على (ع) و آيه ‏ى ولايت

پدیدآورحسین شریعتی

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 239 بازدید
على (ع) و آيه ‏ى ولايت

حسين شريعتى
مدير گروه معارف اسلامى دانشگاه آزاد اسلامى اروميه
چكيده

در اين مقاله سعى شده ‏است ‏با استناد به شواهدى از لغت و احاديث و آيات ثابت ‏شود كه مفاد آيه‏ ى شريفه ‏ى «ولايت‏» در خصوص ولايت على به معناى جانشينى او پس از پيامبر است و اين مفاد هيچ منافاتى با سياق آيه ندارد .

كليد واژه‏ها: آيه ‏ى ولايت، على عليه السلام، عموم لفظ و خصوص سبب، سياق .

1 . مقدمه

اين مقاله در مقام پاسخ به سؤالاتى است كه در زمينه ‏ى آيه ‏ى ولايت مطرح است . برخى از مهم‏ترين آنها به اين قرار است:
چه دليلى وجود دارد بر اين كه «ولايت‏» در آيه‏ ى كريمه به معناى سرپرستى است؟
آيا سياق و صدر و ذيل آيه كه از محبت و دوستى سخن مى‏گويد با مفهوم سرپرستى كه از آيه مستفاد مى‏گردد، سازگار است ‏يا نه؟
اگر مراد از آيه ‏ى شريفه حضرت امير عليه السلام است، پس چرا به صيغه‏ ى جمع آمده ‏است؟
به فرض كه آيه‏ ى شريفه راجع به مورد خاص نازل شده باشد، ولى آيا مورد خاص مى‏تواند عموم آيه را تخصيص زده و آيه را از عموميت بياندازد؟
اينها شمارى از سؤالاتى است كه درباره ‏ى آيه ‏ى شريفه قابل طرح است و در اين مقاله پاسخ يافته ‏است .
آيه‏ ى مورد بحث اين گونه است:
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (1) ; تنها سرپرست ‏شما خدا و رسول خدا و آنهايى هستند كه ايمان آورده ‏اند; آنان كه نماز را بر پا داشته و در حالى كه ركوع مى‏كنند زكات مى د‏هند .
مفسرين مى‏گويند: حضرت على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد نماز ظهر مى‏خواند كه فقيرى آمد و اظهار حاجت كرد . هيچ يك از حضار به او كمك نكرد . حضرت امير عليه السلام در حال ركوع، چون چيزى در دسترس نداشت، انگشتر خود را از انگشت‏ خود در آورد و نزد فقير افكند و به او به اشاره گفت: بردار! فقير آن را برداشت و آنگاه آيه نازل شد .
تمام مفسرين گفته ‏اند: تا آن روز احدى در حال ركوع صدقه نداده بود و على عليه السلام اولين كسى بود كه چنين كرد . (2) البته بعد از آن، افراد بسيارى در حال ركوع صدقه دادند و چه بسا از نظر كمى هم صدقه‏ ى آنها از انگشتر على عليه السلام افزون‏تر بود; مع ذلك حتى يك حرف هم درباره ‏اشان نازل نشد .
درباره ‏ى آيه ‏ى شريفه نكاتى هست كه اينك به آنها پرداخته مى‏شود:

2 . مدارك نزول آيه‏ى ولايت در شان على

برخى از مهم‏ترين آثارى كه در آن روايات مربوط به نزول آيه‏ ى ولايت در شان على آمده، به شرح ذيل است: (3)
الف - علامه امينى بعد از آن كه داستان را از تفسير ابواسحاق ثعلبى نقل مى‏كند، عده‏ ى كثيرى را از پيشوايان تفسير و حديث اهل سنت و جماعت ‏ياد مى‏كند كه شان نزول آيه ‏ى كريمه را آن چنان كه ذكر شد، در آثار خود نقل كرده اند، كه به عنوان نمونه در ذيل چند نفر از آنها را نام مى ‏بريم:
1- طبرى در تفسير خود، ج 6، ص 165، از طريق ابن عباس;
2- واحدى در اسباب النزول، ص 148، از دو طريق عبدالله بن سلام و ابن‏عباس;
3- رازى در تفسير خود، ج 3، ص 431، از همان دو طريق;
4- خازن در تفسير خود، ج 1، ص 496;
5- ابوالبركات در تفسير خود، ج 1، ص 496;
6- نيشابورى در تفسير خود، ج 3، ص 461;
7- ابن الصباغ مالكى، در الفصول المهمة، ص 123;
8- ابن طلحه‏ى شافعى، در مطالب السؤل، ص 31;
9- سبط ابن الجوزى، در تذكرة، ص 9;
10- خوارزمى در مناقب، ص 178، از دو طريق;
11- صاحب فرائد، در باب 14، از طريق واحدى در باب 39، از طريق انس و در باب 40، از طريق ابن عباس و عمار;
12- صاحب مواقف، ج 3، ص 276;
13- محب الدين طبرى در رياض، ج 2، ص 227، از عبدالله بن سلام;
14- ابن كثير شامى، در تفسير خود، ج 2، ص 71، از طريق اميرالمؤمنين عليه السلام .
ب - مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى در المراجعات، اخبار صحيح وارده در اين زمينه را در حد تواتر دانسته و افزوده است: مفسرين اجماع كرده‏اند كه آيه‏ى كريمه در حق على عليه السلام نازل شده است و بعضى از اعلام اهل سنت چون قوشجى در مبحث امامت‏شرح تجريد و غير او اين اجماع را نقل كرده‏اند . (4)
ج - بحرانى در غاية المرام، 24 حديث از كتب عامه و 19 حديث از كتب خاصه نقل كرده‏است كه آيه‏ى كريمه در شان حضرت امير عليه السلام نازل گرديده‏است . (5)

3 . مفاد آيه‏ى ولايت

اگر مختصر تامل و امعان نظرى در آيه ‏ى كريمه شود، به آسانى معلوم مى‏شود كه خداى متعال در اين آيه مى‏خواهد امام و جانشين پيغمبر را تعيين نمايد; لذا مى‏فرمايد: كسى كه سرپرستى تمام كارهاى شما به عهده او بوده و در اين زمينه از هر جهت اولويت دارد، تنها خدا و رسول خدا و على بن ابى طالب عليه السلام است .
ما از اين ولايت و سرپرستى در حق حضرت امير عليه السلام به «اولى بالتصرف بودن‏» تعبير مى‏كنيم; يعنى كسى كه در شئون تشريعى و حتى شئون تكوينى انسان حق دخالت دارد . ولايت‏خدا و رسول خدا منصوص آيه‏ ى كريمه است و ولايت‏ حضرت امير عليه السلام از خصوصياتى كه در آيه‏ى مذكور است، مستفاد مى‏شود; مانند: ايمان و اقامه‏ى نماز و صدقه دادن در حال ركوع . اين خصوصيات تنها بر آن حضرت منطبق است .
در آيه‏ى شريفه از سه ولايت كه در طول هم قرار گرفته، سخن به ميان آمده‏است; به علاوه آنها با كلمه حصر بيان گرديده است; بنابراين غير از اين سه هيچ كس حق ادعاى آن را ندارد و چون ولايت‏خدا عموميت دارد، ولايت رسولش و نيز ولايت وصى رسولش هم بايد عامه باشد .

4 . معناى ولايت در آيه‏ى شريفه

«ولى‏» كه بر وزن «فلس و ضرب و نصر» است، در لغت‏به معناى نزديك بودن است، به نحوى كه ميان آن و چيزى كه به آن نزديك است، هيچ حائل و فاصله وجود نداشته باشد . اگر چيزى به چيز ديگر اين اندازه نزديك باشد، آن را «ولى‏» گويند .
در هر دو چيزى كه به نحوى از انحا اين چنين به هم نزديك باشند، واژه‏ى ولى و مشتقاتش به طور استعاره درباره‏ى آن استعمال مى‏گردد . وقتى دو چيز از نظر مكان يا محبت و دوستى يا اخلاق و اعتقاد، يا تسلط و مديريت و امثال ذلك به هم نزديك باشند، اطلاق واژه‏ى ولى و تمام مشتقاتش بر آن صحيح است; مثلا:
- درباره‏ى انسانى كه پس از نزديك شدن به انسان ديگر از او دور شده باشد، گويند: «تباعد بعد ولى‏» ; يعنى بعد از آن كه نزديك بود، دور گرديد .
- انسانى كه سرپرستى يتيمى يا صغيرى را به عهده بگيرد، ولى او خوانده مى‏شود .
- براى «معتق‏» به صيغه‏ى فاعل و به «عتيق‏» بر وزن فعيل، ولى مى‏گويند .
- به پسر عمو و كمك و حافظ نسب و دوست، ولى مى‏گويند .
- به كسى كه اداره‏ى شهرى را به عهده گرفته است، والى مى‏گويند . (6)
چنان كه ملاحظه شد، در تمام اين موارد معناى اصل كه عبارت باشد از نزديك شدن يك چيز به چيز ديگر لحاظ شده است .
مناسب‏ترين و بلكه صحيح‏ترين معنايى كه از كلمه‏ى «ولى‏» در آيه‏ى مورد بحث اراده شده، ولاى زعامت و سرپرستى است; يعنى اوست كه حق دارد رهبرى اجتماعى و سياسى مردم را به عهده گرفته، در تمام شئونات و مقدرات آنها دخالت نمايد . اراده‏ى معانى ديگر چون يار و ياور و دوست و امثال ذلك نه‏تنها مناسب نيست كه غير صحيح هم خواهد بود; چون وزان آيه‏ى مورد بحث همان وزانى است كه در آيه‏ى شريفه‏ى «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم (7) » آمده است; زيرا:
اولا آيه‏ى كريمه با كلمه ‏ى حصر «انما» شروع شده و ولايت را به خدا و رسول‏خدا صلى الله عليه و آله و حضرت امير عليه السلام منحصر كرده‏است . از اين حصر فهميده مى‏شود كه مراد از ولايت، نصرت يا محبت ‏يا دوستى و امثال اينها نيست; زيرا ولايت‏به اين معانى براى غير آن سه نيز صحيح است .
ثانيا به شهادت مدارك و روايات معتبر، ائمه‏ى اطهار عليهم السلام كه طبق حديث ثقلين عدل قرآن اند با اين آيه بر امامت و حقانيت ‏خود استدلال كرده ‏اند . اگر «ولى‏» در آيه‏ى كريمه به معناى دوست‏يا ناصر باشد، استدلال آنها با آيه‏ى ولايت درست نخواهد بود و اين بهترين گواه است‏بر اين كه مراد از «ولى‏» ، زعيم على الاطلاق و اولى بالتصرف است .

5 . تناسب آيه‏ى ولايت‏با سياق

ممكن است، گفته شود، معناى ولايت‏با سياق آيه سازگار نيست; زيرا صدر و ذيل آيه‏ى مورد بحث درباره‏ى سرزنش دوستى با كفار است; پس على القاعده بايد مراد از ولايت، در آيه‏ى مورد بحث هم همان معنا باشد تا دوگانگى در مفاد لازم نيايد .
جهت‏حل اين شبهه نخست مناسب به نظر مى‏رسد، آيات مربوط ذكر شود . آن آيات از اين قرار است:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء، بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدى القوم الظالمين
فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم، يقولون نخشى ان تصيبنا دائرة فعسى الله ان ياتى بالفتح او امر من عنده فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين و يقول الذين آمنوا اهؤلاء الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم، انهم لمعكم، حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين
يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه، اذلة على المؤمنين، اعزة على الكافرين، يجاهدون فى سبيل الله و لايخافون لومة لائم، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله واسع عليم
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين (8)
اى مؤمنين يهود و نصارى را براى خودتان ولى قرار ندهيد . آنها بعضى‏شان اولياء بعضى ديگرند . هر كس از شما آنها را براى خود ولى قرار بدهد، از آنان است . خدا ستمگران را هدايت نمى‏كند .
مى‏بينى آنهايى را كه در دل‏هايشان بيمارى است، در دوستى با آنان شتاب مى‏كنند . مى‏گويند: مى‏ترسيم براى ما حادثه‏ى ناگوار اتفاق بيافتد; ولى اميد اين كه خداى تعالى از جانب خود پيروزى يا چيز ديگرى بياورد و در نتيجه از آنچه در دل پنهان كرده بودند، پشيمان شوند .
ايمان آورندگان گويند: آيا اينها به خداى متعال سوگند محكم مى‏خوردند كه با شما هستند؟ اعمال اينها تباه شده، زيانكار گرديدند . اى ايمان‏آوردندگان هركس از شما از دين خود برگردد، به‏زودى خداى‏تعالى گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند . اينان نسبت‏به مؤمنان فروتن و نسبت‏به كافران سرافرازند; در راه خداى تعالى جهاد كرده، به ملامت هيچ ملامت‏گرى اهميت نمى‏دهند . اين فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد مى‏دهد، خداى تعالى گشايشگر داناست .
تنها ولى شما خدا و رسولش و كسانى‏اند كه ايمان آورده‏اند; كسانى كه نماز را بر پا داشته و در حالى كه در ركوع هستند، صدقه مى‏دهند و هركس خدا و رسول خدا و مؤمنين را ولى خود قرار دهد، پيروز است; زيرا كه حزب خدا پيروزمندند .
اى ايمان‏آورندگان آنهايى را كه دين شما را مورد مسخره و بازى قرار داده‏اند، ولى خودتان قرار ندهيد; چه آنها كه قبل از شما برايشان كتاب آمده و چه آنها كه كافرند، هيچ‏كدام را اولياى خويش قرار ندهيد و از خدا بترسيد، اگر ايمان داريد .
چنان كه ملاحظه مى‏شود، در اين آيات در چند جا از ولايت‏سخن به ميان آمده است . اشكال كننده با توجه به آنها چنين گفته‏است: در همه اينها قطعا مراد از ولايت، محبت و دوستى است; پس به قرينه‏ى آنها در «انما و ليكم الله‏» هم بايد به معناى دوستى باشد; ولى اين استدلال از چند جهت مخدوش و باطل به نظر مى‏رسد:
اولا از كجا معلوم كه ولايت در اين آيات به معناى دوستى است و به معناى سرپرستى نيست؟ !
چرا آيه‏ى «انما و ليكم الله‏» را براى آن آيات قرينه نگيريم؟ !
در اين آيات شواهد چندى وجود دارد بر اين كه ولايت در آنها به معناى سرپرستى است كه اينك ذكر مى‏گردد:
الف - خداى تعالى در آيه‏ى 54 مى‏فرمايد: «من يرتد منكم عن دينه‏» ; يعنى هركه آنها را بر خود ولى قرار دهد، از دين خود خارج شده و مرتد گرديده است . آيا صرف دوست داشتن كفار انسان را مرتد مى‏كند يا زعيم و سرپرست قرار دادن آنها چنين است؟
ب - شاهد ديگر اين كه در آيه‏ى 56 يعنى در آيه بعد از «انما وليكم الله‏» بار ديگر از ولايت‏خدا و رسول خدا و مؤمنين سخن گفته، مى‏فرمايد: هركه آنها را ولى قرار دهد، حزب‏شان، حزب خداست و حزب خدا هميشه پيروز است . تعبير «حزب الله‏» ولايت را در «انما وليكم الله‏» تفسير كرده، اشاره دارد بر اينكه مراد از آن زعامت و سرپرستى است; نه محبت و دوستى .
اينها همگى شاهدند بر اين كه آن ولايت‏ها به معناى سرپرستى است نه دوستى و محبت . لااقل احتمال دارد كه به معناى دوستى نباشد و احتمال، استدلال را باطل مى‏كند .
ثانيا بر فرض قبول اين كه ولايت در آن آيات به معناى دوستى باشد، مع ذلك قراين مورد نظر اشكال كننده صلاحيت صارفيت ندارد; زيرا ائمه‏ى معصومين عليهم السلام با آيه‏ى «انما وليكم الله‏» بر اولى بالتصرف بودن استدلال كرده‏اند و استدلال آنان حجت است; از اين رو سياق نمى‏تواند، در قبال همچو حجتى بايستد و بر فرض امكان تعارض، دليل بر سياق مقدم است; زيرا معلوم نيست كه اين آيات طبق ترتيب نزول مرتب شده باشد و نظاير آن در آيات قرآن فراوان است . براى مثال در آيه‏ى تطهير با اين كه سياق دلالت دارد بر اين كه مراد از اهل بيت زنان پيامبر صلى الله عليه و آله است; ولى روايات معتبر مراد از آن را اهل كساء شمرده است .
نتيجه اين كه مراد از ولايت در آيه‏ى «انما وليكم الله‏» اولى بالتصرف بودن است و سياق با آن مخالف نيست و به فرض مخالفت تقدم از آن دليل و نص است . (9)

6 . عموميت آيه و خصوصيت مورد

يكى از سؤالاتى كه درباره‏ى اين آيه مطرح است، اين است كه اگر مراد از «الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون‏» يك نفر است، آوردن لفظ جمع و اراده‏ى يك نفر از آن چه فلسفه‏اى دارد؟ آيا حكم عام نيست و افراد ديگر را در بر نمى‏گيرد؟ و اگر افراد ديگر را در بر نمى‏گيرد، دليلش چيست؟
پاسخ اين است كه اين طور تعبير كردن نه تنها غير متعارف نيست; بلكه از محسنات بديع است و نظاير آن در قرآن فراوان است كه اينك نمونه‏هايى از آن را ياد مى‏كنيم:
الف . الذين قال لهم الناس، ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم، فزاد هم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل (10)
ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كسانى‏اند كه وقتى مردم به آنها مى‏گويند كه دشمنان بر ضد شما بسيج‏شدند، از آنها بترسيد، عوض اين كه بترسند ايمان و اراده‏اشان قوى گشته، گفتند: خدا براى ما كافى بوده، حمايت‏كننده‏اى نيكوست .
آيه‏ى شريفه به بعد از جنگ احد مربوط است; زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با 70 نفر از ياران خود مشركين را تعقيب مى‏كرد و ابوسفيان به مردى به نام «نعيم بن مسعود اشجعى‏» 10 شتر داد تا مسلمانان را ترسانيده و با شايعه‏پراكنى روحيه‏ى‏آنها را تضعيف نمايد . او هم در قبال 10 شتر اين كار را كرد; ولى ياران حضرت به ارعاب او وقعى ننهادند و در نتيجه آيه در شانشان نازل شده و به شجاعت و ايمانشان ارج نهاد .
مراد از «الناس‏» نخست‏به اجماع تمام مفسرين و محدثين «نعيم بن مسعود اشجعى‏» است; حال آن كه او يك‏نفر است . (11)
ب - يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذ هم قوم ان يبسطوا اليكم ايديهم فكف ايديهم عنكم و اتقوا الله و على الله فليتوكل المؤمنون (12)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، نعمت‏خداى تعالى را يادآور شويد; آنگاه كه قومى خواستند به سوى شما دست تجاوز دراز كند و شما را از بين ببرد، خدا دست تعدى آنان را از شما كوتاه كرد . از خدا بترسيد و مؤمنان بايد فقط به او توكل كنند .
طبق گفته‏ى ابن‏هشام و ديگران، قصه به «جنگ ذات الرقاع‏» مربوط است كه در آن مردى به نام غورث از بنى محارب يا به نام «عمر بن جحاش‏» از قبيله‏ى بنى‏النضير خواست‏به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حمله كند و آن حضرت را به شهادت رساند; اما خداى تعالى او را از آن كار باز داشت و در خصوص آن آيه‏ى مذكور نازل شد .
به‏طورى كه ملاحظه مى‏شود، حمله‏كننده يك‏نفر بوده‏است; ولى بر او، قوم كه به معناى جماعت‏باشد، اطلاق گرديده است . (13)
ج - فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين (14)
لفظهاى «ابناء» و «نساء» و «انفس‏» با اين كه حقيقت در عموم‏اند، به حسن و حسين و فاطمه و على عليهم السلام اطلاق گرديده است و اين مطلبى است كه همه‏ى‏اهل تفسير بر آن اتفاق دارند .
پس معلوم مى‏شود كه اگر دواعى ايجاب كند، همچو اطلاقى متعارف است .
در آيه‏ى مورد بحث، داعى چه بوده‏است تا با اين كه مورد يك‏نفر است، از او با الفاظ جمع و عام تعبير كرده است؟
در پاسخ اين پرسش جواب‏هاى گوناگون داده‏شده است:
شيخ طوسى و طبرسى گويند: جهت تعظيم و تفخيم جمع آمده است . (15)
صاحب كشاف گويد: جهت ترغيب جمع آمده است; يعنى براى اين كه ديگران نيز از اين كار نيكو كه حضرت امير عليه السلام انجام داد، پيروى كنند، به صيغه‏ى جمع آمده است . (16)
سيد شرف الدين موسوى عاملى هم گويد: جهت‏حفظ و صيانت آن‏حضرت از نيرگ دشمنان يا حفظ و صيانت قرآن از تحريف، به صيغه‏ى جمع آمده‏است . (17)

7 . تخصيص عموم لفظ

ممكن است گفته شود، درست است كه آيه‏ى شريفه راجع به مورد خاص نازل گرديده است; ولى مورد نمى‏تواند مخصص عموم عام باشد; پس عموميت‏حكم باقى است و آيه، على عليه السلام و غير على عليه السلام را شامل مى‏شود .
اين اشكال نيز مانند ديگر اشكالات قابل رفع است; زيرا درست است كه اصل قاعده ثابت است; اما با مورد بحث قابل انطباق نيست; به عبارت ديگر كبراى قضيه را مى‏پذيريم; ولى در صغراى آن اشكال داريم; زيرا آيه‏ى شريفه عام نيست تا گفته شود: موردش نمى‏تواند آن را تخصيص زند؟ !
مجموع آيه بايد لحاظ گردد; نه يك قسمت از آن . آيه، از همه‏ى ايمان‏آورندگان سخن نگفته است; بلكه از آن ايمان آورندگانى سخن رانده‏است كه نماز را بر پا مى‏داشتند و در حال ركوع صدقه مى‏دادند .
اگر جمله‏ى اين خصائص بيش از يك مصداق پيدا نكرده و هركس كه از محدوده‏ى آيه‏ى شريفه خارج مى‏گردد، تخصصا خارج است; نه تخصيصا .
آيه‏ى مورد بحث دقيقا مانند حديث «خاصف النعل‏» است . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه كفش را وصله مى‏زند، خليفه‏ى من است . اين حكم عام نيست و گرنه هر پينه‏دوزى مى‏بايست‏خليفه مى‏شد . در آيه‏ى مورد بحث نيز همين گونه است; يعنى آن راجع به عمل خاص از فرد خاص در زمان خاص سخن مى‏گويد; لذا عام نيست; از اين رو آن قانون مسلم اصولى كه «مورد مخصص نمى‏شود» در اين جا جارى نيست .

پى‏نوشت‏ها:

1) مائده، 55
2) مطهرى، مرتضى; مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ‏6، 1375، ج 3، ص 269
3) امينى، عبدالحسين، الغدير، ج‏2، ص 52، بيروت، 1397ق و قرشى، سيدعلى اكبر; قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج‏7، ص‏250
4) شرف الدين موسوى، سيدعبدالحسين، المراجعات، بيروت، انتشارات دارالصادق، ص‏159
5) طباطبائى، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، ص 113
6) المصباح المنير و ديگر معاجم لغت ذيل ماده‏ى «ولى‏» ; راغب اصفهانى، ابى القاسم حسين بن محمد، مفردات، انتشارات مرتضويه، ذيل همان ماده; طريحى، مجمع البحرين، انتشارات مرتضويه، ج‏1، ذيل همان ماده، ص 455; قرشى، قاموس قرآن، ج‏7، ص 245; مطهرى، مجموع آثار، ج‏3، ص 253، ذيل مبحث «واژه‏ها و ولايت‏ها»
7) احزاب، 6
8) احزاب، 51- 57
9) المراجعات، پيشين، ص 165
10) آل عمران، 173
11) المراجعات، پيشين، ص‏162، و طبرسى، شيخ ابى الفضل، مجمع البيان، ذيل تفسير آيه‏ى شريفه، همو، تفسير جوامع الجامع، ج 1، ص‏221
12) مائده، 61
13) المراجعات، پيشين
14) آل عمران، 61
15) شيخ طوسى، ابوجعفر محمدبن الحسن، تفسير تبيان، انتشارات داراحياء التراث العربى، بيروت، ج‏3، ص‏562; مجمع البيان، پيشين، ج‏3، ص 211
16) زمخشرى، ابوالقاسم جارالله محمودبن عمر، تفسير كشاف، انتشارات دارالمعرفة، بيروت، ج‏1، ص‏347
17) المراجعات، پيشين، ص‏164

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

بررسي آیات استثنايي سوره هاي انعام و اسراء

نام نشریهحسنا

نام نویسندهقاسم بستانی, مینا شمخی, نصره باجی