معارف، معانی مجردی در مخازن الهی میباشد که هر انسانی را امکان دسترسی بدان نیست.برای بهرهگیری انسان از آنها، معارف به صورت لفظ تنزل کرده، و خدای سبحان توسط انبیا و برگزیدگان خود، عموم مردم را با حقایق آشنا مینماید.
افرادی نوع انسان گرچه از نظر آداب و زبان گفتگو با یکدیگر متفاوتند، لیکن از جهت حقیقت خلقت، از یک فطرت همگون و هماهنگ، و از یک فرهنگ و زبان مشترک بهرهمند میباشند.و به همین خاطر همه خواستار یک نوع معارف هستند.
وقتی زبان فطرت انسانها همگون باشد، در سخن گفتن و القاء معارف به آنها نیازی نیست که تفاوت زبان گفتگو در نظر گرفته شود و از هر ملیت با زبان خاصی، پیامبری انتخاب شود که همزبان آنان باشد. بلکه چون فرهنگ محاوره یکسان است از بین صدها نوع زبان اگر وحی به یک زبان نازل شود برای همگان حجت خواهد بود، زیرا هر انسانی از هر ملتی که باشد پیام هر پیامبری را درک میکند، چون همه انبیا بر اساس فطرت، سخن میگویند و فطرت، یک چیز است.
بنابراین آنچه دلیل، دلالت میکند به عنوان لطف و از خدا(نه بر خدا)واجب است، آن است که خدای سبحان پیام خویش را به انسان، ابلاغ نماید، تا اتمام حجت شده و لئلایکون للناس علی اللّه حجة بعد الرسل(نساء، 165)، تحقق یابد، و وحی الهی به صورت لفظ در اختیار همگان قرار گیرد.قرآن در این باره میفرماید:ما قرآن را به صورت لفظ عربی، نازل کردیم تا شما در آن اندیشه نمایید:انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون(یوسف، 2)، همان معارف که اگر به صورت لفظ تنزل نکند، بشر عادی به آن دسترسی ندارد، انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم.(زخرف، 2)
اما اینکه میفرماید هر پیامبری به زبان قومش مبعوث میشود، ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه(ابراهیم، 4)یا اشاره به همین معناست که عنوان شد-که هر پیامبری بر هر تعداد از افراد انسان که مبعوث میشود، با زبان فطرت آنها سخن میگوید که زبان هنگان است و معارف الهی هماهنگ با فطرت انسان بوده.و هیچگاه وحی تحمیل بر فطرت انسانی نمیباشد-و یا به این معناست که از هر قومی که پیامبری برگزیده میشود، همزبان با آن قوم است، یعنی اگر از قوم بنیاسرائیل پیامبر مبعوث شد بر زبان همان قوم(عبری یا سریانی)وحی میآورد، و اگر از قوم عرب پیامبری انتخاب شد با زبان عربی از طرف خدا سخن میگوید، نه اینکه از هر قومی لازم است، پیامبری همزبان با همان قوم مبعوث شود و رسالت هر پیامبری اختصاص به قوم خودش دارد.این دو مطلب کاملا از هم متفاوت هستند آنچه مفاد آیه است، مطلب اول است نه دیدگاه دوم.مفاد آیه، قضیه خارجیه است، یعنی اگر از قومی پیامبری مبعوث شده به زبان همان قوم سخن میگوید نه اینکه اختصاصی به آن قوم داشته باشد.
قرآن نیز به عنوان آخرین پیام الهی به صورت لفظ تنزل کرد، تا انسان با معارف آسمانی آشنا شود، گرچه قرآن دو نزول جمعی و تدریجی دارد، لیکن نزول جمعی قرآن که دفعتا بر روح پیامبر اسلام(ص) تجلی نمود، از سنخ لفظ نیست.لفظ، در نزول تدریجی قرآن است که در طول رسالت پیامبر(ص) بر او نازل شده و هر آیهای از آیات قرآن بیشتر از یک بار بر پیامبر نازل نشده است و در یک بار نزول و تلفظ هر لفظی بیش از یک نوع هیأت و اعراب شکل نمیگیرد.اگر برخی آیات قرآن دو مرتبه نازل شده، بدون هیچگونه تفاوت در دو جای قرآن تنظیم شده و جا داده شدهاند.
از این بیان بدست میآید که یک مرتبط تلفظ هر کلمهای، یک نوع اعراب بیشتر متحمل نیست.دو نوع هیأت و اعراب از یک کلمه دو تلفظ را ایجاب مینماید.لذا برهان عقلی قائم است که یک مرتبه نزول قرآن و یک مرتبه تلفظ آیات، یک نوع اعراب بیشتر نمیپذیرد، و قرائتهای بیش از یکی، خارج از حقیقت قرآن میباشد.
وقتی قرآن یک نوع اعراب را بیشتر متحمل نشود، قرائتهای گوناگون تغییر و تحریف قرآن، به حساب خواهد آمد و پیامبر(ص)که حافظ قرآن از تحریف و تغییر است در مقابل چنین موضوعی، جبهه خواهد گرفت.روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده، همین موضع حضرت را بیان میکند که پیامبر سخت در مقابل اختلاف قراءات نگران و آشفته میشد. و افرادی را که موجب اختلاف قرائت در قرآن میشدند، به قرائت اصلی راهنمایی میکرد. «عبد اللّه بن مسعود»نقل میکند:دو نفر در قرائت اختلاف داشتند، به محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله)رسیدند.به دستور حضرت هر دو قرائت کردند، و هر دو قرائت خود را به پیامبر نسبت دادند.حضرت سخت بر آشفت و چهره مبارکش دگرگون شد و به آنها فرمودند، قرآن را همان طوری که آموختهاید قرائت کنید.از پیش خود قرائت اختراع نکنید و بدعتگذاری ننمائید که ملتهای پیشین به خاطر همین اختلاف، در برابر پیامبران به نابودی گشیده شدند:عن عبد الله بن مسعود، قال اختلف رجلان فی سورة، فقال هذا اقرانی النبی و قال الآخر عذا اقرأنی النبی فأتی النبی فاخبر بذلک، قال فتغیر وجهه و عنده رجل فقال اقرؤا کما علّمتم فلا ادری ابشیء امر بشیء ابتدعه من قبل نفسه فانما هلک من کان قبلکم اختلافهم علی انبیائهم. (1)
البته اختلاف لهجه غیر از اختلاف قرائت است، زیرا اختلاف لهجه باهث هیچگونه تغییر، حتی در اعراب کلمه نمیشود.بلکه همان اعراب موجود در کلمه را به لهجه خاص ادا کردن است.در بین فارس زبانان برخی به جای کسره، فتحه و بجای فتحه، کسره استعمال میکنند.لذا پیامبر(ص)که در مقابل اختلاف قرائت آن چنان برآشفت، اختلاف لهجه را پذیرفت.چنانکه«ابی بن کعب»نقل میکند: شخصی وارد مسجد شد، غیر از قرائت متداول قرائت کرد، فرد دیگری وارد شد بر خلاف قرائت اولی قرائت کرد، همه به خدمت رسول الله(ص)رسیدیم، آنگاه حضرت هر دو را قبول کرد و تحسین نمود:عن ابی بن کعب قال کنت فی المسجد فدخل رجل یصلی فقرأ قراءة فانکرتها...ثم دخل رجل آخر فقرأ قرائة غیر قرائة صاحبه فدخلنا جمیعا علی رسول اللّه(صلی اللّه علیه و آله)فأمرهم رسول اللّه فقرءا فحسّن رسول اللّه شأنهما. (2)
ائمه(علیهم السلام)که جانشینان به حق رسول الله(ص)هستند و مانند رسول الله(ص) حافظان قرآن از هر گونه تغییر و تحریف میباشند همانند پیامبر(ص)اختلاف قرائت را امری باطل دانسته، در مقابل آن موضع گرفتهاند.چنانکه در این روایت از امام باقر نقل شده است:الحسین بن محمد عن علی بن محمد عن الوشاء عن جمیل بن دراج عن محمد بن مسلم عن زراره(سند صحیح)عن ابی جعفر(سلام الله علیه)قال ان القرآن واحد نزل من عند واحد، ولکن الاختلاف یجی من قبل الرواةقرآن یکی و از نزد خدای واحد است، اختلاف از جانب روات است.مشابه همین مضمون از امام صادق(سلام الله علیه)نقل شده است: عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینه، عن الفضیل بن یسار(سند صحیح)قال قلت لابی عبد الله(سلام الله علیه)ان الناس یقولون نزل القرآن علی سبعة احرف؟فقال کذبوا اعداء الله ولکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد (3) از حضرت سؤال میکند که اینها(منظور برخی از مسلمانان است که تعمد بر قراءات متفاوت دارند) میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده است، حضرت قاطعانه میفرماید:«دروغ میگویند دشمنان خدا.قرآن یکی است و از طرف خدای واحد نازل شده است.ملاحظه فرمایید، امام صادق(سلام الله علیه) چگونه در مقابل اختلاف در قرائت قرآن موضعگیری میکند.آیا صریحتر از این ممکن است در اینباره سخن گفت؟این حدیث مبارک در مقابل آن احادیث ضعیف است که طریق فریقین وارد شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
روایات دیگری هم بر همین واکنش ائمه (علیهم السلام)دلالت دارد.بنا به روایتی، وقتی از امام صادق(سلام الله علیه)در مورد نزول قرآن، سئوال شد، حضرت فرمودند:همانطوری که آموختهاید، قرائت کنید:سألت ابا عبد الله(ع)عن تنزیل القرآن، قال اقرؤا کما علّمتم.و نیز نقل شده است که شخصی در محضر امام صادق(ع)بر خلاف قرائت متداول قرائت کرد، حضرت او را نهی کردند و به قرائت متداول بین مردم ارجاع دادند:قال قرأ رجل علی ابی عبد الله(ع)و انا استمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرؤها الناس فقال ابو عبد الله(ع)کف عن هذه القرأة اقرأ کما یقرأ الناس. (4)
از این دو روایت دو نکته اساسی به دست میآید: نخست اینکه یک قرائت در بین مردم متداول بوده است.ثانیا قرائتهای مختلف را حضرت نهی میکند و افراد را به همان قرائت متداول ارجاع میدهد.
در روایت دیگر که نیز از امام صادق(سلام الله علیه)نقل شده، اختلاف قرائت و تخطی از شیوه متداول گمراهی محسوب شده است، حتی اگر مثل «عبد الله بن مسعود»صحابی معروف چنین کند: کنا عند ابی عبد الله و معنا ربیعة الرأی فذکر فضل القرآن فقال ابو عبد الله(ع)ان کان ابن مسعود لایقرأ علی قرائتنا فهوضال.فقال ربیعة:فهوضال؟!فقال: نعم، ضال.ثم قال ابو عبد الله اما نحن فنقرأ علی قرأة ابیّ. (5)
بنابراین هم برهان عقلی و هم روایات، از طریق فریقین دلالت دارد که قرآن یک نوع اعراب بیشتر ندارد و قرائتهای مختلف خارج از حقیقت قرآن میباشد.اینک باید بررسی نمود که قرائت صحیح کدام است؟
همه محققین بلکه همه مسلمانان، در این مطلب اتفاق دارند که قرآن، به تواتر سینه به سینه و نسل به نسل از بدو نزول تا کنون مسیر خود را طی کرده است.هیچ محققی در تواتر قرآن تردید ندارد، حتی آنان که قراءات مختلف را صحیح میدانند، در عین حال که قراءات را متواتر نمیدانند، اما معتقدند قرآن نسل به نسل در بین مسلمانان متواتر بوده و در بحث مصونیت قرآن از تحریف، یکی از ادله عمده همین تواتر قرآن است.
بحث مصونیت قرآن از تحریف موضوع مستقلی است، لیکن به عنوان یک اصل مسلم میتوان گفت قرآن از هر گونه تغییر و تحریف مصون بوده است، چه تغییر در ماده و یا صورت کلمه و یا در اعراب آن و یا در جابجایی کلمات و آیات، و نیز تغییر به زیادت و نقصان، حتی در اعرابی از اعرابهای قرآن نیز تغییری رخ نداده است.اگر غیر از این باشد، وعده الهی تحقق نیافته است، زیرا خداوند فرموده است که ما قرآن را حفظ میکنیم.حتی آن دسته از محققینی که اختلاف قرائت را صحیح میدانند، تحریف را به همین صورت، معنا می کنند.زرقانی میگوید: «تحریف القرآن یحرم بما صورته و طریق ادائه و کیفیة لهجاته کما یحرم بما یمسّ جوهره و تغییر حروفه و کلماته و حرکاته و ترتیبه». (6) وی حتی اختلاف لهجه را تحریف میداند، لیکن در خصوص اختلاف لهجه نمیتوان پذیرفت که تحریف باشد.زیرا همان طوری که اشاره شد، اختلاف لهجه غیر از تغییر در اعراب کلمه است.از نظر ایشان اگر کسی قرائتش غیر از قرائتهای صحیح قرآن باشد، تحریف و حرام است چون امثال ایشان همه قراءات را، صحیح و قرآن میدانند، ولی وقتی قرآن یک نوع اعراب بیشتر نداشته باشد، هر فرائتی غیر از قرائت اصلی و متداول صحیح نیست.برای بهتر روشن شدن این مطب مهم چند نکته را باید توجه داشت:
روایات متعددی از طریق شیعه و بیشتر از طریق اهل سنت وارد شده که قرآن به هفت حرف نازل شده است.بررسی همه روایات در این مقاله نمیگنجد، اما به این نکته اشاره میشود که تمام آن روایات از نظر سند مخدوش هستند و هیچ روایت صحیحی که دلالت کند قرآن بیش از یک نوع اعراب و قرائت دارد، موجودنیست. (7)
این روایات چون سند صحیح ندارد، مشکلی را ایجاد نمیکنند، اما محققین اهل سنت به لحاظ اینکه روایات«احرف سبعه»را قبول کردهاند، دچار مشکلات عدیده شده و بحثهای دامنهداری در این باره انجام دادهاند.در هر صورت بر فرض اینکه سند روایات هم تمام باشد، این روایات هیچگونه مساسی با قراءات سبعه ندارد.لذا این توهم بیاساس است که برخی میپندارند دلیل حجیت قراءات قراء سبعه، روایات احرف سبعه میباشد.زیرا روایات از نظر متن آن چنان متفاوت هستند که محققین اهل سنت معانی مختلف از این روایات نمودهاند.چنانکه«ابن جزری»در معنای این روایات میگوید:من قرائتهای مختلف را تحقیق کردم، به این نتیجه رسیدم که اختلاف قراءات از هفت نوع بیشتر نیست. 1-اختلاف در حرکات بدون تغییر در معنا. 2-اختلاف در تغییرمعنا.3-تغییر در حروف و معنا بدون تغییر در کلمه.4-عکس فرض سوم.5-تغییر معنا و صورت.6-تغییر به تقدیم و تأخیر.7-تغییر به زیاده و نقصان.آنگاه مشابه همین معنا را از رازی نقل میکند و نیز همین را از ابن قتیبه نقل و تأیید و تحسین مینماید. (8)
زرکش میگوید:«اختلاف قرائت به هفت چیز بازگشت دارد، 1-اختلاف در اعراب بدون تغییر معنا 2-اختلاف در اعراب با تغییر در معنا.3-تبدیل حروف.4-تغییر صورت کلمه در نوشتن.5-تغییر در صورت و معنا.6-تقدیم و تأخیر.7-زیاده و نقصان». (9)
همانطور که ملاحظه میشود مضمون روایات احرف سبعه، مساسی با قراءات سبعه ندارد، بلکه اختلافات غیر قراء سبع هم به همین هفت مورد بازگشت میکند.اما عمده سخن در مورد روایات احرف سبعه، آن است که فاقد سند صحیح میباشند.
ب:تاریخ اختلاف قرائت موضوع دیگر که لازم است توجه شود اینکه تاریخ اختلاف قرائت به زمان پیامبر(ص)بازگشت میکند، لذا گرچه حضرت سعی میکرد از این موضوع مانع شود، لیکن از همان ابتدا اختلاف در قرائت بروز کرد. آنگاه در اثر گسترش اسلام و برخورد با زبانها و فرهنگهای مختلف، اختلاف قرائت رو به افزونی نهاد تا اینکه در زمان خلیفه سوم احساس شد که اگر به همین منوال پیش برود، خطر تحریف، قرآن را تهدید میکند.خلیفه سوم با تشکیل شورائی تصمیم گرفت، قرآنی به عنوان قرآن الگو و امام، انتخاب شود و از روی آن نسخههایی استنساخ شده، به بلاد مهم و پرجمعیت آن زمان، مثل مکه، شام، بصره، کوفه، بحرین، یمن فرستاده شود، و قرآن امام را هم در نزد خود نگهداشت و دستور داد تا تمام قرآنهای مکتوب را بسوزانند یا در آب جوش محو کنند. (10)
لیکن این اقدام، چون بر اساس معیارهای صحیح نبود، و نیز دقت کافی در استنساخ این قرآنها انجام نگرفت، نه تنها مشکلی را در رفع اختلاف قراءات، حل نکرد، بلکه چون نسخهها با یکدیگر شدیدا اختلاف داشته و مشتمل بر اغلاط فراوان نیز بودند و با قرائت اصلی و رایج اختلاف داشتند، متداول نشده و در نهایت دیری نپائید که به فراموشی سپرده شدند. (11) لذا نباید گمان کرد که اقدام فردی و یا حتی حکومتی باعث پایان دادن به اختلاف قراءات شد و همه مردم را به یک قرائت برگردانید.البته همه این اختلافات در حالی بود که قرائت اصلی، در بین عموم مسلمانان متداول بوده و هیچگاه اختلاف قرائت، کوچمترین آسیبی به قرائت اصلی وارد نکرده است.
اختلاف قرائت در کنار قرائت متداول هم چنان ادامه داشت و همواره در گوشه و کنار بلاد اسلامی افرادی پیدا میشدند که یا براساس اعتماد به روایات ضعیف و یا با اجتهاد و سلیقه شخصی، قرائتی را میپسندیدند.تا اینکه در زمان خلفای عباسی وقتی «ابن مجاهد»مسؤولیت اقراء و قرائت را در دربار عباسی پیدا کرد و توجه همگان را جلب نمود، برای نوعی وحدت بخشیدن و رفع اختلاف قراءات، بدون ملاک صحیح، هفت نفر از قراء را انتخاب کرد و اجازه نشر این قراءات را داد و بقیه قراءات را ممنوع نمود. آن هفت نفر از این زمان معروف و مشهور به قراء سبع شدند و عبارتند از:
1-عبدالله بن عامر دمشقی(80-118)
2-ابن کثیر مکی(45-120)
3-عاصم بن ابی النجود کوفی(وفات 127)
4-ابو عمر بصری(68-154)
5-حمزه کوفی(80-156)
6-نافع مدنی(وفات 169)
7-کسائی کوفی(وفات 189)
ولی چون اقدام ابن مجاهد بدون ملاک و ترجیح بلا مرجع بود موجب طعن و خردهگیری بسیاری شد.لذا به عقیده بسیاری، خصوصیتی برای قراء سبعه نیست و قرائت غیر این هفت تن، مانند قراء عشره جایز است، بلکه برخی بیشتر قراء عشره را جایز میدانند. (12)
به هر حال شهرت قراء سبع به زمان ابن مجاهر یعنی اوائل قرن جهارم برمیگردد و هیچگونه دلیلی هم مبنی بر صحت قرائت قراء سبع و اتصال قرائت آنها به زمان رسول اللّه(صلی اللّه علیه و آله)وجود ندارد، بلکه دلیل بر عدم صحت قراءات گوناگون و اختلافی در دست است که اجمالی از آن بیان خواهد شد.
از این مطلب نکته دیگری روشن شد قرائت قراء سبع سند معتبری ندارد تا چه رسد به تواتر آنها.لذا ادعای تواتر قرآن هیچگونه ربطی به تواتر قراءات سبعه ندارد و آنچه مسلم است در نزد محققین، تواتر قرآن است نه تواتر قراءات مختلف، ابن جزری میگوید:«من ابتدا موافق تواتر قراءات سبعه بودم آنگاه به بطلان آن پی بردم» (13) سیوطی قراءات سبعه را متواتر نمیداند. (14) رازی میگوید:
«گرچه اتفاق بر تواتر قراءات سبعه است!لیکن این سخن اشکال دارد». (15)
مرحوم بلاغی نیز میفرماید:«قراءات هفتگانه و نیز دهگانه، به روایات آحاد است و سبب اطمینان نیست» (16) مرحوم آیة اللّه خوئی عقیده دارند که قراءات سبعه متواتر نبوده، منقول به خبر واحد یا اجتهاد خود قاری است. (17) و صاحب التمهید میفرماید:«رأی صحیح در نزد محققین اهل سنت و امامیه این است که قراءات متواتر نیستند». (18)
در عین حال که تواتر قراءات مختلف امری موهوم است، در این حقیقت کسی شک ندارد که قرآن در طول تاریخ اسلام در بین مسلمانان متواتر بوده و نسل به نسل گشته تا به دست مسلمانان امروز رسیده است و اراده الهی بر این تعلق گرفته که قرآن را از هرگونه خطر حفظ کند.از آن زمانی که قرآن نقطه و اعراب گذاری نشده بود و به شکل ساده نوشته میشد (نقطه و اعرابگذاری قرآن در نیمه دوم قرن اول در زمان حجاج انجام گرفت ر.ک:التمهید، ج 1، ص 309)و شکل و اعراب قرآن سینه به سینه منتقل میشد، تا به امروز که میلیونها جلد قرآن به یک قرائت طبع شده و بیش از یک میلیارد مسلمان آن را قرائت میکنند.قرآن با قرائت عمومی مسلمانان نسل به نسل حفظ شده و منتقل گشته است.
با توجه به مطالب ذکر شده اینک این سؤال به طور جدی مطرح میشود که آیا ممکن است قرآن متواتر باشد و هیچ کدام از قرائتها متواتر نباشد.قرآن که از نزد خدای واحد بر یک شکل و اعراب واحد نازل شد اگر میخواهد متواتر باشد که هست، باید با همان قرائت اصلی، متواتر باشد.زیرا الفاظ در تلفظ هیچگاه بدون شکل و اعراب نمیتوانند باشند.اگر قرآن با اعراب اصلی خود متواتر نباشد، ناگزیر اعراب دیگری جایگزین آن خواهد شد، آنگاه دیگر قرآن نخواهد بود بنابراین بین تواتر قرآن و تواتر یک قرائت ملازمه انفکاکناپذیر است.زیرا قرآن نه بدون اعراب میتواند متواتر باشد، و نه با اعراب غیر اصلی، پس برهان عقلی بر تواتر یک نوع قرائت وجود دارد، زیرا وقتی کسی پذیرفت قرآن متواتر است، باید بپذیرد که یک قرائت آن هم قهرا متواتر باشد.
اینک این سؤال مطرح است که از بین قراءات کدام قرائت متواتر است؟در پاسخ این سؤال میتوان گفت، هیچ کدام از قراءات افراد به عنوان قرائت فرد متواتر نمیباشد، بلکه متواتر، قرائت عامه مردم است که در تمام اعصار و در تمام بلاد متداول بوده است. همین قرائت متداول کنونی که قرآنها بر آن طبع شده و عموم مردم از هر فرقه و مذهب قرآن را بدان شیوه میخوانند.کسی نباید توهم کند که قرائت قراء سبعه در زمانی یا در مکانی از بلاد مسلمین، متواتر و متداول بوده، بلکه قرائتهای مختلف حتی در بلاد خود قراء سبع در کنار و در حاشیه قرائت عمومی به عنوان قرائت فلان قاری مطرح بوده، نه قرائت اصلی قرآن، زیرا قرآن در تلفظ و قرائت از قرائت اصلی خودش انفکاک ندارد وقتی همه پذیرفتند قرآن در همه زمانها در بلاد مسلمین متواتر بوده باید بپذیرند که یک قرائت نیز بیشتر متواتر نیست.
اما اینک معروف است قرائت عاصم به روایت حفص قرائت صحیح است، به این معنا نیست که قرائت فرد، ملاک قرار گرفته است بلکه قرائت عاصم به عنوان فرد هیچگونه خصوصیتی ندارد، و فقط از آن جهت که قرائت وی با قرائت عموم انطباق داشته و در اثر ملازمت با علی بن ابی طالب(ع)این فضیلت نصیب عاصم شده که به قرائت اهل بیت(علیهم السلام)که همان قرائت متداول بین عموم مردم میباشد، قرآن را بخواند و جز در مورد نادر از قرائت متواتر فاصله نگرفته است.در بررسیهای به عمل آمده معلوم شده است که حدود چهل و پنج مورد اختلاف میان قرائت عاصم و قرائت متواتر وجود دارد، که بیشتر آنها هم به روایت ابوبکر از عاصم است و برخی هم از دیگران و تنها سه مورد به روایت حفص، از قرائت عموم فاصله گرفته است.یکی در آیه 18 سوره انفال که به نصب «کید الخائنین»قرائت نموده، دیگری در آیه 68 سوره هود که ثمود را به فتح دال و سومی در آیه 36 احزاب که قرن را به کسر قاف تلفظ نموده است. (19)
در بقیه موارد قرائت عاصم بر طبق قرائت متداول و اصلی بوده و به اعتراف محققین دقیقتری قاری در بین قراء، عاصم است.چنانکه ابو محمد مکی بن ابی طالب میگوید:صحیحترین قرائت سندا قرائت نافع و عاصم است. (20) ابن خلکان میگوید: عاصم در قرائت شهرت عمومی داشته و مشارالیه در قراءات بوده است.ابن جزری میگوید:امام قاریان که قرائت به او منتهی میشود، عاصم است، کان هو الامام الذی انتهت الیه ریاسة الاقراء (22) التمهید از ر.ضات الجنات نقل میکند که قرائت عاصم به عنوان متن انتخاب میشد.و قرائتهای دیگر با رنگهای دیگر علامتگذاری میشده است. (23) این قرائت بر اثر دقت عاصم، همواره منطق با قرائت عمومی بوده و همانطور که فرمودهاند نسبت مغلوب است ملاک قرائت عموم مردم است نه عاصم. (24)
دلیل و شاهد دیگر بر این معنا، این است که در بسیاری از موارد ملاحظه میشود که تمام قراء با قرائت عاصم مخالفت کردهاند، ولی آنچه متداول و متواتر شده، همان قرائت عاصم است.مانند آیه 282 سوره بقره که همه قراء«تجارة»را به رفع قرائت کردهاند، تنها عاصم به نصب قرائت نموده و همین هم قرائت متداول است.و یا در آیه 40 سوره احزاب همه«خاتم النبیین»را به کسر قرائت کردهاند، ولی عاصم به فتح تاء قرائت نموده و همین قرائت متداول است.در آیه 11 سوره مجادله«مجالس»را همه قراء مجلس قرائت کردهاند، و تنها عاصم«مجالس»قرائت کرده و همین هم قرائت متداول است.
در آیه 3 طلاق«بالغ»را همه به تنوین قرائت نمودهاند، اما عاصم به رفع تلفظ نموده و همین قرائت نیز متداول است.و در بسیاری موارد قرائت عاصم حتی مخالف قرائت برخی قاریان سعه که در کوفه بودهاند میباشد.ولی قرائت عاصم متداول است که معلوم میشود سایر قراءات در حاشیه بودهاند از جمله در آیات 271 و 285 بقره و 12، 38، 48، 56، 79، 139، 153، 951 آل عمران، و 25، 37، 41، 43، 77، و 94 نساء و 110 مائده و 25، 54، 57، 113 اعراف و دهها مورد دیگر.
ممکن است کسی بگوید:تواتر تنها در تواتر لفضی خلاصه نمیشود که اگر منتفی شد، اصل تواتر منطقی شود؛بلکه توتر بر سه قسم:1-توتر لفضی و آن در جایی است که متواترین نه نتها بر یک معنا اتفاق دارند، بلکه بر الفاظ ناقل آن نیز توتر دارند.2-توانتر معنوی که متواارین به الفاضل، تواتر و اتفاق ندارند ولی مضمون نقل آنها یک معنای مشخص را منتقل میکند.3-تواتر اجمالی که متواترین حتی بریک معنای مشخص اتفاق ندارند اما از جمیع نقل آنها بدست میآید که فلان مطب اجمالا یقینی و متواتر است.در مورد قرآن لازم نیست یک قرائت متواتر باشد تا قرائت متواتر باشد، بلکه همین که قرآن در بین جمیع قرائات باشد متواتر خواهد بود.
در پاسخ این اشکال میتوان گفت:بین علما و فقها که اختلاف قراءات را صحیح میدانند فرق عمده وجود دارد.علما و محققین اهل سنت بر اساس اینکه روایات«احرف سبعه»را صحیح میپندارند، همه قراءات هفتگانه بلکه بیش از آن را نیز قرآن میپندارند، این جزری میگوید:کل قرائة وافقت العربیه و لوبوجه و وافقت احد مصاحف العثمانیه ولو احتمالا وصحّ سندها فهی القرائة الصحیحه التی لا یجوز ردّها بل هی من الاجرف السبعه التی نزل بها القرآن عن الائمه السبعة.ام من العشره او غیرهم. (25)
وزرقانی میگوید:ان القراءات کلها علی اختلافها کلام اللّه لا مدخل لبشر فیها. (26)
بر اساس مطلبی که در ابتدای این مقاله به اثبات رسید، قرآن یک اعراب و شکل بیشتر ندارد و روایات «احرف سبعه»هم قابل اعتماد نیستند و میتوان گفت این مسلک کاملا بی اساس است.زیرا یک قرائت صحیح بیشتر وجود ندارد.
اما فقهاء و محققین شیعه که قراءات مختلف را صحیح میدانند، همه آنها را قرآن نمیدانند، بلکه از بین قراءات، تنها یک قراءات را صحیح و قرآن میدانند.منتها میگویند چون آن یک قراءات را ما نمیشناسیم، قراءات سبع، اماره بر آن قراءات صحیح بوده و همه آنها جایز است بلکه برخی گفتهاند واجب است که قرآن بر قراءاتهای سبعه قراءات شود تا در مثل نماز یقین حاصل شود که قرآن اصلی قراءات شده است.
در این باره باید گفت:گرچه تواتر معنوی و نیزاجمالی مفید یقین است، لیکن در مورد قرآن جز تواتر لفضی، تواتر دیگری راهگشا و کارساز نمیباشد.زیرا قرآن حجت الهی است باید عینا با اعراب و قراءات اصلی در دسترس همگان باشد، تا اتمام حجت تحقق یابد، قرآن نازل شده است تا با تعمق و تدبر در آیات آن معارف و احکام و حدود الهی بدست آید، چنانچه میفرماید:افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (محمد، 24).کتاب اتزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته (قصص، 29).و معلوم است بدست آوردن معارف الهی و احکام و حدود با تدبر در قراءات اصلی ممکن است، زیرا اگر کسی قراءاتهای مختلف را جایز شمارد و یقین به قرآن بودن هیچ کدام نداشته باشد، در هر قراءاتی که تدبر کند و معنا و مطلبی را به دست آورد نمیتواند ادعا کند در قرآن تدبر کرده، بلکه فقط میتواند بگوید در محتمل القرآن تدبر کرده است. قهرا هیچ مطلبی را به طور قطع نمیتوان به قرآن نسبت داد، زیرا مگرنه این است که در اکثر آیات قرآن اختلاف قرائت وجود دارد، مگر نه این است که برخی آیات قراءات متعدد دارند؟!بر این اساس دست مردم از قرآن اصلی کوتاه است و در موارد اختلاف قرائت هیچ مضمونی را نمیتوان گفت به طور قطع قرآن است.گاهی معنای مشترک هم بین قراءات وجود ندارد تا کسی بگوید اگر خصوصیات را نتوان گفت قرآن است، معنای متفق و قدر مشترک را میتوان قرآن دانست.کدام قدر مشترک بین«ارجلکم»بالنصب که دلالت بر وجود غسل مینماید با«ارجلکم» بالخفض که دلالت بر و جوب مسح میکند، وجود دارد؟بین مسح و غسل کدام معنا قدر مشترک است؟ کدام معنا، قدر مشترک بین«فتبینوا»که در دو مورد (94/نساء و 6/حجرات)آمده، با«تثبتوا»وجود دارد؟
البته این فرق میکند با احتمالات مختلف که یک مفسر در معنای یک کلمه با اعراب مشخص میدهد. زیرا این برداشتهای مختلف از یک قرائت و در حقیقت از قرآن است و آن برداشتهای مختلف از محتمل القرآن است.
مضافا، اینکه خدای سبحان میفرماید، ما قرآن را نازل کردیم و آن را از هر گونه خطر حفظ میکنیم، برای چیست؟آیا برای این است که محتمل القرآن به دست مردم برسد، و مردم در محتمل القرآن تدبر کنند؟یا برای این است که حقیقت و قرآن اصلی با قرائت مشخص به دست مردم برسد؟آیا برای این است که مردم اجمالا بدانند در بین قراءات مختلف، قرآن وجود دارد؟یا برای این است که به قرآن بعینه و اعراب اصلی دسترس پیدا کنند؟خود این آیه (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)گواه بر این نکته است، زیرا ضمیر«له»به«ذکر»که همان قرآن است، برمیگردد، و میفرماید ما آن قرآن را از هر خطر (تغییر و تحریف...)حفظ میکنیم، تا به دست مردم برسد، نه اینکه محتمل القرآن به دست مردم برسد.
بنابراین نبایست کسی بین قرآن و قرائت اصلی آن امکان جدایی را تصور کند، هر کس پذیرفت که قرآن متواتر است، باید بپذیرد که یک قرائت قرآن(که همان قرائت اصلی است)نیز متواتر است.و هر کس پذیرفت که قرآن مصون از هر تغییر و تحریف است، باید بپذیرد که قرآن یک اعراب و قرائت متواتر بیشتر ندارد، و قرائتهای گوناگون خارج از حقیقت قرآن بوده و صحیح نمیباشد.
ممکن است سئوال دیگری مطرح شود که:تواتر امر یقینی و آشکار است چگونه ممکن است یک قرائت متواتر باشد و امر متواتر بر مردم مخفی بماند؟ علاوه بر این، از آنجا که اکثر فقها، اختلاف قرائت را جایز میدانند، چگونه به این حقیقت واقف نشدهاند؟ پاسخ این سؤال در خلال بحثهای گذشته مطرح شد که یک قرائت در بین مردم همواره متداول بوده و هیچ زمانی در هیچ یک از بلاد اسلامی مردم دستشان از این قرائت کوتاه بوده، و قرائتهای مختلف در حاشیه قرار داشتهاند و اگر قرائت اصلی در یک زمان متداول بین مردم نباشد، لازمهاش این است که در آن زمان قرآن به دست آنها نرسیده، و حجت الهی بر مردم تمام نشده باشد و همه فقها و محققین و مسلمانان هم به تواتر قرآن اذعان دارند.و این ملازم با تواتر یک قرائت است گرچه به آن تصریح نکرده باشند، البته برای برخی هم ممکن است این ملازمه مخفی باشد.در پایان این نوشتار برای اینکه تصور نشود لازمه این دیدگاه، فاصله گرفتن از محققین علوم قرآنی و مفسرین میباشد، به انظار چند تن از محققین اشاره میشود.
مرحوم محمد جواد بلاغی، محقق نامآور که در نوع مطالب نظر صائب دارد، در این موضوع نیز سخنی بس محققانه دارد که فرمایش ایشان در این خصوص بسیار مغتنم است.به عقیده وی قرائتهای گوناگون از قرآن هیچگونه ضربهای به قرائت اصلی وارد نکرده، بلکه قرائت اصلی همیشه متداول بوده است:«من اجل تواتر القرآن الکریم بین عامة المسلمین جیلا بعد جیل استمرت مادته و صورته علی نحو واحد لم یؤثر شیئا علی مادته و صورته ما یروی عن بعض الناس من الخلاف فی قرائته من القراء السبع المعروفین و غیر هم فلم تسیطر علی صورته قرائة احدهم اتباعا له و لو فی بعض النسخ؛چون قرآن، بین عموم مسلمانان نسل به نسل متواتر بوده(کلمات آن به یک شکل و اعراب، رواج داشته)قرائتهای گوناگون دیگر هیچگونه تاثیری در آن ننموده است، حتی در برخی نسخهها اثر نگذشته، بلکه نسخهها یکنواخت و بر یک قرائت منتشر میشده است.آنگاه میفرماید: «اذن لا یحسن ان یعدل من القرائة عما هو المتداول فی الرسم و المعمول علیه بین عامة المسلمین فی اجیالهم الی خصوصیات هذاه القراءات.مضافا الی انا معاشر الشیعة الا مامیه قد امرنا بان نقرأ القرآن کما یقرؤ الناس ای نوع المسلمین و عامتهم...؛ (27) لذا نیکو نیست که از قرائت متواتر در رسم الخط و معمول عموم مسلمانان، به قرائتهای مختلف عدول نمود.به ویژه ما شیعه که از طرف ائمه(علیهم السلام)مأمور هستیم که به قرائت عمومی که متداول است، عمل کنیم.»همانطور که ملاحظه میشود، این محقق بزرگوار تنها یک قرائت را متواتر و صحیح میداند.
صاحب التمهید میفرماید:«قرائت صحیح قرائتی است که عموم مسلمانان بر آن متفق هستند... مسلمانان با همه اختلاف مذاهبی که دارند، بر تمام حروف و کلمات و نظر و ترتیب و قرائت آن اتفاق دارند، به همان صورت که از رسول الله صلی الله علیه و آله گرفتهاند.» (38)
ابن اشته میگوید:«القرائة التی عرضت علی النبی(ص)هی القرائة التی یقرؤها الناس الیوم؛ (29) قرائت کنونی متداول بین عموم مردم همان قرائتی است که بر پیامبر(ص)عرضه شده و پیامبر(ص)بر آن بودند.»
از این مقاله نتایج ذیل به دست میآید:
1-بر اساس برهان عقلی و نقل، قرآن یک نوع شکل و اعراب بیشتر ندارد.
2-اختلاف قراءات به اشکال مختلف در اثر اعتماد به روایات ضعیف و یا اجتهاد شخصی، پدید آمده و همواره در حاشیه قرائت اصلی قرآن بوده است.
3-اختلاف لهجه غیر از اختلاف قرائت است.و تحریف به حساب نمیآید.
4-قرائت اصلی قرآن، همانند قرآن در طول اعصار متواتر بوده و بین این دو ملازمه وجود دارد.
5-قراءات دیگر، حتی قرائت قراء سبع، هیچ کدام سند ندارد و خارج از حقیقت قرآن است.
6-قرائت عاصم به روایت حفص، منطبق با قرائت اصلی و متواتر میباشد.
7-در مواردی که عاصم از قرائت متواتر و عمومی فاصله گرفته ملاک قرائت متواتر است.
8-ملاک صحت قرائت تنها یک چیز است و آن تواتر در قرائت میباشد.
9-اگر روایتی بر خلاف قرائت متواتر دلالت کند (مانند روایت غالب بن الهذیل (30) از امام باقر-
سلام الله علیه-که ظاهر آن این است که ارجلکم بالخفض است)اگر وجه جمع داشته باشد.مثلا خفض عطف بر محل برؤسکم باشد، فبما و اگر وجه جمع نباشد، آن روایت ارزش و اعتبار ندارد ولو اینکه به سند صحیح باشد.زیرا روایات باید بر قرآن عرضه شوند و ارزش اعتبار آنها در صورتی است که تنافی با قرآن نداشته باشند و باید دانست که قرائت قرآن به تواتر است و روایت واحد نمیتواند با متواتر معارضه کند(البته روایت مذکور سندا هم مخدوش است).
(1)-تفسیر طبری، ج 1، ص 12.
(2)-همان مأخذ، ص 16.
(3)-کافی، کتاب فضل القرآن، نوادر، حدیث 12 و 13.
(4)-همان مأخذ، روایات 15 و22.
(5)-همان مأخذ، روایت 27.
(6)-مناهل العرفان، زرقانی، ج 1، ص 154.
(7)-برای بررسی روایات اهل سنت در این باره رجوع شود به مقدمه تفسیر طبری و برای تحقیق در روایاتی که از طریق شیعه وارد شده است، رجوع شود به:بحار، ج 90، ص 4 و خصال، ج 2، ص 358.
(8)-النشر فی قرائات العشر، ابن جزری، ج 1، ص 26 و 27.
(9)-البرهان، ج 1، ص 336.
(10)-تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 159.التمهید، ج 1، ص 294.
(11)-التمهید فی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، ج 1، ص 298.
(12)-همان مأخذ، ج 2، ص 233.
(13)-النشر فی قراءات العشر، ج 1، ص 13.
(14)-الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 258.
(15)-تفسیر کبیر رازی، ج 1، ص 63.
(16)-آلاء الرحمن، بلاغی، ج 1، ص 29.
(17)-البیان، خویی، ص 137.
(18)-التمهید، ج 2، ص 51.
(19)-ر.ک:ذیل آیات ذکر شده در مجمع البیان.
(20)-التمهید، ج 2، ص 244.
(21)-وفیات، ج 3، ص 9.التمهید، ج 2، ص 244.
(22)-النشر فی قراءات العشر، ج 1، ص 155.
(23)-التمهید، ج 2، ص 244.
(24)-همان مأخذ، ص 245.
(25)-النشر، ج 1، ص 9.
(26)-مناهل العرفان، ج 1، ص 28.
(27)-آلاء الرحمن، ج 1، ص 29 و 30.
(28)-التمهید، ج 2، ص 135، طبع جدید.
(29)-اتقان سیوطی، ج 1، ص 177.
(30)-و سائل الشیعه، ج 1، ص 295.