هبوط در قرآن و انجيل

پدیدآوراعظم پویا

نشریهبینات

شماره نشریه8

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 1205 بازدید
هبوط در قرآن و انجيل

اعظم پويا
از دريچه انجيل

مسأله خلقت آدم(ع)، فريب او از ابليس، درخت ممنوع،‌ گناه آدم و سرانجام هبوط او از بهشت، دستمايه اصلي مسأله «فداء» است. گويي آدم و مسيح دو بازيگر اصلي نظام خلقت‌اند: يكي ا زخاك و ديگر از افلاك. هر دو فرزند خدا هستند1، اما يكي فرزندي اسير و اسير كننده ذريه خويش و ديگري فرزندي حبيب و ناجي آن ذريه2. يكي منادي مرگ و ديگري منادي اسير حيات3؛ اما روح مسيح ناظر بر آدم است، چرا كه روح او ازلي است و خلقتش مقدم بر خلقت آدم4.
روزگاري دراز است كه اين ذريه به انتظار نشستنِ آن روح در كالبد آدم، آسمان را مي‌نگرد تا از آن پس جسم آدم با روح نجات‌بخش مسيح به حيات خويش ادامه دهد و انسان خسته از اسارت و تلخكام و شرمسار از گناه پدر خويش، براي بقيت تاريخ سربلند كند. اما اين همه، تاواني بس بزرگ مي‌طلبد و آن «فداء مسيح»5 است.
با مرگ عيسي همه شاخ و برگ حيات‌سوز گناه آدم به خاكستر بدل مي‌شود و با نفحه حيات‌بخش رستاخيز6او، حيات ديگر برپا مي‌گردد.
اين مقال كوششي اجمالي و تطبيقي درجهت برجسته كردن وجوه وفاق و افتراق دو انديشه ديني اسلام و مسيحيت در باب مسايلي چون خلقت آدم، درخت ممنوع، فريب آدم،‌ گناه و هبوط او،‌ و نيز مسأله فداء است.
نگاهي به متون آن دو دين و نيز پنجره شارحان توشه را‌همان خواهد بود. اما از ميان شارحان كتاب مقدس اگوستين قديس7 را برگزيده است و نظر از شارحان ديگر برگرفته، به ديگر پژوهش‌ها سپرده‌ايم.

خلقت آدم

ميان قرآن و عهد عتيق كه منبع ديني مسيحيان در باب آفرينش است، درباره مبدأ خلقت آدم اختلافي ديده نمي‌شود، هر دو اين مبدأ را«خاك» مي‌دانند. نقش اعلام اين مبدأ در صحنه قرآن بر عهده ابليس است:«‌قال ما منعك الا تسحد إذ أمرتك قال انا خير منه خلقني من نار و خلقته من طين»(اعراف/7/12).
در سوره حجر به جاي «طين»‌ ، «صلصال» آمده است كه بازگشت آن نيز به همان «خاك»‌ است. در تورات دوبار از آفرينش آدم سخن رفته است‌: يك بار در باب اول سفر پيدايش پس از تكوين عالم هستي در 6 روز و بار ديگر در باب‌هاي دوم تا پنجم آن. يك جا مبدأ خلقت او را «زمين» و در جاي ديگر «خاك زمين» معرفي كرده‌اند.
خداوند به زمين گفت‌: آدم را به شكل و شبيه خودمان درست كنيم.(باب اول) خداوند آدم را از خاك زمين به وجود آورد.(باب دوم)
در مرحله بعدي خلقت كه دميدن روح در آدم است، باز اين دو كتاب آسماني را همسو مي‌بينيم. ميان« نفخت فيه من روحي»( حجر/15/29) و « در بيني او روح زندگي دميد و آدم جاندار شد»8 تفاوتي در اصل دميدن روح ديده نمي‌شود. اما در تورات به تصريح آمده است كه«خدا انسان را به صورت خويش آفريد»9 اين مطلب هرچند براي پيروان اسلام سخن آشنايي است،‌ اما در قرآن نيامده است و اين آشنايي از طريق منابع روايي حاصل شده كه البته صحت و سقم اسناد آنها محل اختلاف است. اگر از كنار اين اختلافات بتوان گذشت،‌ مشكلي در متن نخواهد بود و مسأله به خوبي قابل تأويل خواهد شد. شارحان تورات نيز به تأويل اين متن همت گماشته‌اند و در ترجمه‌هاي كنوني تورات، از جمله ترجمه «انتشارات انجمن فرهنگي اوتصرهتورا» نيز واژه « از نظر معنوي» را در كنار «صورت خدا» مي‌بينيم. شارحان هر دو كتاب به تفسير روحي كه در آدم دميده شد پرداخته‌اند و عموماً آن را به حيات تعبير كرده‌اند،‌ اما اگوستين ميان « روح زنده»‌ و « روح حيات‌بخش»‌ تميزي قايل است. او روحي را كه پس از خلق آدم از خاك در او دميده شد « روح زنده»‌ مي‌داند و معتقد است آدمي با اطاعت، شايسته كسب «روح حيات‌بخش» مي‌شود10.
وجه افتراق ديگري كه ميان قرآن و تورات در دايره آفرينش آدم ديده مي‌شود، مسأله خليفگي آدم براي خداست. اين مطلب به تصريح در قرآن آمده است اما تورات بدان اشاره‌اي ندارد. البته شارحان و متكلمان عهد عتيق به تفصيل در اين باره سخن گفته‌اند و ميان پيروان اگوستين و توماس اكويناس بحث‌هاي درازي در گرفته است كه ظاهراً ريشه در استنباط آنان از كتاب مقدس و منابع روايي‌ آن‌ها دارد.

ماجراي فريب آدم

پس از آن كه خداوند از خلقت آدم پرداخت،‌ وي و همسرش را در بهشت ساكن كرد و به آنها اجازه خوردن همه خوراكي‌ها جز يك درخت را داد. نيز آنان را از نتيجه خوردن از آن درخت آگاه كرد.
وجوه تشابه و تفاوت دو متن قرآن و تورات را در اين باب در 5 مورد مي‌توان ذكر كرد.
1. خلقت حوا در قرآن مسكوت گذارده شده، اما در تورات آمده است كه «‌خداوند هنگام خواب يكي از دنده‌هاي آدم را برداشت و جاي آن را از گوشت پر كرد و از آن دنده زني ساخت»11.
اشاراتي در قرآن،‌ موهم اين معناست كه خدا حوا را از آدم خلق كرد، «... من نفس واحدة و خلق منها زوجها...»(نساء/4/1)، « ثم جعل منها زوجها...»(زمر/39/6)، «... و جعل منها زوجها...» (اعراف/7/189). البته مفسران از تفسير اين آيات به نحوي كه با ديدگاه تورات هماهنگ باشد مي‌پرهيزند.
2.قرآن و تورات هر دو تصريح نكرده اند كه آيا بهشتي كه خداوند آدم وحوا را در آن ساكن كرد در اين جهان بوده يا در جهان ديگر. منابع روايي هر دو دين اشاراتي به اين مطلب دارند. از امام صادق(ع) نقل شده كه اين بهشت، بهشتي از بهشت‌هاي دنيا است12. و علامه طباطبايي منظور از دنيوي بودن آن بهشت را برزخي بودنش در مقابل بهشت جاويدان بيان كرده‌اند13. در «تلمود» اختلاف نظرهايي كه در اين باره هست،‌ بيان شده است.
3.نهي از خوردن ميوه يك درخت در هر دو كتاب آسماني آمده است، اما در اين جا دو تفاوت ديده مي‌شود:
الف ـ با اين نكته كه در هر دو كتاب نهي متوجه يك درخت است، اما در تورات، بعد از آنكه آدم از درخت ممنوع خورد، گويي خدا نگران شد كه مبادا از درخت جاودانگي نيز بخورد،‌پس ظاهراً‌ يا بايد از خوردن ميوه دو درخت نهي شده باشد يا نتيجه خوردن از درخت معرفت،‌ آگاهي به وجود درخت جاودانگي باشد.
در قرآن اين تعارض به چشم نمي‌خورد و همه جا از يك درخت نهي مي‌شود كه يا دو صفت دارد و يا بنا به تأويل بعضي از مفسران يك صفت.
ب ـ تفاوت دوم به تنيجه خوردن از آن درخت برمي‌گردد كه در قسمت كيفر گناه آدم خواهد آمد.
4.عامل فريب آدم در قرآن «ابليس»‌ و در تورات «مار» است. البته رواياتي كه در «هكاد»‌ آمده مار را «ابزار كارشيطان»‌ معرفي كرده14 و نقش اصلي را به شيطان داده است.
5.در قرآن تعليم اسماء به آدم از طرف خداست اما در تورات بدين قرار است كه همه حيوانات و پرندگان نزد آدم آورده شدند تا او نامي بر آنها بگذارد و آدم براي انواع مختلف، نام‌هايي چون پرندگان و چارپايان مي‌گذارد. قرآن مسأله‌ نامگذاري را به ابهام برگزار كرده است.

درخت ممنوع

در قرآن درخت ممنوع به ابهام برگزار شده،‌اما در تورات نوع درخت مشخص شده است. به نظر متفكران مسيحي،‌خداوند ميان خود و آدم دو تفاوت گذاشت: 1. خودش به همه چيز عالم بود اما انسان عالم نبود. 2. خودش خالد بود ولي انسان خالد نبود. پس به انسان گفت: از اين دو درخت نخور، چون اگر مي‌خورد انسان، چون او هم عالم و هم خالد مي‌شد، ليكن آدم و حوا از درخت معرفت خوردن و چشمان‌شان باز شد. خدا ترسيد مبادا از درخت خلود هم بخورند. پس آنها را از بهشت بيرون كرد. بنابراين، ما آدميان عالم شديم اما خلود از دست‌مان رفت15! البته دو آيه در قرآن هست كه تصوير درخت ممنوع را به تصوير تورات نزديك مي‌كند:«الا ان تكونا ملكين او تكونا من الخالدين»(اعراف/7/20)، و «هل ادلك علي شجرة الخلد و ملك لايبلي»(طه/20/120)
در آيه اول گويي يك درخت است كه دو صفت دارد و خوردن از آن يكي از آن دو صفت را ايجاد مي‌كند ولي گويي در آيه دوم درخت است. علامه طباطبايي با تحليلي اِعرابي در نهايت، درخت ممنوع را درخت جاودانگي مي‌دانند16 كه در تورات نيز به آن اشارت رفته است و اگر به رواياتي كه اين درخت را درخت معرفت دانسته‌اند نيز توجه گردد، تفاوت عمده‌اي ميان ديدگاه اسلام و مسيحيت در اين باب وجود نخواهد داشت.

كيفر گناه آدم

پس از آن كه آدم وحوا فريب شيطان را خوردند به شرمگاه‌هاي خويش پي‌بردند و شروع به چسباندن برگ درختان به خود كردند.
در تورات تصريح شده است و از قرآن استنباط مي‌شود كه قبل از ظهور«سوءات»، آدم و حوا از آن آگاه نبودند و خوردن از درخت ممنوع موجب اين آگاهي شد. ارتباط ميان خوردن از درخت ممنوع و گشوده شدن چشمان آدم و حوا آگاهي به «سوآت»‌ را اولين كيفر گناه آنان معرفي مي‌كند:
اين سوآت قبلاً هم بود اما شرمگين بودن آن را احساس نمي‌كردند،‌ بدين سان آنان اضطراب تازه‌اي را درجسم خود احساس كردند و اين كيفري مطابق با عصيان آنها بود17.

گناه اوليه

گناه اوليه كه يكي ازمهم‌ترين ابواب كلام مسيحيت را تشكيل مي‌دهد،‌ همين گناه آدم و حواست. اين نظريه از زمان اگوستين در نظام اعتقادي كليسا به صورت قطعي و رسمي درآمد18. علت اين كه گناه، گناه اوليه نام نهاده شده، آن است كه از طريق رابطه زناشويي،‌ از پدر به فرزند منتقل مي‌شود و گويي همه فرزندان آدم مرتكب آن شده‌اند.

هبوط

خداوند در قرآن خطاب به آدم مي‌گويد‌: اگر شيطان شما را فريب داد دچار مشقت مي‌شويد «فتشقي» و پس از عصيان، به آنان مي‌گويد «اهبطوا». پس كيفر گناه آدم هبوط و خروج از بهشت است.
بعضي از مفسران معتقدند از آن جايي كه زندگي در غير بهشت آميخته با رنج و تعب است و اين رنج به دنبال رفع نيازهاي مادي حاصل مي‌شود. پس شقاوت نتيجه هبوط است19. بعضي ديگر از مفسران كه از داستان آدم تفسير تمثيلي ارائه مي‌دهند هبوط از بهشت را كنايه از خروج او از اعتدال فطري و در نتيجه دچار درد و رنج شدن مي‌دانند20. در هر حال كيفر گناه انسان همان دچار «درد و رنج» زندگي زميني شدن است كه يكي از آن رنج‌ها مرگ است،‌ اما مسيحيان مرگ را كيفر اصلي گناه آدم مي‌دانند و همه بحث‌هاي خود را روي آن متمركز مي‌كنند.
در منابع اسلامي كيفرمرگ در مقابل گناه آدم يا مطرح نشده ويا به صورت ضمني و به عنوان يكي از لوازم كيفر اصلي بيان شده است. در تورات «درد و رنج» به عنوان كيفر گناه آدم و حوا آمده است و از ظاهر آن همان درد و رنج زندگي زميني استنباط مي‌شود. خداوند خطاب به حوا مي‌گويد:« درد و رنج بارداري تو را زياد خواهم كرد»21 و به آدم مي‌گويد:«‌زمين به خاطر تو ملعون است. تمام عمرت را با رنج از(محصول) آن خواهي خورد»22.
مي‌بينيم كه تصوير كلي كيفر آدم وحوا و هبوط آنها بسيار به يكديگر نزديك است و اختلافي بسيار جزيي هست كه در بيان و عدم بيان مصاديق دردو رنج زندگي زميني است.

كيفر مرگ

در تورات به اين كيفر اشارت رفته است:«...زماني كه از آن (درخت) بخوري خواهي مرد»23 در تفاسير مسيحيان اين كيفر ارتباط وثيقي با ظهور عيسي(ع)، رستاخيز او و نجات دارد، چنان كه بدون شناخت آن سه رويداد امكان‌پذير نيست. ما اين مساله را از ديدگاه اگوستين بررسي مي‌كنيم. اگوستين در تبيين مرگ، ابتدا به مقايسه وضعيت خلقت فرشتگان و آدم مي‌پردازد و مي‌گويد:
موقعيت خلقت آدم و فرشتگان يكسان نبود. آدم چونان فرشتگان به نحوي خلق نشد كه قابليت مرگ را نداشته باشد، بلكه اگر به اطاعت كامل خود ادامه مي‌داد همان جاودانگي فرشتگان و سعادت ابدي را دريافت و پاي مرگ به ميان كشيده نمي‌شد اما اگر عصيان مي‌ورزيد به كيفر مرگ محكوم مي‌شد.24
سپس اگوستين به پاسخ اين سؤال مي‌پردازد كه اگر آدم اطاعت كامل نمي‌كرد دچار چه نوع مرگي مي‌شد؟ مرگ روح يا جسم يا هر دو؟ و يا چيزي كه مي‌توان آن را مرگ دوم ناميد؟ آنگاه مي‌گويد: منظور از مرگ در كتاب مقدس «همه مرگ‌ها»‌ست، زيرا دو مرگ اخير، منطوي در مرگ اول است و مرگ كامل شامل همه آن مرگ‌هاست.
اگوستين قايل به دو مرگ است: مرگ اول كه متضمن مرگ جسم و روح است؛ و روح در حاليكه بدون خدا و بدون جسم است متحمل كيفر مي‌شود؛ و مرگ دوم زماني‌ است كه روح بدون خداست اما داراي جسم؛ و كيفر را با جسم تحمل مي‌كند.
سپس اگوستين مراد خدا از مرگ را كه در تورات آمده، بيان مي‌كند:
تهديد «از هرچيزي كه امروز شما بخوريد مطمئنآً خواهيد مرد» فقط شامل اولين بخش از مرگ اول نمي‌شود،‌يعني زمان محروميت روح ا زخدا و تنها شامل بخش دوم نيز نمي‌شود يعني زماني كه جسم از روح محروم است. بلكه شامل همه انواع مرگ، حتي مرگ دوم كه مرگ ديگري را در پي ندارد، مي‌شود25.
مراد اگوستين اين است كه خدا با اين عبارت‌ تهديدآميز مي‌گويد: تو اي انسان با ادبار خود،‌اقبال خدا را از دست‌خواهي داد كه اين همان مرگ روح است و محكوم به فناپذيري نيزخواهي شده كه همان مرگ جسم است. اگوستين در فصل ديگري از «شهر خدا» ،‌ تحت عنوان «اولين مرگ روح كه در آن آدم خدا را ترك كرد و از اين رو از جانب خدا ترك شد» تفسير ديگري از اين آيه تورات: « تو مطمئناً خواهي مرد» مي‌آورد كه در آن هم به عدالت خداوند در كيفر آدم اشاره مي‌كند و هم بيان مي‌كند كه اگر اين تهديد فقط به يك مرگ هم اشاره داشته باشد، عبارات ديگر تورات بر ديگر انواع مرگ دلالت دارد.

ماهيت انسان قبل و بعد از هبوط

اين مسأله فقط در مسيحيت مطرح است و در متن قرآن و نيز تفاسير آن ديده نمي‌شود. در انجيل اشاراتي به تغيير ماهيت انسان بعد از هبوط هست. در «نامه‌هاي رسولان » آمده است:
... قبلاً انسان مجبور به گناه بود ولي حال در گناه كردن مختار است. پس اي برادران عزيز شما ديگر به هيچ وجه مجبور نيستيد از خواهش‌هاي طبيعت گناه‌آلود سابق خود پيروي كنيد كه اگر بكنيد گمراه و هلاك مي‌شويد26.
اگوستين اين مطلب را گسترش داده و در بندهاي متعددي از «شهر خدا» به آن اشاره كرده است. او معتقد است انسان بعد از هبوط تغيير ماهيت داد. انسان مختار، مجبور شد و اين يك تحول ماهوي است. بعدها متفكراني چون «توماس اكويناس» با نظر او مخالفت كردند.

فداء

فداء نجات، شفاعت و وساطت همگي الفاظي براي بيان يكي از اصول ايمان مسيحيان است. اين اصل با اصل گناه اوليه ارتباط وثيقي دارد و اين دو خطوط اصلي جهان‌بيني مسيحيت را ترسيم مي‌كنند.
آورديم كه از نظر مسيحيان انسان پس از هبوط در چنبره گناه آدم گرفتار گشت. دچار مرگ جسم و روح شد و جاودانگي و سعادت پيشين خود را از دست داد. اختيار خود را به نسل آدم منتقل شد و اين نسل هميشه در انتظار نجات بود و خدا با تجسّد خود به صورت مسيح به اين انتظار پاسخ گفت.
اگوستين بر اساس عبارات كتاب مقدس انجيل جوانب اين مسأله را كاويده، به تبيين آن پرداخته است. وي ابتدا ميان انسان زميني و انسان آسماني تفكيك قايل مي‌شود و با تمايز ميان روح زنده و روح حيات‌بخش به تمهيد مقدمات بحث مي‌پردازد. اگوستين درباره معناي اين عبارت كتاب مقدس«اولين انسان با يك روح زنده ساخته شد» مي‌گويد:
انسان در يك جسم حيواني اما با يك روح زنده ساخته شد و منظور از اين عبارت كتاب «و آخرين آدم با يك روح‌بخش ساخته شد» مسيح است كه قبلاً از مرگ رها شده است.
اگوستين آدم را داراي روح زنده و مسيح را داراي روح حيات‌بخش مي‌داند و مي‌گويد:
رسول اضافه مي‌كند كه اولين انسان از خاك است، از زمين،‌ دومين انسان از آسمان، آنهايي كه زميني‌اند شبيه انسان خاكي‌اند و آنهايي شبيه انسان آسماني‌اند27.
از سخنان اگوستين استفاده مي‌شود كه آدم و ذريه‌اش تا زمان مسيح(ع) داراي روح زنده‌اند،‌ يعني موجوداتي داراي حيات‌اند، اما با ظهور مسيح كه تجلي آن در غسل تعميد است، داراي روح حيات‌بخش مي‌شوند و حتي جسم‌ آنها نيز روحاني مي‌شود، زيرا به نجات از گناه اوليه دست‌ يافته‌اند.
همه شما كه در مسيح تعميد داده شده‌ايد، [جامعه] مسيح را برتن كرده‌ايد، هرچند در واقع اين فرآيند تا زماني كه آن چه به دليل تولد ما در ما حيواني است، به دليل رستاخيز ما روحاني شود، تكميل مي‌گردد28.
اگوستين به لزوم يك شفيع اشاره مي‌كند و مي‌گويد: آدميان چون فاني هستند لزوماً نگون‌بخت نيز هستند. پس واسطه‌اي لازم است تا اين انسان را نجات دهد. او معتقد است اين واسطه‌ بايد الهي باشد. بايد خود جاودانه باشد، ولي فرشتگان نيك‌خواه نمي‌توانند اين نقش را بازي كنند،‌زيرا اين واسطه بايد بتواند فاني شود اما فاني نماند. پس بايد هم بشر باشد و هم الهي، يعني هم توانايي فناپذيري داشته باشد وهم غير فاني باشد و نيز سعادتمند. اما فرشتگان نيك‌خواه از آن جايي كه جاودانه‌اند، اما سعادتمند نيستند،‌نمي‌توانند شفيع باشند. شياطين نيز هرچند جاودانه‌اند، اما چون نگون‌بخت هستند نمي‌توانند شفيع باشند. پس شفيع فقط مسيح است زيرا:
او درحقيقت موجودي فاني است اما فناي او به دليل ضعف الوهيت كلمه نيست، بلكه به دليل‌پذيرش ضعف جسم است، اما در آن جسم فاني نمي‌ماند29.
اگوستين در فصل ديگري از كتاب خود مي‌گويد:‌
ما با شباهت يافتن به خدا آزاد مي‌شويم،‌ روح انسان هرچه قدر بيش‌تر به خدانزديك شود،‌ روح او از موجود جاودانه و غير قابل تغيير وغير مادي بيزار مي‌شود و به همين ميزان مشتاق چيزهاي تغييرپذير وفاني مي‌شود. براي معالجه اين حالت، ما نياز به يك شفيع داريم، زيرا ميان پاكي جاودانه در عالم لاهوت و موجودات فاني و ناپاك در عالم ناسوت، ملاقات مستقيمي نمي‌تواند وجود داشته باشد30.
پس از بيان نظرات اگوستين در اين باب، به مقايسه اجمالي ميان شفاعت در اسلام و مسيحيت مي‌پردازيم.
براي پيشگيري از اطاله كلام، آگاهي خوانندگان نسبت به شفاعت در اسلام را مفروض مي‌گيريم و تنها به اشاراتي تطبيقي بسنده مي‌كنيم. نياز به يك ناجي براي نجات آدمي از ظلمت؛ و هدايت او به سوي حيات، درهمه اديان ديده مي‌شود. اما تصوير اين اديان از ناجي با اصول و مباني، مخصوصاً با انسان‌شناسي آنان متناسب است. ديني كه انسان را مجبور مي‌داند وديني كه مختار، مسلماً دو تلقي از نجات و دو تصوير از ناجي خواهد داشت. ديني كه داغ گناه اوليه را بر جبين انسان مي‌بيند با ديني كه گناه اوليه را برجبين انسان مي‌بيند با ديني كه گناه اوليه را بخشوده مي‌داند دو نوع ناجي خواهد داشت. بر طبق ديدگاه اگوستيني مسيحي كه انسان بعد از هبوط را ماهيتاً مجبور به گناه مي‌داند، بيش از هرچيز نياز چنين انساني به يك ناجي است كه بتواند ماهيت آدمي را منقلب كند تا بيش از آن قادر به انتخاب اوامر و نواهي خداوند باشد. پس شفاعت در مسيحيت نقش ماهوي ونيز معرفتي دارد، يعني هم ماهيت مجبور به گناه آدمي را متحول مي‌كند وهم چشم واقيعت‌بين او را كه پس از گناه تيره‌ شده بود به او بازمي‌گرداند تا امكان كسب معرفت واقعي را بيابد. ويژگي ديگر شفاعت در مسيحيت، گستردگي دامنه آن است كه عمل آدمي را درشفاعت مسيح شرط اين شفاعت مي‌داند و اين يك عمل است، يعني ايجاد يك تحول اعتقادي در خويشتن. واما شفاعت در اسلام دامنه تنگ‌تري دارد. نيز ماهيت انسان از زمان هبوط آدم تا ظهور خاتم(ص) تغييري پيدا نكرده است، از اين‌رو آدمي در اسارت گناه پدرخويش مجبور به گناه نيست ونقش شفيع آزاد ساختن از چنين گناهي نيست.

منابع و پي‌نوشتها :

1ـ درانجيل لوقا3: 38 ضمن بيان نسب‌نامه عيسي،‌ آدم را «ابن الله»‌ مي‌خواند.
2ـ هنگام غسل تعميد مسيح بدست يحيي، صدايي از آسمان رسيد:«تو فرزند حبيب من هستي كه به تو خشنودم» انجيل لوقا3: 21ـ22؛ انجيل مرقس11:1؛ انجيل متّي16:3؛ انجيل يوحنا 1:31ـ34.
3ـ «مرگ به خاطر گناه آدم به اين دنيا آمد وزندگي پس از مرگ به خاطر هديت نجات مسيح نصيب ما شد. » نامه اول به مسيحيان قرنتس 21:15.
«همه مي‌ميريم، چون همه ما از نسل آدم گناهكاريم و هرجا گناه است نتيجه آن مرگ است، ولي همه مسحيان كه از آن مسيح‌اند دوباره زنده خواهند شد.» مأخذ پيشين22:15.
4ـ «زماني كه هنوز هيچ نبود «كلمه»‌ وجود داشت و با خدا بود. او هميشه زنده بوده است وخود او خداست...» انجيل يوحنا 1:1ـ5.
5ـ «مسيح‌، شباني كه جان خود را فداي فرزندانش كرد» انجيل يوحنا11:7.
6ـ «وفتي مسيح مرد، طبيعت سابق ما هم كه گناه را دوست مي‌داشت با او در آب تعميد دفن شد، و زماني كه خداي پسر با قدرت پرجلال خود مسيح را دوباره زنده كرد آن زندگي تازه و عالي را به با هم بخشيد.» نوشته‌هاي رسولان 6: 2ـ3.
7ـ اگوستين قديس يكي از پرنفوذترين متفكران مسيحي وشارح بزرگ كتاب مقدس در قرن چهارم ميلادي است. وي روزگاري شيفته آثار كلاسيك روم شد و انجيل را به كناري نهاد، اندكي بعد به مذهب «ماني»‌ درآمد، اما روحش سيراب نگشت. و سرانجام با صداي كودكي از پشت ديوار كه گفت:«بردار وبخوان» يكي از رسالات عهد عتيق را برداشت و خوانددد وقلب او مجذوب مسيحيت گشت. كارل ياسپرس؛ اگوستين؛ ترجمه محمد حسن لطفي، ص1ـ2.
8ـ سفر تكوين، باب دوم.
9ـ مأخذ پيشين، باب اول، آيه اول.
10.Augustine, S., City of God, p.430.
11. سفر تكوين؛ باب دوم؛ آيه 7.
12. تفسير علي بن ابراهيم.
13. تفسير الميزان، 1/134.
14. دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، 1/175.
15. به اقتباس از دروس استاد مصطفي ملكيان.
16. تفسير الميزان، 8/23(عربي).
17,18. Augustine,S., City of God, p.522.
19. تفسير الميزان،11/313.
20. تفسير المنار، 1/283.
21. تورات، سفر تكوين، باب سوم.
22. همان.
23. همان، باب دوم.
24. Agustine,S., City of God, p.522.
25. Ibid, p.523.
26. نامه‌هاي رسولان، باب هشتم، آيه 12ـ13.
27. Agustine, S., City of God , P.539.
28. Agustine, S., City of God, p.365.
29. Ibid, o. 360.
30.Ibid, p.364.

مقالات مشابه

مقایسۀ داستانهای چهارگانۀ سورۀ مریم با رویکرد روایت‌‌شناسی

نام نشریهصحیفه مبین

نام نویسندهمحمدرضا حاجی اسماعیلی, مهدی مطیع, اعظم‌السادات حسینی

کارآمدی تفسیر کلامی قصص قرآن در باب امامت

نام نشریهپژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحسن دیمه کار گراب, علی ملا کاظمی

سالم سازي جامعه از انحرافات اخلاقي در قصص قرآن

نام نشریهمشكوة

نام نویسندهمحمد حسین مردانی نوکنده

بررسی آراء مستشرقان درباره روش داستان‌پردازی در قرآن

نام نشریهقرآن پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهسیدمفید حسینی کوهساری, سمیرا حیاتی, عبدالحسین شورچه