نداشت...»که با تاریخ وفات سید قطب که خود مترجم قید کرده هماهنگ نیست، اگر سال 1906 م را تاریخ ولادت سید دانسته باشد.
(*)«در حالى که به تنهایى بر روى عرشه کشتى عازم نیویورک ایستاده بود، ناگهان از تمامى دنیاى خود برید و بار دیگر اسلام را کشف کرد.البته این نه به آن معنى است که ایمانش دچار تزلزل بود، بلکه عشق و علاقه زیادش به ادبیات او را بطور موقت از اسلام دور کرد.»(ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص 39)
(*)این کتاب پرارج و سودمند را یکى از استادان جوان و پرکار دانشگاه ترجمه کرده و در دست تهیه و سامان‏دهى براى چاپ و انتشار دارد.حق این کتاب بود که خیلى پیش از این ترجمه شود.اما ناآشنایى افراد ذى‏صلاح و کم‏همتى آنان سبب شده است که ترجمه و چاپ و انتشار آثارى از این دست به تأخیر افتد. ]

مقالات مشابه

تحلیلی انتقادی از دیدگاه ذهبی پیرامون «تفسیر به رأی»

نام نشریهمطالعات قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, کیوان احسانی, لیلا قنبری

بررسی اعجاز قرآن کریم از دیدگاه شیخ مفید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, محسن جهاندیده, محمدتقی اسماعیل‌پور

تبیین دیدگاه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدحمید جزائری, عبدالباسط سعدالل

روش شناسى تفسير ميرزا لطفعلى مجتهد تبريزى

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن بشارتی‌راد

مباني و اركان جامعيت قرآن در انديشه امام خميني رحمه الله

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, سیدمحمدتقی موسوی کراماتی