رابطه اشرافيت و عدالت

پدیدآورحمید صداقتی

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 489 بازدید
رابطه اشرافيت و عدالت

حميد صداقتي

اشرافيت به عنوان يك فرهنگ، تاثيرات شگرفي بر جوامع معاصر و پيشرفته به جا مي گذارد، چنان كه در گذشته نيز اشرافيت به عنوان يك طبقه و سپس طبقه اجتماعي و فرهنگي توانست مديريت جوامع را در هزاره هاي متمادي در اختيار گيرد. گزارش هاي قرآني حكايت دارد كه پس از برپايي شهرها و تغيير نظام زيستي مردم و نياز جوامع به مديريت متمركز اجتماعي و سياسي، اين اشراف بودند كه شكل گرفته و سپس توده هاي مردم را به هر سمت و سو كشاندند.
قرآن گزارش مي كند كه پس از شكل گيري طبقه اجتماعي اشراف (ملا) همين طبقه اجتماعي بود كه همواره در مقابل دعوت هاي عدالتخواهانه پيامبران(ع) قرار گرفتندو به شكل سامان يافته اجازه ندادند تا پيامبران، آموزه هاي وحياني را به گوش توده ها برسانند و با روشنگري ها و تبيين حقايق و حقوق، موجبات افزايش مطالبات مردمي فراهم آورند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا روش هاي اشراف را در مقابل دعوت هاي عدالت خواهي در طول تاريخ براساس آموزه هاي قرآني تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

روش شناسي رفتار اشراف

زني از طبقه اشراف مدينه، دست به دزدي زده بود، پيامبر اكرم(ص) دستور اجراي حكم اسلامي را مبني بر قطع انگشتان او صادر كردند. برخي از بزرگان قريش جمع شده و به محضر ايشان رفته و شگفتي خود را از اين رفتار پيامبر(ص) كه چگونه مي خواهد دست يكي از زنان صاحب نفوذ و اشرافي را قطع كند، ابراز داشتند.
پيامبر گرامي اسلام به عنوان دادگر و عدالت خواه در پاسخ ايشان فرمودند: انما هلك الذين ممن كان قبلكم انه اذا سرق فيهم الشريف تركوه و اذا سرق فيهم الضعيف قطعوه، عامل تباهي و انحطاط اقوام گذشته همين بود كه احكام اجتماعي و قوانين الهي را تنها در حق ضعيفان و اقشار فرودست جامعه اجرا مي كردند و دست دزد را مي بريدند و هنگامي كه نوبت به اقشار فرادست و اشراف مي رسيد، از اجراي دستور الهي خودداري مي كردند (مستدرك وسايل الشيعه، ميرزا حسين نوري، ج18، باب1، ص 7، حديث1)
اين داستان و داستان هاي ديگري كه در مسئله شان نزول برخي از آيات از جمله در داستان گاو بني اسرائيل آمده به خوبي به روش شناسي رفتار اشراف توجه مي دهد كه چگونه روش هاي خاص آنان در رفتارهاي اجتماعي و سياسي و حقوقي و حتي فرهنگي، موجب مي شود تا جوامع از درون دچار فروپاشي و انحطاط شود؛ زيرا گريز از قانون و عدم اجراي آن و هم چنين تغيير قانون به قصد خروج برخي از افراد جامعه به معناي بي عدالتي است و جامعه اي كه گرفتار بي عدالتي شود، از درون نابود مي شود و بقاي آن حداقل مورد تهديد قرار مي گيرد.
در داستان گاو به سبب آن كه قاتل يكي از اشراف زادگان يهودي بود، آنان حاضر نمي شوند كه تحقيقات درباره قاتل انجام شود و پس از آن كه به عللي مجبور مي شوند تا تحقيقات انجام گيرد و مسئله گاو از سوي خداوند براي شناسايي قاتل مطرح مي شود به اشكال مختلف سنگ اندازي كرده و تعلل مي ورزند و بهانه هايي مي آورند تا از انجام آن بگريزند. اين بهانه هاي بني اسرائيلي از آن روست كه يكي از اشراف زادگان مرتكب قتل شده بود و مي كوشيدند تا قانون قصاص نسبت به وي اجرا نشود.
اين در حالي است كه عدالت اقتضا مي كند تا قانون نسبت به همه افراد جامعه به طور يكسان اجرا شود و قوانين صرفا متوجه فرد يا افرادي يا طبقه و يا طبقاتي خاص نباشد، بلكه همه افراد و طبقات اجتماعي حتي حاكمان و قدرتمندان و اشراف را به طور يكسان دربرگيرد.

قانون، براي همه

اصولا در اسلام امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يك دستگاه و نظام فراگير اجتماعي از آن رو تعريف و تعيين شده و به عنوان يك حق و تكليف برعهده همگان نهاده شده است تا به اين وسيله نظارت كاملي صورت گيرد؛ زيرا اين نظام نظارت عمومي و فراگير، به كسي اجازه نمي دهد تا نسبت به قانون تخلف ورزيده و آن را ترك كرده و يا دور زده و قانون را به بازي گيرد.
اين گونه است كه امام حسين(ع) در تبيين علل قيام خود، به واجب ديني امر به معروف و نهي از منكر اشاره مي كند؛ زيرا هنگامي كه يكي از اعضاي جامعه در هر پست و مقامي كه دارد، خلاف قوانين عمل مي كند بر همگان است تا وي را حتي اگر به شمشير نيز شده، راست كنند؛ چنان كه يكي از اصحاب پيامبر(ص) به صراحت به ابوبكر در هنگام خلافتش اين مطلب را مي گويد.
اين بدان معناست كه همگان مي بايست به عنوان ناظران قانون عمل كنند و اجازه ندهند تا كساني با بهره برداري از قدرت و ثروت و اشرافيت خويش، قانون را زير پا گذارند و يا آن را دور زده و به نفع خود قانون را به بازي گيرند.
با اين همه اشراف مي كوشند تا با در پيش گرفتن روش هايي، قانون را به بازيچه قدرت و ثروت خويش تبديل كنند و اجازه ندهند تا عدالت به طور كامل در جامعه حضور يابد. هنگامي كه خداوند از صفات و افكار و منش اشراف سخن مي گويد به خوبي تبيين مي كند كه آنها از چه روش هايي براي دست يابي به قدرت و ثروت بيش تر از راه بي عدالتي و دور زدن قانون بهره مي گيرند.
به عنوان نمونه تبيين مي كند كه اشراف پيش از آن كه به عنوان شهروندان جامعه درآيند مي كوشند تا اموري را براي خود تثبيت كنند كه منافع و مقام و منزلت ايشان را حفظ كند. اين گونه است كه اشراف مدينه پيش از بيعت و پذيرش شهروندي اسلام مي كوشند تا شرايط را به نفع خود تغيير دهند و اصولي را براي حفظ منافع و قدرت خود در قانون قرار دهند. در همين رابطه مي توان به بهانه جويي و پيش شرط گذاري اشراف مكه نيز اشاره كرد كه آنان هم براي عدم اجراي برخي از قوانين، اموري را به عنوان پيش شرط مطرح مي كنند.
از آن جايي كه اشراف به سبب قدرت و ثروت، خود را برتر از ديگر انسان ها مي دانند و معيار ارزشگذاري از نظر ايشان قدرت و ثروت است، انسان هاي مغرور و متكبر هستند و بدخلقي و درشت خويي را صفات آنان در برخورد با ديگران است (قلم آيات 10 تا 13) از اين رو با مردم عادي با تندي و درشتي برخورد مي كنند و آنان را به حساب نمي آورند به گونه اي كه اگر در برابر ايشان بايستند چون پشه اي له مي كنند.
برتري نژادي اشراف صدر اسلام كه به سبب قدرت و ثروت براي خود درست مي كنند موجب مي شود كه پيش شرط هايي براي پيامبر(ص) بگذارند كه از آن جمله درخواست طرد انسان هاي فقير و بينوا ولي مومني است كه در پيرامون پيامبر(ص) به عنوان اصحاب صفه گرفته اند.
خداوند اين گونه درخواست را ناشي از غفلت ايشان نسبت به اصول انسانيت و كرامت انساني و حقايق هستي و اهداف و فلسفه آن و نيز اسراف كاري و هواپرستي برمي شمارد (كهف آيه 28) زيرا اگر اشراف به دقت در هستي و خود تأمل و تعقل مي كردند درمي يافتند كه مدار ارزش گذاري و محور هستي و نيز اهداف آفرينش هستي و انسان هيچگونه تناسب و سازگاري با معيارهاي پوچ اشرافي گري ندارد.

ويژگي اشراف

البته از آن جايي كه چنين انتظارات و توقعاتي، به عنوان يك فرهنگ اشرافي شناخته شده، در گزارش قرآن از گذشتگان نيز همين معنا به دست مي آيد، زيرا اشراف اقوام پيشين نيز از پيامبرانشان مي خواستند كه مردم مومن و بينوا را از پيرامون خود طرف كنند. از نظر آنها تنها زماني امكان پذيرش ايمان از سوي اشراف، شدني و ممكن است كه مردم بينوا و در تعبير آنان اراذل و اوباش از سوي پيامبران طرد شوند.
تعبير اراذل از سوي اشراف نسبت به مؤمنان بينوا نشان مي دهد كه از نظر اشراف هر كسي كه فقير و بينواست ازنظر ارزشي نيز انسان هاي فرومايه و پست مي باشد. اين در حالي است كه ملاك و معيار ارزش گذاري از ديدگاه وحي، تقوا و كرامت انساني است. به اين معنا كه همه انسان ها به عنوان انسان بودن، داراي كرامت هستند و اگر كسي برتر و گرامي تر است تنها به خاطر داشتن تقوا مي باشد: ان اكرمكم عندالله اتقيكم. به عبارت ديگر اصل، كرامت انساني است و ملاك اكرم و گرامي تر بودن نيز تقواي افراد مي باشد نه قدرت و ثروت ايشان كه اشراف از آن برخوردار مي باشند.
زياده روي و افراط در همه كارها (كهف آيه 28 تجاوز پيشگي و عدم قانع بودن به حقوق خود (قلم آيات 11تا 14) سخن چيني و توطئه گري (همان و آيات ديگر) گناه پيشگي و عدم رعايت قوانين شرعي و عقلي و عقلايي (همان) پيروي از هوا و هوس هاي خويش به جاي دين و عقل و قانون (مومنون آيات 63 و 71) از اصولي است كه قرآن در مساله روش شناسي آن مطرح مي سازد.
از نظر اشراف، لياقت مسئوليت هاي اجتماعي و سياسي و رهبري مردم تنها از آن اشراف است؛ زيرا از نظر آنان ملاك انسانيت همان اشرافيت مي باشد. بر اين اساس كساني كه در مقام و منزلت ايشان نباشد نمي توانند به عنوان رهبران مردم مطرح شوند. از نظر آنها هر كسي از اشرافيت بيش تري برخوردار باشد، لياقت بيش تري براي رهبري مردم دارد. از اين رو با پيامبر مخالفت مي كنند و پيامبري را شايسته دو تن از اشراف معروف مكه مي دانند. (زخرف آيه 31)
از نظر اجتماعي، اشراف مردمي قانون شكن و تجاوز پيشه هستد و فساد و تباهي در ميان ايشان رونق دارد. بلكه آنان نه تنها خود به خوشگذراني و هذيان گويي و شب نشيني بيهوده مشغول مي شوند (مومنون آيات 64 و 67) و به تمسخر و ناسزاگويي نسبت به مومنان و عقايدشان و قوانين اجتماعي حاكم بر جامعه مي پردازند (همان و قلم آيات 10 و 11) بلكه مي كوشند تا فساد و تباهي را در جامعه نهادينه كنند و با به هم زدن نظم اجتماعي از آب گل آلود ماهي هاي درشت تري بگيرند.
آنان تنها زماني به قانون پاي بند هستند كه منافع آنان را تامين كند ولي حتي اگر كوچك ترين مزاحمتي نسبت به فعاليت هاي آنان و يا رفتارهاي نابه هنجار و ضد اجتماعي شان داشته باشد، قانون، امري بيهوده و لغو است كه مي بايست زير پا گذاشته شود و شورش عليه آن واجب و لازم مي شود.
خداوند در تحليل شخصيت شناسي اشراف به نكاتي چون تكبر و غرور و خود بزرگ بيني، فرار از قانون، فسق جويي و فسادخواهي و افسادگرايي و اموري از اين دست اشاره مي كند تا مردم بفهمند كه فرهنگ اشرافي داراي چه ساختارها و روش هايي است تا با علل و عوامل ايجادي آن مبارزه كنند و اجازه ندهند كساني به عنوان اشرافيت برگرده مردم سوار شوند و جامعه را به تباهي و نابودي سوق دهند.

اشرافيت در تقابل با عدالت

اگر به مجموعه پيش گفته از صفات و خصوصيات وروش ها و شيوه هاي عمل و زندگي اشراف توجه شود به خوبي دانسته مي شود كه همه اين صفات در تقابل كامل با عدالت است. به اين معنا كه هر يك از صفات و روش و رفتار اشراف به معناي بيدادگري است.
از اين رو مي توان گفت كه اشرافيت در تقابل كامل و مطلق با عدالت قراردارد و اصولا نمي توان فرهنگ اشرافي را با عدالت در يك جا گرد آورد. بنابر اين هر جايي كه عدالت باشد اشرافي گري معنا و مفهومي نخواهد داشت و اجازه ظهور و بروز نمي يابد و هرجا كه اشرافيت خودنمايي كرد و يا جا پايي براي خود در جامعه يافت بايد گفته شود كه عدالت در آن جا مرده است.
به سخن ديگر، هر جايي كه اشرافيت وارد شود عدالت از در ديگر رخت بر مي بندد. بنابر اين براي شناخت هر جامعه و مقدار عدالت خواهي و عدالت گرايي آن مي بايست از حضور اشرافيت و مقدار آن آگاه شد.
عدالت هرگونه تعريف شود نمي تواند با اشرافيت در يك جا گردآيد؛ زيرا عدالت به معناي دوري از افراط و تفريط، قرار گرفتن هر چيزي درجاي خود، استوا و ميانه روي و مانند آن است. اين در حالي است كه بنياد اشرافيت بر تمايز انسان ها براساس ثروت و قدرت، خود بزرگ بيني و غرور و تكبر و مانند آن است كه به شكل رفتارهاي اجتماعي فسق و فجور و افساد و فساد تجلي و ظهور مي يابد.
خداوند هنگامي كه از صفات اشرافيت سخن به ميان مي آورد از جاه طلبي و حكومت خواهي (بقره آيات 246 و 247) غرور و تفاخر (كهف آيات 32 و 34) كفر و انكار هر حق (اعراف آيات 66 و 75 و 76 و 90) كور دلي و حق ناشنوايي (همان آيات 60 و 64) فسق و فجور (اسراء آيه 16) افراط گرايي (كهف آيه 28) استكبار ورزي (اعراف آيه 75) و افساد گري (اعراف آيه 103) ايشان سخن به ميان مي آورد كه هر يك از اين صفات خود بيانگر وجود بي عدالتي در ايشان است.
به سخن ديگر، بي عدالتي جزيي از اشرافي گري است و اشرافيت اصولا با بي عدالتي معنا و مفهوم مي يابد و تحقق بيروني اشرافيت در بي عدالتي است. اين در حالي است كه اصولا پيامبران با آوردن كتاب و قانون بر آن هستند تا مردم را نسبت به حقوق خويش آگاه سازند و با تزكيه، آنان را نسبت به بي عدالتي و فجور واكسينه نمايند تا خود ايشان با آگاهي و قدرتي كه از درون توده ها بر مي خيزد قيام به قسط و عدالت كنند و حق خويش را از متجاوزان باز پس گيرند. (حديد آيه 25)
درجهان معاصر اگر به هر گوشه اي نگاه كنيد به سادگي و آساني مي توانيد اشرافيت را به چشم ببينيد كه اجازه نمي دهند تا عدالت، در جامعه، خود را نشان دهد. حتي در جوامع غربي كه براساس دمكراسي و مردم سالاري ايجاد شده، اين اشراف هستند كه با بازي مفهومي اجازه نمي دهند تا گفتمان عدالت خواهانه در جامعه رشد كند و مردم با شناخت حق خويش مطالبه عدالت و حق كنند.
بي عدالتي در سطح جوامع و يا سطح جهاني و بين المللي موجب شده است كه جهان در آغاز هزاره سوم با بحران بزرگي مواجه شود و اقتصاد بسياري از كشورها رو به فروپاشي گذارد و زمينه براي بحران اجتماعي و نابودي جوامع فراهم آيد.
اگر به خوبي دقت و تامل شود به آساني مي توان دريافت كه در اين ميان اشرافيت نوين چنين مشكلاتي را سبب شده است. اشرافيت مدرن و نوين با در اختيار گرفتن قدرت و ثروت به شكل تر است وكارتل و شركت هاي چند مليتي به غارت و چپاول ثروت و منابع مردم در شكل بسيار وحشتناك مشغول مي باشند. آنان با بهره گيري از رسانه هاي قوي و قدرت هاي نرم و سخت مي كوشند تا مردم را در جهل و غفلت نگه دارند و نگذارند تا قيام به حق كنند.
اشرافيت مدرن در شكل گروه داووس و بيلدر برگ و ديگر گروه هاي لابي از چنان نفوذ و قدرتي برخوردار مي باشند كه مردم جز با اجازه ايشان در عمل كاري نمي كنند. آنان هستند كه با افكارسازي و نظرسازي و هم چنين غرقه سازي مردم در مسايل خاص، نه تنها راي و قدرت آنان را مي گيرند بلكه آنها را به شكل بردگان امروزين و بردگان نرم مورد استثمار قرار مي دهند. اين مردم هستند كه در خيابان ها كشته مي شوند تا كارخانه هاي اسلحه سازي هم چنان به توليد پول مشغول باشد و اين مردم هستند كه راي خويش را به اشرافيت مدرن مي دهند تا براي آنان تصميم سازي و تصميم گيري كنند.
اگر درگذشته اشرافيت در قوم و قبيله و كشوري فعاليت مي كرده است، اكنون در سطح جهاني فعاليت مي كند و از راه رسانه ها، فرهنگ خويش را تزريق كرده و اهداف خود را به پيش مي برد

مقالات مشابه

شاخص های کیفی عدالت از دیدگاه قرآن کریم

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

بررسی رابطۀ تکمیلی میان آزادی و عدالت اجتماعی با تاکید بر قرآن‌کریم

نام نشریهاسلام و مطالعات اجتماعی

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, سیدکاظم سیدباقری, بتول ملاشفیعی

وسعت معنايي عدالت در قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعبدالحسین خسروپناه, علی‌اصغر پورعزت, حبیب محمدنژاد چاوشی

العدالة الاجتماعیة فی القرآن

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهرضا حق پناه